رجعت ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ از امور قطعي و يقيني است اما در مورد كيفيت رجعت و نحوه حكومت آنها اطلاعات آنچنانه اي در دست نيست فقط در مورد حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ وارد شده كه به اندازه اي پادشاهي خواهند كرد كه از پيري موي ابروهايش بر روي چشمانش آويخته شود.


با عرض سلام و احترام خدمت سؤال كننده محترم و با آرزوي سلامتي و توفيق براي شما درباره كيفيت رجعت ائمه و حكومت ايشان اطاعت تفصيلي در اخبار و روايات وارد نگرديده است. فقط آنچه قطعي است رجعت آنان مي باشد و نيز وارد گرديد كه نوزده سال بعد از قيام صاحب الامر رجعت ائمه با رجعت امام حسين ـ عليه السلام ـ شروع مي شود و سپس حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي آيند آنگاه پيامبر اكرم ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ . اما آيا همه معصومين در عصر امام زمان مي آيند يا به ترتيب يكي يكي مي آيند و از دنيا مي روند قطعي نيست، و درباره كيفيت حكومت ايشان نيز تفصيلاً بيان نشده است فقط از روايات مي شود استفاده نمود كه ادامه همان حكومت امام عصر است فقط در يك روايات به كلياتي از حكومت حضرت علي آمده است، در اينجا ابتداء نمونه هايي از اين روايات را ذكر مي كنيم آنگاه به جمع بندي آنها و نيز به نظر علامه مجلسي در اين زمينه مي پردازيم.
1- از امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ روايت شده است كه: بعد از گذشت نوزده سال از قيام امام عصر ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ امام حسين ـ عليه السلام ـ بيرون خواهد آمد و به خونخواهي و انتقام خون خود و اصحابش مي پردازد و دشمنانش را مي كشد و اسير مي كند تا اينكه حضرت امير مؤمنان ـ عليه السلام ـ بيرون خواهد آمد.[1]
2- اولين كسي كه رجعت مي نمايد امام حسين است.[2]
3- در حديثي كه معروف به حديث مفضل مي باشد بعد از بيان اموري كه امام عصر در تثبيت حكومتش انجام مي دهند مي فرمايد: پس حضرت امام حسين با يارانش و دوازده هزار صديق ظاهر مي شوند و رجعتي از اين خوشتر نباشد، آنگاه صديق اكبر امير المؤمنين بيرون مي آيد سپس بيرون مي آيد سيد اكبر محمد رسول اللَّه ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ با هر كه به اديان آورده از مهاجرو انصار و هر كه در جنگهاي ايشان به شهادت رسيده اند و....[3]
4- درباره حكومت حضرت علي ـ عليه السلام ـ در روايتي چنين آمده است كه همه انبياء و مؤمنين در حكومت او رجعت مي كنند و پيامبر اكرم ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ پرچم حكومت را به دست حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي دهد و همه انبياء و مؤمنين و خلايق تحت امر او در مي آيند و او امير همه مي شود.[4]
ملاحظه مي فرماييد كه در اين روايات فقط اشاره شده كه در عصر حكومت امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ رجعت ائمه شروع مي شود بنابراين مي شود استفاده كرد كه حكومت آنها ادامه حكومت جهاني امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ است. فقط در حكومت حضرت علي ـ عليه السلام ـ همه انبياء و مؤمنان رجعت مي كنند و تحت امر او قرار مي گيرند شايسته مي دانم در اينجا نظر مرحوم علامه مجلسي را در اين زمينه ذكر نمايم:
"خصوصيت اين رجعت ها معلوم نيست كه آيا با ظهور امام زمان ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ رجعت آنان در يك زمان خواهد بود يا بعد خواهد بود و از بعضي احاديث ظاهر مي شود كه به ترتيب زمان امامت رجعت خواهند كرد و شيخ حسن بن سليمان قائل شده است به آنكه هر امامي زمان امامتي دارد و هر امامي زمان مهدي بودن دارد و حضرت صاحب الامر اول كه ظاهر مي شود زمان امامت اوست و بعد از آباء و اجداد كرام خود باز آن حضرت رجعت خواهد كرد و به اين وجه تأويل كرده است آن حديثي را كه گفته: از ما دوازده امام دوازده مهدي است، و اين قول اگرچه بعيد از صواب نيست اما مجمل اقرار كردن و تفاصيلش را به علم ايشان رد كردن احوط است"[5] بنابراين همانگونه كه مرحوم مجلسي فرموده اند احتياط اين است كه تفصيل رجعت و حكومت ائمه را به علم خودشان واگذار نمائيم و فقط اجمالاً معتقد باشيم كه آن بزرگواران رجعت خواهند كرد.
سؤال: ائمه چه مدت زماني بعد از رجعت در دنيا باقي مي مانند؟ و چگونه به جهان آخرت انتقال پيدا مي كند؟
درباره اينكه هر كدام از ائمه چه مقدار حكومت مي كند و چه مقدار در دنيا باقي مي مانند در روايات به اطلاعاتي دست نيافتم فقط در يك روايت وارد گرديده كه حضرت ابن عبداللَّه الحسين ـ عليه السلام ـ آنقدر حكومت خواهد كرد كه از پيري موهاي ابروي هاي مباركش بر روي ديده اش آويخته شود.[6]
و درباره كسيفيت انتقال ايشان به جهان آخرت مطلبي كه صراحت داشته باشد يافت نشد ولي رواياتي وجود دارد كه مي شود از آنها استفاده كرد كه ائمه عمر طبيعي خود را خواهند نمود و به مرگز طبيعي از دنيا خواهند رفت.
سؤال: آيا ستمگران وقت به دنيا بر مي گردند و دوباره قبض روح مي شوند و از دنيا مي روند؟
در روايات متعددي وارد گرديده است كه ستمگران و بدكاران زمان هر معصومي با آن معصوم رجعت مي نمايند، بگونه اي كه مرحوم علامه مجلسي مي فرمايد: رجعت بعضي از مؤمنان و بعضي از كافران و نواصب و مخالفان متواتر است و انكارش موجب خروج از دين تشيع است[7]" و نيز در اين روايات آمده است كه مؤمنان انتقام خود را از اين ستمگران مي گيند و آنها را به هلاكت مي رسانند. در ذيل به نمونه هايي از اين روايات اشاره مي نمائيم.
1) در روايتي كه سعد بن عبداللَّه از حضرت امام صادق ـ عليه السلام ـ روايت كرده است آمده: هر امامي كه در قرني بوده است نيكوكاران و بد كاران زمان او بر مي گردند تا حق تعالي مؤمنان را بر كافران غالب گرداند و مؤمنان از ايشان انتقام كشند".[8]
2) حضرت امام محمد باقر ـ عليه السلام ـ در ذيل آيه "فطلت اعناقهم لها خاضعين[9]" يعني اگر بخواهيم مي فرستيم بر ايشان از آسمان آيتي پس گرونهاي ايشان از براي اين آيت ذيل و خاضع مي گردد، فرمودند: اين آيت علي بن ابيطالب ـ عليه السلام ـ است كه گردنهاي بني اميه براي او ذليل و خاضع مي گردد كه حضرت علي ـ عليه السلام ـ در هنگام زوال خورشيد ظاهر مي گردد تا مردم او را به حسب و نسبش بشناسند پس بني اميه را بكشد حتي آنكه از بني اميه مردي خود را در پهلوي درختي پنهان كند درخت بسخن آيد و فرياد كند كه اين مردي است از بني اميه اينجا پنها ن شده است او را بكشيد".[10]
3) در روايات مفصل و طولاني كه مشور به حديث مفضل است و شيخ حسن بن سليمان در كتاب بصائر آن را روايت كرده آمده است - بعد از اينكه امام صادق ـ عليه السلام ـ ظهور امام عصر ـ عج الله تعالي فرجه الشريف ـ را در مكه و سپس توجه او به كوفه را بيان فرمودند 0 مفضل از امام صادق ـ عليه السلام ـ پرسيد: اي سيد من حضرت صاحب الامر بعد به كجا متوجه خواهند شد؟ حضرت فرمودند، بسوي مدينه جدم و چون وارد در دنباله روايت دارد كه ظالمين به اهل بيت را به امر خداوند زنده خواهند نمود و انتقام اهل بيت را از آنها مي گيرد.
آنگاه فرمود: سپس حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ با يارانش و داوزده هزار صديق ظاهر مي شوند و رجعتي از اين خوشتر نباشد، آنگاه صديق اكبر امير المؤمنين ـ عليه السلام ـ بيرون مي آيد، و پس از آن بيرون مي آيد سيد اكبر محمد رسول اللَّه ـ صلي اله عليه و آله و سلم ـ با هر كه ايمان به آن حضرت آورده از مهاجر و انصار و غير ايشان و هر كه در جنگهاي ايشان به شهادت رسيده است و زنده مي كند جمعي را كه تكذيب آن حضرت كرده بودند و شك مي كردند در حقيقت او و يا رد گفته او مي نمودند و هر كه ابا او جنگ كرده باشد همه را به جزاي خود مي رساند و همچنين بر مي گرداند يك يك ائمه تا صاحب الامر و همه كه ياري ايشان كرده تا خوشحال شوند و هر كس كه از ايشان دوري كرد تا آنكه پيش از آخرت به عذاب و خواري دنيا مبتلا گردند".[11]
حاصل آنكه از روايات فوق و ديگر روياتي كه در اين باره آمده است سه مطلب استفاده مي شود:
اولاً: كافران، واصب، مخالفان و ستمگران وقت به دنيا بر مي گردند.
ثانياً: اين ستمگران با مشاهده قدرت آن دولتي كه نمي خواستند به اهل بيت برسد معذب و ناراحت مي شوند و به خواري و عذاب دنيوي مبتلا مي گردند.
ثالثاً: اين ستمگران و ظالمان به دست انتقامگر ائمه اطهار ـ عليهم السلام ـ و مؤمنان به سزاي اعمال ظالمانه خود مي رسند و هلاك مي گردند بنابراين قبض روح مي شوند و از دنيا مي روند اما نه با مرگ طبيعي بلكه به هلاكت مي رسند و كشته مي شوند.
منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مهدي موعود، ترجمه ج 13 بحار قديم (و ج 51 و 52 جديد)، علي دواني، بحث رجعت (فصول پاياني).
2. عصر ظهور، علي كوراني (تمام كتاب).
[1] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج3، ص104-103.
[2] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج53، ص64.
[3] . مجلسي، حق اليقين (انتشارات رشيدي، چاپ دوم، 1363) ص668.
[4] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج53، ص70.
[5] . مجلسي، حق اليقين (انتشارات رشيدي، چاپ دوم، 1363) ص262-261.
[6] . مجلسي، حق اليقين (انتشارات رشيدي، چاپ دوم، 1363) ص252.
[7] . مجلسي، بحار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج3، ص261.
[8] . همان مصدر، ص261 و بحارالانوار (ط بيروت، چاپ سوم، 1403 ه ق) ج53، ص42.
[9] .
[10] . همان مصدر، ص261-260 و بحار الانوار، ج53، ص110-109.
[11] . همان مصدر، ص268-266.

 

لینک ثابت
آیا زمین و پرندگان و حیوانات هم در انتظار ظهور حضرت هستند؟ آیا می‌توان گفت فرشتگان و جنّیان هم در انتظار به سر می‌برند؟ آیا زمین و پرندگان و حیوانات هم در انتظار ظهور حضرت هستند؟ آیا می‌توان گفت فرشتگان و جنّیان هم در انتظار به سر می‌برند؟ اگرچه ما به روایاتی که دلالت بر منتظر بودن تمامی جنّیان و فرشتگان بکند، برخورد نکردیم؛ امّا اخبار و احادیث بسیاری بیانگر منتظر بودن گروهی از فرشتگان و اجنّه هستند. 1. أبان بن تغلب می‌گوید: امام صادق(ع) فرمود: «.. آنگاه که او(حضرت قائم (عج)) پرچم رسول خدا(ص) را به اهتزاز درآورد، سیزده هزار و سیزده فرشته که سال‌ها منتظر ظهورش بوده‌اند، به زیر پرچمش گرد می‌آیند (و آماده نبرد می‌شوند) همان فرشتگانی که با نوح پیامبر(ع) در کشتی، با ابراهیم خلیل(ع) در آتش و با عیسی(ع) هنگام عروج به آسمان همراه بودند».1 2. امام باقر(ع) می‌فرمایند: «فرشتگانی که در جنگ بدر به پیامبر(ص) یاری دادند، هنوز به آسمان بازنگشته‌اند (منتظر ظهور حضرتند) تا اینکه حضرت صاحب الأمر را یاری رسانند و تعدادشان پنج هزار فرشته می‌باشد».2 3. محمّد بن مسلم می‌گوید: «از امام صادق(ع) درباره میراث علم و اندازه آن پرسیدم، حضرت در پاسخ فرمود: خداوند دو شهر یکی در شرق زمین و دیگری در غرب آن دارد، در آن دو شهر، گروهی سکونت دارند که نه ابلیس را می‌شناسند و نه از آفرینش او آگاهی دارند، هر چند مدّت یک بار با آنان دیدار می‌کنم، آنان درباره مسائل مورد نیاز و چگونگی دعا از ما می‌پرسند و ما به آنان می‌آموزیم، همچنین آنان درباره زمان ظهور حضرت قائم می پرسند ... گروهی از آنان از روزی که به انتظار حضرت قائم بوده‌اند، هرگز سلاح خود را بر زمین نگذاشته‌اند و وضع آنان همین گونه بوده است، آنان از خداوند می‌خواهند که صاحب الامر را به آنان بنمایاند».3 4. امام علی(ع) می‌فرمایند: «... خداوند، حضرت مهدی(عج) را با فرشتگان، جنّ و شیعیان مخلص یاری می‌کند».4 با توجّه به این روایات می‌توان بیان داشت که هم فرشتگان و هم برخی از جنّیان و هم موجودات ناشناخته دیگری در انتظار و چشم به راهِ آمدن آن منجی عالم هستند. آیا زمین و پرندگان و حیوانات هم در انتظار ظهور حضرت هستند؟ بر اساس روایات گوناگون، زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریاها هم در انتظار آمدن و ظهور حضرت حجّت هستند. رسول خدا(ص) می‌فرماید: «همه اهل آسمان و زمین، پرندگان، حیوانات درنده و ماهیان دریا از ظهور حضرت مهدی(عج) شاد و خرسند می‌شوند».5 آری زمین هم منتظر ظهور قائم(عج) است تا تمام برکاتش را بیرون بریزد. امیرالمؤمنین(ع) فرمود: «زمین بشاشت خود را به سبب عدل ظاهر کند و آسمان باران خود را ببارد و درخت میوه خود را افزون دهد و زمین گیاه خود را برآورد و برای اهل زمین خود را زینت کند و وحوش ایمن باشند تا اینکه در همه اطراف زمین مانند چارپایان چرا کنند. زمین گنج‌های خود را ظاهر کند، پس قائم(عج) به مردم بگوید: بخورید، گوارا باشد شما را به سبب آنچه در ايّام گذشته کردید از عمل‌ها، پس مسلمانان اهل دین حقّند.»6 پی‌نوشت‌ها : 1. صدوق، کمال الدّین تمام النّعمه، ج 2، ص 672. 2. حرّ عاملی، اثبات الهداه، قم، ج 3، ص 549. 3. اثبات الهداه، ج 3، ص 523. 4. حسینی، حصینی، الهدایه الکبری، 1406 هـ ق، ص 31. 5. و. ک، یوسف بن یحیی مقدّسی سلمی شافعی، عقد الدّرر فی اخبار المنتظر، ص 149 و 84; ر ک، جلال الدین سیوطی، در المنثور، ج 6، ص 50. 6. محمّد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 53، ص 85 ـ 86، ب 29، ح 86. منبع:‌ ماهنامه موعود شماره142و143
لینک ثابت
آخرین خاندان پادشاهی حجاز در آخرالزمان سرزمین حجاز (عربستان کنونی) در روایات مربوط به آخر الزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است. از مهمترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز،(2) درگیری های نظامی در سرزمین حجاز،(3) قتل نفس زکیه در مسجدالحرام،(4) خسف یا فرو رفتن سپاهیان سفیانی در بیابان بیداء عربستان(5) و مهمتر از همه، ظهور حضرت مهدی (عج) از شهر مکه،(6) اشاره کرد. سخن موعود در باب این مقاله در انتهای مطلب ... پیش درآمد مقاله ای که در حال حاضر تقدیم خوانندگان محترم وبسایت می گردد، در حدود 1/5 سال پیش تدوین شده است. با توجه به حساسیت موضوع و فتنه هایی که ممکن بود توسط کشورهای عربی همسایه، به خصوص عربستان سعودی پیرامون مقالات اینچنینی پدید آید، تلاش گردید تا حتی الامکان انتشار این مقاله به تعویق افتد. اما با توجه به تحولات اخیر شبه جزیره ی عربستان و به خصوص کشتار وحشیانه ی شیعیان یمن و نیز دسایس سران عربستان در تعامل با جمهوری اسلامی ایران، بر آن شدیم تا این مقاله را منتشر نماییم. البته بنا بر فرمایش مقام معظم رهبری مبنی بر وحدت شیعه و سنی به خصوص در مراسم حج امسال و نیز در روز برائت از مشرکین، انتشار این مقاله را تا اتمام حج تمتع به تعویق انداختیم تا خدای ناکرده مقالاتی همچون این مقاله، گزک به دست وهابیون نداده و این قوم فتنه گر مانع اتحاد شیعیان و اهل تسنن در مراسم حج نگردند. البته این مقاله به هیچ عنوان هیچ جسارتی به برادران اهل تسنن ننموده و روی سخن آن با رژیم ظالم آل سعود و وهابیان فتنه گر تحت امر آنان می باشد، اما به هر حال احتیاط در این زمینه، ضروری به نظر می رسد. البته این مقاله، تمام اطلاعات پیرامون خاندان فتنه گر آل سعود و ارتباط آنان با یهود را بررسی نمی نماید و عزیزان برای مطالعه در رابطه با فتنه ها و جنایات متعدد آل سعود از جمله ریشه ی یهودی این خاندان (و نام دیگر آنان یعنی آل مردخای) بهتر است به مقالات دیگری که در سایت های دیگر از جمله سایت موعود وجود دارند، مراجعه نمایند. نکته ی دیگری که ذکر آن ضروری به نظر می رسد، آن است که یکی از دلایلی که سبب شد تا این مقاله انتشار یابد، این است که در طی سال های اخیر، وهابیون در صدد بر آمدند تا ایران را به دجال مرتبط نمایند و حتی بحث قیام سید خراسانی را در زمان ظهور جعلی دانسته و این قیام را به دجال ارتباط دهند. لینک های زیر از آن جمله اند: http://www.lakii.com/vb/showthread.php?t=606505 http://www.kaleeji.info/vb/showthread.php?t=22427 جالب اینکه حکومت های کشورهای وهابی بیش از هر کشور دیگری، در خدمت دجال می باشند و این پررویی و فرافکنی وهابیون، عکس العمل مناسبی را می طلبید. به همین دلیل به نظر می رسید که اطلاع رسانی پیرامون وقایع عصر ظهور در کشورهای منطقه و تحرکات حکومت های این کشورها، خالی از لطف نباشد. در هر حال این مقاله بعد از مدت ها پیش روی خوانندگان عزیز قرار گرفته است. از خوانندگان عزیز درخواست می کنیم که در صورتی که تمایل به تکثیر این مقاله داشتند و یا در صورتی که خواستند به آن لینک دهند، حتماً مقاله را به همراه پیش درآمد، مقدمه، و به صورت کامل انتشار دهند. در غیر این صورت، مولف مقاله از این امر رضایت نخواهد داشت. نکته ی دیگر این که عزیزان از درج هرگونه تیتر جنجالی، توهین آمیز و نامناسب خودداری نمایند و از هر حرکتی که خدای ناکرده منجر به توقیت (وقت تعیین کردن برای ظهور) و قطعی دانستن مصادیق ظهور گردد، خودداری فرمایند. در ضمن عزیزان مراقب باشند که لحن نوشته هایشان به گونه ای نباشد که مدعیان دروغین مهدویت بخواهند از این نوشته ها سوءاستفاده نموده و نزدیکی ظهور را به عنوان بهانه ای برای فعالیت های شیطانیشان قرار دهند. این مقاله بعد از تفکر فراوان و متعاقب آن استخاره با قرآن کریم، اکنون در خدمت شما قرار گرفته است. امید می رود که تأثیر مثبتی در جامعه ی مهدوی کشور بگذارد و فتنه ای به همراه نداشته باشد. با تشکر خادم الامام (عج) - آذر 88 بسم الله الرّحمن الرّحیم بعد از بررسی تحلیلی تعدادی از نشانه های ظهور حضرت مهدی (عج)، اکنون به بررسی یکی دیگر از نشانه های ظهور ایشان می پردازیم. قبل از مطالعه ي این مقاله، حتماً مقدمه ای را که در ابتدای مقاله ي « تحرکات داییان سفیانی در آخرالزمان » بیان شده است، مطالعه فرمايید. توجه: در صورتی که مقاله ي « تحرکات داییان سفیانی در آخر الزمان » را كه در وبلاگ « اسلام حقيقي – 1 » و وبسايت « وعده ي صادق » آمده است(1) را تاکنون مطالعه نفرموده اید، جداً از شما خواهشمندیم حتی الامکان مقدمه ي ابتدای این مقاله را مطالعه نمايید. چرا که اين مقدمه، حاوی نکات بسیار مهمی در رابطه با تحليل های ارايه شده از سوی ما هستند. به این نکته توجه داشته باشید که به دلیل حساسیت موضوعات مورد بحث، مطالعه ي مقدمه ي مذکور از اهمیت بسیار زیادی برخوردار است. به نحوی که عدم مطالعه ي این مقدمه، با عدم رضایت مولف مقاله همراه خواهد بود. این عدم رضایت از سر خودخواهی نیست، بلکه به دلیل عواقبی می باشد که ممکن است در اثر عدم مطالعه ي مقدمه، گریبانگیر خوانندگان محترم مقاله شود. بعد از ذكر اين مقدمه، به مقاله ي اصلي مي پردازيم: آخرین خاندان پادشاهي حجاز در آخرالزمان ملك عبدالله پادشاه عربستان سرزمین حجاز (عربستان کنونی) در روایات مربوط به آخر الزمان، آبستن حوادث بسیار مهمی است. از مهمترین این حوادث می توان به اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی حجاز،(2) درگیری های نظامی در سرزمین حجاز،(3) قتل نفس زکیه در مسجدالحرام،(4) خسف یا فرو رفتن سپاهیان سفیانی در بیابان بیداء عربستان(5) و مهمتر از همه، ظهور حضرت مهدی (عج) از شهر مکه،(6) اشاره کرد. بسیاری از نشانه ها و وقایع نامبرده، مربوط به سال ظهور و یا اندکی پس از ظهور حضرت مهدی (عج) می باشد که به همین دلیل بررسی آنها در حال حاضر امکان پذیر نمی باشد؛ اما در این میان، وقایع مربوط به اختلافات خاندان پادشاهی حجاز و مرگ آخرین پادشاه مقتدر این خاندان به نام عبدالله، نشانه ای است که در سالهای نزدیک به ظهور اتفاق می افتد(7) و نشانه ي مهمي برای نزدیکی زمان ظهور می باشد. همانگونه که ذکر شد، در روایات مربوط به آخرالزمان، سخن از اختلاف در پادشاهی حجاز به میان آمده است. نکته ي بسیار جالب و عجیبی که دیده می شود، این است که در عصر حاضر که اکثریت کشورها حکومت جمهوری را پذیرفته اند و حتی تعدادی از کشورهای عربی همچون عراق، سوریه، مصر، الجزایر و ... نیز صاحب حکومت جمهوری شده اند،(8) کماکان کشور عربستان توسط حکومت پادشاهی اداره می شود(9) و این نکته از نظر انطباق با روایات بسیار مهم و قابل توجه است؛ چرا که در روایات درباره ي حکومت حجاز (عربستان) ذکر شده است که حکومت حجاز در عصر ظهور، در دست خاندان بنی فلان یا آل فلان است.(10) از آنجا که در روایات سخن از یک خاندان شده است (آل فلان یا بنی فلان)، می توان دریافت که حکومت حجاز در عصر ظهور قاعدتاً باید پادشاهی باشد تا افراد مختلفی که همگی به یک خاندان تعلق دارند، در رأس حکومت قرار گیرند. مطمئناً احتمال اینکه در یک حکومت جمهوری، افراد متعددی از یک خاندان بتوانند رئیس جمهور شوند بسیار بعید است. (توجه کنید که ما ذکر کردیم چند نفر، نه 2 نفر از یک خاندان؛ چرا که گهگاه دیده شده است که یک پدر و یک پسر توانسته اند رئیس جمهور یک کشور شوند؛ مثل آمریکا که بوش پدر و بوش پسر به ریاست جمهوری رسیده اند،(11) یا سوریه که حافظ اسد و بشار اسد رئیس جمهور گشته اند؛(12) اما در هر صورت تا به حال دیده نشده است که افراد متعددی از یک خاندان رئیس جمهور شوند.) همانگونه که ذکر شد، در تعدادی از روایات، سخن از بنی فلان یا آل فلان به میان آمده است. در زیر، یکی از این روایات را ملاحظه می فرمايید: « از ابوبصیر نقل شده است که گفت: خدمت امام صادق (ع) عرض کردم : ابو جعفر (امام باقر (ع)) می فرمود: قائم آل محمد (عج) 2 غیبت دارد که یکی طولانی تر از دیگری است. فرمود: آری. این امر تحقق نیابد مگر آنکه در خاندان فلان اختلاف به وجود آید و حلقه تنگ شود و سفیانی ظهور کند و بلا سخت گردد و مرگ و کشتار مردم را فرا گیرد و آنان به حرم خدا و پیامبرش پناهنده شوند. »(13) روایت دیگری نیز با مضمون مشابه از امام رضا(ع) نقل شده است: « بزنطی از حضرت رضا (ع) روایت می کند که فرمود: از جمله نشانه های فرج، حادثه ای است که بین 2 حرم مکه و مدینه رخ دهد. پرسیدم آن حادثه چیست؟ فرمود: تعصب قبیله ای بین 2 حرم بوجود آید و فلانی از خاندان فلان، 15 رئیس قبیله را به قتل رساند.» (14) در روایت های ذکر شده، ملاحظه فرمودید که از آخرین خاندان پادشاهی حجاز، با عنوان بنی فلان یا آل فلان نامبرده شده است . ذکر یک نکته ي بسیار مهم: یکی از دلايلی که ائمه ي اطهار (ع) عبارت بنی فلان یا آل فلان را برای آخرین خاندان پادشاهی عربستان برگزیده اند و صریحاً به نام دقیق این خاندان اشاره نکرده اند، می تواند این مسئله باشد که ذکر نام صریح این خاندان، موجب می شده است تا خاندان های پادشاهی که در عربستان حکومت کرده اند، هیچ کدام نام ذکر شده در روایات را بر خود ننهند؛ چرا که هیچ خاندانی قاعدتاً دوست نمی دارد كه نامش، همنام آخرین خاندان پادشاهی حجاز در روایت های ذکر شده از معصومین (ع) باشد. زیرا درصورت همنام بودن نام این خاندان ها با آخرین پادشاهی عربستان در روايات، موجب عکس العمل شیعیان اهل بیت (ع) می شده است . در مورد آخرین خاندان پادشاهی حجاز، روایات ذکر شده از معصومین (ع)، تنها به ذکر عبارت بنی فلان اکتفا نکرده و مختصات دقیقتری از آخرین پادشاه مقتدر عربستان نیز ارايه کرده اند. به طوری که برخی از روایات، نام آخرین پادشاه عربستان را « عبدالله » عنوان کرده اند. روایت زیر از آن جمله است : « امام صادق (ع) فرمودند: هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم را برای او تضمین می کنم. سپس فرمود: وقتی عبدالله بمیرد، مردم برای حکومت با کسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر (عج) ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت چند ماهه و چند روزه شود. راوی می گوید: سئوال کردم: آیا این ماجرا به طول می انجامد؟ فرمود: هرگز. »(15) همانگونه که ملاحظه فرمودید، روایت فوق از پادشاهی به نام عبدالها نام می برد که مرگ او در ایام نزدیک به ظهور اتفاق می افتد. نکته ي مهم اینکه اولین عبارت این روایت، حالت شرطی داشته و مرگ عبدالله را پیش زمینه ي ظهور حضرت قائم (عج) معرفی می کند: « ... هر کس مرگ عبدالله را برای من تضمین کند، من ظهور قائم (عج) را برای او تضمین می کنم ... ». همچنین ادامه ي روایت بیان می دارد که بعد از مرگ عبدالله ، اختلافات زیادی بر سر به دست گیری قدرت پدید می آید و این مسئله تا ظهور حضرت قائم (عج) ادامه می یابد. با توجه به این مطالب، به وضوح می توان دریافت که عبدالله حاکم حجاز می باشد و مرگ او منجر به اختلافات داخلی در حکومت حجاز شده و ضعف و اختلافات داخلي در حكومت فاسد حجاز، زمینه را برای ظهور حضرت مهدي (عج) و به دست گیری حکومت حجاز توسط ایشان و سپس بسط اين حكومت به كل دنيا مهیا می نماید. در عصر حاضر که بنا به نظر بسیاری از علما و محققین، « عصر الظهور » می باشد، تعداد زیادی از نشانه های ظهور به صورت پی درپی محقق شده اند. با توجه به این مسئله، ضرورت دقت در وضعیت سیاسی و نظامی کشورهای منطقه و تطبیق احتمالی (نه قطعی) حوادث منطقه ي خاورمیانه و جهان بر روایات مربوط به آخرالزمان، بیش از پیش آشکار می گردد. در این میان، وقایع کشور عربستان به دلیل اهمیت شهر مکه در مسئله ي ظهور حضرت مهدي (عج) و تحرکات وهابیون در قرن اخیر، از اهمیت بسیاری برخوردار است. نکته ي عجیب تر اینکه، حوادث سالهای اخیر عربستان و به حکومت رسیدن پادشاه جدید این کشور، لزوم توجه ویژه به روایات آخرالزمانی ییرامون وضعیت عربستان را دوچندان می نماید. همانگونه که در روایات ذکر شده ملاحظه فرمودید، نام آخرین پادشاه مقتدر حجاز (عربستان)، عبدالله می باشد.(16) عجیب اینکه از سال 2005 میلادی و پس از مرگ ملک فهد پادشاه سابق عربستان، حکومت عربستان به دست برادر ناتنی وی، ملک عبدالله بن عبدالعزیز افتاد.(17) البته از سال 1996 میلادی و به دنبال سکته ي ملک فهد پادشاه سابق عربستان، حکومت عملاً به دست ولیعهد آن زمان این کشور، یعنی ملک عبدالله افتاد؛(18) اما حکومت و سلطنت رسمی ملک عبدالله ، از سال 2005 میلادی آغاز گشت.(19) ملک عبدالله بن عبدالعزیز در سال 1924 میلادی به دنیا آمد. پدر او ملک عبدالعزیز بن عبدالرحمن آل سعود و مادرش فهده بنت عاصی نام داشتند.(20) ملک عبدالله پنجمین پسر ملک عبدالعزیز بود که مطابق قانون اساسی عربستان پس از برادر ناتنی اش ملک فهد و در هنگامی که 81 سال از عمرش می گذشت، بر مسند پادشاهی عربستان تکیه داد.(21) از سال 2005 تا کنون، ملک عبدالله پادشاه عربستان می باشد. این مسئله که بعد از قرن ها، شخصی به اسم عبدالله حکومت و سلطنت را در حجاز بر عهده گرفته است، از اهمیت بسیاری برخوردار است. زیرا همانگونه که ذکر کردیم، آخرین پادشاه مقتدر حجاز قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) نیز عبدالله نام دارد. بنابراین احتمال دارد (توجه کنید که فقط احتمال دارد) ملک عبدالله فعلي، همان عبدالله ذکر شده در روایات باشد. (البته همانگونه که گفته شد، این فقط یک احتمال است نه یک مسئله ي 100% قطعی؛ چرا که ممکن است در سال های آینده، افراد دیگری با نام عبدالله بر مسند قدرت در عربستان تکیه زنند). ملك عبدالله پادشاه عربستان. وي در سال 2005 ميلادي و در سن 81 سالگي، رسماً پادشاه عربستان شد همانطور که بیان نمودیم، ممکن است ملک عبدالله عربستان كه از سال 2005 میلادی رسماً حکومت این کشور را بر عهده گرفته است، همان عبدالله حاکم حجاز ذکر شده در روایات باشد. البته علت بیان این انطباق از سوی ما، صرفاً نام عبدالله نیست؛ بلکه مسايل دیگری نیز وجود دارند که احتمال درست بودن این انطباق را تا حدی افزایش می دهند. یکی از مسايلی که تا حدی ملک عبدالله و خاندان پادشاهی آل سعود در عربستان را با مطالب ذکر شده در روایات پیرامون آخرین خاندان پادشاهی حجاز در آخرالزمان، تطبیق می دهد، شرایطی است که خاندان پادشاهی آل سعود در حال حاضر آن را تجربه می کند. در روایات ذکر شده، ملاحظه فرمودید که از اختلافات و کشمکش در آخرین خاندان پادشاهی حجاز در زمان نزدیک به ظهور سخن به ميان آمده است. عجیب اینکه خاندان پادشاهی آل سعود نیز کم کم می رود تا شرایط ذکر شده در روایات را تجربه کند و دچار اختلافات در رأس حکومت شود.(22) گرچه ملک عبدالله به دلیل به دست گیری عملی قدرت از سال 1996 تاکنون، توانسته است حکومت عربستان را با اقتدار حفظ نماید، اما وضعیت خاندان آل سعود بسیار شکننده است و بنابر نظر اکثر کارشناسان مسايل سیاسي، در آینده ای نزدیک، خاندان آل سعود دچار بحران جدی در به دست گرفتن قدرت خواهد شد.(23) یکی از معضلات بزرگی که خاندان آل سعود در طی دهه های اخیر با آن روبرو بوده است، این است که مطابق قانون اساسی کشور عربستان، تنها پسران ملک عبدالعزیز، حق دارند پادشاهی عربستان را به دست گیرند و بعد از مرگ یکی از پسران او، پسر دیگر عبدالعزیز باید پادشاهی عربستان را در دست گیرد.(24) با توجه به اینکه پسران عبدالعزیز همگی مسن هستند،(25) احتمال اینکه در طی مدت کوتاهی یکی پس از دیگری فوت نمایند و تمام پسران عبدالعزیز از بین بروند، زیاد می باشد. این مسئله حتی در مورد انتخاب ملک عبدالله نیز مشکلاتی ایجاد کرده بود که گرچه در نهایت حل شدند، اما این نگرانی را در بین مسئولان عربستان ایجاد کرد كه پادشاه آینده نیز ممکن است به مشکل ملک عبدالله گرفتار شود. جریان این مشکل از این قرار است که تمامی پسران عبدالعزیز كه واجد شرايط پادشاهي مي باشند، حداقل 70 سال سن دارند و فاصله سنی این پسران نیز از یکدیگر بسیار کم است.(26) برای مثال ملک عبدالله که بعد از برادرش فهد به حکومت عربستان رسید، بنا به قولي تنها چند ماه و بنا به قول ديگري 3 سال از فهد کوچکتر بود و فاصله سنی عبدالله با برادر کوچکترش شاهزاده سلطان بن عبدالعزیز نیز بسیار کم می باشد.(27) بنابراین این اختلافات سنی کم، خود از يك سو موجب اختلافات شدید بین ملک عبدالله و شاهزاده سلطان بر سر جانشینی ملک فهد شده بود، اما به هر حال به دلیل اینکه ملک عبدالله عملاً قدرت را از سال 1996 در دست داشت، مشکل چندانی در بحث جانشینی فهد، پیش نیامد.(28) اما با توجه به اینکه ولیعهد کنونی عربستان یعنی شاهزاده سلطان نیز در حدود 85 سال سن دارد و وضعیت سلامتی اش نیز نامناسب است،(29) احتمال اینکه در طی سالهای آینده فوت نماید، زیاد است. بقیه پسران عبدالعزیز نیز همگی مسن هستند و به احتمال زیاد تعداد زیادی از آنان در عرض چند سال آینده فوت خواهند کرد. بنابراین به زودی باید شاهد انتقال قدرت از پسران ملک عبدالعزیز به نوادگان عبدالعزیز باشیم که این مسئله نیز خود به زودی بحران واقعی و منازعات و اختلافات داخلی شدیدی را در خاندان آل سعود پدید خواهد آورد.(30 امير سلطان بن عبدالعزيز؛ وليعهد فعلي عربستان كه 85 سال سن دارد و در حال حاضر در بستر بيماري افتاده است. اختلافات جدي در خاندان آل سعود براي تصاحب پست فعلي وي شكل گرفته است. این مسئله حتی از چشم خبرنگار روزنامه ي مشهور فیگارو نیز به دور نمانده و این خبرنگار در مقاله ای با عنوان « عربستان: آبستن اختلافات داخلی آل سعود » به آن اشاره کرده است.(31) بدین ترتیب هیچ بعید نیست که پس از مرگ ملک عبدالله که در سنین کهولت و پیری به سر می برد، عربستان صحنه ي کشمکش و درگیری خاندان آل سعود شود. این مسئله با روایات اسلامی که درباره ي آخرین خاندان پادشاهی حجاز قبل از ظهور حضرت مهدی (عج) بیان شده اند، مطابقت زیادی دارد. چرا که در یکی از روایات آمده است: « ... وقتی عبدالها بمیرد، مردم برای حکومت با کسی توافق نکنند و این اختلاف و درگیری به خواست خدا تا ظهور صاحب الامر (عج) ادامه یابد. حکومت های چند ساله پایان یافته و تبدیل به حکومت های چند ماهه و چند روزه شود ... »(32) بدین ترتیب همانگونه که ملاحظه فرمودید، به نظر می رسد که وضعیت خاندان پادشاهی آل سعود در عربستان، شباهت بسیار زیادی با آخرین خاندان پادشاهی حجاز در روایات مربوط به آخرالزمان دارد. گرچه این تطبیق قطعی و صد در صد نمی باشد، اما توجه به آن و پی ریزی مناسبات سیاسی و نظامی شیعیان با عربستان بر پایه ي آن، خالی از لطف نمی باشد. بدین صورت که با توجه به شباهات ذکر شده، شیعیان باید وضعیت داخلی خاندان پادشاهی عربستان را به دقت زیرنظر گیرند تا اختلافات و جنگهای داخلی عربستان در سالهای آینده، گریبانگیر آنها نشود. از سوی دیگر، با مشاهده ي اختلافات داخلی در خاندان پادشاهی عربستان، باید بیش از پیش احتمال نزدیکی ظهور حضرت مهدی (عج) را داد و مطابق این احتمال، آمادگی ها را در جهت استقبال از آن حضرت و دوری از فتنه های آخرالزمان، افزایش داد. البته لازم به ذکر است که واقعاً ممکن است ملک عبدالله پادشاه کنونی عربستان و خاندان آل سعود (خاندان پادشاهی عربستان)، آخرین پادشاه و آخرین خاندان پادشاهی حجاز نباشند و در آینده نیز پادشاهان دیگری در عربستان حکم برانند، اما به هر حال نمی توان شباهت ملک عبدالله و خاندان آل سعود را با روایت های ذکر شده در مورد آخرین خاندان پادشاهی حجاز، نادیده گرفت. بنابراین بهتر است كه توجه ویژه ای به وضعیت عربستان سعودی در عصر حاضر داشته باشیم. البته توجه ما به این مسئله، به معنای دخالت در امور داخلی عربستان نیست؛ بلکه تنها گوش به زنگ بودن و آمادگی در برابر فتنه های آخرالزمان مد نظر ما است. در روایات نیز تمام اتفاقات مربوط به اختلافات داخلی منطقه ي حجاز در زمان نزدیک به ظهور، تنها گریبانگیر خاندان پادشاهی حجاز و ستمگران این سرزمین خواهد شد و شیعیان و سایر مسلمانان آزاده ي این خطه، تحت تأثیر این فتنه ها قرار نخواهند گرفت. بلکه اینان در کمال سلامت و آمادگی، مهدی موعود (عج) را در حرکت جهانیشان یاری می نمایند. درباره ي اینکه اختلافات داخلی بر سر قدرت در عربستان، تنها گریبانگیر ظالمان این سرزمین می شود، روایتی از امیر مومنان حضرت علی (ع) نقل شده است. « حضرت علی (ع) فرمودند: برای قیام قائم نشانه ها و علاماتی است: نخست محاصره ي کوفه به وسیله ي کمین و خندق و به اهتزاز در آمدن درفش ها پیرامون مسجد بزرگتر. در این پیکار، قاتل و مقتول هر دو در آتش دوزخند ... ».(33) طبق نظر علما از جمله حجة الاسلام کورانی، مراد از مسجد بزرگتر مسجدالحرام است نه مسجد کوفه؛ و درفش های مخالف در مکه و حجاز با یکدیگر درگیر می شود و پرچم حقی میان آنها وجود ندارد.(34) از روایت فوق می توان دریافت که فتنه های پیش آمده در حجاز بر سر به دست گیری قدرت، تنها در میان ستمکاران و گروههای اهل باطل پدید خواهد آمد. امروزه با توجه به نفوذ وهابیت در شبه جزیره عربستان طی قرون اخیر، خیلی راحت تر میتوان مفهوم روایت فوق را درک کرد.(35) زیرا با توجه به باطل بودن فرقه ي وهابیت و نفوذ فراوان این فرقه در بین مردم عربستان، می توان دریافت که احتمالاً مقصود امیرالمومنین (ع) از درگیری های حجاز، درگیری بین بزرگان آل سعود و لشکریان طرفدارشان (که عمدتاً وهابی هستند) با یکدیگر می باشد. با توجه به فرمایش معصومین (ع) از جمله روایت فوق از امیرالمومنین (ع) می توان دریافت که به امید خدا شیعیان و سایر برادران اهل تسنن آزاده ي عربستان که گرفتار فتنه ي وهابیت نشده اند، در این فتنه ي بزرگ نیز آسیبی نخواهند دید. مجدداً این نکته را یادآوری می کنیم که تمام وقایع مربوط به مرگ عبدالله آخرین پادشاه مقتدر حجاز و اختلافات خاندان پادشاهی این سرزمین، تماماً به دست گروههای باطل عربستانی پدید می آیند و این مسئله هیچ ارتباطی با شیعیان عربستان و یا سایر کشورهای منطقه ندارد. بنابراین مطالبی که درباره ي وضعیت حکومت حجاز در ایام قبل از ظهور بیان شده، به معنای دخالت شیعیان در امور عربستان نیست؛ بلکه این مطالب از دید یک ناظر خارجی بر وقایع عربستان بیان شده است . گرچه در ماههای اول سلطنت ملک عبدالله بیان می شد که وی شخص معتدل و میانه رویی است و با ملک فهد که در زمان او حجاج شیعه در روز برائت از مشرکین به خاک و خون کشیده شدند،(43) تفاوت دارد، اما گذشت زمان ثابت کرد که نه تنها خطر او برای شیعیان و سایر مسلمانان آزاده از ملک فهد کمتر نیست، بلکه ملک عبدالله به مراتب خطرناک تر است. گرچه ملک عبدالله در طی این سالها تلاش نموده است تا در ظاهر و در جریان مناسبات سیاسی با کشورهای منطقه خود را فردی صلح طلب معرفی نماید، اما شواهد امر دقیقاً خلاف این نکته را ثابت می کند؛ به طوری که از زمان آغاز رسمی سلطنت ملک عبداله ، حملات گروه های تکفیری تحت حمایت عربستان به شیعیان عراق، افزایش یافته(44) و حتی هتک حرمت این گروههای تکفیری به عتبات عالیات و حرم ائمه (ع) در عراق افزون گشته است.(45) از زمان آغاز سلطنت ملک عبدالله، مفتیان وهابی عربستان که تحت حمایت کامل خاندان آل سعود هستند، فتواهای بی شرمانه ای صادر نموده که این فتواها به دست گروه های تکفیری عراقی تحت حمایت دولت عربستان سعودی اجرا شده و منجر به کشتارهای هر روزه ي شیعیان عراقی و انهدام زیارتگاه های معصومین (ع) شده است.(46) علاوه بر این ملک عبدالله ارتباط بسیار قوی با امریکا و اسرايیل برقرار نموده و بدین ترتیب به مسلمانان خیانت کرده است.(47) این ارتباط تا بدانجا است که سران سعودي در زمان سلطنت ملک عبدالله، با جرج بوش میگساری و رقص شمشیر می نمایند.(48) از سوی دیگر بنا بر گزارش های بی شماری که از سوی حجاج شیعه بخصوص حجاج شیعه ي ایرانی به دست رسیده است، در طی 3 – 2 سال اخیر، فشارهای زیادی بر حجاج ایرانی وارد آمده است که تاکنون سابقه نداشته است.(49) این فشارها تا به آنجا بوده است که برخی از علما از جمله آیت الله مکارم شیرازی، بحث احتمال تحریم حج عمره را مطرح نمودند.(50) يكي از آخرین شاهکار هاي ملک عبدالله در خیانت به شیعیان، دست داشتن دستگاه هاي اطلاعاتی عربستان سعودی به همراه دستگاه اطلاعاتی کشور خائن اردن در ترور شهید حاج عماد مغنیه بود(51) که این مسئله خود یکی از ننگین ترین جنایات ملک عبدالله می باشد. همچنين جنايات اخير كه در شهر مقدس مدينه به دست دستگاه هاي اطلاعاتي و امنيتي عربستان و نيز نيروهاي افراطي وهابي موسوم به نيروهاي امر به معروف و نهي از منكر وابسته به دولت عربستان انجام شدند و در طي آن ها تعداد زيادي از شيعيان به شهادت رسيدند و تعداد ديگري نيز زخمي شدند، خود حكايت از دسايس شيطاني ملك عبدالله عربستان دارند.(52) با توجه به مسائل گفته شده، به راحتی می توان دریافت که عبارت « ویل لشیعتنا منه » در روایت ذکر شده، کاملاً برازنده ي ملک عبدالله می باشد. در ادامه ي روایت ذکر شده از سوی پیامبر گرامی اسلام (ص) بیان شده است: « بشرونی بموته ابشرکم بظهور الحجة. » این عبارت نشان می دهد که مرگ عبدالله ذکر شده در روایت مذکور، فاصله ي کمی با ظهور حضرت مهدی (عج) دارد؛ از این مسئله می توان دریافت که در صورت صحت روایت مذکور و درستی منابع آن، با توجه به اینکه بسیاری از ویژگیهای روایت، با ملک عبدالله، ملک فهد و خاندان آل سعود مطابقت دارد، عصری که ما در آن به سر می بریم، ان شاء الله « عصر الظهور » است و در صورتی که ما شیعیان تلاش خود را بیشتر کنیم، می توانیم ظهور آن منجی بزرگ را درک نمايیم. إن شاء الله. ذکر یک نکته ي بسیار مهم: همانگونه که در سطور بالا بیان کردیم، آخرین روایتی که ذکر شد، هنوز از نظر اعتبار منابع، مورد تردید است. گرچه سایت های بی شماری این روایت را ذکر کرده و به آن آدرس داده اند و حتي در كتاب « مائتان و خمسون علامة حتي ظهور الامام المهدي (عج) » نيز اين حديث به چشم مي خورد، اما نویسنده ي مقاله به منبع اصلي حديث مذكور دسترسی نداشته و نمی تواند به طور قطعی صحت آن را مورد تأيید قرار دهد. لطفاً به این مسئله توجه کافی داشته باشید. با توجه به مطالبی که در این مقاله ذکر شد، این احتمال وجود دارد که ملک عبدالله و خاندان آل سعود، آخرین پادشاه مقتدر و آخرین خاندان پادشاهی عربستان باشند. چرا که چندین روایت از معصومین (ع) ذکر شده است که اوضاع حجاز در آخرالزمان را پیشگویی کرده اند و این پیشگويی ها تا حد زیادی بر وضعیت کنونی عربستان منطبق است. گرچه ما انسان ها از خطا و اشتباه مبری نیستیم و نویسنده ي مقاله نیز ممکن است اشتباه نمايد، اما در هر حال توجه به اوضاع کنونی عربستان و تحلیل آن بر طبق روایات آخرالزمانی معصومین (ع) خالی از لطف نیست و می تواند ما را در برخورد با پیشامدهای آخرالزمان یاری نماید. بدين ترتيب مجدداً یادآوری می کنیم که مطالب ذکر شده و تحلیل ها و تطبیق های ارايه شده، تنها یک احتمال هستند و قطعیت کامل ندارند. در این بین اگر اشتباهی یا تغییری بوجود آید، این اشتباه از جانب مولف مقاله و تحلیل هایش بوده است نه روایات معصومین (ع). لطفاً همواره به این نکته توجه داشته باشید. از سوي ديگر تأكيد مي كنيم كه نوك پيكان اين مقاله به سمت خاندان فاسد و دسيسه گر آل سعود و وهابيون تحت امر آن مي باشد و اين مقاله هيچ جسارتي به برادران شيعه و اهل تسنن ننموده است. بنابراين پيشاپيش از برادران عزيز شيعه درخواست مي كنيم كه با استفاده ي منطقي و مناسب از اين مقاله، گزك به دست دشمنان شيعه و دشمنان اسلام ندهند. به خصوص كه كشورهاي فاسد و دسيسه گر عربي منطقه ي خليج فارس كه از هيچ جنايتي در حق شيعيان خودداري نمي كنند، آماده ي سوء استفاده از اختلاف بين شيعه و سني هستند و ممكن است بخواهند با ايجاد هياهو و جنجال، در صفوف مسلمين مجاهد تفرقه افكنند. در پایان از خداوند منان موفقیت و سربلندی اسلام و مسلمین را خواستاریم. به امید ظهور منجی موعود، حضرت مهدی صاحب الزمان (عج). .................................................................................................... تصحیحیه ی بسیار مهم: همانگونه که در متن مقاله ذکر گردید، مولف مقاله به متن کامل « مسند احمد » دسترسی نداشته و یکی از احادیث مقاله را به واسطه ی کتاب « دویست و پنجاه علامت تا زمان ظهور امام مهدی (عج): مائتان و خمسون علامة حتی ظهور الامام المهدی (عج) » نقل نموده است. تعدادی از دوستان عزیز لطف نموده و کل متن « مسند احمد » را جستجو کرده اند و حدیثی را که کتاب « دویست و پنجاه علامت تا زمان ظهور امام مهدی (عج): مائتان و خمسون علامة حتی ظهور الامام المهدی (عج) » به آن اشاره شده است، نیافته اند. به همین دلیل و با توجه به قولی که به خوانندگان عزیز مبنی بر تکمیل این مطلب در مورد قطعی بودن یا غیر قطعی بودن حدیث ذکر شده و حضور یا عدم حضور این حدیث در منبع اصلی داده بودیم، قسمت ذکر شده از مقاله ی مذکور را حذف نموده و به خوانندگان محترم اعلام می داریم که طبق بررسی برخی از دوستان فعال و علاقمند، حدیث مذکور در « مسند احمد » وجود نداشته است. هم اکنون برخی از عزیزان در حال تماس برقرار کردن با مولف و ناشر کتاب مذکور هستند تا این مسئله را به آنان یادآوری نمایند تا در صورت امکان، منبع حدیث مذکور به صورت صحیح درج شود و در غیر این صورت، حدیث مذکور از کتاب نامبرده محذوف گردد. تا زمان کسب خبر قطعی در این مورد، تغییرات ذکر شده، اعمال می گردد. ما نیز از عزیزانی که این مقاله را کپی کرده اند، درخواست می کنیم تا تغییرات فوق را اعمال نمایند. با تشکر خادم الامام (عج) منبع مقاله : وعده صادق ****************************************** هشدار موعود به موعودیان عزیز : تردیدی نیست که ما در شرایط تاریخی ویژه‌ای قرار گرفته‌ایم . از هرسو طوفان بلا و ابتلاء هجوم آورده است . در چنین موقعیتی ناگزیر می‌بایست بسان کسی گام برداشت که در میان صحرایی آکنده از خارو خاشاک و مار و مؤزیانه با پای برهنه راه می‌رود . هرگونه عجله و رفتار ناسنجیده خسارات بزرگی را در پی خواهد داشت . اصل انکار ناپذیر بداء همواره شیعیان و مسلمانان را به تآمل دعوت می‌کند؛ بخواست خداوند کریم هرآن ممکن است در واقعه‌‌ای و تقدم و تأخر بداء وارد کند . قراین مندرج در این مقاله قابل مطاله و البته قابل تأمل است . همان اندازه که ممکن است شخص نامبرده در این مقاله یعنی « ملک عبدالله » مصداق واقعی مورد نظر در روایات باشد به همان اندازه ممکن است مصداق شخص دیکری باشد که در آینده رخ می‌نماید. به هر روی موعود جمله مخاطبان خود را دعوت به هشیاری، بیداری، آمادگی، صبوری و انتظار می‌نماید تا آنچه خداوند می‌خواهد رقم بخورد . ان شاءالله ... موعود 1391/9/11 ****************************************** منابع و مآخذ http://genuineislam.blogfa.com/post-36.aspx http://www.alvadossadegh.ir/ar-view.php?ar_id=16 2 – کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 219، 220 و 221. نسخه ی آنلاین این كتاب را می توانید در صفحات اینترنتی زیر بیابید: http://www.m-imamzaman.com/110/home/Books/farsi/00%20(3)/001/index.html (فارسی) http://www.m-imamzaman.com/110/home/Books/arabic/books%20(38)/data/aseralzohor/index.htm (عربی) کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 266، 267، 268، 269، 270، 271، 272. کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات287، 288، 289، 290. کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 138، 139، 140، 141، 142، 143، 144 و 145. کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 291 تا 303. کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 219، 220، 221، 266،267، 268، 269، 270، 271، 272. http://en.wikipedia.org/wiki/Algeria و http://en.wikipedia.org/wiki/Syria و http://en.wikipedia.org/wiki/Egypt و http://en.wikipedia.org/wiki/Iraq 9 – http://en.wikipedia.org/wiki/Saudi_Arabia 10 – کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 219، 220 و 221. http://en.wikipedia.org/wiki/Bashar_al-Assad 12 – http://en.wikipedia.org/wiki/George_W._Bush 13 – بحارالانوار، ج 52، ص 157. و کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحه ي 268. بحارالانوار، ج 52، ص 210. و کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحات 267 و 268. بحارالانوار، ج 52، ص 210. و کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحه ي 266. بحارالانوار، ج 52، ص 210. و کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحه ي 266. http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/abdullah-of-saudi-arabia 18 – http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/abdullah-of-saudi-arabia 19 – http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/abdullah-of-saudi-arabia 20 – http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/abdullah-of-saudi-arabia 21 – http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/abdullah-of-saudi-arabia 22 – http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3285 و http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/840513/news/kharj.htm و http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1239116 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=2737&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3655&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=4649&cat=1 و http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 و http://www.tabnak.ir/pages/?cid=17046 و http://www.taktaziran.com/detail/?iData=54774&NAME=%DA%A9%D9%88%D8%AF%D8%AA%D8%A7%DB%8C%20%D9%86%D8%A7%D9%81%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%85%20%D8%AF%D8%B1%20%D8%B9%D8%B1%D8%A8%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86 23 – http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=4649&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3655&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3285 و http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/840513/news/kharj.htm و http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1239116 24 – http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1239116 و http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 25 – http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3655&cat=1 و http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 و http://www.fetrat.com/WFM_News.aspx?FLD_ID=3624 26 – http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 و http://www.fetrat.com/WFM_News.aspx?FLD_ID=3624 27 – http://en.wikipedia.org/wiki/Abdullah_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/abdullah-of-saudi-arabia و http://en.wikipedia.org/wiki/Fahd_of_Saudi_Arabia و http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2 و http://en.wikipedia.org/wiki/Sultan,_Crown_Prince_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/topic/sultan-crown-prince-of-saudi-arabia 28 – http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/840513/news/kharj.htm 29 – http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 و http://www.fetrat.com/WFM_News.aspx?FLD_ID=3624 و http://shia-online.ir/article.asp?id=3252&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=4649&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=4605&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3285 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=4948&cat=1 و http://www.shia-online.ir/article.asp?id=3655&cat=1 و http://shia-online.ir/article.asp?id=5107&cat=1 30 – http://shia-online.ir/article.asp?id=4532&cat=3 و http://www.fetrat.com/WFM_News.aspx?FLD_ID=3624 و http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/840513/news/kharj.htm 31 – http://www.hamshahrionline.ir/hamnews/1384/840513/news/kharj.htm 32 – بحارالانوار، ج 52، ص 210. و کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحه ي 266. بحارالانوار، ج 52، ص 273. و کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحه ي 268. کتاب عصر ظهور، تألیف علی کورانی عاملی، ترجمه ی مهدی حقی، ناشر: شرکت چاپ و نشر امور بین الملل وابسته به انتشارات امیر کبیر، چاپ چهارم، 1385، صفحه ي 268. http://mouood.org/content/view/7763/3 و http://mouood.org/content/view/3691/3 36 – http://www.noaim.net/vb/showthread.php?t=19569 و http://www.aljnan.net/forum/showthread.php?t=964 و http://www.waffaa.net/vb/showthread.php?t=5623 و http://www.sharq1.com/vb/showthread.php?p=38668 و کتاب مائتان و خمسون علامة حتي ظهور الامام المهدي (عج)، تألیف سيد محمد علي طباطبايي حسني، ناشر: موسسه ي البلاغ بيروت، چاپ دوم، 1425 هجري قمري (2004 ميلادي)، صفحه ي 122. http://www.noaim.net/vb/showthread.php?t=19569 و http://www.aljnan.net/forum/showthread.php?t=964 و http://www.waffaa.net/vb/showthread.php?t=5623 و http://www.sharq1.com/vb/showthread.php?p=38668 و کتاب مائتان و خمسون علامة حتي ظهور الامام المهدي (عج)، تألیف سيد محمد علي طباطبايي حسني، ناشر: موسسه ي البلاغ بيروت، چاپ دوم، 1425 هجري قمري (2004 ميلادي)، صفحه ي 122. http://www.noaim.net/vb/showthread.php?t=19569 و http://www.aljnan.net/forum/showthread.php?t=964 و http://www.waffaa.net/vb/showthread.php?t=5623 و http://www.sharq1.com/vb/showthread.php?p=38668 و کتاب مائتان و خمسون علامة حتي ظهور الامام المهدي (عج)، تألیف سيد محمد علي طباطبايي حسني، ناشر: موسسه ي البلاغ بيروت، چاپ دوم، 1425 هجري قمري (2004 ميلادي)، صفحه ي 122. کتاب مائتان و خمسون علامة حتي ظهور الامام المهدي (عج)، تألیف سيد محمد علي طباطبايي حسني، ناشر: موسسه ي البلاغ بيروت، چاپ دوم، 1425 هجري قمري (2004 ميلادي)، صفحه ي 122. کتاب مائتان و خمسون علامة حتي ظهور الامام المهدي (عج)، تألیف سيد محمد علي طباطبايي حسني، ناشر: موسسه ي البلاغ بيروت، چاپ دوم، 1425 هجري قمري (2004 ميلادي)، صفحه ي 122. http://en.wikipedia.org/wiki/Fahd_of_Saudi_Arabia و http://www.answers.com/Fahd%20of%20Saudi%20Arabia و http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%AF_%D8%A8%D9%86_%D8%B9%D8%A8%D8%AF%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B2%DB%8C%D8%B2 42 – کتاب فرهنگ نوين عربي – فارسي، تألیف انطون الياس، ترجمه ي سيد مصطفي طباطبايي، ناشر: كتاب فروشي اسلاميه، چاپ هفتم، زمستان 1366 هجري شمسي، صفحه ي 515. و http://ar.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%87%D8%AF 43 – http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8709181193 و http://www.ir-psri.com/Show.php?Page=ViewArticle&ArticleID=62&SP=Farsi 44 – http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=khabar&id=27 و http://mouood.org/content/view/8548/2 45 – http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8605010168 و http://www.edalatkhahi.ir/000522.shtml 46 – http://www.farsnews.net/newstext.php?nn=8605010168 و http://www.edalatkhahi.ir/000522.shtml 47 – http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8710260546 و http://alef.ir/content/view/38975 و http://www.magiran.com/npview.asp?ID=1793758 و http://www2.irna.ir/fa/news/view/menu-238/8712216359172449.htm و http://www.moqavemat.ir/?lang=he&state=showbody_news&row_id=43457 و http://www.moqavemat.com/?lang=fa&state=showbody_news&key=&row_id=43457&style=no 48 – http://www.farsnews.com/newstext.php?nn=8711021754 و http://www.bornanews.com/Nsite/FullStory/?Id=110741 49 – http://www.fardanews.com/fa/pages/?cid=41419 و http://www.asriran.com/fa/pages/?cid=30778 50 – http://www.ebtekarnews.com/Ebtekar/News.aspx?NID=15846 و http://www.jamejamonline.ir/newstext.aspx?newsnum=100900337240 و http://www.irannewsagency.com/news/15437.html 51 – http://www.tebyan.net/politics_social/news/world/2008/4/9/64793.html و http://talabe.ir/index.php?option=com_content&task=view&id=643&Itemid=1 و http://www2.irna.ir/fa/news/view/menu-234/8711210541085730.htm 52 – http://www.dolat.ir/Nsite/FullStory/?Id=175161 و http://tashaio.com/index.php?option=com_content&task=view&id=370&Itemid=102 و http://shia-online.ir/article.asp?id=4691&cat=1 و http://shia-online.ir/article.asp?id=4731&cat=1 1 – 3 – 4 – 5 – 6 – 7 – 8 – 11 – 14 – 15 – 16 – 17 – 33 – 34 – 35 – 37 – 38 – 39 – 40 – 41 –
لینک ثابت

بحث «انتظار»، مقوله‌ای عمومی است و همه اقشار یك جامعه را شامل می‌شود؛ امّا در میان همه گروه‌های سنّی در یك جامعه، انتظار با جوان تناسب بیشتری دارد. دلایل زیادی بر تناسب انتظار با جوان وجود دارد؛ از همین روست که حتّی می‌توان گفت: تناسب انتظار با جوان بیش از دیگران است. چند نمونه از این دلایل را مرور می‌کنیم: آینده‌گرایی، آرمان‌گرایی و جامعه‌گرایی جوان جوان، نگاه به آینده دارد و به شدّت آینده‌گراست؛ از همین‌رو با مهدويّت که مربوط به آینده است، راحت‌تر ارتباط بر قرار می‌کند؛ امّا باید این آینده را به روشنی برای او ترسیم کنیم. اگر مهدويّت را به عنوان آینده‌ای روشن و دل‌خواهِ جوان به او معرفی نکنیم، او آینده‌ای تخيّلی برای خود درست خواهد کرد و قشنگ‌ترین تخيّلاتش را همین آینده خودساخته، تشکیل خواهد داد و آنگاه می‌دانید چه اتّفاقی می‌افتد؟ هر نوع زندگی که داشته باشد و دست به هر نوع زندگی‌ای که می‌زند، احساس شکست می‌کند. اگر آینده‌گرایی جوان را با مهدويّت پیوند نزنیم، او آینده‌ای خیالی برای دنیای خود تصوّر خواهد کرد و هیچ وقت هم به آن نخواهد رسید. می‌دانید انتظار فرج با سلمان فارسی چه کرد؟ وقتی پیامبر(ص) به او وعده رجعتش در حکومت حضرت مهدی(عج) را داد، از شدّت شوق گریه کرد و گفت: وقتی از نزد رسول خدا(ص) بلند شدم، دیگر از آن روز به بعد برایم فرقی نمی‌کرد که چه وقت از دنیا بروم. (فَقُمْتُ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللهِ وَ مَا يُبَالِی سَلْمَانُ مَتَی لَقِيَ الْمَوْتَ أَوْ لَقِيَه‏.)1 جوان، آینده‌گراست و باید آینده‌گرایی جوان با چنین آینده روشنی پر شود. جوان، آرمان‌گرا نیز هست و اگر آرمان خوبی نداشته باشد، دنبال آرمان‌های کاذب خواهد رفت. بنابراین اگر آرمان جامعه مهدوی به جوان خوب معرفی شود، به دلیل تناسب و علاقه‌ای که به آرمان دارد، به سرعت جذب آنها خواهد شد. جوان به شدّت جامعه‌گراست و با افزایش سن، کم‌کم، فردگرا می‌شود. باید قبل از آن، جامعه مهدوی را به عنوان آرمانش به او معرفی کنیم. عناصر پنجگانه انتظار از سوی دیگر، برای انتظار و منتظر بودن می‌توان از پنج عنصر سخن گفت: 1. اعتراض به وضع موجود، 2. تصوّر وضع مطلوب، 3. تصدیق وضع مطلوب، 4. تمنّای وضع مطلوب، 5. عمل برای تحقّق وضع مطلوب. و به عبارت دیگر منتظر کسی است که این پنج عنصر در او وجود داشته باشد؛ گرچه تبیین این پنج عنصر و سخن گفتن از نقش هر کدام از این عناصر در شکل‌گیری انتظار فرج، در این مختصر نمی‌گنجد؛ امّا اجمالی از نقش این عناصر، با اندک تأمّلی روشن می‌شود و بنابراین همین معنا و تصوّر اوّلیه‌ای که با این تأمّل کوتاه در ذهن پدید می‌آید، کمک می‌کند تا در این مجال مختصر، به تناسبی که هر کدام از این عناصر با جوان دارد، اشاره کنیم: تناسب جوان با عناصر انتظار 1. جوان سنّت‌گریز است و این خصلت را خداوند در وجود او گذاشته است. اینکه مُدهای جدید لباس، توسط جوان‌ها اجرا می‌شود، به دلیل همین سنّت‌گریزی است و اگر جوان را به دلیل سنّت‌گریزی سرزنش کنی و اذيّت شود، سنّت‌شکن هم خواهد شد. جوان دوست دارد به وضع موجود اعتراض کند و باید پاسخ این اعتراض به وضع موجود را در جامعه مهدوی بیابد؛ وگرنه خراب می‌شود؛ 2. تصوّر وضع مطلوب و تخيّل، کار جوان است. جوانان بهتر از هر کس می‌توانند با استفاده از قدرت تصوّرسازی خود، وضع مطلوب را برای خود تصویر کنند. چرا خداوند جوان‌ها را این‌قدر خیال‌پرداز آفریده و آغاز دین‌داری و رسیدن به سنّ تکلیف را در سنّی قرار داده است که قدرت خیال‌پردازی، بسیار قوی است؟ چرا خدواند در آغاز دین‌داری، به جای خیال‌پردازی عقل و دقّت بیشتری به جوان‌ها عطا نفرموده است؛ بلکه خیال‌پردازی به آنها داده است؟ چون جوان قبل از هر چیز باید بتواند آن وضع مطلوب را تصوّر کند. خداوند هم قدرت تخيّل را به جوان داده است تا این اتّفاق بیافتد. اگر نتواند وضع مطلوب را تصوّر کند، نسبت به آن میلی پیدا نکرده و برای رسیدن به آن اقدامی نخواهد کرد؛ قدرت خیال‌پردازی، لازمه آغاز دین‌داری است؛ 3. روح بلند جوان، اموری را تصدیق می‌کند که دیگران نمی‌توانند باور کنند. در جریان انقلاب، بسیاری باور نمی‌کردند حضرت امام(ره) پیروز شود؛ ولی جوان‌ها همه باور داشتند. جوان، راحت‌تر به تصوّر وضع مطلوب می‌رسد و در نتیجه راحت‌تر هم وضع مطلوب را تصدیق و باور می‌کند. به عبارتی، تصدیق وضع مطلوب هم بیش از هر کسی، مال جوان‌هاست؛ 4. تمنّا و آرزو کردن نیز بیش از هر گروه سنّی با جوانان تناسب دارد. در سنین جوانی یکی از علمای «قم» به بنده می‌فرمودند: قدر جوانی خودتان را بدانید. من الآن تمام همّتم این است که خودم را سالم از قبر عبور دهم و به محضر خدا برسم. تقاضای گسترده، تمنّاهای بزرگ، جامع‌نگری‌ها و آرمان‌گرایی‌ها، همه‌اش مال دوران جوانی است؛ جوانان قدرش را بدانند و البتّه فکر نکنند كه اینها برای آنها فضیلتی است. همه جوان‌ها این خصلت‌ها را دارند؛ دچار غرور نشوید؛ ولی سعی کنید این روحیات را حفظ کنید، نکند روزی به جایی برسید که بگویید: خدایا مهم‌ترین درخواست من این است که فشار قبر سراغ من نیاید. آدم کمی پا به سن بگذارد، به اینجا می‌رسد. تمنّاهای بلند مال جوانی است، آن هم تمنّاهایی که سود آن برای دیگران است. مثل تمنّای مسلمان شدن و نمازخوان شدن تمام اروپایی‌ها، ژاپنی‌ها و ... که یکی از تمنّاهای هر منتظر واقعی است؛ 5. عمل بر اساس جامعه مهدوی و زمینه‌سازی برای تحقّق آن، جرئت می‌خواهد. امام باقر(ع) به جابر می‌فرماید: «اگر همه مردم شهر، جمع شوند و بگویند: تو آدم بدی هستی و تو از این حرف ناراحت شوی یا اینکه بگویند: تو آدم خوبی هستی و تو از این سخن خوشحال شوی، تو از دوستان ما نیستی.»2 البتّه مراد این نیست که کارهای ناپسند انجام داده و برخلاف هنجارهای اجتماعی رفتار کنیم و بعد از آن، از اعتراض مردم هم ناراحت نشویم. نه بلکه مراد این است که اگر وظیفه‌ات را انجام می‌دهی؛ امّا کسی تحویلت نمی‌گیرد، نباید به تو بَر بخورد. تا این حد باید مستقل باشی! جامعه مهدوی چنین استقلالی را می‌خواهد. منتظر کسی است که می‌تواند بر اساس این استقلال، عمل کند و این استقلال و جرئت، با روحیه جوان خیلی تناسب دارد. یک مثال کاربردی برای مطلب اخیر: آیا از خواندن قرآن لذّت می‌برید؟ آیا از مدح اهل‌بیت(ع) و ذکر فضایلشان لذّت می‌برید؟ اگر جوابتان مثبت است و اگر مجلس عروسی جای لذّت بردن و شاد بودن است، پس چرا عروسی‌هایتان را بدون قرآن و مدح اهل‌‌بیت(ع) برگزار می‌کنید؟ محکم جلوی همه بایستید و بگویید هر کس از چیزی لذّت می‌برد، ما هم از قرآن و مدح اهل ‌بیت(ع) لذّت می‌بریم و شاد می‌شویم و می‌خواهیم عروسی خودمان را با اینها برگزار کنیم و از این لذایذ و شادی‌ها در شب عروسی بی‌بهره نمانیم. آن وقت یکی از کارت‌های دعوت چنین عروسی را خطاب به آقا امام زمان(عج) بنویسید و بگویید: آقا! ما آدرسی نداشتیم که این کارت را برایتان ارسال کنیم؛ ولی دوست داریم شما هم تشریف بیاورید. بعد هم کارت دعوت را به عنوان یادگاری پیش خودتان نگه دارید. مولایمان علی(ع) می فرمایند : «یاران اصلی قائم (عج) همگی جوان هستند و سالخورده در میان آنان اندک است، به سان سرمه در چشم یا نمک در طعام ، باز هم کمتر.»1 در حدیثی دیگر آمده است که سيّد هاشمی که از فرزندان امام حسن(ع) است و با دوازده هزار سوار به حضرت مهدی(عج) می‌پیوندد، جوان است.2 امام صادق(ع) نیز می‌فرمایند: «در حالی که جوانان شیعه، در پشت بام‌ها خوابیده‌اند، ناگهان آنها را گروه گروه در یک شب و بدون وعده قبلی نزد حضرت می‌آورند. آنگاه همگی صبحگاه نزد حضرت گرد می‌آیند.»3 جالب است بدانید که در حدیثی از امام حسن(ع) روایت شده است: «... خداوند عمر حضرت مهدی(عج) را در روزگار غیبت طولانی می‌گرداند. پس از آن با قدرت بی‌پایانش او را با چهره جوانی کمتر از چهل سال ظاهر می کند.» پی‌نوشت‌ها: 1. بحارالانوار، ج 25، ص 6. 2. همان. 1. بحارالانوار، ج۵۲، ص۳۳۳ 2. ملاحم ابن طاووس، ص ۷۷. 3. بحارالانوار، ج ۵۲، ص ۱۹۸. 4. کمال الدّین ، ج ۱ ، ص ۳۱۵.

لینک ثابت

چرا حضرت مهدي (عج) ظهور نمی کنند؟ پاسخ: برنامه حضرت مهدي(ع) با برنامه پیامبران و سایر پیشوایان یک تفاوت کلی دارد و آن این که برنامه وي قانونگذاري نیست، بلکه یک برنامه به تمام معنی اجرایی در تمام جهان است. به این معنی که او مأموریت دارد تمام اصول تعالیم اسلام را در جهان پیاده کند و اصول عدالت و دادگري و حق و حقیقت را در میان جامعه بشري بگستراند. روشن است که پیاده شدن چنین برنامۀ انقلابی جهانی، که به وسیله آن اصول عدالت و دادگري و حقّ و حقیقت در میان همه مردم جهان گسترش یابد، به شرایط و مقدماتی نیاز دارد که تحقق آنها جز با مرور و تکامل همه جانبه اجتماع ممکن نیست; برخی از آن مقدمات عبارتند از: 1. آمادگی روحی در درجه نخست باید مردم جهان براي اجراي این اصول، تشنه و آماده گردند و تا زمانی که در هر نوع برنامه مادي و معنوي مؤثر نخواهد بود. قانون عرضه « عرضه » ، مردم جهان تقاضایی نباشد و تقاضا نه تنها در نظام زندگی اقتصادي حکمفرماست، بلکه مشابه این نظام در عرضه برنامههاي معنوي و اصول اخلاقی و مکتبهاي سیاسی و انقلابی نیز حاکم میباشد و تا در اعماق دل مردم براي این نوع امور تقاضا و درخواستی نباشد، عرضه آن با شکست رو به رو شده و کاري از پیش نخواهد رفت. امام باقر(ع) میفرماید: روزي که قائم آل محمد(ص) قیام کند، خدا دست خود را بر سر بندگان میگذارد، در پرتو آن » [1].« خردها را جمع میگرداند و شعور آنان به حد کمال میرسد البتّه گذشت زمان و شکست قوانین مادي و پدید آمدن بنبستهاي جهانی و کشیده شدن بشریت بر لب پرتگاه جنگ، مردم جهان را به تنگ آورده و آنان را به این حقیقت واقف خواهد ساخت که اصول و قوانین مادي و سازمانهاي به اصطلاح بین المللی، نه تنها نمیتوانند مشکلات زندگی را حل کنند و عدالت را در جهان حکمفرما سازند، بلکه همین خستگی و یأس، مردم دنیا را براي پذیرش یک انقلاب بنیادي مهیا و آماده میسازد و میدانیم که این موضوع نیاز به گذشت زمان دارد تا تجربههاي تلخ زندگی ثابت کند که تمام نظامات مادي و سازمانهاي بشري در اجراي اصول عدالت و احقاق حق و برقراري امنیت و آرامش، عاجز و ناتوان میباشند و سرانجام باید بر اثر یأس و نومیدي، این تقاضا در مردم گیتی براي تحقّق چنان آرمان الهی پدید آید و زمینه براي عرضه یک انقلاب جهانی به وسیله یک مرد الهی و آسمانی، از هر نظر مساعد [ گردد.[ 2 2. تکامل علوم و فرهنگهاي انسانی از سوي دیگر براي برقرار ساختن یک حکومت جهانی بر اساس عدل و داد، نیاز فراوان به پیشرفت علوم و دانشها و فرهنگهاي اجتماعی و مردمی است که آن نیز بدون پیشرفت فکري و گذشت زمان، ممکن و میسر نمیگردد. برقراري حکومت جهانی که در پرتو آن، در سراسر جهان عدل و داد و قانون حکومت کند و همه مردم جهان از کلیه مزایاي فردي و اجتماعی اسلامی بهرهمند گردند بدون وجود یک فرهنگ پیشرفته در کلیه شؤون بشري امکان پذیر نیست و هرگز بدون یک فرهنگ کامل، جامه عمل به خود نمیپوشد. این نیز احتیاج به گذشت زمان دارد. 3. تکامل وسایل ارتباط جمعی از سوي دیگر، چنین حکومتی به وجود وسایل کامل ارتباط جمعی نیاز دارد تا در پرتو آن بتواند مقرّرات و احکام و اصول انسانی را از طرق مختلف در مدت کوتاهی به مردم جهان اعلام کند. این امر نیز بدون تکامل صنایع انسانی و گذشت زمان محقق نمیشود. 4. پرورشنیروي انسانی از همه اینها گذشته ، پیشبرد چنین هدفی و پیریزي چنان انقلابی، به یک نیروي فعال و سازنده انسانی نیاز دارد که در واقع ارتش انقلاب جهانی را تشکیل میدهد. تشکیل چنین ارتشی و به وجود آمدن چنین افراد پاکباخته و فداکاري، که در راه هدف و حقیقت از همه چیز بگذرند، به گذشت زمان نیاز دارد. اگر در برخی از روایات میخوانیم که فلسفۀ طولانی شدن غیبت امام زمان، همان امتحان و آزمایش مردم است، ممکن است ناظر به همین نکته باشد; زیرا امتحان و آزمایش در منطق اسلام به معنی آزمونهاي معمولی و کشف امور پنهانی نیست; بلکه مقصود از آن پرورش روحیات پاك [ و پدید آوردن حداکثر ورزیدگی در افراد میباشد.[ 3 مجموع این جهات چهارگانه[ 4] نیاز به این دارد که زمان قابل ملاحظهاي بگذرد و جهان از بسیاري جهات پیش برود; و آمادگی روحی و فکري براي پذیرش حکومت جهانی بر اساس حقّ و عدالت در مردم پدید آید; آنگاه این برنامه با وسایل و امکانات خاصی در سطح جهانی وسیله حضرت مهدي عجل اللّه تعالی فرجه الشریف پیاده گردد و این است گوشهاي از فلسفۀ غیبت طولانی امام(ع). . 25 ، کتاب العقل، ح 21 / 1] . کافی: 1 ] 2] . یکی از نشانههاي روشن قیام امام زمان که احادیث اسلامی همگی بر آن اتّفاق دارند این ] است که سراسر اجتماع بشري را جور و ستم و تعدي و بیدادگري فرا میگیرد و ابرهاي یأس و نومیدي زندگی جامعه انسانی را تیره میسازد و در حقیقت فشار ظلم و تعدي آن چنان بر دوش آنان سنگینی میکند که انسان را براي پذیرش انقلاب دیگر، انقلابی عمیق و بنیادي به دست توانا و نیرومند یک مرد الهی آماده میسازد. 3] . تمام آزمونهاي الهی که درباره پیامبران و اولیاي وي انجام میگیرد براي همین منظور است. ] وإِذ ابتَلى إِبراهیم ربّه » : اگر خدا ابراهیم را با تکالیف و وظایف سنگینی آزمود، چنان که میفرماید سوره بقره، آیه 124 ) براي همین هدف بوده است تا این رادمرد الهی به قدري ) « بِکَلماتٍ فَأَتَمّهنَّ در کوران حوادث قرار گیرد که در صلابت و استقامت به صورت فولاد آب دیده درآید. 4] . مجموع این جهات چهارگانه را میتوان در امور زیر خلاصه نمود: 1. تکامل روحی، 2. تکامل ] فرهنگی، 3. تکامل وسایل ارتباط جمعی، 4. تشکیل یک ارتش انقلاب جهانی از یک جمعیت پاکباخته و فداکار.

لینک ثابت
ه هر دليل و حكمت عادت كرده‌ايم كه سهم امام را تنها از خمس اموال منقول و غيرمنقول محاسبه كنيم، در حالي كه با صد تدبير و حيله هم از اداي آن حدّاقل مي‌گريزيم، در حالي كه در نزد آبرو، اعتبار، قلم، وقت ما و برنامه‌هاي رسانه‌اي رسمي و غيررسمي ما سهم بزرگي از حقّ امام باقي است كه الزاماً بايد پرداخته شود. دانلود فایل صوتی سخنان استاد شفیعی سروستانی در ادامه .... امروز هم طبق معمول و سابقة قريب به دويست برنامة راديويي كه طيّ آنها همواره از دشمنان اسلام، شيعه و ايران و عملكرد آنها گفته‌ام و آخرين خبرها و حوادث جاري را با رويكرد مهدوي تحليل كرده‌ام، در پي كشف خبري و روايتي بودم؛ امّا ديدم سوژه‌اي واضح‌تر و خبري داغ‌تر از برنامة «تا جمعة ظهور» و مشابه آن در ساير برنامه‌هاي صدا و سيما نيست. آن هم بعد از دو هفته تعطيلي برنامه‌هاي مهدوي. گويا عادت كرده‌ايم هر كجا كم آورديم، از سهم اين برنامه‌هاي كوتاه كه يك ميليونيوم ساعت از جمع كلّية برنامه‌هاي فرهنگي رسانه‌هاي رسمي و غيررسمي هم نمي‌شود، كم كنيم. اين عمل از دو حال خارج نيست، يا شأن موضوع و مطلب (مهدويّت) را اسفل و كم اهمّيت‌تر از ساير موضوعات، همچون تاسوعا و عيد نوروز و... فرض كرده‌ايم يا آنكه مجموع ايّام و آنات و حوادث و رخدادهاي ماضي و مستقبل را منفك و مستقل از آنچه كه در دايرة گفت‌وگوهاي ولايي مهدوي قابل شناسايي است، فرض كرده‌ايم. وگرنه دليل روشن و قابل دفاعي براي اين كم گذاشتن‌ها نمي‌شناسم. از همين جا بود كه خواستم خودم و دوستانم را متذكّر اين معني شوم و از زبان حضرات معصومان(ع) عرض كنم كه: «دنيا و هر چه در آن است، متعلّق به خدا، رسولش و ما اهل بيت است.» اين كلام حضرت اباعبدالله، امام صادق(ع) است كه خلق مسلمان را متذكّر مي‌شوند: «هر كه چيزي از مال دنيا به دست آورد، بايد تقوا پيشه كند و حقّ خدا، رسول خدا و اهل بيت(ع) را بدهد، مباد كه مستوجب و مستحقّ بيزاري آنان شود.» (اصول كافي، كتاب حجّت، ج 2) به هر دليل و حكمت عادت كرده‌ايم كه سهم امام را تنها از خمس اموال منقول و غيرمنقول محاسبه كنيم، در حالي كه با صد تدبير و حيله هم از اداي آن حدّاقل مي‌گريزيم، در حالي كه در نزد آبرو، اعتبار، قلم، وقت ما و برنامه‌هاي رسانه‌اي رسمي و غيررسمي ما سهم بزرگي از حقّ امام باقي است كه الزاماً بايد پرداخته شود. مگر نخوانده و نشنيده‌ايم اين فراز دعاي «عديله» را كه مي‌فرمايد: امام، آن كسي است كه «بِبقائِهِ بَقيتُ الدُّنيا، بِيمنِه رزق الوري، و بوجودِهِ ثَبتّتِ الأرضِ و السَماء» به حضور اوست كه دنيا باقي است و به وجود او و بركت اوست كه رزق و روزيِ آفريده‌ها مي‌رسد و به وجود اوست كه زمين و آسمان ثابت مانده است. به قول شاعري: مي‌تراود از تو بوي زندگي هست لبريزت سبوي زندگي روح آبيِ تو سرشار خدا خندة زيبا به روي زندگي امام صادق(ع) مي‌فرمايند: «ما اهل بيت(ع) آن نعمتي هستيم كه خدا به سبب ما بندگان را نعمت داده است و اين نعمتي است كه منقطع نمي‌شود و خداوند از حقّ اين نعمتي كه به ايشان ارزاني داشته، سؤال خواهد كرد.» (نورالثّقلين، ج 5، ص 663) هر آنچه كه خير و بركت و توفيق و روزي است از مسير امام، به واسطة امام و به اذن امام عصر(عج) به ما رسيده است. صاحب نعمتي كه مي‌بايست در صدر و ذيل تمامي سخنان، برنامه‌ها، بزرگداشت‌ها، اعياد و ايّام از ايشان ياد شود و به واسطه‌اش خداوند را شكر گوييم. مباد كه ناسپاسي نعمت را بدل به نقمت كنيم در حالي كه مهربان‌ترين مهربان عالم است. امام علي(ع) خطاب به «رميله» فرمودند: «هيچ مؤمني بيمار نمي‌شود، مگر اينكه ما هم به خاطر او بيمار مي‌شويم و هيچ مؤمني غمگين نمي‌شود، مگر اينكه ما هم در غم او غمگين مي‌شويم و هيچ دعايي نمي‌كند، مگر آنكه ما به دعاي او آمين مي‌گوييم و سكوت نمي‌كند، مگر آنكه ما برايش دعا مي‌كنيم.» (بحارالأنوار، ج 26، باب 9، ص 140) در تندباد حوادث و فتنه‌هاي آخرالزّماني كه هر دم رو به فزوني است و در ميان حملات جنود ابليسي كه از فراز و فرودمان هر لحظه چون طوفان حمله مي‌آورند، چه كسي است كه پناه امن و حصن حصين باشد؟ گويا خود را ايمن شناخته‌ايم يا پناهگاهي امن‌تر يافته‌ايم وگرنه چرا چنين؟ اين سخن جز آن است كه امروزه روز، تنها با رويكرد مهدوي مي‌توان به تفسير و رمزگشايي از همة حوادث و رخدادهاي سياسي، طبيعي، اجتماعي و حتّي فرهنگي در سطح كلان و خرد پرداخت. امام باقر(ع) فرمودند: «مهدي از همة شما بيشتر مردمان را پناه مي‌دهد و از همة شما علمش افزون‌تر است و از همه رحمت و لطفش فراگيرتر.» اگر چنين نبود، در آن سحرگاه و در سرداب مقدّس اين مناجات، چنان كه «سيّد بن طاووس» نقل كرده است، از ايشان شنيده نمي‌شد: «خداوندا! شيعيان ما از پرتو انوار ما خلق شده‌اند و از زيادة گِل ما سرشته گرديده‌اند، آنها گناهان زيادي به اتّكاي محبّت ما و ولايت ما مرتكب شده‌اند، اگر گناهان آنها در ارتباط با توست، از آنها درگذر كه ما نسبت به حقّ خود اظهار رضايت كرده‌ايم و آنچه از گناهان در ارتباط با خودشان و مردم است، خودت بين آنها اصلاح كن و از خمس كه حقّ من است به آنها بده تا راضي شوند و آنها را از آتش نجات بده و با دشمنان ما در سخط خود جمع نفرما.» هيهات! به ندانستيم كه به قول امام حسن عسكري(ع)، يتيم‌تر از اين يتيم آن كسي است كه از امامش دور افتاده و قادر نيست او را بيابد و نمي‌داند احكام دينش را چه سازد و از كجا حاصل كند. خودم و شما را متذكّر اين همه غفلت مي‌شوم و دعوت مي‌كنم به اداي حقّ امام و تجديد عهد با امام، چنان كه در نامه‌اي به «شيخ مفيد(ره)» فرمودند: «اگر شيعيان ما كه خداوند توفيق طاعتشان دهد، به عهدي كه با ما داشتند وفا مي‌كردند، همانا فيض ديدار ما از آنان سلب نمي‌شد.» والسّلام
لینک ثابت

مقدمه
محور دوم انتظار، انتظار عملي و اقدامي است‌، با اين بيان که چنانچه انتظار يک زارع براي خوب به عمل آمدن محصول مشروط به‌شرطهايي است از آن جمله که زمين زراعي را اصلاح کند، تخم بکارد، به موقع آبياري کند در حاليکه مي‌داند تربيت کننده‌ي آن تخم و روياننده‌ي آن تا سرحد کمال خداوند متعال است؛ در اين حال چون احتمال آفت زميني و آسماني مي‌رود، سم پاشي کرده و نيز دعا مي‌کند و از خدا مي‌خواهد که آفتها را از بين ببرد و محصول او را به عمل آورد.همينطور انتظار و دعا براي فرج امام زمان ارواحنا فداه و رسيدن فيوضات و نعمتهاي الهي به بندگان بر اسباب و شرايطي تکيه دارد و آن اين است که به امام‌(ع‌) در ظاهر نيز اذن تصرف داده شود و از پرده‌ي غيب بيرون آيد و براي اين اذن نيز مقدمه‌هايي خواهد بود که برخي از آنها بدست خود مردم است که عبارت از تقواي الهي ورفتار نيکو است چناچه در سوره‌ي اعراف مي‌فرمايد «ولو ان اهل القري آمنوا و اثقوا لفتدنا عليهم برکات من السماء و الارض‌» اگر مردمان‌ايمان آورده و تقوا پيشه سازند حتماً درهاي برکت را از آسمان و زمين به سوي ايشان مي‌گشاييم بنابراين معلوم مي‌شود که رفتار زشت مردم خود مانعي براي ظهور آن عزيز جانهاست‌.
حال به بررسي برخي از ابعاد انتظار عملي مي‌پردازيم.

تقيد مکتبي‌
يکي از ابعاد مهم در فلسفه ي عالي تشيع تقيد به مکتب و خط مکتب است در صخره‌ي استوار اعتقادات شيعي به تعبير ديگر تولي وتبري متابعت محبت‌آميز از حق و دستورات اهلبيت در تمامي شؤون و مخالفت خصمانه با ناحق و دوري از دشمنان خدا و اهل بيت‌(ع‌).
اين است شعار شيعه در طول تاريخ شيعه فقط دين خدا را مي‌شناسد و به آن عشق مي‌ورزد و هيچ گونه انعطاف‌پذيري در برابر دشمنان‌دين در سراسر وجودش راه ندارد پيامبراکرم‌(ص‌) فرمودند «خوشا به حال منتظراني که به حضور قائم برسند آنان که پيش از قيام او نيزپيرو اويند با دوست او عاشقانه دوستند و موافق و با دشمن او خصمانه دشمنند و مخالف.

دينداري‌
از ويژگيهاي انسان منتظر دينداري است و ديانت پيشگي. جز اين نمي‌توان تصور کرد انسان در دوران غيبت بايد با مواظبت بيشتر به امردين خود و به دينداري و صحت اعمال خود بپردازد و از هرگونه سستي انحراف دوري گزيند و در خط صحيح قرار گيرد و دائماً متوجه ومتوسل به امام خود باشد. امام صادق‌(ع‌) فرمود: براي صاحب‌الامر غيبتي طولاني است در اين دوران هر کسي بايد تقوي پيشه کند وچنگ در دين خود زند.

آمادگي نظامي‌
امر بسيار جالب و بسيار مهم، امر آمادگي نظامي در عصر انتظار است. مومن منتظر بايد هميشه آمادگي نظامي و نيروي‌سلحشوري داشته باشد تا به هنگام طلوع حق به صف پيکاران رکاب آنحضرت بپيوندد امام صادق‌(ع‌) فرمودند: «ليعدن احدکم لخروج‌القائم و لو سهما فان الله اذا علم ذلک من نيته رجوت لان ينسي في عمره حتي يدرکه و يکون من اعوانه و انصاره‌» مي‌بايست هر يک ازشما براي قيام قائم، اگر چه يک تير تهيه کند. همانا خداوند هنگامي که اين نيت را در او مي‌بيند اميدست که عمرش را طولاني سازد تاآنکه او را دريابد و از ياران و ياوران او باشد.
در گذشته شيعيان به اين امر توجه بيشتري داشتند تا جايي که برخي شمشير يا سلاحي ديگر در خانه نگاه مي‌داشتند. به بعد انساني اين‌کار بنگريد! انسان در مدت عمر خود اسلحه داشته باشد که به هنگام ظهور منجي انسانيت و گسترنده‌ي اصول عدالت و در هم کوبنده‌ي جباران به او بپيوندد و براي نجات بشريت مظلوم و انسانيت محروم به پا خيزد. اين چه زلال جاري و چه باور تابناکي است‌. آفرين بر اين‌اعتقاد و آمادگي.

اخلاق اسلامي‌
معلوم است که اين بعد نيز بايد در جامعه‌ي منتظر حضور محسوس داشته باشد. جامعه‌ي منتظر بايد جامعه‌اي اسلامي باشد و بزرگترين‌وجه تمايز جامعه‌ي اسلامي از ديگر جامعه‌ها همان اخلاق نوراني اسلام است‌. انسان منتظر بايد داراي اخلاق اسلامي باشد و جامعه‌ي‌منتظر بايد مظهر اخلاق اسلامي باشد. امام جعفر صادق‌(ع‌) در حديثي که بخشي از آن ذکر شد مي‌فرمايد: هر کس خوش دارد در شمار اصحاب قائم باشد بايد در عصر انتظار مظهر اخلاق نيک اسلامي باشد. چنين کسي اگر پيش از قيام قائم‌درگذرد، پاداش او مانند کساني باشد که قائم را درک کنند و به حضور او برسند پس (در دينداري و تخلق به اخلاق اسلامي‌) بکوشيد و درحال انتظار ظهور حق به سر بريد.اين (کردار پاک و افکار تابناک‌) گوارا باد بر شما اي گروهي که رحمت خدا شامل حال شماست‌.
و اينکه تاکيد شده است که شيعه بايد«زَين‌»امامان خود باشد نه «شَين» آنان‌، رعايت آن در عصر انتظار به صورتي موکدتر لازم است‌. شيعه‌بايد با رفتار انساني و اخلاق محمدي- علوي و فضائل جعفري‌، همواره مايه‌ي زينت و افتخار و آبروي ائمه‌ي طاهرين باشد نه مايه‌ي ننگ‌آنان‌. بايد طوري باشد که ائمه بتوانند به شيعيان خود افتخار کنند و اين رعايت در دوران غيبت امام به احترام امام واجب‌تر است.

پارسايي‌
انسان منتظر حکومت علي‌وار مهدي موعود، علاوه بر تدين و تقوي بايد پارسا باشد و خود را چنان که آن پيشوا دوست دارد بسازد و بدارد و به او و ياران او شباهت به هم رساند تا به لطف خدا در شمار آنان به حساب آيد امام صادق مي‌فرمايد: هر کس خوش دارد درشمار اصحاب قائم باشد بايد چشم براه باشد و پارسايي پيش گيرد و کردار با ورع داشته باشد.
در حديثي ديگر امام محمدباقر(ع‌) مي‌فرمايد: تقوي پيشه سازيد و بار سنگين انتظار را به کمک ورع و پارسايي به منزل رسانيد و باکوشش بسيار در عبادت و اطاعت خدا.
هر يک از شما دينداران هنگامي غرق شادماني مي‌شويد که به آستانه‌ي ورود به جهان ديگر پا نهيد و دوره‌ي دنيا را سپري کنيد. آنجاچشمانتان به نعمت الهي و کرامت خدايي و بهشت جاوداني روشن مي‌گردد. آنجاست که همه‌ي اندوهها از ميان مي‌رود و آنجاست که‌مي‌بينيد راهي که شما پيموديد، حق بوده است و راهي که مخالفان شما پيموده‌اند،باطل.

انتظار دروان تکليف حساس‌
با توجه و تامل در ابعاد عملي انتظار که در بخش پيش ياد شد، مي‌بينيم که انتظار تجلي جامع و تبلور کامل تربيتهاي مکتب است‌. پس‌انتظار هم «شاخص مُنّور اَبعاد عَقايد حَقّه» است و هم «تبلور کامل تربيتهاي مکتب». آري غيبت‌، جرياني بسيار عميق و انتظار، جرياني بسيارسازنده و مهم است. دوره‌ي غيبت و انتظار از يک جهت مانند مدتي است که معلم از کلاس خارج مي‌شود چنانکه در پيش اشاره شد تابنگرد که شاگردان در غياب او چه مي‌کنند؟ و درباره‌ي تعاليم و تکاليف خود چه سان رفتار مي‌نمايند انسان منتظر که شاگرد مکتب‌پيامبران و حاضر در کلاس درس حق است بايد همواره مراقب خود باشد و در علم و عمل بکوشد و بداند که معلم از کلاس بيرون رفته‌است و هر لحظه ممکن است برسد و او را در آن حال که هست ببيند بايد هميشه در حالي باشد که رضاي کامل خاطر معلم را فراهم‌آورد.

نگهباني ايمان‌
يکي از ابعاد عظيم تکليف حساس و بزرگ در روزگاران غيبت و انتظار، حفظ دين و نگهباني مرزهاي عقيدتي و حراست باورهاي مقدس‌است‌. جامعه‌ي منتظر نبايد درباره‌ي اين امر عظيم سستي روا بدارد.
لازم است فروغ ايمان و نور يقين و پرتو عقيده‌ي به حق و تشعشع اعتقادات راستين همواره در دل و جان مردم محفوظ باشد و پيوسته‌ژرفتر و ژرفتر شود و بارورتر و بارورتر گردد.
لازم است جان و دل نوباوگان و نوجوانان و جوانان‌، هر دم در برابر تابش اعتقادات حقه قرار گيرد و از اين تابش و تجلي آکنده گردد.
لازم است ايمان جزء وجود آنان و مايه‌ي تقوم هويت اصلي آنان باشد تا کم‌کم حق و فداکاري در راه اعتلاي حق چون خون همه‌ي وجودآنان را گرم کند و چون روح جوهر حيات آنان باشد.
لازم است سعي شود تا ايمان اعتقادي با ايمان عملي در آنان اتحاد يابد و از نخستين سنين تکليف و توجه بعد عمل به احکام نيز عمل‌درست در زندگاني آنان حضور قاطع بيابد.
در روزگار غيبت امام و طولاني شدن عصر انتظار ممکن است شبهه‌هايي در ذهن برخي بيابد يا شياطين پنهان و شياطين آشکار به سست‌کردن پايه‌هاي اعتقادي کساني بويژه جوانان برخيزند. بايد در برابر اين شبهه‌ها مقاومت کرد و آنها را از ذهنها و دلها زدود.همچنين مطالب و مسائلي در روند زمانه و تحولات زندگي بشر و پيدا شدن افکار و مسلکها،بروز مي‌کند که ممکن است ظلمتهاي فکري بيافريند و به‌ايمانها و روشناييهاي قلوب زيان برساند بايد در برابر اين مطالب و مسائل نيز پايدار بود و پايداري کرد و در رد و رفع آنها و روشن کردن‌پوچي آنها به کوشش برخاست‌.
بطور کلي حوزه‌هاي علمي و اعتقادي و نگهبانان ميراث قرآني و فرهنگ تربيتي اسلامي‌، بايد در برابر همه‌ي اين تهاجمات پايداري کنندو به تناسب هر مورد به دفع اين زيانها و خطرها بپردازند. اينهمه تاکيد که در احاديث درباره‌ي حفظ ايتام آل محمد(ع‌) شده است، قسمتي‌از آن تاکيدها ناظر به اين بعد است‌، بعد اعتقادي‌. اين ايتام‌، ايتام معنوي و تربيتي هستند و اين حفظ‌، -از جمله‌- حفظ اعتقاد ديني و تربيت‌ديني است در توده‌ها، بويژه در جوانان و نوجوان. و اينهمه که اهميت داده‌اند به پاسداري از مرزهاي اعتقادي و گفته‌اند عالمان‌،حافظ دين‌و نگهبانان عقايد مردم از انحراف، پاسداران مرزهاي دينند، اينها همه در آن صورت است که اين نگهباني و پاسداري به نحو احسن به‌عمل آيد.
حفظ و گسترش اعتقاد ديني و شناخت درست اعتقادي و عملي که وسيله‌ي تشخيص حق از باطل است در روزگار متصل به ظهور مفيدتر بلکه لازمتر است‌. چنانکه در احاديث رسيده است و اين بدان علت است که تنها دارندگان عقيده و عملند که در مسائل و حوادث‌پيش از ظهور گم نمي‌شوند و دچار ترديد نمي‌گردند و حق را تشخيص مي‌دهند. آري آنان که اعتقاد صحيح و عمل صالح داشته باشند به‌تصديق و تاييد مهدي‌(ع‌) مبادرت مي‌کنند و به سعادت بزرگ مي‌رسند. اين است که تا به هنگام ظهور مهدي يعني هنگامي که فرياد او به‌گوش همگان برسد بايد اعتقاد صحيح و عمل صالح در مردم منتظر حفظ گردد.
در احاديث و تعاليم از اهميت ايمان در عصر غيبت به گونه‌هايي عجيب ياد شده است و منتظران مومن داراي مقام و منزلت شمشيرزنان در رکاب پيامبر دانسته شده‌اند از اين بالاتر پيامبر اکرم آنان را برادران خود خوانده است‌. همچنين از نظر خردمندي و بصيرت واعتقاد و اخلاص، مورد ستايش بسيار قرار گرفته‌اند. دلهاي منتظران مومن در سخن امام صادق‌(ع‌) که سپس نقل خواهد شد چونان قنديلهاي روشن توصيف شده است‌.
پيامبر اکرم‌(ص‌) خطاب به اصحاب‌:
... شمايان اصحاب منيد، ليکن برادران من مردمي هستند که در آخرالزمان مي‌آيند. آنان به نبوت و دين من ايمان مي‌آورند با اينکه مرا نديده‌اند... هر يک از آنان اعتقاد و دين خويش را با هر سختي نگاه مي‌دارد چنانکه گويي درخت خار مغيلان را در شب تاريک با دست،‌پوست مي‌کند. با آتش بر دوام چوب داغ را در دست نگاه مي‌دارد. آن مومنان مشعلهاي فروزانند در تاريکيها. خداوند آنان را از آشوبهاي‌تيره و تار (آخرالزمان‌) نجات خواهد داد. لاحدهم اشد بقية علي دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء او کالقابض علي جمر الغضا اولئک‌مصابيح الدجي ينجيهم الله من کل فتنة غبراء مظلمة‌.
امام علي بن الحسين زين‌العابدين‌(ع‌) خطاب به ابوخالد کابلي‌
اي ابوخالد! مردماني که در روزگار غيبت به سر مي‌برند و معتقدند ومنتظر، از مردمان همه‌ي زمانها افضلند. زيرا که خداي متعال به آنان خرد و فهم و معرفتي داده است که غيبت امام براي آنان مانند حضوراست (يعني با اينکه در عصر غيبت به سر مي‌برند و امام را نمي‌بينند از نظر ايمان و تقوي و پايداري گويي در زمان ظهور به سر مي‌برند وامام خود را مي‌بينند) اين مردم را (که در چنان روزگاري زندگي مي‌کنند) خدا مانند سربازان به پيکارگر صدر اسلام قرار داده است همانان که در رکاب پيامبر(ص‌) شمشير مي‌زدند و پيکار مي‌کردند.
آنانند اخلاص پيشگان حقيقي و آنانند شيعيان واقعي و آنانند که در نهان و عيان مردم را به دين خدا دعوت مي‌کنند و اين ايمان و باور درجامعه باشد و بايد همچنين تا زمان ظهور بماند.

عدل و احسان‌
مساله‌ي ديگري که مسلمان منتظر بايد به آن اهميت بسيار بدهد و در تحقق و گسترش آن بکوشد،عدل و احسان است‌. يکي از شعارهاي سرلوحه‌اي در قرآن کريم اين شعار سترگ است: ان الله يامر بالعدل و الاحسان‌: خداوند به اقامه‌ي عدل و اشاعه‌ي احسان امر مي‌کند.
سخن از عدالت و دادگري در اسلام و قرآن‌، اصلي است بنيادي و همه‌گير که نيازي به توضيح ندارد. اهميت اين اصل تا آنجاست که دربسياري از احکام فقهي و عبادي نيز به گونه‌اي به لزوم عدالت بر مي‌خوريم‌. از جمله در نماز جماعت که مي‌گويند پيشنماز بايد عادل‌باشد و اين عدالت که در پيشنماز شرط است نيز به نوعي ترک ظلم است نسبت به نفس و نسبت به غير.
اين است که منتظران ظهور دولت حق و حکومت عدل که دينشان اسلام است و کتابشان قرآن و نخستين امامشان علي بن ابيطالب است(‌يعني تجسم اعلاي عدالت و دادگري‌) و خود، در انتظار تحقق حکومت عدل جهاني به سر مي‌برند بايد پيوسته نمونه‌ي اين عدل وعدل‌طلبي باشند و اين چگونگي را نشان دهند و جامعه‌ي خويش را از احسان سرشار سازند بايد جامعه‌ي آنان نمونه‌ي آن عدل و دادي‌باشد که از آن دم مي‌زنند و منتظر ظهور ابعاد ملي و جهانگير آنند.
مي‌شود جامعه‌اي‌،خود را منتظر حکومت عدل جهاني بداند و خود در محيط خود در روابط خود در معاملات و حقوق و قوانين خودعدالت را عملي نسازد و رعايت نکند و به عدل و داد نگرايد و از عدل و داد طرفداري نکند و در راه آن به پا نخيزد و نشاني از بسط وعدل و احسان در آن جامعه نباشد؟ اين امر چگونه مي‌تواند بود؟ و اگر باشد صدق اينگونه مردمي در انتظار از کجا نمودار خواهدگشت‌؟

تمرين و رياضت‌
منتظران با اخلاص، در مرحله‌ي تربيت نفس و خودسازي به امر ديگري نيز بايد توجه کنند، توجهي عميق‌. آن امر، تمرين زندگي اي است ساده‌و خشن و دور از رفاه و تن‌آساني‌، تا بدينگونه با زندگي پيشواي قيام هماهنگ گردند و تاب پيروي از او پيدا کنند. هيچگونه ضعفي وسستي و اميال و علايقي نبايد شخصيت صخره سان انسان را دستخوش قرار دهد. امام صادق‌(ع‌)فرمودند: درباره ي خروج قائم خيلي عجله‌داريد هان‌! به خدا سوگند او جامه‌اي موئين مي‌پوشد و نان جوين مي‌خورد. روزگار قيام او روزگار به کار بردن شمشير است او شبانگاهان به دردمندان و نيازداران سر مي‌زند و روزها به نبرد در راه دين مي‌پردازد.
آري درد آشنايان‌! به همراهي آن پيشواي درد آشنا به پا مي‌خيزند و جباران را با مجاهده و جنگ در پرتو ياري و نصر خدايي از ميان برمي‌دارند و خود مانند محرومترين محرومان، زندگي مي‌کنند خوراکي خشک و اندک مي‌خورند و جامه‌اي خشن و کم بها مي‌پوشند اين‌سان رفتار مي‌نمايند تا محروميت را از جهان بردارند.

قائم و قيام‌
اين قيام به هنگام شنيدن نام قائم يعني آمادگي داشتن در هر آن‌، براي قيام و مبارزه و جهاد در راه تحکيم عدالت جهاني در رکاب حجت‌خدا. شيعه‌ي منتظر در عصر غيبت بايد همواره داراي چنين هدفي باشد.









 

لینک ثابت

 

مقدمه تاريخ جهان اسلام و عقايد و افکاري که در بستر آن ظهور و بروز کرده، اقيانوسي متلاطم و بي‏کران و عرصه‏اي بسيار گسترده است. حرکت در امواج متلاطم و بعضاً ظلماني اين اقيانوس، نيازمند وسيله‏اي مطمئن و راهنمايي درياديده است. در غير اين صورت، در شب تاريک دريا و امواج سهمگين آن، نمي‏توان راهي به ساحل نجات يافت. عقايد، اخبار و احاديثي که در بستر اين فرهنگ نيازمند بررسي و نقد هستند، کم نيستند. فقهاي اسلام از عصر غيبت تاکنون سعي بر حراست اخبار و احاديث از نفوذ خطاها، تحريف‏ها و انحرافات داشته‏اند. اگر زحمات آن بزرگواران نبود، سرنوشت اسلام و تشيع دستخوش مخاطرات عظيم فکري مي‏گشت و راه کشف حقيقت بر همگان مسدود مي‏شد. از جمله داستان‏هايي که تحت تأثير حوادث زمان خود شکل گرفته و پس از مقداري تحريف، تطبيقي بي‏جا در مورد آن صورت گرفته، و در برخي مجامع روايي شيعه نفوذ کرده است، داستاني است به نام«جزيره‏ي خضراء». از آن جا که در دو دهه‏ي گذشته با قلم فرسايي برخي افراد بي‏اطلاع از تاريخ، اين داستان منتشر شده و به علاوه، در تکلفي ناشيانه، آن را بر مثلث برمودا تطبيق کرده‏اند، لازم شد در اطراف اين واقعه، کنکاش بيشتري صورت گيرد تا اذهان ارادتمندان به حضرت وليّ عصر (عج) از اين گونه خطاها پيراسته شود. [1] . خلاصه داستان‏ اول جزيره خضراء مرحوم علامه مجلسي‏ قدس سره در بحارالانوار (ج 52، ص 159) مي‏نويسند: رساله‏اي يافتم مشهور به داستان جزيره‏ي خضراء... و چون آن را در کتاب‏هاي روايي نديدم، عين آن را در فصل جداگانه‏اي آوردم. يابنده‏ي آن متن مي‏گويد: در آن متن چنين آمده است: من (فضل بن يحيي کوفي) در سال 699 ه. ق. در کربلا از دو نفر، داستاني شنيدم. آن ها داستان را، از زين الدين علي بن فاضل مازندراني، نقل مي‏کردند. داستان مربوط به جزيره‏ي خضرا در درياي سفيد بود. مشتاق شدم داستان را از خود علي بن فاضل بشنوم. به همين دليل به حلّه رفتم و در خانه‏ي سيد فخرالدين، با علي بن فاضل ملاقات کردم و اصل داستان را جويا شدم. او، داستان را در حضور عده‏اي از دانشمندان حله و نواحي آن چنين بازگو کرد: سال‏ها در دمشق نزد شيخ عبدالرحيم حنفي و شيخ زين الدين علي مغربي اندلسي تحصيل مي‏کردم. روزي شيخ مغربي عزم سفر به مصر کرد. من و عده‏اي از شاگردان با او همراه شديم. به قاهره رسيديم. استاد مدتي در الازهر به تدريس پرداخت، تا اين‏که نامه‏اي از اندلس آمد که خبر از بيماري پدر استاد مي‏داد. استاد عزم اندلس کرد. من و برخي از شاگردان با او همراه شديم. به اولين قريه اندلس که رسيديم، من بيمار شدم. به ناچار، استاد مرا به خطيب آن قريه سپرد و خود به سفر ادامه داد. سه روز بيمار بودم، پس از آن، روزي در اطراف ده قدم مي‏زدم که کارواني از طرف کوه‏هاي ساحل درياي غربي وارد شدند و با خود پشم و روغن و کالاهاي ديگر داشتند. پرسيدم: از کجا مي‏آيند؟ گفتند: از دهي از سرزمين بربرها مي‏آيند که نزديک جزاير رافضيان است. هنگامي که نام رافضيان را شنيدم، مشتاق زيارت آنان شدم. تا محل آنان، 25 روز راه بود که دو روز بي‏آب و آبادي و بقيه آباد بودند، حرکت کردم و به سرزمين آباد رسيدم. به جزيره‏اي رسيدم با ديوارهاي بلند و برج‏هاي مستحکم که بر ساحل دريا قرار داشت. مردم آن جزيره، شيعه بودند و اذان و نماز آن‏ها بر هيأت شيعيان بود. آنان از من پذيرايي کردند. پرسيدم: غذاي شما از کجا تأمين مي‏شود؟ گفتند: از جزيره‏ي خضراء در درياي سفيد که جزاير فرزندان امام زمان(عج) است که سالي دو مرتبه، براي ما غذا مي‏آورند. منتظر شدم تا کاروان کشتي‏ها از جزيره‏ي خضراء رسيد. فرمانده‏ي آن، پيرمردي بود که مرا مي‏شناخت و اسم من و پدرم را نيز مي‏دانست. او مرا با خود به جزيره‏ي خضراء برد. شانزده روز که گذشت، آب سفيدي در اطراف کشتي ديدم و علت آن را پرسيدم. شيخ گفت: اين درياي سفيد است و آن جزيره‏ي خضراء. اين آب‏هاي سفيد، اطراف جزيره را گرفته است و هرگاه کشتي دشمنان ما وارد آن شود، غرق مي‏گردد. وارد جزيره شديم. شهر داراي قلعه‏ها و برج‏هاي زياد و هفت حصار بود. خانه‏هاي آن از سنگ مرمر روشن بود.... در مسجد جزيره با سيد شمس الدين محمد که عالم آن جزيره بود، ملاقات کردم. او مرا در مسجد جاي داد. آنان نماز جمعه مي‏خواندند (واجب مي‏دانستند). از سيد شمس الدين پرسيدم: آيا امام حاضر است؟ گفت: نه، ولي من نايب خاص او هستم. به او گفتم: امام را ديده‏اي؟ گفت: نه، ولي پدرم، صداي او را شنيده و جدم، او را ديده است. سيد مرا به اطراف برد. در آن‏جا کوهي مرتفع بود که قُبّه‏اي در آن وجود داشت و دو خادم در آن‏جا بودند. سيد گفت: من هر صبح جمعه آن‏جا مي‏روم و امام زمان را زيارت مي‏کنم و در آن‏جا ورقه‏اي مي‏يابم که مسايل مورد نياز درآن نوشته شده است. من نيز به آن کوه رفتم و خادمان قبه از من پذيرايي کردند... در مورد ديدن امام زمان(عج) از آنان پرسيدم، گفتند: غير ممکن است. درباره‏ي سيد شمس الدين از شيخ محمد (که با او به خضراء آمدم) پرسيدم. گفت: او از فرزندانِ فرزندان امام است و بين او و امام، پنج واسطه است. با سيد شمس الدين، گفت وگوي بسيار کردم و قرآن را نزد او خواندم. از او درباره‏ي ارتباط آيات و اين‏که برخي آيات، با قبل بي ارتباط هستند، پرسيدم. پاسخ داد:.... مسلمانان پس از رسول خدا و به دستور خلفا، قرآن را جمع‏آوري کردند. از همين رو، آياتي که در قدح و مذمت خلفا بود، از آن ساقط کردند. از همين جهت، آيات را نامربوط مي‏بيني، ولي قرآن علي‏عليه السلام که نزد صاحب الامر(عج) است، از هر نقصي مبرّاست و همه چيز در آن آمده است. در جمعه‏ي دومي که در آن جا بودم، پس از نماز، سر و صداي بسيار زيادي از بيرون مسجد شنيده شد. پرسيدم: اين صداها چيست؟ سيد پاسخ داد: فرماندهان ارتش ما هر دو جمعه‏ي مياني ماه سوار مي‏شوند و منتظر فرج هستند. پس از اين‏که آنان را در بيرون مسجد ديدم، سيد گفت: آيا آنان را شمارش کردي؟ گفتم: نه. گفت: آنان سيصد نفرند و سيزده نفر باقي مانده‏اند. از سيد پرسيدم: علماي ما احاديثي نقل مي‏کنند که هر کس پس از غيبت ادعا کند مرا ديده است، دروغ مي‏گويد. حال چگونه است که برخي از شما، او را مي‏بينيد؟ سيد گفت: درست مي‏گويي، ولي اين حديث مربوط به زماني است که دشمنان آن حضرت و فرعون‏هاي بني العباس فراوان بودند، امّا اکنون که اين چنين نيست و سرزمين ما از آنان دور است، ديدار آن حضرت ممکن است. سيد شمس الدين ادعا کرد که: تو نيز امام زمان (عج) را دو مرتبه ديده‏اي، ولي نشناخته‏اي. هم‏چنين گفت که آن حضرت، خمس را بر شيعيان خود مباح کرده است و آن حضرت هر سال حج مي‏گذارد و پدرانش را در مدينه، عراق و طوس زيارت مي‏کند. اين خلاصه‏اي از داستان بود. البته کساني که خواهان اطلاع دقيق‏تري هستند، مي‏توانند داستان را در بحارالانوار يا منابع ديگر مطالعه کنند. >بررسي داستان از نظر سند >بررسي داستان از نظر متن و محتوا >موقعيت تاريخي داستان‏ بررسي داستان از نظر سند از مهم‏ترين موضوعات در بررسي سند يک خبر، منابعي است که آن خبر را ذکر کرده‏اند. بديهي است هر قدر، منابع يک خبر به عصر صدور و حدوث آن نزديک‏تر باشد، آن خبر اعتبار بيشتري خواهد داشت. در مورد داستان جزيره‏ي خضراء چنان‏که در اصل داستان آمده، راوي خبر آن را در سال 699 ه.ق. از علي بن فاضل در شهر حلّه شنيده است. در آن زمان، «حلّه» شهري آباد بين بغداد و کوفه بوده و چون کوفه و نجف در آن زمان، مرکز حوزه‏ي علمي شيعه بوده، طبيعتاً خبرها، به ويژه خبرهاي مهمي که به مسايل عقيدتي و کلامي و فقهي شيعه مربوط مي‏شده است، بااهميت تلقي مي‏شده و در آثار و نوشته‏هاي آنان منعکس مي‏گشته است. ولي علي رغم اشتمال اين داستان بر مطالب مهم و مطرح شدن آن در سامرا و حله و طبيعتاً نجف، در هيچ يک از آثار مکتوب آن زمان (يعني از سال 699 تا 1019 ه. ق.) که به دست ما رسيده است، اين خبر انعکاس نيافته است. اشتهار اين داستان از آغاز هزاره‏ي دوم به ويژه در زمان علامه مجلسي‏قدس سره و ذکر آن در کتاب بحارالانوار است. قبل از علامه، قاضي نور اللَّه شوشتري (م 1019) اين حکايت را در کتاب مجالس المؤمنين آورده است. البته قاضي نوراللَّه در مجالس المؤمنين ادعا کرده که شهيد ثاني در برخي از امالي خود، اين داستان را ذکر کرده است، ولي ايشان هيچ مدرکي در اين باره به دست نمي‏دهد. علاوه بر اين‏که علامه مجلسي قدس سره همه‏ي آثار شهيد را در اختيار داشته است. [1] در عين حال، در آغاز نقل داستان جزيره‏ي خضراء مي‏گويد: «اين داستان را در کتاب‏هاي معتبر نديدم». بديهي است اگر علامه مجلسي قدس سره اين خبر را در کتب شهيد ديده بود، آن را در بخش نوادر کتاب ذکر نمي‏کرد و به جاي انتساب آن به شخص مجهول، آن را به شهيد مستند مي‏کرد. >مجهول بودن راوي و استنساخ کننده نسخه مکتوب داستان >بررسي شخصيت‏هاي داستان‏ >شخصيت فضل بن يحيي علي طيبي کوفي مجهول بودن راوي و استنساخ کننده نسخه مکتوب داستان علما و فقهاي اسلام در پذيرش يک کتاب يا نوشته و انتساب آن به نويسنده، صرفاً به ادعاها توجه نمي‏کنند، بلکه وقتي يک کتاب را از نظر انتساب به نويسنده زماني معتبر مي‏دانند که آن کتاب از طريق سلسله‏ي اجازات براي آنان نقل شده باشد. از همين رو، شاگردان يک مؤلف يا راوي با اجازه از شيخ و استاد خود، مطالب را نقل کرده و آنان نيز اين اجازه‏ها را به طبقه‏ي بعد از خود منتقل مي‏کردند. در زمان‏هاي گذشته و قبل از عصر رواج چاپ، آن چه موجب اعتماد به نسخه‏هاي مکتوب خطي مي‏شد، اجازه‏اي بود که مؤلف با واسطه يا بدون آن، به افراد شناخته شده مي‏داد. براي نمونه، مرحوم مجلسي قدس سره در مجلدات آخر کتاب بحارالانوار به ذکر اجازه‏هاي خود براي نقل از کتاب‏ها مي‏پردازد و بدين ترتيب، نقل خود از کتاب‏هاي آنان را مستند مي‏سازد. ولي نوشته‏ي جزيره‏ي خضراء اولاً؛ هيچ ارتباط مستندي با نويسنده‏ي آن ندارد. و هيچ مدرکي که صحت انتساب نوشته را به علي طيبي نشان دهد، وجود ندارد. ثانياً؛ يابنده‏ي نسخه و (کسي که مي‏گويد من جزوه را به خط فضل بن علي طيبي کوفي يافتم و آن را استنساخ کردم)، معلوم نيست چه کسي است تا بتوان نسبت به وثاقت يا عدم وثاقت او ابراز نظر کرد. ثالثاً؛ يابنده‏ي مجهول نوشته‏ي فضل بن علي طيبي، معلوم نيست از کجا تشخيص داده است که نوشته‏ي مزبور خط فضل بن علي است. ناچار بايد گفت: چون در خود نوشته، توسط نويسنده به اين مطلب اقرار شده است، يابنده، نسخه آن را به همان اسم نسبت داده است. ولي بايد توجه داشت چنين انتساب‏هايي، ارزش علمي ندارد و چنان‏که قبلاً نيز گفته شد، نوشته‏اي را مي‏توان مستند قرار داد و بدان استدلال کرد که داراي سلسله سند موثق به نويسنده‏ي کتاب باشد، وگرنه هر کس نوشته‏اي مي‏نوشت (چنان‏که برخي نوشتند و وارد اخبار کردند) و آن را به شخص مورد وثوقي نسبت مي‏داد، مثلاً مي‏گفت اين نوشته‏ي زرارة بن اعين يا محمد بن ابي عمير و... مي‏باشد. بررسي شخصيت‏هاي داستان‏ نام چند نفر در آغاز داستان آمده است که به جز يک نفر که همان فضل بن علي باشد، هيچ‏کدام شناخته شده نيستند و به گفته‏هاي آنان نمي‏توان استناد کرد. علي بن فاضل که شاهد اصلي ماجرا و مدعي رفتن به جزيره‏ي خضرا و... است، جز به همين خبر شناخته شده نيست و رجاليون هيچ ذکري از او به ميان نياورده‏اند، با آن که شخصيت‏هايي چون علامه حلي و ابن داود (صاحب کتاب رجال ابن داود که تأليف کتابش در سال 707 ه.ق به پايان رسيده است) که معاصر و يا نزديک به زمان نقل داستان بوده‏اند، هيچ نامي از علي بن فاضل به ميان نياورده‏اند، حال آن که خبر جنجالي او که علاوه بر جنبه‏هاي حساس کلامي، داراي ابعاد فقهي نيز هست، طبيعتاً مي‏بايستي انعکاس گسترده‏اي در محافل علمي و ديني آن زمان داشته باشد. خلاصه‏ي سخن اين‏که، اين خبر از نظر سند نه تنها ضعيف است، بلکه بايد گفت فاقد استناد است و به جز اشتهار در کتب متأخرين به ويژه پس از علامه مجلسي قدس سره هيچ مستند ديگري ندارد. بديهي است که چنين نقل‏هايي موجب ارزش و اعتبار خبر نمي‏شود. شخصيت فضل بن يحيي علي طيبي کوفي مجدالدين فضل بن يحيي بن علي بن المظفر بن الطيبي به واسطه‏ي اجازه‏ي صاحب کشف الغمة (عيسي بن ابي الفتح اربلي) از رجال موثق شمرده مي‏شود، [1] ولي نکته‏ي مهم در اين مقام، آن است که از کجا معلوم است فضل بن يحيي که در داستان جزيره‏ي خضراء به او منسوب است، همان فضل بن يحيي بن المظفر باشد؟ علاوه بر اين‏که، راوي کتاب (کسي که کتاب را براي ما نقل کرده) نيز شخصي مجهول و ناشناخته است. هم‏چنين شخصي که فضل بن يحيي از او نقل مي‏کنند (علي بن فاضل) نيز ناشناخته است. گرچه بررسي اين خبر از نظر سند، ابعاد ديگري نيز دارد، ولي به جهت رعايت اختصار به همين مقدار، بسنده مي‏کنيم. بررسي داستان از نظر متن و محتوا 1 - دلالت قصه بر تحريف قرآن: از جمله مطالبي که در ضمن گفت‏وگوي علي بن فاضل (مجهول) با شمس الدين (مجهول) آمده است، تصريح به تحريف قرآن است. يعني کسي که اين داستان را بپذيرد، بايستي با يک خبر که مجهول الراوي و نهايتاً خبر واحد است، قايل به تحريف قرآن باشد، حال آن که نقل قرآن، متواتر است و نص قرآن نيز به حفظ آن از هرگونه تحريف، تصريح دارد. [1] مگر آن که کسي مسلک اخباريون را داشته باشد، که با يک سري اخبار ضعيف و بي‏اعتبار هم‏چون حديث مذکور، مهم‏ترين سند اسلام و متقن‏ترين آن را تحريف شده بداند که اين نهايت بي‏فکري و کم خردي و دوري از عقل و منطق است. آري، شمس الدين مذکور در قصه، به صراحت مي‏گويد که قرآن جمع‏آوري شده در زمان خلفا، تحريف شده است. و جمعوا هذا القرآن و اسقطوا ما کان فيه من المثالب التي صدر منهم بعد وفاة سيد المرسلين‏صلي الله عليه وآله فلهذا تري الآيات غير مرتبطة. [2] . چگونه مي‏توان قرآن متواتر و تضمين شده را که همه‏ي ائمه‏عليهم السلام به آن استناد مي‏کردند،با چنين اخباري زير سؤال برد؟! و آيا کساني که چنين مجعولاتي را رواج مي‏دهند، به توابع آن توجه دارند؟! 2 - راوي مجهول اين خبر (علي بن فاضل) که با نسبت مازندراني از او ياد مي‏شو،د در ضمن داستان، خود را عراقي الاصل معرفي مي‏کند. گرچه محتمل است که اشتهار يک نفر در انتساب به شهر يا منطقه‏اي با اصالت او متفاوت باشد، ولي به نظر مي‏رسد سازنده‏ي اين داستان، دچار اندکي کم حافظه‏گي شده است که يک بار، او را به نام مازندراني و بار ديگر، عراقي الاصل معرفي مي‏کنند. 3 - در متن داستان آمده است: هذا هو البحر الابيض و تلک الجزيرة الخضراء و هذا الماء مستديرٌ حولها مثل السور من أي الجهات أتيته وجدته و بحکمة اللَّه ان مراکب اعدائنا اذا دخلته غرقت.... ولي علي بن فاضل به هنگام گزارش از جزيره، آن را داراي هفت حصار مي‏داند و از برج‏هاي محکم دفاعي آن ياد مي‏کند. حال اگر اين جزيره به وسيله‏ي آب‏هاي سفيد و نيروي غيبي، محافظت مي‏شده، به حصارهاي محکم چه نيازي داشته است؟ اين مطلب وقتي بيشتر اهميت پيدا مي‏کند که توجه داشته باشيم سيد شمس الدين و چندين نسل از اجداد او در آن سرزمين زندگي مي‏کرده‏اند؟!! 4 - در ضمن داستان، به نقل از خادمان قُبه مي‏نويسد: «رؤيت امام غيرممکن است»، ولي در گفت وگوي با سيد شمس الدين، او سخن ديگري بر زبان مي‏راند و مي‏گويد: «اي برادرم! هر مؤمن با اخلاصي مي‏تواند امام را ببيند، ولي او را نمي‏شناسد». حال چگونه بين غيرممکن بودن رؤيت و ديدن مشروط مي‏توان جمع کرد؟ 5 - در يکي از روزهاي جمعه، وقتي علي بن فاضل، سر و صداي زيادي از بيرون مسجد مي‏شنود و علت را از سيد شمس الدين جويا مي‏گردد، وي اظهار مي‏دارد که سيصد نفر از فرماندهان، منتظر ظهور حضرت هستند و منتظر 13 نفر ديگرند. بر اين اساس، بايستي اين سيصد نفر که از خواص حضرت هستند، نيز داراي عمرهاي طولاني باشند و تا اکنون نيز در قيد حيات بوده و پس از حال نيز به زندگي ادامه دهند، تا زمان ظهور فرا رسد. آيا ما بر چنين سخن گزافي، دليلي داريم؟ دلايل تنها در مورد امام زمان و برخي ديگر از انبياي الهي است، ولي در مورد سيصد نفر که آنان نيز چنين عمرهايي داشته باشند، دليلي در دست نداريم. 6 - به مقتضاي اين خبر، خمس بر شيعيان حضرت، حلال است و اداي آن واجب نيست. اين مطلب، خلاف نظر فقهاي اسلام از آغاز غيبت تاکنون است. 7 - علي بن فاضل از سيد شمس الدين مي‏پرسد: آيا تو امام‏عليه السلام را ديده‏اي؟ گفت: نه، ولي پدرم به من گفت که سخن امام را شنيده، ولي شخص او را نديده و جدم سخنانش را شنيده و شخص او را ديده است. ولي سيد شمس الدين در جاي ديگر همين داستان مي‏گويد: «هر مؤمن با اخلاصي مي‏تواند امام را ببيند، ولي او را نشناسد. گفتم: من از جمله‏ي مخلصان هستم، ولي او را نديده‏ام: گفت: دو بار او را ديده‏اي؛ يک با در راه سامرا و يک بار در سفر مصر.... حال سؤال اين است: چگونه کسي که ادعاي نيابت خاص دارد و از ملاقات‏هاي امام‏عليه السلام مطلع است، خود، آن حضرت را نديده است و اظهار مي‏دارد که پدرش، سخن آن حضرت را شنيده است؟ در جاي ديگر داستان، ادعا مي‏کند که او (امام زمان عج) پدرانش را در مدينه، عراق و طوس، زيارت مي‏کند و به سرزمين ما برمي‏گردد. معناي اين سخن آن است که سيد شمس الدين از سفرهاي امام زمان و ورود و خروج آن حضرت نيز مطلع بوده و آن حضرت خود در جزيره‏ي خضراء ساکن است. حال چگونه است کسي که چنين اطلاعات دقيقي از امام‏عليه السلام دارد، آن حضرت را نديده است. موقعيت تاريخي داستان‏ >سال 699 ه. ق‏ >درياي سفيد و جزيره خضراء >تاريخچه‏اي از جزيره خضراء >قاهره و الأزهر >جزاير رافضيان (شيعيان) >حکومت موحّدين >افکار و عقايد محمد بن تومرت‏ >تاريخچه نهضت‏هاي شيعي در بلاد مغرب (شمال آفريقا و اندلس) >سکّه‏هايي با نام «مهدي» >مهدويت در مغرب اسلامي و اندلس‏ >مثلث برمودا سال 699 ه. ق‏ نقل کننده اين داستان، مدّعي است که در اين سال، خبر را از شخصي شنيده و سپس براي اطمينان، به نزد «علي بن فاضل» رفته تا خود بدون واسطه، خبر را از او بشنود. فرض مي‏کنيم که واقعاً، اين ملاقات انجام شده باشد و «فضل بن علي»، «علي بن فاضل» را ملاقات کرده باشد. بر اين اساس، بايستي سفر «علي بن فاضل» به اندلس، در حدود دهه‏هاي پاياني قرن ششم ه. ق صورت پذيرفته باشد چرا که واقعه مذکور در زمان تحصيل «علي بن فاضل» بوده و علي القاعده با گذشت سال‏هايي، اين واقعه را براي ديگران نقل کرده است. ويژگي‏هاي تاريخي قرن ششم ه. ق‏ دهه‏هاي پاياني اين قرن، دوران زوال و ضعف خلافت عباسي است و حکومت سلجوقي نيز که در ظاهر، زير فرمان خلافت عباسي بود ولي عملاً همه شؤون آن را اداره مي‏کرد، رو به ضعف و فروپاشي نهاد. دولت عظيم سلجوقي، به دولت‏هاي متعدّد و درگير با هم تقسيم شد. اين وضعيت، از سويي زمينه عرض اندام بيش‏تر خلفاي عباسي را فراهم ساخت تا به فکر احياي اقتدار گذشته خويش باشند - که البته ميسر نشد - و از سوي ديگر صليبيان را تحريک کرد تا بر بلاد اسلامي هجوم برند و طايفه مغول را نيز بر آن داشت تا به سرزمين‏هاي اسلامي دست اندازي کنند. [1] . حکومت مقتدر فاطمي (که در مصر و شمال افريقا و سرزمين‏هاي مجاور آن حاکميت داشت) نيز در نيمه قرن ششم، آخرين روزهاي حيات خود را مي‏گذراند و چهاردهمين خليفه فاطمي (عاضد) در 567 ه.ق، پس از آن که صلاح الدين ايوبي مصر را در اختيار گرفت، در گذشت و خلافت فاطمي به آخر رسيد. [2] و بدين سان، پس از چند قرن، حکومت شيعي در مصر، پايان يافت. [3] . در اواخر قرن پنجم ه.ق، در مغرب اقصي (تونس، الجزاير، مراکش) «مرابطين» حرکت عظيمي را آغاز کردند؛ اين حرکت سياسي، اجتماعي که براي مدتي حکومت مقتدري تشکيل داد تا چند قرن ادامه داشت و مدّت زيادي شاخه‏هاي اين حرکت، در اندلس حکومت مي‏کرد. درياي سفيد و جزيره خضراء درياي سفيد، همان درياي مديترانه است که در زبان عرب آن را «البحر الأبيض المتوسّط» مي‏نامند. دليل نام‏گذاري اين دريا به «البحر الأبيض» سفيد بودن آب آن به دليل نوع رسوبات دريا است. سخن از مصر و قاهره و الازهر و سفر دريايي به اندلس و بازگشت از اندلس به مغرب، در داستان جزيره خضراء، گواه آن است که «درياي سفيد» در اين داستان، بدون شک همان «درياي مديترانه» است. جزيره خضراء قسمتي از انتهاي جنوب غربي اسپانياي فعلي (اندلس قديم) است که به همين نام در گذشته اشتهار داشته است و در حال حاضر نيز با نام «ALGEIRAS» شناخته مي‏شود. تاريخچه‏اي از جزيره خضراء در اين جا لازم است که تاريخچه‏اي از جزيره خضراء بيان شود. در سال‏هاي حدود 90 ه ق، شخصي به نام «رودريک» (ردزيق) به جهت آن که مردم اندلس و دولتمردان آن، به فرزندان پادشاه قبلي نظر نداشتند، در آن خطه به پادشاهي رسيد. عادت واليانِ قسمت‏هاي مختلف اندلس، اين بود که فرزندان دختر و پسر خود را جهت خدمت به پادشاه و تربيت در دربار، به «طليطله» (تولدو) مي‏فرستادند. اين گروه، در آن جا ازدواج مي‏کردند و به زندگي خود ادامه مي‏دادند. «يوليان»، حاکم «جزيره خضراء» و «سَبْتَة» و...، نيز دختر خويش را به نزد «رودريک» فرستاد. «رودريک» از آن دختر بسيار خوشش آمد و با او خلوت کرد.دختر، داستان خود را براي پدر نوشت. «يوليان» از اين ماجرا خشمگين شد و به جهت انتقام از «رودريک»، نامه‏اي به «موسي بن نُصَير» که فرماندار «افريقا» از طرف «وليد بن عبدالملک» بود، فرستاد. و او را به «جزيره‏خضراء» و فتح‏اندلس دعوت کرد. «موسي بن نُصير» به جزيره خضراء آمد و با يوليان معاهده‏اي بست. يوليان نيز وضعيّت اندلس را براي موسي تشريح کرد. «موسي بن نُصَير» نامه‏اي به «وليد بن عبدالملک» نوشت و از او کسب تکليف کرد. وليد به او نوشت که در آغاز، پيشقراولاني براي کسب اخبار بفرستد و در درياي بي کران، مسلمانان را گرفتار نسازد. «موسي بن نُصير» مجدداً به «وليد» نوشت که در اين جا، درياي وسيعي نيست بلکه خليجي است که آن طرفش معلوم است. منظور او، اين بود که فاصله بلاد مغرب تا اندلس، اندک است و تنها خليجي کم عرض ميان آن دو قرار دارد. موسي، پانصد نفر را با چهار کشتي به طرف اندلس فرستاد. آنان، در جزيره‏اي پياده شدند آن جزيره را بعداً به نام فرمانده‏شان، «طريف» ناميدند. آنان، به جزيره خضراء حمله کردند و غنائم بسياري به دست آوردند. در رمضان سال 91 ه ق، از آن جا بازگشتند. همين واقعه، سبب حرکت مسلمانان براي فتح اندلس شد و موسي بن نصير، «طارق» را به طرف اندلس فرستاد. «طارق»، جزيره خضراء را فتح کرد. در اين فتح، «يوليان» در خدمت او بود [1] موسي بن نصير، در رمضان 93 ه.ق، پس از فتح اندلس به دست طارق، در مسير اندلس وارد جزيره خضراء شد. در سال 123 ه.ق، زماني که «عبدالملک بن قطن» امير اندلس بود، امير منطقه «بربر» در افريقا، به او پناه آورد و هنگام مراجعت از «عبدالملک» کشتي‏هايي خواست تا خود و نيروهايش از اندلس خارج شوند. عبدالملک به آنان گفت، از کشتي‏هاي جزيره خضراء استفاده کنند. [2] . در سال 143 «رزق بن نعمان» که حاکم جزيره خضراء بود، به «سَذوته» و «اشبيليه» حمله کرد. [3] . در سال 245 ه.ق مجوسيانِ سرزمين اندلس به جزيره خضراء حمله کردند و مسجد جامع آن جا را آتش زدند. [4] . در سال 392 ه ق، «ابوعامر محمدبن ابي عامر» در گذشت. وي که حاجب «هشام بن عبدالرحمان» بود، در زمان صدارت خود، پنجاه و دو نبرد در اندلس انجام داد. او، وزير با کفايتي بود. اصل او، از جزيره خضراء بود. [5] . در سال 407 ه.ق، «علي بن حمود بن ابي العيش بن ميمون بن أحمد بن علي بن عبدالله بن عمر بن ادريس بن عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علي بن ابي طالب»، در اندلس، به حکومت رسيد و برادرش «قاسم بن حمود» حاکم جزيره خضراء شد. [6] . در محرّم 407 ه.ق، «مستعين»، دو نفر به نام قاسم و علي (فرزندان حمود بن ميمون بن احمد بن علي بن عبيدالله عمر بن ادريس بن ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن بن علي بن ابي‏طالب) را به امارت سيته و جزيره خضراء منصوب کرد. قاسم، حاکم جزيره خضراء و علي، والي سبته شدند. [7] . در سال چهارصد و سيزده ه.ق، يحيي بن علي به جزيره خضراء حمله کرد و بر آن مستولي شد. [8] . در سال 431 ه.ق، قاسم بن محمود، پس از مرگ و يا کشته شدن، در جزيره خضراء دفن گرديد. [9] . در سال 479 ه ق، «يوسف بن تاشفين» پس از پيروزي در نبرد «زلاقة» [10] به جزيره خضراء بازگشت. [11] . در سال 551 ه.ق، «عبد المؤمن»، پسرش «ابا سعيد» را به ولايت «سبته» و «جزيره خضراء» منصوب کرد. [12] . در سال 580 ه.ق، يوسف بن عبدالمؤمن «از خلفاي موحّدين» براي نبرد با نصاراي اندلس در جبل الطارق پياده شدند و سپس به جزيره خضراء وارد شدند و پس از آن به طرف «اشبونه» («ليسبون» فعلي که در کشور پرتغال واقع است) حرکت کرد و در آن نبرد نيز پيروز شد. يوسف، در اين نبرد، مجروح گشت و در راه بازگشت به جزيره خضراء از دنيا رفت. [13] . در سال 621 ه.ق، «غرناطه» از دست دولت موحّدين بيرون رفت و از اندلس، فقط «اشبيليه» و جزيره خضراء در دست آنان ماند. [14] . اين‏ها، تنها، گوشه‏اي از يادکردِ «جزيره خضراء» در کتاب‏هاي تاريخي است. اين حوادث تا سال 897 ه.ق - که اندلس به طور کلي از دست مسلمانان خارج شد - ادامه داشته است. در اين سال‏ها، حاکمان مختلفي از جمله، حمودهاي بني هود، بني عامر، مرابطين، حاکمان مغرب،... بر آن حکومت کردند و گاه نيز با هجوم مسيحيان، «جزيره خضراء» براي مدّتي از حاکميّت مسلمانان خارج بوده است. شهر «قرطبه» که از مهم‏ترين شهرهاي اندلس در زمان حکومت مسلمانان بوده است، داراي هفت دروازه بود: باب القنطرة که باب الوادي و باب جزيرةُ الخضراء نيز گفته مي‏شد؛ باب الحديد (سرقسطة)؛ باب ابن عبدالجبار (طليطلة)؛ باب طلبيره (ليون)؛ باب عامر؛ باب بطليوس؛ باب النطارين (اشبيلية). اين نامگذاري، نشان مي‏دهد که جزيره خضراء، مکان مشهوري در اندلس بوده است. به گونه‏اي که در شهر معروف و بزرگ قرطبه دروازه‏اي به اين نام وجود داشته است. قاهره و الأزهر در اين داستان از قاهره و الازهر نيز ياد شده است. بنابر آن چه در داستان مذکور آمده، راوي داستان، همراه استاد خود به طرف اندلس حرکت کرده است. بايد توجّه داشت که دست‏رسي به اندلس از مسير قاهره، به دو صورت ميسر است: از طريق درياي مديترانه؛ پيمودن ساحل جنوبي مديترانه و گذر از شمال آفريقا. با توجّه به اين که در داستان، به سرزمين بربرها اشاره شده، به نظر مي‏رسد که مسير آنان، از طريق خشکي و سواحل جنوبي مديترانه بوده، بويژه آن که هيچ ذکري از دريا و کشتي، در مرحله نخست سفر به ميان نيامده است. بربرها»، طايفه‏اي سفيد پوست و از نژاد «حامي» بودند که در شمال آفريقا زندگي مي‏کردند. اکثر آنان، در قرن يکم هجري، به اسلام گرويدند. [1] . بنابراين، «علي بن فاضل» در سواحل جنوبي مديترانه، سير کرده است. و در اين سير از سرزمين بربرها گذر کرده است. جزاير رافضيان (شيعيان) سرزمين مصر و شمال آفريقا، چندين قرن تحت استيلاي حکومت فاطمي (از طوايف شيعه) قرار داشت. نيز، دولت موحّدين - که با عقايد انحرافي مرابطين و... به ستيز برخاست، از نظر پايه‏هاي فکري شباهت زيادي به شيعه داشت. حکومت موحّدين موحّدين، از سال 517 ه.ق، به نبرد با مرابطين پرداختند و در سال 541 ه.ق، اندلس را فتح کردند و تا سال ششصد و سي و دو ه.ق، اندلس را در اختيار داشتند. بنيانگذارِ اين حرکت، شخصي به نام محمد بن عبداللّه بن تومرت بود که در «سوس» قيام کرد و خود را از فرزندان «حسن مثني» مي‏دانست. او، نسبت خود را چنين نوشته است: «محمّد بن عبداللّه بن عبدالرحمان بن هود بن خالد بن تمام بن عدنان بن صفوان بن سفيان بن جابر بن يحيي بن عطاء بن رياح ابن يسار بن عباس بن محمّد بن حسن بن حسن بن علي بن ابي‏طالب». [1] . حرکت ابن تومرت، متأثر از اصلاحاتي بود که «غزالي» در سرزمين‏هاي مغرب اسلامي نشر داد. ابن تومرت، در بغداد، در درس غزالي حاضر و تحت تأثير تفکّرات او قرار گرفت و از همان جا، فکر برانداختن مرابطين و تأسيس حکومت موحّدين، در او پديدار شد. [2] . افکار و عقايد محمد بن تومرت‏ افکار و عقايد محمّد بن تومرت را در موارد زير مي‏توان خلاصه کرد: مبارزه با منکرات و فساد حاکمان؛ تکيه بر نام «مهدي آل محمد» و تبليغ وسيع از اصل مهدويّت؛ ادعاي مهدويّت و اين که او همان مهدي موعود است؛ گفته‏اند، او، در باطن، به مذهب شيعه تمايل داشت، ولي اظهارنمي‏کرد. [1] . موحّدين، به پيشوايي عبدالمؤمن، در سال 540 ه.ق، بر قسمت غربي اندلس تسلّط يافتند و جزيره خضراء و اشبيليه و قرطبه و غرناطه را فتح کردند. آن چه بيش از هر چيز در حکومت موحّدين قابل تأمّل است و توجه به آن براي درک زمينه‏هاي پيدايش داستان جزيره خضراء لازم است، موضوع مهدويّت و ادعاي آن از سوي محمد بن تومرت است. اين عقيده، پس از تومرت، در ميان پيروان او باقي ماند، به گونه‏اي که برخي از آنان مرگ تومرت را منکر شدند و باور داشتند که او بار ديگر ظهور خواهد کرد. ابن تومرت، در خطبه‏هاي خود چنين مي‏گفت: الحمدللّه... و صلّي الله علي سيّدنا محمّد المبشّر بالمهدي يملأ الأرضَ قسطاً و عدلاً کما ملئتْ ظلماً و جوراً يَبعَثُه الله إذا نُسِخَ الحقُّ بالباطل و أُزيلُ العدلُ بالجور، مکانُه المغرب الأقصي و زمنُه آخر الزمن و اسمُه اسمُ النبي و نسبُه نسبُ النبي و قد ظهر جور الأُمراء و امتلأتِ الأرضُ بالفساد و هذا آخر الزمان والاسمُ الاسمُ والنسبُ النسبُ والفعلُ الفعلُ. [2] . بنابراين «محمد ابن تومرت» به صراحت خود را «مهدي موعود» ناميده است. تاريخچه نهضت‏هاي شيعي در بلاد مغرب (شمال آفريقا و اندلس) حرکت‏هاي شيعي در شمال آفريقا و اندلس، فراوان بوده است، در کتب تاريخي، خصوصاً آن‏هايي که داراي وابستگي‏هايي به خلافت عباسي و يا اموي بوده‏اند، از اين حرکات به عنوان «رافضيان» ياد مي‏کنند. «ابن خلدون» مي‏نويسد: «دولت عبيديان (فاطميان) قريب دويست و هفتاد سال دوام يافت... سپس فرمانروايي آنان منقرض شد در حالي که شيعيان ايشان در همه معتقدات خود باقي و پايدار بودند... شيعيان آنان، بارها پس از زوال دولت و محو شدن آثار آن، خروج کردند... در رافضي‏گري تعصّب داشتند... آن قوم از اين سوي بدان سوي منتقل مي‏شدند؛ زيرا، در معرض بدگماني دولت‏ها قرار داشتند و زير نظر و مراقبت ستمکاران بودند و به سبب بسياري پيروان و پراکنده شدن دعات ايشان در نقاط دور و خروج‏هاي مکرّر آنان، يکي پس از ديگري، رجال آنان به اختفا پناه برده و کما بيش شناخته نمي‏شدند، چنان که گفته شاعر درباره آنان صدق مي‏کرد که «اگر از روزگار، نام مرا بپرسي، نمي‏داند و اگر مکان مرا بپرسي، جايگاه مرا باز نخواهد شناخت». [1] . براي بررسي بيش‏تر درباره وضعيّت اندلس و بلاد مغرب در قرون مرتبط با موضوع بحث، يکي از مهم‏ترين اَسناد و مدارکي که در دست است کتاب «العبر» از «ابن خلدون»، خصوصاً مقدمه آن است. نقل‏ها و تحليل‏هاي ابن خلدون در اين زمينه، اهمّيّت فراوان دارد؛ چرا که او به منزله شاهدي است که حوادث قرن هفتم و هشتم را براي ما گزارش کرده است. «موقعيّت جغرافيايي جزيره خضراء»، در کلام ابن خلدون، چنين آمده است: اقليم چهارم... بر ساحل جنوبي؛ اين قطعه در جنوب شهر طنجه واقع است و اين قطعه دريا در شمال «طنجه» به وسيله يک خليج تنگ به عرض دوازده ميل، ميان طريف و جزيرة خضراء در شمال و قصر مجاز و سبته در جنوب، واقع است. [2] . و همه اين نواحي، از بلاد اندلس باختري به شمار مي‏روند و نخستين آن‏ها، شهر طريف است که نزديک جايگاه پيوستگي دو دريا است و در خاور آن، بر ساحل درياي روم، به ترتيب، جزيرة خضراء و مالقة و... قرار دارد. [3] . ابن خلدون، در مورد رواج تفکر و ادعاي مهدويّت در آن زمان، چنين مي‏نويسد: «ابن قسي» [4] صاحب کتاب «خلع النعلين» مردم اندلس را به نامِ دعوتِ به حق، شوراند. او، کمي پيش از دعوت مهدي (ابن تومرت) کار خود را آغاز کرد. [5] . گاهي برخي از اين دسته، خود را به «فاطمي موعود» و يا «منتظر» نسبت مي‏دهند؛ يعني، يا خويش را، خود او مي‏خوانند و يا از جمله داعيان وي مي‏شمرند... چنان‏ که در آغاز اين قرن (قرن هشتم) در «سوس» مردي از متصوفه به نام «تويذري» خروج کرد و به مسجد «ماسه» در ساحل درياي آن جا شتافت و از روي تلبيس و عوام فريبي، خود را در نزد مردم آن ناحيه، «فاطمي موعود» مي‏پنداشت، چه مغز عاميان آن سامان را از پيشگويي‏هاي مربوط به انتظار فاطمي موعود، پر کرده بود. نخست، طوايفي از بربرها پيرامون وي گرد آمدند... همچنين در آغاز اين قرن، مردي به نام «عباس» در «عُماره» خروج کرد و همين ادّعا را مطرح ساخت و گروهي گرد او آمدند. او به «باديس» يکي از نواحي آن جا لشکر کشيد و چهل روز پس از ظهورش کشته شد. [6] . پس از مرابطان، مهدي پديد آمد و مردم را به حق دعوت مي‏کرد... و مذهب مردم مغرب را نکوهش مي‏کرد... و پيروان خويش را «موحِّدان» ناميد... و رأي خاندان نبوّت را در امام معصوم مي‏دانست و ناچار، چنين امامي، در هر زمان بايد وجود داشته باشد تا به سبب وجود او، نظام جهان حفظ شود. و اين که وي را (ابن تومرت) «امام» ناميدند، به سبب آن است که در مذهب شيعه، خلفاي خويش را بدين لقب مي‏خواندند و با کلمه «امام» لفظ، «معصوم» را مرادف مي‏آورند تا اشاره به مذهب شيعه در عصمت امام باشد... مهدي، به نام اميرالمؤمنين خوانده مي‏شد و وي «صاحب الامر» بود. [7] . «محمد بن ابراهيم ايلي» داستان شگفت آوري از اين گونه موارد براي من نقل کرد و آن، اين است که هنگام سفر حج، از رِباط عباد - که مدفن شيخ «ابومدين» در کوه تلمسان است - مردي از خاندان پيامبر (سيد) که از ساکنان کربلا بوده است، همسفر او مي‏شود. آن مرد، داراي پيروان و شاگردان و خدمتگزاران بسيار بوده و در ميان قوم خود، پايه ارجمندي داشته است و در بيش‏تر شهرها، همشهريانش از او استقبال مي‏کردند و مخارج وي را مي‏پرداختند. شيخ گويد: ميان ما، دوستي استوار گرديد و موضوع کار او بر من کشف شد که وي با همراهان خويش از کربلا که اقامت‏گاه او بود، براي جست و جوي فرمانروايي و ادّعاي اين که فاطمي است، به مغرب آمده و چون ديده که دولت مرينيان (که در آن هنگام تلمسان را پايتخت خود قرار داده)، در نهايت قدرت است، به همراهان خود گفته است: «برگرديد که ما دچار غلط و اشتباه شده‏ايم و اکنون هنگام ادّعاي ما نيست...». [8] . ابن خلدون، وضعيّت نيروي دريايي مسلمانان را در مديترانه (بحر ابيض)، چنين گزارش کرده است: «نيروي دريايي اندلس، در روزگار عبدالرحمان ناصر، به دويست کشتي رسيده بود و نيروي دريايي افريقيه نيز به همان اندازه و يا در آن حدود بود... مسلمانان، در روزگار دولت اسلامي، بر کلّيّه سواحل اين دريا (مديترانه) تسلط يافته بودند و قدرت و صولت ايشان در فرمانروايي بر آن دريا، به اوج عظمت رسيده بود... ابوالقاسم شيعي و پسرانش، با نيروي دريايي خويش، از مهديّه به جزيره جنوه (ژنو) حمله مي‏بردند و پيروزي مي‏يافتند... مجاهد عامري، جزيره ساردني را به وسيله نيروي دريايي در سال 405 ه.ق، فتح کرد. سپاهيان اسلام، به وسيله نيروي دريايي خويش، از سيسيل تا اروپا دريانوردي مي‏کردند و با پادشاهان فرنگ به نبرد برمي‏خاستند... چندان که اثري از نيروي دريايي مسيحيان بر جاي نماند... در ناحيه غربي اين دريا (مديترانه)، همواره، ناوگان نيرومند و نيروي دريايي مهمّي وجود داشته و هم اکنون نيز (زمان ابن خلدون) وجود دارد و هيچ دشمني را ياراي تجاوز و حمله بدان کرانه‏ها نيست». [9] . «و چون دولت موحّدان در سده ششم، به اوج عظمت رسيد و فاس و اندلس را به تصرّف در آورد، سلاطين ايشان، منصب و پايگاه دريانوردي را به کامل‏ترين و بزرگ‏ترين وضعي که تا کنون شنيده شده، تأسيس کردند... و فرماندهِ آن، احمد صقلي بود... در روزگار او، نيروي دريايي مسلمانان، هم از لحاظ شماره و هم از حيث خوبي و استحکام، در حدود معلومات ما، به مرحله‏اي نائل آمد که نه در گذشته بدان مرتبه رسيده بود و نه در آينده». [10] . سکّه‏هايي با نام «مهدي» در داستان جزيره خضراء، سخن از سکه‏هايي است که بر روي آن، کلمات توحيد و شهادتين و نيز نام «مهدي» حک شده است. براي روشن شدن موضوع، باز هم به سراغ ابن خلدون و مقدّمه تاريخ او مي‏رويم تا مطلب، بيش‏تر روشن گردد: «چون دولت موحّدان روي کار آمد، از سنّتي که مهدي (پيشواي موحّدان) براي آنان مقرّر داشت، زدن سکه‏هاي درهم چهار گوش بود. و دينار بر همان شکل بود، منتها در وسط دايره، شکل مربعي ترسيم مي‏کردند و يکي از دو جانب آن را از کلمه‏اي که حاکي از يکتاپرستي و ستايش يزدان بود، پرمي‏ساختند و در جانب ديگر، سطوري به نام «مهدي» و نام خلفاي پس از او اختصاص مي‏دادند». [1] . مهدويت در مغرب اسلامي و اندلس‏ از آن چه تا کنون گفته شد، به روشني در مي‏يابيم که سرزمين مغرب و اندلس، به دلايل مختلف، زمينه مناسبي براي طرح موضوع مهدويّت داشته‏اند. اين دلايل را مي‏توان بدين شکل خلاصه کرد: سرزمين مغرب و شمال آفريقا، به دليل آن که از مرکز عالم اسلام دوربودند، زمينه مناسبي براي رشد تفکّر و حرکت‏ها عليه حکومت‏مرکزي بوده است. از عمده‏ترين حرکت‏ها در آن سرزمين، حرکت‏هاي مبتني بر تفکّرشيعي بوده است که همواره با بني‏اميه و بني عباس درگير بوده‏اند. تفکّر مهدويّت و تکيه بر ظهور مصلح فاطمي (از نسل فاطمه زهرا(س))از جمله موضوعاتي بوده که در آن سامان تبليغ مي‏شده است و کساني‏مدعي مهدويّت مي‏شده‏اند. حکومت مقتدر فاطمي - که مبتني بر تفکّرات شيعي اسماعيلي بوده -به صورت گسترده‏اي تفکّر مهدويّت را نشر داده است. نيز توجّه به تاريخ مغرب اسلامي و اندلس تا قرن هشتم ه. ق، اين نکته را به وضوح مي‏نماياند که تفکّر مهدويّت در آن خِطّه، بسيار نيرومندتر از مشرق اسلامي بوده است و بنيادِ بسياري از نهضت‏هاي آن سامان بوده است. با توجّه به مستندات تاريخي ذکر شده و اسناد غير قابل انکار در اين زمينه، مي‏توان درباره داستان جزيره خضرا چنين نتيجه‏گيري کرد که: الف) امکان دارد علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و جزيره خضراء مسافرت کرده باشد و در زمان سفر او در جزيره خضراء نيز حکومتي شيعي و از اَعقاب موحّدان و يا خاندان‏هاي ديگر شيعي، حاکم بوده‏اند، ولي علي بن فاضل، مهدي موعودِ موردِ ادعاي آنان را با معتقدات شيعه اثناعشري اشتباه گرفته و به هنگام نقل نيز، عقايد خود را با آن مخلوط کرده است. چنين تطبيق‏هاي ناروايي، براي نخستين بار و آخرين بار نبوده است که صورت گرفته، بلکه بسياري از ناقلان، آگاهانه و يا ناآگاهانه، معتقدات خود را با نقل‏ها مخلوط کرده و مي‏کنند، چنان که در زمان حاضر نيز بسيار مشاهده کرده و يا شنيده‏ايم که افرادي، موهومات خود را با حقايق مخلوط کرده و چه بسا خود نيز از اين اختلاط بي خبرند! نگارنده، خود، شاهد جرياناتي بوده که افرادي متديّن و مقدّس ولي ناآگاه، تحت تأثير فريبکاري برخي افراد قرار گرفته و آنان را «باب امام زمان» مي‏دانستند و اگر کسي منکر آنان مي‏شد، او را تکفير مي‏کردند! طبيعتاً، در زمان وقوع داستان (دهه‏هاي مياني قرن هفتم) و فشارهايي که بر شيعه در مشرق اسلامي آن زمان بوده، نهايت آرزوي يک شيعه، رهايي از آن وضعيت و مشاهده پيروزي شيعه و تفکّر آن در سرزميني هر چند دور دست بوده است. «علي بن فاضل» نيز که فرد کم اطّلاعي بوده است - و از همين رو گزارش‏هاي او از سرزمين مصر و سرزمين بربرها و... بسيار مبهم است - با مشاهده سرزميني که در آن حکومتي شيعي قرار دارد، مشعوف و شادمان شده، خصوصاً آن که حکومت را حکومت فرزندان صاحب الأمر تلقّي کرده و مدّعاي آنان را در اين زمينه، کاملاً با عقايد شيعه تلفيق کرده است. ب) احتمال دارد که علي بن فاضل، خود، به سرزمين اندلس و... سفر نکرده است، بلکه از ديگراني که در آن سرزمين‏ها (جزيره خضراء) تردّد داشته‏اند، اخباري را از حکومت مهدي (ابن تومرت) و فرزندان و جانشينان او و يا ديگر حکومت‏هاي شيعي، شنيده و آرمان‏هاي خود را با آن چه که شنيده است، تطبيق داده و يا داستاني از سفر خود به جزيره خضراء ساخته است و افرادي نيز که ماجرا را شنيده‏اند، مانند علي طيّبي کوفي، افرادي بي اطّلاع از حوادث تاريخي، خصوصاً رخدادهاي مغرب اسلامي بوده‏اند و از همين رو، آن چه را شنيده‏اند، باور کرده‏اند و بدون هيچ نقدي، به نقل آن پرداخته‏اند. حاصل آن که ماجراي جزيره خضراء، مخلوطي از واقعيّات آن زمان است که رنگ شيعه اثنا عشري به آن زده شده و در کتب شيعه راه پيدا کرده است. در شماره‏هاي بعدي داستان دوم جزيره خضراء و نيز موضوع مثلث برمودا را ادامه خواهيم داد. نتيجه‏ي مباحث گذشته‏ 1- داستان يکم و دوم جزيره‏ي خضراء، از نظر سند، قابل اعتنا نيستند. 2- مطالب مطرح شده در اين داستان‏ها، اشکالات و تناقضات متعددي دارد. 3- اين داستان‏ها، بازتاب حوادث زمان نقل آن‏ها است و با آن چه که در عرصه‏ي تاريخ و جغرافياي آن زمان مي‏گذشته، مرتبط است. 4- حکومت‏هاي متعدّدي در بلاد مغرب و جزاير درياي مديترانه و سواحل آن، در آن زمان وجود داشته‏اند که خود را از اعقاب ائمه‏عليهم السلام مي‏شمردند و برخي از آنان خود را فرزندان صاحب الامر مي‏دانستند. 5- «ابن تومرت» در بلاد مغرب، مدّعي شد که او امام زمان و مهدي موعود است و حکومت مقتدري نيز تشکيل داد که به نام حکومت «موحّدين» در تاريخ شناخته مي‏شود. عبدالمؤمن نيز که با همين القاب و عناوين حکومت مي‏کرد، با اقتدار در بخش‏هاي مهمّي از سرزمين‏هاي مغرب حکومت کرد و فرزندان خود را در جزاير و مناطق مختلف، به حاکميّت گماشت. 6- افکار و آرمان‏هاي سرکوب شدن شيعيان در دوران عباسي، زمينه‏ي بروز آن‏ها را به صورت داستان‏ها، فراهم آورد. 7- فشارهاي متعدّد اجتماعي و سياسي و عقيدتي که بر شيعه وارد مي‏شد، آنان را وا مي‏داشت تا به آواهايي که از حکومت‏هاي شيعي، از نوع اسماعيلي و موحّدين و...)، دل ببندند و آرمان‏هاي سرکوب شده‏ي خود را در آن جا بيابند. 8- در موضوع امام زمان‏عليه السلام که از عقايد حتمي و بين المللي همه‏ي مسلمانان است، سزاوار نيست که با اتکا به خبرهاي غير موثّق و حدسيّات ساخته‏ي اذهان، سخن گفته و قلم زده؛ چرا که از موارد افتراي بر ائمه‏عليهم السلام است که از خطاهاي بزرگ و گناهان کبيره به شمار مي‏رود. 9- در آراء و عقايد، مواردي يافت مي‏شوند که علم آن را بايستي به خدا و رسول واگذار کرد و بدون علم و اطّلاع و طيّ مقدّمات لازم، در آن موارد سخن نگفت. موضوع فرزندان امام زمان عليه السلام و اين که اساساً آن حضرت ازدواج کرده‏اند و آيا داراي فرزنداني هستند يا نه و آنان چه گونه زندگي مي‏کنند، از جمله همين موارد است. بهتر است علم آن را به خدا واگذار کنيم و بدون جهت، افکار و عقايد ديگران را با مطالب نامستند و نامعقول، آشفته نکنيم.

لینک ثابت

الگوي حکومت مهدوي اشاره: شايد در اذهان بسياري ازمردم اين پرسش مطرح باشد که امام مهدي، عليه السلام، چگونه حکومت خواهد کرد و نظام سياسي - اداري که او برپا مي کند چه ويژگيهايي خواهدداشت؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت که ويژگيهاي حکومت مهدوي همان ويژگيهاي حکومت علوي است; با اين تفاوت که حکومت علوي تنها درگستره اي محدود از کره خاک و در مدت زماني ناچيز برقرار شد و آن حضرت هم به دليل درگيري در جنگهاي داخلي،نتوانست به همه آنچه که در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدي، عليه السلام، با پيش گرفتن سيره جدش اميرالمؤمنان، علي،عليه السلام، تا آستانه برپايي قيامت از دالت برمي سازد و به همه اهداف خود دست مي يابد. با توجه به فرارسيدن ماه شعبان،ماه تولد امام عدالت و ماه رمضان،ماه شهادت امام عدالت، بي مناسبت نديديم که براي آشنايي بيشترخوانندگان عزيز موعود مروري داشته باشيم بر سيره حکومتي امام علي، عليه السلام، در مدت زمان محدود حکومت خويش. اميد که مقبول افتد. با پيروزيهاي بزرگ اعراب مسلمان در نقاط مختلف جهان، سيل اموال ودرآمد به بيت المال سرازير شد و درزمان خليفه دوم، بر خلاف سنت پيامبرسبقت در اسلام يا شرکت در جنگهاي صدر اسلام ملاک برتري در دريافت بيت المال شد. خليفه هر چند بعدا از اين تبعيض مالي اظهار پشيماني کرد وسختگيريهايي به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضع پيشين بازگرداند. [1] . عثمان در دوران زمامداري اش برخلاف وعده اي که هنگام قبول خلافت کرده بود نه به سنت پيامبر عمل کرد ونه سيره شيخين را مد نظر قرار داد،بلکه دست ياران و اقوام خويش را درتصاحب بيت المال باز نگه داشت و به بهانه صله رحم، اموال هنگفتي را به آنان اعطا کرد و همان تبعيضات دوران عمر را با شدت بيشتري گسترش داد ودر نتيجه زمينداران و مالداران بزرگ پديد آمدند. خود وي خانه اي از سنگ و آهک بناکرد که درهايش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتي کشته شد صد وپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم نقداز خود باقي گذاشت و ارزش املاکش در «وادي القري » و ديگر جاها بيش ازصد هزار دينار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت [2] گوهرهايي که دخترانش بر سينه مي آويختند چون آفتاب مي درخشيد. [3] . تمام خمس گرفته شده از افريقا رايکجا به مروان بخشيد و فدک را به قطاع [4] وي درآورد. همه غنايم افريقا - ازطرابلس تا طنجه - را به عبدالله بن ابي سرح اهدا کرد. زيد بن ارقم - کليد دار بيت المال درزمان عثمان - که از جايزه دويست هزاردرهمي به ابوسفيان و رداخت يکصدهزار (درهم) به مروان با سفارش عثمان به خشم آمده بود. کليدها را جلوعثمان گذارد و گريست. عثمان گفت:چون صله رحم کرده ام مي گريي؟ گفت: نه اما گمان دارم اين مالها رابه عوض انفاقهايي که در راه خدا،هنگام حيات رسول الله کردي برمي داري، اگر صد درهم به مروان مي دادي باز هم زياد بود (تا چه رسد به هزار درهم). عثمان گفت: پسر ارقم، کليدها رابگذار و برو! فرد ديگري را مسؤول بيت المال خواهم کرد [5] . از عطاهاي بي حساب عثمان، زبيرداراي چهار هزار دينار نقد، يک هزاراسب و يک هزار کنيز شده بود. طلحه املاک فراوان و خانه هاي مجلل داشت.عبدالرحمن بن عوف داراي هزار اسب،هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسکندريه، بصره و کوفه خانه هاي باشکوه بنا کرده بود. [6] اميرالمؤمنين که رابط ميان مردم معترض وخليفه بود،بادلسوزي تمام به وي پيشنهاد کرد جهت برآوردن خواسته هاي مردم سريعا به حقوق از دست رفته آنان رسيدگي نمايد و خطر قريب الوقوع را به وي يادآور شد. عثمان براي اين امر مهلت خواست، حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به مدينه مربوط است، در آن مهلتي نيست و آنچه بيرون از مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آنهاست. [7] . اما عثمان نخواست يا نتوانست به قول خود وفا کند و بدين ترتيب موجبات قتل خويش را فراهم آورد. وجود اين تبعيضها، مساله اي زودگذر و موقتي نبود که با رفتن عثمان از ميان برود بلکه در ميان خواص جامعه آن روز به صورت يک فرهنگ و عادت درآمده بود. اطرافيان و وابستگان خليفه به صرف همين وابستگي و قرابت، از مال و مقام بسيار برخوردار مي شدند وباتوجيهات هوس پسندانه آن را حق خودمي شمردند و تحت عنوان صله رحم سوسوي وجدان خويش را نيزخاموش ساخته با خيال راحت اموال مردم را به غارت مي بردند. امير المؤمنين، عليه السلام، درتوصيف اين دوران مي فرمايد: او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشکم برآمده همي جز جمع آوري وخوردن بيت المال نداشت. او باهمکاري بستگان پدري اش، همچون شتر گرسنه در بهار بر روي علف بيت المال افتاده به خوردن مشغول شدنداما کارشان به نتيجه نرسيد». [8] بعد از قتل عثمان، مردم براي بيعت با امام علي، عليه السلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبي مي دانست تغيير اين فرهنگ وخارج ساختن اين عادت زشت از سر بزرگان قوم کاري بس دشوار است و به يک عمل جراحي بزرگ نياز دارد که پيکره سرطاني آن روز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولي، به دليل مسؤوليت الهي علما وحضور و اعلام آمادگي مردم براي تحقق اين تحول اجتماعي، اصلاحات بزرگ خود را آغاز کرد و خطاب به مردم، اوضاع آن دوران را به دوران قبل از اسلام و عمل خويش را به اقدامات رسول خدا تشبيه کرد و ازامتحاني سخت خبر داد [9] و اصول خلل ناپذير حکومت خود را اعلام نمودو تا آخر نيز بدان پاي فشرد. امام، عليه السلام، دستور داد همه اسبها و شترها و اسلحه هاي موجود درخانه عثمان - جز سلاح و مرکب شخصي او - را به بيت المال بازگردانند. عمروعاص چون از اين ماجرااطلاع يافت، در نامه اي به معاويه نوشت هرچه مي خواهي بکن که پسر ابوطالب همه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانکه چوبي را پوست کنند. [10] . اميرمؤمنان در دومين روز بيعت،براستي هشدار داد، اموال و قطايعي راکه عثمان، ناروا به ديگران بخشيده به بيت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن، زناني را کابين بسته باشند و ياکنيزکان خريده باشند. [11] . در ديدگاه علوي برتريهاي معنوي،همچون تقوا و صحبت با رسول خداهرگز ملاک برتريهاي مادي و مالي قرار نگرفت و همگان به طور مساوي ازبيت المال بهره مند شدند. به همين دليل بسياري از اشراف و رؤساي قبايل که اکنون خود را از حقشان! محروم مي ديدند، امام عادل را رها کرده به سراغ معاويه رفتند. حضرت در يک درد دل خصوصي، با مالک اشتر، ازاينکه مردم او را رها کرده اند، شکوه کرد. مالک علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اکثر مردم به دنبال دنياهستند، اگر بذل مال کني اطرافت جمع مي شوند. فرمود: نمي توانم بيش از حق به کسي بدهم. اميد است که خداوند گروهي کوچک را بر گروهي بزرگ غلبه دهد. [12] . جامعه آن روز هرچند از بيماريها وانحرافات متعددي رنج مي برد امادنياطلبي و فساد مالي از همه آنهاخطرناک تر بود و امير مؤمنان همچون طبيبي ماهر ابتدا به معالجه اين آفت اهتمام ورزيد. او دوست داشت همه انحرافات را از ميان بردارد اما از بيم پراکندگي بيشتر مردم و توقف برنامه هاي اصلاحي، از وارد ساختن فشار بيشتر خودداري کرد. او آرزوداشت روزي بتواند همه سنتهاي تعطيل شده رسول خدا، همچون تغيير مقام ابراهيم، حرمت متعتين (عمره تمتع،نکاح متعه)، غصب فدک و... را به حال اول خود بازگرداند [13] اما همين اصلاحات نيز با مقاوت شديد روبروشد و کوهي از مشکلات و کارشکنيهارا در مقابل حکومت عدل امام قرار دادکه برداشتن آنها به صبري جميل،برنامه اي دقيق وموعظه هاي مردي شفيق محتاج بود که بزرگمردي چون علي بن ابيطالب، عليه السلام، همه آنهارا داشت. امام براي انجام اين اصلاحات ابتدااز خود و اطرافيانشان آغاز کرد. کارگزاران اميرالمؤمنين وقتي مي ديدند پيشوا و امامشان قبل از تعليم ديگران به تعليم نفس خويش اقدام نموده است [14] و برا طرافيان خود نيزهمچون ديگران در اجراي قوانين وعدالت، نظارت دارد، براي خود عذر وبهانه اي نداشتند. آن حضرت معتقد بودکسي که خود را به عدالت ملزم ننمود واولين تجربه عدالت را در کشور وجودخويش با بيرون راندن خواسته هاي دل نيازمود و در کار خيري که مردم را بدان دعوت مي کند پيشي نگرفت [15] قادرنخواهد بود ديگران را به کارهاي نيک وعدالت وادار سازد. عدالت خواهي چنان با گوشت وخون امير مؤمنان آميخته بود که رسول خدا فرمود: او در راه اجراي احکام الهي سختگير است. [16] . او کاملا آگاه بود که اگر شخص حاکم يا اطرافيانش اندکي از جاده عدالت و انصاف بيرون روند، زيردستان با شدت بيشتري حريم عدالت رامي شکنند. به قول سعدي: اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبي برآورند غلامان او درخت از بيخ به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ از اينرو چشمهاي روشنتر ازآفتابش هميشه بر اطرافيانش نظاره مي کرد و به آنان اندک مجالي براي دورشدن از جاده عدالت نمي داد. آن حضرت در نامه اي به محمد بن ابوبکر، آنگاه که وي را به فرمانداري مصر فرستاد توصيه کرد که حتي درنگاه هايش به مردم عدالت داشته باشد.زيرا اگر حاکم ميان نگاه کردن به بزرگان و اشراف جامعه با نگريستن به ضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود،گروه اول به حمايت بي دليل او طمع مي کنند و دسته دوم از عدالت وي نااميدمي شوند. [17] . هشدار امير مؤمنان به عقيل با آهن گداخته و سرزنش علي بن ابي رافع -متصدي بيت المال - به دليل عاريت دادن يک گردنبند به دختر خليفه و دستور بازگرداندن آن، در همين راستا قابل تفسير است. آن حضرت براي آنکه نشان دهدبرداشت نابجا از بيت المال، نوعي دزدي محسوب مي شود به عقيل که درخواست مال بيشتري داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشکن و بردار. عقيل اظهار اشت خواهان دزدي نيستم. فرمود: دزدي از يک نفر آسانتر است ازسرقت از بيت المال است و خيانت به يک گروه سختتر از خيانت به يک فرداست. [18] . روزي، در ميان لباسهاي مختلفي که به بيت المال رسيده بود، يک پالتوي کلاه دار از جنس خز، نظر امام حسن، عليه السلام، را به خود جلب کرد; اماحضرت از دادن آن خودداري کرده به عدالت تقسيم نمود و آن پالتو سهم جواني همداني شد و او چون شنيد امام حسن بدان نظر داشته، به وي تقديم کرد. [19] . با مروري بر خطبه ها و نامه هاي امام امير المؤمنين برنامه هاي نظارتي ايشان را براي تحت نظر گرفتن کارگزاران مي توان به دو بخش تقسيم کرد: بخش فکري، فرهنگي و بخش اجرايي، حکومتي. 1. اقدامات فکري و فرهنگي امام اميرالمؤمنين براي حفظ وادامه سلامت کارگزارانش به مناسبتهاي مختلف، جايگاه، وظايف وسرانجام انسان را براي آنان تبيين مي نمود تا از گرفتار آمدنشان در دام غفلت بر حذر دارد. دامي که بيشترين صيدش صاحب منصبان و حاکمان اند.وي هنگام اعزام يکي از مديران به محل ماموريت و يا در حين خدمت، طي نامه هايي آنان را به ياد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختيهاي قيامت مي انداخت و نسبت به مسؤوليت الهي آنها بيدار باش مي داد. در نامه اي به يکي از ماليات بگيران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمان مي دهد، آنجا که غير خدا هيچ شاهدي نيست.» [20] و نيز مي فرمايد: در راه خدا آنچه بر شما واجب است انجام دهيد که خداوند از ما و شماخواسته با کوششهاي خود از اوسپاسگزاري کنيم. [21] . شبيه چنين سفارشهايي در نامه به مالک اشتر و محمد بن ابي بکر [22] نيزديده مي شود. و نيز به مالک سفارش فرمود: مبادا به بهانه اطاعت از فرمان ديگري، فرمان خدا را ناديده گيري. اميرالمؤمنين حکومت و زمامداري را به عنوان امانت در دست کارگزاران معرفي مي کرد که خيانت در آن ودست درازي به بيت المال، همسنگ خيانت به خون مسلمانان [23] و نشانه عدم اعتقاد فرد خائن به قيامت است. [24] . در نامه معروف به عثمان بن حنيف [25] بعد از گله و شکايت از او وبيان زندگاني سراسر زهد خود، علت اينگونه سخت گيري بر نفس را ترس ازروز هولناک قيامت مي شمارد و کساني را که به غذاهاي تشريفاتي و نابودشدني دنيا مشغول گشته اند به حيوانات پرواري تشبيه کرده است تامخاطب را از خواب غفلت بيدار کند ودر پايان به فرماندار خود مي نويسد: پسر حنيف، از خدا بترس و به همان قرصهاي نان اکتفا کن تا خلاصي تو از جهنم امکان پذير گردد. [26] . روش ديگر امام، عليه السلام، براي نظارت بر زمامداران از طريق فکري،فرهنگي، توجه دادن آنها به عواقب شوم خيانت در همين دنياست، اگرکسي به قبر و قيامت هم کاري نداشته باشد، بايد بداند که «ستم، نامه عزل شاهان بود» مملکتي ممکن است به کفربماند ولي به ظلم باقي نخواهد ماند، اگرزمامدار در پي کسب نام نيک دردنياست، بايستي متوجه باشدهمانگونه که امروزيان اعمال گذشتگان را نقد و بررسي کرده مورد قضاوت قرار مي دهند، آيندگان نيز اعمال ما راخواهند سنجيد. «مردم به کارهاي تو - مالک -همانگونه نظر مي کنند که تو درباره آنهامي گفتي » [27] . بسياري از حيف و ميلها در بيت المال بدان دليل صورت مي گيرد که حاکم مي خواهد با دادن اموال همه مردم به گروهي خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حکومتش دفاع کنند. البته بهره مندان از اين اموال چند صباحي زبان به مدح و ثناي او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازي حاکم در دنيامي گردند اما سنت خداوند بر اين قرارگرفته است که سرانجام ازسپاسگزاري آنان محروم مي گردد وهنگام نياز و لغزش بدترين رفيقان وملامت کننده ترين دوستان باشند. [28] . خداي تعالي با هيچ يک از بندگان خود بي دليل نه سر خصومت و دشمني دارد و نه با احدي پيمان قوم و خويشي و برادري بسته است، بلکه همه چيز براساس حکمت و قانون استوار گرديده و باطل در آن راه ندارد يکي از اين حکمتهاي الهي هلاکت قوم ستمکار باهر نام و عنوان است. اميرمؤمنان درنامه اي به فرماندهان نظامي علت سقوط و هلاکت حکومتهاي گذشته رادر دو مساله ديده است: يکي آنکه زورمندان آنها به گونه اي عمل مي کردند که مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طريق رشوه و ديگرراههاي ناصواب خريداري نمايند وديگري سوق دادن مردم به سوي باطل از سوي حاکمان است. [29] . شيوه ديگر اميرالمؤمنين براي دورساختن زمامداران از ارتکاب خيانت،تحريک احساسات و غيرت آنها بود. درنامه اي به ابن عباس مي نويسد. من در کارهاي تو شريکم اگر زياني برساني به امام و پيشواي خود زيان رسانده اي. [30] و در نامه اي احتمالا به همين شخص براي آنکه او را از راه خطايي که رفته بود پشيمان کند،مي فرمايد: من تو را شريک در امانتم - يعني حکومت - قرار داده ام و از ميان همه خاندانم به تو اعتماد کردم، حالا که اوضاع بر من سخت شده، تو هم مرارها کرده اي؟! چطور مال حرام ازگلويت پايين مي رود... [31] . گاهي حضرت در سخنرانيهاي عمومي نيز به مردم هشدار مي داد که خداوند شما را به وسيله اموال مي آزمايد. روزي مولاي متقيان در حال سخنراني بود، مردي برخاست و ازمعني فتنه و امتحان پرسيد. امام پاسخ داد: وقتي آيه «الم احسب الناس ان يترکوا، ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون » نازل شد از رسول خداپرسيدم مقصود از آزمايش و فتنه چيست؟ فرمود: يا علي! امت، بعد از من امتحان خواهند شد... اين مردم پس ازمن با ثروتشان آزمايش مي شوند،ديندار بودن را منتي بر خدا قرارمي دهند... رشوه را به نام هديه و ربارا به رسم تجارت حلال مي شمارند... [32] . 1. اقدامات اجرايي و حکومتي اقدامات فرهنگي و سفارش حاکمان و کارگزاران به يادآوري قيامت و نظارت خداوند هرچندضروري و کارساز است، اما هرگزکافي نيست. بلکه در کنار آن بايستي اقدامات حکومتي و نظارتي نيز اعمال گردد. اقدامات امام اميرالمؤمنين در اين خصوص عبارتند از: 1-2. انتخاب اصلح براي مديريت يکي از مهمترين وظايف حاکم اسلامي، انتخاب شايسته ترين افرادبراي مديريتهاي مختلف کشور است. اميرالمؤمنين، مدير جامعه را به قطب آسيا تشبيه کرده [33] و تغيير آن راموجب تغيير اوضاع زمانه دانسته است [34] در بسياري موارد دين و اعتقادمردم نيز اعتقاد مدير آن جامعه مي باشد چنانکه رسول خدا،صلي الله عليه وآله، در نامه هاي خود باامپراتور روم و پادشاه ايران، گناه مسلمان نشدن مردم را به عهده آنان دانست. رهبر جامعه اسلامي چنانکه به هر دليل فردي را به مديريت بخشي ازکشورش برگزيند، در حاليکه مي داندديگري از او شايسته تر است، به فرمايش پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خيانت کرده است. [35] . رسول خدا جواني بيست و چندساله به نام «عتاب بن اسيد» را به فرمانداري مکه انتخاب کرد و به اوفرمود: مي داني چه مقامي به تو داده ام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل،نموده ام و بعد فرمود: لو اعلم لهم خيرا منک استعملته، عليهم اگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدين امر برمي گزيدم. [36] . يکي از ياران پيامبر از وي مقام ومنصبي خواست، حضرت دستي به شانه اش زد و فرمود: تو براي حکومت ضعيفي و آنکه ازعهده بر نيايد، در آخرت خوار وپشيمان خواهد شد. [37] . امام اميرالمؤمنين نيز در دوران زمامداري خود بدين امر مهم توجه کافي داشت، خود به انتخاب اصلح اقدام مي کرد، مديران ضعيف را معزول مي نمود و به کارگزاران خود اين امر را توصيه مي فرمود.

لینک ثابت

عناصر و ساختار نظام سياسي در حکومت مصلح پايه و مايه مقاومت ها و نگاه به آينده تمامي پيروان اديان الهي، در فراز و نشيب هاي تاريخي، اعتقادي به وجود موعود بوده است. اين باور سرخوردگي ها، بن بست ها و مشقات مادي و معنوي را براي معتقدان قابل تحمل کرده، و آنان را به گشايش اميدوار ساخته است. از اين منظر موعود روزي خواهد آمد و جهان ستم، جهل و ناآرامي را سامان خواهد داد. در مذاهب چهارگانه مسيح، يهود، ماني و اسلام، اين امر موجب انتظار نجات دهنده اي گرديده که مي آيد و تمام دنيا را اصلاح مي نمايد. در عقيده هر سه ملت (مذاهب سه گانه) نجات دهنده از دودمان عالي مرتبه خواهد بود. در باور يهود و عيسويان، منجي از نژاد پادشاه اسرائيل است. زرتشتيان سوشيانس پسر زرتشت را موعود مي دانند. اما مسلمين امام غائب را از اولاد پيامبر اسلام(ص) مي شناسند. به طور کلي وجود منجي، موعود يا مصلح عاملي است که عصرها و نسل ها را براي تداوم زندگي، پويايي داده، ستم ديدگان تاريخ را چشم انتظار منتقم ساخته، و بسترساز حرکت مستضعفان براي وراثت زمين گرديده است. چنين پريشان حالي و نااميدي قطعي است که انديشگران واقع نگر به دو سرانجام براي جهان و جهانيان هشدار مي دهند: تلاش جهان سرگردان؛ رستاخيز ديني در تلاش زمينه سازي حکومت موعود

لینک ثابت

حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است. اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند. (وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...) در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.). (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد. از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد. بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.

لینک ثابت

حکومت برتر يا جامعه بهتر در سير تاريخي اين بحث در انديشه فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو آمده است که به جامعه بهتر تحت حکومت برتر مي انديشيده اند. در طول تاريخ فيلسوفان و انديشمندان بسياري در پي ايجاد حکومت برتر بوده و جامعه بهتر را در پرتو آن جستجو کرده اند . افلاطون از پيشينيان است که در اين مسير «پيدايش دولت» را امري حتمي دانسته و آن را نشأت گرفته از نياز و همبستگي هاي متقابل اقتصادي ميان افراد که ناشي از محدوديت امکانات توليدي انسان هاست مي داند. وي عواملي چون پيوند جغرافيايي و نژادي را در پيدايش دولت ها مؤثر نمي بيند. افلاطون به معرفت خاصي اعتقاد دارد که دولت و حاکمين به وسيله آن، به جاي هدايت گري و اندرزدهي به شهروندان به مسائل خاص، نسبت به کل جامعه، راهنما مي باشند. در نتيجه شهر اين دولت «شهر عاقل» است. شهري که داراي رهبران و رايزنان خردمند است و حقيقتا به شيوه عقل و درايت اداره مي شود. در نگاه ارسطو، حکومت عالي ترين نوع اجتماع با هدف «خير برين» است. وي حکومت هاي سه گانه اي را نام مي برد که براساس منافع و توسط گروه خاصي تشکيل مي شوند و همين عامل - حاکميت گروهي خواه اکثريت يا اقليت - آن ها را حکومت هاي منحرف معرفي مي کند. وي حکومت صحيح را حکومتي مي داند که صلاح عمومي را در نظر داشته باشد. پيرامون حکومت برتر «مسأله زمامدار» مطرح مي گردد و انديشه گران فوق، در اين باره نيز انديشه خود را اظهار داشته اند. زمامداران «شهر عاقلان» افلاطون، عاقلان شهر هستند که به وسيله عقل و دانايي و معرفتي که نيروي مشترک طبيعت و تربيت به آن ها بخشيده است، در هر شهري که زمامداري کنند، آن را دانا و خردمند خواهند کرد. اين گروه نسبت به کل جامعه اقليت مي باشند.

صفحه قبل 1 ... 2 3 4 5 6 ... 8 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم