من از نوادگان اویسم که سال‌ها پا می‌کشند از جریانم وصال‌ها بال و پرم به درد پریدن نمی‌خورد بالا نمی‌برند مرا این وبال‌ها با احتمال آمدنت گریه می‌کنم یعقوب کرده‌اند مرا احتمال‌ها پیراهنت کجاست که بینایمان کنی خیری ندیده‌ام از این دستمال‌ها وقت رسیدن تو زمان رسیدن است خیلی نشسته‌اند به پای تو کال‌ها دیشب تفالی زده‌ام راحتم نکرد ناراحتم به جان تو از دست فال‌ها این گریه‌های نیمه شعبان چه فایده امسال نیز مثل تمامی سال‌ها... شاعر: علی اکبر لطیفیان

لینک ثابت

مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معکم من المنتظرين: بگو: غيب خاص خداست. پس انتظار کشيد. من نيز از منتظران خواهم بود. [1] .
اينک نزديک به دوازده قرن است که از غيبت محنت افزاي امام عصر عليه السلام گذشته، و بي ترديد اين زمان بس دراز تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد يافت. به گواهي حضرت رضا عليه السلام داستان ظهور داستان قيامت است، از آن روي که هيچ کس جز خداي هنگام آن را

[ صفحه 4]

نمي داند و اين امر بر اهل آسمانها و زمين دشوار است و ناگهان فرا مي رسد. [2]  بنابر اين پي چوبي از هنگام و زمان ظهور، کاري بي ثمر و به انتظار آن بودن، وظيفه ما بندگان خواهد بود. حضرت جواد عليه السلام فرمايد: ان القائم منا هو المهدي الذي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره. [3] .
براستي که قائم از ما همان مهدي باشد، آن که واجب است در زمان غيبتش انتظار او را کشند و در هنگام ظهورش فرمانش برند. مفهوم انتظار، چشمداشت ظهور و خواست قلبي آن است که از شناخت و ايمان به ظهور ناشي مي شود. و داراي پاداش و ارزش فراوان معنوي است. [4]  انتظار

[ صفحه 5]

بسان ديگر عبادتها از کيفيت و ابعاد عملي برخوردار است که پيشوايان الهي ما در آثار خود آن را مورد توجه قرار داده و رعايت دقيقش را وظيفه و تکليف مردمان در عصر غيبت دانسته اند. نوشته اي که اينک در دست داريد، گلچيني از آن وظايف و تکاليف الهي است که براي يادآوري و تذکر خود و خوانندگان گرامي فراهم آورده ايم، گر چه پيشتر، عالمان و محققان شيعي در اين باره داد سخن داده اند و آثار گرانقدري از خود به يادگار نهاده اند. از آنانند:
1 - ابراهيم بن محسن کاشاني الصحيفه الهاديه و التحفه المهديه.
2 - ميرزا حسين نوري (1320 ق) باب دهم از نجم ثاقب. آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي فرموده است: اين کتابي است در نهايت تماميت و متانت و حسن

[ صفحه 6]

ترتيب وجودت تهذيب که در نظر ندارم در اين باب به اين خوبي کتابي نوشته شده باشد. و در دفع شبهه و تصحيح عقيده بر متدين مراجعتش لازم است. [5] .
3- صدرالاسلام علي اکبر همداني (زنده در 1317 ق) تکاليف الانام في غيبه الامام (پيوند معنوي با ساحت مقدس مهدوي) 4 - سيد محمد تقي موسوي اصفهاني (1348 ق) - باب هشتم از مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم عليه السلام - وظيفه الانام في زمن غيبه الامام عليه السلام 5 - شيخ عباس قمي (1359 ق) فصل ششم از باب چهاردهم منتهي الامال 6 - سيد محمد صدر (معاصر) فصل سوم از بخش دوم تاريخ الغيبه الکبري.

[ صفحه 7]

اميد است که همگي در مورد تکاليف خويش نسبت به امام عصر عليه السلام بيانديشيم و با عمل به آنها هر چه بيشتر مشمول لطف و عنايت حضرتش شويم و سهمي هر چند اندک در زمينه سازي ظهورش داشته باشيم. اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلک بي محجته.
علي اکبر تلافي 20 مهر 28: 1375 جمادي الثاني 1417

[ صفحه 8]

 

شناخت امام عصر
در مکتب اهل بيت عليهم السلام قطعي است که زمين هيچ گاه از حجت و پيشواي الهي خالي نبوده و نخواهد بود و مردم هر عصر وظيفه دارند که پس از معرفي آن حجت از سوي خداوند سبحان، او را بشناسد و به انکارش نپردازند. عثمان بن سعيد عمري که مقام وکالت امامان هادي، عسکري و مهدي عليهم السلام را عهده دار بوده گويد: من نزد ابومحمد حسن بن علي عليهما السلام بودم که از آن حضرت پرسيدند درباره حديثي که از پدرانش عليهم السلام نقل مي کنند که زمين از حجت الهي تا روز رستاخيز خالي نماند و هر که بميرد و امام زمانش را

[ صفحه 10]

نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. آن حضرت در پاسخ فرمود: اين حق است چنانکه روز روشن حق است. به حضرتش گفتند: اي زاده رسول الله، حجت و امام پس از شما کيست؟ فرمود: ابني محمد. هو الامام و الحجه بعدي. من مات و لم يعرفه، مات ميته جاهليه. [1] .
پسرم محمد باشد. او امام و حجت پس از من است. هر که بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. به گواهي حضرت صادق عليه السلام، مرگ جاهلي همان مرگ در حال ضلالت و گمراهي است. [2] .
شناخت امام عصر عليه السلام از دو جنبه نسبي و حسبي اهميت دارد. شيعه بايد بداند که نياي آن حضرت کيانند

[ صفحه 11]

و آن والاگهر از چه مقام و منصبي برخوردار است. به برکت اين شناخت، مدعي راستگو و متمهديان دروغين از هم جدا مي شوند و هيچ وقت دلهاي مردمان به شک و ترديد نمي افتد. براي آشنايي با امام عصر عليه السلام احاديث بسياري از زبان مبارک رسول خدا و امامان عليهم السلام صادر شده که عالمان شيعي در کتابهايي مستقل به روايت آنها پرداخته اند. مانند: شيخ طوسي در کتاب الغيبه، و شيخ نعماني در کتاب الغيبه، و شيخ صدوق در کمال الدين. صدر الاسلام همداني گويد: در اين عصر و زمان بر آحاد و افراد مومنين و مومنات و مسلمين و مسلمات واجب است که هر يک چند مجلدي از اين نوع کتب عربي و فارسي در خانه خود داشته باشند. و هميشه به مطالعه و مذاکره آن بپرازند. [3] .

[ صفحه 12]

پيروي از امام عصر
از ابعاد مهم انتظار، عمل به آيين و آداب امام عصر عليه السلام است. هر کس خود را شيعه مي داند بايد با اين کار آن حضرت را خشنود سازد و در تحقق آرمان و هدف او بکوشد. اميرالمومنين عليه السلام بر فراز منبر کوفه فرمود: اللهم انه لابد لارضک من حجه لک علي خلقک يهديهم الي دينک و يعلمهم علمک لئلا تبطل حجتک و لا يضل اتباع اوليائک بعد اذ هديتهم به، اما طاهر ليس بالمطاع، او مکتتم مترقب. ان غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم، فان علمه و آدابه في قلوب المومنين مثبته فهم بها عاملون. [1] .

[ صفحه 13]

خدايا، براستي که ناگريز زمينت را حجتي از جانب تو بر آفريدگانت باشد که آنان را به سوي دينت هدايت کند و علم تو را به آنان بياموزد تا که حجتت طل نشود و پيروان اوليايت پس از آنکه به واسطه او هدايتشان فرمودي، گمراه نشوند. و آن حجت يا آشکار است و فرمانبرداري نشود، يا پنهان است و در حال انتظار. اگر شخص او در زمان هدايت مردم غايب شود، علم و آدابش در دلهاي مومنان ثابت باشد و آنان بدان عمل کنند. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: ان لصاحب هذا الامر غيبه. فليتق الله عبد و ليتمسک بدينه. [2] .
براستي صاحب اين امر را غيبتي باشد. پس (در آن زمان) بنده بايد از خداي پروا کند و دين خود را محکم نگاه دارد.

[ صفحه 14]

من سره ان يکون من اصحاب القائم، فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق، و هو منتظر. فان مات و قام القائم بعده، کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا و انتظروا، هنيئا لکم ايتها العصابه المرحومه! [3] .
هر که دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار کشد و از گناه پرهيز کند و بر اخلاقي نيکو باشد در حالي که منتظر است. پس اگر چنين کسي پيش از قيام قائم در گذرد، او را پاداشي باشد مثل پاداش کسي که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنيد و انتظار کشيد، که گوارايتان باد اي گروه مورد رحمت!

[ صفحه 15]
 

دعوت به سوي امام عصر
وظيفه وجداني و ايماني هر انسان، نجات همنوع خويش از گمراهي و ضلالت است. و به گواهي حضرت عسکري عليه السلام هر که بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. [1] .
بنابر اين، آنان که امام زمان خويش را شناخته اند و به حضرتش ايمان دارند، وظيفه شناساندن هم بر دوش مي کشند. سليان بن خالد گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم: خانواده اي دارم که سخن مرا مي پذيرند. آيا آنها را به اين امر (آيين) دعوت کنم؟ آن حضرت فرمود:

[ صفحه 16]

آري، خداي عز و جل در کتابش فرمايد: يا ايها الذين آمنوا قوا انفسکم و اهليکم نارا وقودها الناس و الحجاره: [2]  اي کساني که ايمان آوريده ايد خود و خانوداه تان را از آتشي حفظ کنيد که سوخت آن مردم و سنگها باشند. (الکافي 211:2) عالمان و خادمان اهل بيت عليهم السلام نيز در اين راه رسالت بس سنگيني بر دوش دارند. زيرا که آنان شمع به دست گرفته و عهده دار راهبري مردم در عصر غيبتند. عالم رباني و فقيه صمداني آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (1365 ق) که از جمله شيفتگان و باريافتگان آستان امام زمان عليه السلام در نامه اي به شاگرد خود آيت الله شيخ محمد باقر ملکي ميانجي [3]  نخستين وظيفه

[ صفحه 17]

عالمان را باز کردن در خانه اهل بيت عليهم السلام به روي شيعه مي داند و توصيه مي کند که آنان در موضوع امامت و کمالات حضرت ولي عصر عليه السلام سخن برانند تا مردم گرفتار ناپاکان نشوند. او در بخشي از نامه اش مي نويسد: اوصيک - يا اخي - ثم اوصيک بدعوه الناس و توجيه قلوبهم و السنتهم الي امام زمانهم و ملاذهم صلوات الله عليه. تو را - اي برادر - سفارش مي کنم، و باز هم سفارش مي کنم که مردم را به سوي امام زمانشان و ملجا و پناهشان - صلوات الله عليه - دعوت کني و دلها و زبانهاشان را به او متوجه سازي.

[ صفحه 18]

 

خدمت به امام عصر
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: آيا قائم تولد يافته است؟ فرمود: لا. و لو ادرکته لخدمته ايام حياتي. [1] .
نه. و اگر او را درک مي کردم، تمامي روزهاي عمرم را به خدمت او مي پرداختم. آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني گويد: در اين حديث اشاره به اين است که خدمت آن حضرت رترين عبادتها و محبوبترين طاعتهاست. زيرا امام صادق عليه السلام که عمر شريفش را جز در انواع طاعت و عبادت الهي در روز و شب صرف ننموده است بيان

[ صفحه 19]

فرمود که اگر قائم را درک مي کرد روزگار زندگيش را در خدمت او صرف مي نمود. پس، از اين کلام ظاهر مي شود که سعي و کوشش در راه خدمت قائم عليه السلام برترين طاعتها و شريفترين وسايل تقرب به خداوند است. چه، امام صادق عليه السلام آن را ترجيح داده و از ميان انواع طاعت و اقسام عبادت برگزيده است. [2] .

[ صفحه 20]

 

آمادگي براي ياري امام عصر
خداوند عز و جل فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون. [1] .
اي کساني که ايمان آورده ايد، صبر کنيد و شکيبايي ورزيد و آماده و حاضر يراق باشيد و از خدا پروا کنيد، باشد که رستگار شويد. حضرت باقر عليه السلام اين آيه را چنين تفسير فرمود: اصبروا علي اداء الفراض. و صابروا عدوکم. و رابطوا امامکم المنتظر. [2] .
صبر کنيد بر گزاردن احکام شرع. و شکيبايي

[ صفحه 21]

ورزيد بر اذيت دشمنانتان. و آماده و حاضر يراق باشيد وبراي امامتان که در انتظار او هستيد. لزوم آمادکي براي ياوري امام عصر عليه السلام در هنگام ظهور از آن است که حضرتش با قيامي مسلحانه عرصه گيتي را از ستم و ستمکاران پاکيزه خواهد ساخت. به همين لحاظ شيعه بايد خود را براي آن روز که ناگهان فرا مي رسد و آماده و مجهز سازد. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: ليعدن احدکم لخروج القائم و لو سهما. [3] .
بايد هر کدام از شما مردم براي خروج قائم چيزي آماده کند، گر چه آن چيز يک تير باشد.

[ صفحه 22]


دعا کردن براي امام عصر
دعا براي نزديکي فرج، دستور خود امام عصر عليه السلام است، چنانکه فرمود: و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج. فان ذلک فرجکم. [1] .
و براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد، که همان، فرج و گشايش گرفتاري شماست. فقيه رباني ميرزا حسين نوري نويسد: از تکاليف، دعا کردن است از براي حفظ وجود مبارک امام عصر عليه السلام از شرور شياطين انس و جن و طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدين و منافقين

[ صفحه 23]

براي آن جناب، که اين نوعي است از اظهار بندگي و رضاي به آنچه خداي تعالي وعده فرموده که چنين گوهر گرانبهايي را که در خزانه قدرت و رحمت خود پروريده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت کشيده... ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع آن روشن نمايد. [2] .
آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني درباره انگيزه دعا براي امام عصر عليه السلام مي نويسد: دعا کردن به کسي، فرع محبت به آن کس است. و اعظم اسباب محبت و دوستي، آن است که شخص وجود کسي را خير بداند، که بودن خير در وجود هر کس مقتضي و موجب محبت اوست. پس هر قدر معرفت شخص انساني به وجود خير در وجود کسي کاملتر شد محبتش به او کاملتر مي شود، و هر قدر محبتش کاملتر شد، تعلقش در دعاي به وجود او کاملتر

[ صفحه 24]

و زيادتر مي شود.... مومنين هر کدام که معرفتشان به آن حضرت و خيرات وجود مبارک او کالمتر است، محبتشان هم کاملتر است. و هر چه محبتشان کاملتر باشد، اهتمامشان در دعا گويي به آن حضرت کاملتر و زيادتر است. [3] .

[ صفحه 25]
 

حزن و اندوه براي امام عصر
از نشانه هاي محبت و تعلق آدمي به چيزي يا کسي، اين است که به هنگام از دست دادن يا گم کردن آن دچار غم و اندوه مي شود و گاهي نيز فراتر از آن چون ابر بهاران اشک مي ريزد. اگر نيک تامل کنيم خواهيم يافت که امام زمان عليه السلام به لحاظ ايماني، در گسترده آفرينش، محبوبترين شخصي است که بايد او را دوست بداريم و فقدانش را مصيبتي بزرگ بدانيم. مگر نه اين است که رسول خدا صلي الله عليه و آل و سلم فرمود: لا يومن عبد حتي اکون احب اليه من نفسه، و يکون عترتي احب اليه من عترته. [1] .

[ صفحه 26]

ايمان نياوره بنده مگر آنکه من نزد او محبتوبتر از خود باشم و اهل بيت من نزد او محبوبتر از اهل بيت خودش باشند. سيد علي بن طاووس به فرزندش سيد محمد مي گويد: فرزندم محمد! تو را و برادرت و هر که اين کتاب را بخواند سفارش مي کنم به درستي در معامله با خدا جل جلاله و رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و رعايت سفارشها و بشارتهاي آن دو درباره ظهور مولايمان مهدي عليه السلام. چه، گفتار و کردار بسياري از مردم را از نظرهاي فراوان با عقيده آنان مخالف يافتم. به طور مثال اگر معتقد به امامت آن حضرت، بنده اي يا اسبي يا درهم و ديناري از دست دهد و گم کند، سرا پا متوجه آن مي شود و براي يافتن آن نهايت کوشش را انجام مي دهد. امام نديديم که کسي براي تاخير ظهور آن حضرت از اصلاح اسلام و ايمان و قطع ريشه کافران و دشمنان به اندازه دلبستگي به اين امور ناچيز دلبسته باشد و به مقداري که براي فقدان اين

[ صفحه 27]

چيزها ناراحت مي شود متاثر باشد. پس چنين شخصي چگونه ادعاي شناخت حق خدا جل جلاله و حق رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و اعتقاد به امامت آن حضرت دارد، به گونه اي که مدعي موالات و دوستي بيش از اندازه هم هستند؟! [2] .
منتظران واقعي امام عصر عليه السلام که تا ظهور آن حضرت در غم و اندوهند، بايد در مناسبتهاي مختلف حزن قلبي خويش را بنمايانند و سرشک خون در فراقش جاري سازند. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اما و الله ليغيبن سبتا من دهرکم و ليخملن حتي يقال: مات! هلک! باي واد سلک؟! و لتدمعن عليه عيون المومنين. [3] .
بدانيد که او مدتي از روزگار را پنهان شود و ياد او

[ صفحه 28]

از خاطرها برود، تا آنجا که گويند: مرد! هلاک شد! به کدام وادي رفت؟! و چشمان مردم با ايمان برايش بگريد. صدرالاسلام همداني در اين زمينه دعاي ندبه را سفارش مي کند و مي گويد: خوب است در هر جمعه، دوستان آن حضرت ارواحنا فداه از مرد و زن، در مسجدي از مساجد يا معبدي از معابد اجتماع نموده، اين دعاي مبارک را با کمال تضرع و زاري و ناله و سوگواري و با نهايت حزن و اندوه و بي قراري بخوانند و گريه کنند و بر غيبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانيان نوحه کنند. [4] .

[ صفحه 29]

 

صبر و مقاومت در برابر دشمنان
از آنجا که دوران غيبت به درازا کشيده، دشمنان از اين امر سود جسته منتظران امام عصر عليه السلام را مورد شماتت و آزار قرار مي دهند، برخي کويند: او متولد نشده! و گروهي نويسند: او آمده و رفته است! وعده اي نيز شيعيان را دروغپرداز دانسته، آنان را به خرافه گويي و ناداني نسبت مي دهند! ما که به يقين دانسته ايم امام عصر عليه السلام زنده و حاضر است، بايد صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيم و ذره اي شک و ترديد در دل خود راه ندهيم. امام حسين عليه السلام فرمايد: منا اثنا عشر مهديا. اولهم امير المومنين علي بن ابي طالب. و آخرهم التاسع من ولدي. و هو

[ صفحه 30]

الامام القائم بالحق. يحيي الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين کله و لو کره المشرکون. له غيبه يرتد فيها اقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون، فيوذون و يقال لهم: متي هذا الوعد ان کنتم صادقين؟! [1] .
اما ان الصابر في غيبه علي الاذي و التکذيب بمنزله المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله. [2] .
از ما دوازده هدايت يافته باشد. نخستين ايشان اميرالمومنين علي بن ابي طالب و آخرين ايشان نهمين فرزند من باشد. و او امام بر پا دارنده حق است. خداي به وسيله او زمين را پس از مرگش زنده مي کند، و به او دين حق را بر همه دينها پيروز مي گرداند، گر چه مشرکان اين امر را ناخوش دارند.

[ صفحه 31]

او را غيبتي است که اقوامي در آن از دين بر مي گردند و گروهي ديگر بر دين ثابت قدم باقي مي مانند و در نتيجه مورد اذيت قرار مي کيرند. به آنان از سر انکار و استهزا مي گويند: اگر راست مي گوييد، اين وعد کي خواهد بود؟! بدانيد که هر کس در غيب آن حضرت بر اذيت و تکذيب دشمنان شکيب باشد، بسان کسي است که با شمشير در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله به جهاد مي پردازد.

[ صفحه 32]

 

همدلي براي ياري امام عصر
براي غيبت و نهان زيستي امام عصر عليه السلام حکمتهاي زيادي گفته مي شود که از آن جمله تعلل و بي وفايي مردم است. خواجه نصيرالدين طوسي درباره آن حضرت مي نويسد: وجوده لطف. و تصرفه لطف آخر. و غيبته منا.: [1]  وجود آن حضرت لطف است، و تصرفش لطف ديگر. و غيب و نهان زيستي او از ماست. اگر مردم خواهان ظهور آن حضرت هستند، بايد همگي در اين جهت وحدت قلبي داشته باشند و اين وحدت مقدس را در کردار خويش نيز آشکار سازند. در

[ صفحه 33]

امتهاي پيشين هم اگر پيامبري غيبت اختيار مي کرد، چنانکه مردم همگي يکدل و همنوا شد و از خدا درخواست بازگشت پيامبر را مي کردند خداي خواست آنان را اجابت مي کرد. [2]  اين راه توسط امام عصر عليه السلام به ما نيز پيشنهاد شده. آن حضر در توقيعي رفيع خطاب به شيخ مفيد (413 ق) مي فرمايد: لو ان اشياعنا - وفقهم الله لطاعته - علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علي حق المعرفه و صدقها منهم بنا، فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم. [3] .
اگر شيعيان ما - که خداي آنان بر طاعتش توفيق دهاد - در راه وفا به پيماني که بر دوش دارند همدل

[ صفحه 34]

بودند، برکت لقاي ما از ايشان وا پس نمي افتاد و سعادت ديدار ما براي آنان زودتر دست مي داد، ديداري که با شناخت حقيقي و درست ايشان نسبت به ما، همراه باشد. پس ما را از ايشان دور نمي دارد جز رفتار ناپسند که به ما مي رسد و ما آن را از ايشان شايسته نمي دانيم.

[ صفحه 35]

 

مرزباني از آيين
آيين تشيع از آغاز گسترش که زمان ظهور رسول خدا و امامان معصوم عليهم السلام بوده هماره مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت به شدت آن افزوده اند. زيرا آنان عرصه را با غيبت صاحب دين، خالي ديده و در اين فرصت اقدام به گمراهي و ضلالت مردمان مي کنند. منتظران واقعي امام عصر عليه السلام وظيفه دارند با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضر برخيزند و به شبهات و القائات شيطاني دشمنان پاسخ دهند. حضرت هادي عليه السلام فرمايد: اگر پس از غيب قائم شما، نباشد عالماني که مردم را به سوي او دعوت کنند و به پذيرش او راهنمايي

[ صفحه 36]

کنند و با حجتها و برهانهاي الهي از دين او دفاع نمايند و بندگان ناتوان خدا را از دامهاي شيطان و فرمانبران او و دشمنان برهانند... هيچ کس باقي نمي ماند جز آنکه از آيين و دين خدا روي گردان و مرتد شد. [1] .



 

لینک ثابت

                                              مفهوم انتظار از ديدگاه حائري شيرازي
موعود:
با سپاس از اينکه اجازه فرموديد خدمتتان برسيم و از محضرتان استفاده بکنيم. موضوع اصلي بحث مساله آثار تربيتي انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اينکه چه اراده‏اي از اين مفهوم مي‏شود، ديدگاههاي متفاوتي هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با ديدگاهي با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومي خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همين مفهوم هم مشي اجتماعيش را شکل داده است. با توجه به اهميت مساله و اينکه هر مفهومي که ما از انتظار فرج اراده بکنيم، در عمل اجتماعيمان تاثير مي‏گذارد، به عنوان اولين سؤال بفرمائيد که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چيست و حضرت ‏عالي ديدگاههاي مختلفي را که در اين زمينه هست چگونه ارزيابي مي‏کنيد؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
بسم ‏الله ‏الرحمن‏ الرحيم، هر مطلب مفيد و مثبتي قابل تحريف است، مي‏شود با اندک تصرفي، اندک دخالتي مطلب را ازمسير خودش منحرف کرد، شيطان کارش همين است که يک مطلب اصيل را وارونه کند، دين براي يک امري است، شيطان از دين چيز ديگري مي‏سازد. اين همه کساني که انسانهاي بسياري را منحرف کرده‏اند، يعني دين جعل کرده‏اند، حقيقت دين را مسخ کردند، شد يک چيزي که شيطان‏پسند باشد، انتظار هم از اين قبيله مستثني نيست، شياطين بهترين کارشان براي خودشان همين هست که انتظار را از معني اصلي خودش دور کنند، معني انحرافي برايش درست کنند، پس معني ‏اصيل انتظار را ببينيم ‏چيست تا معني انحرافيش مشخص بشود.
معني اصيل انتظار اين است که انسان در خودش زمينه آمادگي براي اطاعت و پيوستن به آن حضرت‏ را پيدا بکند و همچنين ‏زمينه را براي آن حضرت آماده کند. يعني هم خودش آماده باشد براي پيوستن به آن حضرت، هم براي آن حضرت زمينه ‏سازي بکند. بعضي‏ها يک بعد انتظار را گرفته‏اند و آن اينکه مي‏گويند آن حضرت تا نيايد امور اصلاح نمي‏شود اما اينکه آيا لازم است که ما کاري کنيم تا براي آن حضرت زمينه هموارتر بشود، اين را مي‏گويند به ما مربوط نيست، اين برداشت غلطي از انتظار است، اين ياس است، اين انتظار نيست. مي‏گويند از دست ما کاري ساخته نيست. صاحبش مي‏آيد خودش امور را اصلاح مي‏کند، خير از دست‏ شما کاري ساخته است، بعضي جايگاه تقدير را و جايگاه مقدرات را نشناخته‏اند، جايگاه تقدير و مقدرات اين نيست که از انسانها سلب اختيار کنند، سلب قدرت کنند، تقدير جاي خودش را دارد، قدرت و اختيار انسان هم جاي خودش را دارد و به دليلي که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، اين زمينه انتظار فراهم مي‏شود. چرا؟ چون آن روزي که آن حضرت مي‏آيد اينطور نيست که ايشان از انسانها، سلب قدرت مي‏کند و انسانها را به راهي که مي‏رود مجبور مي‏کند، اگر بنا بر چنين کاري بود نياز به انتظار نبود، در همان سال وقتي که ايشان چهار ساله بودند، نه، وقتي که ايشان ده يازده ساله بودند يا پانزده ساله بودند يا بيست ‏ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام مي‏شد نياز نبود که اين همه زمان بگذرد و قرآن مکررا مي‏فرمايد:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون‏» [1] .
با اينکه شما بدتان مي‏آيد و کراهت داريد، شما را به قضيه ملزم بکنيم؟ يا مي‏فرمايد:
«انما انت مذکر لست عليکم بمصيطر»; [2] .
«لست عليهم بوکيل‏» [3] .
پس اين مجموعه‏ها نشان مي‏دهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرايط و اذن پروردگار جل و اعلي است، پروردگار متعال هم برنامه‏اش اين نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غيبت، جزء اين آيه هستند: «ان‏ الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم‏» [4] .
آن روزي که غيبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم يک کاري کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزي که حضور پيدا بشود قبلش مردم عوض شده‏اند، «ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم‏» [5] .
يا مي‏گويد: «ان عدتم عدنا» [6] .
اگر شما برگرديد ما برمي‏گرديم، گاهي هم در توبه را باز مي‏کند و خدا لطفي مي‏کند در آنجا و مي‏گويد: «تاب‏ عليهم ‏ليتوبوا» [7] .
ملاحظه وضعيتشان و ضعفشان را کرده است، نظري کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جايگاه خودش را دارد. پس اصل غيبت که شروع شد از ناشکري شروع شد، کاري با امام يازدهم کردند شيعيان که با هيچ ‏کدام از امامان نکردند، يک نامه‏اي به ايشان نوشتند که پولهايي را که ما خدمتتان فرستاديم شما بيلانش را به ما بگوييد در «تحف العقول‏» حضرت پاسخشان را اينطوري دادند که اگر اين امامت امر مستمري است چرا اين سؤال از يکي از پدران من نشد، چرا آنها متهم به اين معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذيرفت و دستور فرمود پرده سياهي در اتاق ايشان آويختند، مردم مي‏آمدند از پشت پرده سؤال مي‏کردند و مي‏رفتند. اين هم پرده غيبت است. اين حرکت است، چون خداي تعالي مي‏توانست آسمانها و زمين رادر يک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفريد، در روايت داريم که اي براي «اناته‏» است، «تاني‏» است، خداوند «تدرج‏» را دوست دارد، اين متين‏تر است. پس اول غيبت کبري است‏با نواب لاعلي التعيين [غيرمعيني]، که حضرت ديگر تعيين نمي‏کنند، قلوب مردم به سمتي برود و آمادگيشان و ساخته‏شدنشان براي ظهور، معناي انتظار اين است که هم خودش را فرد آماده کند براي پيوستن به آن حضرت، و هم ديگران را براي اين کار تشويق کند و براي اين کار تمهيد مقدمات کند. در يک مصداق کوچک مي‏شود اينطوري مثال زد، امام راحل، قدس‏ سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بيايد ايران، همکاري با او مي‏کردند با اينکه در بينشان نبود، نوارش را تکثير مي‏کردند، صحبتش را اشاعه مي‏کردند، ذکر خير او مي‏کردند، اطلاعيه به نفعش مي‏دادند، کار برايش مي‏کردند، تا امام رفتند به پاريس. باز هم مردم در اينجا تظاهرات مي‏کردند، راهپيمايي مي‏کردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت‏ شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاري بکند، اين نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتيجه‏اش اين شد که آمد. ظهور هم مثل همين است، در قبل از ظهور هم بايد، اينهايي که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج ‏بشوند. آنچنان تبليغ کنند، ترويج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، يک امر شايع و رايجي بشود. اين مي‏شود انتظار حقيقي. بعضي‏ها مي‏گويند ما چکار داريم که مي‏آيد ما خودمان اصلاح مي‏کنيم، اين غلط است، اين عينا مثل قضيه دعاست، فرد مي‏گويد من در مساله روزي بايد کار کنم، دعا يعني چه، يکي ديگر مي‏گويد، دعا مي‏کنم، کار يعني چه؟ اما دستور اين است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روايت داريم چند دسته دعايشان مستجاب نيست، يکيش اين است که کسي در خانه بنشيند و بگويد «اللهم ارزقني‏» مي‏گويد خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اينها وسايل روزي است، صلاح دانستم مي‏دهم، مي‏روي بيرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوري، در مساله انتظار تلاشمان را بايد بکنيم، دعا هم بايد بکنيم، دعاي براي تعجيل ظهور و تلاش براي آن. خداوند متعال نمونه دعاي مستجاب را اينجوري مي‏گويد، موسي عليه‏السلام، وقتي رسيد به چاه ديد که عده‏اي در اطراف چاه جمع شده و مي‏خواهند به گوسفندانشان مي‏خواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ايستاده‏اند و منتظرند. آمد پيش آنها و گفت ‏شما چه چيزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقي حتي يصدر الرعاء» [8] .
گفتند: جلوي ‏چشم ‏اين ‏چوپانها آب نمي‏دهيم، تا اينها بروند «فسقي‏ لهما» رحم کرد به اينها و برايشان آب کشيد، «ثم تولي الي الظل‏» [9] .
در آفتاب نايستاد و دعا کند، مي‏خواست در حال خودش باشد. از اين جهت رفت توي سايه، «فقال رب اني لما انزلت الي من خير فقير» [10] .
کارش را کرد، بعد دعايش را هم کرد، ما داريم در روايت «ارحم ترحم‏» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براي ديگران، اما فرج شد براي خودش، از اين جهت مي‏گويند دعا کنيد براي فرج ما که فرج مي‏شود براي خودتان، موسي، عليه‏السلام، آب کشيد براي دختران شعيب اما فرج شد براي خودش، در آن وقتي که درخواست مي‏کرد «لما انزلت الي من خير فقير» ما نمي‏دانيم چه خيري مي‏خواهد، علي، عليه‏السلام، مي‏داند، مي‏فرمايد: «والله ما ساله الا خبزا ياکله‏» [11] .
منظور موسي از خبز يک تکه نان بود، يک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان ياکل بقلة‏ الارض و لقد کانت ‏خضرة‏ البقل تري من شفيف صفاق بطنه‏» [12] .
از زير پوست ‏شکمش سبزي علف پيدا بود، پيداست که همه چربي بدنش آب شده بود در اين مدت، اين خيلي حرف است که علي،عليه‏السلام، مي‏فرمايد: سبزي علف از زير پوست ‏شکمش پيدا بود، موسي عليه‏السلام چقدر پوستهايش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با اين همه علف خوردن به کسي نگفت‏ يک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسي را نشان مي‏دهد. خوب گاهي انسان از خدا يک پاره نان مي‏خواهد، او به اندازه حاجتش مي‏خواهد خدا به اندازه کرمش به او مي‏دهد. خدا براي او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتياجات عمده جوانان ما اين چهار تاست، شغلي، خانه‏اي، همسري، بعد هم براي ادامه تحصيل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اينها را براي موسي عليه‏السلام فراهم کرد. اول گفت: «اني اريد ان انکحک احدي ابنتي هاتين‏» [13] .
همه مي‏روند سراغ فردي که او پيشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پيشنهاد مي‏کند به داماد، يکي از اين دو تا دختر را مي‏خواهم به تو بدهم، اين از زنش، «علي ان تاجرني ثماني حجج‏»; [14] .
هشت ‏سال برايم کار کني، اين هم از شغلش، الان که مي‏خواهد دست توي اين سفره بکند بر اساس قرارداد است، ميهمان نيست، تصدقي و اعانت و اينها نيست، از همين امشب غذايي که مي‏خواهد بخورد بر اساس اين است که مي‏خواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجير اينهاست‏ بايد به اجير مسکنش را هم بدهند، چون کار مي‏کند، در مقابل کار مسکن مي‏گيرد و زن مي‏گيرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اينها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهي بهتر از شعيب و دانشگاهي بهتر از تربيت پيغمبر، شما دانشگاه تربيت معلم يا تربيت مهندس داريد اما اينجا دانشگاه تربيت پيغمبر است، خوب او يک تکه نان خواست، اينطوري بهش دادند، خدا به ما مي‏آموزد عمل کنيد، دعا هم کنيد، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگويد من تلاش مي‏کنم براي آن حضرت، دعا نمي‏کنم، اشتباه مي‏کند. هرکس بگويد من دعا مي‏کنم، کاري از دست ما ساخته نيست، ما فقط نشسته‏ايم. پس آنها انتظار افراطي و تفريطي و اين هم حد وسط، حد اعتدال، اين نوع انتظار، اثر تربيتي‏اش اين است که من مي‏گويم. من براي اصلاح عالم، هر کاري را مقدورم شد مي‏کنم، هر چه را که نتوانستم او مي‏آيد تکميلش مي‏کند، ما مي‏خواهيم اين عالم را بسازيم، هر اندازه‏اش را که بتوانم مي‏کنم، او مي‏آيد تکميل مي‏کند، من وقتي که بدانم که اين کار من ديگر کسي دنبالش را نمي‏آورد، انگيزه کار کردن از من گرفته مي‏شود، وقتي که من مي‏دانم بالاخره ديگران مي‏آيند و اين امور درست مي‏شود، من هيچ نگران نيستم، چقدر از کار را مي‏کنم، طلبه تربيت مي‏کنم که برود انصار ايشان بشود. چون مي‏دانم که آقا بعدا از اينها استفاده مي‏کند. هيچ نگراني نيست، خستگي، افسردگي حاصل نمي‏کند، اثر ديگرش اين است که انسان در حين انتظار اين حکومتهايي که هست قبول ندارد مي‏گويد اينها طاغوتند، الا يک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بيعت‏ با اينها نمي‏کند چون منتظر است که با آقا بيعت کند، ببينيد کسي که منتظر است از آن سفره بخورد، از اين سفره نمي‏خورد، مي‏گويد سفره ما بعد از اين هست. خودش را از اين وضعيت ‏سير نمي‏کند، حالش، حالت مسافر مي‏شود، آن حال منتظر است، حال منتظر يک حال قائم است نه يک حال قائد، ببينيد شما نشسته باشيد بخواهيد از اين طرف اتاق نشسته برويد آن طرف اتاق، چقدر طول مي‏کشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخيزيد چقدر راحت مي‏توانيد کار کنيد. توان انسان را انتظار بالا مي‏برد، ببينيد بعضي مي‏پرسند مثلا چه‏ کار مي‏کند؟ «جعل الله الکعبة البيت الحرام قياما للناس‏» [15] .
اين کعبه را اينطوري نگاهش نکن. هر که به اين کعبه معتقد باشد از جايش برمي‏خيزد، مي‏گويد ديگران دل به دنيا بسته‏اند، نشسته‏اند سر سفره دنيا همين را کرده‏اند خانه و مسکن، اين بيت‏الله انسان را از خاک بلند مي‏کند، انسان را سراپا بلند مي‏کند، انتظار هم همين‏طور است، انتظار انسان را سرپا مي‏کند، روحيه به انسان مي‏دهد، يک اثر ديگر انتظار اين است که به انسان سنخيت مي‏دهد با آنها، چون به خودش مي‏گويد من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداريم، چه ‏کار کنم؟ قرآن را مشاهده مي‏کند که طالوت گفت که «ان الله مبتليکم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفة‏ بيده‏». [16] .
خوب مي‏گويد آقا امام زمان عليه‏السلام هم که قيام مي‏کند اول جنودش‏313 نفر است، طالوتيها هم که‏313 نفر بودند پس وقتي که در313 اين دو تا مشترکند، جنگ بدر هم‏313 تا بوده است، پس يک مشترکات ديگري هم دارد. نه همين شرب که به من بگويد هر کس خورد با ما نيست، هر کس نخورد از ماست مواظب مي‏شود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختيارش هست، «الا من اغترف غرفة بيده‏» تا «من لم يطعمه فانه مني‏» بشوي، پس انتظار اين خاصيت را دارد که دريچه‏اي است‏ بسوي نور.
انتظار مي‏گويد اصلا آن حال تو اين نيست منتظرش شو، و همين مي‏شود نفس‏کش او، زمينه تنفس او، مثل نماز، نماز براي انسان تنفس است، که اين همه فاني، اين همه کوچک، اين هم يکجور ديگر بازي، يک طرفي هست که انسان با آن بازي نکند، وگرنه اين همه عالم را ببيند، اگر اين نماز نباشد، اين انسان دق مي‏کند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق مي‏کند. پس اثر روحي مي‏گذارد، اثر تربيتي مي‏گذارد، اثر اخلاقي مي‏گذارد و بالاتر از همه ايشان گفته‏اند: شما دعا کنيد براي تعجيل فرج ما که همين کار، فرج خود شماست.
موعود:
ببخشيد در صحبتهاي شما نکته‏اي بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهايي که در زمان غيبت وجود دارند، اين نکته ممکن است اين سؤال را پيش بياورد که پس حرکتي که در کشور ما براي تشکيل يک حکومت اسلامي ايجاد شد، چگونه بايد توجيه کرد؟ اين حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
جمهوري اسلامي خصلت‏ بالايش همين انتظار است، امام راحل هميشه مي‏فرمود «ما منتظر طلوع خورشيديم‏»، «ان شاءالله اين حکومت را ما به صاحب اصليش بسپاريم‏»، نسبت‏ به غير اين حکومت‏ بله، بگويد آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نيستند، من از اينها نباشم، امانسبت‏به اين حکومت‏بايد معتقد باشد، براي پيوستن به آن حضرت آمادگي داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اينکه کار آن حضرت را اين حکومت مي‏کند، خير، آنطوري که حضرت اقامه عدل مي‏کنند، اينها هم مي‏توانند، نه، اينها مي‏توانند زمينه‏چيني کنند، چرا، بعضي از امور را هم اينها تجربه کنند که زمينه فراهم بشود، مثلا ما مي‏گوييم ولايت مطلقه فقيه، خوب کسي که به ولايت مطلقه فقيه معتقد بود و راضي شد به ولايت مطلقه امام به طريق اولي حاضر مي‏شود که براي غير معصوم ولايت مطلقه قائل بود و اينطوري از آن اطاعت کرد، تمريني مي‏شود براي اطاعتش از معصوم و معمولا هم اينطور بزرگان وقتي که مي‏آينديکضرب‏نمي‏آيند، يک‏امتحاني مي‏کنند، يک‏ آزمايشي مي‏کنند، يک سر و چشمي آب مي‏دهند و بعد مي‏آيند. هر عاقلي اينطوري است، امام حسين،عليه‏السلام، وقتي که کوفيان اين همه نامه نوشتند، مسلم بن عقيل را فرستاد که سالي که نکوست از بهارش پيداست، با ايشان چه کنند. معلوم مي‏شود که با آن حضرت چه مي‏کنند. امام راحل را که براي اين امت فرستادند مثل مسلم بن عقيل بود، اگر با او خوشرفتاري مي‏کردند پيدا بود که مي‏شد براي آن آقا هم اينها مريدهاي خوبي باشند. واقعا هم مردم براي امام مريدان خوبي بودند، استقبالي از او کردند پنج ‏ميليوني. وقت رحلتش هم بدرقه‏اي کردند بيشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعايت احترام فتوايش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و مي‏گفتند مرجع هرچه بگويد، هشت‏ سال جنگيدن را لازم کرد، آدم يک روز بجنگد، دو روز بجنگد، يک ماه، يک سال، آن هم با دست ‏خالي، اينها همه‏اش پيداست که آن وفاداري که به آن حضرت کردند براي اين حضرت هم مي‏کنند.
موعود:
وقتي که ما معارفي را که از ائمه معصومين،عليهم‏السلام، در مورد انتظار به ما رسيده است مورد مطالعه قرار مي‏دهيم، مي‏بينيم که تعبيرات خيلي بلندي در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبيري مثل اينکه «افضل‏ العبارة انتظارالفرج‏». اين موضوع اين سؤال را در ذهن ايجاد مي‏کند که حالت ‏يک انسان منتظر با حالت ‏يک انسان غير منتظر چه تفاوتهايي دارد؟ چه چيزي به انتظار اين فضيلت را بخشيده که «برترين عبارتها» شده است؟ اصولا وجه مميزه انسان منتظر چيست؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کساني که اهل دنيا هستند قصد اقامت کرده‏اند، کساني که اهل آخرت هستند توي دنيا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار مي‏کند؟ مسافر مثلا مي‏خواهد برود کشور عربستان، مي‏خواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نمي‏خواهد برود حج و برگردد، يک کساني هستند که مي‏خواهند بروند خارج و بمانند و ديگر برنگردند، اينها چه کار مي‏کنند، همين‏ها کافي است‏براي مطالعه کار، اينها همه‏ چيزشان را دلار مي‏کنند، فرششان، باغشان، تجارت‏خانه‏شان، همه‏شان را پول مي‏کنند مي‏گذارند توي بانکهاي خارج، کسي هم که اهل آخرت است، همه را مي‏فرستد توي بانکهاي آخرت، اينجا مصرفش نمي‏کند، پس آن کسي هم که معتقد است‏ به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش اين است که همه چيزش را تبديل به جنس ارز آن کشور مي‏کند، انتظار هم همين حال را به انسان مي‏دهد که شايد امشب آمد، شايد امروز صبح آمد، در روايات نگفته‏اند که آقا ده سال ديگر مي‏آيد، بيست ‏سال ديگر مي‏آيد، راوي مي‏گويد که به آقا امام صادق،عليه‏السلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم مي‏خواهد بخوابم اما مي‏ترسم که خورشيد از مغرب طلوع کند (چون در روايت است که از علائم است) اگر خورشيد از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اينکه مي‏خواهم نگاه کنم ببينم از کدام طرف طلوع مي‏کند امروز روز ظهور است. الان شمشيرم را بردارم و آماده باشم براي قيام، خوابم نمي‏برد، حضرت فرمودند: نه بگير بخواب. روزي که بايد آفتاب بزند از مغرب سپيده‏اش هم از مغرب مي‏زند، ببينيد آقا چطوري با اين حرف زد، نگفت آقا اين قضيه مربوط به حالا نيست مربوط به نوه پشت چندمي من است، ايشان که اينقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش‏ مي‏گشت ‏آقا حالش ‏را به‏ هم ‏نزد، گفت‏ حال ‏خوشي‏ دارد بگذار در حال خودش‏ باشد، حال ‏انتظار قربي داشت. حضرت ‏آب ‏سرد نريخت‏ رويش. از اين جهت ‏بسياري مي‏گفتند همين امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نمي‏گفتند، مي‏گفتند شايد همين جمعه آمد، اين حالتي که آنها مي‏خواستند اين بوده است که انسان آمادگي خودش را حاصل کند، خوب وقتي که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگي برسد، پشيماني ندارد، مي‏سازد انسان را از نظر اخلاقي.
موعود:
يکي از مسائل مهمي که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگي و مسائلي است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفاده‏اي مي‏توانيم از ترويج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدويت و انتظار براي اصلاح وضعيت فرهنگي، بخصوص جوانان داشته باشيم. با ترويج فرهنگ انتظار چه تاثيري مي‏توانيم بگذاريم در اصلاح جوانان و هدايت آنها به طريقي مطلوب؟
آيت‏ الله ‏محي‏ الدين‏ حائري ‏شيرازي:
فرهنگ انتظار ولايت انسان را حفظ مي‏کند و با ولايتش انسان هر چه بخواهد بشود، مي‏شود «الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» [17] .
ولايت است که سبب مي‏شود که انسان از ظلمت ‏به سوي نور بيايد اين وقتي که انتظار آقا را دارد چهره ولايت در انتظار تجلي مي‏کند، من اين را برايتان توضيح بدهم يعني چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسي به نام زيد مي‏خواهد توي اتاق بيايد، هرکسي نسبت ‏به زيد موضعي مي‏گيرد. آنکه از زيد طلبکار است مي‏گويد به او بگويم و طلبم را از او بگيرم، او که به زيد بدهکار است ‏يا مي‏خواهد از زيد فرار کند که زيد را نبيند يا مي‏خواهد بدهيش را به او بپردازد، خلاصه هرکس يک جوري با او برخورد مي‏کند. وقتي که مي‏گوييم ولايت، وقتي که امام حاضر است، ولايت‏يعني اطاعت، وقتي که امام غايب است، نيست که از او اطاعت کني، انتظارش را که مي‏کشي ولايت در همين انتظار تجلي پيدا مي‏کند. وقتي که ولايت آمد همه چيز مي‏آيد،اول ولايت ‏بعد نماز، اين ولايت است که به نماز روح مي‏دهد، چطور مي‏گوييم اول لباس غصبي نباشد بعد نماز، زمين غصبي نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولايت است.

لینک ثابت

آثار انتظار ظهور مهدي
بعضي از ناآگاهان چنين پنداشته‏اند که انتظار ظهور مهدي (ع) بر اساس آيات فوق (که درمقاله قبل آمده است) ممکن است سبب رکود و عقب ماندگي يا فرار از زير بار مسؤوليتها و تسليم در برابر ظلم و ستم گردد، چرا که اعتقاد به اين ظهور بزرگ مفهومش قطع اميد است از اصلاح جهان قبل از او حتي کمک کردن به گسترش ظلم و فساد است تا زمينه ظهور آن حضرت فراهم گردد.
اين سخني است که سالهاست بر سرزبان مخالفان و منکران قيام مهدي (ع) است و ابن خلدون به آن اشاره کرده است، درحالي که مطلب کاملا برعکس است و انتظار اين ظهور بزرگ آثار بسيار سازنده‏اي دارد که در ذيل به طور فشرده مي‏آوريم تا معلوم شود آنها که چنين قضاوت کرده‏اند قضات عجولانه و حساب نشده‏اي است در برابر مساله‏اي که هم در قرآن مجيد به آن شاره شده و هم در احاديث متواتره که در کتب معروف اهل سنت و منابع مشهور شيعه آمده با صراحت مطرح شده است.

حقيقت انتظار و آثار سازنده آن
سخن در اين بود که آيا ايمان به ظهور مهدي (ع) با آن برنامه جهانيش که عالم را پر از عدل و داد مي‏کند و ريشه‏هاي ظلم و ستم را قطع مي‏نمايد اثر سازنده تربيتي دارد يا آثار منفي؟
آيا ايمان به چنين ظهوري انسان را چنان در افکار رؤيايي فرو مي‏برد که از وضع موجود خود غافل مي‏گردد و تسليم هرگونه شرايط مي‏کند؟
و يا اين که به راستي اين عقيده يک نوع دعوت به قيام و سازندگي فرد و اجتماع است؟
آيا ايجاد تحرک مي‏کند يا رکود؟
آيا مسئوليت آفرين است يا مايه فرار از زير بار مسئوليتها؟
وبالاخره آيامخدر است يا بيدار کننده؟
ولي قبل از توضيح و بررسي اين سؤالات توجه به يک نکته کاملاً ضروري است و آن اين که سازنده‏ترين دستورات و عاليترين مفاهيم هرگاه بدست افراد نا وارد يا نالايق يا سوء استفاده چي بيفتد ممکن است چنان مسخ شود که درست نتيجه‏اي بر خلاف هدفي اصلي بدهد و در مسيري بر ضد آن حرکت کند و اين نمونه‏هاي بسيار دارد و مسئله «انتظار» بطوري که خواهيم ديد در رديف همين مسائل است.
بهر حال براي رهايي از هر گونه اشتباه در محاسبه در اين گونه مباحث بايد به اصطلاح آب را از سرجشمه گرفت تا آلودگيهاي احتمالي نهرها و کانالهاي ميان راه در آن اثر نگذارد.
يعني ما در بحث انتظار مستقيما به سراغ اصلي اسلامي رفته و لحن گوناگون رواياتي راکه روي مسئله انتظار تاکيد مي‏کند مورد بررسي قرار مي‏دهيم تا از هدف اصلي آگاه شويم.
اکنون با دقت با اين چند روايت توجه کنيد:
1- کسي از امام صادق (ع) پرسيد: چه مي‏گوئيد درباره کسي که داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حکومت حق را مي‏کشد و در اين حال از دنيا مي‏رود؟
امام (ع) درپاسخ فرمود: هو بمنزله من کان مع القائم في فسطاطه - ثم سکت هنيئه - ثم قال هو کمن کان مع رسول الله:«او همانند کسي است که با رهبر اين انقلاب در خيمه او(ستاد ارتش او) بوده باشد - سپس کمي سکوت کرد - و فرمود مانند کسي است که با پيامبر اسلام (ص) در «مبارزاتش» همراه بوده است». [1] .
عين اين مضمون در روايات زيادي با تعبيرات مختلفي نقل شده است.
2- در بعضي «بمنزله الضارب بسيفه في سبيل الله»:«همانند شمشير زني در راه خدا».
3- و در بعضي ديگر «کمن قارع مع رسول الله بسيفه»: «همانند کسي است که در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بکوبد».
4- در بعضي ديگر «بمنزله من کان قاعدا تحت لواء القائم»: «همانند کسي است که زير پرچم قائم بوده باشد».
5- و در بعضي ديگر«بمنزله المجاهد بين يدي رسول الله (ص): «همانند کسي است که پيش روي پيامبر جهاد کند».
6- و بعضي ديگر «بمنزله من استشهد مع رسول الله: «همانند کسي است که با پيامبر شهيد شود».
اين تشبيهات هفتگانه که در موردانتظار ظهور مهدي (ع) در اين شش روايت وارد شده روشنگر اين واقعيت است که يک نوع رابطه و تشابه ميان مسئله «انتظار از يک سو، و «جهاد»، و مبارزه با دشمن در آخرين شکل خود از سوي ديگر وجود دارد.
7- در راويت متعددي نيز انتظار چنين حکومتي را داشتن، به عنوان بالاترين عبادت معرفي شده است.
اين مضمون در بعضي از احاديث از پيامبر و در بعضي از امير مؤمنان علي (ع) نقل شده است، در حديث مي‏خوانيم که پيامبر فرمود: افضل اعمال امتي انتظار الفرح من الله عزوجل»: «بالاترين اعمال امت من انتظار فرج از ناحيه خدا کشيدن است». [2] .
و در حديث ديگري از پيامبر مي‏خوانيم «افضل العباده انتظار الفرج»: [3] .
اين تعبيرات همگي حاکي از اين است که انتظار چنان انقلابي داشتن هميشه توام با يک جهاد وسيع و دامنه دار است اين را در نظر داشته باشيد تابه سراغ مفهوم انتظار رفته سپس از مجموع آنها نتيجه‏گيري کنيم.

مفهوم انتظار
«انتظار» معمولا به حالت کسي گفته مي‏شود که از وضع موجود ناراحت است و براي ايجاد وضع بهتري تلاش مي‏کند.
في المثل بيماري که انتظار بهبودي مي‏کشد، يا پدري که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بيماري و فراق فرزند نارحتند و براي وضع بهتري مي‏کوشند.
همچنين تاجري که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادي مي‏باشد اين دو حالت را دارد «بيگانگي با وضع موجود» و «تلاش براي وضع بهتر».
بنابراين مسئله انتظار حکومت حق و عدالت مهدي و قيام مصلح جهاني در واقع از دو عنصر است عنصر نفي و عنصر اثبات عنصر نفي همان بيگانگي است با وضع موجود و عنصر اثبات خواهان وضع بهترين بودن است.
و اگر اين دو جنبه در روح انسان به صورت ريشه دار حلول کند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد
اين دو رشته اعمال عبارتند از ترک هر گونه همگاري و هماهنگي با عوامل ظلم و فساد و حتي مبازره با آنها از يک سو، و خود سازي و خودياري و جلب آمادگيها جسمي و روحي و مادي و معنوي براي شکل گرفتن آن حکومت واحد جهاني و مردمي از سوي ديگر.
و خوب که دقت کنيم مي‏بينم هر دو قسمت آن سازنده‏و عامل تحرک و آگاهي و بيداري است.
با توجه به مفهوم اصلي «انتظار» معني روايات متعددي ه در بالا درباره پاداش و نتيجه کار منتظران نقل کرديم به خوبي درک مي‏شود. اکنون مي‏فهميم چرا منتظران واقعي گاهي همانند کاسني شمرده شده‏اند که در خيمه حضرت مهدي (ع) يا زير پرچم او هستند يا کسي که در راه خدا شمشيري مي‏زند، يا به خون خود آغشته شده، يا شهيد گشته است.
آيا اينها اشاره به مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نيست که متناسب با مقدار آمادگي و درجه انتظار افراد است؟
يعني همانطور که ميزان فداکاري مجاهدان راه خدا و نقش آنهابا هم متفاوت است، انتظار و خود سازي و آمادگي نيز درجات کاملا متفاوتي دارد که هر کدام از اينها با يکي از آنها از نظر مقدمات و نتيجه‏گيري شباهت دارد هر دو جهادند و هر دو آمادگي مي‏خواهند و خود سازي کسي که در خيمه رهبر چنان حکومتي قرار گرفته يعني در مرکز ستاد فرماندهي يک حکومت جهاني است نمي‏تواند يک فرد غافل و بيخبر و بي تفاوت بوده باشد آنجا جاي هر کس نيست جاي افرادي است که به حق شايستگي چنان موقعيت و اهميتي را دارند.
همچنين کسي که سلاح در دست دارد ودر برابر رهبر اين نقلاب با مخالفان حکومت صلح و عدالتش مي‏جنگد آمادگي فراوان روحي و فکري ورزمي بايد داشته باشد.
براي آگاهي بيشتر از اثرات واقعي انتظار ظهور مهدي (ع) به توضيح زيرتوجه کنيد.

انتظار يعني آماده باش کامل
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسي باشم که طعمه شمشيرش خون ستمگران است؟
من اگر آلوده و ناپاکم چگونه مي‏توانم منتظر انقلابي باشم که شعله اولش دامان آلودگان را مي‏گيرد؟
ارتشي که در انتظار جهاد بزرگي است آمادگي رزمي نفرات خود را بالا مي‏برد و روح انقلاب در آنها مي‏دمد و هرگونه نقطه ضعفي را اصلاح مي‏کند.
زيرا چگونگي انتظار همواره متناسب با هدفي است که در انتظار آن هستيم.
انتظار آمدن يک مسافر عادي از سفر.
انتظار بازگشت يک دوست بسيار عزيز.
انتظار فرارسيدن چيدن ميوه از درخت و درو کردن محصول.
هر يک از اين انتظارها آميخته با يک نوع آمادگي است، در يکي بايد خانه را آماده کرد و وسايل پذيرايي فراهم ساخت، در ديگري ابزار لازم و داس و کمباين و....
اکنون فکر کنيد آنها که انتظار قيام يک مصلح بزرگ جهاني را مي‏کشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگوني و تحولي را دارند که وسيعترين و اساسي‏ترين انقلابهاي انساني در طول تاريخ بسر است.
انقلابي که بر خلاف انقلابهاي پيشين جنبه منطقه‏اي نداشته بلکه هم عمومي و همگاني است و هم تمام شئون و جوانب زندگي انسانهارا شامل مي‏شود، انقلابي است سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اخلاقي.

خود سازي فردي
چنين تحولي قبل از هر چيز نيازمند به عناصر آماده و با ارزش انساني است که بتوانندبار سنگين چنان اصلاحات وسيعي را در جهان بدوش بکشند و اين در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح انديشه و آگاهي و آمادگي روحي و فکري براي همکاري در پياده کردن آن برنامه عظيم است. تنگ نظريها، کوته بينيها، کج فکريها، حسادتها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و بطور کلي هر گون نفاق و پراکندگي با موقعيت منتظران سازگار نيست.
نکته مهم اين است که منتظر واقعي براي چنان برنامه مهمي هرگز نمي‏تواند نقش تماشاجي را داشته باشد بايد از هم اکنون حتما در صف انقلابيون قرار گيرد.
من اگر فاسد و نادرستم چگونه مي‏توانم در انتظار نظامي که افراد فاسد و نادرست در آن هيچگونه نقشي ندارند بلکه مطرود و منفور خواهند بود روز شماري کنم.
آيا اين انتظار براي تصفيه روح و فکر و شستشوي جسم و جان از لوث آلودگيها کافي نيست؟
ارتشي که در انتظار جهاد آزادگي بخش به سر مي‏برد حتمابه حالت آماده باش کامل در مي‏آيد سلاحي را که براي چنين ميدان نبردي شايسته است بدست مي‏آورد، سنگرهاي لازم را مي‏سازد آمادگي رزمي افراد خود را بالا مي‏برد.
روحيه افراد خود را تقويت مي‏کند و شعله عشق و شوق براي چنين مبارزه‏اي را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه مي‏دارد ارتشي که داراي چنين آمادگي نيست هرگز در انتظار به سر نمي‏برد و اگر بگويد دروغ مي‏گويد.
انتظار يک مصلح جهاني به معناي آماده باش کامل فکري و اخلاقي، مادي و معنوي براي اصلاح همه جهان است فکر کنيد چنين آماده باشي چقدر سازنده است.
براي تحقق بخشيدن به چنين انقلابي مرداني بسيار بزرگ و مصمم و بسيار نيرومند و شکست‏ناپذير، فوق العاده پاک و بلندنظر کاملا آماده و داراي بينش عميق لازم است.
و خود سازي براي چنين هدفي مستلزم به کاربستن عميق‏ترين برنامه‏هاي اخلافي و فکري و اجتماعي است، اين است معناي انتظار واقعي آيا هيچکس مي‏تواند بگويد چنين انتظاري سازنده نيست؟

خودياريهاي اجتماعي
منتظران راستين در عين حال وظيفه دارند تنها به خويش نپردازند بلکه مراقب حال يکديگر باشند و علاوه بر اصلاح خويش در اصلاح ديگران نيز بکوشند زيرا برنامه عظيم و سنگيني که انتظارش را مي‏کشند يک برنامه فردي نيست برنامه‏اي است که تمام عناصر انقلاب بايد در آن شرکت جويند، بايد کار به صورت دسته جمعي و همگاني باشد، کوششها و تلاشها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگي بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهاني باشد که انتظار آن را دارند.
دريک ميدان وسيع مبارزه دسته جمعي هيچ فردي نمي‏تواند از حال ديگران غافل بماند بلکه موظف است هر نقطه ضعفي را در هر کجا ببيند اصلاح کند و هر موضع آسيب پذيري را ترميم نمايد و هر قسمت ضعيف را تقويت کند زيرا بدون شرکت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزين، پياده کردن چنان برنامه‏اي امکان‏پذير نيست.
بنابراين منتظران واقعي علاوه بر اينکه به اصلاح خويش مي‏کوشند وظيفه خود مي‏دانندکه ديگران را نيز اصلاح کنند.
اين است اثر سازنده ديگري‏براي انتظار قيام يک مصلح جهاني واين است فلسفه آن همه فضيلتها که براي منتظران راستين شمرده شده است.

منتظران راستين در فساد محيط حل نمي‏شوند
اثر مهم ديگري که انتظار مهدي دارد حل نشدن در مفاسد محيط و عدم تسليم در برابر آلودگيها است.
توضيح اين که هنگامي که فساد فراگير مي‏شود و اکثريت يا جمع کثيري رابه آلودگي مي‏کشاند گاهي افراد پاک در يک بن بست سخت رواني قرار مي‏گيرند، بن بستي که از يأس اصلاحات سرچشمه مي‏گيرد.
گاهي آنها فکر مي‏کنند که کار از کار گذشته و ديگر اميدي به اصلاح نيست و تلاش و کوشش براي پاک نگاهداشتن خويش بيهوده است اين نوميدي و ياس ممکن است آنها را تدريجا به سوي فساد و همرنگي با محيط بکشاند و نتوانند خود را به صورت يک اقليت صالح در برابر اکثريت ناسالم حفظ کنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوايي بدانند.
تنها چيزي که مي‏تواند در آنها اميد بدمد و به مقاومت و خويشتن داري دعوت کند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند اميد به اصلاح نهايي است تنها در اين صورت است که آنها دست از تلاش و کوشش براي حفظ پاکي و اصلاح ديگران بر نخواهند داشت.
و اگر مي‏بينيم در دستورات اسلامي يأس از آمرزش يکي از برزگترين گناهان شمرده شده است و ممکن است افراد ناوارد تعجب کنند که چرا يأس از رحمت خدا اينقدر مهم تلقي شده است حتي مهمتر از بسياري از گناهان، فلسفه‏اش در حقيقت همين است که گناهگار مأيوس از رحمت هيچ دليلي ندارد که به فکر جبران بيفتد و يا لااقل دست از ادامه گناه بردارد و منطق او اين است اکنون که آب از سر من گذشته است چه يک قامت چه صد قامت، من که رسواي جهانم غم دنيا هيچ است. بالاتر از سياهي رنگ ديگر نيست، آخرش جهنم است من که هم اکنون آنرا براي خود خريده‏ام از چه مي‏ترسم و مانند اين منطقها...
اما هنگامي که روزنه اميد براي او گشوده شود، اميد به عفو پروردگار، اميد به تغيير وضع موجود نقطه عطفي در زندگي او خواهدشد و او را به توقف کردن در مسير گناه و بازگشت به سوي پاکي و اصلاح دعوت مي‏کند.
به همين دليل اميد را مي‏توان همواره به عنوان يک عامل موثر تربيتي در مورد افراد فاسد شناخت همچنين افراد صالحي که در محيطهاي فاسد گرفتارند بدون اميد نمي‏توانند خويشتن را حفظ کنند.
نتيجه اين که انتظار ظهور مصلحي که هر قدر دنيا فاسدتر مي‏شود اميد ظهورش بيشتر مي‏گردد اثر فزاينده رواني در معتقدان دارد و آنهارا در برابر امواج نيرومند فساد بيمه مي‏کند آنهانه تنها با گسترش دامنه فساد محيط مأيوس نمي‏شوند بلکه به مقتضاي «وعده وصل چون شود نزديک - آتش عشق تيزتر گردد» وصول به هدف را در برابر خويش مي‏بينند و کوششان براي مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق زيادتري تعقيب مي‏گردد.
از مجموع بحثهاي گذشته چنين نتيجه مي‏گيريم که اثر تخديري انتظار تنها در صورتي است که مفهوم آن مسخ يا تحريف شود همانگونه که جمعي از مخالفان تحريفش کرده‏اند و جحمعي از موافقان مسخش - اما اگر به مفهوم واقعي در جامعه و فرد پياده شود يک عامل مهم تربيت و خود سازي و تحرک و اميد خواهد بود.
از جمله مدارک روشني که اين موضوع را تاييد مي‏کند اين است که در ذيل آيه وعدالله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض...)
«خداوند به آنها که ايمان دارند و عمل صالح انجام مي‏دهند وعده داده است که حکومت روي زمين را در اختيارشان بگذارد» از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده است که منظوراز اين آيه «هو القائم و اصحابه»: مهدي و ياران او هستند». [1] .
و در حديث ديگري مي‏خوانيم (نزلت في المهدي):اين آيه درباره مهدي (ع) نازل شده است».
در اين آيه مهدي (ع) و يارانش به عنوان (الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات) «آنها که ايمان و عمل صالحي دارند» معرفي شده‏اند بنابراين تحقق اين انقلاب جهاني بدون ايمان مستحکم که هر گونه ضعف وزبوني و ناتواني را دور سازد و بدون اعمال صالحي که راه را براي اصلاح جهان بگشايد اماکن‏پذير نيست و آنها که در انتظار چنين برنامه‏اي هستند هم بايد سطح آگاهي و ايمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح اعمال خويش بکوشند.
تنها چنين کساني هستند که مي‏توانند نويد شرکت در حکومت او بخود دهند، نه آنها که باظلم و ستم همکاري دارند و نه آنها که از ايمان و عمل صالح بيگانه‏اند. نه افراد ترسو وزبوني که بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتي از سايه خود مي‏ترسند.
ونه افراد سست و بي حال و بيکاره‏اي که دست روي دست گذارده و در برابر مفاسد محيط و جامعه شان سکوت اختيار کرده و کمترين تلاش و کوششي در راه مبارزه با فساد ندارند.
اين است اثر سازنده قيام مهدي (ع) در جامعه اسلامي.
خداوندا! ديدگان ما را به جمالش روشن کن، و ما را از ياران وفادار و سربازان فداکارش قرار ده!




 

لینک ثابت
جهانی شدن
یک شنبه 29 آبان 1390برچسب:, | شهاب الدین میهن پرست
جهاني شدن دکتر سليمان ايران زاده، جهاني شدن و تحولات استراتژيک در مديريّت و سازمان، ص 19. جهاني شدن، يعني ره سپردن تمامي جوامع به سوي جهاني وحدت يافته که در آن، همه چيز در سطح جهاني مطرح و نگريسته مي شود. در حقيقت، جهاني شدن، به معناي آزادي مطلقِ کسب و کار، برداشته شدن تمامي موانع از سر راه، جريان يافتن سهل و ساده ي سرمايه و نفوذ آن در تمامي عرصه ها، حرکت روان اطّلاعات و امور ماليّه و خدمات، تداخل فرهنگ ها آن هم به سوي يک سان شدگي و يکدستي است. البته، تمامي اين امور، در مقياسي جهاني رخ مي دهد و هدف نيز دست يابي به بازار واحد جهاني، فارغ از موانع امور توليد و سرمايه گذاري و خدمات و اشتغال خواهد بود. برخي، پا را فراتر گذاشته اند، از حکومت واحد جهاني و پول واحد در سراسر جهان ياد مي کنند. [1] . به نظر گروهي ديگر، جهاني شدن، در حقيقت، فراتر از پديده ي کلاسيک «دولت - ملّت» است. به اين معنا که با توجّه به رخدادهاي عظيم ارتباطي ورود بازيگران جديد به عرصه ي بين المللي، نفش «دولت - ملّت» تا حدود زيادي کم رنگ شده است. در اين معناي از جهاني شدن، دولت ها، ديگر تصميم گيرندگان اصلي در رويدادها نيستند و قدرت، در سياست جهاني، از دولت هاي محصور در مرزها به دولت هايي منتقل مي شود که قادر به تکاپو در جهان اند. گروهي نيز جهاني شدن را به عنوان گسترش روند رو به توسعه ي تجارت جهاني دانسته اند که اکنون بازيگراني از جنوب نيز به آن پيوسته اند. کاربرد اصطلاح «جهاني شدن» به دو کتابي بر مي گردد که در سال هزار و نهصد و هفتاد ميلادي انتشار يافت. کتاب نخست «جنگ و صلح در دهکده ي جهاني» تأليف مارشال مک لوهان و کتاب دوم، نوشته بر ژينسکي، مسئول سابق شوراي امنيت ملّي آمريکا در دوران رياست جمهوري ريگان بود. مباحث کتاب نخست، بر نقش پيشرفت وسائل ارتباطي در تبديل دنيا به دهکده ي واحد جهاني متمرکز بود. در حالي که بحث اصلي کتاب دوم، درباره ي نقشي بود که آمريکا مي بايست براي رهبري جهان و ارائه ي نمونه ي جامعه ي مدرنسيم به عهده مي گرفت. [2] . در عمل، بيش تر توافق هاي سياسي و اقتصادي که پس از دو جنگ جهاني خسارت بار، بين مجموع کشورهاي جهان انجام گرفته و به نوعي، زمينه ساز همزيستي و همکاري بين المللي شده است، طلايه دار تحوّلي بوده که «جهاني شدن» ناميده مي شود. اين پديده، روندي از دگرگوني را به نمايش مي گذارد که از مرزهاي سياست و اقتصاد فراتر مي رود و دانش، فرهنگ و شيوه ي زندگي را نيز در بر مي گيرد. از اين جهت، جهاني شدن، چند بُعدي است و قابل تسرّي به مشکل هاي گوناگونِ عمل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي، فرهنگي، نظامي، فن آوري، محيط زيست،... است. بعضي از صاحب نظران، ويژگي هاي پنج گانه ي زير را براي جهاني شدن مطرح کرده اند: 1- گسترش کمپاني هاي چند مليّتي؛ اهميّت شرکت ها در نظام جهاني، بيش از اهميّت دولت ها است. به عبارت ديگر، دولت هاي ملي، جاي خود را به کمپاني هاي بزرگ چند ملّيّتي داده اند و کشورهاي مختلف جهان با کمپاني هاي بزرگ خود مشخّص مي شوند. 2- پيوستگي بازارهاي مالي و بورس جهاني؛ اين پيوستگي، آن قدر سريع است که در سالهاي اخير، روزانه، ميلياردها دلار در بازارهاي جهاني رد و بدل مي شود. 3- گسترش ارتباطات ماهواره اي و شبکه اي و به دنبال آن گسترش داد و ستدهاي فرهنگي در سطح جهان؛ گروهي، جهاني شدن را از کانال ارتباطات و داد و ستدهاي فرهنگي مي نگرند. 4- گسترش شبکه حمل و نقل بين المللي و کاهش شديد هزينه هاي مربوط؛ اين امر، فرايند جهاني شدن را تسهيل کرده است و موجب شده است که دنيا به رسميت ادغام و وحدت حرکت کند. 5- تقسيم کار گسترده، بر اساس مباحث اقتصاددانان و جامعه شناسان، اقتصاد، وقتي شکوفا و بزرگ و پيچيده مي شود که تقسيم کار اجتماعي، در آن گسترده تر مي شود، و به همين نسبت، دنيا هم وارد تقسيم کار گسترده اي شده است. [3] . هر چند که جهاني شدن، پديده اي صرفاً اقتصادي نيست، لکن اقتصاد، با اهمّيّت ترين بُعدِ آن است؛ زيرا، در نظام سرمايه داري که سوداي رهبري جهان کنوني را در سر دارد، سياست و فرهنگ - که دو محور اصلي ديگر جهاني شدن است - تا حد زيادي تحت تأثير سياست گذاري اقتصادي قرار دارد. لذا سازمانهاي بين المللي، عمدتاً، در محور اقتصاد تنظيم شده اند. سازمانهاي اقتصادي بين المللي و اتحّاديّه هاي اقتصادي منطقه اي، نظير «آ.سه.آن»، «نفتا»، «اِکُو»، ادغام بازارهاي مالي، اتّحاد پولي کشورهاي اروپايي، ادغام بانک هاي بزرگ جهان، تأسيس سازمان تجارت جهاني، آزادسازي تبادل کالا و نقل و انتقال سرمايه بين کشورها، ادغام شرکت هاي توليدي بزرگ، از اين قبيل اند. >تعاريفي از جهاني شدن >تاريخچه جهاني شدن >موافقان و مخالفان جهاني شدن >دليل موافقان >مخالفان >جهاني سازي * * *تعاريفي از جهاني شدن به نظر مي رسد با همه ي تعاريفي که از جهاني شدن ارائه شده، تاکنون، تعريف روشن و جامعي از آن ارائه نشده است؛ زيرا، اوّلاً، اين پديده هنوز به حدّ تکامل نهايي خود نرسيده و هنوز دست خوش تحوّل است و هر روز، وجه تازه اي از ابعاد گوناگون آن مشخّص و نمايان مي شود. ثانياً، هر کسي در مقام تعريف، بُعدي از ابعاد آن را بازگو مي کند. اغلب، به بَعدِ اقتصادي آن توجّه کرده اند. به هر حال به برخي از تعاريف اشاره مي کنيم: 1- جهاني شدن، فرايندي است اجتماعي که در آن، قيد و بندهاي جغرافيايي که بر روابط اجتماعي و فرهنگي سايه افکنده است، از بين مي رود و مردم به طور فزاينده، از کاهش اين قيد و بندها آگاه مي شوند. [1] . 2- «کاستل» با اشاره به عصر اطّلاعات، جهاني شدن را ظهور نوعي جامعه ي شبکه اي مي داند که در ادامه ي حرکت سرمايه داري، پهنه ي اقتصاد و جامعه و فرهنگ را در بر مي گيرد. 3- «جان تام لينسُون» جهاني شدن را فرايند توسعه ي سريع پيوندهاي پيچيده ميان جوامع و فرهنگ ها و نهادها و افراد در سراسر جهان معرّفي مي کند. 4- «هاروي» اين فرايند را در بردارنده ي دو مفهوم فشردگي زمان و مکان و کاهش فاصله ها تلقّي مي کند. در واقع، طبق اين نظر، فشردگي زمان و مکان، مهم ترين ويژگي جهاني شدن است؛ يعني، فاصله کم مي شود و يا از بين مي رود، و زمان لازم براي پيمودن فاصله ها کاهش مي يابد و جهان بيش از پيش کوچک تر به نظر مي رسد و انسان ها و جوامع، به طريقي به هم نزديک تر مي شوند. پس چهاني شدن، فرايندي است که روابط اجتماعي را بسط مي دهد و در سه حوزه ي اقتصاد و فرهنگ و سياست، صادق است و بستر جريان اين روابط را از متن محلي به متن جهاني تغيير مي دهد. [2] . * * * تاريخچه جهاني شدن ريشه هاي تاريخي جهاني شدن را مي توان به عمق تاريخ بشر و به زمان هاي قديم مربوط دانست. طبق نظر جامعه شناسان و باستان شناسان، زندگي بشر، از زندگي هاي محدود خانوادگي و انفرادي در جنگل ها و غارها و پناهگاه ها شروع شده و به تدريج، به جمعيّت هاي عشره اي و قبيله اي و اجتماعات محدود در کنار چشمه ها و رودخانه ها تبديل شده، بعداً، همين ها، روستاها و واحدهاي کوچک شده اند، و سپس شهرها تشکيل شده، و از شهرها، به تدريج، به کشورها و دولت ها پديد آمده اند. بنابراين، در مجموع، زندگي بشر، به سوي جهاني شدن در حرکت است؛ يعني، هر چه که به پيش مي رويم، تفرقه ها کم و تجمّع ها زياد مي شود و هر چه که به عقب برگرديم، به تفرقه هاي بيش تر مي رسيم. لذا مي گويند، جهاني شدن، يک امر طبيعي است. البته، اين حرکت، در قرون اخير، سرعت بيش تر به خود گرفته است و ديگر به صورت گذشته، کند حرکت نمي کند؛ زيرا، با در اختيار گرفتن ابزاري مثل بُخار و اختراع ماشين و وسائل ارتباط جمعي و دريايي و زميني و هوايي و توسعه ي راه ها، به تدريج، کشورها، تبديل به منطقه ها و حکومت هاي منطقه اي مي شوند، و چون اين جهاني شدن، در ابعاد مختلفِ اقتصادي و فرهنگي و سياسي، شکل مي گيرد، قهراً، بلوک ها درست مي شود و معلوم است وقتي ارتباطات بشر با ماهواره و اينترنت انجام گيرد، حرکت به سوي جهاني شدن، با سرعت و شتاب بيش تري انجام خواهد گرفت. آناني که به اين نحو، به سابقه ي تاريخي جهاني شدن معتقدند، مي گويند، جهاني شدن، فرايندي است که از ابتداي تاريخ بشر وجود داشته و از همان زمان تأثيرات آن رو به فزوني بوده است، امّا اخيراً، يک شتاب ناگهاني در آن پديدار شده است. [1] . در مقابل اين نظريه، بعضي ها، مي گويند: جهاني شدن، بانوگرايي و توسعه ي سرمايه داري همزمان بوده است، امّا اخيراً، در آن، شتاب ناگهاني به وجود آمده است. بعضي را نيز عقيده بر اين است که جهاني شدن، فرايند متأخّر است که با ساير فرايندهاي اجتماعي، نظير فرا صنعتي شدن، فرانوگرايي يا شالوده شکني سرمايه داري همراه است. [2] . به نظر مي رسد که حق، با نظر اوّل است. گرچه جهش و شتاب آن، همزمان با سرمايه داري و پيداش وسائل ارتباط جمعي است. جهاني شدن، به طور نامنظم، از طريق توسعه ي امپراطوري هاي مختلف قديمي و غارت و تاراج و تجارت دريايي و نيز گسترش آرمان هاي مذهبي، تحوّل يافته است. جهاني شدن به شيوه اي که امروز شاهد آن هستيم، از قرن پانزده و شانزده، يعني آغاز عصر جديد، شروع شد. در اروپاي قرون وسطي، حرکت جهاني شدن، بسيار کند بوده است و پس از انقلاب صنعتي است که اين موضوع، شدّت پيدا کرده است. * * * موافقان و مخالفان جهاني شدن درباره ي جهاني شدن، دو نظر مخالف وجود دارد. عدّه اي بر موافقت و پذيرش بي چون و چراي آن تأکيد دارند و عده اي هم بر رد آن، و هر کدام نيز براي خود به دلايلي تمسّک کرده اند: * * * دليل موافقان موافقان جهاني شدن، به پذيرش آن، بدون هيچ دغدغه و نگراني، دعوت مي کنند و مي گويند، جهاني شدن، به کشورهاي فقير کمک مي کند و فرصت هاي تازه اي براي آنان فراهم مي کند آنان مي گويند، با توجّه به ارتباطي که بين اقتصاد و فن آوري وجود دارد، راهي جز پذيرش جهاني شدن به عنوان ويژگي عصري که در آن زندگي مي کنيم، وجود ندارد. اينان، براي صحّت مدّعاي خود، دليل هايي دارند که به آن ها اشاره مي شود: 1- از آغاز دهه ي هشتاد ميلادي، تعداد قابل توّجهي از کشورها، به آن ملحق شده و يا به طور مستقيم از طريق اقتصاد بازار آزاد، از آثار آن بهره مند شده اند. براي مثال، گسترده ي جهاني نظام سرمايه داري، از بيست درصد سکنه ي دنيا در دهه هفتاد ميلادي به ميزان نود درصد در دهه ي نود ميلادي رسيده است و اين اتفّاق، حاکي از جذب بيش تر مردم در اقتصاد سرمايه داري جهاني است. 2- در شرايط کنوني، ميزان تجارت جهاني، بيش تر از دهه هاي قبل است. کاهش قابل توجّه در قيمت مسافرت هاي هوايي و دريايي به گسترش بيش از پيش مرزهاي تجارت جهاني منجر شده است. در اين چهارچوب. نه تنها ميزان تجارت جهاني، افزايش بي سابقه يافته است، بلکه شکل آن نيز دچار دگرديسي کامل شده است. 3- بازارهاي مالي جهاني، رشد کرده است، اين رشد. از دهه ي هفتاد ميلادي، با سودآوري قابل توجّه بازارهاي مالي ساحلي و گردش وسيع جريان پولي خارج از حوزه ي اقتدار ملي، همراه شده است. 4- تحرّک جهاني به تحرّک جمعيّت کمک کرده است. پناهندگان بي شماري به عنوان نيروي کار مهاجر قابل توجّه، در جهان پراکنده شده اند. 5- هر چند شرکت هاي چند مليتي تا دهه ي هفتاد ميلاد، شکلي مطلق و متصلّب داشتند، امّا در حال حاضر، شيوه و شکل جديدي از مؤ سّسه هاي جهاني پيدا شده اند که با بسط تجارت در سرتاسر دنيا، تحقيقات وسيعي در زمينه ي توسعه ي توليد در مناطق مختلف را با پذيرش سهامداران از سرتاسر جهان ممکن کرده اند. 6- جهاني شدن، فرايندي از يک توسعه ي اجتماعي است که به تشديد خود آگاهي جهاني منجر مي شود. 7- روند رو به رشد همبستگي اقتصادي، در آينده، منجر به وابستگي هاي اجتماعي خواهد شد. 8 - با توجّه به رشد پيچيده و روز به روز ارتباطات، خود آگاهي جهاني، شدّت پيدا مي کند بنابراين، نبايستي رشد شبکه هاي ارتباطي جهان گستر، مثل کابل هاي تلويزيوني و شبکه هاي آماري را انکار کرد و اهمّيّت آن را ناديده گرفت. [1] . 9- باز شدن اقتصادها و فرهنگ هاي ملّي در ابعاد داخلي و خارجي، رشد منطقه گرايي در پي تهديد بازار ملي کشورها، ايجاد محيطي کاملاً رقابتي، تحريک احساسات ملّي و محلّي، رونق پيدا کردن برخي شهرها و واحدها منطقه اي به عنوان مراکز اقتصادي جهان، افزايش بهره وري، بهبود شرايط زندگي براي عموم مردم، به طور کلي، و براي عده اي بيش از ديگران، انتقال فن آوري به کشورهاي در حال توسعه و... از ديگر دليل هاي اينان است. * * * مخالفان دليل مخالفان، در مورد فوائد و منابع بر شمرده شده درباره ي جهاني شدن. ترديد دارند و معتقدند، اين پديده، بر ايده ئولوژي و مفاهيم ليبراليزم استوار است و هدف اش، تحميل الگوي آمريکايي و سلطه ي آمريکا بر جهان است و تنها منافع ايالات متحده و همراهان او و کشورهاي پيشرفته را تأمين مي کند. در اين شکل از جهاني شدن، تنها، بيست درصد جمعيّت بهره مند، و هشتاد درصد بقيّه، در حاشيه هستند و اين امر با مفهوم نظام جهاني متوازن، سازگار نيست، بلکه معناي سيطره و تحکم و سلطه گري از آن استفاده مي شود. جهاني شدن فرهنگي، يعني سيطره ي فرهنگ غربي بر ديگر فرهنگ ها، و اين، يعني اوج سيطره ي استعماري. به هر حال، در جمع بندي نهايي، آثار منفي جهاني شدن را مي توان در موارد زير خلاصه کرد: 1- بحران دولت ملّي که منظور از آن، مسلّط نبودن دولت بر منابع درآمد خود و دست برداشتن دولت از نقش هاي اقتصادي و اجتماعي خويش است. در نتيجه، جهاني شدن اقتصاد حاصل مي شود و شرکت هاي چند مليّتي، به نيابت از دولت ملّي، به آن نقش ها مي پردازند. 2- بحران هاي مالي که کشورهاي گوناگون جهان، به خاطر وحدت بازار مالي و معاملات جهاني بورس دچار آن مي شوند، از ديگر آثار منفي است. اوّلين آن ها بحران مالي مکزيک در سال هزار و نهصد و نود و چهار ميلادي و آخرين مورد آن، بحران مالي در کشورهاي جنوب شرق آسيا بود. اين بحران ها، تا اين تاريخ ادامه دارد. 3- پيامدهاي اجتماعي ناشي از اصلاحات ساختار اقتصادي مورد نظر مؤ سسات بين المللي، از جمله صندوق بين المللي پول و بانک جهاني مانند گسترش بيکاري، گسترش فقر، پائين آمدن دستمزدها. 4- تسلّط فرهنگ غربي بر ديگر فرهنگ ها به شکل تلاش براي مسخ کردن هويّت فرهنگي ملّت هاي ديگر و مطرح کردن فرهنگ غربي (با جنبه هاي مثبت و منفي آن) به عنوان جايگزين. 5- موافقت نامه هايي که کشورهاي پيشرفته مطرح کرده اند که مهم ترين آن ها، موافقت نامه ي آزادي سرمايه گذاري است. اين موافقت نامه، به سرمايه گذاري خارجي در نقاط مختلف جهان آزادي مي بخشد، و معناي آن، تسلّط کشورهاي پيشرفته بر ثروت هاي کشورهاي در حال رشد است؛ چون، اين کشورها، از لحاظ اقتصادي و مالي و فن آوري، هموزن و همپايه نيستند. [1] . 6- جهاني شدن، سبب کاهش اهمّيّت کالاهاي اوّليّه (مواد اوّليّه) مي شود. 7- جهاني شدن، به افزايش فاصله و نابرابر ميان ملّت ها و مناطق گرايش دارد. از اين رو به عنوان يک ساختار در دست قدرت مندان اقتصادي، آنان را قدرت مندتر و فقرا را فقيرتر مي کند. 8- جهاني شدن، سبب به مخاطره افتادن محيط زيست مي شود. * * * جهاني سازي جهاني سازي يا به تعبير ديگر جهاني کردن اقتصاد و فرهنگ و سياست، غير از جهاني شدن به صورت طبيعي است؛ زيرا، جهاني شدن تا آن جا که مربوط به پيشرفت هاي فنّي و علمي و اجتماعي، و متناسب با وضعيّت تاريخي و اجتماعي بشر امروز است، امري قابل فهم و طبيعي است، امّا آن چه امروزه از جهاني شدن اراده مي شود، تنها اين امر طبيعي نيست، بلکه وراي اين اصطلاح و فرايند و حرکت، يک اراده وجود دارد و آن، اين است که نوعي روش و منش و سياست و منافع، به عنوان روش و منش و منافع جهاني بر بشريّت تحميل مي شود. البته، اين، امري خطرناک است؛ زيرا، مي خواهد يک نوع منافع و يک نوع بينش را به عنوان الگو معرّفي کند و همه ي زندگي و جهان را با يک معيار خاص اندازه گيري کند. عدم تساوي دولت ها و ملّت ها، سبب مي شود تا آنان که صاحب علم و فن آوري هستند، يک امر غير طبيعي را بر کشورهاي داراي اقتصاد ضعيف تر تحميل کنند و سعي کنند جهان بر مدار منافع آنان بچرخد. آمريکا و قدرت هاي بزرگ ديگر، با دارا بودن توانايي هاي سياسي و اقتصادي و نظامي، در عمل، رهبري جهاني سازي را به دست گرفته اند و سوار بر اين جريان طبيعي جهاني شدن، مي خواهند آن را به سود خود عملي سازند. به تعبير ديگر، دارند از اين جريان طبيعي جهاني شدن، سوء استفاده مي کنند. به خاطر همين سوء استفاده ها است که در باره ي جهاني شدن، پرسش هاي بسياري مطرح مي شود: «آيا جهاني شدن، يک پديده ي طبيعي است که در اثر پيشرفت علم فن آوري به وجود آمده يا پديده اي طرّاحي شده از سوي سرمايه داري و سرمايه داران است؟ آيا همه ي کشورها، ناگزيرند به اين جريان پيوندند يا راهي براي گريز وجود دارد؟ در اين صورت، آيا پيوستن به آن، به نفع کشورهاي در حال توسعه است يا نه؟ آيا جهاني شدن يا جهاني سازي، با آموزه هاي اسلام سازگار است يا ناسازگار؟». با دقّت در ساز کارهاي جهاني شدن و جهاني سازي، روشن مي شود که جهاني شدن، امري طبيعي است و پيوستن به آن، مانعي ندارد، بلکه به نفع همه ي کشورها است، ولي آن چه امروزه در جهان مشاهده مي شود، جهاني سازي است که همراه با بي عدالتي و تجاوز و تحميل اقتصاد و فرهنگ و سياست خاص بر جهان است. آن چه صاحب نظران را وادار به مخالفت مي کند و مردم را عليه آن به تظاهرات وا مي دارد، جهاني کردن است نه جهاني شدن.
لینک ثابت
مقدمه درباره ي آينده ي بشر، ديدگاه هاي مختلف وجود دارد. برخي مي گويند: «فساد و شر و بدبختي، لازمه ي جدا نشدني حيات بشري است و به خاطر پيشرفت سريع و حيرت آور فن آوري و صنعت و انباشت سلاح هاي مُخرّب و ويران کننده و سلاح هاي کشتار جمعي، بشر، به مرحله اي رسيده که گور خود را با دست خود کنده و با نابودي کامل، بيش از يک گام فاصله ندارد. بنابراين، آينده ي بشر، بسيار تاريک و خطرناک است.» گروهي ديگر آينده ي بشر را روشن مي بيند. انديشه ي پيروزي نهايي و تشکيل مدينه ي فاضله و حکومت واحد جهاني بر اساس قسط و عدل، آرزوي ديرينه ي ملّت ها و فرهنگ ها است تا جايي که هر يک از طرفداران اديان الهي مي گويند، آينده ي جهان، از آنِ ما است و هر مذهب و ملّتي، خود را پيروز نهايي مي داند و مصلح کلّ و سامان بخش زندگي بشر را از خود مي داند. در اسلام، بويژه در مکتب تشيّع، توجّه به آينده و تشکيل حکومت واحد جهاني بر اساس قسط و عدل تحت رهبري امام معصوم، جايگاه خاصّي دارد. در اين رابطه، سخنان بسياري از رسول گرامي اسلامي(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و ائمه اطهار(عليهم السّلام) صادر شده است. اين مسئله، در تاريخ اسلام، به نام «مهدويّت» مطرح شده است و انتظار فرج، با زندگي آنان عجين گشته است و آنان دائم، در انتظار روزي نشسته اند که آن رجل الهي و مصلح کل،يعني حضرت حجت بن الحسن امام محمد مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ظاهر گشته و آن حکومت واحد عدل جهاني را تشکيل دهد تا بشر به آرزوي ديرينه ي خود برسد و زندگي سعادت مند و فارغ از هر نوع ظلم و ستم و دغدغه ي خاطر را ببيند. 2- قرن بيستم، در تاريخ حيات بشر، قرني ويژه و داراي امتيازات منحصر به فرد در ميان اعصار و قرون گذشته است بشر، در اين قرن، با ابتکار و به کارگيري نبوغ و با تکميل اختراعات و اکتشاقات خويش در زمينه ي معادن و صنعت و با ساخت ماشين آلات و خصوصاً استفاده از اتم، توانست صفحات عظيمي از حيرت و شگفتي را بر پهناي گيتي بر جاي گذارد، و با تسلّط خويش بر بخش عظيمي از کره ي خاکي و محيط زيست، آن راتسخير کند. در اين قرن، بشر براي نخستين بار، با سفر به کره ي ماه و ساير سيارات، سير در آسمان ها را شروع کرد تا به اسرار آسمان ها پي ببرد در اين قرن، بهره گيري از رايانه، وارد زندگي بشر شد و امروزه، در تمام زمينه هاي زندگي، اعم از صنعتي، کشاورزي، بهداشتي، تجاري، علمي، فرهنگي، بدون بهره گيري از رايانه، ادامه ي مسير، ميّسر نيست. به هر حال، روند تحوّلات در قرن بيستم، در دهه ي هزار و نهصد و هفتاد ميلادي، وارد مرحله ي جديدي شد و در اواسط دهه ي هزار و نهصد و هشتاد، تقريباً، در تمامي زمينه ها، نشان خود را بر جاي گذاشت. در دهه ي هشتاد ميلادي، براي رجوع به اين دگرگونيها، مفاهيمي مانند جامعه ي فراصنعتي و فرا مدرن (پست مدرن) به کار مي رفت، امّا در دهه ي نود ميلادي مفهوم «جهاني شدن» رايج گرديد و مفهومِ مسلّط دوران معاصر شد، به گونه اي که امروز، همه چيز با رجوع به اين مفهوم، مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار مي گيرد. در ظاهر، امر جهاني شدن، يعني ره سپردن تمامي جوامع به سوي جهاني وحدت يافته که در آن، همه چيز در سطح جهاني مطرح و نگريسته مي شود. جهاني شدن در هر زمينه، ديگر مرز جغرافيايي نمي شناسد. جهاني شدن در زمينه ي اقتصادي، در هر کشوري اتفّاق بيفتد، بر اقتصاد ديگران تأثير مي گذارد. با جهاني شدن،بُعد سرمايه نيز مرز ندارد. سرمايه،از يک طرف و اطّلاعات در طرف ديگر، بدون مرز، مثل باد مي چرخد و به سرعت جابه جا مي شود. اينترنت و شبکه هاي ماهواره اي و خبري، ارتباطات مستمر و همزمان را بين مردم دنيا برقار مي کنند و دنيا به صورت دهکده ي جهاني در آمده است. [1] . امروزه، برخي اين نتيجه رسيده اند که سعادت و خوش بختي و زندگي فارغ از هر دغدغه، تنها در صورتي است که همه چيز جهاني باشد و تحت حکومت واحد جهاني اداره شود و لذا تمام همت خود را بر اين گذاشته اند که همه چيز را جهاني سازند: اقتصاد جهاني؛ تجارت جهاني؛ فرهنگ جهاني؛ سياست جهاني؛ دهکده جهاني. بنابراين جهاني شدن، امري حتمي و محقّق يافته و يا در حال تحقّق است پس بايد همه خود را با آن وفق دهند. 3- جهاني شدن در ابعاد گوناگون خود (اقتصاد، فرهنگ، سياست، مذهب) مباحث مختلفي را مي طلبد و اين طور هم نيست که به راحتي بتوان اقتصاد، فرهنگ، سياست و مذهب هاي مختلف را به صورت واحد جهاني درآورد و يک شبه همه ي مرزها را در هم کوبيد. جهاني شدن، با چالش هاي زيادي رو به رو است (بحث هاي زيادي را مي طلبد.) ما، در اين مقاله، تنها مي خواهيم ببينيم «جهاني شدن با دين و مذهب، چه تناسبي دارد؟ آيا در اين جا نيز با چالش ها روبرو است يا نه، همسو و همگون اند؟». جهاني شدن در رابطه ي با مذهب و دين نيز مباحث بسياري را مي طلبد، مانند: آثار و پيامدهاي جهاني شدن بر حيات ديني؛ آينده ي اديان در فرايند جهاني شدن؛ جهاني شدن و پويايي انتظارات از دين؛ جهاني شدن و حکومت هاي ديني؛ جهاني شدن و قلمروهاي دين؛ جهاني شدن و گفت وگوي اديان؛ بنيادگرايي و جنبش هاي ضد جهاني سازي؛ دين هاي محدود و دين هاي جهاني؛ حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) و ارتباط آن با مسئله ي جهاني شدن. آن چه در اين نوشتار مورد بررسي قرارمي گيرد، تنها، مسئله ي حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عج) در مقايسه با جهاني شدن» است. ما مي خواهيم ببينيم «آيا جهاني شدن، همان حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است يا غير آن؟ آيا جهاني شدن، مقدّمه اي براي آن حکومت واحد است يا اساساً ربطي با آن ندارد؟ آيا با جهاني سازي و سرانجام جهاني شدن، ما را از تشکيل حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بي نياز مي کند و يا اين که نياز بشر به آن حکومت عدل جهاني، به جاي خود محفوظ است؟ جهاني شدن با آن حکومت عدل جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) چه وجه اشتراک و چه امتيازاتي دارد؟ براي پاسخ به اين پرسش ها، نخست بايد جهاني شدن و حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را معرّفي کنيم و سپس به مقايسه و سنجش آن دو با هم بپردازيم. بنابراين، مطالب اصلي مقاله، تحت عناوين ذيل مورد بررسي قرار مي گيرد: 1. جهاني شدن؛ 2. حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)؛ 3. مقايسه و بررسي وجه اشتراک و تمايز آن دو. جهاني شدن دکتر سليمان ايران زاده، جهاني شدن و تحولات استراتژيک در مديريّت و سازمان، ص 19. جهاني شدن، يعني ره سپردن تمامي جوامع به سوي جهاني وحدت يافته که در آن، همه چيز در سطح جهاني مطرح و نگريسته مي شود. در حقيقت، جهاني شدن، به معناي آزادي مطلقِ کسب و کار، برداشته شدن تمامي موانع از سر راه، جريان يافتن سهل و ساده ي سرمايه و نفوذ آن در تمامي عرصه ها، حرکت روان اطّلاعات و امور ماليّه و خدمات، تداخل فرهنگ ها آن هم به سوي يک سان شدگي و يکدستي است. البته، تمامي اين امور، در مقياسي جهاني رخ مي دهد و هدف نيز دست يابي به بازار واحد جهاني، فارغ از موانع امور توليد و سرمايه گذاري و خدمات و اشتغال خواهد بود. برخي، پا را فراتر گذاشته اند، از حکومت واحد جهاني و پول واحد در سراسر جهان ياد مي کنند. [1] . به نظر گروهي ديگر، جهاني شدن، در حقيقت، فراتر از پديده ي کلاسيک «دولت - ملّت» است. به اين معنا که با توجّه به رخدادهاي عظيم ارتباطي ورود بازيگران جديد به عرصه ي بين المللي، نفش «دولت - ملّت» تا حدود زيادي کم رنگ شده است. در اين معناي از جهاني شدن، دولت ها، ديگر تصميم گيرندگان اصلي در رويدادها نيستند و قدرت، در سياست جهاني، از دولت هاي محصور در مرزها به دولت هايي منتقل مي شود که قادر به تکاپو در جهان اند. گروهي نيز جهاني شدن را به عنوان گسترش روند رو به توسعه ي تجارت جهاني دانسته اند که اکنون بازيگراني از جنوب نيز به آن پيوسته اند. کاربرد اصطلاح «جهاني شدن» به دو کتابي بر مي گردد که در سال هزار و نهصد و هفتاد ميلادي انتشار يافت. کتاب نخست «جنگ و صلح در دهکده ي جهاني» تأليف مارشال مک لوهان و کتاب دوم، نوشته بر ژينسکي، مسئول سابق شوراي امنيت ملّي آمريکا در دوران رياست جمهوري ريگان بود. مباحث کتاب نخست، بر نقش پيشرفت وسائل ارتباطي در تبديل دنيا به دهکده ي واحد جهاني متمرکز بود. در حالي که بحث اصلي کتاب دوم، درباره ي نقشي بود که آمريکا مي بايست براي رهبري جهان و ارائه ي نمونه ي جامعه ي مدرنسيم به عهده مي گرفت. [2] . در عمل، بيش تر توافق هاي سياسي و اقتصادي که پس از دو جنگ جهاني خسارت بار، بين مجموع کشورهاي جهان انجام گرفته و به نوعي، زمينه ساز همزيستي و همکاري بين المللي شده است، طلايه دار تحوّلي بوده که «جهاني شدن» ناميده مي شود. اين پديده، روندي از دگرگوني را به نمايش مي گذارد که از مرزهاي سياست و اقتصاد فراتر مي رود و دانش، فرهنگ و شيوه ي زندگي را نيز در بر مي گيرد. از اين جهت، جهاني شدن، چند بُعدي است و قابل تسرّي به مشکل هاي گوناگونِ عمل اجتماعي، اقتصادي، سياسي، حقوقي، فرهنگي، نظامي، فن آوري، محيط زيست،... است. بعضي از صاحب نظران، ويژگي هاي پنج گانه ي زير را براي جهاني شدن مطرح کرده اند: 1- گسترش کمپاني هاي چند مليّتي؛ اهميّت شرکت ها در نظام جهاني، بيش از اهميّت دولت ها است. به عبارت ديگر، دولت هاي ملي، جاي خود را به کمپاني هاي بزرگ چند ملّيّتي داده اند و کشورهاي مختلف جهان با کمپاني هاي بزرگ خود مشخّص مي شوند. 2- پيوستگي بازارهاي مالي و بورس جهاني؛ اين پيوستگي، آن قدر سريع است که در سالهاي اخير، روزانه، ميلياردها دلار در بازارهاي جهاني رد و بدل مي شود. 3- گسترش ارتباطات ماهواره اي و شبکه اي و به دنبال آن گسترش داد و ستدهاي فرهنگي در سطح جهان؛ گروهي، جهاني شدن را از کانال ارتباطات و داد و ستدهاي فرهنگي مي نگرند. 4- گسترش شبکه حمل و نقل بين المللي و کاهش شديد هزينه هاي مربوط؛ اين امر، فرايند جهاني شدن را تسهيل کرده است و موجب شده است که دنيا به رسميت ادغام و وحدت حرکت کند. 5- تقسيم کار گسترده، بر اساس مباحث اقتصاددانان و جامعه شناسان، اقتصاد، وقتي شکوفا و بزرگ و پيچيده مي شود که تقسيم کار اجتماعي، در آن گسترده تر مي شود، و به همين نسبت، دنيا هم وارد تقسيم کار گسترده اي شده است. [3] . هر چند که جهاني شدن، پديده اي صرفاً اقتصادي نيست، لکن اقتصاد، با اهمّيّت ترين بُعدِ آن است؛ زيرا، در نظام سرمايه داري که سوداي رهبري جهان کنوني را در سر دارد، سياست و فرهنگ - که دو محور اصلي ديگر جهاني شدن است - تا حد زيادي تحت تأثير سياست گذاري اقتصادي قرار دارد. لذا سازمانهاي بين المللي، عمدتاً، در محور اقتصاد تنظيم شده اند. سازمانهاي اقتصادي بين المللي و اتحّاديّه هاي اقتصادي منطقه اي، نظير «آ.سه.آن»، «نفتا»، «اِکُو»، ادغام بازارهاي مالي، اتّحاد پولي کشورهاي اروپايي، ادغام بانک هاي بزرگ جهان، تأسيس سازمان تجارت جهاني، آزادسازي تبادل کالا و نقل و انتقال سرمايه بين کشورها، ادغام شرکت هاي توليدي بزرگ، از اين قبيل اند. حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام محمدمهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيقت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، آينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب «انتظار فرج» به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: (قُلَ تَعالّوَا الي کلَمه سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُم...) [1] اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. همان طور که در مطلب پيشين (جهاني شدن) اشاره شد، جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حتميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و نبيره محمّد(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي(سلام الله عليهم) است و نام او، «محمد» و کنيه ي او «ابوالقاسم» و لقب او، «قائم» است. اينک به برخي از آيات و روايات اين موضوع و اين که «روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است» و «پيروزي از آنِ مستضعفان است» و «صالحان وارث زمين اند» و «در همه ي جاي کره زمين، عدل حاکم خواهد شد» و «اين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود»، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. (وَلَقَد کَتَبنا في الزبُورِ مِن بَعدِ الذِّکَرِ اَنَّ الأََرضَ يَرِثُها عِبادِي الصّالحونَ) [2] ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر(عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: «وَهَم اَصحابُ المَهدي في آخِرِالزمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند». (وَعَدَ اللّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنهُم في الاَرضِ کَمَا استَخلَفَ الّذينَ مِن قَبلِهِم وَلَيمَکِّنَن لَهُم دينَهُمُ الذِي ارتَضي لَهُم وَلَيُبَدِّ لَنّهُم مِن بَعدِ خَوفهِمِ اءمَنا...) [3] . در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤ منان وارسته و داراي عمل صالح داده شده است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زين العابدين(عليه السّلام) نقل شده که فرمود: «هُم - وَاللّهِ! - شيَعتُنا اهلُ البَيتِ يَفعَلُ اللهُ ذالک بِهمِ عَلي يَدَي رَجُل مِنّا وَهُو مَهدّيِ هَذِه الامّه ِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.». (هُوَ الذي اَرسَلَ رَسُولَهُ بِالهُدي وَدينِ الحَقّ لِيُظهِرَهُ عَلَي الدين کُلٍّهِ وَلَو کَرِهَ المَشرکُونَ) [4] ؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي(عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: «آيا اين پيروزي حاصل شده است؟». گفتند: «آري.». فرمود: کَلاّ! هوَ الذي نَفسي بَيدهِ! حَتّي لا يَبقي قَريَه الاّ و يُناديَ بِشَهادَه ان لا الهَ الا اللهَ بَکرَه وَعَشياً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا اًله اًلا الله از آن به گوش رسد». [5] . امام باقر(عليه السّلام) فرمود: «ان ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُروجَ المَهديِ مِن آلِ مُحَمدٍ فَلا يَبقي اَحَدُ اِلا ّ اقَرّ بِمَحِمّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام است. مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهان باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد.». از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته، جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري مي شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي(عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، اًن اللّهِ لا يَخلفَ الميعاد. [6] . بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت. مقايسه و تمايز پس از روشن شدن معناي جهاني شدن و حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) اينک جاي طرح سؤ الاتي است که در مقدمه به آن ها اشاره شده است. در پاسخ اين پرسش ها مي گوييم، يقيناً، نمي توان حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) را منطق با جهاني شدن دانست، هر چند اگر جهاني شدن به صورت طبيعي خود به پيش برود، مي تواند زمينه ساز آن حکومت باشد، امّا همين که صاحب نظران دنيا، در اصل تشکيل حکومت واحد جهاني، با اسلام مکتب تشيع همنوا شده اند، خود، امري ارزش مند است؛ زيرا، تا ديروز، تشکيل حکومت واحد جهاني تحت نظر امام معصوم، براي دنيا قابل پذيرش نبود و آن را به صورت امري عجيب و باورنکردني مطرح مي کردند، ولي امروزه، خود، آن را به صورت قطعي و امري اجتناب ناپذير مي دانند. بنابراين، جهان، به تدريج، خود را براي پذيرش حکومت واحد جهاني آماده مي سازد، زمينه ي فکري بشر براي اجراي اين طرح مهيا مي شود. اگر تا ديروز، حکومت واحد جهاني، صرفاً يک عقيده ي اسلامي شيعي بود، امروز، انان هستند که انسان ها را به پذيرش و اجراي اين طرح که امري ضروري و حياتي است، دعوت مي کنند و موضوع جهاني سازي چيزي غير از اين نيست. به هر حال، جهاني شدن، تنها در همين حدّ از انطباق کلّي با حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است و گر نه کسي نمي تواند جهاني شدن را کاملاً منطبق با حکومت حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بداند. حکومتي را که اسلام مطرح کرد، داراي خصوصيّاتي است که اساساً در فکر محدود بشر نمي گنجد تا طرح آن را بدهد. بر فرض که حکومت پيشنهادي بشر، روزي در دنيا پياده شود، يقيناً، همانند ساير سازمان هاي بين المللي، وسيله اي براي تسلّط اقويا بر ضعفا و گسترش ظلم مدرن در عالم، و سرانجام، باعث زحمت وسلب آزادي و آسايش مردم خواهد بود؛ و بر اين اساس ايمان به خدا و اعتقاد به روز جزا و اعتقاد واقعي افراد به حقوق و آزادي هاي ديگران، به وجود نمي آيد. بنايراين، چنين حکومتي، نه به وجود مي آيد و نه بر فرض وجود، ضامن اجرايي خواهد داشت و نه شهوات و غرائز آدمي را که محرک او در جنگ و فتنه است، مهار مي کند و نه مي تواند يک برادري ايماني و انساني در عالم به وجود آورد، امّا حکومت واحد جهاني که در اسلام مطرح است، هم ضامن اجرايي دارد و هم عقيده و ايمان از آن پشتيباني مي کند و هم مردم را برادر مي سازد و هم غرائز و اميال را راهنمايي مي کند. در پايان، به برخي از امتيازات حکومت مورد نظر اسلام و بر حکومت جهاني در جهاني سازي دنيا، اشاره مي کنيم: 1- حکومت واحد جهاني اسلامي، تحت رهبري افراد صالح و وارسته و شخصيّت هاي برجسته ي ديني که معصوم از خطا و يا تالي تِلوِ معصوم اند، ايجاد مي شود و قانون خدا در آن جامعه حاکم است، ولي حکومت واحد جهاني پيشنهادي، تحت نظر و اشراف قدرت مندان و زورمداران و ستمگران ايجاد مي شود. شايد اين مدّعا، «حق وتو»يي است که آنان براي خود در سازمان ملل گذاشته اند. توضيح آن که جهاني شدن، به سازمان ملل احتياج دارد، لذا سازمان ملل به وجود آمد. طبيعي بود که در دنياي مرتبط و دنيايي که خطر جنگ و نزاع و کشمکش آن را تهديد مي کرد، سازمان ملل براي پيشبرد اهداف اش نياز به چيزي داشت که «منشور ملل» نام گرفت، ولي آنان دخالت کردند و حقوق بشري نوشتند که منافع ناعادلانه آنان را تأمين کند، قدرت هايي مانند آمريکا، انگليس، فرانسه و... دست به دست هم دادند و امتيازي به نام «حق وتو» را براي خود قرار دادند. تا در مقابل تصميمات عاقلانه ي دنيا که مخالف منافع آنان است، بايستند! «حق وتو» حقّي ظالمانه و خطرناک است که آنان براي خود قرار داده اند. در حکومت واحد جهاني و در خانواده ي بزرگ بشريّت کساني که سرتاپا اسير هواي نفس اند و از لحاظ اخلاقي منحط و ذليل اند و نمي توانند فراتر از تعصبات خود عمل کنند و بسيار مغرور و ظالم و متعصب اند و همه ي بشريّت را در خدمت خود مي بينند، «حق وتو» دارند. اين حقّ وتو، سبب مي شود که جهان را به دوران ديکتاتوري اوّل برگردانند و قانون جنگل را حاکم کنند که هر کس زورش بيش تر است، باقي بماند و ضعيف ترها نابود شوند؛ يعني، همان چيزي که امروزه شاهد آنيم و «وتو»هايي که امريکا به نفع اسراييل و بر ضرر فلسطينيان ستمديده در سازمان ملل اعمال مي کند. اينجا است که مي گوييم، حکومت جهاني پيشنهادي آنان، يا محّقق پيدا نمي کند و اگر هم تحقّق پيدا کند، هيچ ضمانت اجرايي براي اجراي صحيحي آن در جهت منافع و سعادت و رفاه بشر وجود ندارد. 2- امتياز ديگر جامعه ي جهاني اسلامي، بر جهاني شدن، اين است که محور تمام يک امور در اين جامعه، خدا و احکام خدا است و تعاليم اسلامي براي اداره ي جامعه ي جهاني کافي است، ولي در جهاني شدن و جهاني سازي. محور، قوانين موضوعه ي بشري و الحاد و حاکميّت سکولاريسم است. 3- در حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) دين اسلام، تنها دين حاکم بر جهان خواهد بود، چنان که دين و سياست نيز از هم تفکيک ناپذيرند و بلکه سياست و حکومت؛ در خدمت دين و اهداف متعالي آن است، در صورتي که در وضعيت جهاني شدن، دين، مخصوصاً اسلام، جايگاه روشني ندارد. 4- در حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) قرآن، محور زندگي بشر قرار مي گيرد. حضرت علي (عليه السلام) فرمود: «وَيَعَطِفُ الرايَ عَلَي القرآنِ اذا عَطَفُوا القَرآنَ عَلَي الرايِ [1] ؛ در آن هنگام که مردم قرآن را به راي خود تفسير کنند، امام زمان(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف)، آراء و نظر مردم را تابع قرآن قرار خواهد داد.». از اين کلام اميرالمؤ منين(عليه السّلام) استفاده مي شود که در عصر حکومت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) محور همه چيز و همه آراء و عقايد، قرآن خواهد بود، در حالي که در وضعيّت جهاني شدن، نه تنها قرآن، در جامعه ي بشري محور نيست، بلکه کوشش مي شود که قرآن از صحنه خارج شود و اگر هم در برخي از جوامع، حضور کم رنگي دارد، سعي مي شود که آيات قرآن را طبق نظر خود تفسير کنند. 5- حکومت جهاني امام مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بر محور توسعه ي اخلاقي، اجتماعي، امنيّتي استوار است، در حالي که جهان کنوني ما، از بحران معنويّت در رنج است، و امنيّت نيز چه در سطوح فردي و چه سطوح عمومي و ملّي و جهاني، به خطر افتاده است و از طرفي آن چه به عنوان اهرم قدرت است، براي کشورهاي قدرت مند به رسميّت شناخته شده است. 6- توسعه ي علمي، از ويژگي هاي بارز حکومت جهاني امام مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است در حديث شريف از امام صادق(عليه السّلام) مي خوانيم: اَلَعِلَمُ سَبعَه وَعشِرُونَ حَرفاً فَجَميعُ ما جاءت بِهِ الرسُلُ، حَرفانِ، فَلَم تَعرفِ الناسَ حَتّي الَيَومَ غيرالحَرفَينِ فَاًذا قامَ قائِمُنا خَرَجَ الخَمسه وَالعشريَن حَرفاً فَبَثها في النّاسِ وَضَم الَيها الحَرفَينُ حَتّي يَبَثها سَبعَه وَ عِشرينَ حَرَفاً [2] ؛ علم و دانش، بيست و هفت حرف است. تمام آن چه پيامبران الهي براي مردم آوردند، دو حرف بيش نبود و مردم تاکنون جز آن دو حرف را نشناخته اند، امّا هنگامي که قائم ما قيام کند، بيست و پنج حرف ديگر را آشکار و در ميان مردم منتشر مي سازد و دو حرف ديگر را با آن ضميمه مي کند تا بيست و هفت حرف، کامل و منتشر گردد.» در عصر جهاني شدن، دانش پيشرفته، در انحصار کشورهاي خاصّي است و اين کشورهاي از انتقال آن به کشورهاي ديگر جلوگيري مي کنند. 7- حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) حکومتي است مبتني بر آموزه هاي حياتي و ديني. در حالي که جهاني شدن، پيامد و حاصل آگاهانه و ناآگاهانه پيشرفت هاي سياسي، اقتصادي. فن آوري، و در ارتباط با نظام سرمايه داري و سلطه طلبي است. 8 - حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مشروعيّت خود را از خدا دارد و به تعبير ديگر، حکومت ولايي است که حاکم آن از طرف خدا منصوب است و از ناحيه ي مردم نيز مورد پذيرش است؛ يعني، حکومتي است که از يک سو مبتني بر تأييد الهي است و از سوي ديگر، مورد رضايت مردم است، در حالي که در جهاني شدن، مشروعيّت حکومت جهاني، از ناحيه ي مردم است، آن هم با هزاران فريب کاري که در گرفتن آراي مردم به کار مي رود. 9- حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بر مبناي حاکميّت عقل است؛ زيرا، عقل انسان ها، در عصر ظهور، به کمال مي رسد. در حالي که حکومت بر اساس جهاني شدن، بر منابي هواهاي نفساني و تمايلات حيواني شکل مي گيرد. در حديثي از امام باقر(عليه السّلام) مي خوانيم: «اِذا قامَ قائمُنا وَضَعَ اللهُ يَدَهُ عَلي رُوِوُسِ العِبادِ فَجَمَع بِها عَقَولُهَم وَکَمُلَت بِها اَحلاقُهم؛ [3] هنگامي که قائم ما قيام کند،خداوند، دست اش را بر سر بندگان مي گذارد و عقول آنان را با آن، کامل و افکارشان را پرورش داده تکميل مي کند.» 10- در حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) به خاطر توسعه اي که در دانش و عقل بشر پيدا مي شود، تمامي ظرفيّت هاي اقتصادي طبيعت، کشف مي شود و سرمايه. در حدّ وفور، در اختيار است و سيستم توزيع نيز درست عمل مي کند، لذا اثري از فقر و شکاف طبقاتي و جنوب و شمال و کشورهاي پيشرفته و عقب مانده، مشاهده نمي شود. در اين حکومت، جايي را نمي توان ديد که آباد نشده باشد. همه جا يک سان از مواهب طبيعت برخوردار خواهند شد. در اين رابطه، روايات فراواني است که به بعضي از آنها اشاره مي شود: وَاِنهُ يَبلُغُ سُلطانُهُ المَشرقَ وَالمَغَربَ وَ تَظهُر لَهُ الکنوزُ وَلا يَبقي في الارَضِ خَرابٌ اًلاّ يُعَمُّرِهُ؛ [4] حکومت او، شرق و غرب جهان را فرا خواهد گرفت و گنج هاي زمين براي او ظاهر مي شود و در سرتاسر عالم، جاي ويراني باقي نخواهد ماند مگر اين که آن را آباد خواهد ساخت. اذا قامَ القائِمُ... وَاءخرَجَتِ الاَرضَ بَرَکاتِها وَرَدّ کُلُ حَقٍّ اًلِي اهَلِهِ... [5] . اُبشّرُکُم بِالَمَهدي يَملَا ُ الارضَ قِسطاً کَما مُلِئَت جوراً وَظُلَماً... يُقَسّمُ المالَ صَحاحاً فَقالَ رَجَلٌ: «ما مَعني صَحاحاً؟» قال: «بالتسويَه بيَنَ النّاسِ.». [6] ؛ شما را به ظهور مهدي بشارت مي دهم، زمين را پر از عدل مي کند، همان گونه که پر از جور و ستم شده است... و اموال را به طور صحيح بين مردم تقسيم مي کند شخصي پرسيد: «معناي تقسيم صحيح چيست؟». فرمود: «به طور مساوي بين مردم تقسيم مي کند». با چنين برنامه اي، يقيناً، شکاف هاي طبقاتي حاکم نخواهد شد، در حالي که در نظام هاي اقتصادي حاکم بر جهان، شکاف هاي اقتصادي وحشت ناکي وجود دارد. شکاف شمال و جنوب، شکافي است که به اجماع صاحب نظران توسعه، ميان کشورهاي توسعه يافته و عقب مانده وجود دارد. وجود کشورهاي فقير و بدهکار در اين عالم، بهترين شاهد بر مدعا است. 11- طبق کلام اميرالمؤ منين(عليه السّلام) در حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) مؤ منان، به دور او اجتماع مي کنند، و از افراد فاسق و فاجر و کافر، در آن حکومت اثري نيست: فاَذا کانَ ذلکَ ضَرَبَ يَعسُوبُ الدينِ بذَنبِهِ فيَتحُمعونَ اًلَيه کَما مُجتَمِعُ قُزَعُ الخريف؛ [7] هنگامي که وضع بدين منوال شد، پيشواي دين خشم گيرد و آمادگي خود را اعلام کند. در اين موقع، مؤ منان به سرعت در اطراف اش جمع شوند، همانند اجتماع ابرهاي پائيزي. در جهاني شدن، مومنان واقعي، جايگاهي ندارند و اطراف حاکمان و قدرت مندان را افراد هواپرست و لاابالي گرفته اند. آنان، اساساً، حکومت و سياست را از دين جدا مي دانند و به تعبير ديگر، در اين نوع حکومت، جايي براي مؤ منان نيست. 12- الهي شدن، خواسته هاي بشر در هنگام حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) است: يَعَطِفُ الهَوي عَلَي الهُدي اًذا عَطَفُو الهُدي عَلَي الهَوي [8] ؛ او، خواسته هاي نفساني را تحت اشعاع هدايت الهي قرار مي دهد، هنگامي که مردم هدايت را تحت الشعاع هواي و هوس خويش قرار داده اند. در عصر جهاني شدن، کوشش، بر طرد فکر الهي و سعي در تبعيّت از هواهاي نفساني است. 13- در عصر حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) اجتماع گمراهان پراکنده مي شود و حق جويان گرد هم جمع مي شوند: دَويَصدَعُ شَعباً ويَشَعَبُ صَدَعاً [9] ؛ او، جمعيّت هاي گمراه و ستمگر را پراکنده مي کند و حق جويانِ پراکنده را به دور هم گرد آورد. در جهاني شدن، ستمگران عالم به هم مي پيوندند و حق جويان را پراکنده مي سازند. 14- در حکومت جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) ستمگران و طاغوتيان و کارگزاران بد کيفر مي بينند و نيکان پاداش مي گيرند و تشويق مي شوند: الا وَفيِ غَدٍ - وَسَيَأتي غَدٌ بِمالا تَعَرِفَونَ (ياءخُذُالوالي مِن غَيرِها عَمّالَها عَلي مَساوي اعمالِها [10] ؛ آگاه باشيد! فردا که فردايي است ناشناخته - کسي بر شما حکومت خواهد کرد از غيرخاندان حکومت ها. او، عُمّال و روِ ساي حکومت ها را بر اعمال بدشان کيفر مي دهد. در عصر جهاني شدن، درست قضيّه به عکس است به جنايتکاران مانند شارون (نخست وزير اسرائيل) لقب «مصلح» مي دهند و به فرمانده ناو آمريکايي که دستور شليک موشک را به هواپيماي مسافري ايران داد و نزديک سيصد تن مسافر بيگناه را کشت، جايزه مي دهند و فلسطيني هاي محروم و حزب الله ستم کشيده را لقب تروريست مي دهند. 15. حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) بر اساس عدل و قسط اداره مي شود، و جايي از کره زمين نيست که در آن عدل گسترده نشود. در روايات متعدد، تعبير به «يَملَاءُ» - يعني زمين از عدل پر مي شود - شده است. رسول خدا(صلّي اللّهُ عليه وآله وسلّم) فرمود: «يَخرَجَ رَجَلٌ مِن اهل بَيتِي يُواطِيءُ اِسمُهُ اِسمي وَ خُلقُهُ خُلقي فَيَملَأها عَدلاً وَقسطِاً کَما مُلِئَت کَما مُلئَت ظُلماً وَجَوراً؛ مردي از اهل بيت(عليهم السّلام) من خروج مي کند که اسم او، اسم من، خلق اوِ، مانند خُلقِ من است. زمين را از عدل و قسط پر مي کند، همان گونه که از ظلم و جور پر شده است. حاکمان در حکومت هاي عصر جهاني شدن، خود، از ستمگران اندو چنان در زمين عمل مي کنند که گويا دشمن عدل اند و اساساً اين که قبل از آمدن حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) جهان پر از ظلم و ستم مي شود، در همان عصر جهاني شدن است که ظلم فراگير در زمين تحقّق پيدا مي کند. امتيازات حکومت واحد جهاني حضرت مهدي(عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) منحصر در همين پانزده مورد نيست، بلکه ما، در حدّ نياز يک مقاله، به آن ها اشاره کرديم. به اميد آن که ره پويان آن حضرت، در آينده، امتيازات بيش تري را مطرح کند.
لینک ثابت
جهاني شدن از رؤيا تا واقعيت هر عقل و انديشه‏اي به راحتي مي‏فهمد که بناي جهان بر عدالت و توازن است نه ظلم و هرج و مرج و هرگونه هرج و مرجي ساخته دست بشر است و اگر عدالت بر جهان حاکم نشود آنگاه عدالت الهي امري لغو، عبث و بيهوده محسوب مي‏گردد اشاره: پيشتر گفتيم که پايمال شدن حقوق انسان‏ها، سلب آزادي‏هاي فردي، بهره ‏کشي و استفاده ابزاري از زنان ومردان و کودکان، گسترش جنگ‏ها و ويراني‏هاي بسيار و انواع ظلم و ستم‏ها، احتکار منابع و منافع ارضي و... همگي تحت عنوان قوانين جهاني سازي (جهاني شدن)، وضعيت اسفباري رابراي جهان امروز پديد آورده است. بي‏ترديد عدالت فراگير و جهان شمول تنها در سايه حکومت يگانه منجي عالم بشريت و موعود جهانيان ـ که سال‏هاست همگان در انتظار ظهور ايشان به سر مي‏برند ـ محقق خواهد شد. در اثبات اين مدعا در قسمت اول اين مطلب پس از اظهار شک و ترديد جدي که نسبت به موفقيت فرضيه جهاني سازي در ايجاد دهکده جهاني بيان کرديم، لغزشگاه‏ها و نقاط ضعف آن را مورد بررسي و بازنگري قرار داديم. در اين قسمت هم به بررسي اجمالي دولت جهاني و عدالت گستر حضرت مهدي(ع) و نقاط تقابل نظريه فطري و واقعي مهدويت با فرضيه آکنده از دروغ و نيرنگ «جهاني ‏سازي» مي‏پردازيم. وجود نجات بخشي که بشريت را به سوي آسايش و رهايي و ايجاد جامعه جهاني متکي بر عدالت و آزادي و حقيقت سوق دهد، در تمام کتب و صحف آسماني و مذاهب گوناگون خبري متواتر است. اين مطلب صرفا يک خطابه مذهبي يا شعاري ديني نيست بلکه حقيقتي است که از واقعيت نشأت گرفته و در اعماق انديشه و ضمير وجود انسان نهفته است. هر انسان صاحب دردي که ناراحتي و فشار و ترس و ناامني را چشيده باشد به آن ايمان دارد. هر عقل و انديشه‏اي به راحتي مي‏فهمد که بناي جهان بر عدالت و توازن است نه ظلم و هرج و مرج و هرگونه هرج و مرجي ساخته دست بشر است و اگر عدالت بر جهان حاکم نشود آنگاه عدالت الهي امري لغو، عبث و بيهوده محسوب مي‏گردد. در حالي که عدالت هدف همه اديان و رسالت دين اسلام است که مخاطبش همه بشريت بوده است و توان بالايي در ايجاد وحدت جهاني دارد که نقطه شروعش برادري، صلح، گذشت، چشم‏پوشي و وحدت است. در اين رابطه مي‏گويد: در اين برهه از زمان، اسلام به جهت عنايات زيادش به مظلومان و اسيران جذابيت بسيار بالايي دارد و به اين دليل است که اين دين، هميشه ‏در گسترش‏ و انتشار در سطح جهاني، حتي پس از رويارويي و مجادله، يکه‏تاز و پيروز ميدان بوده است. [1] . اسلام ديني جهاني است که قوام بخش بناي جامعه بشري است چنان که خداوند به پيامبرش خطاب کرده: و ما أرسلناک إّلا رحمة للعالمين [2] . تو را مايه رحمت براي جهانيان فرستاديم. و ما أرسلناک إّلا کافّة للنّاس [3] . تو را بر همه مردم فرستاديم. اين ديني که روزي جهان را از سردرگمي جهالت و ظلمات حيرت نجات داد روزي دوباره با عزت و به اذن خداوند ـ تبارک و تعالي ـ براي نجات و خلاصي بشريت و سروري مسلمانان باز خواهد گشت که قرآن کريم بدان چنين بشارت داده است: و نريد أن نمنّ علي الّذين استضعفوا في‏الأرض و نجعلهم أئمّة و نجعلهم الوارثين [4] . اراده ما بر اين تعلق گرفته که محرومان زمين را امام و وارثين زمين گردانيم. از حضرت امير(ع) در نهج‏البلاغه روايت شده که: لتعطفّن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها [5] . دنيا همانند بازگشت شتر به نزد فرزندش به نزد ما بازگردانده مي‏شود. و سپس اين آيه را تلاوت فرمودند. ابن ابي‏الحديد در شرح اين بخش گفته است: ياران و نزديکان ما مي‏گويند که ايشان به امامي که مالک زمين و حاکم بر تمامي ممالک مي‏گردد وعده داده‏اند. [6] . در آيه ديگري خداوند تبارک و تعالي مي‏فرمايد: ولقد کتبنا في ‏الزّبور من بعد الذکر أنّ الأرض يرثها عبادي الصّالحون [7] . در زبور پس از ذکر چنين نوشتيم که بندگان صالح ما وارث زمين خواهند شد. امام باقر(ع) ذيل اين آيه مي‏فرمايند: إنّ ذلک وعد اللّه‏ للمؤمنين بأنّهم يرثون جميع الأرض. [8] . اين آيه وعده الهي براي مؤمنان است که وارث تمام زمين خواهند شد. حضرت رسول(ص)، هم طبق روايت سعيد بن جبير از ابن عباس، به ظهور حضرت مهدي(ع) چنين بشارت داده‏اند: إنّ خلفائي و أوصيائي و حجج اللّه‏ علي الخلق بعدي اثنا عشر. أوّلهم أخي و آخرهم ولدي. [9] . جانشينان و برگزيدگان من وحجت‏هاي الهي بر خلق پس از من دوازده نفرند که اولشان برادرم و آخرينشان فرزندم مي‏باشد. از ايشان پرسيدند: برادر شما کيست؟ فرمودند: علي‏ابن ابيطالب(ع) باز پرسيدند: فرزند شما کيست؟ فرمودند: المهديّ الذي يملؤها ـ أي الأرض ـ قسطا و عدلاً کما ملئت ظلما و جورا والذي بعثني بالحق بشيرا لو لم يبق من ‏الدنيا إّلا يوم واحد لطوّل ذلک اليوم حتي يخرج فيه ولدي فينزل روح ‏اللّه‏ عيسي بن مريم فيصّلي خلفه و تشرق الأرض بنور ربّها و يبلغ سلطانه المشرق والمغرب [10] . مهدي، همو که زمين را از عدل و داد، همانگونه که از ظلم و جور پر شده است، آکنده مي‏گرداند. قسم به آن کسي که مرا به حق مبعوث گردانيد که [مردم را] بشارت دهم اگر تنها يک روز به پايان دنيا باقي مانده باشد خداوند آنقدر آن روز را طولاني مي‏گرداند که فرزندم خروج (قيام) کند و در آن زمان است که عيسي‏ بن مريم پشت سرش نماز مي‏خواند و زمين به نور پروردگارش روشن مي‏شود و آوازه سلطنتش شرق و غرب را درمي‏نوردد. پس از ظهور حضرت مهدي(ع) چه رخ خواهد داد؟ هدف از ظهور امام منتظر(ع)، چيزي جز درآوردن جهان از گنداب ظلم و جور و رساندن آن به عدالت و مساوات نيست، که اصل ايمان بشريت به آن سو معطوف شده است و تمام اديان در مقابل آن سر خم کرده‏اند. غرض فطري و واحد اديان، همان چيزي است که شعور انساني، به راحتي با آن اتفاق نظر دارد و هرگاه عقل در مرحله ادراکش به تکامل برسد و رهبري خود را به حکمتي ـ که از اخلاص، صدق و واقع‏گرايي برخاسته است ـ سپرده باشد، آن را احساس مي‏کند. کانت، فيلسوف آلماني تبار مي‏گويد: عبارت اختلاف اديان، چيز عجيب و غريبي است و مانند اين است که از اختلاف مکاتب اخلاقي صحبت شود؛ چرا که ممکن است افراد، عقايد گوناگوني داشته باشند، ولي در هر زمان تنها يک دين است که مي‏تواند مقبول بيفتد و نه بيشتر و اين اختلافات همانند محملي بيانگر اختلاف در زمان و مکان که اموري عارضي هستند مي‏باشند. [11] . مراد از اين آيه قرآن هم همين بود که: إنّ الّدين عنداللّه‏ الإسلام [12] . دين در نزد خدا اسلام است. در بعثت تمام پيامبران الهي، همگي به دنبال محقق کردن هدف واحدي بودند، همان هدفي که همه دسته‏ها و گروه‏ها و جمعيت‏هاي بشري را يکجا زير پرچم پرافتخار مهدي منتظر(ع) جمع مي‏کند. خداوند تعالي در قرآن کريم مي‏فرمايد: هوالذي أرسل رسوله بالهدي و دين الحق ليظهره علي‏ الدين کلّه و لو کره المشرکون. [13] . او همان کسي است که رسولش را با هدايت و دين حق ارسال کرد تا علي‏ رغم ميل مشرکان آن را بر تمام اديان حاکم گرداند. امام هفتم(ع) ذيل اين آيه فرمودند: يظهره علي جميع الأديان عند قيام القائم (ع). [14] . هنگام قيام مهدي(ع) است که اسلام را بر تمامي اديان حاکم مي‏گرداند. اولين گام براي تحقق دهکده جهاني و جامعه واحد بشري، ايمان ‏تمام‏ اديان ‏و پيروان ‏آنها به ‏حضرت مهدي (ع) و جمع ‏شدن ‏آنها زير پرچمش‏ است؛ چرا که دعوت به اتحاد جهان ‏و جهانيان ‏امري ‏تازه ‏نيست ‏و در تمام اديان آسماني و قديمي مي‏توان مسأله‏اي مرتبط با آن را يافت و ريشه تفکر اتحاد بشريت را بايد در دين اديان جستجو کرد. و در ثاني حقيقت همه اديان، دعوت جوامع و ملت‏هاي بشري به همبستگي و اتحاد زير پرچم ايمان به خدايي واحد بوده است، آفريننده‏اي بي‏همتا و ارزش‏ها و باورها و مسلمات مشترکي که رفتار و منش انساني را در تمام جهان مستحکم کند. [15] به همين جهت است که تمام اديان، توقع و انتظار ظهور مهدي(ع) را دارند، و آن زمان که ظهور کند با علائم و نشانه‏هايي که به راحتي‏شک را از آنها برطرف مي‏کند به شخص او ايمان مي‏آورند. آري، به همراه او عيسي بن مريم(ع)، خروج مي‏کند و همانطور که در روايت نبوي ديديم پشت سر حضرتش نماز مي‏خواند. از امام باقر(ع)، نقل شده است: إذا ظهر القائم ظهر براية رسول‏اللّه‏ و خاتم سليمان و حجر موسي و عصاه. [16] . وقتي حضرت مهدي(ع)، قيام کند، پرچم رسول خدا انگشتر سليمان و سنگ و عصاي موسي را ظاهر مي‏کند. باز از ايشان نقل کرده‏اند که: فإذا اجتمع عنده عشرة آلاف فلا يبقي يهودي ولا نصرانيّ ولا أحد ممّن يعبد غيراللّه‏ إّلا آمن به و صدّقه و تکون الملّة واحدة ملّة الإسلام. [17] . وقتي که ده هزار نفر نزد او جمع مي‏شوند، هيچ يهودي ‏و مسيحي‏ و هر که غير خدا را مي‏پرستد باقي نمي‏ماند جز آنکه به او ايمان مي‏آورد و تصديقش مي‏کند و يگانه امت، امت اسلامي مي‏شود. و همچنين: غرض فطري و واحد اديان، همان چيزي است که شعور انساني، به راحتي با آن اتفاق نظر دارد و هرگاه عقل در مرحله ادراکش به تکامل برسد و رهبري خود را به حکمتي ـ که از اخلاص، صدق و واقع‏گرايي برخاسته است ـ سپرده باشد، آن را احساس مي‏کند اولين گام براي تحقق دهکده جهاني و جامعه واحد بشري، ايمان تمام اديان و پيروان آنها به حضرت مهدي(ع) و جمع شدن آنها زير پرچمش است و إنمّا سمّي المهديّ لأنّه يهدي إلي أمر خفيّ و يستخرج التوارة والإنجيل من أرض يقال لها أنطاکية. [18] . مهدي(ع) را به اين دليل، مهدي ناميده‏اند که به امري مخفي هدايت مي‏کند و تورات و انجيل را از زميني که به آن انطاکيه گويند، درمي‏آورد. حضرت مهدي(ع) در خلال ارتباطات جهاني و توانايي ‏و قدرتش ‏بر يکي ‏کردن روش‏ها و منش‏ها در تمام نقاط جهان، جهاني کردن خويش را به ظهور مي‏رساند. حضرت صادق(ع) در مورد نداي آسماني فرمودند: يسمعه کلّ قوم بألسنتهم. [19] . هر قومي به زبان خويش آن صدا و ندا را مي‏شنود. و اين در حالي است که زبان، يکي از مشکل‏ترين و جدي‏ترين موانع و سدها در مسير ارتباطات بشري است که از گفت‏وگوها و ايجاد ارتباطات متقابل ممانعت به عمل آورده و آنها را به جدايي و تفرقه و گوشه‏نشيني سوق مي‏دهد. عدالت در سايه حکومت جهاني حضرت مهدي(ع) جهان بشري که از بحران‏ها ضربه‏هاي فراوان خورده است در مسير جهاني شدن به سمت مخالف تحقق سعادت بشري سير مي‏کند، حال آن که بشريت آرزويش عدالت است که از درد فراقش هماره به خود پيچيده است. درخت صبر و تحمل بشريت در اين راستا آن زمان که آن امام منتظر پرچم عدالتش را بر سر ظلم و ستم مي‏کوبد به گل خواهد نشست. قانون عدالت جهاني از آن زمان که معرفت و عقل انسان‏ها کامل شود شروع مي‏گردد؛ چرا که اکثر شرارت‏ها ناشي از جهالت و نبود معرفت و شناخت است. امام باقر(ع) فرمودند: إذا قام قائمنا وضع يده علي رؤوس العباد فجمع بها عقولهم. [20] . هرگاه قائم ما قيام کند دستش را بر سر بندگان (خدا) مي‏کشد و با آن عقل‏هايشان را کامل مي‏کند. عبارت «جمع بها عقولهم» ناظر بر دو امر است: اول: اين که تکيه تکامل فرهنگي بر پيشرفت مادي و تکنولوژي اطلاعاتي نيست، بلکه اتکايش بر تکامل عقلي است و تمرکز معرفت نيز بر معرفت نفس است و فرهنگ مادي به جاي اين که هدف و غايت فرض شود تنها به عنوان ابزار و وسيله به آن نگريسته مي‏شود. دوم: گفت‏وگوي عقلائي و فکري مبتني بر فرهنگ اخلاص که ارتباطات و نزديکي و تفاهم‏ها را فزوني بخشد همان است که مهدي موعود(ع)، آن را محقق مي‏گرداند. مرحله دوم از قانون حکومت جهاني در خلال ايجاد تعادل و توازن اجتماعي ـ اقتصادي و نفي بهره‏کشي و احتکار و تمرکز ثروت‏ها و منابع زميني مشاهده مي‏شود. رسول مکرم اسلام(ص) فرمودند: فيجي‏ء إليه الرجل يقول: يا مهدي أعطني أعطني أعطني فيحثي له في ثوبه به ما استطاع أن يحمله. [21] . مردي به حضور او [حضرت مهدي(ع) [مي‏رسد و [از شدت طمع] سه مرتبه تقاضاي کمک مي‏کند، او چنان در دامن آن مرد [سيم و زر [مي‏ريزد که نمي‏تواند آن را جابه‏جا کند. باز از ايشان نقل کرده‏اند که فرمود: أبشروا بالمهديّ... و يقسّم المال صحاحا بالسوّية و يملأ قلوب أمة محمّد غني و يسعهم عدله حتي أنّه يأمر مناديا ينادي من له حاجة إليّ؟... و تکثر الماشية و تعظّم الأمة... و تزيد المياه في دولته و تمدّ الأنهار و تضاعف الأرض أکلها... [22] . بشارت باد بر شما به مهدي... که مال را به طور مساوي بين مردم تقسيم مي‏کند و قلوب امت محمد(ص)، را مملو از غنا مي‏کند و چنان گستره عدالتش پهناور است که به سخنگوي خويش امر مي‏کند که فرياد بزن آيا نيازمندي هست؟ و... ثروتمندان زياد مي‏شوند و امت عظيم مي‏گردد... آب‏ها در دولتش زياد مي‏گردد و رودها وسيع و طولاني و زمين بر خوراکي‏هايش مي‏افزايد. حضرت هم بنا بر اين قانون و رسم نبوي(ص) عمل مي‏کند که: من أحيا أرضا مواتا فهي له. [23] . هر که زمين مواتي را آباد کند، مالکش مي‏شود. آري، اين است اوج قله عدالت که حق انسان را در مالکيتش بر زمين به او عطا مي‏کند. امام باقر(ع) مي‏فرمايند: أيّما قوم أحيا شيئا من الأرض و عمروها هم أحقّ بها وهي لهم. [24] . هر قومي که بخشي از زمين را احيا و آباد کنند شايستگي بيشتري براي مالکيت بر آن دارند در حالي که حق آنهاست. به همين علت است که زمين همچون گلي شکوفا مي‏شود و در آن، نشاط و عمل موج مي‏زند. گويي امام صادق(ع) به اين اشاره دارند: اذا قام قائم آل محمد... اتّصلت بيوت الکوفة بنهر کربلاء. [25] . آنگاه که قائم آل محمد(ع) قيام کند، خانه‏هاي کوفه به نهر کربلا متصل مي‏گردد. با از بين بردن مرزها و حدود جغرافيايي، حکومت جهاني حضرت مهدي(ع) تکامل مي‏يابد و موانعي که به دست خود بشر ساخته شده برداشته مي‏شود و او به منتهاي آرزو و خواسته‏اش که آزادي در عمل و تحريک زندگي و حياتش مي‏باشد، مي‏رسد پس از تحقق عدالت، امنيت گسترش مي‏يابد، جرم و خلاف‏ کاري‏ها پنهان ‏و ناپيدا مي‏گردد. امام ‏باقر(ع)، درباره امنيت و امان در زمان حضرت مهدي(ع) مي‏فرمايند: و تخرج العجوز الضعيفة من المشرق تريد المغرب لا يؤذيها أحد. [26] . پير زني ‏ضعيف ‏و ناتوان ‏از شرق ‏به ‏سمت‏ غرب (جهان) مي‏رود و احدي او را اذيت و آزار نمي‏کند). با از بين بردن مرزها و حدود جغرافيايي، حکومت جهاني ‏حضرت‏ مهدي (ع) تکامل ‏مي‏يابد و موانعي ‏که‏ به ‏دست خود بشر ساخته شده برداشته مي‏شود و او به منتهاي آرزو و خواسته‏اش که آزادي در عمل و تحريک زندگي و حياتش مي‏باشد، مي‏رسد. «فکتور باش» مي‏گويد: مقتضاي انسان بودن انسان اين است که او به حقوقش برسد و اين، اصلي است که به ساکنان هر کشوري اجازه مي‏دهد در کشور ديگر ساکن شوند و همان حقي که آزادي را در جهان به جريان مي‏اندازد و بستن قراردادهاي قانوني با بقيه مردم براي سکونت جهاني کمک مي‏کند. [27] . زمين است که وطن هر انسان در عصر حضرت مهدي (ع) مي‏شود. امام صادق(ع) فرمودند: إنّ القائم مّنا منصور بالرعب مؤيّد بالنصر، تطوي له الأرض و تظهر له الکنوز کلّها و يظهراللّه‏ به دينه و لوکره المشرکون. قائم ما با ترس [افتادن در دل دشمنان] ياري مي‏شود و با پيروزي، تأييد مي‏شود. زمين زير پايش نرم و گنج‏هاي زمين، همگي براي او ظاهر مي‏شود و خدا به وسيله او دينش را ظاهر مي‏کند حتي اگر مشرکان نپسندند. و باز هم از ايشان نقل شده: إنّ المؤمن في زمان القائم و هو بالمشرق ليري أخاه الذي بالمغرب و کذا الذي في‏المغرب يري أخاه الذي بالمشرق. [28] . مؤمن ‏در زمان ‏قائم، چنان ‏مي‏شود که‏ شخصي ‏که‏ در شرق است ‏برادرش ‏را در غرب مي‏بيند و او هم همينطور. جامعه بشري به وحدت واقعي که جنگ‏ها، نابساماني‏ها، بحران‏ها و مشکلات را ريشه ‏کن سازد، دست نخواهد يافت مگر اين که به مسائل اساسي و عوامل واقعي که جمعيت بشري را مي‏تواند جمع کند، نظر بيفکند. و شکي نيست که مسائل مادي جز عاملي براي ايجاد اختلاف و جنگ و بهره‏کشي از همديگر نيست. در حالي که عقل و فطرت عاملي هستند که بشريت را به اصل خويش هدايت مي‏کنند. و رسيدن به حقيقت وجودي جز با يک رهبري واقعي همانند تکامل عقلي و بازگشت به فطرت و تبري جستن از موانع کشنده ناشي از خودپرستي ممکن نيست که آن هم عصر عدالت، آزادي، امنيت و سعادت يعني عصر امام منتظَر حضرت مهدي(ع) است. خداوند توفيق ‏ديدار آن جمال دلربا و اطاعت از اوامر پر افتخارش و زندگي تحت لواي پرچم عدالت آسماني و جهاني‏اش را به همه ما عنايت فرمايد. ان‏شاءاللّه‏
لینک ثابت
مقدمه ايدئولوژي رفيع اديان رشدي بزرگ در زندگي انسان پديد آورده است و شايد اين آخرين هدف بشر در اين دنياي خاکي است که بايد قبل از پايان دنياي مادي در کمال واقع بيني صورت گيرد. قانون تکامل براي تمام موجودات با شعور در اين جهان از جمله انسان مسأله اي کاملاً طبيعي است. در آينده اي بسيار نزديک تمام انسان ها با درک عميق خويش به ارزش اين حقيقت پي خواهند برد. همان طور که مي دانيم تکامل در بُعد فيزيکي وجود انسان، از درون رحم مادر آغاز شده و تا دنياي بيرون نيز ادامه مي يابد. از بُعد معنوي نيز وضع به همين منوال است، اما به گونه اي متفاوت. گاهي رشد روحي انسان در جهت مثبت قرار گرفته، انسان را تا درجه ي رستگاري بالا مي برد و گاهي نيز انسان را به منجلاب پوچي و نيستي مي کشاند. عقل سليم وسيله اي براي درک حقيقي شرايط سياسي، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و هنري جامعه ي بشري مي باشد و هر انساني که از جهت معنوي درست تربيت شده باشد، مسلماً به آن [درک] خواهد رسيد و اين تنها اميد انسان هاي آشنا به دين است که تمام زندگي خويش را وقف يافتن حقيقت کرده اند. در درون جامعه شرايط براي آن دسته از انسان ها که بوسيله ي رهنمودهاي ديني در راه درست قرار گرفته اند بسيار دشوار خواهد بود. زيرا بين اين گروه از انسان ها و آناني که با باورهاي ديني آشنايي ندارند، همواره در جامعه اختلاف نظر وجود خواهد داشت و رسيدن به يک راه حل کلي چندان ساده به نظر نمي رسد. اعتقاد بودا اديان مقياسي را براي آينده ي بشر در نظر گرفته اند، مخصوصاً ادياني که از سوي خدا فرستاده شده اند. حتي در فرامين بودا نيز خود او به پيش گويي آينده ي بشر پرداخته است. بودا بر اين باور است که در آينده، انسان در دوره اي از زمان دچار نابساماني و بحران مي گردد. انسان هاي بحران زده در جامعه، مردماني استثمارگر، ستم گر و پوچ گرا خواهند بود. آن ها بدي را عين خوبي مي پندارند و هيچ تفاوتي بين خير و شرّ قائل نيستند و تنها به اميال جنسي خويش اَرج مي نهند و به زندگي تجملاتي گرايش مي يابند، کودکان دچار تغييراتي مي شوند که براي والدين قابل درک نمي باشد و اين مسأله چيزي است که هيچ دين و آييني خواستار آن نمي باشد. پس از آن جامعه وارد دوراني تازه مي گردد. دوراني که انسان به رشد روحي بزرگي دست مي يابد و در زبان پالي [1] آن را «SRIARAYA METTRAI» مي نامند. مفهوم لغوي اين چند کلمه بدين شرح است: کمال = SRI تمدن = ARAYA رحيم و بخشنده: METTRAI مفهوم کلي آن بيان گر اين مسأله است که جامعه اي متمدن، سرشار از آگاهي و در اوج کمال پديد خواهد آمد و هر انساني که در اين جامعه ي مدني قرار گيرد به طور کلي به فضاي«Dhamma» وارد [2] مي گردد و تحوّل بزرگي در جامعه ي بشري بوجود مي آيد وي به شکل يک انسان ظهور مي نمايد و او را «SRIARAYAMETTRAI» مي خوانند. او بر پشت شتر سفيدي سوار است و از صحرا مي آيد. تعداد زيادي از يارانش که شمارشان به بيش از ده هزار نفر مي رسد او را همراهي مي کنند. گوشه و کنار شهر را درختان پر شاخ و برگ «KALAPA PRUEK» پر مي کند. درختاني که ثمرشان ميوه هاي جادويي است. [3] و آن سمبلِ يک محيط آرام و مکاني حاصل خيز است. سرزمين شادي ها و پيدايش عالم سراسر رحمانيت، به حقيقت مي پيوندد و بشر وارد Dhamma ي اساسي آخرين شريعت جهاني مي گردد. دين انسانيّت، جهان انسان هاي سراسر شعور و فهم، عالمي که تمام انسان ها از بازشناسي آن لذّت مي برند، سرزمين بيداري، عالم سراسر کمال و تماميت. ذهن انسان از غرور و شهوت پرستي، رهايي مي يابد و جاي آن را دانش، خرد و برکت معجزات پيامبران فرا مي گيرد و تمام اين سرزمين در آرامشي عميق فرو رفته و آن جا جايي وراي اين زمان و مکان است. هر جا آکنده از رحمانيت و مهرباني است و رفتار انسان ها عاري از هر گونه جاه طلبي، استثمارگري، رنج و درد، عذاب دادن ها و عذاب کشيدن ها مي گردد. نه کسي به انحراف کشيده مي شود و نه کسي ديگران را به انحراف مي کشد، انسان که در والاترين درجه ي Dhamma قرار دارد با آگاهي و بينش خويش در صدد درک طبيعت تمام موجودات زنده، چه نبات و چه حيوان بر مي آيد بي آن که با زهر خويش طبيعت را آلوده سازد. جهان امروز نيز به آرامي در حال رشد است تا به چنين درجه اي نائل آيد، اما براي دستيابي به آن بايد بحران هاي فراواني از جمله: بحران روشن فکري، بحران سياسي، اقتصادي و فرهنگي را پشت سر گذارد. آن ها براي رسيدن به چنين محيط مطلوبي بايد طعم تلخ بي عدالتي، بي قانوني، رنج و سختي را بچشند. آن گاه است که به درک راه هاي انحرافي زندگي موفّق مي شوند، سپس مسيرشان را به جاده ي نوين راستي براي يافتن شعوري در خور جامعه ي خويش تغيير مي دهند، باز راه خويش را تا روزي که به بيداري مطلق دست نيابند ادامه داده، قلمرو ذهن خويش را تا دستيابي کامل به همه ي ابعاد تماميّت وسعت مي دهند و در آخر روح کامل آن ها در خدا فاني مي گردد [4] و تا ابد روشن فکراني فرهيخته باقي خواهند ماند، روشن فکراني عاري از ذرّه اي غرور، [5] چه غرور و خود پسندي از ناداني سرچشمه مي گيرد. دنيا، انسان را به خود مشغول مي دارد; در حالي که ذهن مردمان دوران تکامل، سرشار از خِرَد، روشن فکري و رحمانيت ناب است. مکتب تفکر، تمام مردم را به سوي پيشرفت فرا مي خواند و زمينه ي تفکر سالم براي تمام افراد خردمند و بيدار، ميسور است و در آيين بودا به چنين انسان هايي، انسان متعالي [6] يا انسان کامل [7] مي گويند، يعني کساني که از شيطان و بدي ها دور مانده اند. اگر فردي زندگي صادقانه، فطري و خالصانه داشته باشد به تمرين هاي Dhamma ي بي ريا، آزاد و عاري از هر گونه استثمارگري ادامه دهد و به وظايف والاي انساني خو گيرد، مي تواند به بي نهايت Dhamma دست يابند، همان که در زبان پالي آن را «Asankata Dhamma» مي نامند. آن گاه است که تمام جهان رو به شکوفايي مي نهد، چه هر گونه تغييري در وضعيت مردم دنيا ارتباطي مستقيم با طرز فکر آن ها دارد. طبق فرامين بودا هرگاه کسي بخواهد دنيا را دگرگون کند ابتدا بايد طرز فکر خويش را تغيير دهد. اگر انسان ها بتوانند با تلفيق افکار خويشتن همراه با حسّ هم بستگي، فضاي «Asankata Dhamma» را ايجاد کنند کل جهان به سوي يکپارچگي، صلح و آرامش پيش خواهد رفت. در شکوفايي انواع گياهان و روييدني ها تحوّلي ژرف پديد خواهد آمد، تعداد دام ها و طيور رو به فزوني مي نهد. هر آن چه به زهر آلوده است ناپديد مي گردد و فضايي آکنده از رحمانيت در بين انسان ها، حيوان ها و گياهان پديدار مي گردد و اين دوران را «Sri Araya Mettrai» مي نامند. دوران دستيابي به آگاهي، دوراني که Dhamma همان انسان است و انسان همان Dhamma. انساني روشن بين داراي کامل ترين قابليت هاي روحي; کامل ترين خِرَد و کامل ترين دانش ثمره ي اين دوران است. حاکمان سياسي جامعه، همگي بر اين باور صحّه مي نهند که رهبري جامعه و قانون گذاري بايد در انحصار Dhamma باشد. طبق گفته هاي بودا، دين نه ديکتاتوري [8] است و نه دموکراسي [تمام عيار] [9] و نه از سنخ مکتب هاي جهل آميز مادي گرا مي باشد و چنين حکومتي که قانون گذاري آن توسط Dhamma صورت مي گيرد بهترين نوع حکومت [10] ناميده مي شود. اين واژه بيان گر اين حقيقت است که عدالت بايد در جامعه براي همه ي يکسان رعايت شود، هيچ گونه بي عدالتي، رياکاري و عمل خلافي در چنين جامعه اي از ديد قانون پوشيده نمي ماند. الگوي حکومت Dhamma بر پايه ي آزادي نوع بشر بنا نهاده شده است و هرگز به انسان اجازه نمي دهد که در انحصار دنياي مادّي قرار گيرد و يا برده ي هواهاي شهواني خويش گردد، زيرا که اين اعمال به تدريج انسان را به سمت گمراهي سوق مي دهد، قوه ي تفکر او را مختل مي سازد و تا نابودي کامل پيش مي برد. در چنين جامعه اي شرايط آزاد براي رشد انسانيت آماده تر مي گردد و روح انسان به کمال مي رسد و قابليّت نيل به بالاترين درجه ي کمال در اين دنياي مادّي را مي يابد. هدف قوانين حاکم ايجاد عدالت اجتماعي است که به انسان اجازه ي رشد فکري و مقابله با شيطان درون را مي دهد. هدف جهان در آينده ي نزديک تربيت انسان متعالي است و زماني که نسل جديد در چنين فضايي به دنيا آمده و رشد يابد، مي تواند در آينده مسؤوليت تربيت نسلي بهتر را برعهده گيرد، در چنين محيطي آرامش، صلح، پاکي و روشن فکري نيز پديد مي آيد و آسيب هاي اجتماعي رنگ مي بازد. عقيده ي انسان ها درباره ي زندگي پس از مرگ دو گونه است: گروهي بر اين باورند که مرگ پايان زندگي است، در اين جهت تمام حيات خويش را صرف تجمل و رفاه مي نمايند. [11] . گروه ديگر معتقدند که پس از مرگ حياتي دوباره وجود دارد، از اين رو زندگي خويش را وقف عبادت و پرهيزگاري مي نمايند. [12] ولي بودا معتقد است کم روشن فکر دنبال نوعي زندگي متعادل است. [13] چه اگر انساني تفکر متين داشته باشد رفتاري صحيح، گفتاري صادق و کرداري درست خواهد داشت و اوست که سير زندگي را در مي يابد ولي بر عکس انسان ناآگاه بايد تا واپسين لحظات زندگي اش تاوان گمراهي خويش را بپردازد. اعتقاد مسيحيت گروهي از مسيحيان معتقدند مقارن با سال 2000 ميلادي دوره اي جديد براي بشر پديد خواهد آمد. اما گروهي ديگر از آن ها بر اين باورند که همراه با اين دوره، مشکلاتي نيز بوجود خواهد آمد. براي نمونه، رييس جمهور سابق بريتانيا، [1] جنگ جهاني سوم را به گام هاي پيشتاز تحول تعبير مي کند. بدين معنا که ارمغان قرن بيست و يکم، کشمکش هاي حياتي است که کل تمدن بشري را تحت تأثير قرار مي دهد و مشکلاتي چون ازدياد جمعيت، محدوديت منابع طبيعي، آلودگي هوا، فقر و تنگدستي از جمله ي آنند. يکي از حواريون به نام پطرس چنين نوشت: «و خداوند بر وجود آن صحه گذاشت.» [2] . در پطرس 2، (13/3) مي خوانيم: «فردوس برين و زميني نوين که ما طبق قول او در انتظارشان هستيم. و در آن جاست زندگاني نيکو» و هم چنين آن ها معتقدند که حضرت عيسي قانون گذار اين بهشت نوين است. [3] او به تمام انسان هاي نيکو قول مي دهد که همگي آن ها جايگاهي در بهشت خواهند داشت. در کتاب هاي يهودي پولس انسان هاي پاک و نيکوسرشت را «مستحقان بهشت» مي نامد و مسيح نيز آنان را هم نشينان و اصحاب بهشتي خويش تلقي مي کند. [4] در آيه هاي 5 و 6 پطرس در مورد جريان روز «نوح» چنين مي نگارد: «تمام بهشت و زمين اين جا حاضر و آماده اند و تمام انسان ها نيز براي روز حساب و فناي انسان هاي بي خدا حضور دارند». پطرس در آيه ي 13 توضيح مي دهد که «روز خدا» پاکي و طهارت خاصي را با خود خواهد آورد و فردوس و زميني نوين را احيا خواهد کرد. در فصل مکاشفه (آشکارسازي، افشاکردن) نماد هياهو يک جنگ است. عيسي مسيح در بهشت است و پس از آن ارتش بهشتي او نمايان مي گردد. جنگي بر عليه پادشاهان و حکم رانان و ارتش فرمان روايان در مي گيرد و مردم به دسته هاي کوچک و بزرگ تقسيم مي شوند و روز خدا (قيامت) درپي آن مي آيد. [5] مفسر مکاشفه در مورد موذي ترين فرد سخن مي گويد که همان شيطان است. در مکاشفه مي گويد: «من فردوس و زمين نوين را مي بينم که در آن هيچ دريايي وجود نخواهد داشت» درست همانند آن چه در فصل اشعيا [6] و پطرس 2، فصل سوم ديديم. پس ما نسبت به اين مسأله که تحولي در حيات بشري صورت خواهد گرفت اطمينان کافي حاصل مي کنيم. در اين فضاي نوين و جديد خدا همراه بشر خواهد بود و هرگونه منفعتي را براي ايشان فراهم خواهد کرد. [7] يوحنا در آيه ي 45 چنين ادامه مي دهد: «او (خدا) اشک را از چشم ها مي زدايد و هيچ مرگي وجود نخواهد داشت و صداي مويه، ضجّه و ناله از کسي شنيده نخواهد شد». خدا مي گويد: «ببينيد که ما همه ي چيز را تازه مي کنيم. آن را بنگاريد! زيرا که آن ها حقيقت محض است». خدا به پاک سازي اشک هايي مي پردازد که بر اثر رنج و سختي، نااميدي و آسيب در انسان پديد آمده است. همان طور که يوحنا (در 35/11) مي گويد: «در بهشت و زمين نوين زندگي انسان از رنج هاي امروزي متأثر نخواهد شد». خدا قول خويش را محقق خواهد ساخت و شرايط زمين را متغير خواهد کرد تا ايمان به او استوارتر گردد و در آن زمان دنياي پرهيزکاران حقيقي متجلّي مي شود. اين جهان تازه را هيچ ترس و رنجي نمي تواند نابود سازد. در جهان ديگر مردم حمايت خواهند شد و لذّت زندگي با امنيت را خواهند چشيد و اگر کسي بخواهد بر عليه خدا قيام کند براي لحظه اي هم زنده نخواهد ماند. [8] آن گاه است که عدالت اجتماعي پديدار شده و انسان از تلاش هاي خويش احساس رضايت کرده، ثمره ي رنج هاي خويش را خواهد ديد. «گرگ و ميش در کنار يکديگر غذا خواهند خورد و شيران هم چون ستوران به گياه خواري روي خواهند آورد و طعام شيطان جز خاکستر نخواهد بود و حيوانات هيچ صدمه اي به جبال مقدس وارد نمي کنند». اعتقاد اسلام بر عدالت اجتماعي و انقلاب جهاني حضرت مهدي (عليه السلام) در سال 255 هجري قمري [1] به دنيا آمد. تولد ايشان جهان را با نور حقيقت و راستي روشن نمود. وي در سال 260 هجري قمري [2] بعنوان پيشواي الهي مردم، پس از شهادت پدر بزرگوارش انتخاب شد. ايشان مدت 69 سال از نظرها پنهان ماند و در اين دوران توسط چهار نماينده ي پياپي با مردم ارتباط داشت که اين دوران غيبت ايشان را غيبت صغري ناميده اند. اکنون نيز ايشان از نظرها غايب است تا روزي که خدا فرمان ظهور ايشان را بدهد. در آن روز جامعه ي اسلامي در سراسر دنيا پايه ريزي مي گردد. زماني که حضرت مهدي (عليه السلام) ظهور نمايد، دنيا آکنده از بي عدالتي، جنگ و خون ريزي است. با ظهور حضرت مهدي (عج) انسان هاي پرهيزکار وارث زمين مي گردند و آنانند که سعي در ترويج آرامش و امنيت در بين تمام انسان هاي دنيا مي کنند. قرآن در اين باره مي فرمايد: «و ما به نوبت اين روزها را براي مردمان خواهيم آورد». [3] . «و ما در زبور ـ پس از تورات ـ نگاشتيم که اين زمين را بندگان صالح من به ميراث خواهند برد». [4] . «و خدا به کساني از شما بندگان که ايمان آورده اند و کارهاي شايسته انجام داده اند وعده فرمود که در زمين خلافت دهد». [5] . قرآن به عنوان کتابي مقدس از سوي خدا بيان گر اين امر است که اسلام سراسر دنيا را فرا مي گيرد و چنين امري در آينده با ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) دور از دسترس نمي باشد. اسلام حقيقي با ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) و هدايت ايشان در همه ي جا پيروز مي گردد. [6] . خدا موهبت خويش را شامل حال مسلمانان خواهد کرد و کمال و تماميت تمام جامعه هاي معتقد را فرا خواهد گرفت و همگان از پيشرفت و تکامل بهره مند مي گردند. براي مثال پوشش نظام هاي آموزشي، اجتماعي، اقتصادي، صنعتي و علمي از جمله گام هاي اين تحول خواهد بود. در روايت ها نيز بر تحقق حتمي اين فراگرد تأکيد شده است. تمام ساکنان اين کره ي خاکي مسلمان خواهند شد و دين خدا، اسلام، تمام جهان را فرا خواهد گرفت. حتي انسان هاي بي ايمان نيز رو به سوي آن مي آورند. حضرت مهدي (عليه السلام) هر گونه حکومت ديکتاتوري را ريشه کن مي کند، با استبداد، خودکامگي و بي عدالتي به مبارزه خواهد پرداخت و انسانيت از جهت مادي و معنوي به تکامل مي رسد. آن دوران، دوران روشن فکري، عقل سليم و شکوفايي است و تا پايان جهان مادي ادامه خواهد يافت. نتيجه گيري قرآن کريم مي فرمايد: «هيچ امتي وجود ندارد مگر آن که ميانشان بيم دهنده اي بوده است». [1] . «پيش از تو، پيامبراني فرستاديم. داستان بعضي را برايت گفته ايم و داستان بعضي را نگفته ايم». [2] . «مردم يک امت بودند. آن گاه خدا پيامبران بشارت دهنده و ترساننده را فرستاد و بر آن ها کتاب برحق نازل کرد تا آن کتاب در آن چه مردم اختلاف دارند ميانشان حکم کند». [3] . اسلام يعني تسليم شدن در برابر خدا و اطاعت از فرمان هاي او. قرآن مي فرمايد پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد (صلي الله عليه وآله) براي تکميل قوانين جهان مبعوث شد همان طور که تمامي پيامبران چنين کردند. «بگوييد: ما ايمان آورديم به خدا و آن چه که بر ما نازل شد و آن چه بر پيامبران گذشته: ابراهيم، اسماعيل، اسحاق و يعقوب فرستاد و دين خدا را توسط اقوام آن ها حفظ کرد و به موسي و عيسي که پيامبران تمام اعصار و اقوام هستند رسانيد. بين هيچ کدام از آن ها تفاوتي قائل نيستيم». [4] . اسلام خلاصه ي تمام اديان است. اسلام راهنماي تمامي جنبه هاي زندگاني است. بودا خود را آخرين ناجي بشر نمي داند و بر اين باور است که بوداي ديگر با نام Sriarya Mettrai خواهد آمد. هم چنين عيسي مسيح با کامل ترين پيام پيروزي براي نوع بشر نيامد بعد از وي يهوديان و مسيحيان منتظر آخرين پيام الهي بودند. «من خيلي چيزها براي گفتن دارم ولي آيا شما تحمّل شنيدن تمام آن ها را داريد؟ به هر حال زماني که، روح حقيقت مي آيد همه ي شما را به سوي حقيقت راهنمايي مي کند». [5] . روح حقيقت، زماني در دوران محمد (صلي الله عليه وآله) خواهد آمد. «امروز دين شما را به کمال رسانيدم و نعمتم را بر شما تمام کردم و اسلام را دين شما برگزيدم». [6] . اين آيه از قرآن کريم بعد از آيه ي 67 از سوره ي مائده [7] دليلي محکم بر انتخاب بر حق حضرت مهدي (عليه السلام) براي مقام امامت است. حقيقت ظهور حضرت مهدي (عليه السلام) از سوي بسياري از مکاتب پذيرفته شده است و تمامي اهل بيت پيامبر (صلي الله عليه وآله) بر آن صحّه نهاده اند. حضرت مهدي (عليه السلام) انسان کامل است و در آينده ظهور خواهد کرد و حکومت اسلامي را در سرتاسر جهان مستقر خواهد نمود و با هرگونه خودکامگي به مبارزه خواهد پرداخت و از سوي پيروان اديان ياري خواهد شد. بحران هاي سياسي خاورميانه مخصوصاً سلطه ي اسراييل بر فلسطين مبارزه اي بين دو طرز فکر و باور متفاوت است که ان شاء الله تعالي با ظهور هر چه زودتر مهدي موعود (عج) زمينه هاي پيروزي حق بر باطل در سراسر عالم فراهم آيد.
لینک ثابت

احزاب و تشکل ها در اين بخش چگونگي حزب و تشکل در آخرالزمان، همراه با عملکرد آن با اشاره به «حزب اللّه» و «حزب شيطان» بررسي شده است. احزاب مؤسسات برآمده از مدرنيته هستند. سياست هاي مبتني بر ليبراليسم فکري - سياسي احزاب را به عنوان ابزار خود قرار داده، نردبان ترقي کرده است. حزب به معناي ساختاري نوين، در قرآن مورد نظر نيست. اما احزاب قريش و هم پيمانان که سوره ويژه اي را به خود اختصاص داده اند، نمونه اي کامل با ماهيت، قالب و عملکرد از حزب بوده اند، که در زمره حزب شيطان قرار دارند. دولت اموي، نشأت گرفته از حزب سياسي است که ريشه در سلطه شرک و کفر قريش و جاهليت داشته، و با راهکارهاي سياسي و تشکيلاتي، با کمال حيرت به حکومت نيز مي رسد احزاب دوگانه فوق، در تقابلند و پيوسته در جنگ مي باشند. پيروزي هر يک بر ديگري در مقاطع و شرايط مختلف، بيانگر پايداري هواداران در عمل به دستورات و اوامر حزبي است. قرآن کريم حزب اللّه را هم حزب پيروز مي داند و حزب رستگاري. شاخصه اعضاي حزب اللّه ايمان به خدا و جهاد در راه اوست. در حکومت پيامبر اکرم(ص)، و اميرمؤمنان(ع)، نشاني از تأسيس حزب و يا تشکل سياسي مشاهده نمي شود. به نظر نمي رسد در حکومت مصلح حتي پس از برقراري چنين رسمي جاري شود. نابودي احزاب بنابر وعده الهي با نصرت خدا به صورت غلبه حزب اللّه بر حزب شيطان انجام مي پذيرد. جنگ احزاب و مسير پيروزمند پيامبر اسلام(ص) سرکوبي احزاب سياسي - فرهنگي و تشکل هاي هم پيمان با آن ها را شاهد است اميرمؤمنان(ع) در جهت ريشه کني حزب اموي، حتي پس از جنگ با خوارج مصمم به جنگ مجدد با معاويه است. شيعيان ناب در دوران ظهور اعضاي حزب اللّه هستند که پس از تشکيل حکومت مجريان امر مي گردند و اين مسأله در ساختار نمونه و بي نظير حکومت مصلح، نه قدرت يابي حزبي است و نه حرکتي تشکل گونه.

لینک ثابت

الگوي حکومت مهدوي اشاره: شايد در اذهان بسياري ازمردم اين پرسش مطرح باشد که امام مهدي، عليه السلام، چگونه حکومت خواهد کرد و نظام سياسي - اداري که او برپا مي کند چه ويژگيهايي خواهدداشت؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت که ويژگيهاي حکومت مهدوي همان ويژگيهاي حکومت علوي است; با اين تفاوت که حکومت علوي تنها درگستره اي محدود از کره خاک و در مدت زماني ناچيز برقرار شد و آن حضرت هم به دليل درگيري در جنگهاي داخلي،نتوانست به همه آنچه که در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدي، عليه السلام، با پيش گرفتن سيره جدش اميرالمؤمنان، علي،عليه السلام، تا آستانه برپايي قيامت از دالت برمي سازد و به همه اهداف خود دست مي يابد. با توجه به فرارسيدن ماه شعبان،ماه تولد امام عدالت و ماه رمضان،ماه شهادت امام عدالت، بي مناسبت نديديم که براي آشنايي بيشترخوانندگان عزيز موعود مروري داشته باشيم بر سيره حکومتي امام علي، عليه السلام، در مدت زمان محدود حکومت خويش. اميد که مقبول افتد. با پيروزيهاي بزرگ اعراب مسلمان در نقاط مختلف جهان، سيل اموال ودرآمد به بيت المال سرازير شد و درزمان خليفه دوم، بر خلاف سنت پيامبرسبقت در اسلام يا شرکت در جنگهاي صدر اسلام ملاک برتري در دريافت بيت المال شد. خليفه هر چند بعدا از اين تبعيض مالي اظهار پشيماني کرد وسختگيريهايي به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضع پيشين بازگرداند. [1] . عثمان در دوران زمامداري اش برخلاف وعده اي که هنگام قبول خلافت کرده بود نه به سنت پيامبر عمل کرد ونه سيره شيخين را مد نظر قرار داد،بلکه دست ياران و اقوام خويش را درتصاحب بيت المال باز نگه داشت و به بهانه صله رحم، اموال هنگفتي را به آنان اعطا کرد و همان تبعيضات دوران عمر را با شدت بيشتري گسترش داد ودر نتيجه زمينداران و مالداران بزرگ پديد آمدند. خود وي خانه اي از سنگ و آهک بناکرد که درهايش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتي کشته شد صد وپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم نقداز خود باقي گذاشت و ارزش املاکش در «وادي القري » و ديگر جاها بيش ازصد هزار دينار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت [2] گوهرهايي که دخترانش بر سينه مي آويختند چون آفتاب مي درخشيد. [3] . تمام خمس گرفته شده از افريقا رايکجا به مروان بخشيد و فدک را به قطاع [4] وي درآورد. همه غنايم افريقا - ازطرابلس تا طنجه - را به عبدالله بن ابي سرح اهدا کرد. زيد بن ارقم - کليد دار بيت المال درزمان عثمان - که از جايزه دويست هزاردرهمي به ابوسفيان و رداخت يکصدهزار (درهم) به مروان با سفارش عثمان به خشم آمده بود. کليدها را جلوعثمان گذارد و گريست. عثمان گفت:چون صله رحم کرده ام مي گريي؟ گفت: نه اما گمان دارم اين مالها رابه عوض انفاقهايي که در راه خدا،هنگام حيات رسول الله کردي برمي داري، اگر صد درهم به مروان مي دادي باز هم زياد بود (تا چه رسد به هزار درهم). عثمان گفت: پسر ارقم، کليدها رابگذار و برو! فرد ديگري را مسؤول بيت المال خواهم کرد [5] . از عطاهاي بي حساب عثمان، زبيرداراي چهار هزار دينار نقد، يک هزاراسب و يک هزار کنيز شده بود. طلحه املاک فراوان و خانه هاي مجلل داشت.عبدالرحمن بن عوف داراي هزار اسب،هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسکندريه، بصره و کوفه خانه هاي باشکوه بنا کرده بود. [6] اميرالمؤمنين که رابط ميان مردم معترض وخليفه بود،بادلسوزي تمام به وي پيشنهاد کرد جهت برآوردن خواسته هاي مردم سريعا به حقوق از دست رفته آنان رسيدگي نمايد و خطر قريب الوقوع را به وي يادآور شد. عثمان براي اين امر مهلت خواست، حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به مدينه مربوط است، در آن مهلتي نيست و آنچه بيرون از مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آنهاست. [7] . اما عثمان نخواست يا نتوانست به قول خود وفا کند و بدين ترتيب موجبات قتل خويش را فراهم آورد. وجود اين تبعيضها، مساله اي زودگذر و موقتي نبود که با رفتن عثمان از ميان برود بلکه در ميان خواص جامعه آن روز به صورت يک فرهنگ و عادت درآمده بود. اطرافيان و وابستگان خليفه به صرف همين وابستگي و قرابت، از مال و مقام بسيار برخوردار مي شدند وباتوجيهات هوس پسندانه آن را حق خودمي شمردند و تحت عنوان صله رحم سوسوي وجدان خويش را نيزخاموش ساخته با خيال راحت اموال مردم را به غارت مي بردند. امير المؤمنين، عليه السلام، درتوصيف اين دوران مي فرمايد: او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشکم برآمده همي جز جمع آوري وخوردن بيت المال نداشت. او باهمکاري بستگان پدري اش، همچون شتر گرسنه در بهار بر روي علف بيت المال افتاده به خوردن مشغول شدنداما کارشان به نتيجه نرسيد». [8] بعد از قتل عثمان، مردم براي بيعت با امام علي، عليه السلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبي مي دانست تغيير اين فرهنگ وخارج ساختن اين عادت زشت از سر بزرگان قوم کاري بس دشوار است و به يک عمل جراحي بزرگ نياز دارد که پيکره سرطاني آن روز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولي، به دليل مسؤوليت الهي علما وحضور و اعلام آمادگي مردم براي تحقق اين تحول اجتماعي، اصلاحات بزرگ خود را آغاز کرد و خطاب به مردم، اوضاع آن دوران را به دوران قبل از اسلام و عمل خويش را به اقدامات رسول خدا تشبيه کرد و ازامتحاني سخت خبر داد [9] و اصول خلل ناپذير حکومت خود را اعلام نمودو تا آخر نيز بدان پاي فشرد. امام، عليه السلام، دستور داد همه اسبها و شترها و اسلحه هاي موجود درخانه عثمان - جز سلاح و مرکب شخصي او - را به بيت المال بازگردانند. عمروعاص چون از اين ماجرااطلاع يافت، در نامه اي به معاويه نوشت هرچه مي خواهي بکن که پسر ابوطالب همه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانکه چوبي را پوست کنند. [10] . اميرمؤمنان در دومين روز بيعت،براستي هشدار داد، اموال و قطايعي راکه عثمان، ناروا به ديگران بخشيده به بيت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن، زناني را کابين بسته باشند و ياکنيزکان خريده باشند. [11] . در ديدگاه علوي برتريهاي معنوي،همچون تقوا و صحبت با رسول خداهرگز ملاک برتريهاي مادي و مالي قرار نگرفت و همگان به طور مساوي ازبيت المال بهره مند شدند. به همين دليل بسياري از اشراف و رؤساي قبايل که اکنون خود را از حقشان! محروم مي ديدند، امام عادل را رها کرده به سراغ معاويه رفتند. حضرت در يک درد دل خصوصي، با مالک اشتر، ازاينکه مردم او را رها کرده اند، شکوه کرد. مالک علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اکثر مردم به دنبال دنياهستند، اگر بذل مال کني اطرافت جمع مي شوند. فرمود: نمي توانم بيش از حق به کسي بدهم. اميد است که خداوند گروهي کوچک را بر گروهي بزرگ غلبه دهد. [12] . جامعه آن روز هرچند از بيماريها وانحرافات متعددي رنج مي برد امادنياطلبي و فساد مالي از همه آنهاخطرناک تر بود و امير مؤمنان همچون طبيبي ماهر ابتدا به معالجه اين آفت اهتمام ورزيد. او دوست داشت همه انحرافات را از ميان بردارد اما از بيم پراکندگي بيشتر مردم و توقف برنامه هاي اصلاحي، از وارد ساختن فشار بيشتر خودداري کرد. او آرزوداشت روزي بتواند همه سنتهاي تعطيل شده رسول خدا، همچون تغيير مقام ابراهيم، حرمت متعتين (عمره تمتع،نکاح متعه)، غصب فدک و... را به حال اول خود بازگرداند [13] اما همين اصلاحات نيز با مقاوت شديد روبروشد و کوهي از مشکلات و کارشکنيهارا در مقابل حکومت عدل امام قرار دادکه برداشتن آنها به صبري جميل،برنامه اي دقيق وموعظه هاي مردي شفيق محتاج بود که بزرگمردي چون علي بن ابيطالب، عليه السلام، همه آنهارا داشت. امام براي انجام اين اصلاحات ابتدااز خود و اطرافيانشان آغاز کرد. کارگزاران اميرالمؤمنين وقتي مي ديدند پيشوا و امامشان قبل از تعليم ديگران به تعليم نفس خويش اقدام نموده است [14] و برا طرافيان خود نيزهمچون ديگران در اجراي قوانين وعدالت، نظارت دارد، براي خود عذر وبهانه اي نداشتند. آن حضرت معتقد بودکسي که خود را به عدالت ملزم ننمود واولين تجربه عدالت را در کشور وجودخويش با بيرون راندن خواسته هاي دل نيازمود و در کار خيري که مردم را بدان دعوت مي کند پيشي نگرفت [15] قادرنخواهد بود ديگران را به کارهاي نيک وعدالت وادار سازد. عدالت خواهي چنان با گوشت وخون امير مؤمنان آميخته بود که رسول خدا فرمود: او در راه اجراي احکام الهي سختگير است. [16] . او کاملا آگاه بود که اگر شخص حاکم يا اطرافيانش اندکي از جاده عدالت و انصاف بيرون روند، زيردستان با شدت بيشتري حريم عدالت رامي شکنند. به قول سعدي: اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبي برآورند غلامان او درخت از بيخ به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ از اينرو چشمهاي روشنتر ازآفتابش هميشه بر اطرافيانش نظاره مي کرد و به آنان اندک مجالي براي دورشدن از جاده عدالت نمي داد. آن حضرت در نامه اي به محمد بن ابوبکر، آنگاه که وي را به فرمانداري مصر فرستاد توصيه کرد که حتي درنگاه هايش به مردم عدالت داشته باشد.زيرا اگر حاکم ميان نگاه کردن به بزرگان و اشراف جامعه با نگريستن به ضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود،گروه اول به حمايت بي دليل او طمع مي کنند و دسته دوم از عدالت وي نااميدمي شوند. [17] . هشدار امير مؤمنان به عقيل با آهن گداخته و سرزنش علي بن ابي رافع -متصدي بيت المال - به دليل عاريت دادن يک گردنبند به دختر خليفه و دستور بازگرداندن آن، در همين راستا قابل تفسير است. آن حضرت براي آنکه نشان دهدبرداشت نابجا از بيت المال، نوعي دزدي محسوب مي شود به عقيل که درخواست مال بيشتري داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشکن و بردار. عقيل اظهار اشت خواهان دزدي نيستم. فرمود: دزدي از يک نفر آسانتر است ازسرقت از بيت المال است و خيانت به يک گروه سختتر از خيانت به يک فرداست. [18] . روزي، در ميان لباسهاي مختلفي که به بيت المال رسيده بود، يک پالتوي کلاه دار از جنس خز، نظر امام حسن، عليه السلام، را به خود جلب کرد; اماحضرت از دادن آن خودداري کرده به عدالت تقسيم نمود و آن پالتو سهم جواني همداني شد و او چون شنيد امام حسن بدان نظر داشته، به وي تقديم کرد. [19] . با مروري بر خطبه ها و نامه هاي امام امير المؤمنين برنامه هاي نظارتي ايشان را براي تحت نظر گرفتن کارگزاران مي توان به دو بخش تقسيم کرد: بخش فکري، فرهنگي و بخش اجرايي، حکومتي. 1. اقدامات فکري و فرهنگي امام اميرالمؤمنين براي حفظ وادامه سلامت کارگزارانش به مناسبتهاي مختلف، جايگاه، وظايف وسرانجام انسان را براي آنان تبيين مي نمود تا از گرفتار آمدنشان در دام غفلت بر حذر دارد. دامي که بيشترين صيدش صاحب منصبان و حاکمان اند.وي هنگام اعزام يکي از مديران به محل ماموريت و يا در حين خدمت، طي نامه هايي آنان را به ياد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختيهاي قيامت مي انداخت و نسبت به مسؤوليت الهي آنها بيدار باش مي داد. در نامه اي به يکي از ماليات بگيران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمان مي دهد، آنجا که غير خدا هيچ شاهدي نيست.» [20] و نيز مي فرمايد: در راه خدا آنچه بر شما واجب است انجام دهيد که خداوند از ما و شماخواسته با کوششهاي خود از اوسپاسگزاري کنيم. [21] . شبيه چنين سفارشهايي در نامه به مالک اشتر و محمد بن ابي بکر [22] نيزديده مي شود. و نيز به مالک سفارش فرمود: مبادا به بهانه اطاعت از فرمان ديگري، فرمان خدا را ناديده گيري. اميرالمؤمنين حکومت و زمامداري را به عنوان امانت در دست کارگزاران معرفي مي کرد که خيانت در آن ودست درازي به بيت المال، همسنگ خيانت به خون مسلمانان [23] و نشانه عدم اعتقاد فرد خائن به قيامت است. [24] . در نامه معروف به عثمان بن حنيف [25] بعد از گله و شکايت از او وبيان زندگاني سراسر زهد خود، علت اينگونه سخت گيري بر نفس را ترس ازروز هولناک قيامت مي شمارد و کساني را که به غذاهاي تشريفاتي و نابودشدني دنيا مشغول گشته اند به حيوانات پرواري تشبيه کرده است تامخاطب را از خواب غفلت بيدار کند ودر پايان به فرماندار خود مي نويسد: پسر حنيف، از خدا بترس و به همان قرصهاي نان اکتفا کن تا خلاصي تو از جهنم امکان پذير گردد. [26] . روش ديگر امام، عليه السلام، براي نظارت بر زمامداران از طريق فکري،فرهنگي، توجه دادن آنها به عواقب شوم خيانت در همين دنياست، اگرکسي به قبر و قيامت هم کاري نداشته باشد، بايد بداند که «ستم، نامه عزل شاهان بود» مملکتي ممکن است به کفربماند ولي به ظلم باقي نخواهد ماند، اگرزمامدار در پي کسب نام نيک دردنياست، بايستي متوجه باشدهمانگونه که امروزيان اعمال گذشتگان را نقد و بررسي کرده مورد قضاوت قرار مي دهند، آيندگان نيز اعمال ما راخواهند سنجيد. «مردم به کارهاي تو - مالک -همانگونه نظر مي کنند که تو درباره آنهامي گفتي » [27] . بسياري از حيف و ميلها در بيت المال بدان دليل صورت مي گيرد که حاکم مي خواهد با دادن اموال همه مردم به گروهي خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حکومتش دفاع کنند. البته بهره مندان از اين اموال چند صباحي زبان به مدح و ثناي او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازي حاکم در دنيامي گردند اما سنت خداوند بر اين قرارگرفته است که سرانجام ازسپاسگزاري آنان محروم مي گردد وهنگام نياز و لغزش بدترين رفيقان وملامت کننده ترين دوستان باشند. [28] . خداي تعالي با هيچ يک از بندگان خود بي دليل نه سر خصومت و دشمني دارد و نه با احدي پيمان قوم و خويشي و برادري بسته است، بلکه همه چيز براساس حکمت و قانون استوار گرديده و باطل در آن راه ندارد يکي از اين حکمتهاي الهي هلاکت قوم ستمکار باهر نام و عنوان است. اميرمؤمنان درنامه اي به فرماندهان نظامي علت سقوط و هلاکت حکومتهاي گذشته رادر دو مساله ديده است: يکي آنکه زورمندان آنها به گونه اي عمل مي کردند که مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طريق رشوه و ديگرراههاي ناصواب خريداري نمايند وديگري سوق دادن مردم به سوي باطل از سوي حاکمان است. [29] . شيوه ديگر اميرالمؤمنين براي دورساختن زمامداران از ارتکاب خيانت،تحريک احساسات و غيرت آنها بود. درنامه اي به ابن عباس مي نويسد. من در کارهاي تو شريکم اگر زياني برساني به امام و پيشواي خود زيان رسانده اي. [30] و در نامه اي احتمالا به همين شخص براي آنکه او را از راه خطايي که رفته بود پشيمان کند،مي فرمايد: من تو را شريک در امانتم - يعني حکومت - قرار داده ام و از ميان همه خاندانم به تو اعتماد کردم، حالا که اوضاع بر من سخت شده، تو هم مرارها کرده اي؟! چطور مال حرام ازگلويت پايين مي رود... [31] . گاهي حضرت در سخنرانيهاي عمومي نيز به مردم هشدار مي داد که خداوند شما را به وسيله اموال مي آزمايد. روزي مولاي متقيان در حال سخنراني بود، مردي برخاست و ازمعني فتنه و امتحان پرسيد. امام پاسخ داد: وقتي آيه «الم احسب الناس ان يترکوا، ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون » نازل شد از رسول خداپرسيدم مقصود از آزمايش و فتنه چيست؟ فرمود: يا علي! امت، بعد از من امتحان خواهند شد... اين مردم پس ازمن با ثروتشان آزمايش مي شوند،ديندار بودن را منتي بر خدا قرارمي دهند... رشوه را به نام هديه و ربارا به رسم تجارت حلال مي شمارند... [32] . 1. اقدامات اجرايي و حکومتي اقدامات فرهنگي و سفارش حاکمان و کارگزاران به يادآوري قيامت و نظارت خداوند هرچندضروري و کارساز است، اما هرگزکافي نيست. بلکه در کنار آن بايستي اقدامات حکومتي و نظارتي نيز اعمال گردد. اقدامات امام اميرالمؤمنين در اين خصوص عبارتند از: 1-2. انتخاب اصلح براي مديريت يکي از مهمترين وظايف حاکم اسلامي، انتخاب شايسته ترين افرادبراي مديريتهاي مختلف کشور است. اميرالمؤمنين، مدير جامعه را به قطب آسيا تشبيه کرده [33] و تغيير آن راموجب تغيير اوضاع زمانه دانسته است [34] در بسياري موارد دين و اعتقادمردم نيز اعتقاد مدير آن جامعه مي باشد چنانکه رسول خدا،صلي الله عليه وآله، در نامه هاي خود باامپراتور روم و پادشاه ايران، گناه مسلمان نشدن مردم را به عهده آنان دانست. رهبر جامعه اسلامي چنانکه به هر دليل فردي را به مديريت بخشي ازکشورش برگزيند، در حاليکه مي داندديگري از او شايسته تر است، به فرمايش پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خيانت کرده است. [35] . رسول خدا جواني بيست و چندساله به نام «عتاب بن اسيد» را به فرمانداري مکه انتخاب کرد و به اوفرمود: مي داني چه مقامي به تو داده ام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل،نموده ام و بعد فرمود: لو اعلم لهم خيرا منک استعملته، عليهم اگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدين امر برمي گزيدم. [36] . يکي از ياران پيامبر از وي مقام ومنصبي خواست، حضرت دستي به شانه اش زد و فرمود: تو براي حکومت ضعيفي و آنکه ازعهده بر نيايد، در آخرت خوار وپشيمان خواهد شد. [37] . امام اميرالمؤمنين نيز در دوران زمامداري خود بدين امر مهم توجه کافي داشت، خود به انتخاب اصلح اقدام مي کرد، مديران ضعيف را معزول مي نمود و به کارگزاران خود اين امر را توصيه مي فرمود.

لینک ثابت

انتخاب يا انتصاب امام مصلح مسؤول رفع نقائص و به کمال رساندن مردم است.حکومت برتر براي تشکيل جامعه اي بالاتر از مدينه فاضله هرگز نمي تواند با انتخاب زمامدار توسط مردم برپا شود. امر انتصاب الهي منجي و مصلح به انتصاب کارگزاران حکومت توسط امام نيز تسري مي يابد. مي توان با استناد به قول معصوم (ع) از شيعيان به عنوان گروه خاص، به مثابه مجريان دولت مصلح موعود نام برد. آنان که به فرموده امام صادق (ع) در دولت قائم رؤساي روي زمين و حکمران آن هستند، و هريک از ايشان قوت چهل مرد را داراست. 313 نفر پيوستگان نخستين را اميرالمؤمنين و امام صادق(ع) به نام پرچمدار ياوران آن گرامي تعبير کرده اند. گستردگي دولت مهدي به مجريان بسياري نيازمند است. شايد بتوان انصار را که مردمي پاکباخته و با ايمان هستند و به تدريج به امام مي پيوندند و در خدمت اجراي برنامه هاي حضرت هستند، در زمره کارگزاران حکومت مصلح ديد. مجريان يا کارگزاران دولت مصلح که تحت امر شخص او و نه در قواي مختلف و منفکّ، مجري اوامر الهي امام هستند، از برداشت روايي و مراجعه به عقل، با نصب حضرت به کار گمارده مي شوند. شيوه حکومت پيامبر(ص) و کارکرد سياسي اميرالمؤمنين(ع) که دولت مهدي موعود احياگر آن ها است، بر چنين محوري استوار بوده است. هيچ نشان و اثري از مجموع بحث ها و روايت هاي بي شمار پيرامون دولت بقيةاللّه دال بر انتخاب چه در حيطه نهادي و چه کارگزار و مجري قابل ملاحظه و مشاهده نمي باشد.

لینک ثابت

جامعه آرماني جامعه آرماني، سه خصوصيت و ويژگي دارد که همه اديان ابراهيمي همينطور فرق و مذاهب اسلامي در آن اتفاق نظر دارند: 1. در دوره آخرالزمان بشر متنعم از مواهب طبيعي دنيا مي شود. 2. در آن دوره، برخوردري انسانها از مواهب، عادلانه خواهد بود. 3. بشر به مرحله اي از رشد و تکامل خواهد رسيد که به معرفت خداوند راه پيدا خواهد کرد و اين زمان، دوره ظهور ولايت الهي و امر الهي در زمين و دوره وجود بلوغ معنوي بشريت است. آخرالزمان، از دو منظر سيرطبيعي مرحله اي از مراحل زندگي بشر، و همينطور از ديد فلسفه تاريخ مورد تحليل قرار گرفته است. زيرا فلسفه تاريخ، تاريخ را به عنوان يک واقعيت به هم پيوسته مي بيند و آنرا تحليل مي کند. تحليل و تعليل تاريخ و بررسي آن و تبيين آينده بشر به طور عام، مورد توجه فلاسفه و متفکرين و اديان مختلف قرار گرفته است. فلاسفه و متفکرين غربي به دنبال ره يافت هايي خود از آينده، مطالعات اساسي را در اين خصوص به انجام رسانده اند. ويژگي شناخت آنها از آينده اولاً معطوف به عمل و عموماً موضع گيري عملي غرب را تبيين کرده است. و ثانياً اين نظريات، ناشي از نظريه هاي علمي اند که ناشي از فلسفه غرب بوده و مکانيزم ها را نيز مورد توجه قرار داده است. ثالثا اين که نظريات پايان تاريخ انديشه هايي هستند که ناظر به حرکت و جريان کل تاريخ بوده و آن را از نقطه آغاز تا فرجام مورد مطالعه قرار مي دهد. و در اين ميان به مراحل سير آن توجه دارد. بنابراين، پايان تاريخ از ديدگاه اين دسته از متفکرين غرب عبارت است از آن مرحله کامل حرکت اجتماعي بشر در هنگامي که به جامعه آرماني و ايده آل خودش دست پيدا مي کند. که از رايج ترين اين نظريات، همان نظريه اي است که ليبرال دمکراسي غرب را، فرجام تاريخ و مرحله پاياني آن مي داند. حال بايد ديد تفاوت بين چنين فلسفه اي (ايده پايان تاريخ)، با انديشه آخرالزمان در چه بوده و يا چه رابطه اي بين انديشه آخرالزمان و اين ايده مي تواند وجود داشته باشد؟ فلسفه تاريخ از ديدگاه اديان ابراهيمي داراي چند ويژگي است: 1. از نظر اين اديان، کل عالم مخلوق خداوند است 2. خداوند ربّ عالم است؛ يعني تکامل عالم به ربوبيت الهي بسته است. 3. انسان در حرکت خودش اراده و اختيار دارد؛ در نتيجه مي تواند خود را عبد و بنده خداوند قلمداد کند و يا در مقابل خداوند کبر بورزد و بر اين اساس است که کفر و ايمان و يا طاعت و عصيان شکل مي گيرد. 4. جريان ايمان و کفر، دو جريان در حال تکامل و رشدند؛ يعني عبوديت و بندگي خداوند به دنبال توسعه خودش است؛ چنانکه کفر هم به دنبال توسعه و رشد نهايي خويش است و بر اساس هر دو جريان، ايمان و کفر خودشان را نظاممند مي دانند. در نظام مؤمنين محور انبياء و استمرار خط امامت است، در حالي که در نظام کفر طواغيت و شيطان، محور قرار گرفته اند. اين دو رويکرد، دو جريان تاريخي است که در همه زمانها در تعارض بوده اند. در آخرالزمان درگيري بين کفر و عبوديت و بندگي خدا بدين گونه است که کفر به آخرين تلوّن خودش رسيده است و در حقيقت، شيطان ديگر و تلوّني نخواهد داشت و اين، دوره پاياني دنياي کفر است. بنابراين مي توان گفت: در آخرالزمان، 1. کفر به اوج اقتدار و نهايت تکامل خودش مي رسد. 2. بشر در درک توحيد و بندگي خداوند رشد قابل توجهي مي يابد. و در نتيجه کبر آدمي، نسبت به خداوند برداشته شده و انسانها به نور و حيات و ثبات و امنيت مي رسند. و همچنين تنعم و رفاه به معني صحيح خودش تحقق مي يابد و عدل کلي در همه شئون حيات و در مسير خودش قرار مي گيرد.

لینک ثابت

حکومت برتر يا جامعه بهتر در سير تاريخي اين بحث در انديشه فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو آمده است که به جامعه بهتر تحت حکومت برتر مي انديشيده اند. در طول تاريخ فيلسوفان و انديشمندان بسياري در پي ايجاد حکومت برتر بوده و جامعه بهتر را در پرتو آن جستجو کرده اند . افلاطون از پيشينيان است که در اين مسير «پيدايش دولت» را امري حتمي دانسته و آن را نشأت گرفته از نياز و همبستگي هاي متقابل اقتصادي ميان افراد که ناشي از محدوديت امکانات توليدي انسان هاست مي داند. وي عواملي چون پيوند جغرافيايي و نژادي را در پيدايش دولت ها مؤثر نمي بيند. افلاطون به معرفت خاصي اعتقاد دارد که دولت و حاکمين به وسيله آن، به جاي هدايت گري و اندرزدهي به شهروندان به مسائل خاص، نسبت به کل جامعه، راهنما مي باشند. در نتيجه شهر اين دولت «شهر عاقل» است. شهري که داراي رهبران و رايزنان خردمند است و حقيقتا به شيوه عقل و درايت اداره مي شود. در نگاه ارسطو، حکومت عالي ترين نوع اجتماع با هدف «خير برين» است. وي حکومت هاي سه گانه اي را نام مي برد که براساس منافع و توسط گروه خاصي تشکيل مي شوند و همين عامل - حاکميت گروهي خواه اکثريت يا اقليت - آن ها را حکومت هاي منحرف معرفي مي کند. وي حکومت صحيح را حکومتي مي داند که صلاح عمومي را در نظر داشته باشد. پيرامون حکومت برتر «مسأله زمامدار» مطرح مي گردد و انديشه گران فوق، در اين باره نيز انديشه خود را اظهار داشته اند. زمامداران «شهر عاقلان» افلاطون، عاقلان شهر هستند که به وسيله عقل و دانايي و معرفتي که نيروي مشترک طبيعت و تربيت به آن ها بخشيده است، در هر شهري که زمامداري کنند، آن را دانا و خردمند خواهند کرد. اين گروه نسبت به کل جامعه اقليت مي باشند.

لینک ثابت

حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است. اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند. (وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...) در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.). (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد. از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد. بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.

لینک ثابت

مقدمه انسان در طول تاريخ، هيچ گاه از انديشه و رؤياي «به زيستن » فارغ نبوده و نگاه او همواره براي يافتن آينده اي بهتر و سامان يافته تر، دوخته شده است. با آن که زورمداران و استضعاف گران، هميشه مخالفان رژيم خود را در هم مي کوبند، در بند مي کنند، به زندان مي اندازند، به خاک و خون مي کشند و مي خواهند از هر طريق ممکن موقعيت خويش را حفظ کنند; اما مستضعفان به اميد رسيدن به روزي خوش - روزي که به خواسته هاي مشروع خود برسند - زندگي را بر حاکمان ستمگر، سخت و تلخ ساخته و مسير تاريخ را عوض کرده اند. سياه پوست آمريکايي و آفريقايي قيام کرده حقوق خود را مي طلبند. مردم اندونزي، الجزاير و ايران بپا خواسته استعمار و استعمارگران را طرد مي کنند و به حيات آنها خاتمه مي دهند و فلسطيني ها به انتفاضه خود ادامه مي دهند. آرزوي به زيستن و داشتن زندگي آرام، با زندگي بشر عجين بوده و در طول تاريخ، از آن جدا نشده است. او همواره، به فکر چنان روزي بوده و آني از اين انديشه، جدا نشده است; گرچه هنوز در ايجاد چنان زندگي مطلوب و ايده آل خود، موفقيتي نداشته است. رؤياي مزبور در زندگي انسان، به گونه هاي مختلفي تبلور يافته و انديشمندان هر عصري، براي تعبير شدن آن، چاره ها انديشيده و آن را در قالب «مدينه فاضله » مطرح کرده اند که در آن از نابساماني و دغدغه هاي جوامع موجود، اثر و نشاني نباشد. از مدينه فاضله افلاطوني گرفته تا مدينه فاضله فارابي، و از مدينه فاضله کمونيست ها و سوسياليست هاي تخيلي و بهشت موعود آنان، گرفته تا مدينه فاضله عصر روشنگري و انسان مداري... آنها به خيال خود بشر را از قيد و بند دين و آداب و تکاليف ديني آزاد نموده و انسان را محور همه چيز قرار داده اند و دين و مذهب انسانيت را پايه گذاري کرده اند. اما «مدينه فاضله موعود» اسلام - که در قرآن و روايات وعده تحقق آن داده شده - غير از اين مدينه هاي فاضله اي است که ديگران مطرح کرده اند; زيرا ويژگي هاي مدينه فاضله اسلامي - که در عصر حکومت حضرت مهدي (عج) تحقق پيدا خواهد کرد - به گونه اي است که آن را از ساير مدينه هاي فاضله پيشنهادي ديگران، ممتاز مي سازد. در اين مقاله نخست به آينده جهان از ديدگاه اسلام اشاره مي شود; سپس ويژگي هاي عصر ظهور و مدينه فاضله اسلام بيان مي گردد. آينده جهان در ديدگاه اسلام اوضاع آشفته و اسفناک جهان، مردم را به وحشت انداخته و جنگ هاي سرد و گرم، مسابقه تسليحاتي، صف آرايي قدرتمندان و... جهانيان را خسته و فرسوده کرده است. توليد و تکثير سلاح هاي جنگي، نسل بشر را تهديد به نابودي مي کند، و خودسري و طغيان غارت گران بين المللي، ملل عقب نگاه داشته شده را از تمام شؤون زندگي ساقط ساخته است. محروميت روز افزون طبقه ضعيف، استمداد گرسنگان جهان و گسترش فقر و بي کاري، وجدان هاي زنده و دل هاي حساس را پريشان نموده است. تنزل اخلاق انسان ها، بي رغبتي نسبت به امور ديني، روي گرداني از قوانين الهي، افراط در مادي گري و رونق يافتن مظاهر فساد و شهوت پرستي، روشن بينان و آگاهان جهان را مضطرب کرده است. اين اوضاع خيرخواهان، عاقبت انديشان و اصلاح طلبان را سرگردان نموده و زنگ سقوط انسانيت در گوش آنان طنين انداخته است و آنان را نسبت به اوضاع آينده جهان بدبين کرده است. آنان از عواقب وخيم و سرنوشت خطرناک آن به خود مي لرزند و از حل مشکل جهان اظهار عجز مي کنند. در اين ميان مسلمانان آگاه - به ويژه شيعيان - از ياس و نوميدي دوري گزيده و به عاقبت و سرنوشت بشر خوشبين اند. آنان در انتظار روز موعود اسلام و مدينه فاضله آن، روز شماري مي کنند و عاقبت کار را از آن مردم نيک کردار مي دانند. ايشان معتقداند که از قوانين موضوعه و سازمان هاي پر زرق و برق بين المللي، کاري ساخته نيست. آن مدينه فاضله و عصر درخشاني که در آن بشر به سعادت و کمال لايق خويش مي رسد. حاکميت در آن زمان، از آن امام معصوم است که از خطا، اشتباه و غرض ورزي منزه و پاک است. اين همان روزي است که قرآن کريم و روايات اهل بيت عليهم السلام، بشريت را مامور به انتظار چنان روزي نموده و دستور ايجاد زمينه و آمادگي از هر جهت را به بشريت داده اند. اين عقيده نشات گرفته از آيات قرآن و روايات متواتر قطعي از طريق اهل بيت عليهم السلام است. انتظار در آيات و روايات: [1] . آيات: 1. «قال موسي لقومه استعينوا بالله، واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين; [2] موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري بخواهيد و شکيبايي کنيد، به تحقيق که زمين از آن خدا است; به هر کس از بندگانش بخواهد منتقل مي فرمايد و حسن عاقبت از آن پرهيزکاران است ». 2. «واورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها وتمت کلمة ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا ودمرنا ما کان يصنع فرعون وقومه وما کانوا يعرشون; [3] و ميراث داديم به قومي که ضعيف شمرده شده بودند خاورهاي زمين و باخترهاي آن را که مبارک گردانيده بوديم، و تمام گرديد کلمه و وعده نيکوي پروردگار تو بر بني اسرائيل به سبب آن که صبر کردند، و ويران ساختيم آنچه را فرعون و قومش مي ساختند و آنچه را که افراشته بودند». 3. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق; [4] بلکه حق را به شدت بر باطل افکنيم، پس حق باطل را در هم مي شکند، آن گاه از ميان مي رود.» 4. «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون؛ [5] مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند و خداوند تمام کننده نور خويش است هر چند کافران را خوش نيايد». 5. «ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون; [6] همانا در زبور پس از ذکر (تورات)، نگاشتيم که زمين را بندگان شايسته به ارث مي برند». 6. «ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين; [7] ما اراده کرديم که بر آنان که در زمين استضعاف شدند، منت گذاريم و آنان را پيشواي مردم و وارث زمين و ملک و جاه گردانيم ». 7. «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون; [8] همانا عهد ما درباره بندگاني که به رسالت فرستاديم، سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران فتح و پيروزي يابند و قطعا سپاهيان ما غالب اند». 8. «ويريد الله ان يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين; [9] و خداوند مي خواست که صدق سخنان حق را ثابت گردانيده و ريشه کافران را از بيخ بن برکند». 9. «وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض; [10] خداوند وعده فرموده به کساني از شما که ايمان آورده و نيکوکار گردد [به اين که] در زمين خلافت دهد». 10. «فان حزب الله هم الغالبون; [11] همانا حزب خدا پيروز است.» 11. «هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله; [12] او است خدا که رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم او را تسلط و برتري دهد.» روايات: 1. حضرت علي عليه السلام فرمود: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها وتلي عقيب ذالک ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض; [13] دنيا پس از چموشي - همچون شتري که از دادن شير به دوشنده اش خودداري مي کند و براي بچه اش نگه مي دارد - به ما روي مي آورد... [سپس حضرت آيه شريفه را قرائت کرد]». 2. «قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم لو لم يبق من الدهر الا يوم، لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا; [14] رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: اگر باقي نماند از روزگار مگر يک روز، البته خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا که زمين را از عدل پر کند، همچنان که از ستم پر شده باشد». 3. «قال الصادق عليه السلام: ان لنا دولة يجي ء الله بها اذا شاء، ثم قال: من سر ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر; [15] امام صادق عليه السلام فرمود: البته براي ما دولتي است که وقتي خداوند خواست، آن را مي آورد. هر کس شاد مي شود که از اصحاب قائم باشد بايد منتظر باشد و بايد کار به پارسايي و اخلاق نيک کند و چنين کسي منتظر است ». روايات در اين رابطه بسيار است که نياز به نقل همه آنها نيست. طبق اين آيات و روايات خداوند، وعده تشکيل حکومت واحد جهاني، بسط و غلبه دين اسلام بر کليه اديان، زمامداري صالحان و شايستگان پيروزي حزب الله و غلبه لشکريان خدا بر جنود شيطان را داده است. البته اين وعده تا کنون محقق نشده است و در روايات نيز، گفته شده که اين موضوع در عصر ظهور مهدي عليه السلام واقع خواهد شد. از اين رو شيعه و آگاهان از اهل سنت، به چنان روزي معتقد شده و انتظار آن را مي کشند و کلام رسول خدا (افضل العبادة انتظار الفرج) [16] را مربوط به آن عصر و انتظار آن مدينه فاضله مي دانند. بر اساس آيات قرآن و روايات اهل بيت، آينده جهان، روشن و اميد بخش است; هرچند که امروزه تيره و تاريک مي باشد. از اين رو ما به اميد روزي نشسته ايم که حاکميت در آن، مخصوص ولي معصوم خدا و قوانين جاري در آن، مبتني بر احکام الهي باشد، عدل و علم گسترش يافته و برادري و برابري در جامعه حاکم گردد. ظلم، ستم، جهل، تيرگي، کينه توزي و خون ريزي در آن ريشه کن گردد و از اختلافات و وجود طبقات برتر و فروتر و استکبار و استضعاف در آن، خبري نباشد.

لینک ثابت

عناصر و ساختار نظام سياسي در حکومت مصلح پايه و مايه مقاومت ها و نگاه به آينده تمامي پيروان اديان الهي، در فراز و نشيب هاي تاريخي، اعتقادي به وجود موعود بوده است. اين باور سرخوردگي ها، بن بست ها و مشقات مادي و معنوي را براي معتقدان قابل تحمل کرده، و آنان را به گشايش اميدوار ساخته است. از اين منظر موعود روزي خواهد آمد و جهان ستم، جهل و ناآرامي را سامان خواهد داد. در مذاهب چهارگانه مسيح، يهود، ماني و اسلام، اين امر موجب انتظار نجات دهنده اي گرديده که مي آيد و تمام دنيا را اصلاح مي نمايد. در عقيده هر سه ملت (مذاهب سه گانه) نجات دهنده از دودمان عالي مرتبه خواهد بود. در باور يهود و عيسويان، منجي از نژاد پادشاه اسرائيل است. زرتشتيان سوشيانس پسر زرتشت را موعود مي دانند. اما مسلمين امام غائب را از اولاد پيامبر اسلام(ص) مي شناسند. به طور کلي وجود منجي، موعود يا مصلح عاملي است که عصرها و نسل ها را براي تداوم زندگي، پويايي داده، ستم ديدگان تاريخ را چشم انتظار منتقم ساخته، و بسترساز حرکت مستضعفان براي وراثت زمين گرديده است. چنين پريشان حالي و نااميدي قطعي است که انديشگران واقع نگر به دو سرانجام براي جهان و جهانيان هشدار مي دهند: تلاش جهان سرگردان؛ رستاخيز ديني در تلاش زمينه سازي حکومت موعود

لینک ثابت

مردم، جايگاه، حقوق و تکاليف اين بحث موضوعي است که از سه زاويه فوق مردم را در حکومت مهدي ارزيابي مي کند. اين سرفصل، داراي زير مجموعه هايي است: الف - خواص يا نخبگان؛ ويژگي هاي نخبه به مفهوم رايج را در دولت امام زمان نفي کرده، اما به نخبگان با شرايط و ويژگي هاي انحصاري مي رسد؛ ب - مردم و حقوق؛ در اين موضوع، امنيت، آباداني و رفاه توضيح حقوقي است که امام عصر در احقاق آن مي کوشد؛ ج - تکاليف مردم؛ تعيين تکليف الهي مبني بر عدم تساوي مردم به دليل نوع ايمان و عمل ايماني آن ها، موجب جداسازي صف آنان در حکومت مصلح مي شود، تا جايي که حتي ميان اصحاب و انصار حضرت بقيةاللّه فرق است. اصحاب همان 313 نفر هستند که با ايماني بالا و کرداري وارسته در لحظات آغازين به امام قائم مي پيوندد. انصار مردم با ايمان و پاکباخته اي هستند که با قيام ولي عصر به تدريج از مکّه به لشکر ايشان مي پيوندند.

لینک ثابت

منجي عادلترين حاکم فرض کنيد مهم ترين ويژگي هاي حکومت امام مهدي (ع) ويژگيهاي حاکم نمونه ويژگيهاي حاکم اسلامي است. منجي يعني نجات دهنده يا نجات بخش. خود واژه به معناي رها بخشيدن و قيد و بند را از کسي بر داشتن است. کلمة منجي در اديان مختلف بکار رفته است و قديمي ترين ديني که درباره اين واژه صحبت کرده دين هندوئيسم است. خود هندوها مي گويند در کتابي که در 600 هزار سال قبل نوشته شده از اين کلمه استفاده شده است. در تورات و انجيل نيز از اين کلمه استفاده شده است. در دين اسلام اين کلمه غالباَ براي حضرت مهدي بکار رفته است. پلوراليزم يا کثرت گرائي در دين و در حقانيت بيان شده. ک مرتبه در نجات و يک مرتبه در مسائل اجتماعي و سياسي بيان شده است. الآن در کشور ما در مسائل سياسي بيان شده است؛ کثرت گرائي ديني و البته ما به آن اعتقاد نداريم. چون با عقل و فلسفه سازگار نيست و نه با آيات و روايات. يعني ما نمي توانيم بگوئيم اين دين بر حق است و دين ديگري نيز بر حق است. کثرت گرائي در نجات هم مسئله ايست که از قديم در ميان فيلسوفان بحث شده است مثلاَ در کتاب ابوعلي سينا. بهشت منحصر مخصوص شيعيان علي (ع) نيست؛ بجه هاي کفار يا ديوانگان صغار ايتام اينها همه اهل نجاتند. لطف خدا شامل حال آنها هم مي شود و بهشت نيز مي روند. آيات شريف قرآن مردم را سه دسته مي کند که دو دسته اهل نجاتند. و در روايات آمده که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد که روندگان بهشت بيشتر از روندگان جهنمند. بالاترين درجه بهشت فردوس است که مخصوص شيعيان امير المومنين است. کلمه نجات مربوط به تشکيک است و درجات مختلف دارد و اکثريت مردم اهل نجات هستند. کلمه عادل و عادلترين از واژه عدل گرفته شده و عدل در لغت به معني تساوي است و گاهي هم به معناي قسط و برابري است اين کلمه در يونان باستان فراوان مورد بحث بوده و فلسفه عدل به کرات مورد نظر بوده است. در مورد چيزي صحبت مي کنيم که به تحقق نپيوسته است. چه کسي مي تواند در برابر آينده نظر بدهد و قضاوت کند. علم که نمي تواند در برابر چيزي که آزمايش نکرده حرفي بزند. فلسفه به سوالاتي پاسخ مي دهد که علم در برابر آن ناتوان است. فلسفه در برابر آينده جهان پاسخ مي دهد. علم نمي تواند در برابر ماده اوليه جهان پاسخ دهد در حاليکه فلسفه به آن پاسخ مي دهد. آنچه با الهام و مکاشفه با کشف و شهود بدست مي آيد مي تواند در برابر آينده اظهار نظر کند. وحي و قرآن و سنت نيز مي توانند دربارة آينده جهان صحبت کند. امام زمان حکومت جهاني را بر اساس قرب الي الله تشکيل مي دهند. در اوايل انقلاب بر خلاف مسيحيت که دين را براي اصلاح آخرت ميداند عقيده دين براي دنيا و آخرت بود. بازرگان آمد و گفت که دين براي آخرت است و در همان روزها امام فرمودند: دين نه براي اصلاح دنيا آمده و نه براي اصلاح آخرت بلکه براي قرب الي الله آمده است. امام زمان ابتدا هدفش اجراي عدالت نيست. ايشان مي آيند تا انسانها را به قرب الي الله برسانند و در کنار اين موضوع عدل را برقرار سازند. خدا به ما نزديک است و مائيم که به او نزديک نيستيم. در قرآن آمده او با شماست ولي هيچگاه گفته نشده ما با او هستيم. خدا از رگ گردن و دل به ما نزديکتر است. دين آمده تا ما را به خدا نزديک کند. و اين هدف در زمان ظهور به صورت کامل تامين مي شود. 1. اولين ويژگي حکومت امام زمان انست که مردم را به خدا که بالاترين کمال است مي رساند. خدا عقل را 27 قسمت کرده است که اکنون 2 قسمت از آن را به ما داده است و بقيه را در زمان ظهور به آن مي رسيم. و اين به معني عقل ديني است ونه عقل صنعتي. 2. دومين ويژگي مسئله عدالت است. عدالت در تمام اديان در مورد آخرالزمان به يک معني است. در زرتشت و مسيحيت و... مهمترين ويژگي مدينه فاضله به يک معني است. در نهج البلاغه بين عدل تفاوت وجود دارد. عدل يعني قرار دادن هر چيزي در جايخود. بر خلاف جود و بخشش قرار دادن چيزي در جاي کمال. بر خلاف جود در عدل تساوي است. مبناي عدالت حق است. اگر جائي حق نباشد عدلي نيست. حقوق عرفي يعني در عرف بايد ببينيم کجا کسي را صاحب حق مي شمارند و کجا کسي را صاحب حق نمي شمارند ولي در اسلام حتي حيوان به صاحبش حق دارد. يک نوزاد حقوقي را در برابر پدر و مادر دارد. هر انساني حقوقي نسبت به انسان ديگر را دارد نه تکليف. همسايه به گردن همسايه حق دارد و نه تکليف. حفظ آب و خاک از حقوقي است که به گردن ماست. کسي که فضائي را آلوده مي کند حقي را ضايع کرده است. اگر حقوق را رعايت کنيم عادل هستيم وگرنه ظالم. پس در زمان ظهور عدالت را فقط در ميان انسانها برقرار نمي کند بلکه در ميان همه چيز حتي حيوانات؛ مثل اينکه گرگ و گوسفند از يک آبشخور آب مي خورند. انسانها در زمان ظهور از تمام اديان هستند. همه مسلمان نيستند. امام زمان حمام خون به راه نمي اندازند. در آنزمان يهودي و مسيحي هم به دستورات دين خود بهتر مي رسند. عدل در آن زمان به همه مي رسد. در آخر الزمان امام هم به شهادت مي رسند. اين بزرگترين گناه است و عين ظلم است. آمده است در آنروز همانطور که ظلم و جور فراگير شده عدل و قسط هم فرگير مي شود. ظلم آنزمان اجتماعي است و فردي بسيار کم است. بسياري مردم در منازلشان عادلند. امام زمان عدل اجتماعي مي آورند. و بر عکس دوره هاي قبل ظهور امکان ظلم فردي هست. آدم عادل کسي است که غضبش،خشم، شهوت، علم، شعور، و معرفتش معتدل باشد. و عدالت امام عدالت اخلاقي است نه عدالت فقهي.

لینک ثابت

نظام سياسي مصلح دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است، و حکومت هاي جهاني به لحاظ مبناي غير الهي و ابزارهاي غير مشروع محکوم به نابودي مي باشند. پيش از هر فرضيه و گمان بايد پذيرفت که محتوا و قالب سياسي در حکومت مصلح موعود نبايد و نمي تواند در نمونه هاي تاريخي مشابه داشته باشد. اعلان قرآن مبني بر جاء الحق و زهق الباطل از نابودي هر باطل خبر(الاسراء: 17/81) مي دهد و برچيده شدن حکومت هاي سراسر جهان را که در دايره باطل قرار دارند، نويد مي دهد. اين بشارت از دو زاويه نگاه قابل تأمل است: الف - دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است؛ ب - حکومت هاي جهاني به لحاظ تئوري و عملي باطل بوده و مشمول نابودي توسط حضرتش مي گردند. براساس روايت ها، ساختار حکومت مهدي مصلح از نوع هيچ يک از نظام هاي موجود نيست بلکه در دايره تمدن اسلامي و نشأت گرفته از قرآن و سنت معصومين(ع) است.

لینک ثابت

ويژگي هاي حکومت حضرت مهدي ويژگي اول: اول اين که اين حکومت، حکومتي جهاني است. حکومتي نيست که در يک گوشه اي از زمين برقرار شود. حکومتي است جهاني که همه جهان را مسخّر مي کند و همه را تحت اختيار خودش قرار مي دهد. از روايات فراوان اين مسأله استفاده مي شود. علاوه بر اين، آيه «...اِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّلِحُونَ» و آيات ديگر دلالت مي کند که يک زماني صالحان حاکم زمين مي شوند. يکي از خصوصيات اين حکومت که با حکومت هاي ديگر خيلي تفاوت دارد، حکومت واحد جهاني بودن است. حکومت هاي متعدد نيست. شما مطلع هستيد که الآن جهان در چه حالي است. حکومت هاي مختلفي در جهان است. همه اين اختلافات بايد برطرف بشود و يک حکومت حاکم گردد. اين عقيده اي است که ما شيعيان داريم. ويژگي دوم: ويژگي دوم حکومت حضرت مهدي - سلام اللَّه عليه - گسترش اسلام در همه جهان است به گونه اي که هيچ ده، قريه يا جايي نيست مگر صداي اذان در آن جا به گوش مي رسد. آيا در آن زمان اديان آسماني مثل يهود و نصارا باقي مي مانند يا نه؟ اين مسأله اي ديگر است که فعلاً در آن قسمت بحث نمي کنيم. اما مسأله اين است که اسلام در همه جهان گسترش پيدا مي کند. ترديدي هم از لحاظ روايات نيست. شما مطلع هستيد که مسلمانان الآن چه مقدارند و غير مسلمانان چقدر هستند. يک ششم جمعيت جهان مسلمانند و بقيه غير مسلمان. به هر حال، اکثريت جهان در اختيار غير مسلمان ها است؛ ولي در حکومت حضرت مهدي(عج) همه جهان در اختيار مسلمانان قرار مي گيرد. ويژگي سوم: ويژگي سوم از برنامه هاي حکومت حضرت مهدي(عج) و مهم ترين برنامه اش مبارزه جدي با ستم و ريشه کن کردن آن است. در اين قسمت هم حضرت موفق مي شود؛ يعني ظلم و ستم را ريشه کن مي کند. از روايات فراواني استفاده مي شود که حضرت ستم را برطرف مي سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مي کنند نه حکومت ها نسبت به رعيت هاي خود و نه حکومتي نسبت به حکومت ديگر. ستم به طور کلي برچيده مي شود. ويژگي چهارم: ويژگي چهارم اين که حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مي دهد و اجرا مي کند. همه جا به عدالت رفتار مي شود و گسترش پيدا مي کند. در آن وقت، کسي به کسي ظلم نمي کند. همه با عدالت رفتار مي کنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده اش ستم نمي کند و همين طور همه به عدالت رفتار مي کنند. در اکثر رواياتي که درباره حضرت مهدي(عج) هست اين مسأله را شما مي خوانيد که «يَمْلَأَها قسطأ و عدلأ کما ملئت ظلمأ و جوراً». اين از برنامه هاي اصلي حضرت است. ويژگي پنجم: ويژگي پنجم حکومت امام زمان(عج) اين است که اسلام را در ابعاد مختلف زندگي مردم وارد مي کند؛ يعني اجراي احکام اسلام در ابعاد مختلف زندگي و آن هم در تمام جهان؛ يعني اداره جهان به وسيله احکام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و زندگي و...) و به طور کلي جهان با قوانين اسلام اداره خواهد شد. اين ها مهم ترين چيزهايي است که حکومت حضرت مهدي(عج) در صدد ايجاد آن است.

لینک ثابت
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم