من از نوادگان اویسم که سالها پا میکشند از جریانم وصالها بال و پرم به درد پریدن نمیخورد بالا نمیبرند مرا این وبالها با احتمال آمدنت گریه میکنم یعقوب کردهاند مرا احتمالها پیراهنت کجاست که بینایمان کنی خیری ندیدهام از این دستمالها وقت رسیدن تو زمان رسیدن است خیلی نشستهاند به پای تو کالها دیشب تفالی زدهام راحتم نکرد ناراحتم به جان تو از دست فالها این گریههای نیمه شعبان چه فایده امسال نیز مثل تمامی سالها... شاعر: علی اکبر لطیفیان
مقدمه
بسم الله الرحمن الرحيم
فقل انما الغيب لله فانتظروا اني معکم من المنتظرين: بگو: غيب خاص خداست. پس انتظار کشيد. من نيز از منتظران خواهم بود. [1] .
اينک نزديک به دوازده قرن است که از غيبت محنت افزاي امام عصر عليه السلام گذشته، و بي ترديد اين زمان بس دراز تا ظهور آن حضرت ادامه خواهد يافت. به گواهي حضرت رضا عليه السلام داستان ظهور داستان قيامت است، از آن روي که هيچ کس جز خداي هنگام آن را
[ صفحه 4]
نمي داند و اين امر بر اهل آسمانها و زمين دشوار است و ناگهان فرا مي رسد. [2] بنابر اين پي چوبي از هنگام و زمان ظهور، کاري بي ثمر و به انتظار آن بودن، وظيفه ما بندگان خواهد بود. حضرت جواد عليه السلام فرمايد: ان القائم منا هو المهدي الذي يجب ان ينتظر في غيبته و يطاع في ظهوره. [3] .
براستي که قائم از ما همان مهدي باشد، آن که واجب است در زمان غيبتش انتظار او را کشند و در هنگام ظهورش فرمانش برند. مفهوم انتظار، چشمداشت ظهور و خواست قلبي آن است که از شناخت و ايمان به ظهور ناشي مي شود. و داراي پاداش و ارزش فراوان معنوي است. [4] انتظار
[ صفحه 5]
بسان ديگر عبادتها از کيفيت و ابعاد عملي برخوردار است که پيشوايان الهي ما در آثار خود آن را مورد توجه قرار داده و رعايت دقيقش را وظيفه و تکليف مردمان در عصر غيبت دانسته اند. نوشته اي که اينک در دست داريد، گلچيني از آن وظايف و تکاليف الهي است که براي يادآوري و تذکر خود و خوانندگان گرامي فراهم آورده ايم، گر چه پيشتر، عالمان و محققان شيعي در اين باره داد سخن داده اند و آثار گرانقدري از خود به يادگار نهاده اند. از آنانند:
1 - ابراهيم بن محسن کاشاني الصحيفه الهاديه و التحفه المهديه.
2 - ميرزا حسين نوري (1320 ق) باب دهم از نجم ثاقب. آيت الله ميرزا محمد حسن شيرازي فرموده است: اين کتابي است در نهايت تماميت و متانت و حسن
[ صفحه 6]
ترتيب وجودت تهذيب که در نظر ندارم در اين باب به اين خوبي کتابي نوشته شده باشد. و در دفع شبهه و تصحيح عقيده بر متدين مراجعتش لازم است. [5] .
3- صدرالاسلام علي اکبر همداني (زنده در 1317 ق) تکاليف الانام في غيبه الامام (پيوند معنوي با ساحت مقدس مهدوي) 4 - سيد محمد تقي موسوي اصفهاني (1348 ق) - باب هشتم از مکيال المکارم في فوائد الدعاء للقائم عليه السلام - وظيفه الانام في زمن غيبه الامام عليه السلام 5 - شيخ عباس قمي (1359 ق) فصل ششم از باب چهاردهم منتهي الامال 6 - سيد محمد صدر (معاصر) فصل سوم از بخش دوم تاريخ الغيبه الکبري.
[ صفحه 7]
اميد است که همگي در مورد تکاليف خويش نسبت به امام عصر عليه السلام بيانديشيم و با عمل به آنها هر چه بيشتر مشمول لطف و عنايت حضرتش شويم و سهمي هر چند اندک در زمينه سازي ظهورش داشته باشيم. اللهم عجل فرجه و سهل مخرجه و اوسع منهجه و اسلک بي محجته.
علي اکبر تلافي 20 مهر 28: 1375 جمادي الثاني 1417
[ صفحه 8]
شناخت امام عصر
در مکتب اهل بيت عليهم السلام قطعي است که زمين هيچ گاه از حجت و پيشواي الهي خالي نبوده و نخواهد بود و مردم هر عصر وظيفه دارند که پس از معرفي آن حجت از سوي خداوند سبحان، او را بشناسد و به انکارش نپردازند. عثمان بن سعيد عمري که مقام وکالت امامان هادي، عسکري و مهدي عليهم السلام را عهده دار بوده گويد: من نزد ابومحمد حسن بن علي عليهما السلام بودم که از آن حضرت پرسيدند درباره حديثي که از پدرانش عليهم السلام نقل مي کنند که زمين از حجت الهي تا روز رستاخيز خالي نماند و هر که بميرد و امام زمانش را
[ صفحه 10]
نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. آن حضرت در پاسخ فرمود: اين حق است چنانکه روز روشن حق است. به حضرتش گفتند: اي زاده رسول الله، حجت و امام پس از شما کيست؟ فرمود: ابني محمد. هو الامام و الحجه بعدي. من مات و لم يعرفه، مات ميته جاهليه. [1] .
پسرم محمد باشد. او امام و حجت پس از من است. هر که بميرد و او را نشناسد، به مرگ جاهلي مرده است. به گواهي حضرت صادق عليه السلام، مرگ جاهلي همان مرگ در حال ضلالت و گمراهي است. [2] .
شناخت امام عصر عليه السلام از دو جنبه نسبي و حسبي اهميت دارد. شيعه بايد بداند که نياي آن حضرت کيانند
[ صفحه 11]
و آن والاگهر از چه مقام و منصبي برخوردار است. به برکت اين شناخت، مدعي راستگو و متمهديان دروغين از هم جدا مي شوند و هيچ وقت دلهاي مردمان به شک و ترديد نمي افتد. براي آشنايي با امام عصر عليه السلام احاديث بسياري از زبان مبارک رسول خدا و امامان عليهم السلام صادر شده که عالمان شيعي در کتابهايي مستقل به روايت آنها پرداخته اند. مانند: شيخ طوسي در کتاب الغيبه، و شيخ نعماني در کتاب الغيبه، و شيخ صدوق در کمال الدين. صدر الاسلام همداني گويد: در اين عصر و زمان بر آحاد و افراد مومنين و مومنات و مسلمين و مسلمات واجب است که هر يک چند مجلدي از اين نوع کتب عربي و فارسي در خانه خود داشته باشند. و هميشه به مطالعه و مذاکره آن بپرازند. [3] .
[ صفحه 12]
پيروي از امام عصر
از ابعاد مهم انتظار، عمل به آيين و آداب امام عصر عليه السلام است. هر کس خود را شيعه مي داند بايد با اين کار آن حضرت را خشنود سازد و در تحقق آرمان و هدف او بکوشد. اميرالمومنين عليه السلام بر فراز منبر کوفه فرمود: اللهم انه لابد لارضک من حجه لک علي خلقک يهديهم الي دينک و يعلمهم علمک لئلا تبطل حجتک و لا يضل اتباع اوليائک بعد اذ هديتهم به، اما طاهر ليس بالمطاع، او مکتتم مترقب. ان غاب عن الناس شخصه في حال هدايتهم، فان علمه و آدابه في قلوب المومنين مثبته فهم بها عاملون. [1] .
[ صفحه 13]
خدايا، براستي که ناگريز زمينت را حجتي از جانب تو بر آفريدگانت باشد که آنان را به سوي دينت هدايت کند و علم تو را به آنان بياموزد تا که حجتت طل نشود و پيروان اوليايت پس از آنکه به واسطه او هدايتشان فرمودي، گمراه نشوند. و آن حجت يا آشکار است و فرمانبرداري نشود، يا پنهان است و در حال انتظار. اگر شخص او در زمان هدايت مردم غايب شود، علم و آدابش در دلهاي مومنان ثابت باشد و آنان بدان عمل کنند. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: ان لصاحب هذا الامر غيبه. فليتق الله عبد و ليتمسک بدينه. [2] .
براستي صاحب اين امر را غيبتي باشد. پس (در آن زمان) بنده بايد از خداي پروا کند و دين خود را محکم نگاه دارد.
[ صفحه 14]
من سره ان يکون من اصحاب القائم، فلينتظر و ليعمل بالورع و محاسن الاخلاق، و هو منتظر. فان مات و قام القائم بعده، کان له من الاجر مثل اجر من ادرکه. فجدوا و انتظروا، هنيئا لکم ايتها العصابه المرحومه! [3] .
هر که دوست دارد از ياران قائم باشد، بايد انتظار کشد و از گناه پرهيز کند و بر اخلاقي نيکو باشد در حالي که منتظر است. پس اگر چنين کسي پيش از قيام قائم در گذرد، او را پاداشي باشد مثل پاداش کسي که قائم را درک کرده باشد. پس کوشش کنيد و انتظار کشيد، که گوارايتان باد اي گروه مورد رحمت!
[ صفحه 15]
دعوت به سوي امام عصر
وظيفه وجداني و ايماني هر انسان، نجات همنوع خويش از گمراهي و ضلالت است. و به گواهي حضرت عسکري عليه السلام هر که بميرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلي مرده است. [1] .
بنابر اين، آنان که امام زمان خويش را شناخته اند و به حضرتش ايمان دارند، وظيفه شناساندن هم بر دوش مي کشند. سليان بن خالد گويد: به حضرت صادق عليه السلام عرض کردم: خانواده اي دارم که سخن مرا مي پذيرند. آيا آنها را به اين امر (آيين) دعوت کنم؟ آن حضرت فرمود:
[ صفحه 16]
آري، خداي عز و جل در کتابش فرمايد: يا ايها الذين آمنوا قوا انفسکم و اهليکم نارا وقودها الناس و الحجاره: [2] اي کساني که ايمان آوريده ايد خود و خانوداه تان را از آتشي حفظ کنيد که سوخت آن مردم و سنگها باشند. (الکافي 211:2) عالمان و خادمان اهل بيت عليهم السلام نيز در اين راه رسالت بس سنگيني بر دوش دارند. زيرا که آنان شمع به دست گرفته و عهده دار راهبري مردم در عصر غيبتند. عالم رباني و فقيه صمداني آيت الله ميرزا مهدي اصفهاني (1365 ق) که از جمله شيفتگان و باريافتگان آستان امام زمان عليه السلام در نامه اي به شاگرد خود آيت الله شيخ محمد باقر ملکي ميانجي [3] نخستين وظيفه
[ صفحه 17]
عالمان را باز کردن در خانه اهل بيت عليهم السلام به روي شيعه مي داند و توصيه مي کند که آنان در موضوع امامت و کمالات حضرت ولي عصر عليه السلام سخن برانند تا مردم گرفتار ناپاکان نشوند. او در بخشي از نامه اش مي نويسد: اوصيک - يا اخي - ثم اوصيک بدعوه الناس و توجيه قلوبهم و السنتهم الي امام زمانهم و ملاذهم صلوات الله عليه. تو را - اي برادر - سفارش مي کنم، و باز هم سفارش مي کنم که مردم را به سوي امام زمانشان و ملجا و پناهشان - صلوات الله عليه - دعوت کني و دلها و زبانهاشان را به او متوجه سازي.
[ صفحه 18]
خدمت به امام عصر
از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند: آيا قائم تولد يافته است؟ فرمود: لا. و لو ادرکته لخدمته ايام حياتي. [1] .
نه. و اگر او را درک مي کردم، تمامي روزهاي عمرم را به خدمت او مي پرداختم. آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني گويد: در اين حديث اشاره به اين است که خدمت آن حضرت رترين عبادتها و محبوبترين طاعتهاست. زيرا امام صادق عليه السلام که عمر شريفش را جز در انواع طاعت و عبادت الهي در روز و شب صرف ننموده است بيان
[ صفحه 19]
فرمود که اگر قائم را درک مي کرد روزگار زندگيش را در خدمت او صرف مي نمود. پس، از اين کلام ظاهر مي شود که سعي و کوشش در راه خدمت قائم عليه السلام برترين طاعتها و شريفترين وسايل تقرب به خداوند است. چه، امام صادق عليه السلام آن را ترجيح داده و از ميان انواع طاعت و اقسام عبادت برگزيده است. [2] .
[ صفحه 20]
آمادگي براي ياري امام عصر
خداوند عز و جل فرمايد: يا ايها الذين آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون. [1] .
اي کساني که ايمان آورده ايد، صبر کنيد و شکيبايي ورزيد و آماده و حاضر يراق باشيد و از خدا پروا کنيد، باشد که رستگار شويد. حضرت باقر عليه السلام اين آيه را چنين تفسير فرمود: اصبروا علي اداء الفراض. و صابروا عدوکم. و رابطوا امامکم المنتظر. [2] .
صبر کنيد بر گزاردن احکام شرع. و شکيبايي
[ صفحه 21]
ورزيد بر اذيت دشمنانتان. و آماده و حاضر يراق باشيد وبراي امامتان که در انتظار او هستيد. لزوم آمادکي براي ياوري امام عصر عليه السلام در هنگام ظهور از آن است که حضرتش با قيامي مسلحانه عرصه گيتي را از ستم و ستمکاران پاکيزه خواهد ساخت. به همين لحاظ شيعه بايد خود را براي آن روز که ناگهان فرا مي رسد و آماده و مجهز سازد. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: ليعدن احدکم لخروج القائم و لو سهما. [3] .
بايد هر کدام از شما مردم براي خروج قائم چيزي آماده کند، گر چه آن چيز يک تير باشد.
[ صفحه 22]
دعا کردن براي امام عصر
دعا براي نزديکي فرج، دستور خود امام عصر عليه السلام است، چنانکه فرمود: و اکثروا الدعاء بتعجيل الفرج. فان ذلک فرجکم. [1] .
و براي تعجيل فرج بسيار دعا کنيد، که همان، فرج و گشايش گرفتاري شماست. فقيه رباني ميرزا حسين نوري نويسد: از تکاليف، دعا کردن است از براي حفظ وجود مبارک امام عصر عليه السلام از شرور شياطين انس و جن و طلب تعجيل نصرت و ظفر و غلبه بر کفار و ملحدين و منافقين
[ صفحه 23]
براي آن جناب، که اين نوعي است از اظهار بندگي و رضاي به آنچه خداي تعالي وعده فرموده که چنين گوهر گرانبهايي را که در خزانه قدرت و رحمت خود پروريده و بر چهره آن حجاب عظمت و جلالت کشيده... ظاهر و دنيا را از پرتو شعاع آن روشن نمايد. [2] .
آيت الله سيد محمد تقي موسوي اصفهاني درباره انگيزه دعا براي امام عصر عليه السلام مي نويسد: دعا کردن به کسي، فرع محبت به آن کس است. و اعظم اسباب محبت و دوستي، آن است که شخص وجود کسي را خير بداند، که بودن خير در وجود هر کس مقتضي و موجب محبت اوست. پس هر قدر معرفت شخص انساني به وجود خير در وجود کسي کاملتر شد محبتش به او کاملتر مي شود، و هر قدر محبتش کاملتر شد، تعلقش در دعاي به وجود او کاملتر
[ صفحه 24]
و زيادتر مي شود.... مومنين هر کدام که معرفتشان به آن حضرت و خيرات وجود مبارک او کالمتر است، محبتشان هم کاملتر است. و هر چه محبتشان کاملتر باشد، اهتمامشان در دعا گويي به آن حضرت کاملتر و زيادتر است. [3] .
[ صفحه 25]
حزن و اندوه براي امام عصر
از نشانه هاي محبت و تعلق آدمي به چيزي يا کسي، اين است که به هنگام از دست دادن يا گم کردن آن دچار غم و اندوه مي شود و گاهي نيز فراتر از آن چون ابر بهاران اشک مي ريزد. اگر نيک تامل کنيم خواهيم يافت که امام زمان عليه السلام به لحاظ ايماني، در گسترده آفرينش، محبوبترين شخصي است که بايد او را دوست بداريم و فقدانش را مصيبتي بزرگ بدانيم. مگر نه اين است که رسول خدا صلي الله عليه و آل و سلم فرمود: لا يومن عبد حتي اکون احب اليه من نفسه، و يکون عترتي احب اليه من عترته. [1] .
[ صفحه 26]
ايمان نياوره بنده مگر آنکه من نزد او محبتوبتر از خود باشم و اهل بيت من نزد او محبوبتر از اهل بيت خودش باشند. سيد علي بن طاووس به فرزندش سيد محمد مي گويد: فرزندم محمد! تو را و برادرت و هر که اين کتاب را بخواند سفارش مي کنم به درستي در معامله با خدا جل جلاله و رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و رعايت سفارشها و بشارتهاي آن دو درباره ظهور مولايمان مهدي عليه السلام. چه، گفتار و کردار بسياري از مردم را از نظرهاي فراوان با عقيده آنان مخالف يافتم. به طور مثال اگر معتقد به امامت آن حضرت، بنده اي يا اسبي يا درهم و ديناري از دست دهد و گم کند، سرا پا متوجه آن مي شود و براي يافتن آن نهايت کوشش را انجام مي دهد. امام نديديم که کسي براي تاخير ظهور آن حضرت از اصلاح اسلام و ايمان و قطع ريشه کافران و دشمنان به اندازه دلبستگي به اين امور ناچيز دلبسته باشد و به مقداري که براي فقدان اين
[ صفحه 27]
چيزها ناراحت مي شود متاثر باشد. پس چنين شخصي چگونه ادعاي شناخت حق خدا جل جلاله و حق رسول او صلي الله عليه و آله و سلم و اعتقاد به امامت آن حضرت دارد، به گونه اي که مدعي موالات و دوستي بيش از اندازه هم هستند؟! [2] .
منتظران واقعي امام عصر عليه السلام که تا ظهور آن حضرت در غم و اندوهند، بايد در مناسبتهاي مختلف حزن قلبي خويش را بنمايانند و سرشک خون در فراقش جاري سازند. حضرت صادق عليه السلام فرمايد: اما و الله ليغيبن سبتا من دهرکم و ليخملن حتي يقال: مات! هلک! باي واد سلک؟! و لتدمعن عليه عيون المومنين. [3] .
بدانيد که او مدتي از روزگار را پنهان شود و ياد او
[ صفحه 28]
از خاطرها برود، تا آنجا که گويند: مرد! هلاک شد! به کدام وادي رفت؟! و چشمان مردم با ايمان برايش بگريد. صدرالاسلام همداني در اين زمينه دعاي ندبه را سفارش مي کند و مي گويد: خوب است در هر جمعه، دوستان آن حضرت ارواحنا فداه از مرد و زن، در مسجدي از مساجد يا معبدي از معابد اجتماع نموده، اين دعاي مبارک را با کمال تضرع و زاري و ناله و سوگواري و با نهايت حزن و اندوه و بي قراري بخوانند و گريه کنند و بر غيبت آن شمس تابان و فقدان آن جان جهانيان نوحه کنند. [4] .
[ صفحه 29]
صبر و مقاومت در برابر دشمنان
از آنجا که دوران غيبت به درازا کشيده، دشمنان از اين امر سود جسته منتظران امام عصر عليه السلام را مورد شماتت و آزار قرار مي دهند، برخي کويند: او متولد نشده! و گروهي نويسند: او آمده و رفته است! وعده اي نيز شيعيان را دروغپرداز دانسته، آنان را به خرافه گويي و ناداني نسبت مي دهند! ما که به يقين دانسته ايم امام عصر عليه السلام زنده و حاضر است، بايد صبر و شکيبايي را پيشه خود سازيم و ذره اي شک و ترديد در دل خود راه ندهيم. امام حسين عليه السلام فرمايد: منا اثنا عشر مهديا. اولهم امير المومنين علي بن ابي طالب. و آخرهم التاسع من ولدي. و هو
[ صفحه 30]
الامام القائم بالحق. يحيي الله به الارض بعد موتها و يظهر به دين الحق علي الدين کله و لو کره المشرکون. له غيبه يرتد فيها اقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون، فيوذون و يقال لهم: متي هذا الوعد ان کنتم صادقين؟! [1] .
اما ان الصابر في غيبه علي الاذي و التکذيب بمنزله المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله صلي الله عليه و آله. [2] .
از ما دوازده هدايت يافته باشد. نخستين ايشان اميرالمومنين علي بن ابي طالب و آخرين ايشان نهمين فرزند من باشد. و او امام بر پا دارنده حق است. خداي به وسيله او زمين را پس از مرگش زنده مي کند، و به او دين حق را بر همه دينها پيروز مي گرداند، گر چه مشرکان اين امر را ناخوش دارند.
[ صفحه 31]
او را غيبتي است که اقوامي در آن از دين بر مي گردند و گروهي ديگر بر دين ثابت قدم باقي مي مانند و در نتيجه مورد اذيت قرار مي کيرند. به آنان از سر انکار و استهزا مي گويند: اگر راست مي گوييد، اين وعد کي خواهد بود؟! بدانيد که هر کس در غيب آن حضرت بر اذيت و تکذيب دشمنان شکيب باشد، بسان کسي است که با شمشير در خدمت رسول خدا صلي الله عليه و آله به جهاد مي پردازد.
[ صفحه 32]
همدلي براي ياري امام عصر
براي غيبت و نهان زيستي امام عصر عليه السلام حکمتهاي زيادي گفته مي شود که از آن جمله تعلل و بي وفايي مردم است. خواجه نصيرالدين طوسي درباره آن حضرت مي نويسد: وجوده لطف. و تصرفه لطف آخر. و غيبته منا.: [1] وجود آن حضرت لطف است، و تصرفش لطف ديگر. و غيب و نهان زيستي او از ماست. اگر مردم خواهان ظهور آن حضرت هستند، بايد همگي در اين جهت وحدت قلبي داشته باشند و اين وحدت مقدس را در کردار خويش نيز آشکار سازند. در
[ صفحه 33]
امتهاي پيشين هم اگر پيامبري غيبت اختيار مي کرد، چنانکه مردم همگي يکدل و همنوا شد و از خدا درخواست بازگشت پيامبر را مي کردند خداي خواست آنان را اجابت مي کرد. [2] اين راه توسط امام عصر عليه السلام به ما نيز پيشنهاد شده. آن حضر در توقيعي رفيع خطاب به شيخ مفيد (413 ق) مي فرمايد: لو ان اشياعنا - وفقهم الله لطاعته - علي اجتماع من القلوب في الوفاء بالعهد عليهم، لما تاخر عنهم اليمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعاده بمشاهدتنا علي حق المعرفه و صدقها منهم بنا، فما يحسبنا عنهم الا ما يتصل بنا مما نکرهه و لا نوثره منهم. [3] .
اگر شيعيان ما - که خداي آنان بر طاعتش توفيق دهاد - در راه وفا به پيماني که بر دوش دارند همدل
[ صفحه 34]
بودند، برکت لقاي ما از ايشان وا پس نمي افتاد و سعادت ديدار ما براي آنان زودتر دست مي داد، ديداري که با شناخت حقيقي و درست ايشان نسبت به ما، همراه باشد. پس ما را از ايشان دور نمي دارد جز رفتار ناپسند که به ما مي رسد و ما آن را از ايشان شايسته نمي دانيم.
[ صفحه 35]
مرزباني از آيين
آيين تشيع از آغاز گسترش که زمان ظهور رسول خدا و امامان معصوم عليهم السلام بوده هماره مورد تاخت و تاز دشمنان قرار داشته و در عصر غيبت به شدت آن افزوده اند. زيرا آنان عرصه را با غيبت صاحب دين، خالي ديده و در اين فرصت اقدام به گمراهي و ضلالت مردمان مي کنند. منتظران واقعي امام عصر عليه السلام وظيفه دارند با تمام وجود به دفاع از آيين و آرمان آن حضر برخيزند و به شبهات و القائات شيطاني دشمنان پاسخ دهند. حضرت هادي عليه السلام فرمايد: اگر پس از غيب قائم شما، نباشد عالماني که مردم را به سوي او دعوت کنند و به پذيرش او راهنمايي
[ صفحه 36]
کنند و با حجتها و برهانهاي الهي از دين او دفاع نمايند و بندگان ناتوان خدا را از دامهاي شيطان و فرمانبران او و دشمنان برهانند... هيچ کس باقي نمي ماند جز آنکه از آيين و دين خدا روي گردان و مرتد شد. [1] .
مفهوم انتظار از ديدگاه حائري شيرازي
موعود:
با سپاس از اينکه اجازه فرموديد خدمتتان برسيم و از محضرتان استفاده بکنيم. موضوع اصلي بحث مساله آثار تربيتي انتظار است. اما در مورد مفهوم انتظار فرج و اينکه چه ارادهاي از اين مفهوم ميشود، ديدگاههاي متفاوتي هست، هم در گذشته و هم در حال حاضر. هر کس با ديدگاهي با مساله انتظار فرج برخورد کرده است و مفهومي خاص از انتظار فرج ارائه داده است و بر اساس همين مفهوم هم مشي اجتماعيش را شکل داده است. با توجه به اهميت مساله و اينکه هر مفهومي که ما از انتظار فرج اراده بکنيم، در عمل اجتماعيمان تاثير ميگذارد، به عنوان اولين سؤال بفرمائيد که اصلا مفهوم انتظار فرج از نظر شما چيست و حضرت عالي ديدگاههاي مختلفي را که در اين زمينه هست چگونه ارزيابي ميکنيد؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
بسم الله الرحمن الرحيم، هر مطلب مفيد و مثبتي قابل تحريف است، ميشود با اندک تصرفي، اندک دخالتي مطلب را ازمسير خودش منحرف کرد، شيطان کارش همين است که يک مطلب اصيل را وارونه کند، دين براي يک امري است، شيطان از دين چيز ديگري ميسازد. اين همه کساني که انسانهاي بسياري را منحرف کردهاند، يعني دين جعل کردهاند، حقيقت دين را مسخ کردند، شد يک چيزي که شيطانپسند باشد، انتظار هم از اين قبيله مستثني نيست، شياطين بهترين کارشان براي خودشان همين هست که انتظار را از معني اصلي خودش دور کنند، معني انحرافي برايش درست کنند، پس معني اصيل انتظار را ببينيم چيست تا معني انحرافيش مشخص بشود.
معني اصيل انتظار اين است که انسان در خودش زمينه آمادگي براي اطاعت و پيوستن به آن حضرت را پيدا بکند و همچنين زمينه را براي آن حضرت آماده کند. يعني هم خودش آماده باشد براي پيوستن به آن حضرت، هم براي آن حضرت زمينه سازي بکند. بعضيها يک بعد انتظار را گرفتهاند و آن اينکه ميگويند آن حضرت تا نيايد امور اصلاح نميشود اما اينکه آيا لازم است که ما کاري کنيم تا براي آن حضرت زمينه هموارتر بشود، اين را ميگويند به ما مربوط نيست، اين برداشت غلطي از انتظار است، اين ياس است، اين انتظار نيست. ميگويند از دست ما کاري ساخته نيست. صاحبش ميآيد خودش امور را اصلاح ميکند، خير از دست شما کاري ساخته است، بعضي جايگاه تقدير را و جايگاه مقدرات را نشناختهاند، جايگاه تقدير و مقدرات اين نيست که از انسانها سلب اختيار کنند، سلب قدرت کنند، تقدير جاي خودش را دارد، قدرت و اختيار انسان هم جاي خودش را دارد و به دليلي که انسان مختار است و خدا امانت قدرت را به انسان داده است، اين زمينه انتظار فراهم ميشود. چرا؟ چون آن روزي که آن حضرت ميآيد اينطور نيست که ايشان از انسانها، سلب قدرت ميکند و انسانها را به راهي که ميرود مجبور ميکند، اگر بنا بر چنين کاري بود نياز به انتظار نبود، در همان سال وقتي که ايشان چهار ساله بودند، نه، وقتي که ايشان ده يازده ساله بودند يا پانزده ساله بودند يا بيست ساله بودند اگر بنا بر اکراه بود خوب همان موقع اقدام ميشد نياز نبود که اين همه زمان بگذرد و قرآن مکررا ميفرمايد:
«انلزمکموها و انتم لها کارهون» [1] .
با اينکه شما بدتان ميآيد و کراهت داريد، شما را به قضيه ملزم بکنيم؟ يا ميفرمايد:
«انما انت مذکر لست عليکم بمصيطر»; [2] .
«لست عليهم بوکيل» [3] .
پس اين مجموعهها نشان ميدهد که آن حضرت در انتظار مساعد شدن شرايط و اذن پروردگار جل و اعلي است، پروردگار متعال هم برنامهاش اين نبوده است که مردم عوض نشدند او عوض کند، چه ظهور، چه غيبت، جزء اين آيه هستند: «ان الله لا يغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» [4] .
آن روزي که غيبت صورت گرفت، باز باعثش مردم شدند، مردم يک کاري کردند که نعمت ازشان سلب شد و آن روزي که حضور پيدا بشود قبلش مردم عوض شدهاند، «ذلک بان الله لم يک مغيرا نعمة انعمها علي قوم حتي يغيروا ما بانفسهم» [5] .
يا ميگويد: «ان عدتم عدنا» [6] .
اگر شما برگرديد ما برميگرديم، گاهي هم در توبه را باز ميکند و خدا لطفي ميکند در آنجا و ميگويد: «تاب عليهم ليتوبوا» [7] .
ملاحظه وضعيتشان و ضعفشان را کرده است، نظري کرده است، اجازه داده است که دلشان بشکند و توبه کنند، آن هم جايگاه خودش را دارد. پس اصل غيبت که شروع شد از ناشکري شروع شد، کاري با امام يازدهم کردند شيعيان که با هيچ کدام از امامان نکردند، يک نامهاي به ايشان نوشتند که پولهايي را که ما خدمتتان فرستاديم شما بيلانش را به ما بگوييد در «تحف العقول» حضرت پاسخشان را اينطوري دادند که اگر اين امامت امر مستمري است چرا اين سؤال از يکي از پدران من نشد، چرا آنها متهم به اين معنا نشدند؟ بعد از آن حضرت نپذيرفت و دستور فرمود پرده سياهي در اتاق ايشان آويختند، مردم ميآمدند از پشت پرده سؤال ميکردند و ميرفتند. اين هم پرده غيبت است. اين حرکت است، چون خداي تعالي ميتوانست آسمانها و زمين رادر يک لحظه خلق کند اما آنها را شش روزه آفريد، در روايت داريم که اي براي «اناته» است، «تاني» است، خداوند «تدرج» را دوست دارد، اين متينتر است. پس اول غيبت کبري استبا نواب لاعلي التعيين [غيرمعيني]، که حضرت ديگر تعيين نميکنند، قلوب مردم به سمتي برود و آمادگيشان و ساختهشدنشان براي ظهور، معناي انتظار اين است که هم خودش را فرد آماده کند براي پيوستن به آن حضرت، و هم ديگران را براي اين کار تشويق کند و براي اين کار تمهيد مقدمات کند. در يک مصداق کوچک ميشود اينطوري مثال زد، امام راحل، قدس سره، در نجف بود و مردم آرزو داشتند بيايد ايران، همکاري با او ميکردند با اينکه در بينشان نبود، نوارش را تکثير ميکردند، صحبتش را اشاعه ميکردند، ذکر خير او ميکردند، اطلاعيه به نفعش ميدادند، کار برايش ميکردند، تا امام رفتند به پاريس. باز هم مردم در اينجا تظاهرات ميکردند، راهپيمايي ميکردند، آن اندازه تلاش کردند، کار کردند، تا حکومت شاه را فلج کردند، تا امام آمد و حکومت هم نتوانست کاري بکند، اين نقش مردم بود. آمدن امام بر اساس کار و حرکت و تلاش مردم است، از مردم حرکت، از خدا برکت، نتيجهاش اين شد که آمد. ظهور هم مثل همين است، در قبل از ظهور هم بايد، اينهايي که دوستان آن حضرت هستند، آنچنان کار کنند که دشمنان آن حضرت فلج بشوند. آنچنان تبليغ کنند، ترويج کنند، نام ببرند که اسم آن حضرت، انتظار آن حضرت، آمدن آن حضرت، يک امر شايع و رايجي بشود. اين ميشود انتظار حقيقي. بعضيها ميگويند ما چکار داريم که ميآيد ما خودمان اصلاح ميکنيم، اين غلط است، اين عينا مثل قضيه دعاست، فرد ميگويد من در مساله روزي بايد کار کنم، دعا يعني چه، يکي ديگر ميگويد، دعا ميکنم، کار يعني چه؟ اما دستور اين است که انسان کار بکند، دعا هم بکند، اگر دعا بکند و کار نکند، روايت داريم چند دسته دعايشان مستجاب نيست، يکيش اين است که کسي در خانه بنشيند و بگويد «اللهم ارزقني» ميگويد خداوند متعال به تو دست داده است، پا داده است، اينها وسايل روزي است، صلاح دانستم ميدهم، ميروي بيرون ممکن است صلاح ندانم و ندهم. تو معذوري، در مساله انتظار تلاشمان را بايد بکنيم، دعا هم بايد بکنيم، دعاي براي تعجيل ظهور و تلاش براي آن. خداوند متعال نمونه دعاي مستجاب را اينجوري ميگويد، موسي عليهالسلام، وقتي رسيد به چاه ديد که عدهاي در اطراف چاه جمع شده و ميخواهند به گوسفندانشان ميخواهند آب بدهند، دو زن هم در آنجا ايستادهاند و منتظرند. آمد پيش آنها و گفت شما چه چيزتان است؟ «قال ما خطبکما قالتا لا نسقي حتي يصدر الرعاء» [8] .
گفتند: جلوي چشم اين چوپانها آب نميدهيم، تا اينها بروند «فسقي لهما» رحم کرد به اينها و برايشان آب کشيد، «ثم تولي الي الظل» [9] .
در آفتاب نايستاد و دعا کند، ميخواست در حال خودش باشد. از اين جهت رفت توي سايه، «فقال رب اني لما انزلت الي من خير فقير» [10] .
کارش را کرد، بعد دعايش را هم کرد، ما داريم در روايت «ارحم ترحم» رحم کرد به آنها خدا هم به او رحم کرد. تلاش کرد در حد خودش براي ديگران، اما فرج شد براي خودش، از اين جهت ميگويند دعا کنيد براي فرج ما که فرج ميشود براي خودتان، موسي، عليهالسلام، آب کشيد براي دختران شعيب اما فرج شد براي خودش، در آن وقتي که درخواست ميکرد «لما انزلت الي من خير فقير» ما نميدانيم چه خيري ميخواهد، علي، عليهالسلام، ميداند، ميفرمايد: «والله ما ساله الا خبزا ياکله» [11] .
منظور موسي از خبز يک تکه نان بود، يک کف دست نان، از بس علف خورده بود «لانه کان ياکل بقلة الارض و لقد کانت خضرة البقل تري من شفيف صفاق بطنه» [12] .
از زير پوست شکمش سبزي علف پيدا بود، پيداست که همه چربي بدنش آب شده بود در اين مدت، اين خيلي حرف است که علي،عليهالسلام، ميفرمايد: سبزي علف از زير پوست شکمش پيدا بود، موسي عليهالسلام چقدر پوستهايش نازک شده بود و چقدر هم علف خورده بود، اما با اين همه علف خوردن به کسي نگفت يک تکه نان به من بده، مناعت طبع موسي را نشان ميدهد. خوب گاهي انسان از خدا يک پاره نان ميخواهد، او به اندازه حاجتش ميخواهد خدا به اندازه کرمش به او ميدهد. خدا براي او مساله زن را حل کرد، مساله اشتغال را حل کرد، مساله مسکن را حل کرد، الان مساله جوانان ما و احتياجات عمده جوانان ما اين چهار تاست، شغلي، خانهاي، همسري، بعد هم براي ادامه تحصيل کنکور بدهند و وارد دانشگاه بشوند، خداوند متعال همه اينها را براي موسي عليهالسلام فراهم کرد. اول گفت: «اني اريد ان انکحک احدي ابنتي هاتين» [13] .
همه ميروند سراغ فردي که او پيشنهاد کند به پدر زن، پدر زن پيشنهاد ميکند به داماد، يکي از اين دو تا دختر را ميخواهم به تو بدهم، اين از زنش، «علي ان تاجرني ثماني حجج»; [14] .
هشت سال برايم کار کني، اين هم از شغلش، الان که ميخواهد دست توي اين سفره بکند بر اساس قرارداد است، ميهمان نيست، تصدقي و اعانت و اينها نيست، از همين امشب غذايي که ميخواهد بخورد بر اساس اين است که ميخواهد کار بکند، از حالا جزء قرارداد است. چون اجير اينهاست بايد به اجير مسکنش را هم بدهند، چون کار ميکند، در مقابل کار مسکن ميگيرد و زن ميگيرد و قوت و غذا و بالاتر از هر سه اينها دانشگاه است، چه استاد دانشگاهي بهتر از شعيب و دانشگاهي بهتر از تربيت پيغمبر، شما دانشگاه تربيت معلم يا تربيت مهندس داريد اما اينجا دانشگاه تربيت پيغمبر است، خوب او يک تکه نان خواست، اينطوري بهش دادند، خدا به ما ميآموزد عمل کنيد، دعا هم کنيد، در انتظار هم، هم عمل، هم دعا، هر کس بگويد من تلاش ميکنم براي آن حضرت، دعا نميکنم، اشتباه ميکند. هرکس بگويد من دعا ميکنم، کاري از دست ما ساخته نيست، ما فقط نشستهايم. پس آنها انتظار افراطي و تفريطي و اين هم حد وسط، حد اعتدال، اين نوع انتظار، اثر تربيتياش اين است که من ميگويم. من براي اصلاح عالم، هر کاري را مقدورم شد ميکنم، هر چه را که نتوانستم او ميآيد تکميلش ميکند، ما ميخواهيم اين عالم را بسازيم، هر اندازهاش را که بتوانم ميکنم، او ميآيد تکميل ميکند، من وقتي که بدانم که اين کار من ديگر کسي دنبالش را نميآورد، انگيزه کار کردن از من گرفته ميشود، وقتي که من ميدانم بالاخره ديگران ميآيند و اين امور درست ميشود، من هيچ نگران نيستم، چقدر از کار را ميکنم، طلبه تربيت ميکنم که برود انصار ايشان بشود. چون ميدانم که آقا بعدا از اينها استفاده ميکند. هيچ نگراني نيست، خستگي، افسردگي حاصل نميکند، اثر ديگرش اين است که انسان در حين انتظار اين حکومتهايي که هست قبول ندارد ميگويد اينها طاغوتند، الا يک حکومت انتظار که اهل انتظار باشد، آن حکومت را قبول دارد. بيعت با اينها نميکند چون منتظر است که با آقا بيعت کند، ببينيد کسي که منتظر است از آن سفره بخورد، از اين سفره نميخورد، ميگويد سفره ما بعد از اين هست. خودش را از اين وضعيت سير نميکند، حالش، حالت مسافر ميشود، آن حال منتظر است، حال منتظر يک حال قائم است نه يک حال قائد، ببينيد شما نشسته باشيد بخواهيد از اين طرف اتاق نشسته برويد آن طرف اتاق، چقدر طول ميکشد و چقدر زحمت دارد، اما اگر برخيزيد چقدر راحت ميتوانيد کار کنيد. توان انسان را انتظار بالا ميبرد، ببينيد بعضي ميپرسند مثلا چه کار ميکند؟ «جعل الله الکعبة البيت الحرام قياما للناس» [15] .
اين کعبه را اينطوري نگاهش نکن. هر که به اين کعبه معتقد باشد از جايش برميخيزد، ميگويد ديگران دل به دنيا بستهاند، نشستهاند سر سفره دنيا همين را کردهاند خانه و مسکن، اين بيتالله انسان را از خاک بلند ميکند، انسان را سراپا بلند ميکند، انتظار هم همينطور است، انتظار انسان را سرپا ميکند، روحيه به انسان ميدهد، يک اثر ديگر انتظار اين است که به انسان سنخيت ميدهد با آنها، چون به خودش ميگويد من منتظر آنها هستم اما اگر آنها آمدند و گفتند ما تو را قبول نداريم، چه کار کنم؟ قرآن را مشاهده ميکند که طالوت گفت که «ان الله مبتليکم بنهر فمن شرب منه فليس مني و من لم يطعمه فانه مني الا من اغترف غرفة بيده». [16] .
خوب ميگويد آقا امام زمان عليهالسلام هم که قيام ميکند اول جنودش313 نفر است، طالوتيها هم که313 نفر بودند پس وقتي که در313 اين دو تا مشترکند، جنگ بدر هم313 تا بوده است، پس يک مشترکات ديگري هم دارد. نه همين شرب که به من بگويد هر کس خورد با ما نيست، هر کس نخورد از ماست مواظب ميشود که از قدرتش سوء استفاده نکند، از آنچه که در اختيارش هست، «الا من اغترف غرفة بيده» تا «من لم يطعمه فانه مني» بشوي، پس انتظار اين خاصيت را دارد که دريچهاي است بسوي نور.
انتظار ميگويد اصلا آن حال تو اين نيست منتظرش شو، و همين ميشود نفسکش او، زمينه تنفس او، مثل نماز، نماز براي انسان تنفس است، که اين همه فاني، اين همه کوچک، اين هم يکجور ديگر بازي، يک طرفي هست که انسان با آن بازي نکند، وگرنه اين همه عالم را ببيند، اگر اين نماز نباشد، اين انسان دق ميکند و انتظار هم نباشد انسان مؤمن دق ميکند. پس اثر روحي ميگذارد، اثر تربيتي ميگذارد، اثر اخلاقي ميگذارد و بالاتر از همه ايشان گفتهاند: شما دعا کنيد براي تعجيل فرج ما که همين کار، فرج خود شماست.
موعود:
ببخشيد در صحبتهاي شما نکتهاي بود، در ارتباط با برخورد شخص منتظر با حکومتهايي که در زمان غيبت وجود دارند، اين نکته ممکن است اين سؤال را پيش بياورد که پس حرکتي که در کشور ما براي تشکيل يک حکومت اسلامي ايجاد شد، چگونه بايد توجيه کرد؟ اين حرکت چگونه با مساله انتظار قابل جمع است؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
جمهوري اسلامي خصلت بالايش همين انتظار است، امام راحل هميشه ميفرمود «ما منتظر طلوع خورشيديم»، «ان شاءالله اين حکومت را ما به صاحب اصليش بسپاريم»، نسبت به غير اين حکومت بله، بگويد آنها فاسقند، آنها فاسدند، آنها موانع راهند، از من نيستند، من از اينها نباشم، امانسبتبه اين حکومتبايد معتقد باشد، براي پيوستن به آن حضرت آمادگي داشته باشد که افراد را به حضرت ملحق کند، اما اينکه کار آن حضرت را اين حکومت ميکند، خير، آنطوري که حضرت اقامه عدل ميکنند، اينها هم ميتوانند، نه، اينها ميتوانند زمينهچيني کنند، چرا، بعضي از امور را هم اينها تجربه کنند که زمينه فراهم بشود، مثلا ما ميگوييم ولايت مطلقه فقيه، خوب کسي که به ولايت مطلقه فقيه معتقد بود و راضي شد به ولايت مطلقه امام به طريق اولي حاضر ميشود که براي غير معصوم ولايت مطلقه قائل بود و اينطوري از آن اطاعت کرد، تمريني ميشود براي اطاعتش از معصوم و معمولا هم اينطور بزرگان وقتي که ميآينديکضربنميآيند، يکامتحاني ميکنند، يک آزمايشي ميکنند، يک سر و چشمي آب ميدهند و بعد ميآيند. هر عاقلي اينطوري است، امام حسين،عليهالسلام، وقتي که کوفيان اين همه نامه نوشتند، مسلم بن عقيل را فرستاد که سالي که نکوست از بهارش پيداست، با ايشان چه کنند. معلوم ميشود که با آن حضرت چه ميکنند. امام راحل را که براي اين امت فرستادند مثل مسلم بن عقيل بود، اگر با او خوشرفتاري ميکردند پيدا بود که ميشد براي آن آقا هم اينها مريدهاي خوبي باشند. واقعا هم مردم براي امام مريدان خوبي بودند، استقبالي از او کردند پنج ميليوني. وقت رحلتش هم بدرقهاي کردند بيشتر از آن استقبال، هر چه هم فتوا داد رعايت احترام فتوايش را کردند با سنتش و آدابش و عاداتش و ميگفتند مرجع هرچه بگويد، هشت سال جنگيدن را لازم کرد، آدم يک روز بجنگد، دو روز بجنگد، يک ماه، يک سال، آن هم با دست خالي، اينها همهاش پيداست که آن وفاداري که به آن حضرت کردند براي اين حضرت هم ميکنند.
موعود:
وقتي که ما معارفي را که از ائمه معصومين،عليهمالسلام، در مورد انتظار به ما رسيده است مورد مطالعه قرار ميدهيم، ميبينيم که تعبيرات خيلي بلندي در مورد اصل مساله انتظار در آنها وجود دارد، تعبيري مثل اينکه «افضل العبارة انتظارالفرج». اين موضوع اين سؤال را در ذهن ايجاد ميکند که حالت يک انسان منتظر با حالت يک انسان غير منتظر چه تفاوتهايي دارد؟ چه چيزي به انتظار اين فضيلت را بخشيده که «برترين عبارتها» شده است؟ اصولا وجه مميزه انسان منتظر چيست؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
انتظار و عدم انتظار مثل مسافر و حاضر است، کساني که اهل دنيا هستند قصد اقامت کردهاند، کساني که اهل آخرت هستند توي دنيا قصد اقامت ندارند، حالت مسافر دارند. مسافر چه کار ميکند؟ مسافر مثلا ميخواهد برود کشور عربستان، ميخواهد برود در آنجا مثلا متوطن بشود، نميخواهد برود حج و برگردد، يک کساني هستند که ميخواهند بروند خارج و بمانند و ديگر برنگردند، اينها چه کار ميکنند، همينها کافي استبراي مطالعه کار، اينها همه چيزشان را دلار ميکنند، فرششان، باغشان، تجارتخانهشان، همهشان را پول ميکنند ميگذارند توي بانکهاي خارج، کسي هم که اهل آخرت است، همه را ميفرستد توي بانکهاي آخرت، اينجا مصرفش نميکند، پس آن کسي هم که معتقد است به آخرت، حالتش، حالت مسافر دارد که قصد رفتن کرده است، حالتش اين است که همه چيزش را تبديل به جنس ارز آن کشور ميکند، انتظار هم همين حال را به انسان ميدهد که شايد امشب آمد، شايد امروز صبح آمد، در روايات نگفتهاند که آقا ده سال ديگر ميآيد، بيست سال ديگر ميآيد، راوي ميگويد که به آقا امام صادق،عليهالسلام، عرض کردند که آقا من نماز صبح را که خواندم دلم ميخواهد بخوابم اما ميترسم که خورشيد از مغرب طلوع کند (چون در روايت است که از علائم است) اگر خورشيد از مغرب طلوع کند آن وقت من آماده نباشم به خاطر اينکه ميخواهم نگاه کنم ببينم از کدام طرف طلوع ميکند امروز روز ظهور است. الان شمشيرم را بردارم و آماده باشم براي قيام، خوابم نميبرد، حضرت فرمودند: نه بگير بخواب. روزي که بايد آفتاب بزند از مغرب سپيدهاش هم از مغرب ميزند، ببينيد آقا چطوري با اين حرف زد، نگفت آقا اين قضيه مربوط به حالا نيست مربوط به نوه پشت چندمي من است، ايشان که اينقدر منتظر بود که هر روز به دنبال وقتش ميگشت آقا حالش را به هم نزد، گفت حال خوشي دارد بگذار در حال خودش باشد، حال انتظار قربي داشت. حضرت آب سرد نريخت رويش. از اين جهت بسياري ميگفتند همين امروز ممکن است آقا ظهور کند. زمان نميگفتند، ميگفتند شايد همين جمعه آمد، اين حالتي که آنها ميخواستند اين بوده است که انسان آمادگي خودش را حاصل کند، خوب وقتي که انسان آماده شد، مرگ هم بخواهد در آن حال آمادگي برسد، پشيماني ندارد، ميسازد انسان را از نظر اخلاقي.
موعود:
يکي از مسائل مهمي که الان وجود دارد مسئله تهاجم فرهنگي و مسائلي است که در مورد جوانها وجود دارد، به نظر شما ما چه استفادهاي ميتوانيم از ترويج فرهنگ انتظار و توسعه فرهنگ مهدويت و انتظار براي اصلاح وضعيت فرهنگي، بخصوص جوانان داشته باشيم. با ترويج فرهنگ انتظار چه تاثيري ميتوانيم بگذاريم در اصلاح جوانان و هدايت آنها به طريقي مطلوب؟
آيت الله محي الدين حائري شيرازي:
فرهنگ انتظار ولايت انسان را حفظ ميکند و با ولايتش انسان هر چه بخواهد بشود، ميشود «الله ولي الذين امنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» [17] .
ولايت است که سبب ميشود که انسان از ظلمت به سوي نور بيايد اين وقتي که انتظار آقا را دارد چهره ولايت در انتظار تجلي ميکند، من اين را برايتان توضيح بدهم يعني چهره ممکن است ابعاد مختلف داشته باشد، کسي به نام زيد ميخواهد توي اتاق بيايد، هرکسي نسبت به زيد موضعي ميگيرد. آنکه از زيد طلبکار است ميگويد به او بگويم و طلبم را از او بگيرم، او که به زيد بدهکار است يا ميخواهد از زيد فرار کند که زيد را نبيند يا ميخواهد بدهيش را به او بپردازد، خلاصه هرکس يک جوري با او برخورد ميکند. وقتي که ميگوييم ولايت، وقتي که امام حاضر است، ولايتيعني اطاعت، وقتي که امام غايب است، نيست که از او اطاعت کني، انتظارش را که ميکشي ولايت در همين انتظار تجلي پيدا ميکند. وقتي که ولايت آمد همه چيز ميآيد،اول ولايت بعد نماز، اين ولايت است که به نماز روح ميدهد، چطور ميگوييم اول لباس غصبي نباشد بعد نماز، زمين غصبي نباشد، بعد نماز، انتظار جلوگاه ولايت است.
آثار انتظار ظهور مهدي
بعضي از ناآگاهان چنين پنداشتهاند که انتظار ظهور مهدي (ع) بر اساس آيات فوق (که درمقاله قبل آمده است) ممکن است سبب رکود و عقب ماندگي يا فرار از زير بار مسؤوليتها و تسليم در برابر ظلم و ستم گردد، چرا که اعتقاد به اين ظهور بزرگ مفهومش قطع اميد است از اصلاح جهان قبل از او حتي کمک کردن به گسترش ظلم و فساد است تا زمينه ظهور آن حضرت فراهم گردد.
اين سخني است که سالهاست بر سرزبان مخالفان و منکران قيام مهدي (ع) است و ابن خلدون به آن اشاره کرده است، درحالي که مطلب کاملا برعکس است و انتظار اين ظهور بزرگ آثار بسيار سازندهاي دارد که در ذيل به طور فشرده ميآوريم تا معلوم شود آنها که چنين قضاوت کردهاند قضات عجولانه و حساب نشدهاي است در برابر مسالهاي که هم در قرآن مجيد به آن شاره شده و هم در احاديث متواتره که در کتب معروف اهل سنت و منابع مشهور شيعه آمده با صراحت مطرح شده است.
حقيقت انتظار و آثار سازنده آن
سخن در اين بود که آيا ايمان به ظهور مهدي (ع) با آن برنامه جهانيش که عالم را پر از عدل و داد ميکند و ريشههاي ظلم و ستم را قطع مينمايد اثر سازنده تربيتي دارد يا آثار منفي؟
آيا ايمان به چنين ظهوري انسان را چنان در افکار رؤيايي فرو ميبرد که از وضع موجود خود غافل ميگردد و تسليم هرگونه شرايط ميکند؟
و يا اين که به راستي اين عقيده يک نوع دعوت به قيام و سازندگي فرد و اجتماع است؟
آيا ايجاد تحرک ميکند يا رکود؟
آيا مسئوليت آفرين است يا مايه فرار از زير بار مسئوليتها؟
وبالاخره آيامخدر است يا بيدار کننده؟
ولي قبل از توضيح و بررسي اين سؤالات توجه به يک نکته کاملاً ضروري است و آن اين که سازندهترين دستورات و عاليترين مفاهيم هرگاه بدست افراد نا وارد يا نالايق يا سوء استفاده چي بيفتد ممکن است چنان مسخ شود که درست نتيجهاي بر خلاف هدفي اصلي بدهد و در مسيري بر ضد آن حرکت کند و اين نمونههاي بسيار دارد و مسئله «انتظار» بطوري که خواهيم ديد در رديف همين مسائل است.
بهر حال براي رهايي از هر گونه اشتباه در محاسبه در اين گونه مباحث بايد به اصطلاح آب را از سرجشمه گرفت تا آلودگيهاي احتمالي نهرها و کانالهاي ميان راه در آن اثر نگذارد.
يعني ما در بحث انتظار مستقيما به سراغ اصلي اسلامي رفته و لحن گوناگون رواياتي راکه روي مسئله انتظار تاکيد ميکند مورد بررسي قرار ميدهيم تا از هدف اصلي آگاه شويم.
اکنون با دقت با اين چند روايت توجه کنيد:
1- کسي از امام صادق (ع) پرسيد: چه ميگوئيد درباره کسي که داراي ولايت پيشوايان است و انتظار ظهور حکومت حق را ميکشد و در اين حال از دنيا ميرود؟
امام (ع) درپاسخ فرمود: هو بمنزله من کان مع القائم في فسطاطه - ثم سکت هنيئه - ثم قال هو کمن کان مع رسول الله:«او همانند کسي است که با رهبر اين انقلاب در خيمه او(ستاد ارتش او) بوده باشد - سپس کمي سکوت کرد - و فرمود مانند کسي است که با پيامبر اسلام (ص) در «مبارزاتش» همراه بوده است». [1] .
عين اين مضمون در روايات زيادي با تعبيرات مختلفي نقل شده است.
2- در بعضي «بمنزله الضارب بسيفه في سبيل الله»:«همانند شمشير زني در راه خدا».
3- و در بعضي ديگر «کمن قارع مع رسول الله بسيفه»: «همانند کسي است که در خدمت پيامبر با شمشير بر مغز دشمن بکوبد».
4- در بعضي ديگر «بمنزله من کان قاعدا تحت لواء القائم»: «همانند کسي است که زير پرچم قائم بوده باشد».
5- و در بعضي ديگر«بمنزله المجاهد بين يدي رسول الله (ص): «همانند کسي است که پيش روي پيامبر جهاد کند».
6- و بعضي ديگر «بمنزله من استشهد مع رسول الله: «همانند کسي است که با پيامبر شهيد شود».
اين تشبيهات هفتگانه که در موردانتظار ظهور مهدي (ع) در اين شش روايت وارد شده روشنگر اين واقعيت است که يک نوع رابطه و تشابه ميان مسئله «انتظار از يک سو، و «جهاد»، و مبارزه با دشمن در آخرين شکل خود از سوي ديگر وجود دارد.
7- در راويت متعددي نيز انتظار چنين حکومتي را داشتن، به عنوان بالاترين عبادت معرفي شده است.
اين مضمون در بعضي از احاديث از پيامبر و در بعضي از امير مؤمنان علي (ع) نقل شده است، در حديث ميخوانيم که پيامبر فرمود: افضل اعمال امتي انتظار الفرح من الله عزوجل»: «بالاترين اعمال امت من انتظار فرج از ناحيه خدا کشيدن است». [2] .
و در حديث ديگري از پيامبر ميخوانيم «افضل العباده انتظار الفرج»: [3] .
اين تعبيرات همگي حاکي از اين است که انتظار چنان انقلابي داشتن هميشه توام با يک جهاد وسيع و دامنه دار است اين را در نظر داشته باشيد تابه سراغ مفهوم انتظار رفته سپس از مجموع آنها نتيجهگيري کنيم.
مفهوم انتظار
«انتظار» معمولا به حالت کسي گفته ميشود که از وضع موجود ناراحت است و براي ايجاد وضع بهتري تلاش ميکند.
في المثل بيماري که انتظار بهبودي ميکشد، يا پدري که در انتظار بازگشت فرزندش از سفر است، از بيماري و فراق فرزند نارحتند و براي وضع بهتري ميکوشند.
همچنين تاجري که از بازار آشفته ناراحت است و در انتظار فرو نشستن بحران اقتصادي ميباشد اين دو حالت را دارد «بيگانگي با وضع موجود» و «تلاش براي وضع بهتر».
بنابراين مسئله انتظار حکومت حق و عدالت مهدي و قيام مصلح جهاني در واقع از دو عنصر است عنصر نفي و عنصر اثبات عنصر نفي همان بيگانگي است با وضع موجود و عنصر اثبات خواهان وضع بهترين بودن است.
و اگر اين دو جنبه در روح انسان به صورت ريشه دار حلول کند سرچشمه دو رشته اعمال دامنه دار خواهد شد
اين دو رشته اعمال عبارتند از ترک هر گونه همگاري و هماهنگي با عوامل ظلم و فساد و حتي مبازره با آنها از يک سو، و خود سازي و خودياري و جلب آمادگيها جسمي و روحي و مادي و معنوي براي شکل گرفتن آن حکومت واحد جهاني و مردمي از سوي ديگر.
و خوب که دقت کنيم ميبينم هر دو قسمت آن سازندهو عامل تحرک و آگاهي و بيداري است.
با توجه به مفهوم اصلي «انتظار» معني روايات متعددي ه در بالا درباره پاداش و نتيجه کار منتظران نقل کرديم به خوبي درک ميشود. اکنون ميفهميم چرا منتظران واقعي گاهي همانند کاسني شمرده شدهاند که در خيمه حضرت مهدي (ع) يا زير پرچم او هستند يا کسي که در راه خدا شمشيري ميزند، يا به خون خود آغشته شده، يا شهيد گشته است.
آيا اينها اشاره به مراحل مختلف و درجات مجاهده در راه حق و عدالت نيست که متناسب با مقدار آمادگي و درجه انتظار افراد است؟
يعني همانطور که ميزان فداکاري مجاهدان راه خدا و نقش آنهابا هم متفاوت است، انتظار و خود سازي و آمادگي نيز درجات کاملا متفاوتي دارد که هر کدام از اينها با يکي از آنها از نظر مقدمات و نتيجهگيري شباهت دارد هر دو جهادند و هر دو آمادگي ميخواهند و خود سازي کسي که در خيمه رهبر چنان حکومتي قرار گرفته يعني در مرکز ستاد فرماندهي يک حکومت جهاني است نميتواند يک فرد غافل و بيخبر و بي تفاوت بوده باشد آنجا جاي هر کس نيست جاي افرادي است که به حق شايستگي چنان موقعيت و اهميتي را دارند.
همچنين کسي که سلاح در دست دارد ودر برابر رهبر اين نقلاب با مخالفان حکومت صلح و عدالتش ميجنگد آمادگي فراوان روحي و فکري ورزمي بايد داشته باشد.
براي آگاهي بيشتر از اثرات واقعي انتظار ظهور مهدي (ع) به توضيح زيرتوجه کنيد.
انتظار يعني آماده باش کامل
من اگر ظالم و ستمگرم چگونه ممکن است در انتظار کسي باشم که طعمه شمشيرش خون ستمگران است؟
من اگر آلوده و ناپاکم چگونه ميتوانم منتظر انقلابي باشم که شعله اولش دامان آلودگان را ميگيرد؟
ارتشي که در انتظار جهاد بزرگي است آمادگي رزمي نفرات خود را بالا ميبرد و روح انقلاب در آنها ميدمد و هرگونه نقطه ضعفي را اصلاح ميکند.
زيرا چگونگي انتظار همواره متناسب با هدفي است که در انتظار آن هستيم.
انتظار آمدن يک مسافر عادي از سفر.
انتظار بازگشت يک دوست بسيار عزيز.
انتظار فرارسيدن چيدن ميوه از درخت و درو کردن محصول.
هر يک از اين انتظارها آميخته با يک نوع آمادگي است، در يکي بايد خانه را آماده کرد و وسايل پذيرايي فراهم ساخت، در ديگري ابزار لازم و داس و کمباين و....
اکنون فکر کنيد آنها که انتظار قيام يک مصلح بزرگ جهاني را ميکشند در واقع انتظار انقلاب و دگرگوني و تحولي را دارند که وسيعترين و اساسيترين انقلابهاي انساني در طول تاريخ بسر است.
انقلابي که بر خلاف انقلابهاي پيشين جنبه منطقهاي نداشته بلکه هم عمومي و همگاني است و هم تمام شئون و جوانب زندگي انسانهارا شامل ميشود، انقلابي است سياسي، فرهنگي، اقتصادي و اخلاقي.
خود سازي فردي
چنين تحولي قبل از هر چيز نيازمند به عناصر آماده و با ارزش انساني است که بتوانندبار سنگين چنان اصلاحات وسيعي را در جهان بدوش بکشند و اين در درجه اول محتاج به بالا بردن سطح انديشه و آگاهي و آمادگي روحي و فکري براي همکاري در پياده کردن آن برنامه عظيم است. تنگ نظريها، کوته بينيها، کج فکريها، حسادتها، اختلافات کودکانه و نابخردانه و بطور کلي هر گون نفاق و پراکندگي با موقعيت منتظران سازگار نيست.
نکته مهم اين است که منتظر واقعي براي چنان برنامه مهمي هرگز نميتواند نقش تماشاجي را داشته باشد بايد از هم اکنون حتما در صف انقلابيون قرار گيرد.
من اگر فاسد و نادرستم چگونه ميتوانم در انتظار نظامي که افراد فاسد و نادرست در آن هيچگونه نقشي ندارند بلکه مطرود و منفور خواهند بود روز شماري کنم.
آيا اين انتظار براي تصفيه روح و فکر و شستشوي جسم و جان از لوث آلودگيها کافي نيست؟
ارتشي که در انتظار جهاد آزادگي بخش به سر ميبرد حتمابه حالت آماده باش کامل در ميآيد سلاحي را که براي چنين ميدان نبردي شايسته است بدست ميآورد، سنگرهاي لازم را ميسازد آمادگي رزمي افراد خود را بالا ميبرد.
روحيه افراد خود را تقويت ميکند و شعله عشق و شوق براي چنين مبارزهاي را در دل فرد فرد سربازانش زنده نگه ميدارد ارتشي که داراي چنين آمادگي نيست هرگز در انتظار به سر نميبرد و اگر بگويد دروغ ميگويد.
انتظار يک مصلح جهاني به معناي آماده باش کامل فکري و اخلاقي، مادي و معنوي براي اصلاح همه جهان است فکر کنيد چنين آماده باشي چقدر سازنده است.
براي تحقق بخشيدن به چنين انقلابي مرداني بسيار بزرگ و مصمم و بسيار نيرومند و شکستناپذير، فوق العاده پاک و بلندنظر کاملا آماده و داراي بينش عميق لازم است.
و خود سازي براي چنين هدفي مستلزم به کاربستن عميقترين برنامههاي اخلافي و فکري و اجتماعي است، اين است معناي انتظار واقعي آيا هيچکس ميتواند بگويد چنين انتظاري سازنده نيست؟
خودياريهاي اجتماعي
منتظران راستين در عين حال وظيفه دارند تنها به خويش نپردازند بلکه مراقب حال يکديگر باشند و علاوه بر اصلاح خويش در اصلاح ديگران نيز بکوشند زيرا برنامه عظيم و سنگيني که انتظارش را ميکشند يک برنامه فردي نيست برنامهاي است که تمام عناصر انقلاب بايد در آن شرکت جويند، بايد کار به صورت دسته جمعي و همگاني باشد، کوششها و تلاشها بايد هماهنگ گردد و عمق و وسعت اين هماهنگي بايد به عظمت همان برنامه انقلاب جهاني باشد که انتظار آن را دارند.
دريک ميدان وسيع مبارزه دسته جمعي هيچ فردي نميتواند از حال ديگران غافل بماند بلکه موظف است هر نقطه ضعفي را در هر کجا ببيند اصلاح کند و هر موضع آسيب پذيري را ترميم نمايد و هر قسمت ضعيف را تقويت کند زيرا بدون شرکت فعالانه و هماهنگ تمام مبارزين، پياده کردن چنان برنامهاي امکانپذير نيست.
بنابراين منتظران واقعي علاوه بر اينکه به اصلاح خويش ميکوشند وظيفه خود ميدانندکه ديگران را نيز اصلاح کنند.
اين است اثر سازنده ديگريبراي انتظار قيام يک مصلح جهاني واين است فلسفه آن همه فضيلتها که براي منتظران راستين شمرده شده است.
منتظران راستين در فساد محيط حل نميشوند
اثر مهم ديگري که انتظار مهدي دارد حل نشدن در مفاسد محيط و عدم تسليم در برابر آلودگيها است.
توضيح اين که هنگامي که فساد فراگير ميشود و اکثريت يا جمع کثيري رابه آلودگي ميکشاند گاهي افراد پاک در يک بن بست سخت رواني قرار ميگيرند، بن بستي که از يأس اصلاحات سرچشمه ميگيرد.
گاهي آنها فکر ميکنند که کار از کار گذشته و ديگر اميدي به اصلاح نيست و تلاش و کوشش براي پاک نگاهداشتن خويش بيهوده است اين نوميدي و ياس ممکن است آنها را تدريجا به سوي فساد و همرنگي با محيط بکشاند و نتوانند خود را به صورت يک اقليت صالح در برابر اکثريت ناسالم حفظ کنند و همرنگ جماعت نشدن را موجب رسوايي بدانند.
تنها چيزي که ميتواند در آنها اميد بدمد و به مقاومت و خويشتن داري دعوت کند و نگذارد در محيط فاسد حل شوند اميد به اصلاح نهايي است تنها در اين صورت است که آنها دست از تلاش و کوشش براي حفظ پاکي و اصلاح ديگران بر نخواهند داشت.
و اگر ميبينيم در دستورات اسلامي يأس از آمرزش يکي از برزگترين گناهان شمرده شده است و ممکن است افراد ناوارد تعجب کنند که چرا يأس از رحمت خدا اينقدر مهم تلقي شده است حتي مهمتر از بسياري از گناهان، فلسفهاش در حقيقت همين است که گناهگار مأيوس از رحمت هيچ دليلي ندارد که به فکر جبران بيفتد و يا لااقل دست از ادامه گناه بردارد و منطق او اين است اکنون که آب از سر من گذشته است چه يک قامت چه صد قامت، من که رسواي جهانم غم دنيا هيچ است. بالاتر از سياهي رنگ ديگر نيست، آخرش جهنم است من که هم اکنون آنرا براي خود خريدهام از چه ميترسم و مانند اين منطقها...
اما هنگامي که روزنه اميد براي او گشوده شود، اميد به عفو پروردگار، اميد به تغيير وضع موجود نقطه عطفي در زندگي او خواهدشد و او را به توقف کردن در مسير گناه و بازگشت به سوي پاکي و اصلاح دعوت ميکند.
به همين دليل اميد را ميتوان همواره به عنوان يک عامل موثر تربيتي در مورد افراد فاسد شناخت همچنين افراد صالحي که در محيطهاي فاسد گرفتارند بدون اميد نميتوانند خويشتن را حفظ کنند.
نتيجه اين که انتظار ظهور مصلحي که هر قدر دنيا فاسدتر ميشود اميد ظهورش بيشتر ميگردد اثر فزاينده رواني در معتقدان دارد و آنهارا در برابر امواج نيرومند فساد بيمه ميکند آنهانه تنها با گسترش دامنه فساد محيط مأيوس نميشوند بلکه به مقتضاي «وعده وصل چون شود نزديک - آتش عشق تيزتر گردد» وصول به هدف را در برابر خويش ميبينند و کوششان براي مبارزه با فساد و يا حفظ خويشتن با شوق و عشق زيادتري تعقيب ميگردد.
از مجموع بحثهاي گذشته چنين نتيجه ميگيريم که اثر تخديري انتظار تنها در صورتي است که مفهوم آن مسخ يا تحريف شود همانگونه که جمعي از مخالفان تحريفش کردهاند و جحمعي از موافقان مسخش - اما اگر به مفهوم واقعي در جامعه و فرد پياده شود يک عامل مهم تربيت و خود سازي و تحرک و اميد خواهد بود.
از جمله مدارک روشني که اين موضوع را تاييد ميکند اين است که در ذيل آيه وعدالله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض...)
«خداوند به آنها که ايمان دارند و عمل صالح انجام ميدهند وعده داده است که حکومت روي زمين را در اختيارشان بگذارد» از پيشوايان بزرگ اسلام نقل شده است که منظوراز اين آيه «هو القائم و اصحابه»: مهدي و ياران او هستند». [1] .
و در حديث ديگري ميخوانيم (نزلت في المهدي):اين آيه درباره مهدي (ع) نازل شده است».
در اين آيه مهدي (ع) و يارانش به عنوان (الذين آمنوا منکم و عملوا الصالحات) «آنها که ايمان و عمل صالحي دارند» معرفي شدهاند بنابراين تحقق اين انقلاب جهاني بدون ايمان مستحکم که هر گونه ضعف وزبوني و ناتواني را دور سازد و بدون اعمال صالحي که راه را براي اصلاح جهان بگشايد اماکنپذير نيست و آنها که در انتظار چنين برنامهاي هستند هم بايد سطح آگاهي و ايمان خود را بالا ببرند و هم در اصلاح اعمال خويش بکوشند.
تنها چنين کساني هستند که ميتوانند نويد شرکت در حکومت او بخود دهند، نه آنها که باظلم و ستم همکاري دارند و نه آنها که از ايمان و عمل صالح بيگانهاند. نه افراد ترسو وزبوني که بر اثر ضعف ايمان از همه چيز حتي از سايه خود ميترسند.
ونه افراد سست و بي حال و بيکارهاي که دست روي دست گذارده و در برابر مفاسد محيط و جامعه شان سکوت اختيار کرده و کمترين تلاش و کوششي در راه مبارزه با فساد ندارند.
اين است اثر سازنده قيام مهدي (ع) در جامعه اسلامي.
خداوندا! ديدگان ما را به جمالش روشن کن، و ما را از ياران وفادار و سربازان فداکارش قرار ده!
احزاب و تشکل ها در اين بخش چگونگي حزب و تشکل در آخرالزمان، همراه با عملکرد آن با اشاره به «حزب اللّه» و «حزب شيطان» بررسي شده است. احزاب مؤسسات برآمده از مدرنيته هستند. سياست هاي مبتني بر ليبراليسم فکري - سياسي احزاب را به عنوان ابزار خود قرار داده، نردبان ترقي کرده است. حزب به معناي ساختاري نوين، در قرآن مورد نظر نيست. اما احزاب قريش و هم پيمانان که سوره ويژه اي را به خود اختصاص داده اند، نمونه اي کامل با ماهيت، قالب و عملکرد از حزب بوده اند، که در زمره حزب شيطان قرار دارند. دولت اموي، نشأت گرفته از حزب سياسي است که ريشه در سلطه شرک و کفر قريش و جاهليت داشته، و با راهکارهاي سياسي و تشکيلاتي، با کمال حيرت به حکومت نيز مي رسد احزاب دوگانه فوق، در تقابلند و پيوسته در جنگ مي باشند. پيروزي هر يک بر ديگري در مقاطع و شرايط مختلف، بيانگر پايداري هواداران در عمل به دستورات و اوامر حزبي است. قرآن کريم حزب اللّه را هم حزب پيروز مي داند و حزب رستگاري. شاخصه اعضاي حزب اللّه ايمان به خدا و جهاد در راه اوست. در حکومت پيامبر اکرم(ص)، و اميرمؤمنان(ع)، نشاني از تأسيس حزب و يا تشکل سياسي مشاهده نمي شود. به نظر نمي رسد در حکومت مصلح حتي پس از برقراري چنين رسمي جاري شود. نابودي احزاب بنابر وعده الهي با نصرت خدا به صورت غلبه حزب اللّه بر حزب شيطان انجام مي پذيرد. جنگ احزاب و مسير پيروزمند پيامبر اسلام(ص) سرکوبي احزاب سياسي - فرهنگي و تشکل هاي هم پيمان با آن ها را شاهد است اميرمؤمنان(ع) در جهت ريشه کني حزب اموي، حتي پس از جنگ با خوارج مصمم به جنگ مجدد با معاويه است. شيعيان ناب در دوران ظهور اعضاي حزب اللّه هستند که پس از تشکيل حکومت مجريان امر مي گردند و اين مسأله در ساختار نمونه و بي نظير حکومت مصلح، نه قدرت يابي حزبي است و نه حرکتي تشکل گونه.
الگوي حکومت مهدوي اشاره: شايد در اذهان بسياري ازمردم اين پرسش مطرح باشد که امام مهدي، عليه السلام، چگونه حکومت خواهد کرد و نظام سياسي - اداري که او برپا مي کند چه ويژگيهايي خواهدداشت؟ در پاسخ اين پرسش بايد گفت که ويژگيهاي حکومت مهدوي همان ويژگيهاي حکومت علوي است; با اين تفاوت که حکومت علوي تنها درگستره اي محدود از کره خاک و در مدت زماني ناچيز برقرار شد و آن حضرت هم به دليل درگيري در جنگهاي داخلي،نتوانست به همه آنچه که در نظرداشت جامه عمل پوشد; اما امام مهدي، عليه السلام، با پيش گرفتن سيره جدش اميرالمؤمنان، علي،عليه السلام، تا آستانه برپايي قيامت از دالت برمي سازد و به همه اهداف خود دست مي يابد. با توجه به فرارسيدن ماه شعبان،ماه تولد امام عدالت و ماه رمضان،ماه شهادت امام عدالت، بي مناسبت نديديم که براي آشنايي بيشترخوانندگان عزيز موعود مروري داشته باشيم بر سيره حکومتي امام علي، عليه السلام، در مدت زمان محدود حکومت خويش. اميد که مقبول افتد. با پيروزيهاي بزرگ اعراب مسلمان در نقاط مختلف جهان، سيل اموال ودرآمد به بيت المال سرازير شد و درزمان خليفه دوم، بر خلاف سنت پيامبرسبقت در اسلام يا شرکت در جنگهاي صدر اسلام ملاک برتري در دريافت بيت المال شد. خليفه هر چند بعدا از اين تبعيض مالي اظهار پشيماني کرد وسختگيريهايي به عمل آورد اما هرگزنتوانست اوضاع و احوال را به وضع پيشين بازگرداند. [1] . عثمان در دوران زمامداري اش برخلاف وعده اي که هنگام قبول خلافت کرده بود نه به سنت پيامبر عمل کرد ونه سيره شيخين را مد نظر قرار داد،بلکه دست ياران و اقوام خويش را درتصاحب بيت المال باز نگه داشت و به بهانه صله رحم، اموال هنگفتي را به آنان اعطا کرد و همان تبعيضات دوران عمر را با شدت بيشتري گسترش داد ودر نتيجه زمينداران و مالداران بزرگ پديد آمدند. خود وي خانه اي از سنگ و آهک بناکرد که درهايش از چوب عاج و عرعرساخته شده بود. وقتي کشته شد صد وپنجاه هزار دينار و يک ميليون درهم نقداز خود باقي گذاشت و ارزش املاکش در «وادي القري » و ديگر جاها بيش ازصد هزار دينار برآورد شد. او اسب وشتران فراوان داشت [2] گوهرهايي که دخترانش بر سينه مي آويختند چون آفتاب مي درخشيد. [3] . تمام خمس گرفته شده از افريقا رايکجا به مروان بخشيد و فدک را به قطاع [4] وي درآورد. همه غنايم افريقا - ازطرابلس تا طنجه - را به عبدالله بن ابي سرح اهدا کرد. زيد بن ارقم - کليد دار بيت المال درزمان عثمان - که از جايزه دويست هزاردرهمي به ابوسفيان و رداخت يکصدهزار (درهم) به مروان با سفارش عثمان به خشم آمده بود. کليدها را جلوعثمان گذارد و گريست. عثمان گفت:چون صله رحم کرده ام مي گريي؟ گفت: نه اما گمان دارم اين مالها رابه عوض انفاقهايي که در راه خدا،هنگام حيات رسول الله کردي برمي داري، اگر صد درهم به مروان مي دادي باز هم زياد بود (تا چه رسد به هزار درهم). عثمان گفت: پسر ارقم، کليدها رابگذار و برو! فرد ديگري را مسؤول بيت المال خواهم کرد [5] . از عطاهاي بي حساب عثمان، زبيرداراي چهار هزار دينار نقد، يک هزاراسب و يک هزار کنيز شده بود. طلحه املاک فراوان و خانه هاي مجلل داشت.عبدالرحمن بن عوف داراي هزار اسب،هزار شتر و ده هزار گوسفند بود و دراسکندريه، بصره و کوفه خانه هاي باشکوه بنا کرده بود. [6] اميرالمؤمنين که رابط ميان مردم معترض وخليفه بود،بادلسوزي تمام به وي پيشنهاد کرد جهت برآوردن خواسته هاي مردم سريعا به حقوق از دست رفته آنان رسيدگي نمايد و خطر قريب الوقوع را به وي يادآور شد. عثمان براي اين امر مهلت خواست، حضرت در پاسخ فرمود: آنچه به مدينه مربوط است، در آن مهلتي نيست و آنچه بيرون از مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو به آنهاست. [7] . اما عثمان نخواست يا نتوانست به قول خود وفا کند و بدين ترتيب موجبات قتل خويش را فراهم آورد. وجود اين تبعيضها، مساله اي زودگذر و موقتي نبود که با رفتن عثمان از ميان برود بلکه در ميان خواص جامعه آن روز به صورت يک فرهنگ و عادت درآمده بود. اطرافيان و وابستگان خليفه به صرف همين وابستگي و قرابت، از مال و مقام بسيار برخوردار مي شدند وباتوجيهات هوس پسندانه آن را حق خودمي شمردند و تحت عنوان صله رحم سوسوي وجدان خويش را نيزخاموش ساخته با خيال راحت اموال مردم را به غارت مي بردند. امير المؤمنين، عليه السلام، درتوصيف اين دوران مي فرمايد: او (عثمان) همانند شتر پر خوار وشکم برآمده همي جز جمع آوري وخوردن بيت المال نداشت. او باهمکاري بستگان پدري اش، همچون شتر گرسنه در بهار بر روي علف بيت المال افتاده به خوردن مشغول شدنداما کارشان به نتيجه نرسيد». [8] بعد از قتل عثمان، مردم براي بيعت با امام علي، عليه السلام، به در خانه اوهجوم آوردند اما او بخوبي مي دانست تغيير اين فرهنگ وخارج ساختن اين عادت زشت از سر بزرگان قوم کاري بس دشوار است و به يک عمل جراحي بزرگ نياز دارد که پيکره سرطاني آن روز اجتماع تحمل آن را نخواهد داشت. ولي، به دليل مسؤوليت الهي علما وحضور و اعلام آمادگي مردم براي تحقق اين تحول اجتماعي، اصلاحات بزرگ خود را آغاز کرد و خطاب به مردم، اوضاع آن دوران را به دوران قبل از اسلام و عمل خويش را به اقدامات رسول خدا تشبيه کرد و ازامتحاني سخت خبر داد [9] و اصول خلل ناپذير حکومت خود را اعلام نمودو تا آخر نيز بدان پاي فشرد. امام، عليه السلام، دستور داد همه اسبها و شترها و اسلحه هاي موجود درخانه عثمان - جز سلاح و مرکب شخصي او - را به بيت المال بازگردانند. عمروعاص چون از اين ماجرااطلاع يافت، در نامه اي به معاويه نوشت هرچه مي خواهي بکن که پسر ابوطالب همه اموال تو را خواهد گرفت، آنچنانکه چوبي را پوست کنند. [10] . اميرمؤمنان در دومين روز بيعت،براستي هشدار داد، اموال و قطايعي راکه عثمان، ناروا به ديگران بخشيده به بيت المال باز خواهد گرداند. هرچند باآن، زناني را کابين بسته باشند و ياکنيزکان خريده باشند. [11] . در ديدگاه علوي برتريهاي معنوي،همچون تقوا و صحبت با رسول خداهرگز ملاک برتريهاي مادي و مالي قرار نگرفت و همگان به طور مساوي ازبيت المال بهره مند شدند. به همين دليل بسياري از اشراف و رؤساي قبايل که اکنون خود را از حقشان! محروم مي ديدند، امام عادل را رها کرده به سراغ معاويه رفتند. حضرت در يک درد دل خصوصي، با مالک اشتر، ازاينکه مردم او را رها کرده اند، شکوه کرد. مالک علت آن را شدت عدالت اودانست و گفت: اکثر مردم به دنبال دنياهستند، اگر بذل مال کني اطرافت جمع مي شوند. فرمود: نمي توانم بيش از حق به کسي بدهم. اميد است که خداوند گروهي کوچک را بر گروهي بزرگ غلبه دهد. [12] . جامعه آن روز هرچند از بيماريها وانحرافات متعددي رنج مي برد امادنياطلبي و فساد مالي از همه آنهاخطرناک تر بود و امير مؤمنان همچون طبيبي ماهر ابتدا به معالجه اين آفت اهتمام ورزيد. او دوست داشت همه انحرافات را از ميان بردارد اما از بيم پراکندگي بيشتر مردم و توقف برنامه هاي اصلاحي، از وارد ساختن فشار بيشتر خودداري کرد. او آرزوداشت روزي بتواند همه سنتهاي تعطيل شده رسول خدا، همچون تغيير مقام ابراهيم، حرمت متعتين (عمره تمتع،نکاح متعه)، غصب فدک و... را به حال اول خود بازگرداند [13] اما همين اصلاحات نيز با مقاوت شديد روبروشد و کوهي از مشکلات و کارشکنيهارا در مقابل حکومت عدل امام قرار دادکه برداشتن آنها به صبري جميل،برنامه اي دقيق وموعظه هاي مردي شفيق محتاج بود که بزرگمردي چون علي بن ابيطالب، عليه السلام، همه آنهارا داشت. امام براي انجام اين اصلاحات ابتدااز خود و اطرافيانشان آغاز کرد. کارگزاران اميرالمؤمنين وقتي مي ديدند پيشوا و امامشان قبل از تعليم ديگران به تعليم نفس خويش اقدام نموده است [14] و برا طرافيان خود نيزهمچون ديگران در اجراي قوانين وعدالت، نظارت دارد، براي خود عذر وبهانه اي نداشتند. آن حضرت معتقد بودکسي که خود را به عدالت ملزم ننمود واولين تجربه عدالت را در کشور وجودخويش با بيرون راندن خواسته هاي دل نيازمود و در کار خيري که مردم را بدان دعوت مي کند پيشي نگرفت [15] قادرنخواهد بود ديگران را به کارهاي نيک وعدالت وادار سازد. عدالت خواهي چنان با گوشت وخون امير مؤمنان آميخته بود که رسول خدا فرمود: او در راه اجراي احکام الهي سختگير است. [16] . او کاملا آگاه بود که اگر شخص حاکم يا اطرافيانش اندکي از جاده عدالت و انصاف بيرون روند، زيردستان با شدت بيشتري حريم عدالت رامي شکنند. به قول سعدي: اگر ز باغ رعيت ملک خورد سيبي برآورند غلامان او درخت از بيخ به پنج بيضه که سلطان ستم روا دارد زنند لشکريانش هزار مرغ به سيخ از اينرو چشمهاي روشنتر ازآفتابش هميشه بر اطرافيانش نظاره مي کرد و به آنان اندک مجالي براي دورشدن از جاده عدالت نمي داد. آن حضرت در نامه اي به محمد بن ابوبکر، آنگاه که وي را به فرمانداري مصر فرستاد توصيه کرد که حتي درنگاه هايش به مردم عدالت داشته باشد.زيرا اگر حاکم ميان نگاه کردن به بزرگان و اشراف جامعه با نگريستن به ضعفا و پا برهنگان تفاوت قائل شود،گروه اول به حمايت بي دليل او طمع مي کنند و دسته دوم از عدالت وي نااميدمي شوند. [17] . هشدار امير مؤمنان به عقيل با آهن گداخته و سرزنش علي بن ابي رافع -متصدي بيت المال - به دليل عاريت دادن يک گردنبند به دختر خليفه و دستور بازگرداندن آن، در همين راستا قابل تفسير است. آن حضرت براي آنکه نشان دهدبرداشت نابجا از بيت المال، نوعي دزدي محسوب مي شود به عقيل که درخواست مال بيشتري داشت فرمود:شبانه صندوق تاجران بازار را بشکن و بردار. عقيل اظهار اشت خواهان دزدي نيستم. فرمود: دزدي از يک نفر آسانتر است ازسرقت از بيت المال است و خيانت به يک گروه سختتر از خيانت به يک فرداست. [18] . روزي، در ميان لباسهاي مختلفي که به بيت المال رسيده بود، يک پالتوي کلاه دار از جنس خز، نظر امام حسن، عليه السلام، را به خود جلب کرد; اماحضرت از دادن آن خودداري کرده به عدالت تقسيم نمود و آن پالتو سهم جواني همداني شد و او چون شنيد امام حسن بدان نظر داشته، به وي تقديم کرد. [19] . با مروري بر خطبه ها و نامه هاي امام امير المؤمنين برنامه هاي نظارتي ايشان را براي تحت نظر گرفتن کارگزاران مي توان به دو بخش تقسيم کرد: بخش فکري، فرهنگي و بخش اجرايي، حکومتي. 1. اقدامات فکري و فرهنگي امام اميرالمؤمنين براي حفظ وادامه سلامت کارگزارانش به مناسبتهاي مختلف، جايگاه، وظايف وسرانجام انسان را براي آنان تبيين مي نمود تا از گرفتار آمدنشان در دام غفلت بر حذر دارد. دامي که بيشترين صيدش صاحب منصبان و حاکمان اند.وي هنگام اعزام يکي از مديران به محل ماموريت و يا در حين خدمت، طي نامه هايي آنان را به ياد نظارت خداوندبر اعمال بندگان و سختيهاي قيامت مي انداخت و نسبت به مسؤوليت الهي آنها بيدار باش مي داد. در نامه اي به يکي از ماليات بگيران خود «او را به تقواو ترس از خدا در امور پنهان فرمان مي دهد، آنجا که غير خدا هيچ شاهدي نيست.» [20] و نيز مي فرمايد: در راه خدا آنچه بر شما واجب است انجام دهيد که خداوند از ما و شماخواسته با کوششهاي خود از اوسپاسگزاري کنيم. [21] . شبيه چنين سفارشهايي در نامه به مالک اشتر و محمد بن ابي بکر [22] نيزديده مي شود. و نيز به مالک سفارش فرمود: مبادا به بهانه اطاعت از فرمان ديگري، فرمان خدا را ناديده گيري. اميرالمؤمنين حکومت و زمامداري را به عنوان امانت در دست کارگزاران معرفي مي کرد که خيانت در آن ودست درازي به بيت المال، همسنگ خيانت به خون مسلمانان [23] و نشانه عدم اعتقاد فرد خائن به قيامت است. [24] . در نامه معروف به عثمان بن حنيف [25] بعد از گله و شکايت از او وبيان زندگاني سراسر زهد خود، علت اينگونه سخت گيري بر نفس را ترس ازروز هولناک قيامت مي شمارد و کساني را که به غذاهاي تشريفاتي و نابودشدني دنيا مشغول گشته اند به حيوانات پرواري تشبيه کرده است تامخاطب را از خواب غفلت بيدار کند ودر پايان به فرماندار خود مي نويسد: پسر حنيف، از خدا بترس و به همان قرصهاي نان اکتفا کن تا خلاصي تو از جهنم امکان پذير گردد. [26] . روش ديگر امام، عليه السلام، براي نظارت بر زمامداران از طريق فکري،فرهنگي، توجه دادن آنها به عواقب شوم خيانت در همين دنياست، اگرکسي به قبر و قيامت هم کاري نداشته باشد، بايد بداند که «ستم، نامه عزل شاهان بود» مملکتي ممکن است به کفربماند ولي به ظلم باقي نخواهد ماند، اگرزمامدار در پي کسب نام نيک دردنياست، بايستي متوجه باشدهمانگونه که امروزيان اعمال گذشتگان را نقد و بررسي کرده مورد قضاوت قرار مي دهند، آيندگان نيز اعمال ما راخواهند سنجيد. «مردم به کارهاي تو - مالک -همانگونه نظر مي کنند که تو درباره آنهامي گفتي » [27] . بسياري از حيف و ميلها در بيت المال بدان دليل صورت مي گيرد که حاکم مي خواهد با دادن اموال همه مردم به گروهي خاص، آنان را دراطراف خود نگه دارد تا روز مبادا از اوو حکومتش دفاع کنند. البته بهره مندان از اين اموال چند صباحي زبان به مدح و ثناي او خواهند گشود و در ظاهرموجب سرافرازي حاکم در دنيامي گردند اما سنت خداوند بر اين قرارگرفته است که سرانجام ازسپاسگزاري آنان محروم مي گردد وهنگام نياز و لغزش بدترين رفيقان وملامت کننده ترين دوستان باشند. [28] . خداي تعالي با هيچ يک از بندگان خود بي دليل نه سر خصومت و دشمني دارد و نه با احدي پيمان قوم و خويشي و برادري بسته است، بلکه همه چيز براساس حکمت و قانون استوار گرديده و باطل در آن راه ندارد يکي از اين حکمتهاي الهي هلاکت قوم ستمکار باهر نام و عنوان است. اميرمؤمنان درنامه اي به فرماندهان نظامي علت سقوط و هلاکت حکومتهاي گذشته رادر دو مساله ديده است: يکي آنکه زورمندان آنها به گونه اي عمل مي کردند که مردم مجبور شدندحقوقشان رااز طريق رشوه و ديگرراههاي ناصواب خريداري نمايند وديگري سوق دادن مردم به سوي باطل از سوي حاکمان است. [29] . شيوه ديگر اميرالمؤمنين براي دورساختن زمامداران از ارتکاب خيانت،تحريک احساسات و غيرت آنها بود. درنامه اي به ابن عباس مي نويسد. من در کارهاي تو شريکم اگر زياني برساني به امام و پيشواي خود زيان رسانده اي. [30] و در نامه اي احتمالا به همين شخص براي آنکه او را از راه خطايي که رفته بود پشيمان کند،مي فرمايد: من تو را شريک در امانتم - يعني حکومت - قرار داده ام و از ميان همه خاندانم به تو اعتماد کردم، حالا که اوضاع بر من سخت شده، تو هم مرارها کرده اي؟! چطور مال حرام ازگلويت پايين مي رود... [31] . گاهي حضرت در سخنرانيهاي عمومي نيز به مردم هشدار مي داد که خداوند شما را به وسيله اموال مي آزمايد. روزي مولاي متقيان در حال سخنراني بود، مردي برخاست و ازمعني فتنه و امتحان پرسيد. امام پاسخ داد: وقتي آيه «الم احسب الناس ان يترکوا، ان يقولوا آمنا و هم لايفتنون » نازل شد از رسول خداپرسيدم مقصود از آزمايش و فتنه چيست؟ فرمود: يا علي! امت، بعد از من امتحان خواهند شد... اين مردم پس ازمن با ثروتشان آزمايش مي شوند،ديندار بودن را منتي بر خدا قرارمي دهند... رشوه را به نام هديه و ربارا به رسم تجارت حلال مي شمارند... [32] . 1. اقدامات اجرايي و حکومتي اقدامات فرهنگي و سفارش حاکمان و کارگزاران به يادآوري قيامت و نظارت خداوند هرچندضروري و کارساز است، اما هرگزکافي نيست. بلکه در کنار آن بايستي اقدامات حکومتي و نظارتي نيز اعمال گردد. اقدامات امام اميرالمؤمنين در اين خصوص عبارتند از: 1-2. انتخاب اصلح براي مديريت يکي از مهمترين وظايف حاکم اسلامي، انتخاب شايسته ترين افرادبراي مديريتهاي مختلف کشور است. اميرالمؤمنين، مدير جامعه را به قطب آسيا تشبيه کرده [33] و تغيير آن راموجب تغيير اوضاع زمانه دانسته است [34] در بسياري موارد دين و اعتقادمردم نيز اعتقاد مدير آن جامعه مي باشد چنانکه رسول خدا،صلي الله عليه وآله، در نامه هاي خود باامپراتور روم و پادشاه ايران، گناه مسلمان نشدن مردم را به عهده آنان دانست. رهبر جامعه اسلامي چنانکه به هر دليل فردي را به مديريت بخشي ازکشورش برگزيند، در حاليکه مي داندديگري از او شايسته تر است، به فرمايش پيامبر اکرم،صلي الله عليه وآله، به خدا و رسول خداو همه مسلمانان خيانت کرده است. [35] . رسول خدا جواني بيست و چندساله به نام «عتاب بن اسيد» را به فرمانداري مکه انتخاب کرد و به اوفرمود: مي داني چه مقامي به تو داده ام؟تو را فرماندار اهل الله، عز و جل،نموده ام و بعد فرمود: لو اعلم لهم خيرا منک استعملته، عليهم اگر بهتر از تو سراغ داشتم او را بدين امر برمي گزيدم. [36] . يکي از ياران پيامبر از وي مقام ومنصبي خواست، حضرت دستي به شانه اش زد و فرمود: تو براي حکومت ضعيفي و آنکه ازعهده بر نيايد، در آخرت خوار وپشيمان خواهد شد. [37] . امام اميرالمؤمنين نيز در دوران زمامداري خود بدين امر مهم توجه کافي داشت، خود به انتخاب اصلح اقدام مي کرد، مديران ضعيف را معزول مي نمود و به کارگزاران خود اين امر را توصيه مي فرمود.
انتخاب يا انتصاب امام مصلح مسؤول رفع نقائص و به کمال رساندن مردم است.حکومت برتر براي تشکيل جامعه اي بالاتر از مدينه فاضله هرگز نمي تواند با انتخاب زمامدار توسط مردم برپا شود. امر انتصاب الهي منجي و مصلح به انتصاب کارگزاران حکومت توسط امام نيز تسري مي يابد. مي توان با استناد به قول معصوم (ع) از شيعيان به عنوان گروه خاص، به مثابه مجريان دولت مصلح موعود نام برد. آنان که به فرموده امام صادق (ع) در دولت قائم رؤساي روي زمين و حکمران آن هستند، و هريک از ايشان قوت چهل مرد را داراست. 313 نفر پيوستگان نخستين را اميرالمؤمنين و امام صادق(ع) به نام پرچمدار ياوران آن گرامي تعبير کرده اند. گستردگي دولت مهدي به مجريان بسياري نيازمند است. شايد بتوان انصار را که مردمي پاکباخته و با ايمان هستند و به تدريج به امام مي پيوندند و در خدمت اجراي برنامه هاي حضرت هستند، در زمره کارگزاران حکومت مصلح ديد. مجريان يا کارگزاران دولت مصلح که تحت امر شخص او و نه در قواي مختلف و منفکّ، مجري اوامر الهي امام هستند، از برداشت روايي و مراجعه به عقل، با نصب حضرت به کار گمارده مي شوند. شيوه حکومت پيامبر(ص) و کارکرد سياسي اميرالمؤمنين(ع) که دولت مهدي موعود احياگر آن ها است، بر چنين محوري استوار بوده است. هيچ نشان و اثري از مجموع بحث ها و روايت هاي بي شمار پيرامون دولت بقيةاللّه دال بر انتخاب چه در حيطه نهادي و چه کارگزار و مجري قابل ملاحظه و مشاهده نمي باشد.
جامعه آرماني جامعه آرماني، سه خصوصيت و ويژگي دارد که همه اديان ابراهيمي همينطور فرق و مذاهب اسلامي در آن اتفاق نظر دارند: 1. در دوره آخرالزمان بشر متنعم از مواهب طبيعي دنيا مي شود. 2. در آن دوره، برخوردري انسانها از مواهب، عادلانه خواهد بود. 3. بشر به مرحله اي از رشد و تکامل خواهد رسيد که به معرفت خداوند راه پيدا خواهد کرد و اين زمان، دوره ظهور ولايت الهي و امر الهي در زمين و دوره وجود بلوغ معنوي بشريت است. آخرالزمان، از دو منظر سيرطبيعي مرحله اي از مراحل زندگي بشر، و همينطور از ديد فلسفه تاريخ مورد تحليل قرار گرفته است. زيرا فلسفه تاريخ، تاريخ را به عنوان يک واقعيت به هم پيوسته مي بيند و آنرا تحليل مي کند. تحليل و تعليل تاريخ و بررسي آن و تبيين آينده بشر به طور عام، مورد توجه فلاسفه و متفکرين و اديان مختلف قرار گرفته است. فلاسفه و متفکرين غربي به دنبال ره يافت هايي خود از آينده، مطالعات اساسي را در اين خصوص به انجام رسانده اند. ويژگي شناخت آنها از آينده اولاً معطوف به عمل و عموماً موضع گيري عملي غرب را تبيين کرده است. و ثانياً اين نظريات، ناشي از نظريه هاي علمي اند که ناشي از فلسفه غرب بوده و مکانيزم ها را نيز مورد توجه قرار داده است. ثالثا اين که نظريات پايان تاريخ انديشه هايي هستند که ناظر به حرکت و جريان کل تاريخ بوده و آن را از نقطه آغاز تا فرجام مورد مطالعه قرار مي دهد. و در اين ميان به مراحل سير آن توجه دارد. بنابراين، پايان تاريخ از ديدگاه اين دسته از متفکرين غرب عبارت است از آن مرحله کامل حرکت اجتماعي بشر در هنگامي که به جامعه آرماني و ايده آل خودش دست پيدا مي کند. که از رايج ترين اين نظريات، همان نظريه اي است که ليبرال دمکراسي غرب را، فرجام تاريخ و مرحله پاياني آن مي داند. حال بايد ديد تفاوت بين چنين فلسفه اي (ايده پايان تاريخ)، با انديشه آخرالزمان در چه بوده و يا چه رابطه اي بين انديشه آخرالزمان و اين ايده مي تواند وجود داشته باشد؟ فلسفه تاريخ از ديدگاه اديان ابراهيمي داراي چند ويژگي است: 1. از نظر اين اديان، کل عالم مخلوق خداوند است 2. خداوند ربّ عالم است؛ يعني تکامل عالم به ربوبيت الهي بسته است. 3. انسان در حرکت خودش اراده و اختيار دارد؛ در نتيجه مي تواند خود را عبد و بنده خداوند قلمداد کند و يا در مقابل خداوند کبر بورزد و بر اين اساس است که کفر و ايمان و يا طاعت و عصيان شکل مي گيرد. 4. جريان ايمان و کفر، دو جريان در حال تکامل و رشدند؛ يعني عبوديت و بندگي خداوند به دنبال توسعه خودش است؛ چنانکه کفر هم به دنبال توسعه و رشد نهايي خويش است و بر اساس هر دو جريان، ايمان و کفر خودشان را نظاممند مي دانند. در نظام مؤمنين محور انبياء و استمرار خط امامت است، در حالي که در نظام کفر طواغيت و شيطان، محور قرار گرفته اند. اين دو رويکرد، دو جريان تاريخي است که در همه زمانها در تعارض بوده اند. در آخرالزمان درگيري بين کفر و عبوديت و بندگي خدا بدين گونه است که کفر به آخرين تلوّن خودش رسيده است و در حقيقت، شيطان ديگر و تلوّني نخواهد داشت و اين، دوره پاياني دنياي کفر است. بنابراين مي توان گفت: در آخرالزمان، 1. کفر به اوج اقتدار و نهايت تکامل خودش مي رسد. 2. بشر در درک توحيد و بندگي خداوند رشد قابل توجهي مي يابد. و در نتيجه کبر آدمي، نسبت به خداوند برداشته شده و انسانها به نور و حيات و ثبات و امنيت مي رسند. و همچنين تنعم و رفاه به معني صحيح خودش تحقق مي يابد و عدل کلي در همه شئون حيات و در مسير خودش قرار مي گيرد.
حکومت برتر يا جامعه بهتر در سير تاريخي اين بحث در انديشه فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو آمده است که به جامعه بهتر تحت حکومت برتر مي انديشيده اند. در طول تاريخ فيلسوفان و انديشمندان بسياري در پي ايجاد حکومت برتر بوده و جامعه بهتر را در پرتو آن جستجو کرده اند . افلاطون از پيشينيان است که در اين مسير «پيدايش دولت» را امري حتمي دانسته و آن را نشأت گرفته از نياز و همبستگي هاي متقابل اقتصادي ميان افراد که ناشي از محدوديت امکانات توليدي انسان هاست مي داند. وي عواملي چون پيوند جغرافيايي و نژادي را در پيدايش دولت ها مؤثر نمي بيند. افلاطون به معرفت خاصي اعتقاد دارد که دولت و حاکمين به وسيله آن، به جاي هدايت گري و اندرزدهي به شهروندان به مسائل خاص، نسبت به کل جامعه، راهنما مي باشند. در نتيجه شهر اين دولت «شهر عاقل» است. شهري که داراي رهبران و رايزنان خردمند است و حقيقتا به شيوه عقل و درايت اداره مي شود. در نگاه ارسطو، حکومت عالي ترين نوع اجتماع با هدف «خير برين» است. وي حکومت هاي سه گانه اي را نام مي برد که براساس منافع و توسط گروه خاصي تشکيل مي شوند و همين عامل - حاکميت گروهي خواه اکثريت يا اقليت - آن ها را حکومت هاي منحرف معرفي مي کند. وي حکومت صحيح را حکومتي مي داند که صلاح عمومي را در نظر داشته باشد. پيرامون حکومت برتر «مسأله زمامدار» مطرح مي گردد و انديشه گران فوق، در اين باره نيز انديشه خود را اظهار داشته اند. زمامداران «شهر عاقلان» افلاطون، عاقلان شهر هستند که به وسيله عقل و دانايي و معرفتي که نيروي مشترک طبيعت و تربيت به آن ها بخشيده است، در هر شهري که زمامداري کنند، آن را دانا و خردمند خواهند کرد. اين گروه نسبت به کل جامعه اقليت مي باشند.
حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است. اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند. (وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...) در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.). (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد. از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد. بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.
مقدمه انسان در طول تاريخ، هيچ گاه از انديشه و رؤياي «به زيستن » فارغ نبوده و نگاه او همواره براي يافتن آينده اي بهتر و سامان يافته تر، دوخته شده است. با آن که زورمداران و استضعاف گران، هميشه مخالفان رژيم خود را در هم مي کوبند، در بند مي کنند، به زندان مي اندازند، به خاک و خون مي کشند و مي خواهند از هر طريق ممکن موقعيت خويش را حفظ کنند; اما مستضعفان به اميد رسيدن به روزي خوش - روزي که به خواسته هاي مشروع خود برسند - زندگي را بر حاکمان ستمگر، سخت و تلخ ساخته و مسير تاريخ را عوض کرده اند. سياه پوست آمريکايي و آفريقايي قيام کرده حقوق خود را مي طلبند. مردم اندونزي، الجزاير و ايران بپا خواسته استعمار و استعمارگران را طرد مي کنند و به حيات آنها خاتمه مي دهند و فلسطيني ها به انتفاضه خود ادامه مي دهند. آرزوي به زيستن و داشتن زندگي آرام، با زندگي بشر عجين بوده و در طول تاريخ، از آن جدا نشده است. او همواره، به فکر چنان روزي بوده و آني از اين انديشه، جدا نشده است; گرچه هنوز در ايجاد چنان زندگي مطلوب و ايده آل خود، موفقيتي نداشته است. رؤياي مزبور در زندگي انسان، به گونه هاي مختلفي تبلور يافته و انديشمندان هر عصري، براي تعبير شدن آن، چاره ها انديشيده و آن را در قالب «مدينه فاضله » مطرح کرده اند که در آن از نابساماني و دغدغه هاي جوامع موجود، اثر و نشاني نباشد. از مدينه فاضله افلاطوني گرفته تا مدينه فاضله فارابي، و از مدينه فاضله کمونيست ها و سوسياليست هاي تخيلي و بهشت موعود آنان، گرفته تا مدينه فاضله عصر روشنگري و انسان مداري... آنها به خيال خود بشر را از قيد و بند دين و آداب و تکاليف ديني آزاد نموده و انسان را محور همه چيز قرار داده اند و دين و مذهب انسانيت را پايه گذاري کرده اند. اما «مدينه فاضله موعود» اسلام - که در قرآن و روايات وعده تحقق آن داده شده - غير از اين مدينه هاي فاضله اي است که ديگران مطرح کرده اند; زيرا ويژگي هاي مدينه فاضله اسلامي - که در عصر حکومت حضرت مهدي (عج) تحقق پيدا خواهد کرد - به گونه اي است که آن را از ساير مدينه هاي فاضله پيشنهادي ديگران، ممتاز مي سازد. در اين مقاله نخست به آينده جهان از ديدگاه اسلام اشاره مي شود; سپس ويژگي هاي عصر ظهور و مدينه فاضله اسلام بيان مي گردد. آينده جهان در ديدگاه اسلام اوضاع آشفته و اسفناک جهان، مردم را به وحشت انداخته و جنگ هاي سرد و گرم، مسابقه تسليحاتي، صف آرايي قدرتمندان و... جهانيان را خسته و فرسوده کرده است. توليد و تکثير سلاح هاي جنگي، نسل بشر را تهديد به نابودي مي کند، و خودسري و طغيان غارت گران بين المللي، ملل عقب نگاه داشته شده را از تمام شؤون زندگي ساقط ساخته است. محروميت روز افزون طبقه ضعيف، استمداد گرسنگان جهان و گسترش فقر و بي کاري، وجدان هاي زنده و دل هاي حساس را پريشان نموده است. تنزل اخلاق انسان ها، بي رغبتي نسبت به امور ديني، روي گرداني از قوانين الهي، افراط در مادي گري و رونق يافتن مظاهر فساد و شهوت پرستي، روشن بينان و آگاهان جهان را مضطرب کرده است. اين اوضاع خيرخواهان، عاقبت انديشان و اصلاح طلبان را سرگردان نموده و زنگ سقوط انسانيت در گوش آنان طنين انداخته است و آنان را نسبت به اوضاع آينده جهان بدبين کرده است. آنان از عواقب وخيم و سرنوشت خطرناک آن به خود مي لرزند و از حل مشکل جهان اظهار عجز مي کنند. در اين ميان مسلمانان آگاه - به ويژه شيعيان - از ياس و نوميدي دوري گزيده و به عاقبت و سرنوشت بشر خوشبين اند. آنان در انتظار روز موعود اسلام و مدينه فاضله آن، روز شماري مي کنند و عاقبت کار را از آن مردم نيک کردار مي دانند. ايشان معتقداند که از قوانين موضوعه و سازمان هاي پر زرق و برق بين المللي، کاري ساخته نيست. آن مدينه فاضله و عصر درخشاني که در آن بشر به سعادت و کمال لايق خويش مي رسد. حاکميت در آن زمان، از آن امام معصوم است که از خطا، اشتباه و غرض ورزي منزه و پاک است. اين همان روزي است که قرآن کريم و روايات اهل بيت عليهم السلام، بشريت را مامور به انتظار چنان روزي نموده و دستور ايجاد زمينه و آمادگي از هر جهت را به بشريت داده اند. اين عقيده نشات گرفته از آيات قرآن و روايات متواتر قطعي از طريق اهل بيت عليهم السلام است. انتظار در آيات و روايات: [1] . آيات: 1. «قال موسي لقومه استعينوا بالله، واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين; [2] موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري بخواهيد و شکيبايي کنيد، به تحقيق که زمين از آن خدا است; به هر کس از بندگانش بخواهد منتقل مي فرمايد و حسن عاقبت از آن پرهيزکاران است ». 2. «واورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها وتمت کلمة ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا ودمرنا ما کان يصنع فرعون وقومه وما کانوا يعرشون; [3] و ميراث داديم به قومي که ضعيف شمرده شده بودند خاورهاي زمين و باخترهاي آن را که مبارک گردانيده بوديم، و تمام گرديد کلمه و وعده نيکوي پروردگار تو بر بني اسرائيل به سبب آن که صبر کردند، و ويران ساختيم آنچه را فرعون و قومش مي ساختند و آنچه را که افراشته بودند». 3. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق; [4] بلکه حق را به شدت بر باطل افکنيم، پس حق باطل را در هم مي شکند، آن گاه از ميان مي رود.» 4. «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون؛ [5] مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند و خداوند تمام کننده نور خويش است هر چند کافران را خوش نيايد». 5. «ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون; [6] همانا در زبور پس از ذکر (تورات)، نگاشتيم که زمين را بندگان شايسته به ارث مي برند». 6. «ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين; [7] ما اراده کرديم که بر آنان که در زمين استضعاف شدند، منت گذاريم و آنان را پيشواي مردم و وارث زمين و ملک و جاه گردانيم ». 7. «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون; [8] همانا عهد ما درباره بندگاني که به رسالت فرستاديم، سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران فتح و پيروزي يابند و قطعا سپاهيان ما غالب اند». 8. «ويريد الله ان يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين; [9] و خداوند مي خواست که صدق سخنان حق را ثابت گردانيده و ريشه کافران را از بيخ بن برکند». 9. «وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض; [10] خداوند وعده فرموده به کساني از شما که ايمان آورده و نيکوکار گردد [به اين که] در زمين خلافت دهد». 10. «فان حزب الله هم الغالبون; [11] همانا حزب خدا پيروز است.» 11. «هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله; [12] او است خدا که رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم او را تسلط و برتري دهد.» روايات: 1. حضرت علي عليه السلام فرمود: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها وتلي عقيب ذالک ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض; [13] دنيا پس از چموشي - همچون شتري که از دادن شير به دوشنده اش خودداري مي کند و براي بچه اش نگه مي دارد - به ما روي مي آورد... [سپس حضرت آيه شريفه را قرائت کرد]». 2. «قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم لو لم يبق من الدهر الا يوم، لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا; [14] رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: اگر باقي نماند از روزگار مگر يک روز، البته خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا که زمين را از عدل پر کند، همچنان که از ستم پر شده باشد». 3. «قال الصادق عليه السلام: ان لنا دولة يجي ء الله بها اذا شاء، ثم قال: من سر ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر; [15] امام صادق عليه السلام فرمود: البته براي ما دولتي است که وقتي خداوند خواست، آن را مي آورد. هر کس شاد مي شود که از اصحاب قائم باشد بايد منتظر باشد و بايد کار به پارسايي و اخلاق نيک کند و چنين کسي منتظر است ». روايات در اين رابطه بسيار است که نياز به نقل همه آنها نيست. طبق اين آيات و روايات خداوند، وعده تشکيل حکومت واحد جهاني، بسط و غلبه دين اسلام بر کليه اديان، زمامداري صالحان و شايستگان پيروزي حزب الله و غلبه لشکريان خدا بر جنود شيطان را داده است. البته اين وعده تا کنون محقق نشده است و در روايات نيز، گفته شده که اين موضوع در عصر ظهور مهدي عليه السلام واقع خواهد شد. از اين رو شيعه و آگاهان از اهل سنت، به چنان روزي معتقد شده و انتظار آن را مي کشند و کلام رسول خدا (افضل العبادة انتظار الفرج) [16] را مربوط به آن عصر و انتظار آن مدينه فاضله مي دانند. بر اساس آيات قرآن و روايات اهل بيت، آينده جهان، روشن و اميد بخش است; هرچند که امروزه تيره و تاريک مي باشد. از اين رو ما به اميد روزي نشسته ايم که حاکميت در آن، مخصوص ولي معصوم خدا و قوانين جاري در آن، مبتني بر احکام الهي باشد، عدل و علم گسترش يافته و برادري و برابري در جامعه حاکم گردد. ظلم، ستم، جهل، تيرگي، کينه توزي و خون ريزي در آن ريشه کن گردد و از اختلافات و وجود طبقات برتر و فروتر و استکبار و استضعاف در آن، خبري نباشد.
عناصر و ساختار نظام سياسي در حکومت مصلح پايه و مايه مقاومت ها و نگاه به آينده تمامي پيروان اديان الهي، در فراز و نشيب هاي تاريخي، اعتقادي به وجود موعود بوده است. اين باور سرخوردگي ها، بن بست ها و مشقات مادي و معنوي را براي معتقدان قابل تحمل کرده، و آنان را به گشايش اميدوار ساخته است. از اين منظر موعود روزي خواهد آمد و جهان ستم، جهل و ناآرامي را سامان خواهد داد. در مذاهب چهارگانه مسيح، يهود، ماني و اسلام، اين امر موجب انتظار نجات دهنده اي گرديده که مي آيد و تمام دنيا را اصلاح مي نمايد. در عقيده هر سه ملت (مذاهب سه گانه) نجات دهنده از دودمان عالي مرتبه خواهد بود. در باور يهود و عيسويان، منجي از نژاد پادشاه اسرائيل است. زرتشتيان سوشيانس پسر زرتشت را موعود مي دانند. اما مسلمين امام غائب را از اولاد پيامبر اسلام(ص) مي شناسند. به طور کلي وجود منجي، موعود يا مصلح عاملي است که عصرها و نسل ها را براي تداوم زندگي، پويايي داده، ستم ديدگان تاريخ را چشم انتظار منتقم ساخته، و بسترساز حرکت مستضعفان براي وراثت زمين گرديده است. چنين پريشان حالي و نااميدي قطعي است که انديشگران واقع نگر به دو سرانجام براي جهان و جهانيان هشدار مي دهند: تلاش جهان سرگردان؛ رستاخيز ديني در تلاش زمينه سازي حکومت موعود
مردم، جايگاه، حقوق و تکاليف اين بحث موضوعي است که از سه زاويه فوق مردم را در حکومت مهدي ارزيابي مي کند. اين سرفصل، داراي زير مجموعه هايي است: الف - خواص يا نخبگان؛ ويژگي هاي نخبه به مفهوم رايج را در دولت امام زمان نفي کرده، اما به نخبگان با شرايط و ويژگي هاي انحصاري مي رسد؛ ب - مردم و حقوق؛ در اين موضوع، امنيت، آباداني و رفاه توضيح حقوقي است که امام عصر در احقاق آن مي کوشد؛ ج - تکاليف مردم؛ تعيين تکليف الهي مبني بر عدم تساوي مردم به دليل نوع ايمان و عمل ايماني آن ها، موجب جداسازي صف آنان در حکومت مصلح مي شود، تا جايي که حتي ميان اصحاب و انصار حضرت بقيةاللّه فرق است. اصحاب همان 313 نفر هستند که با ايماني بالا و کرداري وارسته در لحظات آغازين به امام قائم مي پيوندد. انصار مردم با ايمان و پاکباخته اي هستند که با قيام ولي عصر به تدريج از مکّه به لشکر ايشان مي پيوندند.
منجي عادلترين حاکم فرض کنيد مهم ترين ويژگي هاي حکومت امام مهدي (ع) ويژگيهاي حاکم نمونه ويژگيهاي حاکم اسلامي است. منجي يعني نجات دهنده يا نجات بخش. خود واژه به معناي رها بخشيدن و قيد و بند را از کسي بر داشتن است. کلمة منجي در اديان مختلف بکار رفته است و قديمي ترين ديني که درباره اين واژه صحبت کرده دين هندوئيسم است. خود هندوها مي گويند در کتابي که در 600 هزار سال قبل نوشته شده از اين کلمه استفاده شده است. در تورات و انجيل نيز از اين کلمه استفاده شده است. در دين اسلام اين کلمه غالباَ براي حضرت مهدي بکار رفته است. پلوراليزم يا کثرت گرائي در دين و در حقانيت بيان شده. ک مرتبه در نجات و يک مرتبه در مسائل اجتماعي و سياسي بيان شده است. الآن در کشور ما در مسائل سياسي بيان شده است؛ کثرت گرائي ديني و البته ما به آن اعتقاد نداريم. چون با عقل و فلسفه سازگار نيست و نه با آيات و روايات. يعني ما نمي توانيم بگوئيم اين دين بر حق است و دين ديگري نيز بر حق است. کثرت گرائي در نجات هم مسئله ايست که از قديم در ميان فيلسوفان بحث شده است مثلاَ در کتاب ابوعلي سينا. بهشت منحصر مخصوص شيعيان علي (ع) نيست؛ بجه هاي کفار يا ديوانگان صغار ايتام اينها همه اهل نجاتند. لطف خدا شامل حال آنها هم مي شود و بهشت نيز مي روند. آيات شريف قرآن مردم را سه دسته مي کند که دو دسته اهل نجاتند. و در روايات آمده که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد که روندگان بهشت بيشتر از روندگان جهنمند. بالاترين درجه بهشت فردوس است که مخصوص شيعيان امير المومنين است. کلمه نجات مربوط به تشکيک است و درجات مختلف دارد و اکثريت مردم اهل نجات هستند. کلمه عادل و عادلترين از واژه عدل گرفته شده و عدل در لغت به معني تساوي است و گاهي هم به معناي قسط و برابري است اين کلمه در يونان باستان فراوان مورد بحث بوده و فلسفه عدل به کرات مورد نظر بوده است. در مورد چيزي صحبت مي کنيم که به تحقق نپيوسته است. چه کسي مي تواند در برابر آينده نظر بدهد و قضاوت کند. علم که نمي تواند در برابر چيزي که آزمايش نکرده حرفي بزند. فلسفه به سوالاتي پاسخ مي دهد که علم در برابر آن ناتوان است. فلسفه در برابر آينده جهان پاسخ مي دهد. علم نمي تواند در برابر ماده اوليه جهان پاسخ دهد در حاليکه فلسفه به آن پاسخ مي دهد. آنچه با الهام و مکاشفه با کشف و شهود بدست مي آيد مي تواند در برابر آينده اظهار نظر کند. وحي و قرآن و سنت نيز مي توانند دربارة آينده جهان صحبت کند. امام زمان حکومت جهاني را بر اساس قرب الي الله تشکيل مي دهند. در اوايل انقلاب بر خلاف مسيحيت که دين را براي اصلاح آخرت ميداند عقيده دين براي دنيا و آخرت بود. بازرگان آمد و گفت که دين براي آخرت است و در همان روزها امام فرمودند: دين نه براي اصلاح دنيا آمده و نه براي اصلاح آخرت بلکه براي قرب الي الله آمده است. امام زمان ابتدا هدفش اجراي عدالت نيست. ايشان مي آيند تا انسانها را به قرب الي الله برسانند و در کنار اين موضوع عدل را برقرار سازند. خدا به ما نزديک است و مائيم که به او نزديک نيستيم. در قرآن آمده او با شماست ولي هيچگاه گفته نشده ما با او هستيم. خدا از رگ گردن و دل به ما نزديکتر است. دين آمده تا ما را به خدا نزديک کند. و اين هدف در زمان ظهور به صورت کامل تامين مي شود. 1. اولين ويژگي حکومت امام زمان انست که مردم را به خدا که بالاترين کمال است مي رساند. خدا عقل را 27 قسمت کرده است که اکنون 2 قسمت از آن را به ما داده است و بقيه را در زمان ظهور به آن مي رسيم. و اين به معني عقل ديني است ونه عقل صنعتي. 2. دومين ويژگي مسئله عدالت است. عدالت در تمام اديان در مورد آخرالزمان به يک معني است. در زرتشت و مسيحيت و... مهمترين ويژگي مدينه فاضله به يک معني است. در نهج البلاغه بين عدل تفاوت وجود دارد. عدل يعني قرار دادن هر چيزي در جايخود. بر خلاف جود و بخشش قرار دادن چيزي در جاي کمال. بر خلاف جود در عدل تساوي است. مبناي عدالت حق است. اگر جائي حق نباشد عدلي نيست. حقوق عرفي يعني در عرف بايد ببينيم کجا کسي را صاحب حق مي شمارند و کجا کسي را صاحب حق نمي شمارند ولي در اسلام حتي حيوان به صاحبش حق دارد. يک نوزاد حقوقي را در برابر پدر و مادر دارد. هر انساني حقوقي نسبت به انسان ديگر را دارد نه تکليف. همسايه به گردن همسايه حق دارد و نه تکليف. حفظ آب و خاک از حقوقي است که به گردن ماست. کسي که فضائي را آلوده مي کند حقي را ضايع کرده است. اگر حقوق را رعايت کنيم عادل هستيم وگرنه ظالم. پس در زمان ظهور عدالت را فقط در ميان انسانها برقرار نمي کند بلکه در ميان همه چيز حتي حيوانات؛ مثل اينکه گرگ و گوسفند از يک آبشخور آب مي خورند. انسانها در زمان ظهور از تمام اديان هستند. همه مسلمان نيستند. امام زمان حمام خون به راه نمي اندازند. در آنزمان يهودي و مسيحي هم به دستورات دين خود بهتر مي رسند. عدل در آن زمان به همه مي رسد. در آخر الزمان امام هم به شهادت مي رسند. اين بزرگترين گناه است و عين ظلم است. آمده است در آنروز همانطور که ظلم و جور فراگير شده عدل و قسط هم فرگير مي شود. ظلم آنزمان اجتماعي است و فردي بسيار کم است. بسياري مردم در منازلشان عادلند. امام زمان عدل اجتماعي مي آورند. و بر عکس دوره هاي قبل ظهور امکان ظلم فردي هست. آدم عادل کسي است که غضبش،خشم، شهوت، علم، شعور، و معرفتش معتدل باشد. و عدالت امام عدالت اخلاقي است نه عدالت فقهي.
نظام سياسي مصلح دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است، و حکومت هاي جهاني به لحاظ مبناي غير الهي و ابزارهاي غير مشروع محکوم به نابودي مي باشند. پيش از هر فرضيه و گمان بايد پذيرفت که محتوا و قالب سياسي در حکومت مصلح موعود نبايد و نمي تواند در نمونه هاي تاريخي مشابه داشته باشد. اعلان قرآن مبني بر جاء الحق و زهق الباطل از نابودي هر باطل خبر(الاسراء: 17/81) مي دهد و برچيده شدن حکومت هاي سراسر جهان را که در دايره باطل قرار دارند، نويد مي دهد. اين بشارت از دو زاويه نگاه قابل تأمل است: الف - دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است؛ ب - حکومت هاي جهاني به لحاظ تئوري و عملي باطل بوده و مشمول نابودي توسط حضرتش مي گردند. براساس روايت ها، ساختار حکومت مهدي مصلح از نوع هيچ يک از نظام هاي موجود نيست بلکه در دايره تمدن اسلامي و نشأت گرفته از قرآن و سنت معصومين(ع) است.
ويژگي هاي حکومت حضرت مهدي ويژگي اول: اول اين که اين حکومت، حکومتي جهاني است. حکومتي نيست که در يک گوشه اي از زمين برقرار شود. حکومتي است جهاني که همه جهان را مسخّر مي کند و همه را تحت اختيار خودش قرار مي دهد. از روايات فراوان اين مسأله استفاده مي شود. علاوه بر اين، آيه «...اِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّلِحُونَ» و آيات ديگر دلالت مي کند که يک زماني صالحان حاکم زمين مي شوند. يکي از خصوصيات اين حکومت که با حکومت هاي ديگر خيلي تفاوت دارد، حکومت واحد جهاني بودن است. حکومت هاي متعدد نيست. شما مطلع هستيد که الآن جهان در چه حالي است. حکومت هاي مختلفي در جهان است. همه اين اختلافات بايد برطرف بشود و يک حکومت حاکم گردد. اين عقيده اي است که ما شيعيان داريم. ويژگي دوم: ويژگي دوم حکومت حضرت مهدي - سلام اللَّه عليه - گسترش اسلام در همه جهان است به گونه اي که هيچ ده، قريه يا جايي نيست مگر صداي اذان در آن جا به گوش مي رسد. آيا در آن زمان اديان آسماني مثل يهود و نصارا باقي مي مانند يا نه؟ اين مسأله اي ديگر است که فعلاً در آن قسمت بحث نمي کنيم. اما مسأله اين است که اسلام در همه جهان گسترش پيدا مي کند. ترديدي هم از لحاظ روايات نيست. شما مطلع هستيد که مسلمانان الآن چه مقدارند و غير مسلمانان چقدر هستند. يک ششم جمعيت جهان مسلمانند و بقيه غير مسلمان. به هر حال، اکثريت جهان در اختيار غير مسلمان ها است؛ ولي در حکومت حضرت مهدي(عج) همه جهان در اختيار مسلمانان قرار مي گيرد. ويژگي سوم: ويژگي سوم از برنامه هاي حکومت حضرت مهدي(عج) و مهم ترين برنامه اش مبارزه جدي با ستم و ريشه کن کردن آن است. در اين قسمت هم حضرت موفق مي شود؛ يعني ظلم و ستم را ريشه کن مي کند. از روايات فراواني استفاده مي شود که حضرت ستم را برطرف مي سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مي کنند نه حکومت ها نسبت به رعيت هاي خود و نه حکومتي نسبت به حکومت ديگر. ستم به طور کلي برچيده مي شود. ويژگي چهارم: ويژگي چهارم اين که حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مي دهد و اجرا مي کند. همه جا به عدالت رفتار مي شود و گسترش پيدا مي کند. در آن وقت، کسي به کسي ظلم نمي کند. همه با عدالت رفتار مي کنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده اش ستم نمي کند و همين طور همه به عدالت رفتار مي کنند. در اکثر رواياتي که درباره حضرت مهدي(عج) هست اين مسأله را شما مي خوانيد که «يَمْلَأَها قسطأ و عدلأ کما ملئت ظلمأ و جوراً». اين از برنامه هاي اصلي حضرت است. ويژگي پنجم: ويژگي پنجم حکومت امام زمان(عج) اين است که اسلام را در ابعاد مختلف زندگي مردم وارد مي کند؛ يعني اجراي احکام اسلام در ابعاد مختلف زندگي و آن هم در تمام جهان؛ يعني اداره جهان به وسيله احکام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و زندگي و...) و به طور کلي جهان با قوانين اسلام اداره خواهد شد. اين ها مهم ترين چيزهايي است که حکومت حضرت مهدي(عج) در صدد ايجاد آن است.