انتخاب يا انتصاب امام مصلح مسؤول رفع نقائص و به کمال رساندن مردم است.حکومت برتر براي تشکيل جامعه اي بالاتر از مدينه فاضله هرگز نمي تواند با انتخاب زمامدار توسط مردم برپا شود. امر انتصاب الهي منجي و مصلح به انتصاب کارگزاران حکومت توسط امام نيز تسري مي يابد. مي توان با استناد به قول معصوم (ع) از شيعيان به عنوان گروه خاص، به مثابه مجريان دولت مصلح موعود نام برد. آنان که به فرموده امام صادق (ع) در دولت قائم رؤساي روي زمين و حکمران آن هستند، و هريک از ايشان قوت چهل مرد را داراست. 313 نفر پيوستگان نخستين را اميرالمؤمنين و امام صادق(ع) به نام پرچمدار ياوران آن گرامي تعبير کرده اند. گستردگي دولت مهدي به مجريان بسياري نيازمند است. شايد بتوان انصار را که مردمي پاکباخته و با ايمان هستند و به تدريج به امام مي پيوندند و در خدمت اجراي برنامه هاي حضرت هستند، در زمره کارگزاران حکومت مصلح ديد. مجريان يا کارگزاران دولت مصلح که تحت امر شخص او و نه در قواي مختلف و منفکّ، مجري اوامر الهي امام هستند، از برداشت روايي و مراجعه به عقل، با نصب حضرت به کار گمارده مي شوند. شيوه حکومت پيامبر(ص) و کارکرد سياسي اميرالمؤمنين(ع) که دولت مهدي موعود احياگر آن ها است، بر چنين محوري استوار بوده است. هيچ نشان و اثري از مجموع بحث ها و روايت هاي بي شمار پيرامون دولت بقيةاللّه دال بر انتخاب چه در حيطه نهادي و چه کارگزار و مجري قابل ملاحظه و مشاهده نمي باشد.

لینک ثابت

جامعه آرماني جامعه آرماني، سه خصوصيت و ويژگي دارد که همه اديان ابراهيمي همينطور فرق و مذاهب اسلامي در آن اتفاق نظر دارند: 1. در دوره آخرالزمان بشر متنعم از مواهب طبيعي دنيا مي شود. 2. در آن دوره، برخوردري انسانها از مواهب، عادلانه خواهد بود. 3. بشر به مرحله اي از رشد و تکامل خواهد رسيد که به معرفت خداوند راه پيدا خواهد کرد و اين زمان، دوره ظهور ولايت الهي و امر الهي در زمين و دوره وجود بلوغ معنوي بشريت است. آخرالزمان، از دو منظر سيرطبيعي مرحله اي از مراحل زندگي بشر، و همينطور از ديد فلسفه تاريخ مورد تحليل قرار گرفته است. زيرا فلسفه تاريخ، تاريخ را به عنوان يک واقعيت به هم پيوسته مي بيند و آنرا تحليل مي کند. تحليل و تعليل تاريخ و بررسي آن و تبيين آينده بشر به طور عام، مورد توجه فلاسفه و متفکرين و اديان مختلف قرار گرفته است. فلاسفه و متفکرين غربي به دنبال ره يافت هايي خود از آينده، مطالعات اساسي را در اين خصوص به انجام رسانده اند. ويژگي شناخت آنها از آينده اولاً معطوف به عمل و عموماً موضع گيري عملي غرب را تبيين کرده است. و ثانياً اين نظريات، ناشي از نظريه هاي علمي اند که ناشي از فلسفه غرب بوده و مکانيزم ها را نيز مورد توجه قرار داده است. ثالثا اين که نظريات پايان تاريخ انديشه هايي هستند که ناظر به حرکت و جريان کل تاريخ بوده و آن را از نقطه آغاز تا فرجام مورد مطالعه قرار مي دهد. و در اين ميان به مراحل سير آن توجه دارد. بنابراين، پايان تاريخ از ديدگاه اين دسته از متفکرين غرب عبارت است از آن مرحله کامل حرکت اجتماعي بشر در هنگامي که به جامعه آرماني و ايده آل خودش دست پيدا مي کند. که از رايج ترين اين نظريات، همان نظريه اي است که ليبرال دمکراسي غرب را، فرجام تاريخ و مرحله پاياني آن مي داند. حال بايد ديد تفاوت بين چنين فلسفه اي (ايده پايان تاريخ)، با انديشه آخرالزمان در چه بوده و يا چه رابطه اي بين انديشه آخرالزمان و اين ايده مي تواند وجود داشته باشد؟ فلسفه تاريخ از ديدگاه اديان ابراهيمي داراي چند ويژگي است: 1. از نظر اين اديان، کل عالم مخلوق خداوند است 2. خداوند ربّ عالم است؛ يعني تکامل عالم به ربوبيت الهي بسته است. 3. انسان در حرکت خودش اراده و اختيار دارد؛ در نتيجه مي تواند خود را عبد و بنده خداوند قلمداد کند و يا در مقابل خداوند کبر بورزد و بر اين اساس است که کفر و ايمان و يا طاعت و عصيان شکل مي گيرد. 4. جريان ايمان و کفر، دو جريان در حال تکامل و رشدند؛ يعني عبوديت و بندگي خداوند به دنبال توسعه خودش است؛ چنانکه کفر هم به دنبال توسعه و رشد نهايي خويش است و بر اساس هر دو جريان، ايمان و کفر خودشان را نظاممند مي دانند. در نظام مؤمنين محور انبياء و استمرار خط امامت است، در حالي که در نظام کفر طواغيت و شيطان، محور قرار گرفته اند. اين دو رويکرد، دو جريان تاريخي است که در همه زمانها در تعارض بوده اند. در آخرالزمان درگيري بين کفر و عبوديت و بندگي خدا بدين گونه است که کفر به آخرين تلوّن خودش رسيده است و در حقيقت، شيطان ديگر و تلوّني نخواهد داشت و اين، دوره پاياني دنياي کفر است. بنابراين مي توان گفت: در آخرالزمان، 1. کفر به اوج اقتدار و نهايت تکامل خودش مي رسد. 2. بشر در درک توحيد و بندگي خداوند رشد قابل توجهي مي يابد. و در نتيجه کبر آدمي، نسبت به خداوند برداشته شده و انسانها به نور و حيات و ثبات و امنيت مي رسند. و همچنين تنعم و رفاه به معني صحيح خودش تحقق مي يابد و عدل کلي در همه شئون حيات و در مسير خودش قرار مي گيرد.

لینک ثابت

حکومت برتر يا جامعه بهتر در سير تاريخي اين بحث در انديشه فيلسوفاني چون افلاطون و ارسطو آمده است که به جامعه بهتر تحت حکومت برتر مي انديشيده اند. در طول تاريخ فيلسوفان و انديشمندان بسياري در پي ايجاد حکومت برتر بوده و جامعه بهتر را در پرتو آن جستجو کرده اند . افلاطون از پيشينيان است که در اين مسير «پيدايش دولت» را امري حتمي دانسته و آن را نشأت گرفته از نياز و همبستگي هاي متقابل اقتصادي ميان افراد که ناشي از محدوديت امکانات توليدي انسان هاست مي داند. وي عواملي چون پيوند جغرافيايي و نژادي را در پيدايش دولت ها مؤثر نمي بيند. افلاطون به معرفت خاصي اعتقاد دارد که دولت و حاکمين به وسيله آن، به جاي هدايت گري و اندرزدهي به شهروندان به مسائل خاص، نسبت به کل جامعه، راهنما مي باشند. در نتيجه شهر اين دولت «شهر عاقل» است. شهري که داراي رهبران و رايزنان خردمند است و حقيقتا به شيوه عقل و درايت اداره مي شود. در نگاه ارسطو، حکومت عالي ترين نوع اجتماع با هدف «خير برين» است. وي حکومت هاي سه گانه اي را نام مي برد که براساس منافع و توسط گروه خاصي تشکيل مي شوند و همين عامل - حاکميت گروهي خواه اکثريت يا اقليت - آن ها را حکومت هاي منحرف معرفي مي کند. وي حکومت صحيح را حکومتي مي داند که صلاح عمومي را در نظر داشته باشد. پيرامون حکومت برتر «مسأله زمامدار» مطرح مي گردد و انديشه گران فوق، در اين باره نيز انديشه خود را اظهار داشته اند. زمامداران «شهر عاقلان» افلاطون، عاقلان شهر هستند که به وسيله عقل و دانايي و معرفتي که نيروي مشترک طبيعت و تربيت به آن ها بخشيده است، در هر شهري که زمامداري کنند، آن را دانا و خردمند خواهند کرد. اين گروه نسبت به کل جامعه اقليت مي باشند.

لینک ثابت

حکومت واحد جهاني حضرت مهدي حکومت واحد جهاني امام مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در حقيت، پاسخي است به نگراني بشر از آينده ي خود. شيعيان، اينده ي روشني را براي زندگي انسان پيش بيني مي کنند و اميد به زندگي در قالب (انتظار فرج) به زندگي شيعيان، معنا و گرمي مي بخشد. يک شيعه، هيچ گاه از آينده ي خود نگران نيست، چنان که اکثر متدّينان به اديان نيز نگران نيستند و آينده ي بشر را تحت لواي مصلح کل، روشن مي بينند، ولي آموزه هاي شيعي اين امتياز را دارد که از روشني و وضوح فراوان برخوردار است. با دقّت در دعوت و آموزه هاي اسلام، معلوم مي گردد که هدف اش متّحد کردن ملّتها و برداشتن ديوار امتيازات و اعتبارات لغو و بي اثر و برقرار کردن کلمه ي واحد و همکاري و ارتباطي است که ريشه و پايه آن، کلمه ي توحيد و ايمان و عقيده به آن است. اسلام مي خواهد تمام اختلافات و جدايي ها را که به نام هاي گوناگون پديد آمده، با عقيده ي توحيد از ميان بردارد. اختلافات نژادي، طبقاتي، ملّي، وطني، جغرافيايي، مسلکي، حزبي، زباني، همه بايد از ميان برود و سبب امتياز و افتخار نباشد، حتّي بايد اختلافات ديني هم، کنار گذاشته شود و همه بايد تسليم فرمان خدا باشند: قُلَ تَعالّوَا الي کَلَمةٍ سَواءٍ بَيَننا وبَنيَکُمْ... اسلام، براي بشر، رسيدن به چنين روزي را پيش بيني کرده و در حدودي که وظيفه ي تشريع است، مقدّمات آن را نيز فراهم ساخته و عملي شدن آن را موکول به آماده شدن زمينه ي کامل آن کرده است. جريان اوضاع جهاني و پيشرفت هايي که نصيب بشر در امور مادّي و صناعي شده است و روابط نزديکي که به واسطه ي وسائل ارتباط کنوني با هم پيدا کرده اند، همه را به يک اتحاد واقعي و همکاري صميمانه ي روحاني و برادري حقيقي بيش تر محتاج کرده است. هر چه جلوتر برويم، اين احتياج را بيش تر احساس مي کنيم؛ يعني، آن دهکده ي جهاني که دانشمندان غربي در قرن بيستم احتمال آن را داده اند، اسلام، در هزار و چهارصد سال قبل، با تأکيد فراوان و قطعيّت و حيميّت، آن را خبر داده و حتّي کيفيت وقوع آن و نحوه ي حکومت در آن دهکده ي جهاني و رهبري آن نظام را به طور وضوح و آشکارا، معيّن کرده است و خبر داده که دين حاکم در آن حکومت جهاني، اسلام، و پيروزي از آنِ مستضعفان و صالحان و غلبه ي ايمان بر کفر است و حاکم آن حکومت، شخصي از تبار ابراهيم و بنيره محمّد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) و فرزند زهرا و علي (سلام الله عليهم) است و نام او، (محمد) و کنيه ي او (ابوالقاسم) و لقب او، (قائم) است. اينک به برخي از آيات و روايات اين مضوع و اين که (روزي خواهد آمد که دين غالب در روي کره ي زمين، دين اسلام است) و (پيروزي از آنِ مستضعفان است) و (صالحان وارث زمين اند) و (در همه ي جاي کره زمين، عدل حاک خواهد شد) واين که همه ي دين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) خواهد بود، اشاره مي کنيم و تفصيل آن را به کتب مفصّل وا مي گذاريم. وَلَقَدْ کَتَبْنا في الزَّبُورِ مَنِ بَعْدِ الذِّکَرِ أنَّ الْأَرَضَ يَرِثُها عِبادِي الصَّالحونَ؛ در زبور داوود نوشته ايم که صالحان از بندگان من، وارث زمين خواهند شد. در تفسير مجمع البيان طبرسي، ذيل اين آيه، از امام باقر (عليه السّلام) نقل شده که آن حضرت فرمود: وَهَمْ اَصْحابُ الْمَهدْي في آخِرِالزَّمانِ؛ آنان، همان ياران حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) در آخرالزّمان اند. (وَعَدَ اللَّه الّذينَ آمَنوّ فَيِکَمَ وَعَمَلَو اَلصالِحاتِ لِيَستَخِلفَنَّهُمْ في الأَرضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الّذْينَ مِنْ قَبلِهِمْ وَلَيمَکِّنَنَّ لَهُمْ ديْنَهُمُ الَّذِي ارتَضي لَهَمْ وَلَيُبَدِّلَنَّهمَ مِنْ بَعْدِ خَوفهِمِ أمَنْا...) در اين آيه ي شريف، سه وعده ي صريح به مؤمنان وارسته و داراي عمل صالح داده شد است: 1- استخلاف در زمين؛ يعني، حکومت، در کلّ کره ي زمين. به عنوان نمايندگي خدا که حکومت حق و عدالت است. 2- تمکين دين؛ يعني، نفوذ معنوي و حکومت قوانين الهي بر تمام پهنه ي زمين. 3- تبديل خوف به امنيّت؛ يعني، برطرف شدن تمام عوامل ترس و ناامني و جايگزاين شدن امنيّت کامل و آرامش در همه ي روي زمين. در تفسير مجمع البيان ذيل اين آيه از امام زني العابدين نقل شده کره فرمود: (هُمْ - وَاللَّهِ! - شيَعتُنا أهْلُ البَيْتِ يَفْعَلُ اللهُ ذالک بِهْمِ عَلي يَدَي رَجَل مِنَّا وَهُوْ مَهْدّيِ هَذِه الأمّةِ؛ اين گروه به خدا قسم! - همان پيروان ما هستند که خداوند به وسيله ي مردي از خاندان ما، اين موضوع را تحققّ مي بخشد و او، مهدي اين امّت است.). (هُوَ الَّذي أَرْسَلَ رَسُولَهَ بِالْهَدي وَدينِ الحَقّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الْدين کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمَشرکُوْنَ)؛ خداوند، رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد تا دين حق او، بر همه ي اديان، غالب آيد. هر چند مشرکان به اين کار راضي نباشند. در روايت آمده که علي (عليه السّلام) هنگام تلاوت اين آيه از ياران خود پرسيد: آيا اين پيروزي حاصل شده است؟. گفتند: آري. فرمود: کَلاَّ! فَوَ الذَّي نَفْسي بَيدهِ! حَتَّي لايَبْقي قَرْيَةٌ إلاَّ وز يُنادي بِشَهادَةٍ أنْ لا إلهَ إلَّا اللهَ بَکْرَةً وَعَشيتاً؛ نه! سوگند به کسي که جانم به دست او است! اين پيروزي، آشکار نمي شود مگر زماني که هيچ آبادي روي زمين باقي نماند، مگر آن که صبح و شما بانگ لا إله إلاَّ الله از آن به گوش رسد«. امام باقر (عليه السّلام) فرمود: إنَّ ذالکَ يَکُونَ عَنِدَ خُرو أقَرّ بِمَحِمَّدٍ؛ اين پيروزي. به هنگام قيام هدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) از آل محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم) خواهد بود؛ آن چنانکه هيچ کس در جهاني باقي نمي ماند مگر آن که اقرار به رسالت محمد(صلي اللّهُ عليه وآله وسلّم)، خواهد کرد. از اين آيات و روايات به روشني استفاده مي شود که: 1- سرانجام، صالحان اند که وارث کلّ زمين اند، نه شرق يا غرب، جنوب يا شمال آن. 2- افراد شايسته. جانشين پيشينيان در کلّ کره ي زمين اند و قدرت شان در همه جاي عالم ظاهري شود. 3- دينِ اسلامِ غالب بر همه ي اديان، در جاي جاي کره ي زمين حاکم خواهد شد. 4- همه ي اين ها در عصر ظهور حضرت مهدي (عجّل اللّه تعالي فرجه الشّريف) واقع خواهد شد. نتيجه اين که حکومت مهدي (عليه السّلام) حکومتي جهاني خواهد بود و اين حکومت واحد جهاني، جزء وعده هاي الهي است که تخلّف ندارد؛ زيرا، إنَّ اللَّهِ لا يَخلفَ الميعاد. بنابراين، اعتقاد به تشکيل حکومت واحد جهاني، نشئت گرفته از قرآن کريم و روايات اهل بيت(عليهم السّلام) است که خداوند وعده ي تحقّق آن بر اداره و تخلّفي نخواهد داشت.

لینک ثابت

مقدمه انسان در طول تاريخ، هيچ گاه از انديشه و رؤياي «به زيستن » فارغ نبوده و نگاه او همواره براي يافتن آينده اي بهتر و سامان يافته تر، دوخته شده است. با آن که زورمداران و استضعاف گران، هميشه مخالفان رژيم خود را در هم مي کوبند، در بند مي کنند، به زندان مي اندازند، به خاک و خون مي کشند و مي خواهند از هر طريق ممکن موقعيت خويش را حفظ کنند; اما مستضعفان به اميد رسيدن به روزي خوش - روزي که به خواسته هاي مشروع خود برسند - زندگي را بر حاکمان ستمگر، سخت و تلخ ساخته و مسير تاريخ را عوض کرده اند. سياه پوست آمريکايي و آفريقايي قيام کرده حقوق خود را مي طلبند. مردم اندونزي، الجزاير و ايران بپا خواسته استعمار و استعمارگران را طرد مي کنند و به حيات آنها خاتمه مي دهند و فلسطيني ها به انتفاضه خود ادامه مي دهند. آرزوي به زيستن و داشتن زندگي آرام، با زندگي بشر عجين بوده و در طول تاريخ، از آن جدا نشده است. او همواره، به فکر چنان روزي بوده و آني از اين انديشه، جدا نشده است; گرچه هنوز در ايجاد چنان زندگي مطلوب و ايده آل خود، موفقيتي نداشته است. رؤياي مزبور در زندگي انسان، به گونه هاي مختلفي تبلور يافته و انديشمندان هر عصري، براي تعبير شدن آن، چاره ها انديشيده و آن را در قالب «مدينه فاضله » مطرح کرده اند که در آن از نابساماني و دغدغه هاي جوامع موجود، اثر و نشاني نباشد. از مدينه فاضله افلاطوني گرفته تا مدينه فاضله فارابي، و از مدينه فاضله کمونيست ها و سوسياليست هاي تخيلي و بهشت موعود آنان، گرفته تا مدينه فاضله عصر روشنگري و انسان مداري... آنها به خيال خود بشر را از قيد و بند دين و آداب و تکاليف ديني آزاد نموده و انسان را محور همه چيز قرار داده اند و دين و مذهب انسانيت را پايه گذاري کرده اند. اما «مدينه فاضله موعود» اسلام - که در قرآن و روايات وعده تحقق آن داده شده - غير از اين مدينه هاي فاضله اي است که ديگران مطرح کرده اند; زيرا ويژگي هاي مدينه فاضله اسلامي - که در عصر حکومت حضرت مهدي (عج) تحقق پيدا خواهد کرد - به گونه اي است که آن را از ساير مدينه هاي فاضله پيشنهادي ديگران، ممتاز مي سازد. در اين مقاله نخست به آينده جهان از ديدگاه اسلام اشاره مي شود; سپس ويژگي هاي عصر ظهور و مدينه فاضله اسلام بيان مي گردد. آينده جهان در ديدگاه اسلام اوضاع آشفته و اسفناک جهان، مردم را به وحشت انداخته و جنگ هاي سرد و گرم، مسابقه تسليحاتي، صف آرايي قدرتمندان و... جهانيان را خسته و فرسوده کرده است. توليد و تکثير سلاح هاي جنگي، نسل بشر را تهديد به نابودي مي کند، و خودسري و طغيان غارت گران بين المللي، ملل عقب نگاه داشته شده را از تمام شؤون زندگي ساقط ساخته است. محروميت روز افزون طبقه ضعيف، استمداد گرسنگان جهان و گسترش فقر و بي کاري، وجدان هاي زنده و دل هاي حساس را پريشان نموده است. تنزل اخلاق انسان ها، بي رغبتي نسبت به امور ديني، روي گرداني از قوانين الهي، افراط در مادي گري و رونق يافتن مظاهر فساد و شهوت پرستي، روشن بينان و آگاهان جهان را مضطرب کرده است. اين اوضاع خيرخواهان، عاقبت انديشان و اصلاح طلبان را سرگردان نموده و زنگ سقوط انسانيت در گوش آنان طنين انداخته است و آنان را نسبت به اوضاع آينده جهان بدبين کرده است. آنان از عواقب وخيم و سرنوشت خطرناک آن به خود مي لرزند و از حل مشکل جهان اظهار عجز مي کنند. در اين ميان مسلمانان آگاه - به ويژه شيعيان - از ياس و نوميدي دوري گزيده و به عاقبت و سرنوشت بشر خوشبين اند. آنان در انتظار روز موعود اسلام و مدينه فاضله آن، روز شماري مي کنند و عاقبت کار را از آن مردم نيک کردار مي دانند. ايشان معتقداند که از قوانين موضوعه و سازمان هاي پر زرق و برق بين المللي، کاري ساخته نيست. آن مدينه فاضله و عصر درخشاني که در آن بشر به سعادت و کمال لايق خويش مي رسد. حاکميت در آن زمان، از آن امام معصوم است که از خطا، اشتباه و غرض ورزي منزه و پاک است. اين همان روزي است که قرآن کريم و روايات اهل بيت عليهم السلام، بشريت را مامور به انتظار چنان روزي نموده و دستور ايجاد زمينه و آمادگي از هر جهت را به بشريت داده اند. اين عقيده نشات گرفته از آيات قرآن و روايات متواتر قطعي از طريق اهل بيت عليهم السلام است. انتظار در آيات و روايات: [1] . آيات: 1. «قال موسي لقومه استعينوا بالله، واصبروا ان الارض لله يورثها من يشاء من عباده والعاقبة للمتقين; [2] موسي به قوم خود گفت: از خدا ياري بخواهيد و شکيبايي کنيد، به تحقيق که زمين از آن خدا است; به هر کس از بندگانش بخواهد منتقل مي فرمايد و حسن عاقبت از آن پرهيزکاران است ». 2. «واورثنا القوم الذين کانوا يستضعفون مشارق الارض ومغاربها التي بارکنا فيها وتمت کلمة ربک الحسني علي بني اسرائيل بما صبروا ودمرنا ما کان يصنع فرعون وقومه وما کانوا يعرشون; [3] و ميراث داديم به قومي که ضعيف شمرده شده بودند خاورهاي زمين و باخترهاي آن را که مبارک گردانيده بوديم، و تمام گرديد کلمه و وعده نيکوي پروردگار تو بر بني اسرائيل به سبب آن که صبر کردند، و ويران ساختيم آنچه را فرعون و قومش مي ساختند و آنچه را که افراشته بودند». 3. «بل نقذف بالحق علي الباطل فيدمغه فاذا هو زاهق; [4] بلکه حق را به شدت بر باطل افکنيم، پس حق باطل را در هم مي شکند، آن گاه از ميان مي رود.» 4. «يريدون ليطفؤا نور الله بافواههم والله متم نوره ولو کره الکافرون؛ [5] مي خواهند نور خدا را با دهانشان خاموش سازند و خداوند تمام کننده نور خويش است هر چند کافران را خوش نيايد». 5. «ولقد کتبنا في الزبور من بعد الذکر ان الارض يرثها عبادي الصالحون; [6] همانا در زبور پس از ذکر (تورات)، نگاشتيم که زمين را بندگان شايسته به ارث مي برند». 6. «ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض ونجعلهم ائمة ونجعلهم الوارثين; [7] ما اراده کرديم که بر آنان که در زمين استضعاف شدند، منت گذاريم و آنان را پيشواي مردم و وارث زمين و ملک و جاه گردانيم ». 7. «ولقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلين انهم لهم المنصورون وان جندنا لهم الغالبون; [8] همانا عهد ما درباره بندگاني که به رسالت فرستاديم، سبقت گرفته است که البته آنها بر کافران فتح و پيروزي يابند و قطعا سپاهيان ما غالب اند». 8. «ويريد الله ان يحق الحق بکلماته ويقطع دابر الکافرين; [9] و خداوند مي خواست که صدق سخنان حق را ثابت گردانيده و ريشه کافران را از بيخ بن برکند». 9. «وعد الله الذين آمنوا منکم وعملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض; [10] خداوند وعده فرموده به کساني از شما که ايمان آورده و نيکوکار گردد [به اين که] در زمين خلافت دهد». 10. «فان حزب الله هم الغالبون; [11] همانا حزب خدا پيروز است.» 11. «هوالذي ارسل رسوله بالهدي ودين الحق ليظهره علي الدين کله; [12] او است خدا که رسول خود را با دين حق به هدايت خلق فرستاد تا بر همه اديان عالم او را تسلط و برتري دهد.» روايات: 1. حضرت علي عليه السلام فرمود: لتعطفن الدنيا علينا بعد شماسها عطف الضروس علي ولدها وتلي عقيب ذالک ونريد ان نمن علي الذين استضعفوا في الارض; [13] دنيا پس از چموشي - همچون شتري که از دادن شير به دوشنده اش خودداري مي کند و براي بچه اش نگه مي دارد - به ما روي مي آورد... [سپس حضرت آيه شريفه را قرائت کرد]». 2. «قال رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم لو لم يبق من الدهر الا يوم، لبعث الله رجلا من اهل بيتي يملاها عدلا کما ملئت جورا; [14] رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: اگر باقي نماند از روزگار مگر يک روز، البته خداوند بر مي انگيزد مردي از اهل بيت مرا که زمين را از عدل پر کند، همچنان که از ستم پر شده باشد». 3. «قال الصادق عليه السلام: ان لنا دولة يجي ء الله بها اذا شاء، ثم قال: من سر ان يکون من اصحاب القائم فلينتظر وليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق وهو منتظر; [15] امام صادق عليه السلام فرمود: البته براي ما دولتي است که وقتي خداوند خواست، آن را مي آورد. هر کس شاد مي شود که از اصحاب قائم باشد بايد منتظر باشد و بايد کار به پارسايي و اخلاق نيک کند و چنين کسي منتظر است ». روايات در اين رابطه بسيار است که نياز به نقل همه آنها نيست. طبق اين آيات و روايات خداوند، وعده تشکيل حکومت واحد جهاني، بسط و غلبه دين اسلام بر کليه اديان، زمامداري صالحان و شايستگان پيروزي حزب الله و غلبه لشکريان خدا بر جنود شيطان را داده است. البته اين وعده تا کنون محقق نشده است و در روايات نيز، گفته شده که اين موضوع در عصر ظهور مهدي عليه السلام واقع خواهد شد. از اين رو شيعه و آگاهان از اهل سنت، به چنان روزي معتقد شده و انتظار آن را مي کشند و کلام رسول خدا (افضل العبادة انتظار الفرج) [16] را مربوط به آن عصر و انتظار آن مدينه فاضله مي دانند. بر اساس آيات قرآن و روايات اهل بيت، آينده جهان، روشن و اميد بخش است; هرچند که امروزه تيره و تاريک مي باشد. از اين رو ما به اميد روزي نشسته ايم که حاکميت در آن، مخصوص ولي معصوم خدا و قوانين جاري در آن، مبتني بر احکام الهي باشد، عدل و علم گسترش يافته و برادري و برابري در جامعه حاکم گردد. ظلم، ستم، جهل، تيرگي، کينه توزي و خون ريزي در آن ريشه کن گردد و از اختلافات و وجود طبقات برتر و فروتر و استکبار و استضعاف در آن، خبري نباشد.

لینک ثابت

عناصر و ساختار نظام سياسي در حکومت مصلح پايه و مايه مقاومت ها و نگاه به آينده تمامي پيروان اديان الهي، در فراز و نشيب هاي تاريخي، اعتقادي به وجود موعود بوده است. اين باور سرخوردگي ها، بن بست ها و مشقات مادي و معنوي را براي معتقدان قابل تحمل کرده، و آنان را به گشايش اميدوار ساخته است. از اين منظر موعود روزي خواهد آمد و جهان ستم، جهل و ناآرامي را سامان خواهد داد. در مذاهب چهارگانه مسيح، يهود، ماني و اسلام، اين امر موجب انتظار نجات دهنده اي گرديده که مي آيد و تمام دنيا را اصلاح مي نمايد. در عقيده هر سه ملت (مذاهب سه گانه) نجات دهنده از دودمان عالي مرتبه خواهد بود. در باور يهود و عيسويان، منجي از نژاد پادشاه اسرائيل است. زرتشتيان سوشيانس پسر زرتشت را موعود مي دانند. اما مسلمين امام غائب را از اولاد پيامبر اسلام(ص) مي شناسند. به طور کلي وجود منجي، موعود يا مصلح عاملي است که عصرها و نسل ها را براي تداوم زندگي، پويايي داده، ستم ديدگان تاريخ را چشم انتظار منتقم ساخته، و بسترساز حرکت مستضعفان براي وراثت زمين گرديده است. چنين پريشان حالي و نااميدي قطعي است که انديشگران واقع نگر به دو سرانجام براي جهان و جهانيان هشدار مي دهند: تلاش جهان سرگردان؛ رستاخيز ديني در تلاش زمينه سازي حکومت موعود

لینک ثابت

مردم، جايگاه، حقوق و تکاليف اين بحث موضوعي است که از سه زاويه فوق مردم را در حکومت مهدي ارزيابي مي کند. اين سرفصل، داراي زير مجموعه هايي است: الف - خواص يا نخبگان؛ ويژگي هاي نخبه به مفهوم رايج را در دولت امام زمان نفي کرده، اما به نخبگان با شرايط و ويژگي هاي انحصاري مي رسد؛ ب - مردم و حقوق؛ در اين موضوع، امنيت، آباداني و رفاه توضيح حقوقي است که امام عصر در احقاق آن مي کوشد؛ ج - تکاليف مردم؛ تعيين تکليف الهي مبني بر عدم تساوي مردم به دليل نوع ايمان و عمل ايماني آن ها، موجب جداسازي صف آنان در حکومت مصلح مي شود، تا جايي که حتي ميان اصحاب و انصار حضرت بقيةاللّه فرق است. اصحاب همان 313 نفر هستند که با ايماني بالا و کرداري وارسته در لحظات آغازين به امام قائم مي پيوندد. انصار مردم با ايمان و پاکباخته اي هستند که با قيام ولي عصر به تدريج از مکّه به لشکر ايشان مي پيوندند.

لینک ثابت

منجي عادلترين حاکم فرض کنيد مهم ترين ويژگي هاي حکومت امام مهدي (ع) ويژگيهاي حاکم نمونه ويژگيهاي حاکم اسلامي است. منجي يعني نجات دهنده يا نجات بخش. خود واژه به معناي رها بخشيدن و قيد و بند را از کسي بر داشتن است. کلمة منجي در اديان مختلف بکار رفته است و قديمي ترين ديني که درباره اين واژه صحبت کرده دين هندوئيسم است. خود هندوها مي گويند در کتابي که در 600 هزار سال قبل نوشته شده از اين کلمه استفاده شده است. در تورات و انجيل نيز از اين کلمه استفاده شده است. در دين اسلام اين کلمه غالباَ براي حضرت مهدي بکار رفته است. پلوراليزم يا کثرت گرائي در دين و در حقانيت بيان شده. ک مرتبه در نجات و يک مرتبه در مسائل اجتماعي و سياسي بيان شده است. الآن در کشور ما در مسائل سياسي بيان شده است؛ کثرت گرائي ديني و البته ما به آن اعتقاد نداريم. چون با عقل و فلسفه سازگار نيست و نه با آيات و روايات. يعني ما نمي توانيم بگوئيم اين دين بر حق است و دين ديگري نيز بر حق است. کثرت گرائي در نجات هم مسئله ايست که از قديم در ميان فيلسوفان بحث شده است مثلاَ در کتاب ابوعلي سينا. بهشت منحصر مخصوص شيعيان علي (ع) نيست؛ بجه هاي کفار يا ديوانگان صغار ايتام اينها همه اهل نجاتند. لطف خدا شامل حال آنها هم مي شود و بهشت نيز مي روند. آيات شريف قرآن مردم را سه دسته مي کند که دو دسته اهل نجاتند. و در روايات آمده که بهشت هشت در و جهنم هفت در دارد که روندگان بهشت بيشتر از روندگان جهنمند. بالاترين درجه بهشت فردوس است که مخصوص شيعيان امير المومنين است. کلمه نجات مربوط به تشکيک است و درجات مختلف دارد و اکثريت مردم اهل نجات هستند. کلمه عادل و عادلترين از واژه عدل گرفته شده و عدل در لغت به معني تساوي است و گاهي هم به معناي قسط و برابري است اين کلمه در يونان باستان فراوان مورد بحث بوده و فلسفه عدل به کرات مورد نظر بوده است. در مورد چيزي صحبت مي کنيم که به تحقق نپيوسته است. چه کسي مي تواند در برابر آينده نظر بدهد و قضاوت کند. علم که نمي تواند در برابر چيزي که آزمايش نکرده حرفي بزند. فلسفه به سوالاتي پاسخ مي دهد که علم در برابر آن ناتوان است. فلسفه در برابر آينده جهان پاسخ مي دهد. علم نمي تواند در برابر ماده اوليه جهان پاسخ دهد در حاليکه فلسفه به آن پاسخ مي دهد. آنچه با الهام و مکاشفه با کشف و شهود بدست مي آيد مي تواند در برابر آينده اظهار نظر کند. وحي و قرآن و سنت نيز مي توانند دربارة آينده جهان صحبت کند. امام زمان حکومت جهاني را بر اساس قرب الي الله تشکيل مي دهند. در اوايل انقلاب بر خلاف مسيحيت که دين را براي اصلاح آخرت ميداند عقيده دين براي دنيا و آخرت بود. بازرگان آمد و گفت که دين براي آخرت است و در همان روزها امام فرمودند: دين نه براي اصلاح دنيا آمده و نه براي اصلاح آخرت بلکه براي قرب الي الله آمده است. امام زمان ابتدا هدفش اجراي عدالت نيست. ايشان مي آيند تا انسانها را به قرب الي الله برسانند و در کنار اين موضوع عدل را برقرار سازند. خدا به ما نزديک است و مائيم که به او نزديک نيستيم. در قرآن آمده او با شماست ولي هيچگاه گفته نشده ما با او هستيم. خدا از رگ گردن و دل به ما نزديکتر است. دين آمده تا ما را به خدا نزديک کند. و اين هدف در زمان ظهور به صورت کامل تامين مي شود. 1. اولين ويژگي حکومت امام زمان انست که مردم را به خدا که بالاترين کمال است مي رساند. خدا عقل را 27 قسمت کرده است که اکنون 2 قسمت از آن را به ما داده است و بقيه را در زمان ظهور به آن مي رسيم. و اين به معني عقل ديني است ونه عقل صنعتي. 2. دومين ويژگي مسئله عدالت است. عدالت در تمام اديان در مورد آخرالزمان به يک معني است. در زرتشت و مسيحيت و... مهمترين ويژگي مدينه فاضله به يک معني است. در نهج البلاغه بين عدل تفاوت وجود دارد. عدل يعني قرار دادن هر چيزي در جايخود. بر خلاف جود و بخشش قرار دادن چيزي در جاي کمال. بر خلاف جود در عدل تساوي است. مبناي عدالت حق است. اگر جائي حق نباشد عدلي نيست. حقوق عرفي يعني در عرف بايد ببينيم کجا کسي را صاحب حق مي شمارند و کجا کسي را صاحب حق نمي شمارند ولي در اسلام حتي حيوان به صاحبش حق دارد. يک نوزاد حقوقي را در برابر پدر و مادر دارد. هر انساني حقوقي نسبت به انسان ديگر را دارد نه تکليف. همسايه به گردن همسايه حق دارد و نه تکليف. حفظ آب و خاک از حقوقي است که به گردن ماست. کسي که فضائي را آلوده مي کند حقي را ضايع کرده است. اگر حقوق را رعايت کنيم عادل هستيم وگرنه ظالم. پس در زمان ظهور عدالت را فقط در ميان انسانها برقرار نمي کند بلکه در ميان همه چيز حتي حيوانات؛ مثل اينکه گرگ و گوسفند از يک آبشخور آب مي خورند. انسانها در زمان ظهور از تمام اديان هستند. همه مسلمان نيستند. امام زمان حمام خون به راه نمي اندازند. در آنزمان يهودي و مسيحي هم به دستورات دين خود بهتر مي رسند. عدل در آن زمان به همه مي رسد. در آخر الزمان امام هم به شهادت مي رسند. اين بزرگترين گناه است و عين ظلم است. آمده است در آنروز همانطور که ظلم و جور فراگير شده عدل و قسط هم فرگير مي شود. ظلم آنزمان اجتماعي است و فردي بسيار کم است. بسياري مردم در منازلشان عادلند. امام زمان عدل اجتماعي مي آورند. و بر عکس دوره هاي قبل ظهور امکان ظلم فردي هست. آدم عادل کسي است که غضبش،خشم، شهوت، علم، شعور، و معرفتش معتدل باشد. و عدالت امام عدالت اخلاقي است نه عدالت فقهي.

لینک ثابت

نظام سياسي مصلح دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است، و حکومت هاي جهاني به لحاظ مبناي غير الهي و ابزارهاي غير مشروع محکوم به نابودي مي باشند. پيش از هر فرضيه و گمان بايد پذيرفت که محتوا و قالب سياسي در حکومت مصلح موعود نبايد و نمي تواند در نمونه هاي تاريخي مشابه داشته باشد. اعلان قرآن مبني بر جاء الحق و زهق الباطل از نابودي هر باطل خبر(الاسراء: 17/81) مي دهد و برچيده شدن حکومت هاي سراسر جهان را که در دايره باطل قرار دارند، نويد مي دهد. اين بشارت از دو زاويه نگاه قابل تأمل است: الف - دولت مصلح حکومتي جهاني و فراگير است؛ ب - حکومت هاي جهاني به لحاظ تئوري و عملي باطل بوده و مشمول نابودي توسط حضرتش مي گردند. براساس روايت ها، ساختار حکومت مهدي مصلح از نوع هيچ يک از نظام هاي موجود نيست بلکه در دايره تمدن اسلامي و نشأت گرفته از قرآن و سنت معصومين(ع) است.

لینک ثابت

ويژگي هاي حکومت حضرت مهدي ويژگي اول: اول اين که اين حکومت، حکومتي جهاني است. حکومتي نيست که در يک گوشه اي از زمين برقرار شود. حکومتي است جهاني که همه جهان را مسخّر مي کند و همه را تحت اختيار خودش قرار مي دهد. از روايات فراوان اين مسأله استفاده مي شود. علاوه بر اين، آيه «...اِنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّلِحُونَ» و آيات ديگر دلالت مي کند که يک زماني صالحان حاکم زمين مي شوند. يکي از خصوصيات اين حکومت که با حکومت هاي ديگر خيلي تفاوت دارد، حکومت واحد جهاني بودن است. حکومت هاي متعدد نيست. شما مطلع هستيد که الآن جهان در چه حالي است. حکومت هاي مختلفي در جهان است. همه اين اختلافات بايد برطرف بشود و يک حکومت حاکم گردد. اين عقيده اي است که ما شيعيان داريم. ويژگي دوم: ويژگي دوم حکومت حضرت مهدي - سلام اللَّه عليه - گسترش اسلام در همه جهان است به گونه اي که هيچ ده، قريه يا جايي نيست مگر صداي اذان در آن جا به گوش مي رسد. آيا در آن زمان اديان آسماني مثل يهود و نصارا باقي مي مانند يا نه؟ اين مسأله اي ديگر است که فعلاً در آن قسمت بحث نمي کنيم. اما مسأله اين است که اسلام در همه جهان گسترش پيدا مي کند. ترديدي هم از لحاظ روايات نيست. شما مطلع هستيد که مسلمانان الآن چه مقدارند و غير مسلمانان چقدر هستند. يک ششم جمعيت جهان مسلمانند و بقيه غير مسلمان. به هر حال، اکثريت جهان در اختيار غير مسلمان ها است؛ ولي در حکومت حضرت مهدي(عج) همه جهان در اختيار مسلمانان قرار مي گيرد. ويژگي سوم: ويژگي سوم از برنامه هاي حکومت حضرت مهدي(عج) و مهم ترين برنامه اش مبارزه جدي با ستم و ريشه کن کردن آن است. در اين قسمت هم حضرت موفق مي شود؛ يعني ظلم و ستم را ريشه کن مي کند. از روايات فراواني استفاده مي شود که حضرت ستم را برطرف مي سازد. نه افراد نسبت به هم ظلم مي کنند نه حکومت ها نسبت به رعيت هاي خود و نه حکومتي نسبت به حکومت ديگر. ستم به طور کلي برچيده مي شود. ويژگي چهارم: ويژگي چهارم اين که حضرت عدالت را در سراسر جهان گسترش مي دهد و اجرا مي کند. همه جا به عدالت رفتار مي شود و گسترش پيدا مي کند. در آن وقت، کسي به کسي ظلم نمي کند. همه با عدالت رفتار مي کنند؛ مثلاً شوهر به خودش، فرزندانش و خانواده اش ستم نمي کند و همين طور همه به عدالت رفتار مي کنند. در اکثر رواياتي که درباره حضرت مهدي(عج) هست اين مسأله را شما مي خوانيد که «يَمْلَأَها قسطأ و عدلأ کما ملئت ظلمأ و جوراً». اين از برنامه هاي اصلي حضرت است. ويژگي پنجم: ويژگي پنجم حکومت امام زمان(عج) اين است که اسلام را در ابعاد مختلف زندگي مردم وارد مي کند؛ يعني اجراي احکام اسلام در ابعاد مختلف زندگي و آن هم در تمام جهان؛ يعني اداره جهان به وسيله احکام اسلام. در آن روز مسائل جهان (مسائل اقتصادي، سياسي، اجتماعي و زندگي و...) و به طور کلي جهان با قوانين اسلام اداره خواهد شد. اين ها مهم ترين چيزهايي است که حکومت حضرت مهدي(عج) در صدد ايجاد آن است.

لینک ثابت
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم