در کارِ عشق دوری و هجران به ما رسید
یوسف که رفت غُصّهٔ کنعان به ما رسید
ما سالها پای وصالت گریستیم
یعقوب وار دیدهٔ گریان به ما رسید
با زلفِ خویش زلفِ دلم را گِره بده
شاید هوای زلفِ پریشان به ما رسید
باید کویر میشدم و خشک میشدم
کردی دعا و این همه باران به ما رسید
یک لحظه چشم از دلِ بیتاب برندار
دور از تو غم، به سرعتِ طوفان به ما رسید
از ما همیشه دردسر ما به تو رسید
از تو همیشه رحمت و احسان به ما رسید
دلهای ما کنارِ شما آبرو گرفت
آقا چقدر از کرَمَت نان به ما رسید
ما بابِ میل تو نشدیم عاقبت ولی
لطف تو هر دقیقه و هر آن به ما رسید
خوب است وقت روضه تو ما را خبر کنی
شاید نوای آن دلِ سوزان به ما رسید
یکبار هم از نیابت ما کربلا برو
توفیق هر چه هست ز جانان به ما رسید
کارِ تو و دعایِ تو و رحمتِ تو بود
حبِّ رقیهای شدن آسان به ما رسید
شاعر:جواد پرچمی
دوباره جمعه گذشت و قنوت گریان ماند
دوباره گیسوی نجوای ما پریشان ماند
دوباره زمزمهٔ کاسههای خالی ما
پس از نیامدنت گوشهٔ خیابان ماند
به امید ظهور یوسف فاطمه(عج) که صد البته نزدیک است.
جان عالم بر لب آمدای خدا مهدی نیامد
دیده پر خون شد جدا و دل جدا مهدی نیامد
بزم انس ما ندارد بیحضور او صفایی
عید ما رنگ عزا دارد چرا مهدی نیامد
پرچم سرخ حسینی نامد دلیل آنکه گویم
طالب خون شهید کربلا مهدی نیامد
هر چه گفتم یابن طاها یابن یاسین یابن احمد
العجل یابن نبی المصطفی مهدی نیامد
هر چه گفتم یا مغیث الشیعه نشنیدم جوابی
هرچه گفتم یا معزالاولیا مهدی نیامد
ذکر من امن یجیب است به مضطر حقیقی
من دعا کردم ولی روح دعا مهدی نیامد
مجلس ختم از برای مادرت زهرا گرفتیم
هر که بود آمد ولی مهدی نیامد
دلم برات تنگ است!
ببین زمانه چه ننگ است گل نرگس!
غمی به گوشه قلبم کمین کرده است
زمانه با من سر جنگ است گل نرگس!
فرسوده ام و اینک غمی به دل دارم
غمم به سختی سنگ است گل نرگس!
اگر تو بیایی بنفشه می خندد!
بهار با تو قشنگ است گل نرگس!
تو کشتی نجاتی و مرهم بر دل خسته
عدل بی تو بی رنگ است گل نرگس!
بارها سروده ام این غزل را "تنها"
دلم برای تو تنگ است گل نرگس!
العجل مولا مولا
العجل مولا مولا
العجل مولا مولا
جان عالم بر لب آمد ای خدا
مهدی نیامد
چشم عالم پر زخون شد ای
خدا مهدی نیامد
هر چه گفتم یا ابن طاها
یا ابن یاسین یا ابن احمد
العجل یاابن علی المرتضی
مهدی نیامد
العجل مولا مولا
العجل مولا مولا
العجل مولا مولا
به امید لایق شدن دلهامان ... التماس دعای فرج ... به امید ظهور *** بر غایب همیشه حاضر صلوات
گفتم به مهدی بر من عاشق نظر کن،
گفتا تو هم از معصیت صرف نظر کن.
گفتم به نام نامیت هر دم بنازم،
گفتا که از اعمال نیکت سرفرازم.
گفتم که دیدار تو باشد آرزویم،
گفتا که در کوی عمل کن جستجویم.
گفتم بیا جانم پر از شهد صفا کن،
گفتا به عهد بندگی با حق وفا کن.
گفتم به مهدی بر من دلخسته رو کن،
گفتا ز تقوا کسب عز و آبرو کن.
گفتم دلم با نور ایمان منجلی کن،
گفتا تمسک بر کتاب و هم عمل کن.
گفتم ز حق دارم تمنای سکینه،
گفتا بشوی از دل غبار حقد و کینه.
گفتم رخت را از من واله مگردان،
گفتا دلی را با ستم از خود مرنجان.
گفتم به جان مادرت من را دعا کن،
گفتا که جانت پاک از بهر خدا کن.
گفتم ز هجران تو قلبی تنگ دارم،
گفتا ز قول بی عمل من ننگ دارم.
گفتم دمی با من ز رافت گفتگو کن،
گفتا به آب دیده دل را شستشو کن.
گفتم دلم از بند غم آزاد گردان،
گفتا که دل با یاد حق آباد گردان.
گفتم که شام تار دلها را سحر کن،
گفتا دعا همواره با اشک بصر کن.
گفتم که از هجران رویت بی قرارم،
گفتا که روز وصل را در انتظارم.
مادر منتظر
اتل متل يه مادر
چشاش بدر خشكيده
فرزند دلبندشو
بيست سال كه نديده
فرزند خوب و رعناش
رشيد بود و جوون بود
بين جووناي شهر
يه روزي قهرمون بود
يه روز فرزند نازش
اومد نشست كنارش
تموم حرفاشو زد
با چشاي قشنگش
ميخواست بره بجنگه
با دشمناي ايران
با دشمناي قرآن
دشمن دين وايمان
جوون بود و قهرمون
مي خواست كه پهلوون شه
عاشورايي بميره
تو جبهه غرق خون شه
اون مادر مهربون
راضي شد و غصه خورد
ياد فراق پسر
قلب اونو ميفشرد
آورد برا بدرقه
قرآن و يك كاسه آب
اما دل اون مادر
سوختش و گرديد كباب
يه روز يه ماه نه چند سال
عزيز اون نيومد
چشاش به در خشكيد و
نامه رسون نيومد
جوون خوب ونازش
حالا ديگه مفقوده
انگار كه سرو رعناش
از ابتدا نبوده
هر روز براش يه سال بود
با غصه مي كشيد آه
ميگفت مياد يه روزي
فرزند خوبم از راه
جمعه دلش ميگرفت
دعاي ندبه ميخوند
صداي گريه زاريش
دل سنگ و ميسوزوند
ميگفت عزيز مادر
بگو به من كجايي
خيلي قشنگ مي دونم
الآن پيش خدايي
اون مادر منتظر
يه سال كه رفت به مكه
گفت به خدا كو بچّم
مجنون يا تو فكه
رفت تو بقيع و داد زد
بچه من مفقوده
سرباز فرزندتون
بوده يا كه نبوده
اسير يا شهيده
جوونه يا پير شده
بچم و سالم ميخوام
اومدنش دير شده
صبرم ديگه تمومه
بسه برام جدايي
بچم و سالم ميخوام
عزيزكم كجايي
وقتي كه برگشت ايران
وقتي به خونه رسيد
از پسر عزيزش
خبرهايي ر وشنيد
فرزند خوب و رعناش
ديگه به خونه اومد
سالم و دست نخورده
از زير خاك در اومد
از عروج عزيزش
يه بيست سالي ميگذشت
اما جوون نازش
سالم به خونه برگشت
يعني بدونه دنيا
كه ما حقيقت بوديم
بيغيرتا بدونن
ما اوج غيرت بودي
سلام
سلام ای آشنای ناشناس
سلام بر تو ای شمیم گل نرگس و عطر یاس
سلام بر تو ای آقایی که یاد تو جمعه شب ها مرهم دلهاست
آقا ما هرشب به امید ظهوریم و امیدمان به فرداست
فردایی که ظهورت جهان را زیبا کند
ما از منتظرانیم
بیا
بسم الله الرحمن الرحیم
گفتم که مهدیا من اذن نگاه خواهم/گفتا که من هم از تو ترک گناه خواهم
گفتم که روی ماهت از ما چرا نهان است؟ /گفتا تو خود حجابی، ار نه رخم عیان است
منتظریم!منتظر سرور و سالارمان مهدی(عج)،غافل از اینکه اوست که هزار و چندی سال منتظر ماست.
منتظر 313 نفر شیعه حقیقی!
کاش میدانستیم کجا گیر کرده ایم،یا بهتر است بگویم کاش میدانستیم گیر کارمان کجاست؟؟؟؟؟؟
بعضی از ماها فقط بلدیم ادای منتظرها را در بیاوریم و خودمان را گول برنیم.اگر عملمان رو شود میبینیم چقدر روسیاهیم.انگار یادمان رفته "افضل الاعمال انتظار الفرج"
اگر بنا به حرف زدن و عمل نکردن باشد من روسیاه کافی هستم! ترا به خدا شما عمل کنید...
من روز و شب ظهور تو را، آه می کشم/ در آسمان عبور تو را آه می کشم
میپرسمت ز روز و بیابان و کوه و دشت/ من پاسخ ظهور تو را، آه می کشم
پیداتری از آن که ببینم تو را به چشم/ در محضرت، حضور تو را، آه می کشم
می خوانمت به نام و نمیدانمت هنوز/ من فرصت مرور تو را آه می کشم
گاهی غم فراق تو را گریه می کنم/ گاهی وصال دور تو را، آه می کشم
وقتی نمی رسم به خیال وصال تو/ من هم دل صبور تو را، آه می کشم
از این فصول پر ز حقارت دلم گرفت/ من فصل پر غرور تورا، آه می کشم
موعود عشق! مهر جهان تاب آخرین/ بر من بتاب ، نور تو را، آه می کشم(13)
***
در عصر روزی که با روز ظهور فاصله ی زیادی ندارد و آن روز مصادف شده با دحوالارض و روزی است که در احادیث ذکر شده به عنوان روز قیام آقا امام زمان عج .... و می توان گفت:: شاید این جمعه بیایید.... شاید »»» اللهم عجل الولیک الفرج صدای زمزمه های حضور را در میان بغض های هر شبم می شنوم. ولی تمام جمعه های خوب من تهی زآمدنت. غروب شد،سحر برفت،سکوت آمد و برفت و نم نم سپید اشک روی گونه ام روان، آمد و برفت تو باز هم نیامدی . خسته ام! ز بهر سالهای بی امان سالهای سبز انتظار و خسته از ستم،از گناه های شیعیان وباز هم... وجمعه جمعه ندبه ام وندبه ندبه اشک وآه وباز هم ...وبازهم...وباز هم نیامدی. بیا وبا دوباره بودنت تمام کاش های کاش من تمام کن بیا وباز هم بپاش رنگ عشق رنگ آبی حقیقتی را به روی ای کاش های کاش من. دلم بسی گرفته است...بهر سالهای باتو بودن ونبودنت، از تو خواندن وندیدنت،از تو گفتن و... . خواندنی ترین سروده ی من تا ابد به یاد ماغندنی. سخت ومبهمی انتهای انتها. در جواب وحل تو وامانده ام.هر کجا می روم هرچه می روم باز هم حضور می باید و ظهور. بوی عطر سبز پیرهنت عطر خوب آمدنت حسرت دلهای بی قرارمان شده است. امید روح خفته ام بیا و روشنی بده به قلب های بی قرار. به بغض های بی امان به انتظارو انتظار وانتظار.
یَا اَیها العَزیز مَسنا وَ اَهلَنا الضُّر... فَاَوف لَنا الکَیل (سوره یوسف، آیه ۸۸) پر کن دوباره کِیْل مرا ایها العزیز آخر کجا روم به کجا ایها العزیز رو از من شکسته مگردان که سالهاست رو کردهام به سوی شما ایها العزیز جان را گرفتهام به سردست و آمدم از کوره راههای بلا ایها العزیز وادی به وادی آمدهام از درت مران وا کن دری به روی گدا ایها العزیز چیزی که از بزرگی تو کم نمیشود این کاسه را... فاوف لنا... ایها العزیز خالیتر از دو چشم من اینجان نیمه جان محتاج یک نگاه تو یا ایها العزیز - ما- جان و مال باختگان را رها مکن بگذار بگذرد شب ما ایها العزیز دستم تهی است... راه بیابان گرفتهام دست من و نگاه شما ایها العزیز شاعر:مریم سقلاطونی به امید ظهور یوسف فاطمه(عج) که صد البته نزدیک است
من از نوادگان اویسم که سالها پا میکشند از جریانم وصالها بال و پرم به درد پریدن نمیخورد بالا نمیبرند مرا این وبالها با احتمال آمدنت گریه میکنم یعقوب کردهاند مرا احتمالها پیراهنت کجاست که بینایمان کنی خیری ندیدهام از این دستمالها وقت رسیدن تو زمان رسیدن است خیلی نشستهاند به پای تو کالها دیشب تفالی زدهام راحتم نکرد ناراحتم به جان تو از دست فالها این گریههای نیمه شعبان چه فایده امسال نیز مثل تمامی سالها... شاعر: علی اکبر لطیفیان