«من در مورد امت خود از کشتارهای جنگی بیمناک نیستم و از دشمنی که آنها را ریشه کن سازد اندیشه نمی کنم، ولی ترس من در مورد آنها از رهبران گمراهی است که اگر از آنها پیروی کنند آنها را فریب می دهند و اگر نافرمانی کنند آنها را به قتل می رسانند.»(1)

«پست ترین مردمان، رهبر آنان می گردد».(2)
رسول خدا(ص) اوضاع زمامداران و حاکمان ظالم آخرالزمان را توصیف می کنند و در آخر زندگی در آن روزها را در زیر زمین، بهتر از روی زمین می دانند.(3)

روزی مردم در دستان ظالمان
چند روزی است که خبر حمله ی آمریکا به سوریه و حمایت برخی از کشورهای عربی از آن، تیتر اول همه ی روزنامه ها و خبرگزاری ها شده است. تلویزیون، خبرنگاری را نشان می دهد که به میان مردم عربستان رفته و نظرشان را در مورد شروع جنگ می پرسد و مردم اعتراض می کنند که رئیس جمهور پول ما مردم را در دست دارد و بدون اعتنا به نظر مردم آن را صرف جنگ و کشتار مردم بی گناه جهان می کنه و ما حتی نمی توانیم از حق خودمان دفاع کنیم...

رسول خدا(ص) می فرمایند:
«رهبرانی بر شما مسلط می شوند، که روزیهای شما را به دست می گیرند، چون با شما سخن بگویند دروغ می گویند، از شما راضی نمی شوند مگر هنگامی که کارهای ناشایست آنها را تحسین کنید و دروغهای آنانرا تصدیق نمائید.» (4)

حاکمان بلا
اگر این روزها به اوضاع مردمانی مانند اهالی میانمار و شیعیان عربستانی و ... نگاهی بیندازیم، با مصادیق حدیث زیر آشنا خواهید شد:

«در آخرالزمان بلای سختی از ناحیه زمامداران به امت من وارد می شود، این بلا به قدری سخت می شود که نظیر آن هرگز شنیده نشده، و زمین را با این وسعت و گستردگی در نظر آنها تنگ می نماید، کسی از آنها پناهگاهی پیدا نمی کند که از ستم زمامداران به آنجا پناه ببرد، در چنین زمانی خداوند مردی را از عترت من بر می انگیزد...» (5)

غضب خداوند، حکومت بدترین مردم
اما در حدیث دیگری پیامبر اسلام(ص) علت سر کار آمدن حاکم ظالم را غضب خداوند از مردم معرفی می کنند:

«هنگامی که خداوند بر قومی غضب کند آنها را به عذاب هائی چون خسف و مسخ دچار نمی کند بلکه قیمت ها بالا می رود، باران حبس می شود و بدترین مردم بر آنها حکومت می کند.»(6)

در کل به قول حضرت محمد(ص)، «هنگامی که کارها به غیر اهل سپرده شود منتظر فرج باشید.» (7)

آنچه باید باشد
در تعالیم دین اسلام و سخنان بزرگان دین، منش و رفتار حاکم بسیار اهمیت داشته است تا جایی که رسول خدا(ص) این موضوع را عامل نگرانی خود معرفی می کنند:

«برای امتم بعد از خود در مورد سه چیز بیمناکم: 1- لغزش عالم، 2- ستم زمامدار، 3- پیروی هوای نفس».(8)

و ایشان اصلاح مردم را در گرو اصلاح افراد و طبقاتی خاص از جامعه می دانند:
«دو صنف از امت من هستند که اگر آنها اصلاح شوند مردمان اصلاح می شوند، و اگر آنها فاسد باشند مردمان فاسد می شوند: آنها دانشمندان و زمامداران می باشند.»(9)

امام على(ع) برترين بندگان خدا را پيشواى دادگرى می دانند كه رهيافته باشد و رهنما و سنّتى شناخته شده را بر پا دارد و بدعتى ناشناخته را بميراند(10).

اما در نهایت بهتر است حاکم کامل را در بخشی از نامه ی امام علی (ع) به مالک اشتر بشناسیم:
« و مقدارى از وقت خود را به نيازمندان خود اختصاص ده و با آنان در يك مجلس عمومى بنشين و شخصا به مشكلاتشان رسيدگى كن و در آن مجلس براى خداوندى كه تو را آفريده است فروتنى نما و سربازان و يارانت را كه جزو محافظان و نگهبانان تو هستند از آنان دور بدار ، تا هر كه مى‏خواهد سخن بگويد بدون لكنت زبان و بى‏ترس و واهمه مطالبش را اظهار كند . چرا كه من از رسول خدا صلى‏ الله ‏عليه و ‏آله و سلّم بارها شنيدم كه مى‏فرمود : امّتى كه در آن حقّ ناتوان ، بدون ترس و واهمه از قدرتمندان گرفته نشود ، هرگز روى رستگارى را نمى‏ بيند. همچنين درشتى و درماندگى و ناتوانى آنان در سخن گفتن را تحمّل كن و كم حوصلگى و تكبّر را از خود دور گردان ...» (11)

1.       نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 472 و الزام الناصب صفحه 196
2.       الامام المهدی صفحه 219، الزام الناصب صفحه 180 و بشاره الاسلام صفحه 22
3.       نهج الفصاحه جلد 1 صفحه 45
4.       صحیح مسلم جلد 8 صفحه 58، بشاره الاسلام صفحه 23، الامام المهدی صفحه 217 و بحارالانوار جلد 52 صفحه 212
5.       بشاره الاسلام صفحه 28 و 31، الامام المهدی صفحه 66 و 108، الحاوی للفتاوی جلد 2 صفحه 135 و المهدی صفحه 206
6.       صحیح مسلم جلد 8 صفحه 58، بشاره الاسلام صفحه 23، الامام المهدی صفحه 217 و بحارالانوار جلد 52 صفحه 212
7.       الزام الناصب صفحه 178
8.       نهج الفصاحه جلد 1 صفحه 194
9.       نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 393، المحجه البیضاء جلد 1 صفحه 15 و تحف العقول صفحه 42
10.   نهج البلاغة : الخطبة 164 منتخب ميزان الحكمة : 448
11.   نهج البلاغة : الكتاب 53 منتخب ميزان الحكمة : 618
 

لینک ثابت

«تمام همت یک مرد شکم او خواهد بود، و قبله اش همسر او، و دینش درهم و دینار او.»

فتنه ی زنانه
رسول خدا(ص) در توصیف مردان و زنان اهل آخرالزمان می فرمایند:
«بعد از عصر من هیچ فتنه ای برای مردان پیش نمی آید که زیانبارتر از فتنه ای باشد که از ناحیه زنان می رسد.»(1)

هم چنین می فرمایند:
«در مورد امت خود، از هیچ فتنه ای چون زن ها و مشروبات الکلی اندیشناک نیستم.»(2)

شاید اگر سالها پیش، کسی این احادیث را می خواند، درک معانی عمیق این سخنان برایش کمی مشکل بود اما شاید مردمان زمانه ما که اوضاع برخی از زنان امروز را در کوی و برزن می بینند، حتماً راحتتر به عمق این احادیث می رسند.

آیا رفتار و عملکرد برخی از زنان آخرالزمان، مانند حضور غیرضروری خانم ها در اجتماع با انواع آرایش و مدل مو و لباس  و عشوه گری های نا به جای زنانه در خیابان و...، اثری جز از هم پاشیدن زندگی های آرام خانوادگی را به همراه داشته است؟ آیا این نوع رفتارهای زنان را نمی توان فتنه نامید؟

زن قبله ی شوهر

پیرزن با یک ساک کوچک گوشه ی امامزاده نشسته و از پسرش می گوید که او را از خانه بیرون کرده است. او می گوید عروسم با من بدرفتاری می کرد و تا امروز هم برای شستن کهنه های بچه اش و نگهداری از او مرا نگه داشته بودند و حالا که بچه بزرگتر شده، دیشب پسرم گفت که تو داری زندگی ما را به هم میزنی و برای خودت جایی را دست و پا کن.

رسول خدا(ص)، مردانی آخرالزمانی که بی چون و چرا از زنانشان تبعیت می کنند را این طور تو صیف می کنند:
«مرد از همسرش اطاعت می کند ولی پدر و مادرش را نافرمانی می کند و برای به هلاکت رسانیدن برادرش تلاش می کند، به همسایه اش ستم روا می دارد و پیوند خویشاوندی را قطع می کند و صدای فاجران بلند می شوند.»(3)

«تمام همت یک مرد شکم او خواهد بود، و قبله اش همسر او، و دینش درهم و دینار او.»(4)

«هنگامی که نابخردان بر سر کار باشند و زنها مورد مشورت قرار گیرند.»(5)

آنچه باید باشد
با مرور احادیثی که به وصف زنان آخرالزمانی می پردازد می توان دریافت که اطاعت بی چون و چرای مردان از زنان

به معنی ترجیح دادن نظرات آنان بر دستورات خداوند و معصومین(ع) است که باعث دور شدن مردان از مجموع اوامر دینی می شود.

شرایط جوامع در آخرالزمان، زنان را به این سمت سوق می دهد که از جایگاه زن بودن و مادر بودن دور شوند و شان مردانه و مناصب مردان را بر عهده بگیرند و جای زن و مرد عوض شود.

همان طور که امروزه نیز شاهد هستیم، بعد شهوانی و نفسانی زنان بیشتر از سایر ابعاد وجودی آنها خودنمایی می کند و این امر باعث ایجاد فساد در جامعه و انحراف مردان می شود و در روزهای آخر الزمان، زنان از طرق غیر معمول از چنان جایگاهی برخوردار می شوند که حتی در تصمیم گیری های کلان نیز دخیل می شوند.

همه ی مواردی که در بالا بیان شد، برای زن مورد پذیرش اسلام نیست و زنان در دین اسلام از جایگاهی خاص و ویژه برخوردارند و این شان ویژه را می توان در حقوق و احکام اسلامی مربوط به بانوان مشاهده کرد.

پی نوشت:
1.       نهج الفصاحه جلد 2 صفحه 533
2.       همان، صفحه 540
3.       الزام الناصب صفحه 181، بشاره الاسلام صفحه 22 و 76 و بحارالانوار جلد 52 صفحه 263
4.       بشاره الاسلام صفحه 132
5.       بشاره الاسلام صفحه 44

لینک ثابت
جنگ قرقيسيا
یک شنبه 24 شهريور 1398برچسب:, | شهاب الدین میهن پرست

 

ا

قرقيسيا شهرى كوچك نزديك سرچشمه رود خابور در نهر فرات است كه امروز به ويرانه اى نزديك شهر دير الزور ، كنار مرز سوريه تبديل شده و به مرز تركيه هم نسبتاً نزديك است .برخى روايات در مورد نبردى بزرگ در آن سامان سخن گفته و آن را به سفيانى ربط داده اند كه در زمان امام مهدى(عليه السلام) خواهد بود. در آن سال در هر نقطه اى از مغرب زمين ، كشمكش زيادى روى مى دهد . نخستين سرزمين عرب كه خراب مى شود ، شام است...



معجم البلدان حموى   مى گويد : اين شهر ، به سبب قرقيسيا بن طهمورت ملك به اين نام ناميده شد . حمزه اصفهانى مى گويد : قرقيسيا معرّب كركيسيا است كه برگرفته از « كركيس » ، نام محل اسب دوانى است كه به عربى «حلبه» مى گويند و در شعر ، بسيارى اوقات بصورت مقصور مى آيد . ( آخرش حذف مى شود ) .

برخى روايات در مورد نبردى بزرگ در آن سامان سخن گفته كه بعضى وقت آن را معين كرده و بين بنى عباس و بنى اميه دانسته اند . بعضى روايات هم آن را به سفيانى ربط داده اند كه در زمان امام مهدى(عليه السلام) خواهد بود اما برخى ديگر ، سبب درگيرى را گنجى مى دانند كه در مسير فرات پيدا مى شود و بين سفيانى و اتراك اختلاف پيش مى آيد .

از جمله روايات ، كافى  از امام باقر(عليه السلام) آورده است كه به ميسّر فرمود : فاصله شما و قرقيسيا چقدر است ؟ عرض كردم : نزديك است ، كنار ساحل فرات ، فرمود : اتفاقى در آنجا خواهد افتاد كه از روزى كه خدا آسمان ها و زمين را آفريده و تا زمانى كه آسمان ها و زمين وجود خواهند داشت ، مانند آن وجود نداشته و نخواهد داشت . (ميدان جنگ) سفره پرندگان خواهد بود و درندگان زمين و پرندگان آسمان ، از آن سفره سير خواهند شد . افراد قبيله « قيس » در آن نبرد كشته مى شود و خونخواه و طرفدارى نخواهند داشت .

صاحب كافى مى گويد : عده اى اين روايت را آورده اند و اضافه كرده اند : منادى ندا مى دهد : بياييد و گوشت ستمگران را بخوريد !

در از حذيفه بن منصور از امام صادق(عليه السلام) : خدا مائده (در روايتى « مأدبه» ) و سفره اى در قرقيسيا دارد كه فردى از آسمان از اين رخداد مطلع مى شود و مى گويد : اى پرندگان آسمان و درندگان زمين ! بياييد از گوشت بدن ستمگران سير شويد !

از عبد الله بن ابى يعفور آمده است كه ابو جعفر(عليه السلام) به من فرمود : فرزندان عباس و مروان در قرقيسيا نبردى خواهند داشت كه در آن نبرد زورمندان به بلوغ نرسيده، پير مى شوند . خداوند پيروزى را نصيب شان نخواهد كرد و به پرندگان آسمان و درندگان زمين وحى مى شود كه از گوشت ستمكاران سير شويد . آن گاه سفيانى خروج مى كند .

از جمله رواياتى كه در مورد خروج سفيانى و ظهور امام مهدى وارد شده ، حديثى است كه مفيد در اختصاص  آورده است : جابر جعفى مى گويد كه ابوجعفر(عليه السلام) به من فرمود : اى جابر ! سرِ جايت بمان و تكان نخور (=كارى نكن )تا نشانه هايى را كه برايت مى گويم ، ببينى و آنها را دريابى : نشانه اول ، اختلاف فرزندان فلانى (بنى عباس بر سر مُلك) است كه گمان نمى كنم آن را ببينى ، ولى پس از من اينها را نقل كن . نشانه ديگر صدايى است كه از آسمان شنيده مى شود ، همچنين صدايى كه از جانب دمشق به شما مى رسد و نويد فتح مى دهد . قريه اى از شام به نام « جابيه » فرو مى رود و قسمت راست مسجد دمشق فرو مى ريزد و گروهى از تركستان خروج مى كنند ، و پس از آن اوضاع مردم آشفته خواهد شد . برادران ترك در جزيره پياده مى شوند و جمعى از روم خروج كرده و در « رمله » فرود مى آيند .

اى جابر ! در آن سال در هر نقطه اى از مغرب زمين ، كشمكش زيادى روى مى دهد . نخستين سرزمين عرب كه خراب مى شود ، شام است . در شام سه پرچم مختلف با هم جنگ خواهند داشت : پرچم اول اصهب ( سرخ و سفيد ) پرچم دوم ابقع (سياه و سفيد) و پرچم سوم سفيانى است . سفيانى با پرچم ابقع برخورد مى كند و با هم مى جنگند و او و تمام همراهانش را به قتل مى رساند . بعد پرچم اصهب را تار و مار مى كند . آن گاه هدفى جز رفتن به عراق ندارد . سپس لشكر او به قرقيسيا مى رسد و جنگى در آنجا جنگ درمى گيرد كه صد هزار نفر از ستمگران كشته مى شود .

پس از آن سفيانى هفتاد هزار لشكر به كوفه مى فرستد ، آنها مردم كوفه را يا مى كشند، يا دار مى زنند ، و يا به اسيرى مى گيرند . در اين بين چند لشكر از خراسان با سرعت برق، منازل ميان راه را طى مى كنند . چند نفر از ياران قائم در ميان آنها هستند . سپس مردى از موالى اهل كوفه قيام مى كند ، ولى سرلشكر سفيانى او را بين حيره و كوفه به قتل مى رساند .

آن گاه سفيانى لشكرى به مدينه مى فرستد . مهدى از مدينه به مكه مى رود . چون خبر رفتن مهدى از مدينه به سرلشكر سفيانى مى رسد، لشكرى را به دنبال او مى فرستد، ولى وى را نمى يابند مهدی وارد مدینه می‌شود. سرلشكر سفيانى در بيابان « بيدا » فرود مى آيد . در آن جا گوينده اى از آسمان صدا مى زند : اى بيدا ! اين قوم را نابود گردان ، و با اين صدا زمين آنها را در كام خود فرو مى برد . تنها سه نفر از آنها باقى مى ماند كه خدا صورت هاى آنها را به عقب برمى گرداند . آن سه نفر از قبيله كلب اند . اين آيه درباره اينها آمده است :

« اى كسانى كه كتاب آسمانى به شما داده شد ! ايمان بياوريد به آنچه نازل كرديم ، كه آنچه را نزد خود داريد ، تصديق مى كند ، پيش از آن كه بعضى از صورت ها را تغيير دهيم ، و آن را به پشت برگردانيم » ( نساء/50 )

در آن روز قائم در مكه است . او در آن جا به بيت الحرام ( خانه خدا ) تكيه مى دهد ، در حالى كه به آن پناه بُرده است . مى گويد : اى مردم ! ما از خدا و هر كسى كه دعوت ما را بپذيرد ، يارى مى طلبيم . من از خانواده محمد ، پيغمبرتان هستم . ما از هر كس به خدا و محمد نزديك تريم . . .

ابن حماد  گفته « ارطاة » را نقل كرده كه معركه قرقيسيا را به سفيانى ربط داده و طرفين را ترك و روم قرار داده و مى گويد : وقتى ترك ها و روميان گرد بيايند و قريه اى در دمشق فرو رود و ديوار سمت غرب مسجد دمشق فرو ريزد ، در شام سه پرچم برافراشته مى شود : ابقع ، اصهب و سفيانى . در دمشق مردى و همراهانش محاصره شده و كشته مى شوند و دو نفر از آل ابو سفيان خروج مى كنند كه پيروزى با دومى است . وقتى پيروان « ابقع » از مصر حركت كنند ، سفيانى با سپاهش بر ضد آنها شورش مى كند ، و آنقدر از تركان و روميان در قرقيسيا مى كشد كه درندگان زمين از گوشت شان سير مى شوند .

اما اين روايت ، فقط سخنى بُريده است . همچنين چند روايت وجود دارد كه احاديث را مربوط به گنجى مى داند كه در آن اختلاف دارند . روشن ترين روايت ، روايتى است كه از ابن حماد  از پيامبر آورده شده است : « كوهى از طلا و نقره در مسير فرات نمايان مى شود كه از هر نُه نفر كه براى دستيابى بر آن بجنگند ، هفت نفر كشته مى شوند . اگر شاهد چنين وضعى بوديد ، نزديك آن نشويد . . . فتنه چهارم هجده سال است ، سپس رخدادهايى نمودار مى شود كه خود را نشان مى دهد و فرات كوهى از طلا را نمايان مى كند . امت بر آن هجوم آورده ، از هر نُه نفر ، هفت تن كشته مى شود .

از على(عليه السلام) : سفيانى در شام ظهور مى كند ، آن گاه نبردى ميان آنها در قرقيسيا رخ مى دهد (و آن قدر كشته مى دهد) كه پرندگان آسمان و درندگان زمين از لاشه هايشان سير مى شوند . سپس در پشت سرشان جنگى رخ مى دهد و گروهى مى آيند تا وارد خراسان شوند . لشكر سفيانى در پى اهالى خراسان مى آيند ، چنانكه شيعه آل محمد را در كوفه مى كشند ، آن گاه اهل خراسان در پى مهدى بيرون مى روند .

مقصود از فتنه چهارم در اين حديث معلوم نيست ، چرا كه تعداد فتنه ها در روايات ناهمگون است . با اينكه تشخيص آخرين فتنه متصل به ظهور مهدى(عليه السلام) آسان است اما اكثر نصوص مربوط به اين معركه ، مُرسَل و گفته اشخاص بوده و جزء احاديث نبوى نيست اما اگر درست باشد ، احتمال دارد كه گنج مذكور ، منبع نفت يا معدن طلا و نقره باشد كه محل درگيرى سه دولت مى شود اما بيشتر احاديث مى گويد طرف مقابل سفيانى در اين معركه ، ترك ها هستند و چون درگيرى به خاطر ثروتى است كه در مرزهاى سوريه و تركيه وجود دارد ، بنابراين ممكن است منظور از ترك ها ، اهالى فعلى تركيه باشند .

برخى روايات مى گويد پيش از خروج سفيانى ، عده اى در جزيره اى كه جزيره ربيعه يا ديار بكر ، نزديك قرقيسياست ، فرود مى آيند . شايد مقصود روس ها يا ديگران باشند كه امت ترك ناميده مى شوند .

بر اساس روايات ، مهدى(عليه السلام) نخستين پرچم خود را براى جنگ با تركان برمى افرازد . مقصود از جزيره در اينجا منطقه اى نزديك موصل است كه آن نيز ديار ربيعه ناميده مى شود ، اما « رمله » كه نيروهاى روم در آنجا فرود مى آيند ، شايد « رمله » فلسطين يا مصر باشد ، والله العالم !

 

لینک ثابت

نعمانى از ابو الحسن الرضا(عليه السلام) آورده است : پيش از اين امر (ظهور) سفيانى ، يمانى و مروانى و شعيب بن صالح مى آيند . پس چگونه مى گويند اين و آن خواهد شد ؟! ( اثبات الهداة 3/735 ; بحار 52/233 ) .

كافى  از معلى بن خنيس آورده است : پيش از ظهور عباسيان ، نامه عبدالسلام بن نعيم ، سدير و چند نفر ديگر را خدمت ابوعبدالله(عليه السلام) بُردم . نوشته بودند : مى توانيم امر (حكومت) را به شما بسپاريم ، نظرتان چيست؟ (راوى مى گويد :) امام نامه ها را بر زمين زد و فرمود : من امام اينها نيستم. آيانمى دانند امامشان كسى است كه سفيانى را مى كشد ؟!
مى بايست به فشارهايى كه شيعيان و طمعورزان حكومت به امامان وارد مى كردند ، توجه داشت . اينها مى خواستند از ائمه ، اجازه فعاليت سياسى گرفته و به بهانه آن كه پيامبر به مهدى و دولتش بشارت داده است به نام آنها انقلاب كنند ، اما ائمه نمى پذيرفتند و براى امت توضيح مى دادند كه از شروط ظهور مهدى(عليه السلام) خروج سفيانى پيش از ايشان است .

لینک ثابت

نعمانى  از عيسى بن اعين از ابو عبدالله(عليه السلام) آورده است : خروج سفيانى حتمى و در ماه رجب است . از آغاز تا پايان خروجش ، پانزده ماه طول مى كشد . شش ماه مى جنگد و وقتى بر پنج گنج ]= منطقه[ دست يافت ، نُه ماه حكمرانى مى كند و حتى يك روز هم بر اين مدت افزوده نمى شود .



نعمانى از هشام بن سالم از ابو عبدالله(عليه السلام) آورده است : وقتى سفيانى بر مناطق پنجگانه چيره شد ، حكومتش را نه ماه بشماريد .

هشام مى پندارد كه مناطق پنجگانه عبارتند از : دمشق ، فلسطين ، اردن ، حمص و حلب .

نعمانى  از معلى بن خنيس مى گويد : خروج سفيانى در رجب حتمى است .

نعمانى از خلاد صائغ از ابو عبد الله(عليه السلام) مى گويد : « سفيانى بايد بيايد و جز در رجب خروج نمى كند » . مردى مى گويد : اى ابوعبدالله ! حال و روز ما در هنگام خروج چگونه است ؟ فرمود : اگر چنين رخدادى شد ، سوى ما ]به مدينه [بياييد .

كمال الدين  از عبد الله بن ابو منصور بجلى آورده است : نام سفيانى را از ابوعبدالله(عليه السلام) پرسيدم ، فرمود : به اسم او چه كار دارى ؟ وقتى گنج هاى پنجگانه شام : دمشق ، حمص ، فلسطين ، اردن و قنسرين را به چنگ آورد ، منتظر فَرَج ]ظهور قائم [باشيد . پرسيدم : نُه ماه حكومت مى كند ؟ فرمود : نه ، هشت ماه ، بدون يك روز بيشتر !

كمال الدين  از ابوعبدالله(عليه السلام) آورده است : «آمدن سفيانى حتمى و خروجش در رجب است » .

الغيبه طوسى از عمار دهنى آورده است ابو جعفر(عليه السلام) ]امام باقر[ فرمود : فكر مى كنيد مدت ]حكومت[ سفيانى چقدر است ؟ عرض كردم : نُه ماه ، به اندازه حاملگى زن ! فرمود : اى مردم كوفه ! چقدر شما دانائيد ! مانند روايت در خرائج 3/1159 وبه نقل از آن اثبات الهداة 3/730 و بحار 52/216 .

الغيبه طوسى از محمد بن مسلم آورده است كه شنيدم ابوعبدالله(عليه السلام)فرمود : وقتى سفيانى خروج كند ، به مدت حاملگى يك زن ، بر پنج منطقه چيره مى شود ( سپس فرمود : ) استغفر الله ! به اندازه حاملگى يك شتر ! آمدنش حتمى است و بايد رخ دهد .
نويسنده اثبات الهداة بر ترديد نصّ ]اصلاح سخن امام با استغفار [ايراد به حقّى گرفته است ; چرا كه ترديد و تحيّر به روشنى در روايت ديده مى شود و نبايد چنين ترديدى از معصوم ديده شود ]مگر در حال تقيه يا «بدا» [چنان كه « جمل » ]كه در حديث آمد[ بنابر گفته لغوى ها ، فقط اسم مذكر شتر است كه سن بالا و دندان نيش داشته باشد .

لینک ثابت

 

دلیل بر ولادت و وجود حضرت مهدى‏(ع) در حقیقت همان ادله نقلى متواتر و صحیح است که دلالت بر ولاد

 

به گزارش موعود به نقل از فارس، یکی از شبهاتی که با هدف سست کردن اعتقادات شیعه از سوی برخی رسانه‌های فارسی زبان ماهواره‌ای به خصوص رسانه‌هایی که از طرف وهابیت راه اندازی شده است، مطرح می‌شود، اصل تولد حضرت مهدی (عج) است.

به همین جهت گفت‌وگوی مشروحی با «علی اصغر رضوانی» استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و نویسنده کتاب‌های مختلف درباره امام زمان مانند «علایم ظهور»، «هنگامه ظهور»، «حکومت حضرت مهدى‌ ‏علیه‌السلام در عصر ظهور»، «وظایف ما در عصر غیبت‏»، «بررسى دعاى ندبه» و «‏دکترین مهدویت تنها راه نجات بشر» انجام دادیم که بخش اول آن از نظر می‌گذرد.

قرآن به بسیارى از مسائل اشاره نکرده است و بیان آن را به پیامبر واگذار نموده است

به عنوان نخستین سؤال بفرمایید چرا در قرآن به مسئله ولادت حضرت مهدی (عج) صریحاً اشاره نشده است؟

اولاً قرآن به بسیارى از مسائل عقیدتى و عملى اشاره نکرده است، بلکه بیان آن را به پیامبرش واگذار نموده است، گرچه اصول معارف و احکام در قرآن کریم موجود است. موضوع ولادت حضرت مهدی(ع) نیز از جمله همین معارف است که به وسیله پیامبر(ص) و اهلبیت علیه (ع) تبیین شده است.

ثانیاً: از بعضی از آیات قرآن به طور وضوح ولى کلى استظهار مى‌شود که باید در هر زمانى انسان کامل و معصومى به نام حجت خدا موجود باشد. پس باید حجت خدا در این زمان متولد شده باشد.

بیش از چهل نفر از علمای اهل سنت به ولادت امام زمان (عج) اعتراف کرده‌اند

آیا کسی از علمای اهل سنت به ولادت حضرت اعتراف کرده است؟

بله، گروهى از علماى اهل سنّت به ولادت فرزندى براى امام حسن عسکرى ‏علیه‌السلام به نام مهدى‏ علیه‌السلام اعتراف کرده‌اند که تعداد آنها بیش از چهل نفر است.

بنده به چند نفر از آنها اشاره می‌کنم.

علامه شمس‏الدین قاضى ابن خلکان شافعى. (وفیات الاعیان جلد۴ ص ۱۷۶) ابن اثیر جزرى. (الکامل فى التاریخ جلد۴ ص ۴۵۴) محیى الدین عربى. (فتوحات مکیه باب۳۱۶) شیخ سلیمان قندوزى حنفى. (ینابیع المودة جلد۳ ص ۳۰۶) ابن خلدون. (تاریخ ابن خلدون جلد۳ ص ۳۶۱) جلال الدین بلخى رومى. (به نقل از ینابیع المودة جلد۳، ص ۳۵۰) فخر رازى شافعى. (الشجرة المبارکة فى انساب الطالبیه ص ۷۸و۷۹) شیخ عبداللَّه بن محمّد شبراوى مصرى شافعى. (الاتحاف بحبّ الاشراف ص ۱۷۹)



برخى از علمای اهل سنت تصریح به زنده بودن حضرت و نیز موعود بودن او دارند

آیا کسی از علمای اهل سنت هست که فرزند امام عسکری(ع) را همان منجی منتظر بد‌اند؟

هر چند بعضی از علماى اهل سنت فقط به ولادت فرزندى به نام مهدى از امام حسن عسکرى ‏علیه‌السلام اشاره کرده‌اند و حیات او تا این زمان و منجى و موعود بودن او را به شیعه نسبت مى‌دهند، ولى عده‌ای از آنان تصریح به زنده بودن او تاکنون و نیز موعود و منجى بودن او دارند مثلاً محمّد بن یوسف گنجى شافعى مى‌گوید: ابو محمّد حسن عسکرى‏علیه السلام ازخود فرزندى به جاى‏ گذاشت که همان امام منتظر است. (کفایة‌الطالب، ص ۳۱۲)

یا عبدالوهاب شعرانى حنفى مى‌‌گوید: در آخر الزمان امید به خروج مهدى است. او از اولاد امام حسن عسکرى‏ علیه‌السلام است. ولادت او نیمه شعبان سال ۲۵۵ هجرى اتفاق افتاد. تا به حال زنده است تا با حضرت عیسى‏ علیه‌السلام اجتماع کند. عمرش تا این زمان ۷۰۶ سال است. این چنین شیخ حسن عراقى به من خبر داد. (الیواقیت و الجواهر، ج ۲، ص ۱۲۷)

همچنین نورالدین عبدالرحمن جامى حنفى؛ بعد از بیان تاریخ ولادت حضرت مهدى‏ علیه‌السلام مى‌گوید: او کسى است که زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. (شواهد النبوه، ص ۴۰۴)

قاضى بهلول بهجت افندى مى‌‌گوید: ولادت امام دوازدهم در پانزدهم ماه شعبان سال ۲۵۵ هجرى بود و اسم مادرش نرجس است. براى او دو غیبت است: یکى صغرا و دیگرى کبرا. هر گاه خداوند به او اذن دهد ظهور کرده، آن گاه زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد. (المحاکمة فى تاریخ آل محّمدصلى الله علیه وآله، ص ۲۴۶)

لطفاً در پاسخ به این شبهه که موضوع ولادت حضرت مورد اتفاق بزرگان شیعه نبوده است توضیح بفرمایید؟

این مسأله صحیح نیست چون علماء و عموم شیعه امامیه بعد از وفات امام حسن عسکرى‏ علیه‌السلام در طول قرن‏ها بر ولادت امام زمان‏ علیه‌السلام اتفاق داشته‌اند.

اگر چه در ابتدا حیرت و شکى در ولادت و امامت آن حضرت در بین گروهى از شیعیان بود، ولى بعد از گذشت زمان نه چندان طولانى و به عنایت و تبلیغ بزرگان امامیه، همگى به راه مستقیم هدایت شده و به امامت امام عصر علیه‌السلام اعتقاد پیدا کردند، همان‌گونه که شیخ مفید در کتاب «الفصول المختاره» به آن اشاره کرده است.

محدثین امامیه نهایت کوشش و احتیاط خود را در نقل احادیث در کتب خود داشته‌اند

آیا صحیح است که مبنای مؤلفان مصادر مهدویت در نقل حدیث قوی نبوده است؟

معروف نزد قدما چنین بوده که هر روایتى در مسائل تاریخى و از آن جمله موضوع مهدویت را بدون بررسى سند آن نقل مى‌کردند. ولى بعد از آن عصر، حرکت جدیدى پدید آمد و بین روایات تمییز داده شد، تا زمانى که حرکت اصولیین پدید آمد و اخبار را به دسته‌هاى مختلف از قبیل: صحیح، حسن، قوى و ضعیف تقسیم کردند، ولى این پیشرفت و حرکت شامل روایت‌هاى تاریخى که از آن جمله روایات مهدویت است، نشد.

این ادعا درست نیست چون اولاً آنچه از قدماى محدثین امامیه مى‌دانیم این است که آنها نهایت سعى و کوشش و احتیاط خود را در جمع و نقل احادیث در کتب خود داشته‌اند، که از آن جمله کلینى رحمة الله علیه است.

کلینی نزد اهل فن حدیث، معروف به دقت نظر و احتیاط در نقل اخبار است. و نیز مى‌دانیم که بزرگانى امثال شیخ طوسى ‏رحمة الله علیه چه اهتمام وافرى به شناخت شیوخ روایى خود داشته‌اند.

شخصى مثل شیخ صدوق‏ رحمة الله علیه عادتاً شیوخ خود را مى‌شناخته و نیز از حالات آنان از ایمان و عدالت آگاهى داشته است، و از کسى که او را نمى‌شناخته روایت نقل نمى‌کرده است.

ثانیاً ما اطمینان داریم که این بزرگان به صحت این گونه روایات که در باب امامت و مهدویت وارد شده اطمینان کامل داشته‌اند، و یا لااقل به جهت برخى قرائن معتبر که همراه آنها بوده و موجب جبران ضعف برخى از آنها مى‌شده، آنها را با اطمینان کامل نقل مى‌کردند. و گرنه جاى این سؤال باقى است که امثال شیخ صدوق و طوسى و دیگران چه اهدافى غیر از احتجاج و استدلال به آنها، داشته‌اند. مگر این نیست که شیخ صدوق کتابش را براى رفع حیرت در امر حضرت مهدى‏ علیه‌السلام نوشته است؟

ثالثاً تمام یا بیشتر اصول و منابع اصلى احادیث مهدویت که در سه قرن اوّل نوشته شده به دست شیخ صدوق، طوسى و نعمانى رسیده و خود به آن کتاب‏ها استناد داشته‌اند، و لذا به آن روایات استدلال مى‌نمودند.

رابعاً گرچه تقسیم حدیث به چهار قسم از اصطلاحات متأخرین است ولى قدماى محدثین از آن جمله شیخ طوسى روش خاصى در قبول خبر داشته‌اند.

احتمالى نیز وجود دارد که بناى قدما بر تمسک به «اصالة الصدق و العدالة» باشد. یعنى اصل اولى بر صدق و عدالت راوى است مگر آنکه خلاف آن ثابت شود.

مقصود از این اصل همان اصل عدم و یا استصحاب عدم فسق است. به همین جهت است که ما احتیاجى به اثبات عدالت خواه به معناى ملکه یا حسن ظاهر نداریم؛ زیرا احراز آن مستلزم تعطیل امور و تضییع بسیارى از مصالح است. کمتر کسى است که بتوان عدالت او را به اثبات رسانید. این مطلب مورد تأیید عقلا نیز هست.

براى اثبات اعتبار روایات نباید تنها اعتبار سندى را مطرح ساخت، بلکه باید به همه راه‌ها و اسباب اعتبار شخص توجه کرد و در نظر داشت که مبناى بسیارى از عالمان شیعه، بلکه اکثریت قریب به اتفاق آنان، حجیّت خبر موثوقٌ به است؛ یعنى خبرى که از طرق مختلف به آن اطمینان و وثوق حاصل شود.

در مورد ولادت حضرت روایات قوی و صحیحی وجود دارد

آیا روایات ولادت حضرت مهدی (عج) ضعیف است؟

خیر، چون احادیث مربوط به ولادت حضرت مهدى‏ علیه‌السلام به خاطر وجود برخى از سندهاى صحیح در بین آنها کافى است که سند روایات دیگر که از ضعیف هستند را تقویت کند، و این مسلکى است که مورد قبول محدثین شیعه و اهل سنّت واقع شده است.

همچنین احادیثى که درباره مسائل مسلّم اعتقادى و کلامى است از آن جهت که نزد شیعه ثابت بوده و به تأیید قطعى عقل نیز رسیده است، راویان آن مورد جرح و تعدیل قرار نگرفته‌اند، و به طور کلى احتیاجى به آن نبوده است، که از آن جمله مى‌توان به احادیث مهدویت اشاره کرد.

البته احادیث ولادت حضرت مهدى ‏علیه‌السلام که به دلالت مطابقى یا تضمنى یا التزامى دلالت بر ولادت حضرت دارد از حدّ لازم تواتر فراتر رفته است، لذا به جهت آنکه مفید یقین است احتیاج به بررسى سندى ندارد.

خبر متواتر، نقل جماعت کثیرى است که اتفاقشان بر دروغ، محال است و مى‌‌دانیم که در خبر متواتر لازم نیست که هر یک از راویان حدیث از ثقات و عدول باشند، بلکه مى‌‌توان از راه تراکم احتمالات به یقین رسید.

شخص متتبّع بعد از ملاحظه وضع سیاسى عصر امام عسکرى‏ علیه‌السلام و قبل و بعد از آن پى مى‌برد که یکى از عوامل جهالت حال راویان احادیث ولادت حضرت مهدى‏علیه السلام همان فشارهاى سیاسى بوده که از طریق حاکمان ظلم و جور بر شیعیان وارد شده است، و لذا بسیارى از راویان، خود را با اسامى مستعار معرّفى مى‌کردند تا شناخته نشوند، خصوصاً با در نظر گرفتن اینکه برخى از راویان از مناطق دور به سامرا مى‌آمده و در مورد حضرت سؤال مى‌کردند و براى دیگران نقل مى‌نمودند.

حدود ۱۰۷ روایت از پیامبر(ص) در مورد ولادت حضرت نقل شده است

در مورد ولادت حضرت مهدی(عج) از رسول خدا(ص) خبری رسیده است؟


بله، از ۱۰۷ حدیث، شهادت به ولادت آن حضرت از ناحیه رسول خدا صلى الله علیه وآله استفاده مى‏شود.

مثلاً ابن عباس از رسول خدا صلى الله علیه وآله نقل کرده که فرمود: خداوند تبارک و تعالى توجّهى بر زمین کرد و مرا انتخاب نمود و من را نبى قرار داد سپس بار دوم توجهى کرد و على را از روى زمین انتخاب نمود و او را امام قرار داد و مرا امر نمود که او را برادر و ولىّ و وصىّ و خلیفه و وزیر خود قرار دهم، پس على از من و من از على‌ام، او شوهر دختر من و پدر دو نوه‌ام حسن و حسین است. آگاه باشید که خداوند تبارک و تعالى من و آنان را حجت‌هایى بر بندگانش قرار داده است. و از صلب حسین امامانى قرار داد که به امر من قیام کرده و وصیت مرا حفظ خواهند نمود. نهمین از آنها قائم اهل بیت من و مهدى امّت من است. شبیه‌ترین مردم به من در شمایل و اقوال و افعال است. بعد از غیبت طولانى و حیرت گمراه کننده ظهور مى‌کند.

اهل بیت علیهم‌السلام با احتیاط تمام با نشر قضیه ولادت حضرت برخورد مى‌‏کردند

چرا هیچ یک ازامامان هویت شخصی حضرت مهدی(عج) را بیان نکرده‌اند؟


چون همان گونه که از بسیارى روایات استفاده مى‌شود موقعیّت حضرت مهدى ‏علیه‌السلام از جهت سیاسى بسیار خطیر بوده است، زیرا حاکمان ظلم و جور از آنجا که مى‌دانستند او با ظلم و بى‏عدالتى در سطح گسترده مقابله مى‌کند و زمین را پر از عدل و داد خواهد کرد، لذا از ابتدا درصدد مقابله شدید با او برآمده بودند.

به همین جهت، اهل بیت عصمت و طهارت‏ علیهم‌السلام نیز با احتیاط تمام با نشر قضیه ولادت حضرت برخورد مى‏کردند، تا از طرفى زمینه سازى اعتقاد ولادت آن حضرت را بیان کرده باشند و از طرف دیگر کارى نکنند که جان آن حضرت در خطر افتد.

البته هر یک از معصومین‏ علیهم‌السلام از حضرت رسول اکرم‏(ص) گرفته تا امام عسکرى‏(ع) در صدد تشخیص هویّت حضرت مهدى‏ علیه‌السلام برآمده‌اند.

وضعیت دشوار سیاسی اقتضاء می‌کرد ولادت امام زمان (عج) مخفی بماند

چرا ولادت حضرت در اختفای تام صورت پذیرفت؟


امام حسن عسکری (ع) معاصر با حکومت سه نفر از حاکمان بنى عباس؛ یعنى معتز، مهتدى و معتمد بوده است.

معتمد عباسى تعصّب و کینه خاصى نسبت به اهل بیت‏ علیهم‌السلام داشت. از جمله کارهاى او این بود که بعد از شهادت امام عسکرى ‏علیه‌السلام دستور داد خانه حضرت را تفتیش کرده، تا از وجود فرزند حضرت آگاه شود، و این به جهت سعایتى بود که جعفر به دستگاه حاکم کرده بود.

در این مورد جریانی نقل شده که نشان دهنده وضعیت سیاسی زمان حضرت است.

داوود بن اسود مى‌گوید: امام عسکرى ‏علیه‌السلام عصایى به من داد و فرمود: این را به عَمْرى برسان. در بین راه عصا شکست، ناگهان مشاهده کردم که در میان آن نامه‌اى است. خدمت امام که رسیدم جریان را بازگو کردم. حضرت فرمود: «... وإذا سمعت لنا شاتماً فامض لسبیلک الّتى أمرت بها وإیّاک أن تجاوب من یشتمنا أو تعرفه من أنت، فأنا ببلد سوء ومصر سوء وامض فى طریقک فإنّ أخبارک وأحوالک ترد إلینا فاعلم ذلک» یعنی هر گاه مشاهده کردى که کسى ما را دشنام مى‌دهد تو به دنبال مأموریتى که فرستاده شدى برو، و مبادا در صدد پاسخ او برآیى یا خودت را به او معرفى کنى، زیرا ما در بد شهرى قرار داریم، تو به راه خودت ادامه بده، زیرا اخبار و احوال تو به ما مى‌رسد، این را به خوبى بدان.

حتى مشاهده مى‌‌کنیم که امام به اصحاب خود دستور مى‏دهد تا هیچ کس به او سلام نکند و با دست به او اشاره ننماید زیرا در غیر این صورت جانش در امان نخواهد بود.

امام حسن عسکری(ع) پنهانی با شیعیان ملاقات می‌کرد

حضرت‏ علیه‌السلام براى ملاقات با شیعیان خود مکانى را معین مى‌‌کرد و مى‌‏فرمود: «صیروا إلى موضع کذا وکذا وإلى دار فلان بن فلان. العشاء والعتمة فى لیلة کذا، فإنّکم تجدونى هناک...» یعنی در فلان مکان و فلان خانه، شب هنگام مراجعه کنید که مرا در آنجا خواهید یافت.

محمّد بن عبدالعزیز بلخى مى‌گوید: صبح هنگامى در خیابان گوسفند فروشان نشسته بودم که ناگهان مشاهده کردم امام عسکرى‏ علیه‌السلام از منزل خود خارج شده و به سوى خانه عمومى مى‌رود. در دلم گفتم: اگر فریاد زنم که این مرد، حجت خداست، بر شما باد که او را بشناسید مرا خواهند کشت؟ هنگامى که حضرت به من نزدیک شد با انگشت سبّابه خود بر دهان خود اشاره فرمود که ساکت باش! همان شب حضرت را ملاقات کردم، فرمود: «إنّه هو الکتمان أو القتل فاتّقِ اللَّه على نفسک» یعنی یا باید کتمان کنى و یا اینکه به قتل خواهى رسید. بر خودت از خدا بترس.

به همین جهت است که مرحوم مقدس اردبیلى مى‌فرماید: هرگاه حدیثى از «رجل» نقل شد، مقصود امام حسن عسکرى‏ علیه‌السلام است.

این قضایا وضعیت بس دشوار سیاسى عصر امام عسکرى‏ علیه‌السلام و زمان ولادت امام زمان ‏علیه‌السلام را مى‌رساند. و به همین جهت است که ولادت آن حضرت در اختفاى تام صورت پذیرفت.

در این بین امام عسکرى ‏علیه‌السلام دو وظیفه را دنبال مى‌کرده است: یکى اینکه حضرت در صدد اثبات ولادت و وجود فرزندش بوده است و دیگر اینکه طورى باید فرزندش را معرفى کند که جانش در خطر نیفتد.

ادلّه نقلى قرآنى و حدیثى بر ولادت امام زمان(عج) دلالت دارد

آیا ایمان به وجود حضرت یک فرضیه فلسفی و ظنی است؟


خیر، مسأله ایمان به وجود و ولادت حضرت مهدى ‏علیه‌السلام گرچه پشتوانه عقلى و فلسفى قطعى دارد، ولى ادلّه نقلى قرآنى و حدیثى نیز بر آن دلالت دارد.

نه تنها روایات فراوانى در حدّ تواتر بر ولادت حضرت دلالت دارد، بلکه احادیث صحیح السند نیز این موضوع را تأیید مى‌نماید. و نیز ادله نقلى فراوانى در حدّ تواتر بر وجود حضرت دلالت دارد.

اکثر جامعه شیعى بعد از امام حسن عسکری (ع) معتقد به ولادت امام زمان‏(ع) بودند

گفته شده که که برخی از شیعیان بعد از امام حسن عسکری(ع) قائل به توقف شدند در این مورد اگر مطلبی هست بفرمایید؟


این مطلب صحت ندارد چون از کتب تواریخ و ملل و نحل استفاده مى‌شود اکثر جامعه شیعى در آن زمان، معتقد به ولادت امام زمان‏ علیه‌السلام بودند. گرچه بعد از وفات امام عسکرى علیه‌السلام شیعیان در ابتدا به چهارده فرقه متفرق شدند ولى بعد از مدتى کوتاه با ارشادات علما و اصحاب، همگى معتقد به ولادت و وجود امام خود شدند.

در مورد توقف شیعیان روایتى نقل شده که ادعا شده دلالت بر تحقق فترت و انقطاع امامت دارد، اما با دقت در آن، خلاف آنچه ادعا شده استفاده مى‌شود، زیرا در آن روایت از امام باقر علیه‌السلام نقل است که فرمود: «إذا غضب اللَّه تبارک و تعالى على خلقه نحّانا عن جوارهم» یعنی هر گاه خداوند تبارک و تعالى بر خلقش غضب کند ما را از جوارشان دور خواهد گرداند. این حدیث به خوبى دلالت بر وجود و غیبت امام زمان ‏علیه‌السلام دارد.

اختلاف در هر امری دلیل بر بطلان آن امر نیست

گاهی اختلاف در امری سبب وهن در آن می‌شود آیا اختلاف در مورد ولادت حضرت سبب وهن آن نمی‌شود؟

مجرد اختلاف دلیل بر بطلان و وهن نمی‌شود ‌‌‌‌‌اگر مجرد اختلاف دلیل بر بطلان باشد، باید اختلاف در هر امرى از جمله اصل امامت و خلافت و نبوت را نیز دلیل بر بطلان آن دانست، در حالى که هیچ کس چنین ادعایى نکرده است. آیا پیامبر اکرم‏ صلى الله علیه وآله خبر نداده که امتش بعد از او به ۷۳ فرقه متفرق خواهند شد؟

دلیل بر ولادت و وجود حضرت مهدى‏ علیه‌السلام در حقیقت همان ادله نقلى متواتر و صحیح است که دلالت بر ولادت و وجود حضرت دارد، زیرا روایات صحیح السند در این باره شنیده شده و جماعت بسیارى نیز آن حضرت را مشاهده نمودند و شیعه نیز بر این امر تبانى و اتفاق داشتند.

قدماى از شیعه و متأخرین، مضافاً به این ادّله، بر ولادت و وجود حضرت به ادله عقلى و فلسفى به جهت تأیید این مسأله استدلال کرده‏اند، خصوصاً آنکه این ادله مى‌تواند قرینه‏اى قطعى براى روایات در این موضوع باشد. حال چه اشکالى در این نوع استدلال وجود دارد؟

از حیث تاریخ نیز جامعه شیعى، امامت امام مهدى‏ علیه‌السلام را پذیرفته‌اند. از طرفى دیگر مى‌دانیم که هر کس وظیفه دارد امام زمان خود را بشناسد و بیعت او را بر گردن داشته باشد. در نتیجه اعتقاد به ولادت و وجود امام زمان، حضرت مهدى‏ علیه‌السلام ضرورى است، گرچه به جهت شرایط و موانعى در غیبت به سر مى‌برد.

اختلاف برخى از شیعیان نیز هرگز نمى‌تواند به این تواتر ضررى برساند؛ زیرا اصل این اختلاف به جهت سرّى بودن ولادت امرى طبیعى است، خصوصاً آنکه تمام کسانى که در مسأله ولادت حضرت مخالف بودند به تعبیر شیخ مفید با ارشادات علما و اصحاب و نیز با بررسى دقیق موضوع و دیدن معجزات از طرف حضرت، ولادت او را پذیرفتند.

 

لینک ثابت


ی‌شك، بزرگ‌ترین مضطرّ تاریخ، امامی است كه ناگزیر، در پس پرده غیبت چونان طردشدگان مانده است. همو كه در انتظار فرا رسیدن وقت گشایش بخت فروخفته محرومان و آمادگی و همراهی آنان برای بركندن درخت ستم لحظه‌شماری می‌كند... با آگاهی از نقش‌آفرینی شیعیان در سرانجام تاریخ و همراهی آنان با موعود مقدّس، به امید تغییر مسیر تاریخ، همه سعی خود را مصروف تصرّف مناطق استراتژیك در جغرافیای حضور و عمل منجيّ موعود و انهدام و انعدام شیعیان همراهی كننده با ایشان كرده‌اند.

 

درك این نكته سخت نیست. آنچه را كه در غفلت و به سادگی از دست داده‌ایم، به سادگی به دست نخواهیم آورد. ریشه‌كنی درخت تنومند شده ظلم كه در اقصاء نقاط آسمان و زمین ریشه دوانده، بی‌شك در گرو فراهم آمدن شرایط زیر است:
1. بازگشت بخت فروخفته محرومان و یتیمان آل محمّد(ص)؛
2. آمادگی و همراهی محرومانی كه به خودآگاهی رسیده باشند؛
3. حضور و عمل منجّی موعود در وقت معلوم.
از كم خردی ماست كه موضوع غیبت امام مبین را به امام(ع) معطوف داشته و سهمی برای خود در این واقعه سخت قائل نمی‌شویم. آنچه از فساد و تباهی در خشكی و دریا جاری شده، حاصل عمل خود انسان است كه حسب سنّت لایتغيّر خداوندی به منصه ظهور رسیده است. چنان‌كه فرمود:
«ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما كَسَبَتْ أَيْدِی النَّاس‏...؛1
آشكار شدن این همه فساد در خشكی و دریا، حاصل دست و عمل مردم است؛ ورنه از منشأ صدور خیر، جز خیر سر نمی‌زند.»
مولای متقّیان، علی(ع)، پرده از راز سرگردانی امّت مسلمان برداشته و ظلم رفته بر امامان حق را منشأ این سرگردانی و غیبت و لاجرم تبعات این واقعه بیان می‌كنند.
«كما تاهت بنوا اسرائیل على عهد موسى ...؛2
حیران و سرگردان شوید، آن سان كه بنی‌اسرائیل در عهد موسی سرگردان شدند. به حق می‌گویم: سرگردانی شما چندین برابر سرگردانی آنها خواهد بود و آن در اثر ستم‌هایی است كه بر فرزندان من روا خواهید داشت.»
آنكه پدر و پشت و پناه خود را می‌كشد، ناگزیر سنگ تیپا خورده هر رهگذر و طعمه هر گرگ آدمخواری خواهد شد.
در این وجه از دریافت و درك و تجربه اضطرار تمام است كه اجابت كننده‌ای، پاسخگوی درخواست و تجربه اضطرار تمام مضطرّ خواهد شد.
بی‌شك، بزرگ‌ترین مضطرّ تاریخ، امامی است كه ناگزیر، در پس پرده غیبت چونان طردشدگان مانده است. همو كه در انتظار فرا رسیدن وقت گشایش بخت فروخفته محرومان و آمادگی و همراهی آنان برای بركندن درخت ستم لحظه‌شماری می‌كند.
در روایت زیبایی امام رضا(ع) می‌فرمایند:
«لَا يَكُونُ مَا تَمُدُّونَ إِلَيْهِ أَعْناقَكُمْ حَتَّى تُمَيَّزُوا؛
آنچه گردن‌هایتان را در انتظار آن دراز می‌كنید، واقع نخواهد شد؛ مگر بعد از آنكه آزمایش و امتحان شوید و از بوته امتحان، جز افراد بسیار كم پیروزمندانه بیرون نمی‌آیند...».
واسپس این آزمون و آمادگی و حسب سنّت ثابت خداوندگار هستی، بخت فروخفته طلوع می‌كند و دوران خفّت و شكستگی به سر می‌رسد. در این وقت و بخت كه از آن به عنوان وقت معلوم یاد شده، امام مبین از پس پرده غیبت بیرون آمده و نجات بخش مظلومان و سركوب‌گر ظالمان خواهد شد.3
در روایت زیبایی، اَبان بن تغلب از امام صادق(ع) درباره طلوع این ستاره بخت می‌فرمایند:
«يَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ يُصِیبُهُمْ فِیهِ سَبْطَةٌ، يَأْرِزُ الْعِلْمُ فِیهَا كَمَا تَأْرِزُ الْحَيَّةُ فِی حِجْرَهَا. فَبَيْنَا هُمْ كَذَلِكَ اذ طَلع عَلَيْهِمْ نَجْمُهُم؛
برای مردم، روزگاری فرا می‌رسد كه همگان در آن دچار تب و لرز می‌گردند، علم و دانش در آن ايّام در هم پیچیده شود، آن سان كه مار در لانه  خود، به دور خود می‌پیچد. در آن هنگام، ستاره آنها طلوع می‌كند.»
از امام صادق(ع) پرسیده شد: فَمَا السَّبطَةُ؟؛
سَّبطَه چیست؟
فَقَالَ: «الْفَتْرَه النُّعاس وَ الضَّعفِ: كُونُوا عَلَى مَا أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يُطْلِعَ اللَّهُ لَكُمْ نَجْمَكُم؛4
فرمودند: روزهای فترت كه همگان در آن دچار ضعف و سستی می‌گردند. در آن ايّام بر عقاید خود استوار باشید تا خداوند ستاره شما را ظاهر گرداند.»
امام از این دوران، به عنوان روزهای فترت یاد می‌كنند. فترت، در خود دو معنی و مفهوم ضعف و سستی و زمان فی مابین را دارد. گاه این زمان میانی، به مدّت زمان بین ظهور دو پیامبر یا به تخت نشستن دو پادشاه اطلاق می‌شود. به فاصله و وقفه میان دو دوره نیز گفته شده است. دوره فترت برای بسیاری از اقوام قبلی نیز رخ داده است.
آیه «یا أَهْلَ الْكِتابِ قَدْ جاءَكُمْ رَسُولُنا يُبَيِّنُ لَكُمْ عَلى فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛5
ای اهل كتاب! رسول ما، پس از فاصله و فترتی میان پیامبران به سوی شما آمد؛ در حالی‌كه [حقایق] را برای شما بیان می‌كند...».
به تبع دور شدن از بخت و دولت پیشین و تا طلوع ستاره بخت دولت فردا، نوعی سستی و ضعف در همه اركان فرهنگی و تمدّنی اقوام حادث می‌شود. جماعتی در حیرت و سرگردانی همه سلامت و ایمان خود را از دست می‌دهند. جماعتی طعمه دیوان و ددان آدمخوار در كمین نشسته، می‌شوند، شمار اندكی نیز در كشاكش حوادث و هواجس، پا برجا مانده و به دولت و بخت جدید می‌پیوندند. اینان شایستگی و سزاواری تجربه دولت فردا را در خود جمع كرده‌اند.
برای زمان در رسیدن آن دولت منتظَر وقتی نمی‌توان معلوم كرد؛ چنان‌كه در عموم روایات شیعی از تعیین وقت خودداری شده و همگان را از این عمل منع كرده‌اند. بی‌گمان حكمتی دراین ممانعت از تعیین وقت نهفته است؛ چنان‌كه امام جواد(ع)، حكمت این خودداری حضرات معصومان(ع) از تعیین وقت را بیان داشته و می‌فرمایند:
«اِنّها سَتَكونُ حَیرةً، لو عُيِّنَ لِهَذالامرِ وقت لَقَسَتِ القُلُوبُ...؛
حیرت و سرگردانی خواهد بود. [فترت] اگر برای این امر وقتی تعیین شود، دل‌ها قساوت می‌گیرد و توده مردمان از اسلام برمی‌گردند؛ ولی گفته‌اند: چه زود است؟ چقدر نزدیك است؟ تا دل مردم آرام بگیرد و فرج نزدیك شود.»6
صبح امید كه به معتكف پرده غیبت ـ گو برون آی كار شب تار آخر شد
در این وضع، برای آدمی، حالتی مابین خوف و رجا حادث می‌شود. خوف بازدارندگی و رجا امیدواری را چون دو بال به انسان متذكّر و منتظر هدیه می‌كند تا از فراز ابتلاء و امتحان بگذرد و تا تجربه دولت فردا، جان سالم به در برد.
راز نگون‌بختی و سقوط اقوام در سیاهچال یأس و ابتذال به جایگاه تذكّر و تفكّر میان آنها و غفلتشان در این‌باره برمی‌گردد. همه انبیاء و اولیاء، مردم را متذكّر شده و دعوت به تفكّر درباره احوال خود و روزگار خود كرده‌اند.
آدمی در ابتلاء به هواجس و حوادث، مبتلای فراموشی و نسیان می‌شود و ذكر، او را از این حالت خارج كرده و متذكّرش می‌سازد.
ذكر به معنای یاد است در مقابل فراموشی. در این حالت و هنگام دریافت ذكر و متذكّر نفس به حقیقت خود و به فطرت الهی خود بازگشت كرده و خود را از تباهی محفوظ می‌دارد. ذكر، وقتی مؤثر می‌افتد كه در دل و نفس، واقعه‌ای مقدّس و زیبا حاضر شود. پس فرمودند:
«وَ ذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرى‏ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنین؛7
اندرز بده كه اندرز، مؤمنان را سودمند افتد.»

شهری بی‌دروازه نیست!
امام محمدباقر(ع) درباره امتحان و غربال شدن مردم در دوران فترت می‌فرمایند:
«وَ اللَّهِ لَتُمَيَّزُنَّ وَ اللَّهِ لَتُمَحَّصُنَّ وَ اللَّهِ لَتُغَرْبَلُنَّ كَمَا يُغَرْبَلُ الزُّؤَانُ مِنَ الْقَمْح؛8
به خدا سوگند! آزموده می‌شوید؛ امتحان می‌شوید؛ غربال می‌شوید؛ آن سان كه گندم غربال می‌شود و از شلتك جدا می‌گردد.»
خداوند ديّار البشری را از ابتلاء و امتحان معاف نداشته است. این از سنّت‌های خداوند متعال است. تنها در این صورت است كه سعید از شقيّ و صالح از طالح بازشناخته می‌شود. پیامبران الهی نیز هماره در معرض بزرگ‌ترین امتحانات و ابتلائات بودند؛ حتّی آنان مراتب سخت‌تری از امتحان و ابتلاء را تجربه كرده‌اند. خداوند مؤمنان را از ابتلائات وحشتناك آخرتی و شقاوت امان داده؛ امّا از ابتلاء و امتحان معاف ندانسته است. در همین باره امام صادق(ع) می‌فرمایند:
«الْمُؤْمِنُونَ يُبْتَلَوْنَ ثُمَّ يُمَيِّزُهُمُ اللَّهُ عِنْدَه...؛
مؤمنان به شدّت مبتلا می‌شوند تا خداوند آنها را مورد آزمایش قرار دهد. خداوند آنها را از بلاها و تلخی‌های دنیا امان نداده است؛ بلكه آنها را از كوری و شقاوت آخرت امان داده است؛ چنان كه حسین‌بن علی(ع) ـ در روز عاشورا ـ كشته‌های خود را روی یكدیگر قرار می‌داد و می‌گفت: كشته‌های ما، كشته‌های پیامبر و آل پیامبران است.»9
به استناد این روایات، هرچه زمان بگذرد و به سال‌های قبل از ظهور نزدیك‌تر شویم، وضع مؤمنان و شیعیان سخت و سخت‌تر می‌شود تا در غربالگری عصر غیبت، مؤمنان و منتظران بازشناخته شوند.
این چنین نیست كه دروازه‌ای را گشوده و رخصت دهند تا جماعتی گله‌وار هجوم بیاورند، بر مسندها تكیه بزنند و گمان برند كه پذیرفته درگاه حضرت محبوب شده‌اند.
لاجرم هركس باید شرایط پذیرفته شدن را در خود فراهم آورد. این سخن معقول و پذیرفته هر صاحب خردی است. در این دوران سخت، و آنگاه كه شدّت و سختی به منتهای خودش می‌رسد، صفوف، معلوم و تفكیك می‌شود تا به آنجا كه هركس جای خودش را در صفوف تشكیل شده شناخته و در آن قرار می‌گیرد؛ بلكه آن را فاش و علنی نیز می‌سازد.
شدّت یافتن سختی‌ها و مصیبت‌های طاقت‌فرسا، به منزله فرمان سكوت و انفعال در برابر عوامل آشكار و نهان ابلیس و مستكبران و متجاوزان نیست؛ به عكس، این‌همه، خود حاصل سكوت و انفعال درازمدّت سالیان متمادی و قرون ماضی در برابر غاصبان و متجاوزان به حقّ آل محمّد(ص) و تنها گذاردن ایشان در برابر صفوف فشرده آل‌اميّه و آل‌عبّاس و بالأخره خاندان‌های زرسالار یهودی است. برآیند نهایی عمل جمعی مردم در سال‌های قبل از ظهور، ظهور عینی یافته و خود را می‌نمایاند. به عبارتی، از ماست كه بر ماست. با این‌همه، این آمادگی مستضعفان برای از خود بیرون شدن و مطالبه حقوق از دست رفته‌اشان است كه سبب جبران مافات و انهدام و انعدام آل‌اسرائیل و فرزند خواندگانش در سراسر جهان می‌شود.

استراتژی اتّحادیه ظالمان
تصویر ارائه شده درباره وضعيّت و موقعيّت شیعیان و مؤمنان در عصر غیبت و به ویژه سال‌های قبل از ظهور كبری، بیانگر انباشته شدن زمین از ظلم ظالمان و عمل سازمان‌یافته و كین‌ورزانه آنان درباره مظلومان است. در این عصر، چنان‌كه مصادیق و نشانه‌های آن را پیرامون خود و در جهان اسلام مشاهده می‌كنیم، استراتژی اتّحادیه ظالمان؛ انهدام و انعدام نسل شیعیان مظلوم از صحنه گیتی است.
در همه آنچه تحت عنوان ائتلاف صلیب، سلفی و صهیون نوشته و منتشر كرده‌ایم، آمده است كه سران این ائتلاف، با آگاهی از نقش‌آفرینی شیعیان در سرانجام تاریخ و همراهی آنان با موعود مقدّس، به امید تغییر مسیر تاریخ، همه سعی خود را مصروف تصرّف مناطق استراتژیك در جغرافیای حضور و عمل منجيّ موعود و انهدام و انعدام شیعیان همراهی كننده با ایشان كرده‌اند.
هیچ‌یك از اقوام و ملل، به جز شیعیان آل محمّد(ص)، درباره تاریخ فردا و كیفيّت حضور در سال‌های قبل و بعد از ظهور، واجد سخن و طرح نیستند. دلیل انتظار جدّی آنان و اعتراض همه جانبه درباره عمل اتّحادیه ظالمان در حوزه «فرهنگی و تمدّنی الحادی صلیبی و صهیونی» نیز به همین آگاهی آنان درباره آینده جهان و جهان آینده برمی‌گردد؛ چنان‌كه دلیل اتّخاذ استراتژی انهدام و انعدام شیعیان نیز به این آگاهی و طبع سیری‌ناپذیرشان برای تأسیس حكومت جهانی شیطانی، در جهانی عاری از مؤمنان شیعی برمی‌گردد.
طيّ هجمه دویست ساله استعمارگران، ابتدا جهان اسلام همه یكپارچگی خود را از دست داد و در گام بعدی، جمله حكماء، امراء و سلاطین از میان سرسپردگان به صلیب و صهیون برگزیده شدند؛ چنان‌كه امرای سلفی و پشتیبانان اهل فتوا در میانشان، با رویكردی خصمانه درباره مظلومان و محرومان، به اتّحادی نامیمون به صلیب و صهیون رسیده و موفّق به ایجاد ائتلاف صلیب و سلفی و صهیون شدند.
عموم سران این كشورهای به ظاهر اسلامی، تحت قیموميّت لژهای مخفی ماسونی اداره می‌شوند و امراء و حكّام برگزیده شده، در جمع اعضای لژ‌های فراماسونری و شوالیه‌های مالتا قابل شناسایی‌اند. در حركت بعدی و طيّ دو سه دهه اخیر، سران مجامع مخفی صلیبی و صهیونی، با سوگیری خاص و به قصد اجرای پروژه نظم نوین جهانی، گام بزرگی را به سوی آخرین مرحله از تأسیس حكومت جهانی بنی‌اسرائیل برداشته‌اند. در این گام، تحقّق استراتژی انهدام و انعدام شیعیان كه هم‌اكنون از طرف جریانات و گروه‌های سلفی و وهّابی در حال اجراست از جایگاه مهمّی برخوردار است.
امام كاظم(ع)، در توصیف شیعیان در این موقعيّت و تكلیف آنان در دوره فترت می‌فرمایند:
«طُوبَى لِشِیعَتِنَا الْمُتَمَسِّكِینَ بِحَبْلِنَا فِی غَيْبَةِ قَائِمِنَا الثَّابِتِینَ عَلَى مُوَالاتِنَا وَ الْبَرَاءَةِ مِنْ أَعْدَائِنَا...؛10
خوشا به حال شیعیان ما! آنان‌كه به ریسمان ما در غیبت قائم ما چنگ زنند و بر ولایت ما و بیزاری از دشمنان ما پابرجا باشند. آنان از مایند و ما از ایشان، آنان به راستی ما را امام خود پسندیده‌اند و ما نیز ایشان را شیعه خود پسندیده‌ایم. پس طوبی برای آنان كه چه سعادتمند و خوشبخت‌اند! به خدا سوگند! آنان در روز قیامت با ما و در مراتب ما خواهند بود.»
امام، شیعیان رامتذكّر حفظ دو صفت و مراعات دو رویكرد می‌شوند؛ اوّل، چنگ انداختن در ریسمان ولایت اهل بیت(ع) و دوّم، تبرّی جستن و بیزاری از دشمنان اهل بیت(ع).
در شرایط امن و راحت، احراز این دو صفت و رویكرد، ساده می‌نماید؛ امّا با ظاهر شدن نشانه‌های تندباد گزنده و كین‌ورزی دشمنان متّحد و ملتزم به قتل عامّ شیعیان و محرومان، چنان‌كه امروز در «عراق»، «سوریه»، «پاكستان» و «بحرین» حادث شده است، اتّخاذ این استراتژی، سخت و گاه غیرممكن می‌نماید. تا شیعیان در خود، این رویكرد را جمع و آن را بارز نسازند، حائز مقام مذكور در روایت، یعنی از ایشان بودن و مقبول ایشان بودن نخواهند شد.
شرایط تاریخی سال‌های قبل از ظهور، چنان‌كه امروزه قابل شناسایی و تجربه است و پیش‌بینی حضرات معصومان(ع) نشان می‌دهد كه وضعيّت هر روز نسبت به قبل شدیدتر و سخت‌تر خواهد شد. در میان بلاء و ابتلاء و امتحان، ناگزیر هر طایفه، جای خویش را در میان صفوف شناخته و بدان ملحق می‌شود و جالب‌تر آنكه، آن وضع را هم اظهار می‌كند.


معنی ظهور، غربالگری بزرگ
همه ما با شنیدن لفظ ظهور، متوجّه و متذكّر امر ظهور كبرای امام زمان(ع) می‌شویم؛ امّا می‌توان متوجّه و متذكّر این معنا هم بود كه ظهور، به معنی آشكار شدن و از پرده بیرون افتادن نهانی‌ها و اسرار است. این آشكاری، در وجهی معطوف به ظهور و آشكار شدن امام مبین از پس پرده غیبت است؛ امّا از وجهی دیگر، معطوف به آشكار شدن نهان و پوشیدگی‌های مردم است. همه آنچه كه در پس پرده مصلحت‌سنجی، ریاورزی و تظاهر و خیره‌سری حیله‌گرانه پنهان مانده است.
آشكار شدن اضطرار عمومی، آشكار شدن منتهی علیه طلب و تقاضای محرومان، آشكار شدن یأس و نومیدی حاصل از تجربه حكومت‌های طغیانگر و بالأخره آشكار شدن نهان‌ها و آنچه كه مردم پوشیده داشته‌اند، در زمره مفاهیمی است كه در وقت گفت‌وگو از ظهور باید بدان توجّه داشت.
در اوج ابتلاء و سختی، آنگاه كه هیچ دستگیر مطمئنّی برای گریز از بحران وجود ندارد، مافی‌الضّمیر خلق روزگار به آشكاری می‌رسد. همین امر، سبب می‌شود تا كسی، برخلاف روزهای امن و آسایش، منافقانه خود را مستور و پوشیده نساخته و آنچه را پنهان داشته است، آشكار كند. این واقعه، باعث صف‌بندی و جدا شدن مردم از یكدیگر می‌شود. درست مثل آن هنگام كه غربالگری اتّفاق می‌افتد. امام محمّدباقر(ع)، درباره غربالگری حوادث سخت سال‌های قبل از ظهور می‌فرمایند: «به خدا قسم! تمییز داده می‌شوید و آزمایش خواهید شد، به خدا قسم! غربال می‌شوید؛ چنان‌كه دانه تلخ با غربال از گندم جدا می‌شود».11این غربالگری، تعداد محدودی از صالحان و منتظران حقیقی را تفكیك ساخته و از جمع مدّعیان خارج می‌سازد. در این موقعيّت، حوادث سخت، با بیرون افكندن و ظاهر ساختن ما فی الضّمیر، نقش غربال را ایفاء می‌كنند. محمّدبن منصور و او از پدرش روایت كرده است كه گفت:
ما در خدمت امام جعفر صادق(ع) صحبت می‌كردیم. ناگهان حضرت متوجّه ما گردید و فرمود: «در مورد چه موضوعی صحبت می‌كنید؟ كجا؟ كی؟
نه، به خدا! آنچه كه شما دیدگان خود را بدان دوخته‌اید، پدید نمی‌آید، مگر بعد از ناامیدی. نه به خدا! آنچه چشمان خود را به آن دوخته‌اید، آشكار نمی‌گردد؛ مگر اینكه غربال شوید. نه به خدا! كسی كه شما چشم به او دارید، نمی‌آید؛ مگر بعد از اینكه از هم امتیاز داده شوید. نه به خدا! امری را كه شما به آن چشم دوخته‌اید، به وقوع نمی‌پیوندد تا آن كسی كه شقّی است، معلوم شود و كسی كه سعادتمند است، شناخته شود.»12
این تعداد اندك، جماعت صاف و سالمی هستند كه دیگر فتنه‌ها در آنها كارگر نمی‌افتد.
فتنه‌ها، به رغم همه زیان‌ها و آسیب‌های مالی و جانی، در شرایط سخت قبل از ظهور، وظیفه جداسازی مردم، غربال‌گری آنها و بازشناسی سعید از شقيّ و صدّیق از دروغگو را برعهده دارند. فتنه، بیانگر سلسله‌ای از رخدادهای سیاسی ـ اجتماعی است كه جمع بزرگی از مردم را درگیر ساخته و موجب ابتلاء و امتحان آنان می‌شود.
حضرت امیرالمؤمنین(ع) ضمن بیان تمثیلی متذكّر می‌شوند: «... شماها از یكدیگر متمایز و جدا می‌شوید تا اینكه نماند، مگر جمعيّتی كه دیگر هیچ فتنه‌ای به ایشان آسیب نرساند.»
این واقعه، یكی از مصادیق بسیار روشن موضوع ظهور است. تا برای مردم ظهور و آشكاری حادث نشود، آنان استعداد ظهور كبرای امام عصر(ع) را پیدا نمی‌كنند. از این روست كه عرض می‌كنم، ما مردم می‌بایست به ظهور خود بیاندیشیم. این ظهور مقدّم بر ظهور امام مبین است؛ در حالی‌كه هیچ آمادگی برای این واقعه مهم و سرنوشت‌ساز در ما وجود ندارد.
به همان‌سان كه درد زایمان برای زادن فرزند طبیعی و ضروری است، خروج فرزند قسط و عدل از رحم غیبت و دوری نیز ضروری می‌نماید. به شرط، پایمردی در شداید، چنگ انداختن به ریسمان ولایت حجّت حيّ خداوند و بالأخره اظهار بیزاری و تبرّی جستن نظری و عملی از دشمنان اهل بیت(ع).
والسّلام
سردبیر


پی‌نوشت‌ها:
1. سوره روم(30)، آیه 41.
2. روزگار رهایی، ج 1، ص 337 [ص 75 شیعه در عصر غیبت].
3. همان، ص 389 [ص 83 شیعه در عصر غیبت].
4. همان، ص 340.
5. سوره مائده (5)، آیه 19.
6. همان، ص 343 [ص 77 شیعه در عصر غیبت].
7. سوره ذاریات (51)، آیه 55.
8. یوم الخلاص، ج 1، ص 366 [ص 79 شیعه در عصر غیبت].
9. روزگار رهایی، ج 1، ص 382 [ص 68 شیعه در عصر غیبت].
10. شیخ صدوق، كمال الدین و تمام النعمه، ص 361
11. بحارالانوار، ج 13.
12. بحارالانوار، ج 3، ترجمه مرحوم علی دوانی، كتاب مهدی موعود.
 

 

لینک ثابت
حکومت جهانی امام مهدی چند سال به طول می‌انجامد بعد از آنكه مصلحت الهى اقتضاء كرد امام زمان (عليه السلام) از پرده غيبت بيرون مى آيند، دشمنان و ستمگران در مقابل آنحضرت به صف آرايى مى پردازند و جنگهاى سختى پيش مى آيد كه به لطف خداوند و همّت پيروان صديق و وفادارشان آن حضرت در همه وقايع عليرغم تحمّل رنجهاى فراوان به پيروزى نائل مى شوند و حكومت عدل الهى را تأسيس مى نمايند كه در توصيف آن، ام السلمه از پيامير اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)نقل مى كند: .... حكومت جهانى حضرت مهدى (عليه السلام) چه ويژگيهايى دارد و امام زمان (عليه السلام) چند سال حكومت مى كنند؟ بعد از آنكه مصلحت الهى اقتضاء كرد امام زمان (عليه السلام) از پرده غيبت بيرون مى آيند، دشمنان و ستمگران در مقابل آنحضرت به صف آرايى مى پردازند و جنگهاى سختى پيش مى آيد كه به لطف خداوند و همّت پيروان صديق و وفادارشان آن حضرت در همه وقايع عليرغم تحمّل رنجهاى فراوان به پيروزى نائل مى شوند و حكومت عدل الهى را تأسيس مى نمايند كه در توصيف آن، ام السلمه از پيامير اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)نقل مى كند: كه در سايه حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) چنان عدالتى در جامعه مستقر مى شود كه زنده ها آرزو مى كنند اى كاش مرده ها زنده مى بودند و از آن عدالت بهره مند مى گشتند. و در مورد ديگر ضمن اشاره به اين حقيقت كه حضرت مهدى (عليه السلام) بر دلهاى مردم حكومت خواهند كرد مى فرمايند: شما را به مهدى، مردى از قريش بشارت مى دهم كه ساكنان آسمان و زمين از حكومت و فرمانروايى او خشنودند ... در دوره حكومت آن حضرت زمين بركات خود را به روى مردم مى گشايد، امنيت بر همه جوامع حاكميت پيدا مى كند، تعليم و تربيت و علم و دانش پيشرفت فوق العاده اى پيدا مى كند، در روابط اجتماعى صفا و صميميّت رواج مى يابد و ... حضرت كوفه را پايتخت حكومت خود بر مى گزينند و حتى امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: مسجد سهله خانه امام (عليه السلام) خواهد بود يعنى حضرت با خانواده اش در آنجا سكونت خواهند داشت. در زمينه مدّت حكومت آن حضرت اقوال متفاوتى در روايات وارد شده است; در برخى از روايات مدت حكومت امام زمان(عليه السلام)هفت سال، در برخى ديگر هشت سال و در بعضى ده و بيست و يا حتى هزار سال ذكر شده است كه جمع نمودن بين اين روايات گفته اند سالهاى آن زمان با سالهاى رايج در زمان ما فرق خواهد داشت، چنانكه در بعضى از روايات آمده است كه حكومت حضرت هفت سال است و هر سال آن به مقدار ده سال از سالهاى شماست. علامه مجلسى در بحارالانوار درباره اختلاف اين روايات مى نويسند: برخى روايات بر تمام مدت حكومت دلالت دارد، برخى بر مدت ثبات و استقرار حكومت، بعضى بر طبق سالها و روزهايى است كه ما با آن آشنائيم و بعضى احاديث ديگر بر طبق سالها و ماه هاى روزگار حضرت است كه طولانى خواهد بود و ... بااين همه آنچه مسلم است دوره حكومت آنحضرت كوتاه نخواهد بود زيرا با توجه به زحمات فراوانى كه انبياء و ائمه(عليها السلام)در طول تاريخ كشيده اند بعيد است نتيجه اش ايجاد يك حكومت 7 يا 8 ساله باشد، آنهم با اين همه روايات و توصيفاتى كه درباره آن حكومت جهانى از آدم تا خاتم نقل شده است; بهرحال مدّت اين حكومت به اندازه اى خواهد بود كه طعم عدالت به ذائقه بشريت چشانده مى شود و آنان بعد از تحمل قرن ها بى عدالتى و ستم، به يك جامعه جهانى عادلانه دست مى يابند كه مسائلى همچون اقتصاد، بهداشت، امنيت، دانش و صنعت، كشاورزى و ... در حدّ بسيار بالايى از سلامت و رشد و ترقى برخوردار خواهد بود بعد از آنكه مصلحت الهى اقتضاء كرد امام زمان (عليه السلام) از پرده غيبت بيرون مى آيند، دشمنان و ستمگران در مقابل آنحضرت به صف آرايى مى پردازند و جنگهاى سختى پيش مى آيد كه به لطف خداوند و همّت پيروان صديق و وفادارشان آن حضرت در همه وقايع عليرغم تحمّل رنجهاى فراوان به پيروزى نائل مى شوند و حكومت عدل الهى را تأسيس مى نمايند كه در توصيف آن، ام السلمه از پيامير اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)نقل مى كند: .... حكومت جهانى حضرت مهدى (عليه السلام) چه ويژگيهايى دارد و امام زمان (عليه السلام) چند سال حكومت مى كنند؟ بعد از آنكه مصلحت الهى اقتضاء كرد امام زمان (عليه السلام) از پرده غيبت بيرون مى آيند، دشمنان و ستمگران در مقابل آنحضرت به صف آرايى مى پردازند و جنگهاى سختى پيش مى آيد كه به لطف خداوند و همّت پيروان صديق و وفادارشان آن حضرت در همه وقايع عليرغم تحمّل رنجهاى فراوان به پيروزى نائل مى شوند و حكومت عدل الهى را تأسيس مى نمايند كه در توصيف آن، ام السلمه از پيامير اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم)نقل مى كند: كه در سايه حكومت حضرت مهدى (عليه السلام) چنان عدالتى در جامعه مستقر مى شود كه زنده ها آرزو مى كنند اى كاش مرده ها زنده مى بودند و از آن عدالت بهره مند مى گشتند. و در مورد ديگر ضمن اشاره به اين حقيقت كه حضرت مهدى (عليه السلام) بر دلهاى مردم حكومت خواهند كرد مى فرمايند: شما را به مهدى، مردى از قريش بشارت مى دهم كه ساكنان آسمان و زمين از حكومت و فرمانروايى او خشنودند ... در دوره حكومت آن حضرت زمين بركات خود را به روى مردم مى گشايد، امنيت بر همه جوامع حاكميت پيدا مى كند، تعليم و تربيت و علم و دانش پيشرفت فوق العاده اى پيدا مى كند، در روابط اجتماعى صفا و صميميّت رواج مى يابد و ... حضرت كوفه را پايتخت حكومت خود بر مى گزينند و حتى امام صادق (عليه السلام) مى فرمايند: مسجد سهله خانه امام (عليه السلام) خواهد بود يعنى حضرت با خانواده اش در آنجا سكونت خواهند داشت. در زمينه مدّت حكومت آن حضرت اقوال متفاوتى در روايات وارد شده است; در برخى از روايات مدت حكومت امام زمان(عليه السلام)هفت سال، در برخى ديگر هشت سال و در بعضى ده و بيست و يا حتى هزار سال ذكر شده است كه جمع نمودن بين اين روايات گفته اند سالهاى آن زمان با سالهاى رايج در زمان ما فرق خواهد داشت، چنانكه در بعضى از روايات آمده است كه حكومت حضرت هفت سال است و هر سال آن به مقدار ده سال از سالهاى شماست. علامه مجلسى در بحارالانوار درباره اختلاف اين روايات مى نويسند: برخى روايات بر تمام مدت حكومت دلالت دارد، برخى بر مدت ثبات و استقرار حكومت، بعضى بر طبق سالها و روزهايى است كه ما با آن آشنائيم و بعضى احاديث ديگر بر طبق سالها و ماه هاى روزگار حضرت است كه طولانى خواهد بود و ... بااين همه آنچه مسلم است دوره حكومت آنحضرت كوتاه نخواهد بود زيرا با توجه به زحمات فراوانى كه انبياء و ائمه(عليها السلام)در طول تاريخ كشيده اند بعيد است نتيجه اش ايجاد يك حكومت 7 يا 8 ساله باشد، آنهم با اين همه روايات و توصيفاتى كه درباره آن حكومت جهانى از آدم تا خاتم نقل شده است; بهرحال مدّت اين حكومت به اندازه اى خواهد بود كه طعم عدالت به ذائقه بشريت چشانده مى شود و آنان بعد از تحمل قرن ها بى عدالتى و ستم، به يك جامعه جهانى عادلانه دست مى يابند كه مسائلى همچون اقتصاد، بهداشت، امنيت، دانش و صنعت، كشاورزى و ... در حدّ بسيار بالايى از سلامت و رشد و ترقى برخوردار خواهد بود
لینک ثابت
راز عدد ۳۱۳ و ظهور معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست. در روایات آمده که ولی عصر(عج) زمانی ظهور می‌کند که زمین پر از ستم شود، اما معنای این روایت‌ها چنین نیست که پر شدن جهان از ظلم و ستم، علت ظهور است، بلکه می‌فرماید: هنگام ظهور وضع جهان چنین خواهد بود. معارف عمیق مهدویت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌های پیامبران گذشته و ائمه دین(ع) افراد با انگیزه و پرتوانی را در جامعه می‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامی ناظر بر اعمال، از جنبه فردی موجب پاک نگاه داشتن روح و پیراستن اعمال از زشتی‌هاست و از جنبه اجتماعی باعث هم‌دلی مؤمنان و ایستادگی در برابر ظالمان می‌شود، کارکرد وسیع و عمیق آموزه‌های مهدوی، جذابیت خاص موضوع را نشان می‌دهد، به همین دلیل، قشرهای مختلف جامعه پرسش‌های بسیاری در این موضوع دارند که لزوم پاسخگویی صحیح به آن‌ها از راهی مطمئن بر کسی پوشیده نیست. پژوهشکده مهدویت در کتاب «مهدویت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به برخی از شبهات این گونه پاسخ می‌دهد: ***در چه شرایطی می‌توان انتظار ظهور داشت؟ -امام زمان(عج) آمدنی است یا آوردنی؟ چرا امام زمان(عج) ظهور نمی‌کند؟ باید توجه داشت که اصل ظهور و آمدن امام مهدی(عج) و پر کردن زمین از عدل و داد، از وعده‌های الهی است و خداوند هرگز بر خلاف وعده‌اش عمل نمی‌کند، بنابراین ظهور حتماً اتفاق خواهد افتاد، چیزی نمی‌تواند مانع شود؛ پس تا این حد را نمی‌توان آمدنی دانست و کسی نمی‌‌تواند آن را تغییر دهد. اما اینکه امام زمان(عج) چه وقت ظهور می‌کند، زود یا دیر، این به دست مردم و بسته به شرایط است، هر چه شرایط زودتر فراهم شود، امام سریع‌تر ظهور می‌کند. همین طور با تأخیر شرایط، ظهور نیز به تأخیر می‌افتد، از این لحاظ می‌توان گفت حضرت آوردنی است و برای تعجیل ظهورش باید تلاش کرد. اما کی و چه وقت مردم به این عقیده و بینش می‌رسند؟ وقتی به این نتیجه می‌رسند که تمام حکومت‌ها و گرایش‌ها ‌را تجربه کنند و همه مدعیان با انواع تفکر، به مرور زمان بر سر کار آیند و نارسایی و ناتوانی همگی آن‌ها برای مردم آشکار شود. از این رو در روایات آمده است: «دولت مهدی آخرین دولت است» تا عده‌ای نگویند اگر قدرت دست ما بود ما هم می‌توانستیم، وقتی مردم از تمام مکتب‌ها و حکومت‌ها قطع امید کردند (چنان که این اتفاق در غرب در حال وقوع است)، خواهان منجی الهی می‌شوند و این ظرفیت را در خود ایجاد می‌کنند که هر چه منجی الهی گوید، با جان و دل بپذیرند و به جا آوردند، چنین جامعه‌ای، جامعه منتظر است و با چنین شرایطی می‌توان توقع ظهور داشت. *راز ۳۱۳ و نقش آن در تحقق ظهور -آیا امام زمان(عج) هنگامی که ۳۱۳ یار داشته باشد ظهور می‌کند؟ در روایتی جناب عبدالعظیم حسنی از امام جواد (ع) نقل می‌فرمایند: «۳۱۳ نفر از اصحاب امام مهدی(عج) به تعداد اهل بدر، از طرف زمین به سوی حضرت می‌آیند و اطرافش جمع می‌شوند... وقتی این عده از اهل اخلاص جمع شوند، خداوند امرش را آشکار می‌کند». برخی براساس این روایت معتقدند: اگر امام زمان(عج) فقط ۳۱۳ یار مخلص داشته باشد، ظهور می‌کند، اما حقیقت آن است که تکمیل شدن این تعداد یار برای امام مهدی(عج) تنها شرط و علت تامه برای ظهور نیست، بلکه یکی از شرایط ظهور، وجود یاران است. ظهور امام مهدی(عج) شرایط دیگری مانند آمادگی و استقبال جهانی نیز دارد بنابراین زمینه ظهور و حکومت جهانی فقط وجود یاران نیست. *رابطه ظلم و ظهور/ظلم و ستم باعث ظهور می‌شود؟ -با وجود این همه ستم و فسادی که در دنیا رایج شده و خود امام زمان(عج) هم شاهد آن هستند، چرا ظهور نمی‌کنند؟ امام عصر وقتی بیاید ظالمان و مستکبران را نابود می‌کند؛ ‌اما چرا این کار وقتی صورت می‌گیرد که جهان پر از ظلم شود؟ مگر پیش‌گیری بهتر از درمان نیست؟ باید توجه داشت که آنچه موجب ظهور امام زمان(عج) می‌شود، آمادگی مردم برای پذیرش حکومت امام و همچنین وجود یاران مخلص و فداکاری است که دستورهای امام را دقیقاً اجرا کنند و در این راه از هیچ کوششی فروگذاری نکنند. بنابراین وجود ستم و پر شدن عالم از آن، باعث ظهور نمی‌شود، آری، در روایات آمده که حضرت زمانی ظهور می‌کند که زمین پر از ستم شود، اما معنای این روایت‌ها این نیست که پر شدن جهان از ظلم و ستم، علت ظهور است، بلکه می‌فرماید: هنگام ظهور وضع جهان چنین خواهد بود و حضرت در اوج بیداد و ستم ظهور خواهد کرد، به عبارت دیگر، این احادیث گویای اوضاع جهان در زمان ظهور است، نه بیان کننده علت ظهور. پس اگر بخواهیم ظهور هر چه سریع‌تر اتفاق بیفتد، باید زمینه پذیرش حکومت عدل امام مهدی(عج) را در خود و جامعه به وجود آوریم و به جایی برسیم که بدانیم به جز امام زمان(عج) کسی نمی‌تواند ما را به نیکبختی برساند و هر چه امام امر کند، به سود ماست؛ گرچه این عدالت مهدوی، گاه به ضررمان نیز تمام شود، البته پر شدن جهان از ستم نیز انسان را برای هر چه زودتر به نتیجه رسیدن، یاری می‌رساند. نکته بعد این که باید دریابیم پیشرفت صنعت و علم، بدون معنویت و انسانیت، به تنهایی نمی‌تواند برای مردم عدالت و سعادت بیاورد؛ بلکه انسانی الهی لازم است تا به کمک علم و هدایت او، نیازهای واقعی بشر پاسخ گفته شود و او راه سعادت را به همه نشان دهد، بنابراین برای ظهور حضرت مهدی(عج) آمادگی عمومی جامعه برای حق‌پذیری و ظلم ستیزی آنان و فراهم شدن یاران مخلص و فداکار، ضروری‌ترین شرط ظهور است و در غیر این صورت، امام به تنهایی نمی‌تواند کاری انجام دهد؛ چنان که ائمه گذشته نتوانستند جامعه را اصلاح کنند. پس مهم، فراهم شدن زمینه ظهور است که در رأس آن‌ها، آمادگی جامعه انسانی برای پذیرش دولتی کاملاً حق‌گرا و ظلم ستیز، بر اساس فرمان‌های الهی قرار دارد؛ و گرنه هر اندازه هم بیداد زیاد باشد، امام ظهور نخواهد کرد؛ چون زمینه ظهور فراهم نشده است و ایشان نمی‌تواند برنامه الهی خود را اجرا کند. با توجه به مطالب یاد شده، روشن شد که برای تسریع در ظهور امام زمان باید یاوران مخلص و توانمندی تربیت شوند و در فضای جامعه و در سطح بین‌الملل، نام و یاد حضرت گسترش یابد و فرهنگ مهدویت تبلیغ شود تا مردم مشتاق و آماده پذیرش حکومت عدل جهانی امام مهدی(عج) شوند.
لینک ثابت

دجّال (آنتى كردايست) در كتاب مقدس در تمام اديان ابراهيمى موضوع ظهور »دجال« در آخرالزمان مطرح شده است. امّا اينكه دجال كيست، چه ويژگى‌‌هايى دارد، چگونه ظهور مى‌‌كند و... موضوعاتى است كه كمتر در مورد آنها اتفاق نظر وجود دارد. آنچه در پى خواهد آمد ترجمه مطلبى است كه در ذيل مدخل دجال (antichrist) در دايرة المعارف كاتوليك (Catholic Encyclopedia) آمده است . اين مقاله اطلاعات جامعى را در زمينه نگاه كتاب مقدس به موضوع دجال به دست مى‌‌دهد. با سپاس از مترجم محترم و حجة الاسلام و المسلمين حسين توفيقى كه زحمت مقابله و تصحيح اين ترجمه را پذيرا شدند، توجه شما را به اين مقاله جلب مى‌‌كنيم. مترجم: اسماعيل نعمت اللهى اشاره: در تمام اديان ابراهيمى موضوع ظهور »دجال« در آخرالزمان مطرح شده است. امّا اينكه دجال كيست، چه ويژگى‌‌هايى دارد، چگونه ظهور مى‌‌كند و... موضوعاتى است كه كمتر در مورد آنها اتفاق نظر وجود دارد. آنچه در پى خواهد آمد ترجمه مطلبى است كه در ذيل مدخل دجال (antichrist) در دايرة المعارف كاتوليك (Catholic Encyclopedia) آمده است . اين مقاله اطلاعات جامعى را در زمينه نگاه كتاب مقدس به موضوع دجال به دست مى‌‌دهد. با سپاس از مترجم محترم و حجة الاسلام و المسلمين حسين توفيقى كه زحمت مقابله و تصحيح اين ترجمه را پذيرا شدند، توجه شما را به اين مقاله جلب مى‌‌كنيم. پيشوند anti (ضد) در تركيب معانى متفاوتى دارد: antibasileus به معناى پادشاهى است كه دوران فترتى را پر مى‌‌كند؛ antistrategos به معناى كنسول فرماندار [استان قديم روم] است؛ antihoupatos در روم قديم به معناى فرماندار كل بوده است؛ در هومر antiheos شخصى است كه از لحاظ نيرو و زيبايى به خدا مى‌‌ماند، در حالى كه در آثار ديگر نمايانگر خداى ستيزه‌‌جو است. اگر صرفاً از قياس پيروى كنيم، مى‌‌توانيم antichristos را به شخصى تفسير كنيم كه از لحاظ سيما و نيرو به »مسيح« شباهت دارد؛ امّا راه مطمئن‌‌تر اين است كه واژه مذكور را طبق كاربرد آن در كتاب مقدس و [زبان ] كليسايى تعريف كنيم . الف: معناى اين واژه‌‌در كتاب مقدس واژه دجّال (antichrist) تنها در رسائل يوحنا وارد شده؛ امّا ادعا شده است كه در مكاشفه يوحنا، رسائل پولس و با صراحت كمترى در اناجيل و كتاب دانيال نيز مترادف‌‌هاى اين واژه به كار رفته است . 1. در رسائل يوحنا يوحناى قديس در رسائلش فرض را بر اين قرار داده كه مسيحيان اوليه با آموزه مربوط به آمدن دجّال آشنا هستند: »شنيده‌‌ايد كه دجّال مى‌‌آيد« (رساله اول يوحنا، 18:2)؛ »و اين1 است روح دجّال كه شنيده‌‌ايد كه او مى‌‌آيد« (رساله اول يوحنا، 3:4). اگر چه يوحنا از چندين دجّال سخن مى‌‌گويد، ولى بين دجّالان بسيار و يك دجّال اصلى فرق مى‌‌گذارد: »دجّال مى‌‌آيد. الحال هم دجالان بسيار ظاهر شده‌‌اند« (رساله اول يوحنا، 18:2). وى همچنين سيرت و رفتار دجّال را شرح مى‌‌دهد: »از ما بيرون شدند لكن از ما نبودند« (رساله اول يوحنا، 19:2)؛ »دروغگو كيست جز آنكه مسيح بودن عيسى را انكار كند؟ آن دجّال است كه پدر و پسر را انكار مى‌‌نمايد« (رساله اول يوحنا، 22:2)؛ »و هر روحى كه عيسى مسيحف مجسم شده را انكار كند از خدا نيست و اين است روح دجال« (رساله اول يوحنا، 3:4)؛ »زيرا گمراه كنندگان بسيار به دنيا بيرون شدند كه عيسى مسيحف ظاهر شده در جسم را اقرار نمى‌‌كنند: آن است گمراه كننده و دجال« (رساله دوم يوحنا، 7). همچنين يوحنا زمان آمدن دجّال را »ساعت آخر« تعيين مى‌‌كند (رساله اول يوحنا، 18:2)؛ علاوه بر اين، وى معتقد است كه او »الان هم در جهان است« (رساله اول يوحنا، 3:4). 2. در مكاشفه تقريباً همه مفسران دريافته‌‌اند كه دجّال در مكاشفه يوحنا ذكر شده است؛ امّا در مورد باب خاصى كه در آن از وى ياد شده، اتفاق نظر ندارند. برخى به »وحش« در آيه 7 باب 11 ، برخى2 به »اژدهاى [بزرگ ] آتشگون« در باب 12، و ديگران نيز به وحشى »كه ده شاخ و هفت سر دارد« در باب 13 و آيات بعدى اشاره مى‌‌كنند؛ در حالى كه بسيارى از محققان، دجّال را بر وحشى كه »دو شاخ مثل شاخ‌‌هاى بره« داشت و »مانند اژدها« سخن مى‌‌گفت (13: 11 و آيات بعدى) يا بر وحش قرمزى كه »هفت سر و ده شاخ داشت« (باب 17)يا سرانجام، بر شيطانى كه »از زندان خود خلاصى خواهد يافت« و امت‌‌ها را گمراه خواهد كرد (20: 7 و آيات بعدى) منطبق مى‌‌دانند. شرح مفصل دلايلف له و عليه هر يك از اين نظريات، به بحث كنونى ما ارتباطى ندارد. 3. در رساله پولس يوحناى قديس مفروض مى‌‌گيرد كه آموزه مربوط به آمدن دجّال در نزد خوانندگانش شناخته شده است. مفسران براين باورند كه اين آموزه از طريق نوشته‌‌هاى پولس مقدس در مسيحيت شناخته شده است. يوحناى قديس عليه بدعت گذاران زمانه‌‌اش اصرار مى‌‌ورزيد كه كسانى كه راز تجسّم را انكار مى‌‌كنند اَشكال كمرنگى از دجّال بزرگ آتى هستند. دجّال در رساله دوم پولس به تسالونيكان (2: 3 و آيات بعدى، 7 -10) به طور كامل‌‌ترى وصف شده‌‌است. در كليساى تسالونيك به واسطه اين اعتقاد كه دومين ظهور مسيح قريب الوقوع است، اضطراب‌‌هايى پديد آمد. اين تصور تا حدودى ناشى از فهم نادرست آيه 15 و آيات بعدى باب چهارم از رساله پولس به تسالونيكان و تا حدودى ناشى از دسيسه‌‌هاى گمراه كنندگان بود. به منظور بر طرف كردن اين اضطراب‌‌ها بود كه پولس مقدس دومين رساله خود را به تسالونيكان نوشت و به ويژه، آيات 3 تا 10 باب دوم را درج كرد. آموزه پولس چنين است: پيش از »روز مسيح«، »ارتدادى« رخ خواهد داد و »مرد شرير« ظاهر خواهد شد. وى در هيكل (معبد) خدا مى‌‌نشيند و خود را چنان مى‌‌نماياند كه گويى خداست؛ او با قدرت شيطان و آيات و عجايب دروغين عمل مى‌‌كند؛ آنهايى را كه محبت راستين را نپذيرفتند تا نجات يابند، گمراه مى‌‌كند؛ امّا عيسى خداوند او را با نفَس دهان خود هلاك خواهد كرد و به تجلى ظهور خويش او را نابود خواهد ساخت .امّا در مورد اين زمان، » آن سرّ بى‌‌دينى الان عمل مى‌‌كند فقط تا وقتى كه آن كه تا به حال مانع است از ميان برداشته شود. خلاصه آن كه، پيش از »روز مسيح«، »مرد شرير« كه در رساله يوحنا به دجّال معروف است ظاهر خواهد شد؛ پيش از ظهور »مرد شرير«، »شورش« يا ارتداد بزرگى به وقوع خواهد پيوست؛ اين ارتداد نتيجه »سرّ بى‌‌دينى« اى است كه الان عمل مى‌‌كند و به گفته يوحنا، خود را در اينجا و آنجا با اشكال كمرنگ دجّال نمايش مى‌‌دهد. يوحنا سه مرحله پيدايش شرارت را معرفى مى‌‌كند: خمير مايه شرارت؛ ارتداد بزرگ و مرد شرير. امّا منظور تعيين دقيق‌‌تر زمان حادثه اصلى، قيدى را اضافه مى‌‌كند؛ وى ابتدا چيزى را به عنوان شى‌‌ء (to datechon »آنچه«) و سپس به عنوان شخص3 (ho hatechon »آنكه«) وصف مى‌‌كند كه از وقوع حادثه بزرگ جلوگيرى مى‌‌كند: »فقط تا وقتى كه آنكه تا به حال مانع است از ميان برداشته شود« [رساله دوم پولس رسول به تسالونيكيان، 2: 7.م]. در اينجا تنها مى‌‌توانيم نظريات عمده راجع به معناى اين قيدى را برشماريم، بدون آنكه از ارزش آنها سخن بگوييم: مانعف حادثه اصلى، »مرد شرير«است؛ حادثه اصلى، ظهور دوباره عيسى مسيح است (گريم »Grimm«، سيمار »Simar«). مانع، امپراتورى روم است؛ حادثه اصلى كه از آن جلوگيرى شده، »مرد شرير« است (اغلب آباء لاتينى و مفسران بعدى). رسول به اشخاص و حوادث زمان خود اشاره مى‌‌كند؛ مانع (Katechon) و »مرد شرير« به طرق مختلف بر امپراتورانى مانند تيتوس (Titus)، نرون( Nero)، كلاوديوس (Claudius)، و غيره منطبق شده است (متكلمان پروتستان كه پس از قرن هفتم مى‌‌زيستند). رسول مستقيماً به اشخاص و حوادث معاصرى اشاره مى‌‌كند كه با اين حال، نمونه‌‌هايى از »مانع« (Katechon)، »مرد شرير« و روز مسيح در آخرالزمان هستند؛ به عنوان مثال خرابى اورشليم [به سال 70 ميلادى] نمونه ظهور مجدد مسيح است (دالينگر Dخlinger). قبل از رها كردن نظريه پولس در باب دجال، مى‌‌توان پرسيد كه پولس آموزه خود را از كجا به دست آورده است؟ در اينجا نيز با پاسخ‌‌هاى مختلفى مواجه مى‌‌شويم: پولس قديس صرفاً نظر خود را بر اساس سنت يهودى و تصويرپردازى دانيال و حزقيال نبى بيان مى‌‌كند. اين نظريه مورد تأييد برخى از نويسندگان پروتستان قرار گرفته است . رسول انديشه‌‌اى را بيان مى‌‌كند كه از طريق آموزه آخرالزمانى عيسى مسيح در عالم مسيحيت ارائه شد. اين نظريه را دالينگر( Dخlinger) بيان كرده است . پولس قديس نظريه خود در مورد دجّال را از كلمات مسيح، پيش گويى دانيال، و حوادث معاصر به دست آورده است. اين نظريه را نيز دالينگر مطرح كرده است . رسول پيشگويى را بيان كرده كه از طريق الهام از روح القدس دريافت كرده است. مفسران كاتوليك عموماً طرفدار اين نظريه‌‌اند. 4. در اناجيل و كتاب دانيال پس از مطالعه تصوير دجّال در رساله پولس به تسالونيكيان، »مرد شرير« در كتاب دانيال (7: 8، 11، 20، 21)، جايى كه رسول »شاخ كوچك« را وصف مى‌‌كند به راحتى شناخته مى‌‌شود. نمونه‌‌اى از دجّال در كتاب دانيال 8: 8 و آيات بعدى، 23 و آيات بعدى، 11: 21 - 45 در قالب انتيخوس اپيفانه (Antiochus Epiphanrs ) يافت مى‌‌شود. بسيارى از مفسران در آمدن مسيح‌‌هاى دروغين و پيامبران دروغين (متّى 24: 24؛ مرقس، 13: 6، 22؛ لوقا، 21: 8)، »مكروه ويرانى« (متّى: 24: 15)، و كسى كه »به اسم خود مى‌‌آيد« (يوحنا، باب پنجم: 43) اشاره‌‌هاى كم و بيش آشكارى را به دجّال دريافته‌‌اند . ب - دجّال در زبان كليسايى بوست (Bousset) بر اين باور است كه در ميان يهوديان افسانه كاملاً تكامل يافته‌‌اى وجود داشت كه توسط مسيحيان پذيرفته شد و توسعه يافت؛ و اين افسانه از مفاهيمى كه در مكاشفه يوحنا ديده مى‌‌شود در نقاط مهمى انحراف يافته و با آن متناقض است. به عقيده ما بوست نظريه خود را به طور كامل اثبات نكرده است، نظر وى در باره توسعه مفهوم دجّال توسط مسيحيان از مزاياى يك نظريه ابتكارى فراتر نمى‌‌رود. در اينجا ضرورتى ندارد به بررسى اثر گونكل (Gunkel) بپردازيم كه در آن انديشه دجّال را به اژدهاى ما قبل تاريخى عمق دريا رديابى مى‌‌كند؛ اين نظريه نيز شايان توجهى بيشتر از اوهام اساطيرى ساير نويسندگان نيست . پس مفهوم حقيقى دجّال در زبان كليسايى چيست؟ سواز (Suarez) بر اين باور است كه اين يك امر اعتقادى است كه دجّال شخصى خاص يعنى دشمن برجسته مسيح است. اين نظريه عقيده كسانى را كه دجّال را به مجموعه كامل كسانى كه با عيسى مسيح مخالفند يا به مقام پاپى (Papacy) تفسير مى‌‌كنند مردود مى‌‌شمارد. بدعت گذاران والدنسى (Waldensian) و البيجنسى (Albigensian)، ونير وايكليف (Wyclif) و هوس (Hus) پاپ را دجّال ناميده‌‌اند؛ امّا آنها اين اصطلاح را صرفاً به طور استعاره به كار برده‌‌اند. تنهاپس از دوره نهضت اصلاح طلبى (Reformism) بود كه اين نام به مفهوم واقعى اش در مورد پاپ به كار رفت. از آن پس اين امر عملاً در آيين لوتريان داخل شد و از سال 1861 به بعد، به شدت مورد حمايت و دفاع آنان در مجله الهيات لوترى (Zeitschrift) fur lutherische Theologie قرار گرفت. گفته مى‌‌شودكه اين تغيير از كليساى واقعى به قلمرو سلطنت دجّال بين 19 فوريه و 10 نوامبر 607 ميلادى به وقوع پيوسته است؛ زمانى كه پاپ بونيفاس سوم (Boniface III Pope) از نيوتن (Newton) امپراتور يونان لقب »رئيس همه كليساها« را براى كليساى روم دريافت كرد. در تاييد اين تاريخ به مكاشفه يوحنا( 13: 8) توسل جسته‌‌اند و از آيه 3 باب يازدهم تخمين زده‌‌اند كه پايان جهان احتمالاً سال 1866 ميلادى خواهد بود. كاردينال بالارمين (Ballarmine) در جلد سوم كتاب »پيرامون رهبر روحانى روم« (De.Rom.Pont) نادرستى اين نظريه را هم از ديدگاه تفسيرى و هم از ديدگاه تاريخى اثبات كرد. بر خلاف باور برخى از نويسندگان پيشين، مصداق فردى دجال، ديو (demon) نخواهد بود؛ شخصف شيطان تجسم يافته در قالب انسانى دجّال هم نخواهد بود. اگر توجيه مربوط به آيه 17 از باب 49 سفر پيدايش، همراه با توجيه حذف دان (Dan) از فهرست قبايل، چنانكه در كتاب مكاشفه (باب 7) يافت مى‌‌شود، صحت داشته باشد، وى شخصى انسانى و احتمالاً داراى اصل و نژاد يهودى خواهد بود. بايد به خاطر داشت كه سنت خارج از كتاب مقدس (Scriptural) - extra چيزى بيش از اطلاعات كتاب مقدس در باره دجّال به ما نمى‌‌دهد. در حالى كه اين اطلاعات براى متقاعد ساختن مؤمنان به تصديق »انسان شرير« در زمان آمدن وى كافى هستند، فقدان هر گونه وحى قابل اعتماد ديگرى بايد ما را در برابر افكارباطل‌‌ايروينگيست‌‌ها(Irvingistes) مورمون‌‌ها (Mormons) و اشخاص ديگرى كه اخيراً مدعى دريافت وحى‌‌هاى جديدى شده‌‌اند، هشيار سازد. بى‌‌مناسبت نيست كه توجه خواننده را به دو رساله‌‌اى كه توسط كاردينال نيومن فقيد (Newman) در باره دجّال نوشته شد، جلب كنيم. رساله اول با عنوان »انديشه، دجّال نزد پدران كليسا« به بررسى زمان، دين،4 شهر و آزار و اذيت‌‌هاى وى مى‌‌پردازد. اين رساله هشتاد و سومين شماره (Tracts for the Times) را تشكيل مى‌‌دهد. رساله دوم به »انديشه دجّال نزد پروتستان‌‌ها« موسوم است . 5 به منظور درك اهميت رساله‌‌هاى كاردينال در باره مسئله دجال، بايد توجه داشت كه به مرور زمان چندين نظريه در باره ماهيت اين دشمن مسيحيت ظاهر شد. كاپ (Koppe)، نيچه (Nitzch)، استور (Storr) و پلت (Pelt) معتقد بودند كه دجّال يك اصل شرارت‌‌آميز است نه اين كه در قالب يك شخص يا حكومت تجسم يابد. اين نظريه هم با نظريه پولس رسول متعارض است و هم با نظريه يوحناى رسول. هر دوى آنها اين دشمن را به عنوان يك انسانى واقعى وصف مى‌‌كنند. نظريه دوم اذعان مى‌‌كند كه دجال، شخص است اما معتقد است كه انسانى مربوط به گذشته است. دجّال به اشكال گوناگون بر نرون (Nero)،ديوكلتين (Diocletian)، جوليان (Julian) ، كاليگولا (Caligula)، تيتوس (Titus) شمعون مجوسى (Simion Magus) شمعون پسر گيورا (Giora ) كاهن اعظم، آنانياس (Ananias) ويتيلوس (Vitellius)، يهوديان (jews) فريسيان (Pharisees) و متعصبان يهودى (jewish zeabts) منطبق شده است. امّا اين نظريه از لحاظ سنتى وثاقت كمى دارد؛ علاوه بر آن، به نظر نمى‌‌رسد كه با پيش گويى‌‌هاى پيامبرانه مطابق باشد و در مورد برخى از طرفدارانش، نظريه مذكور مبتنى بر اين فرض است كه نويسندگانف مفلهَم نمى‌‌توانند از محدوده تجاربشان فراتر روند. نظريه سوم تصديق مى‌‌كند كه دجّال بايد به صورت انسانى واقعى ظاهر شود، امّا اين شخص واقعى را با نظام پاپى يكى مى‌‌داند. لوتر (Luther)، كالوين (Calvin)، زوينگلى (Zwingli)، ملانكتون (Melanchthon) بوسر (Bucer)، بزا(Beza)، كاليكستوس (Calixtus )، بنگل (Bengel)، ميكائليس (Michaelis) و تقريباً تمام نويسندگان پروتستان اروپاى برّى از حاميان اين نظريه به شمار آمده‌‌اند؛ همين مطلب را مى‌‌توان در مورد متلكمان انگليسى: كرانمر (Cranmer)، لاتيمر (Latimer)، ريدلى (Ridley)، هوپر (Hooper)، هاتچينسون (Hutchinson)، تينديل (Tyndale) سانديس (Sandys)، فيلوپ (Philop)، جول (Jewell)، راجرز (Rogers)، فولكه (Fulke)، برادفورد (Bradford)، كينگ جيمز (King James) و آندروس (Andrewes) گفت. برامهال (Bramhall) اصلاحاتى را به اين نظريه وارد كرد و پس از آن استيلاى اين نظريه در ميان نويسندگان انگليسى رو به زوال نهاد. همچنين نمى‌‌توان فرض كرد كه نظريه دجّال بودن پاپ به همان شكل مورد تاييد پروتستان‌‌ها بوده است. آرتيوس (Aretius)، فوكسه (Foxe) ناپيرميد (Napier Mede) جوريو (Jurieu)، كانينگهام (Cunninghame)، فابر (Faber) وود هاوس (Woodhouse) و هابرشون (Habershon) »پيامبر دروغين« يا دومين »وحش« در كتاب مكاشفه را بر دجّال و مقام پاپى منطبق كرده‌‌اند، به نظر مارلورات (Marlorat) كينگ جيمز داوبوز (Daubuz)، و گالووى (Galloway) اولين »وحش« در مكاشفه چنين وضعيتى دارد؛ از اين رو هر دو »وحش« توسط برايتمن (Brightman)، پاروس (Pareus)، ويترينگا (Vitringa) گيل (Gill) بكمير (Bachmair) فريزر (Fraser) كرولى (Croly )، فايش (Fysh) و اليوت (Elliott) شناسايى شده‌‌اند. پس از مرور اجمالى نظريات پروتستان‌‌ها در باره دجّال، مى‌‌توانيم برخى از اظهارات انتقادى كاردينال نيومن را درباره مسئله مورد بحث تصديق كنيم . اگر ثابت شود كه بخشى از روحانيت كليسا ماهيتى دجّالى دارد، تمام روحانيت، از جمله شاخه پروتستان، چنين خواهد بود . نظريه دجّال بودن پاپ به تدريج توسط سه گروه تاريخى يعنى: البيجنسى‌‌ها (Albigenses) والدنسى‌‌ها (Waldenses ) و فراتسل‌‌ها (Fraticelli) بين قرون يازدهم و شانزدهم توسعه يافت. آيا اينان مفسرانى هستند كه كليساى مسيح بايد تفسير واقعى پيشگويى‌‌ها را از آنها دريافت كند؟ مدافعان نظريه دجّال بودن پاپ، خبطهاى بزرگى در استدلال‌‌هاى خود مرتكب شده‌‌اند؛ به اعتقاد آنها برنارد مقدس (St.Bernard )، »وحش« در مكاشفه را بر پاپ منطبق نموده، در حالى كه برنارد مقدس در عبارت مورد نظر از ناپاپ (Antipope) سخن مى‌‌گويد؛ آنها به آبوت يواكيم (Joashim Abbot ) به عنوان كسى كه معتقد است دجّال به مقام پاپى (See Apostolic ) ترفيع مى‌‌يابد توسل مى‌‌جويند؛ در حالى كه آبوت در واقع معتقد است كه دجال، پاپ را سرنگون مى‌‌كند و مقام وى را غصب مى‌‌كند؛ سرانجام اينكه آنها به سخن پاپ گريگورى (Gregory) كبير استشهاد مى‌‌جويند كه گفته است: چون دجّال به مسيح شباهت دارد و پاپ تمثال مسيح است پس اگر پاپ جانشين واقعى مسيح است، دجّال بايد تاحدودى به پاپ شباهت داشته باشد. ماهنامه موعود شماره 30 پى نوشت : × برگرفته از: دائرة المعارف كاتوليك،ج 1 (The Catholic). Volume 1 ,Encyclopedia 1. تمام جملات، عبارات و كلمات مربوط به كتاب مقدس، حتى الامكان، از ترجمه فارسى كتاب مقدس نقل شده است (م). 2. »و چون شهادت خود را به اتمام رسانند آن وحش كه از هاويه برمى آيد با ايشان جنگ كرده، غلبه خواهد يافت و ايشان را خواهد كشت« (مكاشفه يوحناى رسول، 11: 7). (م). 3. رساله دو پولس رسول با تسالونيكيان، باب 2: 6: »و الان آنچه را كه مانع است مى‌‌دانيد تا او در زمان خود ظاهر بشود« (م). .The Patrristic Idea ofAntichrist .4 .5.The Protestan Idea ofAntichris

لینک ثابت
آخرين نبرد در آخرالزمان شوق آتشين باز آمدن يا آمدن منجى موعود، قرن ها است بشر وامانده از عدالت، معنويت و آزادى را بى قرار ساخته است. هرچند افق نگاه مردمان، گونه هاى مختلفى به انتظار بخشيده است ، اما اين واژه در معناى عام خود يكى از مشتركات بشر وانسان معاصر به حساب مى آيد. در اين ميان، اديان ابراهيمى به اين مسأله اهميتى ويژه مى دهند; چرا كه ظهور موعود در هر يك از اين اديان به مفهوم تشكيل حكومت و سرورى بر ديگران است. شوق آتشين باز آمدن يا آمدن منجى موعود، قرن ها است بشر وامانده از عدالت، معنويت و آزادى را بى قرار ساخته است. هرچند افق نگاه مردمان، گونه هاى مختلفى به انتظار بخشيده است ، اما اين واژه در معناى عام خود يكى از مشتركات بشر وانسان معاصر به حساب مى آيد. در اين ميان، اديان ابراهيمى به اين مسأله اهميتى ويژه مى دهند; چرا كه ظهور موعود در هر يك از اين اديان به مفهوم تشكيل حكومت و سرورى بر ديگران است. باتوجه به شرايط كنونى، آنچه دغدغه اين نوشتار را فراهم ساخته است، نگاهى كوتاه به بازخوانى انديشه موعود در جهان مسيحيت است. اين مسأله از آن جا مهم و در خور اعتنا است كه هم اينك بخشى از جهان مسيحيت با تكيه بر وعده هاى توراتى ـ انجيلى و فن آورى موجود در دنياى غرب به گونه اى خاص به تأويل و تفسير آخرالزمان و انديشه انتظار مى پردازد و با ارائه نگاهى جنگ طلبانه، تمامى اهرم هاى خود را براى تحميل نظريه خويش به كار مى برد. از اين رو، با گذرى كوتاه بر انديشه بازگشت مسيح، تلاش خواهيم نمود تا از زاويه اى ديگر به اين ماجرا بنگريم. مسيحيان و بازگشت مسيح انديشه بازگشت عيسى(عليه السلام) يكى از باورهاى غالب جامعه مسيحيت است. اين شوق و انتظار، در بخش هاى قديمى تر عهد جديد مانند رساله اول و دوم پولس به تسالونيكيان به خوبى منعكس گشته است. اما در رساله هاى بعدى مانند رساله هاى پولس به تيموتاؤس و تيطس، همچنين رساله هاى پطرس به بعد اجتماعى مسيحيت توجه شده است. اين مسأله از آن جا ناشى مى شد كه عيسويان با گذشت زمان پى بردند كه بازگشت مسيح(عليه السلام)برخلاف تصور آنان نزديك نيست. هرچند اقليتى از آنان بر اين عقيده باقى ماندند كه عيسى به زودى خواهد آمد و حكومت هزارساله خود را تشكيل خواهد داد; حاكميتى كه به روز داورى پايان خواهد يافت. از همين رو، از دير باز گروه هاى كوچكى به نام هزاره گرا در مسيحيت پديد آمده اند كه تمام سعى و تلاش خود را صرف آمادگى براى ظهور دوباره عيسى در آخرالزمان مى كنند. البته، وجود آياتى در انجيل اين حالت انتظار را تشديد مى كند و با اشاره به عدم تعيين وقت ظهور، آن را ناگهانى معرفى مى كنند. به عنوان مثال، در انجيل متّا از زبان عيسى اين گونه نقل شده است: "شما نمى توانيد زمان و موقع آمدن مرا بدانيد; زيرا اين فقط در يد قدرت خداست. هيچ بشرى از آن لحظه (زمان ظهور) آگاهى ندارد حتى فرشتگان، تنها خدا آگاه است." يا آن كه در انجيل لوقا به نقل از مسيح چنين آمده است: "هميشه آماده باشيد; زيرا كه من زمانى مى آيم كه شما گمان نمى بريد." روشن نگه داشتن چراغ انتظار در لابه لاى انجيل به چشم مى خورد: "كمرهاى خود را بسته و چراغ هاى خود را افروخته بداريد، بايد مانند كسانى باشيد كه انتظار آقاى خود را مى كشند كه چه وقت از عروسى مراجعت كند. تا هر وقت آيد و در را بكوبد، بى درنگ در را براى او باز كنند. خوشا به حال آن غلامانى كه آقاى ايشان چون آيد، ايشان را بيدار يابد. پس شما نيز مستعد باشيد; زيرا در ساعتى كه شما گمان نمى بريد پسر انسان مى آيد." مسيحيت ضمن تأكيد بر غيرمنتظره بودن بازگشت عيسى، هدف از اين بازگشت را ايجاد حكومتى الهى در راستاى حكومت الهى آسمان ها ارزيابى مى كند. علاوه بر اين، ظهور مسيح يگانه راه حل براى ادامه حيات و زندگانى برشمرده مى شود و عيسى منجى انسان ها و پادشاهف پادشاهان معرفى مى گردد. وى براساس سخنان دانيال نبى، نظام اجتماعى، اقتصادى، سياسى، تربيتى و مذهبى جهان را عوض خواهد كرد و جهانى بر مبناى راه و روش خدا بنا مى كند. مسيحيان همچنين علاماتى براى ظهور عيسى بن مريم قايل مى باشند: "عنقريب بعد از آن آزمايش سخت، روزگاران خورشيد تيره و تار مى گردد و ماه نور خود را از دست خواهد داد و ستارگان افول خواهند كرد و قدرت هاى آسمانى نيز به لرزه درخواهند آمد و سپس آثار و علايم ظهور آن مرد آسمانى آشكار خواهد شد و سپس تمامى قبايل زمين نگران و غمگين مى گردند و آن گاه عيسى از ابرهاى آسمان با جلال و شكوه و قدرت فرو خواهد آمد." در انجيل مرقس نيز ضمن تأكيد بر همين مضامين، به جمع آورى ياران توسط مسيح اشاره شده است: "سپس عيسى با شكوه و جلال و قدرت خواهد آمد و فرشتگان تحت امر خود را به اطراف و اكناف عالم روانه خواهد كرد و منتخبان خود را از چهارگوشه جهان از بالاترين نقطه آسمان تا پايين ترين نقطه زمين جمع خواهد كرد." روايات اسلامى نيز بر آمدن مسيح(عليه السلام)صحه مى گذارند. از جمله آن كه، پيامبر(صلى الله عليه وآله)فرمودند: "سوگند به آن كه جانم به دست او است، به طور يقين عيسى بن مريم به عنوان داورى عادل و پيشوايى دادگر در ميان شما فرود خواهد آمد." مفسران در تفسير آيه 159 سوره نساء، آن را با بازگشت حضرت مسيح در آخر الزمان مرتبط مى دانند و اين آيه را در همين رابطه ارزيابى مى كند. به هر حال، مسأله فرود آمدن مسيح و بازگشت وى در آخرالزمان، از موضوعات مشترك انديشه انتظار نزد مسلمانان و مسيحيان است. البته، اسلام در اين رابطه منجى موعود را مهدى(عليه السلام)معرفى نموده، او را پيشواى آخرالزمان تلقى مى كند: "چگونه خواهيد بود، آن گاه كه عيسى بن مريم در ميان شما فرود آيد و پيشواى شما از خود شما باشد." يا آن كه در روايتى ديگر از امام باقر(عليه السلام)نقل شده است: "پيش از قيامت (عيسى) به دنيا فرود مى آيد و هيچ كس از ملت يهود و مسيحى نمى ماند مگر آن كه پيش از مرگ به او ايمان آورد و آن حضرت پشت سر مهدى نماز مى گذارد." بى گمان بر هر پژوهشگر آگاه روشن است كه روايات اسلامى و اعتقادات مسيحى در رابطه با مسأله ظهور بسيار به هم نزديك هستند. مقايسه خبرهاى رسيده از روايات اسلامى در رابطه با پيشرفت غيرقابل تصور علوم در زمان ظهور ، ايجاد رفاه اجتماعى ، علايم ظهور و ساير موارد با آنچه آمد به روشنى اين مدعا را ثابت مى كند. اين مسأله به خودى خود مى تواند زمينه هاى گفتوگو و هم انديشى بين انتظار اسلامى و مسيحى را فراهم آورد. ناگفته نماند كه حتى در برخى از انجيل هاى مورد پذيرش گروهى از پروتستان ها، به روشنى از ظهور نجات دهنده اى صحبت به ميان مى آيد كه از فرزندان پيامبر عربى است: مسيح در وصاياى خود به شمعون پطرس مى فرمايد: "اى شمعون! خداى من فرمود، تو را وصيت مى كنم به سيد انبيا، كه بزرگ فرزندان آدم و پيغمبران امى عربى است. او بيايد، ساعتى كه فرج قوى گردد و نبوت بسيار شود و مانند سيل جهان را پركند." بازگشت مسيح از زاويه اى ديگر هزاره گرايى در ميان مسيحيت همواره وجود داشته است. اين انديشه اگرچه در طول تاريخ داراى فراز و نشيب هاى فراوانى بوده است، اما هم اينك با گذر از قرن بيستم و ورود به قرن بيست و يكم، اميدهاى تازه اى را پديد آورده است. با نگاهى به پايگاه هاى اينترنتى و حجم گسترده اطلاعات آن ها، شور انتظار به راحتى محسوس است. اين مسأله به تنهايى خطرخيز نيست، اما اگر اين مطلب را در كنار وقوع انقلاب اسلامى، ادعاى زمينه سازى ظهور، كه به وسيله برخى روايات نيز تأييد مى شود، نگاه هژمونيك و جهان شمول اسلام جذابيت هاى ذاتى شيعه و محتواى غنى آن را در نظر بگيريم، مسأله پيچيده تر خواهد شد. حال، اگر به آنچه گذشت تماميت طلبى غرب، نظريه جهانى سازى، انديشه "پايان تاريخ فوكوياما" و "جنگ تمدن ها" را بيافزاييم، خواهيم ديد كه انديشه انتظار يكى از موضوعات چالش خيز ميان جهان اسلام، به ويژه ايران و جهان غرب است. ساخت فيلم هاى روز استقلال، آرماگدون و ماتريس در پايان دهه نود و نوستراداموس در دهه هشتاد، نمادى از همين تقابل است; تقابلى كه با گذشت زمان، روز به روز جدى تر مى شود. منتظران هارمجدون (آرماگدون) يكى از موضوعاتى كه همواره در انديشه انتظار مسيحيت و اسلام به عنوان چالش مطرح بوده، نبرد آخرالزمان است. با نگاهى به تاريخ اروپا و امريكا در مقاطعى حساس، رهبران آنان با اشاراتى كوتاه و بسيار مبهم مطالبى را بيان مى داشتند كه بيان گر انديشه هاى درونى حاكم بر آنان بوده است. ناپلئون وقتى به دشت جرزال ميان جليله و سامريه در حوالى كرانه غربى رود اردن رسيد، گفت: "اين، ميدان بزرگ ترين نبرد جهان است." وى اين مطلب را براساس آموزه هاى انجيلى ابراز داشت. اما به نظر نمى رسد هيچ پژوهشگر مسلمانى اين گفتار وى را، كه در تاريخ ثبت شده است، مورد توجه، تجزيه و تحليل قرار داده باشد. بيش از صد سال بعد، هنگامى كه فرانسه توانست با سوء استفاده از ضعف امپراطورى عثمانى، سوريه و لبنان را اشغال كند، ژنرال گورو فرمانده فرانسوى و فاتح دمشق، در حالى كه پاى خود را با تنفر و تكبر تمام بر مزار صلاح الدين ايوبى گذاشته بود، اظهار داشت: "هان اى صلاح الدين ما بازگشتيم!" اين رفتار متفرعنانه مخصوص اين فرمانده فرانسوى نبود. آلن بى، ژنرال انگليسى نيز كه خود در جنگى ديگر در زمان جنگ جهانى اول در هارمجدون پيروزى ارزشمندى را به دست آورده بود، هنگام ورود به قدس، سرمست از پيروزى خويش در برابر كنيسه قيامت ابراز داشت: "امروز جنگ هاى صليبى به پايان رسيد." اين حادثه براى يهوديان از چنان اهميتى برخوردار بود كه اسرائيل زانگوئيل آن را "جنگ هشتم صليبى" ناميد. در ادامه، خط سير اين انديشه را در رفتار جنگ جويانه آيزنهاور رئيس جمهور امريكا، در دهه پنجاه پى مى گيريم. وى اعلام كرد: "بزرگ ترين جنگى كه در پيش داريم، جنگى است براى تسخير افكار انسان ها." اما وى ابراز نداشت كه سخن وى در واقع روشى براى تحقق نظريه حمبس برونهام، در كتاب "مبارزه براى جهان" است كه نوشته بود: "هدف ما ايجاد دولت جهانى امريكايى است، به گونه اى كه با دولت هاى جهان به رقابت برخيزد." در پى اين اظهارات تند و مهار گسيخته در دهه هشتاد با جنگ ستارگان ريگان، تفكر مذهبى وى در رابطه با مشيت الهى، جنگ براى نابودى دشمنان خدا و حكومت هزارساله مسيح روبه رو مى گرديم. پس از ريگان، بوش ـ پدر ـ با فروپاشى اتحاد جماهير شوروى، نظريه نظم نوين جهانى را مطرح مى سازد و فرزندش پس از حوادث يازده سپتامبر بار ديگر با نبش قبر انديشه ها و انگيزه هاى مدفون مذهبى، سخن از جنگ هاى صليبى به ميان مى آورد و كشورهاى ايران، عراق و كره شمالى را محور شرارت مى نامد. نگاه تفوق جويانه و نامدارى غرب نسبت به مسلمانان، با فراز و نشيب هايى مصلحتى در طول چند قرن اخير به خوبى روشن است. حال، اين پرسش مطرح مى شود كه آيا همه اين اظهارنظرها اتفاقى است و از نگرش ليبراليستى غرب ناشى مى شود يا برآيندى است از ناگفته هاى ذهنى و عقيدتى غربيان، كه با بيان هاى گوناگون ابراز مى شود؟ از سوى ديگر، آيا اين نگاه خصمانه در انديشه انتظار منجى آخرالزمان نيز ردپايى از خود برجاى گذاشته است يا خير؟ گريس هال سل در جستوجوى پاسخ اين پرسش ها، كتاب "تدارك جنگ بزرگ" را به رشته تحرير درآورده است. اين نويسنده مسيحى ـ امريكايى به ريشه يابى دشمنى هاى غرب پرداخته، با دلايل گوناگون و مستند اين نظريه را اثبات مى كند كه برخى موضع گيرى ها و رفتارهاى خصمانه يا دوستانه برخى از سردمداران كشورهاى قدرتمند مسيحى، ناشى از يك عامل عقيدتى است; عاملى كه از سوى حركت هاى راست افراطى مسيحى به شدت در جامعه مسيحى تبليغ مى گردد و تاكنون با اقبال خوبى روبه رو بوده است. اين عامل چيزى جز "نبرد آخرالزمان" نيست; نبردى كه در دره مجدون رخ خواهد داد. براساس اين روايت عهد عتيق، پيكارى بزرگ بين ارتش دويست ميليونى شرق از يك سو، و ارتش يهودى مسيحى از سوى ديگر، به وقوع خواهد پيوست. نبردهاى مجدون همزمان با بازگشت مسيح روى خواهد داد. براساس تأويل هاى گروهى از كشيشيان پروتستان، در اين جنگ از سلاح هاى هسته اى استفاده خواهد شد: "اى پسر انسان نظر خود را بر جوج، كه از زمين مأجوج و رئيس روش و ماشك و توبال است، بدار و بر او نبوت نما و بگو خداوند "يهوه" چنين مى فرمايد "اينك من اى جوج رئيس روش و ماشك و تو بال بر ضد تو هستم و تو را برگرانيده قلاب خود بر چانه ات مى گذارم و تو را با تمامى لشكرت بيرون مى آورم. اسبان و سواران، كه جميع ايشان با اسلحه تمام آراسته، جمعيت عظيمى با پسرهاو مجنّ ها و همگى اين ها شمشير به دست گرفته. فارس و كوش و فوط با ايشان و جميع ايشان با سپر و خود، جومرو تمامى افواجش و خاندان توجَرمه از اطراف شمال با تمامى افواجش و قوم هاى بسيارى همراه تو. پس مستعد شو و تو تمامى جمعيت كه نزد تو جمع شده اند، خويشتن را مهيا سازيد و تو مستحفظ ايشان باشد. پس از روزهاى بسيار از تو تفقد خواهد شد و در سال هاى آخر به زمينى، كه از شمشير استرداد شده است، خواهى آمد كه از ميان قوم هاى بسيار بر كوه هاى اسرائيل، كه به خرابه هاى دائمى تسليم شده بود، جمع شده است و آن از ميان قوم ها بيرون آورده شده و تمامى اهلش به امنيت ساكن مى باشند." علاوه بر اين آيات، كه به چگونگى تشكيل سپاهيان مهاجم و پايان خوش جنگ مى پردازد، برخى ديگر جنبه هاى دهشت بار نبرد را روشن مى سازند: "خداوند يهوه مى گويد: در آن روز، يعنى در روزى كه جوج به زمين اسرائيل برمى آيد، همانا حدّت خشم من به بينيم خواهد برآمد... هر آينه در آن روز تزلزل عظيمى در زمين اسرائيل خواهد شد و ماهيان دريا و مرغان هوا و حيوانات صحرا و همه حشراتى كه بر زمين مى خزند و همه مردمانى كه بر روى جهانند و به حضور من خواهند لرزيد و كوه ها سرنگون خواهد شد و صخره ها خواهد افتاد و جميع حصارهاى زمين منهدم خواهد گرديد." در كتاب زكرياى نبى، به چگونگى كشته شدن جنگاوران مهاجم اشاره شده است: "گوشت ايشان در حالتى كه بر پاى هاى خود ايستاده اند، كاهيده خواهد شد و چشمانشان در حدقه گداخته خواهد گرديد و زبان ايشان در دهانشان كاهيده خواهد شد." شدت حادثه و تعداد كشتگان در اين نبرد عظيم، چنان زياد است كه در مكاشفه يوحنا از آن به عنوان ضيافت خداوند براى پرندگان ياد مى شود: "و ديدم فرشته اى را در آفتاب ايستاده كه به آواز بلند تمامى مرغانى را كه در آسمان پرواز مى كنند ندا كرده، مى گويد: بياييد و به جهت ضيافت عظيم خدا فراهم شويد. تا بخوريد گوشت پادشاهان و گوشت سپه سالاران و گوشت جباران و گوشت اسبان و سواران آن ها و گوشت همگان را چه آزاد، چه غلام و چه صغير و چه كبير." اين روايات عهد عتيق و انجيل، شباهت بسيارى با واقعه و نبرد قرقيسيا در روايات شيعى دارد. براى مثال، از امام صادق(عليه السلام) در همين زمينه نقل شده است: "ان لله مائدة بقرقيسيا يطلع مطلع من الماء..." "همانا براى خداوند در قرقيسيا سفره اى است كه سروش آسمانى از آن خبر مى دهد، پس ندا مى دهد اى پرندگان و اى درندگان زمين! براى سير گشتن ازگوشت ستمكاران شتاب كنيد." امام باقر(عليه السلام) نيز ضمن تأكيد بر شدت واقعه مى فرمايند: "همانا واقعه اى براى فرزندان عباس و مروانى در قرقيسيا روى خواهد داد كه نوجوان را پير مى كند و خداوند هرگونه يارى را از آنان دريغ داشته، به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام مى كند تا از گوشت ستمگران سير شوند." براساس تحليل هاى معتقدان نبرد آخرالزمان، 32 جمعيت جهان طى وقايع و حوادث ظهور از بين خواهند رفت. "خداوند مى گويد: "در تمامى زمين دو حصه منقطع شده، خواهند مفرد و حصه سوم در آن باقى خواهد ماند و حصه سوم را از ميان آتش خواهم گذرانيد و ايشان را مثل قال گذاشتن نقره قال خواهم گذاشت و مثل مصفا ساختن طلا ايشان را مصفا خواهم نمود و اسم مرا خواهند خواند و من ايشان را اجابت نموده، خواهم گفت: ايشان قوم من هستند و ايشان خواهند گفت كه يهوه خداى ما مى باشد." اين نگاه نيز با روايات اسلامى مطابقت دارد; چرا كه از اميرمؤمنان(عليه السلام) در اين باره نقل شده است: "لا يخرج المهدى حتى يقتل ثلث و يموت ثلث و يبقى ثلث."; مهدى زمانى خروج خواهد نمود كه31 كشته مى شوند، 31 مى ميرند و31 باقى مى مانند. روايتى ديگر از امام صادق(عليه السلام)نيز بر همين مضامين تأكيد دارد. مجموع اين روايات توراتى و انجيلى، دستاويزى قابل اعتنا به دست هزاره گرايان مسيحى و پيروان تندرو مشيت الهى داده است. البته، لازم به يادآورى است كه پيروان اين نظريه حتى به متحدان يهودى خود نيز رحم نمى كنند و ضمن آن كه معتقدند ميليون ها نفر از يهوديان در اين جنگ كشته مى شوند. آينده عده باقى مانده را نيز چنين ترسيم مى كنند: "پس از نبردهاى مجدون، تنها صد و چهل و چهار هزار نفر يهودى زنده خواهند ماند; و همه آنان اعم از مرد، زن و كودك، در برابر مسيح سجده خواهند كرد و به عنوان مسيحيان نوآيين، خود به تبليغ كلام مسيح خواهند پرداخت." با وجود اصرار معتقدان به نبرد آخرالزمان بر واژه هاى مجدون، اين كلمه تنها يك بار در انجيل مطرح شده است. با اين حال، اين تفسير جنگ طلبانه در جوامع مسيحى به شدت بازتاب يافته است، به گونه اى كه در سال 1985 م. اين گونه تفسيرها، كه در قالب برنامه هاى تلويزيونى ارائه مى شد، تنها در امريكا حدود شصت ميليون مخاطب را به خود جذب نموده بود. همچنين فروش كتاب، "مرحوم سياره بزرگ زمين" كه در همين رابطه نوشته شده بود، به مرز هجده ميليون نسخه رسيد و در سراسر دهه هفتاد پرفروش ترين كتاب پس از انجيل به شمار مى رفت. هم اكنون امريكاييان به بيش از هزار و چهارصد ايستگاه راديويى، كه برنامه هاى مذهبى پخش مى كنند، گوش فرا مى دهند و هشتاد هزار كشيش بنيادگراى پروتستان روزانه از چهارصد ايستگاه راديويى به تبليغ مرام و مكتب خويش مى پردازند. اكثريت آن ها را هواخواهان مشيت الهى (نبرد پيروزمند مسيحيان در آخرالزمان) تشكيل مى دهند. اين مبلغان جنگ، كه بيش تر درباره حمايت خداوند از مسيحيان و عظمت و آينده درخشان ايشان سخن مى گويند، با استفاده از شبكه هاى تلويزيونى خويش هم اكنون حدود شصت كشور را تحت پوشش برنامه هاى خود قرار داده اند. لازم به يادآورى است كه يكى از ايستگاه هاى تلويزيونى مروج اين نوع ديدگاه در جنوب لبنان حضور فعال دارد. يكى ديگر از فعاليت هاى درخور توجه اين گروه تربيت يك صد هزار كشيش متعصب و مدافع مسيحيت جنگ طلب مى باشد، كه عمده فعاليت خود را در امريكا متمركز نموده اند. جالب است بدانيم مفسران و نظريه پردازان اين نظريه تا پيش از فروپاشى اتحاد جماهير شوروى واژگانى همچون روش، ماشك، توبال، فارس، جومر و توجرمه را، كه به زعم اينان حريفان اصلى نبرد مجدون را تشكيل مى دهند، به ترتيب بر روسيه، مسكو، توبولسك (يكى از شهرهاى شوروى سابق)، ايران، شمال افريقا يا كشورهاى اروپاى شرقى و قزاق هاى جنوب روسيه تطبيق مى كردند. اين گروه نسبتاً قدرتمند علاوه بر آن كه، روابط خويش را با اسرائيل مستحكم مى سازند و تشكيل رژيم صهيونيستى را مقدمه ظهور مسيح ارزيابى مى كنند، در عين حال با توجه به اعتقادات خويش، با جريان صلح يا سازش خاورميانه مخالفت مى كنند. جرى فال ول، كه يكى از كشيشان معروف و از رهبران اين گروه هاى افراطى مى باشد، درباره روند صلح خاورميانه و پيمان كمپ ديويد مى گويد: "به رغم انتظارهاى خوش بينانه و دور از واقع بينى دولت ما، اين قرارداد پيمان پايدارى نخواهد بود. ما از صميم قلب براى صلح در اورشليم دعا مى كنيم، ما به يقين بالاترين احترام ها را براى نخست وزير اسرائيل و رياست جمهورى مصر قايل هستيم... اما شما و ما مى دانيم تا روزى كه خداوندگار ما عيسى بر روى تخت داوود در اورشليم (قدس) جلوس نكنند، صلحى در خاورميانه برقرار نخواهد شد." متأسفانه بايد اظهار داشت اين ديدگاه افراطى تنها به پژوهشگران راست مسيحى و برخى كشيشان محدود نمى شود، بلكه رسوبات اين طرز تلقى در يكى از مهم ترين نظريات سياسى ـ راهبردى، يعنى نظريه جنگ تمدن ها و در پيوند با اهداف درازمدت قدرت هاى بزرگ به خوبى قابل مشاهده است. نظريه جنگ تمدن ها، كه استخوان بندى سياست خارجى و دفاعى امريكا را شكل داده است، در رابطه با آينده جوامع بشرى به ويژه دو تمدن اسلام و غرب، نگاهى نزديك به مشيت طلبان مسيحى داشته و ابراز مى دارد: "تقابل اصلى جوامع بشرى برخورد فرهنگ اسلامى و فرهنگ غربى است." حاصل سخن با جمع بندى آنچه گذشت، مى توان اين حقيقت را دريافت كه در صحنه انتظار موعود رقبايى سرسخت و پركار حضور دارند; انديشه هايى كه با ارائه تفاسير خويش در تلاش هستند تا موجوديت ساير نگرش ها را به خطر اندازند. اين مسأله زمانى جدى تلقى مى شود كه بدانيم هويت شيعه پيوندى حياتى با انديشه انتظار داشته و در ارتباط با اين مفهوم قوام مى يابد. ازاين رو، مى توان با اطمينان اظهار داشت كه بار گران تبيين انديشه مهدويت بيش از هرجا بر دوش شيعه دوازده امامى سنگينى مى كند. حال، اگر اين واقعيت را با وقوع انقلاب اسلامى و داعيه دارى زمينه سازى ظهور حضرت حجت (عج) ملاحظه نماييم، عمق مسأله بيش از پيش آشكار خواهد شد. بى گمان فرا رسيدن هزاره سوم فرصتى كم نظير و طلايى را فراروى مبلغان واقعى منجى آخرالزمان قرار داده است. استفاده هدفدار و روشمند از اين موقعيت ممتاز با توجه به غنا وگيرايى انديشه انتظار در شيعه، مى تواند راه را بر انديشه هاى رقيب بسته يا دست كم آنان را بى رقيب رها نكند. در برابر بى توجهى به فرصت هاى پيش آمده راه نفوذ و هجوم ديگرى را براى دشمنان فراهم خواهد ساخت; دشمنانى كه با انديشه انتظار نيز برخوردى ابزارى خواهند داشت. نویشنده علی اقبیدی نژاد منبع : آرشیو موعود پاورقي ها: حسين توفيقى، آشنايى با اديانه شناسى موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش 12و 13 لوقا، باب 12:40 نك: نقد و نگرش بر تلمود، ظفرالاسلام خان،محمدرضا رحمتى، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ص 71 ميزان الحكمه، ج 1، ص 185 به نقل از كنزالعمال حديث از امام صادق(عليه السلام)، بحارالانوار، ج 52، ص 336; همچنين على كورانى العاملى، عصر الظهور (عربى)، ص 327 ر.ك به: حسين توفيقى، هزاره گرايى در فلسفه تاريخ مسيحيت، مجله موعود، شماره 17، ص 14ـ20 احمد رزاقى، تبليغات دينى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ص 20 و 21 مكاشفه يوحنا، باب 16: 16 ر.ك به:مجمع البيان، ج 3، ص 212 / تفسير نمونه، ج 4، ص 204 / الميزان (عربى)، ج 5، ص 143 / همچنين در رابطه با آيات عروج و تصليب عيسى(عليه السلام): آل عمران: 55 / نساء: 157ـ158 نبى اسلام(صلى الله عليه وآله)، بحارالانوار، ج 14 ،ص 344;محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 4، ص 143 / مسلم بن الحجاج النيابورى، صحيح مسلم، ج 1، ص 94 ر.ك: آيا واقعه ارماگدون پايان جهان است؟، جرولدانست، فاطمه شفيعى سروستانى و فرشاد زاهد، موعود، ش 32، ص 20 مكاشفه، باب 17: 14 و باب 19: 16 نك:محمدرى شهرى،ميزان الحكمه،دارالحديث،ج1،ص177 الاسلام يعلو ولا يعلى عليه; پيامبراكرم، شيخ حر العاملى، وسايل الشيعه، قم. آل البيت لاحياء التراث، ج 26، ص 14 تدارك جنگ بزرگ، ص 54 تدارك جنگ بزرگ، گريس هال سل، ترجمه خسرو اسدى، ص 50 تدارك جنگ بزرگ، پيشين، ص 26 انجيل متا، باب 24: 29ـ30 همشهرى، 26/10/74، به نقل از مصلح جهانى به نقل از: آرمان شهر در اديان، محمدعلى بزنونى، پگاه، ش 24 ،ص 2 گريس هال سل، پيشين، ص 74 همان، به نقل از بحارالانوار، ج 52، ص 113 على كورانى عاملى، عصر ظهور، ص 341 به نقل از ابن حماد، الفتن (خطى)، ص 162 احمد رزاقى، تبليغات دينى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ص 20 و 21 گريس هال سل، پيشين، ص 74 عهد عتيق، حزقيال نبى، باب 38، آيات 2ـ8 لوقا، باب 12: 35ـ40 بحارالانوار، ج 14، ص 349; محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، الوفاء، ج 51، ص 71، 77، 84 ر.ك به: زندگى در عيش، مردن درخوشى، نيل پستمن، ترجمه دكتر صادق طباطبايى، فصل هفتم، ص 219 همان، باب 38، آيات 18ـ20 مكاشفه يوحنا، باب 19: 17ـ18 بحارالانوار، ج 52، ص 246 محمدبن ابراهيم النعمانى، الغيبه، تهران بى نا، 1397 هـ. ق، ج 64 ص 278 النعمانى، همان، ص 303، ح 12 هويت، ص 26 دانيال، باب 2: 44ـ45 تدارك جنگ بزرگ، پيشين، ص 26 انجيل متا، باب 24: 36 همان، باب 24:2 ر.ك: سيد احمدرضا يكانى فرد، آخرالزمان، منجى گرايى در اينترنت، مجله موعود، ش 31، ص 64 تدارك جنگ بزرگ، ص 19 انجيل متا، باب 6:10 بحارالانوار، ج 51، ص 68، همان، ج 52، ص 351 ر.ك به: على كورانى العاملى، عصر ظهور، ص 299 به بعد. مرقس، باب 13: 24ـ27، همچنين متا، باب 24: 31 كتاب زكريا، باب 14، آيه 12 زكريا، باب 13: 8ـ9 همان، ص 59 ر.ك به: حسين توفيقى، هزاره گرايى در فلسفه تاريخ مسيحيت، مجله موعود، شماره 17، ص 14ـ20 دانيال، باب 2: 44ـ45 انجيل متا، باب 24: 29ـ30 حديث از امام صادق(عليه السلام)، بحارالانوار، ج 52، ص 336; همچنين على كورانى العاملى، عصر الظهور (عربى)، ص 327 النعمانى، همان، ص 303، ح 12 همان، به نقل از بحارالانوار، ج 52، ص 113 لوقا، باب 12:40 ر.ك به:مجمع البيان، ج 3، ص 212 / تفسير نمونه، ج 4، ص 204 / الميزان (عربى)، ج 5، ص 143 / همچنين در رابطه با آيات عروج و تصليب عيسى(عليه السلام): آل عمران: 55 / نساء: 157ـ158 بحارالانوار، ج 14، ص 349; محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، بيروت، الوفاء، ج 51، ص 71، 77، 84 نك: نقد و نگرش بر تلمود، ظفرالاسلام خان،محمدرضا رحمتى، قم، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، ص 71 گريس هال سل، پيشين، ص 74 مرقس، باب 13: 24ـ27، همچنين متا، باب 24: 31 ر.ك: سيد احمدرضا يكانى فرد، آخرالزمان، منجى گرايى در اينترنت، مجله موعود، ش 31، ص 64 بحارالانوار، ج 52، ص 246 انجيل متا، باب 6:10 حسين توفيقى، آشنايى با اديان بزرگ، چ اول، تهران، طه، سمت، مركز جهانى علوم اسلامى، ص 170 نبى اسلام(صلى الله عليه وآله)، بحارالانوار، ج 14 ،ص 344;محمدبن اسماعيل بخارى، صحيح بخارى، ج 4، ص 143 / مسلم بن الحجاج النيابورى، صحيح مسلم، ج 1، ص 94 بحارالانوار، ج 51، ص 68، همان، ج 52، ص 351 ر.ك: آيا واقعه ارماگدون پايان جهان است؟، جرولدانست، فاطمه شفيعى سروستانى و فرشاد زاهد، موعود، ش 32، ص 20 ر.ك به: على موحديان، گونه شناسى موعود در اديان مختلف، مجله هفت آسمان، ش 12و 13 انجيل متا، باب 24: 36 همان، باب 38، آيات 18ـ20 تدارك جنگ بزرگ، پيشين، ص 26 همان، ص 59 مكاشفه، باب 17: 14 و باب 19: 16 نك:محمدرى شهرى،ميزان الحكمه،دارالحديث،ج1،ص177 لوقا، باب 12: 35ـ40 ميزان الحكمه، ج 1، ص 185 به نقل از كنزالعمال ر.ك به: على كورانى العاملى، عصر ظهور، ص 299 به بعد. محمدبن ابراهيم النعمانى، الغيبه، تهران بى نا، 1397 هـ. ق، ج 64 ص 278 زكريا، باب 13: 8ـ9 الاسلام يعلو ولا يعلى عليه; پيامبراكرم، شيخ حر العاملى، وسايل الشيعه، قم. آل البيت لاحياء التراث، ج 26، ص 14 تدارك جنگ بزرگ، گريس هال سل، ترجمه خسرو اسدى، ص 50 احمد رزاقى، تبليغات دينى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ص 20 و 21 مكاشفه يوحنا، باب 16: 16 همشهرى، 26/10/74، به نقل از مصلح جهانى به نقل از: آرمان شهر در اديان، محمدعلى بزنونى، پگاه، ش 24 ،ص 2 احمد رزاقى، تبليغات دينى، تهران، سازمان تبليغات اسلامى، ص 20 و 21 تدارك جنگ بزرگ، ص 54 كتاب زكريا، باب 14، آيه 12 مكاشفه يوحنا، باب 19: 17ـ18 تدارك جنگ بزرگ، ص 19 هويت، ص 26 همان، باب 24:2 على كورانى عاملى، عصر ظهور، ص 341 به نقل از ابن حماد، الفتن (خطى)، ص 162 عهد عتيق، حزقيال نبى، باب 38، آيات 2ـ8 ر.ك به: زندگى در عيش، مردن درخوشى، نيل پستمن، ترجمه دكتر صادق طباطبايى، فصل هفتم، ص 219 تدارك جنگ بزرگ، پيشين، ص 26 گريس هال سل، پيشين، ص
لینک ثابت
در این مقاله ما به بررسی وضعیت آخرین منطقه از مناطق کور خمس یعنی فلسطین می پردازیم. بخش عمده روایات آخرالزمانی «فلسطین»، به آخرین مرحله جنبش سفیانی ( شکست وی و فتح قدس) می پردازند. ما نیز مطالب را با تاکید بر همین بخش آورده ایم. به طور کلی جنبش سفیانی در سه مرحله انجام می شود: مرحله اول: تثبیت سلطه وی در شش ماهه اول و استیلای وی بر شام. مرحله دوم: هجوم و پیکار او در عراق و حجاز و مرحله سوم: بازگشت وی از توسعه طلبی در عراق و حجاز و رو به رو شدن با سپاه حضرت مهدی(عج) جهت حفظ متصرفات باقی مانده اش از سرزمین شام و قدس، که ما به شرح مرحله سوم، یعنی فتح قدس می پردازیم. طبق روایات حضرت مهدی(ع) در شروع نمودن نبرد، درنگ می کند و مدتی در ومه دمشق می ماند تا بزرگان و مومنان اهل شام؛ آنان که هنوز به وی نپیوسته اند، ملحق شوند. سپس حضرت(ع) از سفیانی می خواهد که برای گفتگو شخصاً با آن بزرگوار ملاقات کند. وقتی یکدیگر را ملاقات می کنند، سفیانی تحت تاثیر شخصیت حضرت مهدی(ع) قرار می گیرد، با آن حضرت بیعت می کند و تصمیم می گیرد دست از جنگ بردارد و منطقه را تسلیم امام نماید؛ اما نزدیکان و پشتیبانان سفیانی که از قبیله بنی کلب هستند، وی را پس از سرزنش و نکوهش، از تصمیم خود منصرف می سازند. به همین دلیل برمی گردد و تقاضای سخ پیمان می کند. امام نیز بیعت وی را فسخ می کند. آنگاه سفیانی لشکریان خود را برای جنگ با امام بسیج می کند. محورهای جنگ بزرگ از «عکا» تا صور، از آنجا تا «انطاکیه» در ساحل دریا و از دمشق تا طبریه و تا قدس گسترش می یابد و سپاهیان سفیانی به بدترین شکل شکست می خورند و سفیانی نیز دستگیر می شود و چنانکه روایات می گویند وی را در کنار دریاچه طبریه یا در ناحیه ورودی قدس در زیر درختی که شاخه های آن رو به دریاچه طبریه است، کشته می شود. بنا بر نقل روایات، امام مهدی(ع) نسخه های اصلی تورات را از درون غاری در انطاکیه و کوهی در فلسطین و از دریاچه طبریه بیرون آورده، با استناد به آن یهودیان را محکوم نموده، نشانه ها، علامت ها و معجزات را برای آنان آشکار می سازد. برخی از یهودیان که بعد از نبرد آزادی قدس جان سالم به در برده اند، تسلیم آن بزرگوار شده و کسانی که تسلیم نمی شوند، از کشورهای عربی اخراج می گردند. پس از آن حضرت عیسی(ع) فرود می آید. در شماری از روایات آمده است که محل فرود آمدن عیسی(ع) قدس خواهد بود. علامه مجلسی در بحار الانوار از امام باقر(ع) روایت کرده که فرمودند: پیش از قیامت عیسی به دنیا فرود می آید و هیچ کس از ملت یهود و مسیحی نمی ماند، مگر آنکه قبل از مرگ به او ایمان می آورد و آن حضرت، پشت سر حضرت مهدی(ع) نماز می گزارد. منبع: دانشستان سرزمین های درگیر، اسماعیل شفیعی سروستانی، ص509
لینک ثابت
و هرگاه دیدی: «حق بمیرد و طرفدارانش نابود شوند.» (1) تصورکردنش در روزگار ما نباید کار سختی باشد. راست یا دروغش دیگر فرقی ندارد. خوب ما آدم ها لابد حق داریم برای آسایش خودمان هم که شده گاهی سر بقیه کلاه بگذاریم و دروغ را جای راست بگذاریم و راست را جای دروغ؟! گاهی حتی به خودمان اجازه می دهیم درون جورچین زندگی مان جای پازل حق، باطل را نقاشی کنیم و خودمان را به توجیه کردن عادت بدهیم! خوب به ما چه دخلی دارد که رفیقمان پشت دست اندازهای زندگی گیر کرده است و مثل ما نمی تواند سبقت بگیرد؟! به ما چه مربوط که از پس مسئولیتمان بر نمی آییم و جرئت نداریم آن را به اهلش بسپاریم؟! مگر دست خودمان است که از دیدن ناراحتی دیگران شاد نشویم؟! گره کارمان که با یک تهمت ساده باز می شود؛ چرا در وقت اضافه دست رد به سینه اش بزنیم؟ وقتی همه با هم کمر همت بسته ایم بر گناه، دیگر چه فرقی دارد کم یا زیادش؟ همین که نفسمان را راضی نگه داریم و در دلمان صدای تشویق ها و خنده های قاه قاهش را بشنویم برایمان کافی ست. باورکن اینطوری شده ایم! اصلا بگذار همین جا قال قضیه را بکنم: حق همیشه باخداست. حق خود خود خداست. اصلاً حق یکی از اسم های خداست. وقتی خدا نباشد دیگر چه فرقی دارد من بنده ی چه باشم و برتری ام را به رخ چه کسی بکشم؟ حق که مرده باشد، خدا که درمیانمان نباشد، زندگی مان همین مردابی است که می بینی و هر روز بیشتر در آن فرو می رویم. گفتم که! تصورکردنش توی روزگار ما کار سختی نیست. آخر، در دنیایی که خدا نباشد، همین است و بس! پی نوشت: 1. رحتمی شهر رضا، محمد، هزار و یک نکته پیرامون امام زمان"عج"، انتشارات مسجد مقدس جمکران، صفحات 404-411
لینک ثابت
نطقه شام از دیر باز به عنوان یکی از حوزه های مهم تمدن بشری مطرح بوده است و پیشینه ی تاریخی گسترده ای دارد. در گذشته بلاد شام مناطق مختلفی چون «سوریه»، «لبنان»، «اردن»، «فلسطین» و بخش هایی از «ترکیه» را شامل می شده است و به همین دلیل هر زمان که در روایات از شام سخن به میان می آید، می تواند به هر یک از سرزمین های یاد شده، قابل انطباق باشد. شام در آستانة ظهور امام مهدی(ع) چه وضعیّتی دارد؟ شام در آستانة ظهور محور شرارت، کانون شقاوت و مرکز شناعت معرفی شده است. شام پایتخت نیرومندترین حکومت ضدّ بشری سفیانی در منطقه می شود. او شش ماه می جنگد تا بر سه کشور سوریه، اردن و فلسطین سیطره پیدا می کند. وی هشت ماه حکومت می کند و در آغاز نهمین ماه حکومتش حضرت بقیةالله اروحنا فداه قیام می کنند. سپاه سفیانی در سرزمین بیدا خسف می شود، سپس سفیانی دستگیر شده به دست یمانی سر از تنش جدا می شود. لازم به توضیح است که در میان بیش از 2000 علایم ظهور، تنها پنج علامت به عنوان علائم حتمی ظهور در احادیث صحیحه آمده است، که عبارتند از: 1. خروج سفیانی ؛ 2. قیام یمانی ؛ 3. بانگ آسمانی ؛ 4. خسف بیدا ؛ 5. قتل نفس زکیه. همه نشانه های حتمی، در سال ظهور اتّفاق می افتد و از نظر زمانی نخستین نشانه ای که رخ می دهد و فرارسیدن انفجار نور و سپری شدن شب دیجور غیبت را نوید می دهد، خروج سفیانی است. امام باقر(ع) در این رابطه می فرماید: «خروج سفیانی از نشانه های حتمی است». و امام رضا(ع) با تأکید بیشتری می فرماید: «ظهور قائم(ع) حتمی است، خروج سفیانی از سوی پروردگار حتمی است و هرگز بدون سفیانی، قائم(ع) قیام نخواهد کرد». امام صادق(ع) با تعیین وقت خروجش می فرماید: «خروج سفیانی حتمی است و در ماه رجب خروج می کند». این تاریخ مربوط به آغاز حرکت اوست، وی شش ماه می جنگد تا به قدرت می رسد، به مدت هشت ماه نیز بر سه کشور سوریه، اردن و فلسطین حکومت می کند. بنابر این بیان منظور از ماه رجب، ماه رجب پیش از سال ظهور می باشد. بنابر مشهور نام سفیانی «عثمان بن عنبسه» و لقبش «سفیانی» است. او از تبار ابوسفیان است. سفیانی از بطن هند جگرخواره، به نقلی از صلب یزید بن معاویه و به نقلی دیگر از تبار عقبةبن ابی سفیان و بر اساس نقل سوم از تبار خالدبن یزید بن ابی سفیان است. شیخ صدوق با سند صحیح از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود: «اگر سفیانی را ببینی، پلیدترین انسان ها را دیده ای، او بور، سرخ روی، و زاغ چشم است». امیرمؤمنین(ع) در همین رابطه می فرماید: «پسر هند جگرخواره از «وادی یابس» خروج می کند، او مردی میان بالا، دارای چهره ای وحشتناک، سرستبر و آبله روی می باشد، چون او را ببینی او را یک چشم می پنداری». در احادیث عامه (اهل سنّت) آمده است: «سفیانی از تبار خالدبن یزیدبن ابی سفیان، سرستبر، در چهره اش آثار آبله و در چشمش نقطة سپیدی است». سفیانی پس از خروج به چه اقداماتی دست می زند؟ اگر بخواهیم شرح جنآیات سفیانی را بشماریم، به تدوین کتابی بزرگ نیاز خواهیم داشت. در اینجا فقط فرازهایی از احادیث معصومین(ع) را فهرست وار می آوریم: 1.پیامبر اکرم(ص) فرمود: «مردی از درون دمشق خروج می کند که او را سفیانی گویند؛ پیروانش از تیرة کلب هستند، آنقدر کشتار می کند، که حتّی شکم زنان را می شکافد و کودکان را از دم تیغ می گذارند».57 حاکم، این حدیث را با معیارهای بخاری و مسلم صحیح دانسته است. 2.امیرمؤمنین(ع) فرمود: «مأمورانش را گسیل می دارد، کودکان را گرد می آورد و آنها را در دیگ های زیتون می جوشاند». 3. آن حضرت(ع) در حدیثی دیگر فرمود: «گروهی از اولاد رسول خدا(ص) به بلاد روم پناهنده می شوند، سفیانی آنها را از پادشاه روم باز می ستاند، پس آنها را در دمشق گردن می زند». 4. درحدیث دیگری فرمود: «سپاه سفیانی هفتادهزار نفر را در بغداد می کشند و شکم سیصد زن را می شکافند». 5.و در حدیثی دیگر فرمود: «با هفتادهزار نفر به سوی عراق حرکت می کند، در کوفه به بصره و دیگر شهرها می گردد، ارکان اسلام را منهدم می کند، دانشمندان را می کشد، قرآن ها را می سوزاند، مساجد را ویران می کند، محرمات را مباح می کند، به آوازه خوانی فرمان می دهد، کارهای ناشایست را رواج می دهد، از انجام فرائض الهی جلوگیری می کند، از جور و ستم پروا نکند، به جهت دشمنی با خاندان پیامبر، هر کسی را که نامش: محمّد، علی، جعفر، حمزه، حسن، حسین، فاطمه، زینب، امّ کلثوم، خدیجه و عاتکه باشد، از دم شمشیر می گذارند». 6.امام باقر(ع) فرمود: «سفیانی سرخ روی، بور و زاغ چشم است، او هرگز خدای را نپرستیده است، او هرگز وارد مکه ومدینه نشود، او همه اش می گوید: انتقام، انتقام، وانگهی دوزخ». 7.امام صادق(ع) فرمود: «او می گوید: خدایا انتقام، انتقام، وانگهی دوزخ. او به قدری پلید است که مادر فرزندش را از ترس اینکه مخفی گاهش را نشان دهد زنده به گور می کند». 8. در برخی از تفاسیر عامه آمده است: «سفیانی لشکری به بغداد می فرستد که بیش از 3000 نفر را می کشند و شکم بیش از 100 زن را می شکافند». 9. در برخی از احادیث عامه از کشتن هفتادهزار نفر در «عین التّمر» و تعدّی به حریم سی هزار نفر در کوفه سخن رفته است. 10.در برخی دیگر از منابع عامه آمده است: «سفیانی همه مخالفانش را می کشد، آنها را با ارّه دو نیم می کند و در دیگ ها می جوشاند، به مدت شش ماه این جنایت ها ادامه می یابد. یکی از سیاه ترین جنآیات تاریخ، که صفحات تاریخ را لکّه دار نموده، فاجعة «حرّه» می باشد، این جنایت به دست یزید معاویه در سال 62 ق. رخ داد. او مسلم بن عقبه را با دوازده هزار تن از لشکر شام به مدینه گسیل داشت و به او فرمان داد: اگر یک تن از بنی امیه کشته شود شمشیر بکشد، به کسی رحم نکند، رخمی ها و فراری ها را بکشد و سه روز مدینه را غارت کند. هیچ تاریخ نویسی به خود جرأت نداده که جنآیات یزید را در مدینه به تصویر بکشد و صرفاً به نقل چند آمار بسنده کرده اند. در مورد جنآیاتی که سپاه سفیانی در مدینه انجام می دهد، در احادیث فراوان آمده است که: «لشکر سفیانی مدینه را ویران می کند، شدیدتر از فاجعة حرّه». سفیانی چه سرانجامی پیدا می کند؟ سپاه سفیانی پس از قتل عام مدینه، برای نبرد با حضرت بقیةالله ارواحنا فداه مدینه را به قصد مکّة معظمه ترک می کنند، در دو منزلی مدینه در سرزمین بیدا، به فرمان خدا، زمین دهان باز می کند و همة سپاهیان سفیانی را که تعدادشان یک صد و سی هزار نفر بیان شده است، در کام خود فرو می برد. در دو آیه در قرآن کریم به این داستان اشاره شده است. و در ده ها حدیث شرح این داستان آمده است. این داستان که به «خسف بیدا » مشهور است چهارمین نشانه از نشانه های حتمی ظهور به شمار می آید.
لینک ثابت
کانون‌های ماسونی محصول نظام سرمایه‌داری یکی از نقطه‎ شروع‎های خوب برای بررسی نفوذ یهودیان در ساختار حکومتی ایران که با فراماسونری نیز بی‎پیوند نبوده است، ماجرای مهاجرت بخشی از یهودیان بغداد به ایران و هند است. در این میان، ماسون‎ها (روچیلدهای شرق)، در کنار خاندان‎هایی چون کدوری (خدوری)، ازقل، عزرا گبای، نسیم، حییم و...، از جمله یهودیانی هستند که شبکه گسترده‎ای را در سده‎های نوزدهم و بیستم میلادی، به‎عنوان «یهودیان بغدادی» تشکیل می‎دهند و شاخه‎های گسترده آن، در عراق، ایران، هند و جنوب شرقی آسیا از نفوذ فراوانی برخوردار بوده‎اند؛ شبکه‎ای که در سده نوزدهم، نقش اصلی را در تجارت جهانی تریاک داشت و امروزه نیز حضور بین‎المللی دارد. جریان فراماسونری را از جهات گوناگونی می‎توان مورد بررسی و توجه قرار داد. در نوشته حاضر که در دو بخش ارائه می‎شود، می‎کوشیم به‎صورت مختصر، روند فراماسونری در سال‎های آغازین ورود آن به ایران را مورد بررسی قرار دهیم. در بخش نخست، نقش جدیدالاسلام‎های یهودی و ارمنی در این جریان را مورد توجه قرار داده و در بخش دوم تلاش می‎کنیم نشان دهیم که چرا شخصی چون ناصرالدین شاه نیز نتوانست نسبت به فراماسونری خوشبین باشد. با این فضا‎سازی، منع فعالیت‎های ماسونی کسانی مانند ملکم‎خان متظاهر به اسلام، تحلیل روشن‎تری خواهد یافت؛ امری که توانست به اندازه تأثیر خود، قدرت مرکزی ایران و استقلال حاکمیت ایرانی را تا مدتی بیمه ساخته و از این دام جدید تا حدی بگریزد. الف. دوره توسعه فراماسونری در منطقه و جهان استعمار سرمایه‎سالار، کانون‎های پرتوان و غیردولتی‎ای را به‎خاطر سرشت نظام سرمایه‎داری، در خود پرورده است. کانون‎های ماسونی را نیز می‎توان از این زاویه، تحلیل کرد و آن‎ها را به صورت مستقل و در عین‎حال، همراه با تعامل گسترده و پیچیده‎ای، با دولت‎های استعماری مورد مشاهده قرار داد. هنگامی که نفوذ کانون‎های ماسونی در کشورهایی مانند ایران را بررسی می‎کنیم، یکی از زمینه‎های رشد و توسعه چنین کانون‎هایی و بومی شدن این نهادهای استعماری، برنامه‎ریزی در جهت بهره‎مندی از اقلیت‎ها و به‎ویژه یهودیانی است که از نفوذ چشم‎گیری در جامعه برخوردارند. جدیدالاسلام بودن بسیاری از آنان، زمینه عضویت پربار آنان را در این‎گونه کانون‎ها تسهیل کرده و اراده معطوف به قدرت این اقلیت‎ها را پشتیبانی می‎کند. برنامه‎ریزی ماسونی برای اقلیت یهودی در ایران اسلامی، زمینه برکشیدن بسیاری از رجال یهودی را نه‎تنها در سطوح ماسونی، که در سطوح قدرت سیاسی فراهم آورده است. با گذری به توسعه تکاپوهای ماسونی در نیمه سده هیجدهم، و اشاره به تاریخ تشکیل لژهای فراماسونری در کشورهای مختلف جهان، می‎توان حدس زد تکاپوی منسجمی که پس از تأسیس گراندلژ لندن در ۱۷۱۷م شکل گرفت، دایره خود را نیز در همان سال‎ها یا لااقل دو ـ سه دهه بعد از آن، به ایران کشانده باشد و طبیعتا زمامداران و شاهان ایرانی، از همان روزگار به برخی از ابعاد آن، هرچند به‎صورتی مبهم آشنا شده‎اند. ب. فراماسونری و نفوذ نشان‎دار یهودی ـ ارمنی در ساختار حکومتی ایران با آن‎که عسکرخان ارومی افشار، میرزا ابوالحسن‎خان شیرازی، میرزا محمدصالح شیرازی و میرزا جعفرخان فراهانی (مشیرالدوله آینده)، نخستین فراماسونرهای شناخته شده ایرانی‎اند؛ اما آشنایی با جریان فراماسونری در ایران، به پیش از آن باز می‎گردد. ت‍حفه العالم، سفرنامه عبدالطیف شوشتری، پرسابقه‎ترین اثر مکتوب در این رابطه است که در سال ۱۷۸۹، عضویت بعضی تجار ایرانی مقیم کلکته را در «فرامیسن یا فریمیسن» گزارش کرده است: «هندیان و فارسی‎زبانان هند آن انجمن را فراموشخانه می‎گویند و این هم خالی از مناسبت نیست، چه هر آن‎چه از آن‎ها بپرسند در جواب گویند: «به یاد نیست!» بسیاری از مسلمانان در کلکته، از جمله بعضی تجار ایرانی مقیم این شهر نیز داخل این انجمن هستند.» میرزا ابوطالب نیز ـ که از سال ۱۸۷۹تا ۱۸۰۲ در انگلستان مقیم بوده است و دنیس رایت سفیر پیشین انگلیس در ایران، در کتاب «ایرانیان در میان انگلیسی‎ها» به تفصیل از او یاد می‎کند ـ تحت عنوان «ذکر خانه فرمیسن و اوضاع آن ملت»، گزارشی از فراماسونری ارائه داده و همانند عبدالطیف شوشتری، از مفهوم «فراموشی» برای معرفی آن بهره برده و با تأکید بر جنبه پنهان‎کاری این سازمان، متذکر می‎شود که مردم بیگانه آن را «فرامشان» می‎خوانند که نشان می‎دهد اصطلاح «فراموشخانه»، ابتکار میرزا ملکم‎خان نبوده و سابقه‎ای طولانی دارد. در تاریخچه فراماسونری در ترکیه نیز، اشاره‎هایی به شرکت ایرانیان مقیم اسلامبول در تشکیلات فراماسونری در نیمه دوم قرن هیجدهم وجود داشته است. به هر روی، رجالی که سابقه ماسونی آن‎ها در دست است از اوایل سده نوزدهم، به این جرگه وارد شده‎اند. عسکرخان افشار ارومی، در سال ۱۸۰۷ یا ۱۸۰۸، وارد لژ «فیلوزوفیک یا لژ فلسفی» فرانسه شد. یکی از نکات مهم در این رابطه این است که «رینیودو سن ژان دانژلی» یکی از وزیران ناپلئون در مراسم پذیرش عسکرخان، نطق مفصلی کرده است که گذشته از حکایت آن از اهمیت شخص عسکرخان، می‎تواند نشانی از استقلال این لژ فرانسوی از انگلستان و اسکاتلند، داشته باشد. ناپلئون نیز در نامه خود به فتحعلی‎شاه، ستایش فوق‎العاده‎ای از عسکرخان می‎کند. وی پس از بازگشت به ایران، از طرف عباس میرزا نایب‎السلطنه، به حکومت زادگاهش «ارومیه» منصوب شده است که با توجه به مشاغل قبلی‎اش شغل کم‎اهمیتی برای او بود. در کنار بی‎اطلاعی ما از ارتباط مستند وی پس از این دوره، با تشکیلات فراماسونری که باعث شده محققین فراماسونری، از فعالیت‎های ماسونی بعدی او اظهار بی‎اطلاعی کنند، با توجه به برخی قرائن، می‎توان حدس مهمی زد. برای انعقاد این حدس در ذهن، تصور این نکته مهم است که او در این دوره، از جهت مکانی، در نزدیکی و تا حدودی در تعامل بیشتری با دولت عثمانی قرار داشت و شاید بتوان استقرار او را در ارومیه، از این جهت خالی از پیوند دیرین با تشکیلات فراماسونری ندانست؛ چرا که می‎دانیم در ۱۸۱۸م نیز آیین فلسفی فراماسونری ایران ـ که البته ایرانی بودن آن توسط الگار مورد تشکیک قرار گرفته است ـ توسط گرانداوریان در ارزروم پایه‎گذاری شد. مورد دیگری که می‎تواند از زاویه بهره از اقلیت‎های مذهبی و تقویت جایگاه آنان، مورد توجه قرار گیرد، ورود خواهر زاده میرزا ابراهیم خان کلانتر به جرگه فراماسونری است. دو سال پس از ورود عسکرخان به تشکیلات ماسونی فرانسه، میرزا ابوالحسن‎خان ایلچی (خواهر‎زاده و شوهر خواهر میرزا ابراهیم خان کلانتر، ملقب به اعتمادالدوله که یهودی‎الاصل و جدیدالاسلام نیز بود)، هفت ماه پس از ورود به انگلیس در ۱۴ یا ۱۵ ژوئن ۱۸۱۰، با تشریفات با شکوهی، به جرگه فراماسونری پیوست و به او مقام شامخ «استاد اعظم پیشینِ» گراندلژ انگلستان و «استاد اعظم منطقه‎ای» ایران اعطا شد. برادر شاه، پس از آن به افتخار ایلچی، مجلس ضیافتی ترتیب داده و نطقی در ستایش او ایراد کرد. شایان ذکر است سرگور اوزلی که به‎همراه ایلچی به‎عنوان وزیر مختار انگلیس به ایران آمد، برای خود فرمان «استاد اعظم منطقه‎ای فراماسونری» را گرفته بود، چنان‎که مقرری ماهانه یک ‎هزار پوند استرلینگ برای میرزا از کمپانی هند شرقی، تأمین کرد که وی آن را تا پایان عمر و به‎مدت ۳۵ سال دریافت کرد. بگذریم از این‎که کسی مانند مجتبی مینوی، بر آن است که «چند سالی هم از دولت انگلیس کمک خرجی به او می‎رسید، ظاهرا خیانتی به مملکت خود نکرد»! جالب آن‎که وی در قرارداد گلستان و ترکمانچای در تأمین منافع انگلستان کوشش وافری به خرج داد. همان‎گونه که در سال‎های ۱۲۳۴ـ۱۲۳۵ق/ ۱۸۱۹ـ۱۸۲۰م، برای دومین‎بار سفیر ایران در انگلیس بوده و در مجامع فراماسونری حضور می‎یافت و پس از مراجعت به ایران نیز از ۱۲۳۹ق/۱۸۲۳م، از جانب فتحعلی‎شاه به مدت ۱۰ سال، تا مرگ فتحعلی‎شاه (۱۲۵۰ق/۱۸۳۴م)، دومین (و به گزارش یا تحلیل عباس اقبال آشتیانی اولین ) وزیر خارجه ایران شد. وی در پی مرگ شاه و توطئه‎گری علیه قائم مقام و حمایت از علیشاه ظل‎السلطان، پسر ارشد فتحعلی‎شاه که مدعی سلطنت شده و در تهران به تخت نشسته بود، به‎دنبال جلب حمایت دولت‎های خارجی برآمد و پس از جلوس محمدشاه، از ترس میرزا ابوالقاسم قائم مقام، صدر اعظم محمد شاه، در عبدالعظیم بست نشست، ولی پس از عزل و قتل قائم مقام (۳۰ صفر ۱۲۵۱ق/۲۶ ژوئن ۱۸۳۵م)، با پشتیبانی انگلیسی‎ها به صحنه بازگشت و در سال ۱۲۵۴ق/ ۱۸۳۸م، مجددا به وزارت خارج رسیده و تا زمان مرگ (۱۲۶۲ق/۱۸۴۵م)، در آن منصب بود و در ترمیم رابطه ایران و انگلیس، پس از تلاش نافرجام محمدشاه برای فتح هرات و تیرگی روابط این دو، نقش مهمی ایفا کرد. جالب است که بدانیم میرزا ابوالحسن‎خان ایلچی، پس از خلع پدر زن (یا برادر زن) و دایی‎اش توسط فتحعلی‎شاه، میرزا ابراهیم خان کلانتر (اعتمادالدوله) و قلع و قمع این خاندان و از جمله کور کردن، بریدن زبان اعتمادالدوله، تبعید به طالقان قزوین و سرانجام قتل او در طالقان (۱۲۱۵ق/۱۸۰۱م)، حکومت شوشتر را از دست داده و مدتی به تبعید در هندوستان زندگی می‎کرد. این دوران مصادف با چهار سال حکومت ریچارد ولزلی در هند است. مندرجات سفرنامه ابوالحسن شیرازی نیز بیانگر پیوند نزدیک او با خاندان ولزلی در دوران سفارتش در لندن (۱۸۰۹ـ۱۸۱۰) است. ریچارد ولزلی در زمان این سفارت، وزیر خارجه انگلیس بود، و از او حمایت فوق‎العاده‎ای کرده و در اتمام مأموریت نیز توصیه‎نامه‎ای برای او، به میرزا شفیع مازندرانی، صدر اعظم ایران، می‎نویسد. یکی از نقطه‎ شروع‎های خوب برای بررسی نفوذ یهودیان در ساختار حکومتی ایران که با فراماسونری نیز بی‎پیوند نبوده است، ماجرای مهاجرت بخشی از یهودیان بغداد به ایران و هند است. در این میان، ساسون‎ها (روچیلدهای شرق)، در کنار خاندان‎هایی چون کدوری (خدوری)، ازقل، عزرا گبای، نسیم، حییم و...، از جمله یهودیانی هستند که شبکه گسترده‎ای را در سده‎های نوزدهم و بیستم میلادی، به‎عنوان «یهودیان بغدادی» تشکیل می‎دهند و شاخه‎های گسترده آن، در عراق، ایران، هند و جنوب شرقی آسیا از نفوذ فراوانی برخوردار بوده‎اند؛ شبکه‎ای که در سده نوزدهم، نقش اصلی را در تجارت جهانی تریاک داشت و امروزه نیز حضور بین‎المللی دارد. تبار خاندان ساسون به شیخ ساسون بن صالح می‎رسد که در سال‎های ۱۷۸۱ـ۱۸۱۷، رییس یهودیان بغداد و صراف‎باشی پاشای بغداد بود. آن‎چه در بحث حاضر اهمیت دارد این است که در آخرین سال‎های سلطنت فتحعلی‎شاه، کمی بعد از انعقاد معاهده ترکمانچای و در زمانی که سرجان ملکم حکومت بمبئی را در دست داشت، ساسون‎ها و گروه کثیری از یهودیان بغداد به‎طور دسته‎جمعی به بندر بوشهر مهاجرت کردند. شیخ ساسون در ۱۸۳۰ در بوشهر فوت کرد و پسر ارشدش داوود (دیوید ساسون بعدی و دوست ادوارد هفتم) تجارتخانه خود را در بمبئی تأسیس کرد. گروهی از یهودیان بغدادی فوق نیز به شهرهای مختلف ایران، به‎ویژه شیراز و اصفهان، مهاجرت کردند. بعضی جدیدالاسلام شدند و برای استتار پیشینه خود تبارنامه جعل کردند و بعضی یهودی باقی ماندند. در همین زمان خاندان جدیدالاسلام قوام شیرازی ـ از تبار یهودیانی که در نیمه اول سده هیجدهم به ایران مهاجرت کرده بودند ـ در دولت مرکزی از اقتدار سیاسی فراوان برخوردار بود و شهر شیراز پایگاه بومی قدرت ایشان به‎شمار می‎رفت. یکی از اعضای یهودی خاندان قوام شیرازی، به‎نام ملاآقا بابا نیز ریاست یهودیان ایران را به‎دست داشت. میرزا ابراهیم خان کلانتر (قوام شیرازی) نیز با کودتای خود علیه زندیه و کمک به استقرار حکومت قاجاریه، نقش تعیین‎کننده‎ای در سرنوشت اجتماعی و سیاسی ایران بازی کرد. این عوامل طبعا راه استقرار و نفوذ مهاجران جدید بغدادی را تسهیل کرد؛ چنان‎که خاندان فروغی نیز از زمره همین جدیدالاسلام‎هایی بود که از بغداد به ایران کوچیده بودند که موقعیت فروغی‎ها در ساختار حکومتی ایران، نیازمند توضیح نیست. تنها به‎عنوان نمونه‎ای از پیوند این یهودی‎های جدیدالاسلام، متذکر این نکته می‎شویم که که ابوالحسن فروغی از اعضای اصلی و اولیه لژ بیداری ایرانیان بود که به‎همراه برخی دیگر، برای نخستین‎بار، قانون اساسی فراماسونری را ترجمه کرد. کمپانی ساسون‎ها و عوامل آن در ایران ـ که بسیاری از ایشان جدیدالاسلام‎های یهودی بودند ـ تأثیرات فراوانی نیز در اقتصاد سیاسی ایران داشته‎اند. به‎عنوان نمونه، نقش اصلی آن در کشت تریاک که تأثیر زیادی در قحطی ۱۲۸۸ داشت و سرمایه‎گذاری آن برای تأسیس بانک شاهنشاهی ایران در سال ۱۸۸۹م، به‎عنوان غرامت امتیاز رویتر فراموش‎‎ناشدنی است. البته تکاپوها و موقعیت‎های یهود، باید در خاندان‎های مختلف آن مورد بررسی قرار گیرد. به‎عنوان نمونه، به گزارش خان‎ملک ساسانی، حاجی محمدحسن اصفهانی ملقب به امین‎الضرب ـ که از رجال عمده مالی این دوره بود ـ نیز یهودی بوده است؛ چنان‎که خانواده امین‎السلطان نیز جدیدالاسلام و از ارامنه سلماس بوده‎اند. جالب آن‎که، «پیدایش فرقه بابیه کمی بعد از مهاجرت فوق رخ داد و خاستگاه اصلی آن بندر بوشهر بود. در منابع بابی ـ بهایی اشارات مکرر به ارتباطات علی‎محمد باب با یهودیان بوشهر وجود دارد. در این زمان بندر بوشهر مرکز مهم تجاری کمپانی هند شرقی بریتانیا و در پیوند دائم با بمبئی بود و علی‎محمد باب از ۱۸ سالگی به مدت پنج سال در حجره دایی‎اش در بوشهر اقامت داشت و با تجار این بندر در حشر و نشر دائم بود. بعدها، در پیرامون باب کسانی مانند میرزا اسدالله دیان، (کاتب بیان و از بابیان حروف حی)، وجود داشتند که بر زبان عبری تسلط کامل داشت. دانستن عبری در آن عصر قرینه‎ای جدی بر یهودی‎الاصل بودن او است و نیز می‎دانیم که بابی‎گری و سپس بهایی‎گری به‎طور عمده به‎وسیله یهودیان جدیدالاسلام رواج داده شد. برای نمونه، به نوشته حبیب لوی، اولین اشخاصی که در خراسان بابی شدند جدیدالاسلام‎های یهودی مشهدی بودند.» ذبیح الله نعیمیان عضو پژوهشگاه اندیشه سیاسی اسلام
لینک ثابت
موعود آخر الزمان از ديدگاه مسيحيت با نظر به كتب مقدسه اديان و مذاهب مختلف جهان، به اين حقيقت مي‌توان دست يافت كه اعتقاد به مصلحي كه در آخر الزمان ظهور كرده و جهان را پر از عدل و داد نمايد، يك اعتقاد – عمومي و جهاني است و همه پيامبران از طرف خداوند به امت خود مژده ظهور مصلحي غيبي را داده‌اند از اين جهت پيروان اين اديان در انتظار آن مصلح به سر برده و آرزوي ظهور او را دارند. بسم الله الرحمن الرحيم با نظر به كتب مقدسه اديان و مذاهب مختلف جهان، به اين حقيقت مي‌توان دست يافت كه اعتقاد به مصلحي كه در آخر الزمان ظهور كرده و جهان را پر از عدل و داد نمايد، يك اعتقاد – عمومي و جهاني است و همه پيامبران از طرف خداوند به امت خود مژده ظهور مصلحي غيبي را داده‌اند از اين جهت پيروان اين اديان در انتظار آن مصلح به سر برده و آرزوي ظهور او را دارند. وجود مصلح جهاني از اعتقادات چهار دين بزرگ جهان يعني اسلام و مسيحيت و يهود و زرتشت است و اختصاص به اسلام ندارد و اديان ديگر نيز به مصلح و منجي اعتقاد دارند و در سرتاسر كتب مقدسه از صلح و امنيت و حكومت ديني بر جهان، در آخر الزمان خبر داده شده است. در اينجا ما به بررسي دين مسيحيت پيرامون مصلح آخر الزمان مي‌پردازيم از اينرو كلماتي از كتاب مقدس كه صفات و خصوصيات مصلح جهاني را بيان كرده و نشان دهنده اعتقاد آنان به مصلح و منجي است نقل مي‌نماييم. مسيحيان معتقد به (بازگشت مسيح)(1) هستند. در مسيحيت، در عهد جديد نجات دهندگي به حضرت عيسي نسبت داده شده است، زيرا او مأمور شده است كه امت خويش را از گناه نجات بخشد. مسيحيان با تعابير زيادي از آمدن مصلح جهاني خبر داده‌اند، گاهي از آن به (ملكوت خدا) تعبير مي‌كنند. از الفاظي همچون شيلو، روح راستين، پسر انسان نيز بارها در آيات انجيل براي بيان دوره آخر الزمان استفاده گرديده است. در انجيل متّي باب 24 آيه 27 آمده است: (همچنانكه برق از مشرق ساطع شده تا به مغرب ظاهر مي‌شود، ظهور پسر انسان نيز چنان خواهد شد، آنگاه علامت پسر انسان در آسمان پديدار گردد و در آن وقت جميع طوايف زمين سينه زني كنند و پسر انسان را ببينند كه برابرهاي آسمان با قوّت و جلال مي‌آيد. اما از آن روز و ساعت هيچكس اطلاع ندارد حتي ملائكه آسمان. بنابراين شما نيز حاضر باشيد، زيرا در ساعتي كه گناه نبريد پسر انسان مي‌آيد.) همچنين در انجيل متّي، باب 31 آن حضرت را به نام فرزند انسان خوانده و مي‌فرمايد: (و چون فرزند انسان در جلال خود خواهد آمد با جميع ملائكه مقدمسه بر كرسي بزرگي قرار خواهد گرفت و همگي قبائل نزد وي جمع خواهند گشت و آنها را از يكديگر جدا خواهد نمود، چنانكه شباني ميش‌ها را از بزها جدا بنمايد (2)، آنگاه ملك به اصحاب يمين خواهد گفت: أي بركت يافتگان خدا بياييد و آن مملكت را كه از ابتداي عالم براي شما مهيا شده بود تصرف نماييد.)(3) همچنين در انجيل مرقس باب 13، شماره 26 مي‌گويد: (آنگاه پسر انسان را ببينيد كه با قوّت و جلال عظيم برابرها مي‌آيد و در آن وقت فرشتگان خود را از جهات اربعه از انتهاي زمين تا اقصاي فلك فراهم خواهد آورد. ولي از آن روز و ساعت غير از پدر هيچكس اطلاع ندارد، نه فرشتگان و نه پسر، پس بر حذر باشيد و بيدار شده و دعا كنيد، زيرا نميدانيد كه آنوقت كي ميشود(4)، پس بيدار باشيد زيرا نميدانيد كه در چه وقت صاحبخانه مي‌آيد، در سام، يا نصف شب يا با بانگ خروس يا صبح. مبادا ناگهان آمده و شما را خفته يابد. اما آنچه به شما مي‌گويم و به همه مي‌گويم اينكه بيدرا باشيد.) (5) همچنين در انجيل لوقا باب 12 شماره 35 و 36 مي‌گويد: (كمرهاي خود را بسته، چراغهاي خود را افراشته بداريد….. خوشا به حال آن غلامان كه آقاي ايشان چون آيد ايشان را بيدار يابد…. پس شما نيز مستعد باشيد زيرا در ساعتي كه گمان نمي‌بريد پسر انسان مي‌آيد.) همچنين در انجيل لوقا باب 21 آمده: (زلزله‌هاي عظيم در جايها و قحطيها و وباها پديد مي‌آيد و چيزهاي هولناك و علامات بزرگ از آسمان ظاهر خواهد شد… اورشليم پايمال امتها خواهد شد تا زمانهاي امتها به انجام رسد و در آفتاب و ماه و ستارگان علامات خواهد بود و بر زمين تنگي و حيرت از براي امتها روي خواهد نمود… و دلهاي مردمان ضعف خواهد كرد از خوف و انتظار آن وقايعي كه بر ربع مسكون ظاهر مي‌شود و آنگاه پسر انسان را خواهند ديد كه برابري سوار شده با قوّت و جلال عظيم مي‌آيد.) (فرزند انسان) كيست؟ بر خلاف آنچه گروهي از علماء و مفسرين انجيل پنداشته‌اند فرزند انسان كه در آيات فوق زمامدار و حامل لواء سلطنت جهاني در آينده معرفي شده است حضرت مسيح نيست. زيرا چنانچه از عبارات فوق معلوم ميشود، بشارت دهنده خود حضرت مسيح است و از شخصي بشارت مي‌دهد كه در آينده جميع ملل نزد او گرد مي‌آيند. از جملات (او خواهد آمد) و (قرار خواهد گرفت)، (نزد او جمع خواهند گشت) و امثال آن، بدست مي‌آيد كه شخص مورد بشارتِ حضرت مسيح، در عصر وي نبوده، بلكه بعداً خواهد آمد. از اندك تأملي در بشارت فوق ميتوان نتيجه گرفت كه مقصود از فرزند انسان فردي است كه بزرگترين نمونه انسانيت و شاخصترين مولود عالم انساني، حضرت وليعصر عليه السلام مي‌باشد كه تمام امم نزدش گرد مي‌آيند و زمام امور اجتماع را در دست خود خواهند گرفت و جمالاً بدون داوري و قضاوت مذهبي ميتوان اين برداشت را نمود كه مسيح عليه السلام درباره فردي غير از خود سخن مي‌گويد كه او همان مصلح و منجي آخر الزمان است. در انجيل يوحنّا باب 14 شماره 16 آمده: (من از پسر خواهم خواست و تسلي دهنده ديگر به شما عطا خواهد كرد تا هميشه با شما بماند يعني روح راستي، كه جهان نمي‌تواند او را قبول كند، زيرا كه او را نمي‌بيند و نمي‌شناسد، اما شما او را مي‌بينيد زيرا كه با شما مي‌ماند و در ميان شما خواهد بود.) و در انجيل يوحنّا باب 15 شماره 27 مي‌گويد: (ليكن چون تسلي دهنده كه او از جانب پدر نزد شما آيد يعني روح راستي كه از پدر صادر مي‌گردد او بر من شهادت خواهد داد و شما نيز شهادت خواهيد داد.) و در انجيل يوحنّا باب 16 شماره 7 آمده: (راست مي‌گويم كه رفتن من براي شما مفيد است زيرا اگر نروم تسلي دهنده نزد شما نخواهد آمد. اما اگر بروم او را نزد شما مي‌فرستم و چون او آيد جهان را بر گناه و عدالت داوري و ملزم خواهد نمود. اما بر گناه، زيرا كه به من ايمان نمي‌آوريد و اما بر عدالت، از آن سبب كه نزد پدر خود مي‌روم و ديگر مرا نخواهيد ديد و اما بر داوري، از آن رو كه بر رئيس اين جهان حكم شده است و بسيار چيزهاي ديگر نيز دارم به شما بگويم ليكن آلان طاقت تحمل آنها را نداريد و ليكن چون او يعني روح راستي آيد شما را به جمع راستيها هدايت خواهد كرد. زيرا كه او از خود تكلّم نمي‌كند بلكه به آنچه شنيده است سخن خواهد گفت و از امور آينده به شما خبر خواهد داد. او مرا جلال خواهد داد زيرا كه از آنچه آنِ من است خواهد گرفت و به شما خبر خواهد داد، هر چه از آنِ پدر است از آنِ من است. از اين جهت گفتم كه از آنچه آنِ من است مي‌گيرد و به شما خبر خواهد داد.) و در انجيل متّي بشارت 48 آمده: (هر كس كه غالب آيد وي را بر قبائل اقتدار خواهم داد كه بر آنها به عصاي آهنين حكمراني خواهد كرد به نوعي كه من از پدر خود يافته‌ام و من او را ستاره سحري خواهم داد. هر كس كه گوش دارد بشنود كه روح به كليساها چه مي‌گويد، آنكس كه گوش دارد بشنود كه روح به كليساها چه مي‌گويد.) حضرت عيسي در آيات فوق از چه كسي بشارت مي‌دهد؟ اگر چه عده‌اي از مسيحيان اصرار و پافشاري دارند كه مورد بشارت در اين قيام جهاني خود حضرت مسيح عليه‌السلام است كه در آخر الزمان از آسمان فرود آيد و زمام امور بشريت را در دست گيرد ولي چنانچه قبلاً بيان شد و آيات فوق نيز گواهي مي‌دهد مورد بشارت بطور قطع خود حضرت عيسي نيست بلكه منظور پرچمدار انقلاب و عدل جهاني حضرت مهدي عليه‌ السلام است كه به قدرت و نصرت الهي بر جهان حكومت خواهد كرد. برداشتهايي از كتاب مقدس انجيل: از گفته‌هاي كتاب مقدس استفاده مي‌شود كه: انجيل متّي باب 24، آيه 27: 1- شخصي براي اصلاح جامعه بشري و تشكيل حكومت جهاني به نام روح راستي يا تسلي دهنده يا روح خدا و يا پسر انسان خواهد آمد و مسيحيت انتظار او را دارد. انجيل لوقا، باب 21: 2- قبل از آمدن او جنگهاي عالمگير، خصوصاً در منطقه فلسطين روي مي‌دهد كه همه را به وحشت مي‌اندازد كه چنان مصيبت بزرگي در عالم واقع نشده. آيه 21 انجيل مرقس، باب 13: 3- همه ملتهاي جهان و تمام مردم دنيا از او پيروي مي‌كنند و زير نفوذ او خواهند بود و او بر جهان حكومت خواهد كرد او رئيس جهان خواهد بود. و از آيه 16 انجيل يوحنّا، باب 14 استفاده مي‌شود كه: 4- جهان فعلي به خاطر عدم رشد فكري و يا جهل و ناداني نمي‌تواند او را قبول كنند و وجودش را احساس نمايد. 5- او در عين آنكه هميشه با مردم جهان خواهد بود، مردم جهان او را نمي‌بينند و اگر ببينند نمي‌شناسند. يعني ممكن است در بين مردم زندگي كند ولي او را نشناسند و ندانند كه او روزي قيام خواهد كرد و تشكيل حكومت جهاني خواهد داد. و با توجه به باب 21 از انجيل لوقا استفاده مي‌شود كه: 6 – قبل از آمدن او دنيا پر از ظلم و جور مي‌شود و سراسر جهان را ستمگران احاطه مي‌كنند. 7 – او مردم را به عدالت ملزم مي‌كند و خودش به عدالت داوري مي‌نمايد. 8 – او ظلم و ستم را از روي زمين محو مي‌كند و نمي‌گذارد احدي به كسي ظلم كند و اثري از ستمگران روي زمين باقي نمي‌ماند. همچنين از آيه 7 انجيل يوحنّا باب 16 استفاده مي‌شود كه: 9 – او از خود تكلم نمي‌كند بلكه آنچه از خداوند و پيامبران شنيده است خواهد گفت. 10- وقتي او بيايد مردم دنيا را به همه راستيها هدايت خواهد نمود. 11- او مردم دنيا را از امور آينده، با خبر خواهد كرد، زيرا به جميع علوم اولين و آخرين احاطه دارد. 12- او حضرت عيسي را جلال خواهد داد و او را از تمام اتهاماتي كه دشمنان او يا دوستان نادانش به او بسته‌اند نجات مي‌دهد. 13- به پيامبري حضرت عيسي عليه‌السلام شهادت مي‌دهد. 14- مردم مسيحي قبل از ديگران به حقانيت او شهادت مي‌دهند .(6) از آيه 26 انجيل مرقس باب 13 استفاده مي‌شود كه 15- همه بايد منتظر او باشند زيرا وقت ظهورش مشخص نيست حتي ملائكه آسمانها هم نمي‌دانند و بالاخره جز خداوند كسي از آمدنش اطلاع ندارد، بنابراين همه بايد بيدار باشند و آمدنش را انتظار داشته باشند. 16- همه چيز در اختيار او قرار گرفت و او برابرهاي آسمان با قوّت و جلال خواهد آمد. 17- آمدن او داراي علائمي است و در آن زمان علامت پسر انسان در آسمان هم پديدار مي‌گردد.
لینک ثابت

شاره: هزاره گرايى ميراث قديم اديان است كه امروزه در جوامع مسيحى بيش از ساير جوامع تجلى يافته است. در قسمت اول اين مقاله نويسنده به بررسى جريان منجى گرايى در آيين يهود و مسيحيت پرداخته و به تفصيل در مورد انتظار در مسيحيت و ريشه هاى هزاره گرايى مسيحى سخن گفت. اشاره: هزاره گرايى ميراث قديم اديان است كه امروزه در جوامع مسيحى بيش از ساير جوامع تجلى يافته است. در قسمت اول اين مقاله نويسنده به بررسى جريان منجى گرايى در آيين يهود و مسيحيت پرداخته و به تفصيل در مورد انتظار در مسيحيت و ريشه هاى هزاره گرايى مسيحى سخن گفت. در اين قسمت از مقاله نويسنده پس از اشاره مختصرى به برخى از رگه هاى هزاره گرايى در آيين اسلام به بررسى بازتابهاى عينى هزاره گرايى در اعصار جديد مى پردازد. هزاره گرايى در جهان اسلام پژوهشگران دريافته اند كه هزاره گرايى تقريبا در همه فرهنگهاى دينى و اجتماعى جهان يافت مى شود. برخى از مسلمانان نيز تصور كرده اند كه قرآن مجيد نيز در آيه اى از هزاره گرايى سخن گفته است: يدبر الامر من السماء ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون (1) برخى از مفسران اين آيه را مربوط به روز قيامت مى دانند، در حالى كه روز قيامت از نظر قرآن پنجاه هزار سال است. (2) اينك به نشانه هاى از وجود هزاره گرايى در جوامع اسلامى اشاره مى كنيم: 1- مسلمانان از همان آغاز، پايان جهان و فرارسيدن روز داورى را نزديك مى دانستند. پس از چندى، برخى گفتند كه عمر جهان 6000 سال است و حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، در ميانه هزاره ششم برانگيخته شده و عمر اسلام 500 سال خواهد بود. پس از سپرى شدن آن مدت و پايان نيافتن جهان، گفته شد عمر جهان 7000 سال است و حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، در آغاز هزاره هفتم مبعوث شده و عمر اسلام 1000 سال خواهد بود. ارقام ديگرى نيز در زمانهاى گوناگون مطرح شده است. (3) برخى از عارفان فاصله ميان رحلت حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، تا 1000 سال پس از آن را «روز محمدى » ناميده اند. (4) 2- بابا طاهر عريان كه در حدود سال 1000 م. (برابر با 391 ق.) به دنيا آمده، مى گويد: مو آن بحرم كه در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم به هر الفى الف قدى بر آيه الف قدم كه در الف آمدستم 3- حكيم خاقانى شروانى مى گويد: گويند كه هر هزار سال از عالم آيد به وجود اهل وفايى محرم آمد زين پيش و ما نزاده ز عدم آيد پس از اين و ما فرو رفته به غم (5) 4- از اواخر قرن نهم هجرى اين باور ميان گروهى از مسلمانان پيدا شده بود كه بدن حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، تنها 1000 سال در قبر مى ماند و نشانه هاى قيامت و قيام حضرت مهدى، عليه السلام، و ظهور دجال در قرن دهم خواهد بود. جلال الدين سيوطى، دانشمند بزرگ مصر (متوفاى 930 ق.) كه شاهد گسترش اين گرايش بوده، نادرستى آن را در رساله اى به نام «الكشف عن مجاوزة هذه الامة الالف » اثبات كرده است (6) . 5- دروزيان لبنان معتقدند كه الحاكم بامرالله، بنيانگذار آن فرقه كه از پادشاهان فاطمى مصر بوده، در سال 411 ق. (1021 م.) بدون اينكه تكمه هاى لباسش باز شود، از ميان آنها بيرون آمده و به آسمان رفته است. آنان مى گويند وى 1000 سال پس از صعود خود، يعنى حدود بيست سال ديگر، به زمين باز خواهد گشت. 6- هنگامى كه سال 1000 ق. نزديك مى شد، مدعيان بى شمارى در كشورهاى اسلامى پيدا شدند. اكبر شاه از پادشاهان مسلمان هندوستان مدعى شد كه عمر اسلام از بعثت حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، تا هزار سال است. وى مى گفت: از آنجا كه بعثت سيزده سال پيش از هجرت بوده، سيزده سال قبل از سال 1000 پايان اسلام است و نوبت به آيين تازه اى مى رسد كه وى آن را اعلام مى كند. اكبر شاه به كمك يكى از دانشمندان عصر خود، با درهم آميختن چند دين، چيزى به نام «دين الهى » يا «آيين اكبرى » را پديد آورد و آن را بر مردم تحميل كرد. اين مكتب صلح كل (7) را تبليغ مى كرد و پس از درگذشت اكبر شاه، از رونق افتاد. 7- در سال 1260 ق. هنگامى كه 1000 سال از وفات حضرت امام حسن عسكرى، عليه السلام، گذشته بود، فردى به نام «سيد على محمد شيرازى » برخاست و مدعى شد كه باب حضرت امام زمان، عليه السلام، است. او پس از چندى خود را مهدى منتظر خواند و سرانجام ادعاى نبوت كرد. وى مى گفت از سال 260 ق. كه سال درگذشت امام يازدهم است، دوران فترت 1000 ساله اى آغاز شده و اكنون آن دوران پايان يافته و عصر جديدى فرا رسيده است. همچنين او وجود امام دوازدهم را انكار كرد و گفت خود وى امام دوازدهم است. عبارات عجيب و غريبى را نيز ساخت و آنها را به عنوان وحى به مردم نشان داد. اين فرد بابيگرى پديد آورد و فتنه هايى كرد كه در تاريخ ثبت شده است. علماى اسلام وى را دوبار محاكمه كردند. او در نخستين محاكمه، به علت احتمال جنون و نوشتن توبه نامه، تبرئه شد. وى توبه خود را شكست و باز هم آن نغمه ها را ساز كرد و به همين دليل در محاكمه مجدد به اعدام محكوم گرديد و در شهر تبريز به دار آويخته شد. بابيگرى بعدا به بهاييگرى تحول يافت. 8- در سال 1336 ش. كتابى به نام پيشگوييهاى علمى قرآن و اعلام شروع هزاره آخر دنيا نوشته شخصى به نام دكتر سيد صادق تقوى در تهران منتشر شد. در اين كتاب 200 صفحه اى مى خوانيم كه واپسين هزاره جهان در سال 1331 ق. برابر با 1291 ش. و 1912 م. آغاز شده است. ششصد و شصت و شش دومين عدد كتاب مكاشفه يوحنا، عدد666، معروف به «عدد وحش » است كه فكر بشر را به مدت تقريبا دو هزار سال مشغول كرده است: (8) ... و ديدم وحشى از دريا بالا مى آيد كه ده شاخ و هفت سر دارد و بر شاخهايش ده افسر و بر سرهايش نامهاى كفر است. و آن وحش را كه ديدم مانند پلنگ بود و پايهايش مثل پاى خرس و دهانش مثل دهان شير و اژدها قوت خويش و تخت خود و قوت عظيمى به وى داد. و يكى از سرهايش را ديدم كه تا به موت كشته شد و از آن زخم مهلك شفا يافت و تمامى جهان در پى اين وحش در حيرت افتادند. و آن اژدها را كه قدرت به وحش داده بود، پرستش كردند و وحش را سجده كرده، گفتند كه كيست مثل وحش و كيست كه با وى مى تواند جنگ كند. و به وى دهانى داده شد كه به كبر و كفر تكلم مى كند و قدرتى به او اعطا شد كه مدت چهل و دو ماه عمل كند. پس دهان خود را به كفر بر خدا گشود تا بر اسم او و خيمه او و سكنه آسمان كفر گويد. و به وى داده شد كه با مقدسين جنگ كند و بر ايشان غلبه يابد و تسلط بر هر قبيله و قوم و زبان و امت بدو عطا شد. و جميع ساكنان جهان، جز آنانى كه نامهاى ايشان در دفتر حيات بره اى كه از بناى عالم ذبح شده بود مكتوب است، او را خواهند پرستيد. اگر كسى گوش دارد بشنود. اگر كسى اسير نمايد به اسيرى رود و اگر كسى به شمشير قتل كند مى بايد او به شمشير كشته گردد.در اينجاست صبر و ايمان مقدسين. و ديدم وحش ديگرى را كه از زمين بالا مى آيد و دو شاخ مثل شاخهاى بره داشت و مانند اژدها تكلم مى نمود. و با تمام قدرت وحش نخست در حضور وى عمل مى كند و زمين و سكنه آن را بر اين وا مى دارد كه وحش نخست را كه از زخم مهلك شفا يافت بپرستيد. و معجزات عظيمه به عمل مى آورد تا آتش را نيز از آسمان در حضور مردم به زمين فرود آورد. و ساكنان زمين را گمراه مى كند به آن معجزاتى كه به وى داده شد كه آنها را در حضور وحش بنمايد و به ساكنان زمين مى گويد كه صورتى را از آن وحش كه بعد از خوردن زخم شمشير زيست نمود بسازند و به وى داده شد كه آن صورت وحش را روح بخشد تا كه صورت وحش سخن گويد و چنان كند كه هر كه صورت وحش را پرستش نكند، كشته گردد. و همه را از كبير و صغير و دولتمند و فقير و غلام و آزاد بر اين وا مى دارد كه بر دست راست يا بر پيشانى خود نشانى گذارند. و اينكه هيچ كس خريد و فروش نتواند كرد جز كسى كه نشان يعنى اسم يا عدد اسم وحش را داشته باشد. در اينجا حكمت است پس هر كه فهم دارد عدد وحش را بشمارد زيرا كه عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است. (9) مفسران مسيحى همواره براى شناسايى وحش كتاب مكاشفه تلاش كرده و افرادى را نشان داده اند كه نرون، قيصر آزاردهنده مسيحيان مناسبترين آنهاست. تركيب عبرى «نرون قسر» (يعنى «نرون قيصر») به حساب ابجد با666 برابر است. برخى از تفسيرهاى ديگر عدد666 در ادامه مقاله خواهد آمد. در همه پيشگوييهاى مربوط به آخرالزمان خبرهاى وحشتناك و نگران كننده اى وجود دارد. وصف اين فتنه ها در هوديت به گونه اى بود كه در گذشته برخى از بزرگان يهود از ترس مقدمات ظهور موعود آخرالزمان، دعا مى كردند خدا ظهور را در عصر آنان قرار ندهد! (10) درميسحيت گفته مى شود در آخرالزمان هنگامى كه شيطان آزادى مجدد به دست مى آورد، آشوب و ناامنى جهان را فرامى گيرد و ستمكارانى ظاهر مى شوند و جنگهاى خونينى در سراسر جهان درمى گيرد. مسلمانان نيز با استفاده از آيه شريفه: احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون (11) پيوسته نگران فتنه هاى آخرالزمان بوده اند و اصطلاح «فتنه » از آغاز اسلام در عرف مسلمانان بسيار رواج داشته است. در مجموعه هاى حديثى قديم جهان اسلام مانند صحيح بخارى كه در قرن سوم هجرى نوشته شده، بخشى به نام «كتاب الفتن » وجود دارد كه از آشوبهاى آخرالزمان سخن مى گويد. اين گونه احاديث «ملاحم » ناميده مى شوند. ملاحم جمع «ملحمة » به معناى جنگ است. هرمجدون (12) جايى به نام «هرمجدون » به عنوان ميدان جنگ آخرالزمان در كتاب مكاشفه 16:16 آمده است. هرمجدون براى مسيحيان بسيار اهميت پيدا كرده است و كارشناسان حدس مى زنند كه در سال 2000 بيش از ده ميليون گردشگر به مناسبت ورود به هزاره جديد از اين مكان ديدار كنند. دولت غاصب فلسطين نيز در آنجا پاركها و هتلهايى ساخته و شرايط را آماده كرده است. بازار گرم هزاره گرايى ميان مسيحيان ساده دل، مبالغ هنگفتى را نصيب صهيونسيتها مى كند. دجال (13) «دجال » در زبان عربى به معناى «آب طلا» است و به همين علت، افراد بسيار دروغگو كه باطل را حق جلوه مى دهند، «دجال » ناميده مى شوند. دجال ستمكارى است كه در آخرالزمان مردم را گمراه خواهد كرد و در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح شده است. گاهى افرادى در هر سه جامعه دينى مى گويند: دجال تولد يافته و زنده است. براى مثال گفته مى شود: حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، وى را ديد و فرمود اين دجال است كه دنيا را پر از آشوب و فتنه مى كند. نگرانى مردم از دجال بدان اندازه بود كه خليفه دوم هنگام فتح شام، از علماى اهل كتاب درباره دجال پرسيد. نام دجال نزد افراد و جوامع دينى پيوسته مطرح بوده است و برخى از كتابها و فيلمها نام «دجال » را بر خود دارند. «دجال » لقب دغلبازى است كه نزد يهوديان «آرميلوس » و نزد مسلمانان «صائد بن صيد» ناميده مى شود. همچنين در اسلام فردى به نام «سفيانى » مطرح است و گاهى شخص او را نشان داده اند! برخى از فرقه هاى انجيلى (14) تشكيل دولت اسرائيل را نشانه ظهور عيسى مى دانند و معتقدند براى شتاب دادن به ظهور، بايد دست صهيونيستها را باز گذاشت. در مقابل اين فرقه ها فرقه هايى هستند كه با اين افكار مبارزه مى كنند، مانند Understanding (EMEU) Evangelicals for Middle East يعنى «پيروان انجيل براى فهم مساله خاورميانه » كه در سال 1986 م. بنيانگذارى شده است. نويسنده اى به نام دنالد واگنر كتابى را در ابطال آن افكار نوشته است. (15) در جستجوى دجال از گذشته هاى دور برخى از شخصيتهاى دينى و سياسى جوامع مسيحى، «دجال » معرفى شده اند; مخصوصا پاپها و پادشاهان اروپا هنگامى كه با يكديگر اختلاف پيدا مى كردند، اين عنوان را به يكديگر نسبت مى دادند. لوتر پس از آن كه در برابر كليساى كاتوليك قيام كرد و مورد تكفير پاپ قرار گرفت، دستگاه پاپى را «دجال » ناميد. اينك چند نمونه از نامزدهاى بى شمار عنوان «دجال » يا «وحش نشاندار666»، آتش افروز و دغلبازى كه مجروح مى شود، ولى از خطر مرگ مى رهد: - ناپلئون و هيتلر، به خاطر جنگ افروزى; - ميخائيل گورباچف، به خاطر نشان ماه گرفتگى كه بر پيشانى دارد; - هنرى كيسينجر، وزير خارجه اسبق امريكا كه يك صهيونيست فريبكار است; - رنالد ريگان، رئيس جمهور امريكا و طراح «جنگ ستارگان » كه نامهاى 6 حرفى او Reagan) (Ronald Wilson نشان دهنده رمز666 است; - صدام، به سبب گردنكشى و عدم توجه به خواست جامعه جهانى هنگام اشغال كويت; - پاپ ژان پل دوم، مخصوصا به خاطر زخمى شدن بر اثر سوء قصدى كه به جان وى شد و رفع خطر مرگ از او; همچنين برخى از تواناييهاى جديد بشر، مانند شكستن هسته اتم، تسخير فضا، اختراع ماهواره و طراحى شبكه هاى جهانى كامپيوتر نشانه يك تحول جهانى و ظهور دجال به شمار رفته است. گروهى نيز گفتند نشان «بار كد» بر بسته بندى اجناس همان «دجال » يا «وحش 666» است; زيرا در كتاب مكاشفه مى خوانيم كه آن وحش همه خريد و فروشها را در اختيار مى گيرد. به توصيه اين گروه، باركد را بايد نابود كرد. اينك عبارت كتاب مكاشفه يوحنا را مجددا مى آوريم: هيچ كس خريد و فروش نتواند كرد جز كسى كه نشان يعنى اسم يا عدد اسم وحش را داشته باشد. در اينجا حكمت است پس هر كه فهم دارد عدد وحش را بشمارد زيرا كه عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است (16) شور و هيجان سال 1000 و 2000 م. شور و هيجان انتظار بازگشت حضرت عيسى مسيح، عليه السلام، در حدود سال 1000 م. بالا گرفت. گروهى از مردم زندگى خود را تغيير داده، اموالشان را به فقرا بخشيدند. آنان از هر نظر آماده استقبال از حضرت عيسى، عليه السلام، بودند، ولى سال 1000 م. به آرامى گذشت. دوباره براى سال 1500 م. انتظارى پيش آمد. آن سال نيز بدون هيچ مساله اى پايان يافت. در آستانه سال 2000 م. نيز ديديم كه شور و التهاب و اشتياق در جوامع مسيحى چه غوغايى به پا كرده بود. مسيحيان منتظر، بويژه در ايالات متحده امريكا، فرقه هاى مذهبى عجيب و غريبى درست كرده و به رسوم و آيينهاى شگفت آورى روى آورده بودند. برخى از اين فرقه ها براى پيوستن به حضرت عيسى، عليه السلام، خودكشى كردند. فرقه هايى نيز از پيامهاى «بانوى فاتيما» در1917م. الهام گرفتند. رسانه ها نيز مسائل و بحرانهاى اين فرقه ها را گزارش مى كردند و طبعا براى فرارسيدن زمان نوميدى و سرخوردگى آنان پس از سال 2000، بايد منتظر اخبار اندوهبارى باشيم. مركز مطالعات هزاره اى (17) درايالات ماساچوست امريكا به پژوهش در اين امور پرداخته بود. سايت كامپيوترى اين مركز يك ساعت و تقويم الكترونيك كم شونده را به كار گرفته بود كه به سوى ساعت صفر ظهور، يعنى آغاز سال 2000، حركت كرد و نشان داد كه چند روز و چند ساعت و چند دقيقه و چند ثانيه تا آمدن حضرت عيسى مسيح، عليه السلام، باقى مانده است. مانند اين ساعتها و تقويمهاى كم شونده، به شكل تابلوهاى بزرگى، در برخى از چهار راههاى شهرهاى بزرگ در كشورهاى مسيحى نيز نصب شده بود. نتيجه بازى با اعداد 1000 و666 و پديد آمدن بحران براى شخص حسابگر و جامعه او سابقه اى دراز دارد. آيندگان بدون عبرت گرفتن از اشتباه گذشتگان، همان راه را با قدمهاى استوار مى گيرند و مى روند! چهار سال پيش، هنگامى كه روز6/6/1996 نزديك مى شد، به علت رديف شدن سه عدد6، گروه بزرگى از ساده دلان براى پديد آمدن تحول بزرگى در جهان، خود را آماده كرده بودند. برخى افراد نيز عدد666 در عدد3 ضرب كردند و در نتيجه، سال 1998 را سرنوشت ساز دانستند. سال 1999 نيز براى پيشگويان بسيار مهم است، مخصوصا به علت اينكه هرگاه 999 را وارونه كنيم،666 مى شود! اكنون نيز عدد 1000 را بر سال 2000 تطبيق مى دهند! اين بازيها و بحرانهاى مربوط به آن در جوامع مختلف ديده مى شود و نمونه اى از آن در آغاز سال 1400 ق. واقع شد. در آن زمان، كسانى با تسخير مسجدالحرام، ظهور موعود اسلام را اعلام كردند. درگيرى مسلحانه اين گروه با نيروهاى امنيتى دو هفته طول كشيد و خرابيهاى بسيارى در آن مكان بسيار مقدس پديد آمد. حضرات ائمه طاهرين، عليهم السلام، از اين حسابگريها نكوهش كرده و در مورد «وقت گذارى » براى روز رهايى، هشدار داده و فرموده اند: كذب الوقاتون. ما نيز به پيروى از رهبران الهى، موظفيم ساده دلان امت اسلام را آگاه كنيم و آنان را از گرفتار شدن به اين توهمات و افتادن در دام پيشگويان حرفه اى برحذر داريم. پى نوشتها: 1. «خدا امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى كند; سپس در روزى به سوى او بالا مى رود كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى شماريد.» (سوره سجده، آيه 5) 2. سوره معارج، آيه 4. 3. مدت عمر اسلام در برخى از كتابهاى تفسير (ذيل آيه سوره سجده) و در آغاز برخى از كتابهاى تاريخ اسلام مانند تاريخ طبرى مطرح شده است. 4. ابن خلدون، المقدمة، (بيروت: 1981)، ص 413. 5. ديوان خاقانى شروانى، به كوشش دكتر سيد ضياءالدين سجادى، (تهران: 1374)، ص 725. خاقانى در مجاورت مسيحيان مى زيسته و قصيده حبسيه وى كه گاهى «ترسائيه » نيز خوانده مى شود، نشان دهنده آگاهى ژرف وى از باورهاى مسيحيان است. 6. اين رساله در مجموعه اى به نام «الحاوى للفتاوى » به سال 1995 در مصر به چاپ رسيده است. 7. Pluralism 8. قرآن مجيد در سوره نمل، آيه 82 و83، هنگام بحث از رجعت، به «دابة الارض » اشاره مى كند. 9. مكاشفه يوحنا13:1-18 10. انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 62. 11. «آيا مردم گمان مى كنند همين كه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد.» (سوره عنكبوت، آيه 2) 12. Armageddon 13. Antichrist 14. Evangelicals 15. Donald E. Wagner, Anxious for Armageddon, (Herald press, 1995). 16. مكاشفه يوحنا13:17-18. 17. Center for Millennial Studie(CMS

لینک ثابت

*زمینه‌سازی ظهور/ شهری که پایگاه یاران امام زمان(عج) است کشور ایران تا قبل از ظهور، چگونه باید باشد؟ ج:برای آن‌که از وضع کشور در هنگام ظهور آگاه باشیم، باید شرایط ظهور امام زمان(عج) را بدانیم. برای ظهور امام زمان(عج) دو شرط اساسی لازم است: 1ـ پذیرش عمومی: یعنی مردم باید به حدی از دانایی برسند که هر چه امام زمان(عج) دستور داد، بدانند آن دستور کاملاً درست است و باید مو به ‌مو آن را اجرا کنند؛ نباید از مسئولیت شانه خالی کنند و اجرای عدالت را فقط در مورد دیگران دوست داشته باشند و وقتی اجرای عدالت به ضرر خود آنان شد، از آن فرار کنند و تن به عدالت ندهند؛ باید به حدی برسند که بفهمند دین، معنویت و ارزش‌های انسانی است که انسان را به سعادت می‌رساند، نه پیشرفت علم و صنعت و تنها امام است که نیازهای واقعی انسان را می‌داند و می‌تواند مردم را خوشبخت کند؛ فقط منتظر او باشند و از قدرت‌های مادی چشم بپوشند. 2ـ یاران فداکار: علاوه بر قبول مردم که شرط پیروزی و به ثمر رسیدن یک قیام است، یاران فداکار و سخت‌کوش نیز باید در انجام برنامه‌های امام، شبانه‌روز تلاش کنند و از هیچ اقدامی برای پیشرفت دستورهای امام کوتاهی نکنند، در خدمت به اسلام و مردم سر از پا نشناسند و کار کردن برای دیگران را با تمام جان و دل قبول کنند و به فکر مقام و رفاه خود نباشند. در روایات به وجود یاران ایرانی توجه زیادی شده و ‌آمده است که بسیاری از شهرهای ایران محل یاران امام است که در زمان ظهور به یاری امام خواهند پرداخت، مخصوصاً در روایات، شهر مقدس قم، پایگاه یاران امام زمان(عج) معرفی شده است. با توجه به این دو شرط باید گفت، کشور ما برای ظهور امام زمان(عج) باید به گونه‌ای باشد که همه مردم یا اکثر آنها واقعاً منتظر امام زمان(عج) باشند؛ انتظار واقعی، تنها با گفتار و دعا ایجاد نمی‌شود؛ منتظر واقعی را از عمل او می‌توان شناخت که البته دعا نیز جزئی از عمل است، منتظر واقعی اولًا سعی می‌کند به امام زمان(عج) معرفت پیدا کند و ثانیاً در طریق طاعت و بندگی خدا قرار گیرد. تحقق این امر به موارد زیر است: بداند او چگونه امامی است و چه انتظاری دارد، برای این کار کتاب بخواند، در مجالس سخنرانی و غیره شرکت کند، سعی کند برای سلامتی امام همیشه دعا کند، برای او صدقه بدهد و اعمال مستحبی انجام دهد، پای بند مسائل دینی و واجبات و محرامات باشد، آنها را به دقت بیاموزد و عمل کند، واقعاً عدالت خواه باشد و راضی نباشد حق کسی ضایع شود، هر چند به ضرر خود او باشد. مطیع نایب امام زمان (ولی‌فقیه) باشد و در زمان غیبت امام، دستورهای او را مانند دستورهای خود امام بداند، از گناه، زشتی و ظلم کاملاً بپرهیزد و در کمک‌ به مردم و جلب رضایت آنان بکوشد و وظایف دینی و اخلاقی خود را به طور کامل عمل کند. هر قدر تعداد چنین افرادی در ایران و جهان زیاد شود، می‌توان گفت به ظهور نزدیک‌تر می‌شویم و زمینه آمدن امام زمان فراهم‌تر می‌شود، البته باید توجه داشت که در کنار کوشش‌های افراد صالح، عده‌ای افراد فاسد نیز گناه و تباهی را به حد اعلای آن می‌رسانند و سعی می‌کنند در جامعه هر چه بیشتر گناه و بی‌عدالتی را ترویج دهند؛ اما با تلاش منتظران، وجود چنین افرادی مانع ظهور نمی‌شود؛ اینها گرد و غباری هستند که با آمدن باران رحمت الهی از صحنه اجتماع زدوده می‌شوند، به شرط اینکه منتظران واقعی با امر به معروف و نهی از منکر بستر را برای ظهور حضرت فراهم آورند تا با اصلاح امور و اصلاح افراد جامعه شرایط ظهور تحقق یابد. *مردی از قم روایتی که می‌فرماید: مردی از قم مردم را به سوی خدا دعوت می‌کند، نسبت به چه کسی است؟ ج:در روایتی امام موسی‌بن جعفر(ع) می‌فرماید: شخصی از اهل قم مردم را به حق می‌خواند و در اطراف او کسانی جمع می‌شوند که چونان قطعه‌‌های آهن مقاوم‌اند، از جنگ خسته نمی‌شوند و نمی‌ترسند و هیچ باد سرکش تندی آنها را تکان نمی‌دهد و به خدا توکل می‌کنند و عاقبت از آن متقین است. با توجه داشت که تعیین فرد خاصی برای این روایت، احتیاج به دلایل محکمی دارد و به سادگی نمی‌توان روایات را بر افراد و مصادیق خاص تطبیق کرد، اما به هر حال ممکن است انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی(ره) مورد روایت باشد، البته برخی، مصداق این روایت را امام خمینی(ره) می‌دانند و در این باره مطالبی نقل کرده‌اند. *دوره ظهور حضور ایرانیان در دوره ظهور چگونه است؟ ج: از روایات فهمیده می‌شود که تعدادی از سپاهیان حضرت مهدی(عج) ایرانی هستند و از آنان با تعبیرهای طرفداران سلمان فارسی، اهل ری، اهل مشرق زمین، اهل خراسان، گنج‌های طالقان، یاران درفش‌های سیاه، قمی‌ها، سرخ‌رویان، اهل فارس و غیره یاد شده است. امام باقر(ع) در این باره می‌فرماید: «نیروهایی با پرچم‌های سیاه که از خراسان قیام کرده‌اند در کوفه فرود می‌آیند و هنگامی که حضرت مهدی در شهر مکه ظهور می‌کند با آن حضرت بیعت می‌کنند» و نیز فرمودند: «یاران حضرت قائم(عج) 313 نفرند و از فرزندان عجم‌اند».

لینک ثابت

لسله حوادث و وقايع ماه‌هاي اخير ذهن و زبان بسياري از مردم ساكن شرق و غرب جهان و به ويژه مسلمانان را متوجّه خود ساخته است. همه با نگراني اين وقايع را دنبال مي‌كنند و منتظرند تا سرانجام اين خيزش‌ها را كه بخش‌هايي از «آفريقا» و «آسيا»، از «مصر» و «ليبي» تا «افغانستان» و «يمن» را در خود گرفته، معلوم شود. شيعيانِ منتظر نيز كه در كنار جملة تحليل‌هاي سياسي، اجتماعي مرسوم در افق دوردست چشم به واقعة شريف ظهور حضرت موعود، عليه السّلام، دارند، مشتاقانه سعي در كشف رابطة اين وقايع با حادثة شريف ظهور و تطبيق برخي نشانه‌ها و علائم آخرالزّماني ياد شده در ميان منابع و روايات مي‌كنند. دانلود فایل صوتی سخنان استاد شفیعی سروستانی در ادامه ... پر واضح است كه آن واقعة عظيم كه به تحوّل بزرگ و چند وجهي فرهنگي و مادّي سراسر عالم مي‌انجامد و الزاماً تمامي اشكال و نظام‌هاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي موجود و سيستم‌هاي كنترلي و حفاظتي آنها را كه از پس قرن‌ها شكل گرفته‌اند در هم مي‌ريزد، بدون تمهيدات وسيع و زمينه‌هاي چند وجهي و آمادگي‌ و طلب مستضعفان حادث نمي‌شود. نكتة مهم و اوّليه آن است كه اين حادثة شريف، امري است واقعي كه در همين جهان، براي اين مردم و با همراهي و طلب و تقاضا و استقبال آنان رخ مي‌دهد، گرچه در سير وقايع و پيشرفت و اكمال آن تا وقت ظهور كبرا و پس از آن تا تأسيس دولت كريمة امام مبين(ع) امدادهاي غيبي ياري‌رسان خواهند بود و از شروع قيام در روز عاشوراي سال ظهور نيروهاي آسماني حضرت صاحب الزّمان(ع) و همراهانش را در بر داشتن موانع مدد خواهند داد؛ ليكن در سال‌هاي قبل از ظهور آمادگي، استقبال و اهتمام مستضعفان براي دست يازيدن به دامان منجيّ موعود و فراهم آوردن شرايط و زمينه‌ها، نقش تعيين كننده‌ خواهند داشت و اگر جز اين بود، سال‌هاي غيبت اين همه به درازا نمي‌كشيد. به عبارتي قرار نيست بدون طلب و تمنّا و حركت و خيزش مردم براي رفع ظلم و استقرار عدالت از خزانة غيب همه چيز را در سبد ريخته و به آنها پيشكش كنند. چنان كه، قرار نيست آن امام عزيز، بدون ياري دهنده و همراهي مردمي يك تنه از پس پردة غيبت بيرون جسته و پس از رودررويي با همة طواغيت و ظالمان زمان همة موانع را برطرف ساخته و مردم را بر سر سفره مهيّا فرا بخواند. قرار بر استقرار نظامي است جهاني كه تمامي قوانين فردي و اجتماعي تنظيم كنندة روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي آن، به دليل آنكه از منشأ و مصدر وحياني برمي‌آيد در كميّت، كيفيّت و نحوة اجرا با همة آنچه كه از گذشته تا به امروز ساري و جاري بوده، متفاوت بلكه در تقابل است. درك آن همه، قبول و پذيرش آنها و بالأخره اجرا و پاسداشت آنها نيازمند درجه‌اي از آگاهي، هم‌عهدي و مجرياني است كه آن همه را در مقياس جهاني و در ميان همة ملل جاري خواهند ساخت. آنكه كامش در اثر بيماري تلخ است، عسل و انگبين را نيز تلخ مي‌فهمد. در تاريخ گذشتة امپراتوران رومي، حادثة قيام بردگان با فرماندهي، برده‌اي نيرومند به نام «اسپارتاكوس» معروف است. آن قيام به پيروزي رسيد، امّا بردگان در خاطر و دوردست نگاه خود، تصويري جز نظام قيصران براي تنظيم مناسبات و نظام اجتماعي، سياسي نداشتند. آنها گمان مي‌بردند پس از حذف امپراتوري روم، از ميان بردگان شخصي چون اسپارتاكوس را به عنوان قيصر در رأس همان امپراتوري خواهند نشاند. نبايد فراموش كرد كه: قرار نيست بر پايه‌هاي امپراتوران شيطان صفت و در ميان همان مناسبات جهاني طاغوتي منفور، دولت امام حق مستقر شود. اگر نيك بنگريد، مي‌بينيد كه از اين حيث و به خاطر بسياري كج‌فهمي‌ها و ندانم‌كاري‌ها سخت نيازمند پرسش و مستحقّ سرزنش هستيم. شايد امدادي غيبي بزرگ‌تر از اين نباشد كه مستضعفان دريابند از جادّة ليبرال سرمايه‌داري و ايدئولوژي‌هاي تجربه شدة غربي به شهر امن موعود نمي‌توان رسيد. بايد دريافت كه حيات حقيقي از ميان خاكستر اين جرثومة شيطاني سر بر مي‌كند. از همين جاست كه امام صادق(ع) فرمودند: «لكلّ اناس دولته يرقبونها ـ و دولتنا في آخر الدهر يظهر» (شيخ صدوق، الامالي، ص 396) در جايي ديگر امام فرمودند: «... تا كسي نگويد اگر ما هم به حكومت مي‌رسيديم، به عدالت رفتار مي‌كرديم.» (الغيبه شيخ طوسي، ص 472) بنابراين، دو شرط «آمادگي ياوراني جان بر كف» و «ارتقاي فهم مردم از شرايط امروز»، شرايطي را فراهم مي‌آورد تا «امام»، به اذن الله روي به مردم كنند. اين دو مطلب در باب «شرايط ظهور» بود. «شرايط ظهور» با «علائم ظهور» متفاوت است. «علائم ظهور» به قول استاد «مجتبي السّاده» در كتاب شش ماه پاياني صفحة 222، با شرايط ظهور متفاوت است. افزون بر يك هزار علامت براي واقعة شريف ظهور بيان شده است. علائم دلالت بر ظهور دارند. اين علائم كه طيّ قرن‌ها و سال‌ها رخ مي‌دهند. بسياري از آنها رخ داده‌اند و بقيه نيز در شرف وقوع و هم اكنون نيز در حال وقوع هستند. اينها موقعيّت و شرايط ما را تعريف مي‌كنند و گاه مانند تابلوهاي راهنما در جادّه‌ها خطرات را يادآور مي‌شوند و ميزان دوري و نزديكي ما را از مقصد و مبدأ مي‌نمايند؛ ليكن «شرايط ظهور» سخني ديگر است تا شرايط فراهم نشود، ظهور هم واقع نمي‌شود. اين در حالي است كه علائم پيش شرط ظهور نيستند. حتّي ممكن است بسياري از علائم حادث نشوند. شرايط در زمان ظهور فراهم مي‌آيد، به عالي‌ترين مرتبة خود مي‌رسد و واقعه را به اذن الله محقّق مي‌سازند. چه بسا كه قبل از واقع شدن و پديداري بسياري از علائم بيان شده، شرايطي فراهم آيد و به صورت واقعي همة اجزا را در مناسبات سياسي و اجتماعي كنار هم قرار دهد و منجر به صدور حكم آسماني و مرتفع شدن پرده‌هاي غيبت شود. از همين جاست كه عرض مي‌كنم، در عهدة ما تنها چشم داشتن به علائم، شمارش آنها، بازگو كردنشان نيست؛ بلكه در تكليف ما حركت در مسيري است كه «شرايط ظهور» را محقّق مي‌سازد. هر موقعيّت و شرايط علائمي دارد. چنان كه بيماري و سلامتي نيز علائمي مخصوص خود دارد. در زندگي واقعي ما هيچ گاه به طور عمدي تن به بيماري نمي‌سپاريم و تنها علائم بيماري را رصد نمي‌كنيم. در طيّ طريق معالجه، علائم بيماري جاي خود را به علائم سلامتي مي‌دهند، چنانچه دارو و درمان را رها كنيد، علائم بيماري شديدتر از قبل برمي‌گردند و همة علائم و شرايط بهبودي را از بين مي‌برند و به عكس. آنچه پيرامون ما و حتّي در ميان خانه و خانوادة ما مي‌گذرد به تصريح روايات در زمرة علائم و نشانه‌هاي آخرالزّماني ذكر شده‌اند. جملگي، علائم بيماري فراگير و مسري چند وجهي فرهنگي و مادّي هستند؛ ليكن به هيچ وجه علامت سلامت و فراهم كنندة شرايط لازم براي مرتفع شدن بيماري‌هاي فرهنگي و تمدّني ما نيستند. به عكس سير رو به قهقراي ما را مي‌‌نمايانند. فراهم آمدن شرايط هم براي خودش علائمي دارد. اين روزها، شرق اسلامي در گرداب آشوب‌هاي سياسي، اجتماعي افتاده است. «مصر»، «تونس»، «ليبي»، «يمن»، «بحرين» و... روايات بسياري اين حوادث و آشوب‌ها را با عنوان «فتنه»، در زمرة علائم و نشانه‌ها ذكر كرده‌اند. در ميان اين آشوب‌ها و فتنه‌ها بسياري هلاك خواهند شد. رسول خدا(ص) از فتنه‌هاي كمرشكن ياد مي‌كنند كه در ميان امّت ايشان رخ مي‌دهد و حتّي مؤمنان را نيز هلاك مي‌سازد. چنان كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «در ميان امّت من چهار فتنه برپا مي‌شود. در فتنة اوّل آنقدر بلاها كمرشكن باشد كه شخص مؤمن گويد: اين فتنه مرا هلاك مي‌سازد. در فتنة دوم شخصي با ايمان گويد: اين فتنه حتماً مرا نابود مي‌سازد، در فتنة سوم، هر وقت خيال كنند كه تمام شده، باز مي‌بينند كه ادامه مي‌يابد و فتنة چهارم هنگامي روي دهد كه امّت يك روز با اين و يك روز با آن مي‌باشد.»

لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 465 (باب - 26)(آنچه در مورد مدت حكومت قائم عليه السلام پس از قيام آن حضرت عليه السلام رسيده است) (باب- 26) (آنچه در مورد مدّت حكومت قائم عليه السّلام پس از قيام آن حضرت عليه السّلام رسيده است) (1) 1- عبد اللَّه بن أبي يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «حكومت قائم عليه السّلام [يا قائم عليه السّلام حكومت مى‏كند در] نوزده سال و چند ماه است». (2) 2- عبد اللَّه بن أبي يعفور گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «قائم ما نوزده سال و چند ماه حكومت مى‏كند». (3) 3- جابر بن يزيد جعفى گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «به خدا قسم مردى‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 464 از ما اهل بيت سيصد سال [و سيزده سال‏] به اضافه نه حتما و بدون ترديد حكومت خواهد كرد، گويد: به آن حضرت عرض كردم: [و] اين كى خواهد شد؟ فرمود: پس از وفات قائم عليه السّلام، به آن حضرت عرض كردم: قائم عليه السّلام چقدر در عالم خود بر پا است تا از دنيا برود؟ فرمود: نوزده سال از روز قيامش تا روز مرگش». (1) 4- عبد اللَّه بن أبى يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «همانا قائم عليه السّلام نوزده سال و چند ماه حكومت خواهد كرد». اكنون كه غرضى را كه اراده آن را داشتيم بجا آورديم و بدان چه مقصود ما از آن بوده رسيديم- و در آن براى كسى كه داراى دلى باشد يا گوش فرا دهد و شاهد و آگاه باشد. كفايت و بلاغ است- پس خدا را به پاس انعامش بر ما سپاس مى‏گوئيم و به پاس احسانش بر ما او را شكر مى‏گزاريم بدان شكرى كه او شايسته آن است و آن سپاسگزارى كه او در خور آن است و از او مى‏خواهيم كه بر محمّد و آل او كه برگزيدگان و نيكان و پاكانند درود فرستد و نيز از او مى‏خواهيم كه ما را به گفتار ثابت در زندگى‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 465 دنيا و آخرت پابرجا بدارد و هدايت و دانش و بينش و دريافت ما را بيفزايد، و دلهاى ما را پس از آنكه هدايتمان نموده گمراه نفرمايد و از جانب خود رحمتى بر ما ارزانى دارد كه او كريم و بخشنده است. وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ، و صلّى اللَّه على محمّد و آله الطّاهرين و سلّم تسليما كثيرا مباركا زاكيا ناميا طيّبا. به يارى خداوند اين ترجمه به اتمام رسيد در تهران- غره شهر رمضان المبارك 1404 خرداد 1363 محمّد جواد غفّارى- عفي عنه-
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 447 (باب - 22)(رواياتى در مورد اينكه قائم عليه السلام دعوت جديد از نو آغاز خواهد كرد و اينكه اسلام غريبانه آشكار شد، و سرانجام همان گونه غريب خواهد گرديد) (باب- 22) (رواياتى در مورد اينكه قائم عليه السّلام دعوت جديد از نو آغاز خواهد كرد و اينكه اسلام غريبانه آشكار شد، و سرانجام همان گونه غريب خواهد گرديد) (1) 1- ابو بصير از كامل و از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «قائم ما چون قيام كند مردم را به امر نوينى دعوت خواهد نمود همان گونه كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت فرمود، و اسلام غريبانه آغاز شد و باز همچنان كه شروع شده غريب خواهد گرديد، و خوشا بحال غريبان». (2) 2- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اسلام به غريبى آشكار شد و همان گونه كه شروع شده غريب خواهد گرديد، پس خوشا به حال غريبان، عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد اين را براى من شرح دهيد، غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 446 فرمود: [از آن جهت‏] كه دعوت‏كننده ما دعوت نوينى را از سر مى‏گيرد، همان گونه كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت فرمود». و باز از طريق ديگرى از ابى بصير همانند اين روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده است. (1) 3- مالك جهنى گويد: «به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: ما صاحب اين امر را و يا حكومت اين امر را به گونه‏اى وصف مى‏كنيم كه احدى از مردم بدان گونه نيست، فرمود: نه به خدا قسم [هرگز] اين نخواهد شد تا آنكه او خود بر شما بدان احتجاج كند و شما را به سوى آن بخواند». (2) 4- سعد بن أبى عمر [و] جلّاب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «همانا اسلام غريبانه آغاز شد و در آينده نيز همان گونه كه آغاز شده به غريبى باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غريبان». (3) 5- ابو بصير گويد: «به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مرا از معنى گفتار غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 447 امير المؤمنين عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «اسلام به غريبى آغاز شد و در آينده نيز بدان حال كه شروع شده باشد باز خواهد گشت پس خوشا بحال غريبان» آگاه فرما، حضرت فرمود: اى ابا محمّد قائم هنگامى كه قيام كند دعوت نوينى را آغاز خواهد كرد همان گونه كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت فرمود، (ابو بصير) گويد: برخاستم و سر آن حضرت را بوسيدم و عرض كردم: گواهى مى‏دهم كه تو در دنيا و آخرت امام منى، دوست تو را دوست مى‏دارم و دشمن تو را دشمن مى‏دارم و گواهى مى‏دهم كه تو ولىّ خدائى، آن حضرت فرمود: خدا تو را مورد رحمت قرار دهد».
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 444 (باب - 21)(آنچه در ذكر احوال شيعه به هنگام خروج قائم عليه السلام و قبل و بعد از آن آمده است) (باب- 21) (آنچه در ذكر احوال شيعه به هنگام خروج قائم عليه السّلام و قبل و بعد از آن آمده است) (1) 1- ابراهيم بن عبد الحميد گويد: كسى كه خود از امام صادق عليه السّلام شنيده براى من بازگو كرد كه آن حضرت مى‏فرمود: «هنگامى كه قائم عليه السّلام خروج كند كسى كه خود را از اهل اين امر مى‏پنداشته از اين امر خارج خواهد شد و (به عكس) افرادى چون خورشيد پرستان و ماه پرستان داخل در آن مى‏گردند. (يا اينكه كسى كه خود را اهل اين امر مى‏دانسته از آن خارج و ديگرى كه وى همانند پرستندگان آفتاب و ماه به نظر مى‏آمده در اين امر داخل خواهد شد». (2) 2- حريز از امام صادق عليه السّلام و آن حضرت از پدرش از علىّ بن الحسين عليهم السّلام روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «چون قائم قيام كند خداوند از هر مؤمنى بيمارى نقص و آفت را دور ساخته و نيرويش را بدو باز خواهد گردانيد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 441 (1) 3- حبّه عرنىّ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «گوئى هم اكنون به شيعيانمان در مسجد كوفه مى‏نگرم كه خيمه‏ها زده‏اند و قرآن را بدان گونه كه نازل شده است به مردم مى‏آموزند، بدانيد كه قائم ما چون قيام كند آن مسجد را خواهد شكست و قبله آن را راست خواهد كرد». ظاهرا در متن سقط دارد و به نظر مى‏رسد عبارت چنين بوده: «اذا قام أقام كسره و سوّى قبلته» (يعنى چون آن حضرت قيام كند خرابى آن را بازسازى و قبله آن را استوار خواهد ساخت». (2) 4- علىّ بن عقبة بن خالد از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «گوئى شيعيان علىّ را مى‏بينم كه مثانى (قرآن) در دست ايشان است و مردم را [از نو] تعليم مى‏دهند» (و ظاهر «المثاني» تصحيف «المثال» است). (3) 5- أصبغ بن نباته گويد: شنيدم علىّ عليه السّلام مى‏فرمود: «گوئى به عجم مى‏نگرم كه خيمه‏هايشان در مسجد كوفه است و به مردم قرآن را همان گونه كه نازل شده است‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 442 مى‏آموزند، عرض كردم: اى امير مؤمنان مگر (اكنون قرآن) همان گونه كه نازل شده نيست؟ فرمود: نه، هفتاد تن از قريش با نام خودشان و نامهاى پدرانشان از آن محو شده است، و ابو لهب نيز جا گذاشته نشده مگر به منظور سرزنش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زيرا او عموى آن حضرت است» «1». (1) 6- جعفر بن يحيى از پدرش، از ابى [عبد اللَّه‏] جعفر [بن محمّد] عليهما السّلام چنين روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «چگونه خواهيد بود هنگامى كه ياران قائم عليه السّلام خيمه‏ها در مسجد كوفان زده باشند، سپس فرمانى تازه بر ايشان بيرون آورده شود، امرى نوين كه بر عرب سخت گران است». (2) 7- ابو الصّباح كنانى گويد: «نزد امام صادق عليه السّلام بودم، پيرمردى بر آن حضرت وارد شد و گفت فرزندم مرا نافرمانى كرده و [برادرانم‏] به من ستم نموده‏اند پس امام صادق عليه السّلام فرمود: مگر نمى‏دانى كه حقّ را دولتى است و باطل را دولتى كه هر يك از آن دو در دولت رقيبش (آن ديگرى) ذليل است [پس هر كه آسايش دولت باطل به او رسد در دوران دولت حقّ از او قصاص مى‏شود]». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 443 (1) 8- محمّد بن جعفر بن محمّد عليهما السّلام از پدر خود (امام صادق عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود: «هنگامى كه قائم قيام كند در كشورهاى روى زمين كسانى را بر مى‏انگيزد، در هر سرزمين يك نفر را، و به او مى‏گويد: فرمان تو در كف دست تو است، هر گاه كارى براى تو پيش آمد كه آن را نفهميدى و ندانستى چگونه در آن حكم كنى، به كف خود بنگر و به آنچه در آن (مكتوب) است عمل كن، فرمود: و سپاهى به قسطنطنيّه گسيل مى‏دارد و چون آنان به كنار خليج برسند بر قدمهاى خويش چيزى نويسند و بر روى آب روان شوند پس چون روميان ايشان را بنگرند كه بر آب راه مى‏روند گويند: اينان كه اصحاب اويند اين چنين بر آب گام بر مى‏دارند پس او خود چگونه خواهد بود؟ در اين هنگام دروازه‏هاى شهر را براى آنان مى‏گشايند و آنان داخل آن شهر مى‏شوند، و در آنجا آنچه بخواهند دستور مى‏دهند». (2) 9- أبان بن تغلب گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «جهان از ميان نمى‏رود غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 444 تا آنگاه كه آواز دهنده‏اى از آسمان آواز برآورد: «اى اهل حقّ گرد هم آئيد» پس همگى در يك قطعه زمين فراهم آيند، باز مرتبه‏اى ديگر آواز دهد: «اى اهل باطل گرد هم آئيد» پس آنان نيز بر قطعه زمينى جمع شوند، عرض كردم: آيا اينان مى‏توانند به ميان آنان در آيند؟ فرمود: نه به خدا قسم، و اين همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است كه: «خداوند هرگز مؤمنان را بر آنچه شما هستيد وانگذارد تا آنگاه كه ناپاك را از پاك جدا سازد». (1) 10- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر يك از شما بايد براى خروج قائم آماده كند هر چند يك تير، كه خداى تعالى هر گاه از نيّت او آن را بداند اميدوارم كه در عمر او تأخير اندازد تا آنكه قائم را درك كند [و از ياران و ياوران او باشد]».
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 432 (باب - 20)(آنچه در مورد سپاه خشم كه اصحاب قائم عليه السلام هستند رسيده و شمار و چگونگى آنان و آنچه بدان گرفتار مى‏شوند) (باب- 20) (آنچه در مورد سپاه خشم كه اصحاب قائم عليه السّلام هستند رسيده و شمار و چگونگى آنان و آنچه بدان گرفتار مى‏شوند) (2) 1- جابر گويد: شخصى كه مسيّب بن نجبه را ديده بود براى من بازگو كرده گفت: «مردى به همراه مرد ديگرى كه ابن السّوداء ناميده مى‏شد نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمده به‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 433 آن حضرت گفت: (1) اى امير مؤمنان اين مرد به خدا و رسول او دروغ مى‏بندد و شما را بر آن شاهد مى‏گيرد، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: او خيلى عريض و طويل سخن گفته است (بدين جهت پنداشته‏اى كه ناصواب مى‏گويد) حال چه مى‏گويد؟ گفت: از سپاه خشم سخن مى‏گويد، فرمود: اين مرد را رها كن، ايشان گروهى هستند كه در آخر الزّمان مى‏آيند، جدا جدا مانند پاره‏هاى ابر پائيزى (كه به هم مى‏پيوندد) از هر قبيله يك مرد، دو مرد، سه مرد پديد مى‏آيند ابر پائيزى (كه به هم مى‏پيوندد) از هر قبيله يك مرد، دو مرد، سه مرد پديد مى‏آيند تا شمارشان به نه نفر مى‏رسد، بدان به خدا سوگند كه من فرمانده ايشان و نام او، و محلّ فرود آمدنشان را مى‏شناسم، سپس برخاست در حالى كه مى‏فرمود: باقر، باقر، باقر، بعد فرمود: او مردى از فرزندان من است كه حديث را به نحو خاصّى خواهد شكافت». (2) 2- احنف بن قيس گويد: «در مورد كارى كه برايم پيش آمده بود نزد علىّ عليه السّلام رفتم، ابن كوّاء و شبث بن ربعى آمدند و از آن حضرت اجازه شرفيابى خواستند، پس علىّ عليه السّلام به من فرمود: چنانچه مايلى به آن دو اجازه بده چون تو پيش از ايشان براى كار آمده‏اى (حقّ تقدّم با توست) گويد: عرض كردم: اى امير مؤمنان به آن دو اجازه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 434 ورود دهيد، هنگامى كه ايشان داخل شدند آن حضرت فرمود: چه چيز شما را واداشت كه در حروراء بر من خروج كنيد؟ گفتند: ما دوست داشتيم كه از [سپاه‏] خشم باشيم، فرمود: اى واى بر شما! مگر در حكومت من خشمى هم وجود دارد؟ يا مگر غضبى خواهد بود تا گرفتارى چنين و چنان روى دهد؟ سپس همچون پاره‏هاى ابر پائيزى از قبيله‏ها ما بين يك و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده نفر گرد هم آيند». (1) 3- مفضّل بن عمر گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «هنگامى كه به امام اجازه (ظهور) داده مى‏شود خدا را به نام عبرانيش مى‏خواند سيصد و سيزده نفر ياران آن حضرت براى او عليه السّلام گرد آورده مى‏شوند و همچون پاره پاره ابر پائيزى‏اند، آنان پرچمدارنند، بعضى از ايشان شبانه از بسترش ناپديد مى‏گردد و بامداد در مكّه است، و پاره‏اى از ايشان در روز ديده مى‏شود كه در ميان ابر مى‏رود و نام خودش و نام پدرش و مشخّصاتش و نسبش شناخته شده است، عرض كردم: فدايت گردم كدام يك از ايشان از نظر ايمان برتر است؟ فرمود: همان كه در روز ميان ابر مى‏رود. و ايشانند آن ناپديدشوندگان و اين آيه در مورد آنان نازل شده: «هر كجا باشيد خداوند شما را جملگى مى‏آورد». «1» غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 435 (1) 4- ابو خالد كابلى از امام سجاد- يا از امام باقر- عليهما السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «ناپديدشوندگان گروهى هستند كه از بسترهايشان گم مى‏شوند و صبح در مكّه خواهند بود، و اين است فرمايش خداى عزّ و جلّ: «هر كجا باشيد خداوند همگى شما را باز مى‏آورد و ايشان ياران حضرت قائم عليه السّلام مى‏باشند». (2) 5- أبان بن تغلب گويد: «در مكّه خدمت امام صادق عليه السّلام در مسجدى بودم، و آن حضرت در حالى كه دست مرا گرفته بود، به من فرمود: اى أبان در آينده نزديك خداوند سيصد و سيزده نفر را در همين مسجد شما گرد مى‏آورد، و اهل مكّه مى‏دانند كه پدرانشان و اجدادشان هنوز آفريده نشده‏اند، آنان شمشيرها به ميان بسته‏اند، بر هر شمشيرى اسم آن مرد و نام پدرش و مشخّصاتش و نسبش نوشته شده است، پس (آن حضرت) نداكننده‏اى را دستور مى‏دهد و او آواز مى‏دهد: اين همان مهدى است كه بر طبق قضاوت داود و سليمان قضاوت مى‏كند و براى آن گواهى نمى‏طلبد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 436 (1) 6- محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت در بيان اين فرمايش خداى تعالى كه مى‏فرمايد: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- الآية، «يا كسى كه پاسخ مى‏دهد به درمانده هنگامى كه او را مى‏خواند» «1» فرمود: اين آيه در باره قائم عليه السّلام نازل شده است، و جبرئيل به صورت پرنده سفيدى بر ناودان كعبه نشسته و او نخستين خلق خداوند است از نظر بيعت با آن حضرت- مرادم جبرئيل است- و بعد آن سيصد و سيزده نفر با او بيعت مى‏كنند، پس هر كس كه مانده در راه باشد در آن ساعت مى‏رسد، و كسى كه [درگير راه نشده باشد] از بستر خود ناپديد مى‏شود و اين همان فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام است كه مى‏فرمايد: «آن گمشدگان از بسترهايشان» و نيز همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است‏اسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ‏ - الآيه: «در نيكيها پيشى بجوئيد هر كجا كه باشيد خداوند همگى شما را باز مى‏آورد» آن حضرت فرمود: خيرات همان ولايت ما خاندان است». (2) 7- أبان بن تغلب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «خداوند غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 437 در آينده سيصد و سيزده [مرد] را در مسجدى [در] مكّه بر مى‏انگيزد، و اهل مكّه مى‏دانند كه آنان از پدرانشان و اجدادشان زاده نشده‏اند (يعنى اهل مكّه نيستند)، براى ايشان شمشيرهائى است كه هزار كلمه بر آن نوشته شده، هر كلمه خود كليد هزار كلمه است، خداوند از هر سرزمينى باد را برانگيزد تا بگويد: اين همان مهدى است كه بر طبق حكم داود حكم مى‏كند و به گواه نياز ندارد». (1) 8- ابو الجارود گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: «اصحاب قائم سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم هستند كه پاره‏اى از آنان در روز ميان ابر برده مى‏شود و نام خودش و نام پدرش و نسبش و خصوصيّاتش شناخته مى‏شود، بعضى از آنان در بسترش خفته باشد و بدون قرار قبلى در مكّه با او ديدار كند». (2) 9- ابو بصير از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه: «قائم» عليه السّلام در ميان گروهى به عدد اهل بدر- سيصد و سيزده تن- از ثنيّه (گردنه) ذى طوى پائين مى‏آيد تا آنكه پشت خود را به حجر الأسود تكيه مى‏دهد و پرچم پيروز را به اهتراز در مى‏آورد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 438 علىّ بن أبى حمزه گويد: من اين را به موسى بن جعفر عليهما السّلام عرض كردم، فرمود: «كتاب منشور» يعنى اين اعلاميه‏اى است پخش شده. (1) 10- حكيم بن سعد گويد: شنيدم علىّ عليه السّلام مى‏فرمود: «همانا ياران قائم همگى جوانند و پير در ميانشان نيست مگر به اندازه سرمه در چشم يا به قدر نمك در توشه راه و كمترين چيز در توشه راه نمك است». (2) 11- علىّ بن أبى حمزه گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «در همان ميان كه جوانان شيعه بر بامهايشان خفته‏اند ناگاه در يك شب بدون قرار قبلى [به صاحب خود] مى‏رسند و صبح در مكّه هستند». (3) 12- سليمان بن هارون عجلىّ گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «همانا صاحب اين امر يارانش براى او نگهدارى شده‏اند، اگر همه مردم نيز از بين بروند غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 439 خداوند يارانش را به او مى‏رساند، و آنان همان كسانى هستند كه خداى عزّ و جلّ فرموده: فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ- الآية «اگر اينان بدان كافر شوند پس به تحقيق ما گروهى را كه بدان كافر نيستند بر آن موكّل كرده‏ايم» «1» و باز آنان همان كسانى هستند كه خداوند در باره آنان فرموده: فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ- الآية «خداوند به زودى گروهى را خواهد آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان نيز او را دوست مى‏دارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران با عزّت و درشتخو و سختگير هستند». «2» (1) 13- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «همانا اصحاب طالوت به رودى كه خداى تعالى فرمود: مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ- «3» الآية «به زودى شما را به رودى خواهيم آزمود» مورد آزمايش قرار گرفتند، و اصحاب قائم عليه السّلام نيز به همانند آن آزمايش مبتلا خواهند شد» (لفظ آيه إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ است).
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 416 (باب - 18)(آنچه در باره سفيانى رسيده و اينكه امر او از حتميات است و نيز اينكه او پيش از قيام قائم عليه السلام خواهد بود) (باب- 18) (آنچه در باره سفيانى رسيده و اينكه امر او از حتميّات است و نيز اينكه او پيش از قيام قائم عليه السّلام خواهد بود) (1) 1- عيسى بن أعين از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «سفيانىّ از حتميّات است و خروج او در ماه رجب خواهد بود و از آغاز خروجش تا پايانش جمعا پانزده ماه است كه در شش ماه آن جنگ و پيكار مى‏كند، و چون شهرهاى پنجگانه را به تصرّف درآورد نه ماه فرمانروائى خواهد كرد، و يك روز هم بر آن افزوده نمى‏گردد». (2) 2- معلّى بن خنيس گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «از كارها پاره‏اى‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 417 حتمى است و پاره‏اى از آن غير حتمى، و از جمله امورى كه حتما واقع مى‏شود خروج سفيانى در ماه رجب است». (1) 3- محمّد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «خدا را پروا داشته باشيد و با پارسائى و كوشش در فرمانبردارى خداوند بر اين اعتقادتان يارى بجوئيد، كه بيشترين چيزى كه بر هر يك از شما رشك مى‏برند (يا بالاترين چيزى كه هر يك از شما از حيث سرور و شادمانى دارد) از همان دينى است كه داريد، آن وقتى كه در مرز آخرت قرار گيرد، و دنيا از او دست شويد، پس هر گاه بدان حدّ برسد خواهد دانست كه با نعمت و كرامت از جانب خداوند و مژده به بهشت روبرو است و از آنچه مى‏ترسيد در امان است، و يقين خواهد كرد كه آنچه بدان اعتقاد داشته همان حقّ است و هر كس كه با دين او مخالفت ورزيده بر باطل بوده و هلاك‏شونده است پس بشارت باد شما را و باز بشارت و مژده باد شما را بدان چه مقصود شما است، مگر نمى‏بينيد دشمنان خود را كه بر سر نافرمانيهاى خدا با يك ديگر در جنگ و ستيزند، و پاره‏اى از ايشان به خاطر دنيا عدّه‏اى ديگر را مى‏كشند جدا از شما و شما در خانه‏هايتان بر كنار از ايشان در امن و آسودگى هستيد، و سفيانى براى شكنجه كردن دشمن شما براى شما كافى است، و او از غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 418 نشانه‏هائى است كه به سوى شما است، (1) علاوه بر اين آن فاسق وقتى خروج كند شما يك ماه يا دو ماه پس از خروجش همچنان به جاى خواهيد ماند و ناراحتى براى شما پيش نخواهد آمد تا آنكه او خلق بسيارى غير از شما را بكشد. يكى از اصحاب آن حضرت به او عرض كرد: هنگامى كه چنان شود ما خانواده و زن و فرزند خود را چه كنيم؟ فرمود: مردان شما خود را از او پنهان مى‏كنند، كه خشم و حرص او متوجّه شيعيان ما است، و امّا زنان ان شاء اللَّه تعالى ناراحتى و مشكلى بر ايشان پيش نخواهد آمد، گفته شد: پس مردان به كجا فرار كنند و از دست او بگريزند؟ آن حضرت فرمود: هر كس از شما بخواهد بيرون شود به مدينه يا به مكّه يا به يكى از شهرهاى ديگر بگريزد، سپس فرمود: شما در مدينه چه خواهيد كرد با توجّه به اينكه سپاه آن فاسق قصد آنجا مى‏كند بنا بر اين شما را به مكّه توصيه مى‏كنم كه محلّ گرد آمدن شما همان جاست. فتنه او به اندازه مدّت باردارى يك زن: يعنى نه ماه است و ان شاء اللَّه از آن مدّت تجاوز نمى‏كند». (2) 4- عبد الملك بن أعين گويد: «نزد امام باقر عليه السّلام بودم و سخن از امام قائم عليه السّلام به ميان آمد، به آن حضرت عرض كردم: اميدوارم كه هر چه زودتر واقع شود و سفيانى در غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 419 كار نباشد، فرمود: نه به خدا قسم آن از امور حتمى است كه گريزى از آن نيست». (1) 5- حمران بن أعين از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت در باره فرمايش خداى تعالى كه مى‏فرمايد: ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ (سپس خداوند اجلى را مقرّر فرمود و اجلى ديگر در نزد او به نام و معلوم است) «1» فرمود: «اجل دو گونه است: اجلى حتمى، و اجلى موقوف، پس حمران به او عرض كرد: محتوم چيست؟ فرمود: آنچه كه خداوند آن را خواسته باشد، حمران عرض كرد: من اميدوارم كه اجل سفيانى از نوع موقوف (غير حتمى) باشد، امام باقر عليه السّلام فرمود: نه به خدا قسم كه آن از امور حتمى است». (2) 6- فضيل بن يسار از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «از ميان كارها امورى موقوف هستند، و امورى حتمى، و سفيانى از جمله امور حتمى است كه چاره و گريزى از آن نيست». (3) 7- خلّاد صائغ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «سفيانى را غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 420 چاره و گزيرى نباشد، و خروج نمى‏كند مگر در ماه رجب، مردى به آن حضرت عرض كرد: اى ابا عبد اللَّه هنگامى كه او خروج مى‏كند حال و وضع ما چگونه خواهد بود؟ فرمود: «هنگامى كه چنان شود شما به سوى ما روى آوريد». (1) 8- جابر جعفى گويد: «از امام باقر عليه السّلام در مورد سفيانى سؤال كردم: فرمود: چگونه ممكن است شما به سفيانى برسيد تا آنگاه كه پيش از او شيصبانى خروج كند او از سرزمين كوفان خروج مى‏كند و همانند چشمه آب از زمين مى‏جوشد، و كاروان شما را مى‏كشد، پس از آن منتظر سفيانى و خروج قائم عليه السّلام باشيد». (2) 9- علىّ بن أبي حمزه گويد: «از مكّه تا مدينه همراه موسى بن جعفر عليهما السّلام بودم، روزى به من فرمود: اى علىّ اگر همه اهل آسمانها و زمين بر بني عبّاس خروج كنند زمين از خون همه آنان سيراب مى‏شود (و حقّ روى كار نيايد) تا آنگاه كه سفيانى خروج كند، به آن حضرت عرض كردم: اى سرور من امر او از حتميّات است؟ فرمود: آرى، سپس اندكى سر به زير افكند و بعد سر برداشت و فرمود: حكومت بني عبّاس حيله و نيرنگ‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 421 است، از بين مى‏رود تا جايى كه گفته شود: ديگر چيزى از آن به جاى نمانده است، سپس دوباره شروع به شكل‏گيرى مى‏كند تا جايى كه گفته شود: چيزى بر سر آن نگذشته است». (1) 10- ابو هاشم داود بن قاسم جعفرىّ گويد: «ما در محضر امام جواد عليه السّلام بوديم و سخن از سفيانى به ميان آمد و آنچه در روايات آمده كه كار او از حتميّات است، من به آن حضرت عرض كردم: آيا خدا را در امور حتمى بدائى پديد مى‏آيد؟ فرمود: آرى، به آن حضرت عرض كرديم: پس با اين ترتيب ما مى‏ترسيم كه در مورد قائم نيز خدا را بدائى حاصل شود، فرمود: همانا قائم از وعده‏ها است، و خداوند خلاف وعده خود رفتار نمى‏كند» (يعنى خداوند وعده فرموده كه كسانى كه ايمان آورده‏اند از شما و شايستگان را خليفه زمين گرداند). (2) 11- حسن بن جهم گويد: «به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد ايشان بازگو مى‏كنند كه سفيانى در حالى قيام مى‏كند كه دولت بني عبّاس از ميان رفته است، فرمود: دروغ مى‏گويند او قيام مى‏كند و سلطنت بني عبّاس همچنان برپا است»، (شايد سفيانى متعدّد باشد يا حكومت بني عبّاس دوباره تجديد شود چنان كه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 422 در خبر نهم گذشت». (1) 12- عبد اللَّه بن أبى يعفور گويد: امام باقر عليه السّلام به من فرمود: «همانا واقعه‏اى براى فرزندان عبّاس و مروانىّ در قرقيسياء روى خواهد داد كه پسر نوجوان در آن پيشامد پير گردد و خداوند هر گونه يارى را از ايشان برگيرد، و به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام كند كه: از گوشت تن ستمگران خود را سير كنيد، سپس سفيانى خروج خواهد كرد». (2) 13- هشام بن سالم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هنگامى كه سفيانى بر شهرهاى پنجگانه تسلّط يافت نه ماه براى او بشماريد- و گمان هشام اين است كه آن شهرهاى پنجگانه عبارت است از: دمشق، فلسطين، اردن، حمص و حلب-». (3) 14- حارث همدانى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «مهدى داراى چشمانى است كه سياهى آن فرو افتاده (شايد مخمور) و موى تابدار است، و بر غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 423 گونه‏اش خالى است، مبدأ او از سوى مشرق است و چون چنان شود سفيانى خروج كند و به اندازه دوران باردارى يك زن كه نه ماه است حكومت خواهد كرد، در شام خروج مى‏كند و مردم شام او را گردن مى‏نهند جز چند طايفه از آنان كه بر حقّ پايدارند، خداوند آنان را از خروج به همراهى او نگه مى‏دارد و با سپاهى بسيار (پر تاخت و تاز) به مدينه مى‏آيند تا آنگاه كه به دشت مدينه مى‏رسد خداوند او را به زمين فرو مى‏برد و اين همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است در كتاب خود كه وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ- الآية: (اگر ببينى- آنان را در حال مرگى سخت پر عذاب- آن هنگامى كه هراسانند پس هيچ عذابي از آنان فوت نشود و از مكانى نزديك- زير قدمهايشان- گرفتار مى‏شوند). «1» (1) 15- هشام بن سالم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «يمانى و سفيانى همچون دو اسب مسابقه‏اند». (2) 16- مغيرة بن سعيد از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: [امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:] «هنگامى كه دو نيزه در شام برخورد كنند (ردّ و بدل شوند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 424 از يك ديگر باز نگردند مگر آنكه نشانه‏اى از نشانه‏هاى خداوند پديدار شود، عرض شد: اى امير المؤمنين آن نشانه چيست؟ فرمود: زلزله‏اى است كه در شام روى مى‏دهد و در آن بيش از صد هزار تن به هلاكت مى‏رسند، خداوند آن واقعه را رحمتى براى مؤمنان و عذابي براى كافران قرار مى‏دهد، چون چنان شود پس به سوار اين مركبهاى سفيد و سياه و گوش و دم بريده بنگريد و نيز به پرچمهاى زرد، كه از مغرب روى مى‏آورد تا به شام برسند و اين به هنگام بزرگترين بيتابى و اندوه و مرگ سرخ است، پس وقتى چنان شد به فرو ريختن قريه‏اى از دمشق كه به آن حرستا گفته مى‏شود بنگريد، و چون چنين شود پسر جگرخواره (هند) از وادى يابس (درّه خشك) خروج كند تا بر منبر دمشق نشيند و چون چنين شود منتظر خروج مهدى [عليه السّلام‏] باشيد» (ظاهرا در اين روايات از نوع حكومت تعبير به شخص شده است و سفيانى يا ديگر اسماء ذكر شده نماد نوع حكومت است نه شخص). (1) 17- يونس بن أبى يعفور گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «هنگامى كه سفيانى خروج كند سپاهى به طرف ما و سپاهى به طرف شما گسيل مى‏دارد، چون چنان شد شما نزد ما بيائيد با [هر] وسيله و مركب ناهموار و سخت يا هموار و آرام». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 425 (1) 18- محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «سفيانى سرخ‏روئى سفيد پوست و زاغ چشم است، هرگز خدا را پرستش ننموده و هرگز نه مكّه را ديده و نه مدينه را، مى‏گويد: خدايا خون خويش را (از مردم) مى‏طلبم هر چند با رفتن در آتش باشد، خدايا خون خويش را مى‏طلبم هر چند با رفتن در آتش باشد».
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 293 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) (باب- 12) (آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السّلام آن را وصف فرموده‏اند) (1) 1- علىّ بن رئاب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه با امير المؤمنين عليه السّلام پس از كشته شدن عثمان، بيعت به عمل آمد، بر فراز منبر رفته خطبه‏اى ايراد فرمود كه آن را (امام صادق عليه السّلام) ذكر نموده است در آن خطبه مى‏فرمايد: «مردم بدانيد كه گرفتارى شما (دگربار) به شكل خود در همان روزى كه خداوند پيامبر خويش را برانگيخت باز گرديد، سوگند به كسى كه او را به حقّ برانگيخت حتما آشفته و درهم شويد و بدون شكّ غربال گرديد (با فتنه‏ها كه به شما بر خورد مى‏كند نيكان از بدان جداسازى مى‏شوند) تا آنكه پائين مرتبه شما به بلند پايه شما، و بلند پايه شما به پائين مرتبه شما باز گردد (زير و رو شويد) و پيشى گيرند البتّه آن مسابقه گيران كه عقب ماندند، و عقب مانند آن مسابقه‏كاران كه پيشى گرفتند. به خدا سوگند هيچ نشانه‏اى را پنهان نكرده‏ام و هيچ دروغى بر زبان نرانده‏ام، و من را از اين مقام و چنين روز آگاه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 289 ساخته بودند». (1) 2- معمّر بن خلّاد گويد: شنيدم امام رضا عليه السّلام (اين آيه را تلاوت) مى‏فرمود: «آيا مردم پنداشته‏اند كه تنها به اينكه بگويند ايمان آورديم رها مى‏شوند و ايشان مورد آزمايش قرار نخواهند گرفت» سپس به من فرمود آزمايش چيست؟ عرض كردم: فدايت شوم آنچه به نظر ما مى‏رسد عبارت از گرفتارى در دين است پس فرمود: گرفتار و مبتلا مى‏شوند همچنان كه طلا گرفتار (بوته آزمايش) مى‏شود سپس فرمود: خالص مى‏شوند همچنان كه طلا (پس از رفتن در بوته آزمايش و كوره) خالص مى‏شود». (2) 3- سليمان بن صالح در حديثى كه سند آن را به امام باقر عليه السّلام مى‏رساند روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «دلهاى مردانى از شما از اين سخنتان روى درهم مى‏كشد [پس (سعى كنيد اوّل) اندكى از آن را در اختيارشان قرار دهيد] پس چنانچه شخص بدان اقرار نمود افزونش سازيد و هر كه انكار كرد پس رهايش كنيد، همانا ناگزير است كه فتنه‏اى پيش آيد كه در آن همه ياران يك دل و نزديكان از پاى درآيند چندان كه افراد موشكاف [و محافظه‏كار] نيز در آن از پاى در آيند تا آنجا كه كسى بر جاى نماند مگر ما و شيعيان ما». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 290 (1) 4- عبد اللَّه بن حمّاد به سال 229 به واسطه مردى، از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه يكى از ياران آن حضرت بر او وارد شد و عرض كرد: فدايت گردم، به خدا قسم من شما و هر كس دوستدار شماست دوست مى‏دارم اى سرورم چقدر شيعه شما زيادست، حضرت فرمود: بگو آنان چه مقدارند؟ عرض كرد: بسيار زياد، حضرت فرمود: مى‏توانى آنان را بشمارى؟ عرض كرد: تعدادشان بيشتر از اينها است، پس امام صادق عليه السّلام فرمود: آگاه باش هر گاه آن عدّه وصف شده كه سيصد و ده نفر و اندى هستند شمارشان كامل شود، آنگاه چنان كه شما مى‏خواهيد خواهد شد، لكن شيعه ما كسى است كه صدايش از حدّ گوش خودش نمى‏گذرد و نيز كينه و ناراحتى درونش از حدّ پيكر او تجاوز نمى‏كند، و ما را آشكار نمى‏ستايد و با دشمنان ما نمى‏ستيزد، و با عيبجويان ما هم‏نشينى نمى‏كند، و با بدگويان ما هم سخن نمى‏شود و آنان را كه با ما دشمن هستند دوست نمى‏دارد و با دوستان ما دشمنى نمى‏ورزد؛ عرض كردم پس چه كنم با اين شيعه گوناگون كه گويند ما بر طريق تشيّع هستيم؟ فرمود: اينان خود گرفتار جدائى و آزمايش خواهند گشت و تبديل و جابجائى در ميانشان رخ خواهد داد و به قحطى و كمبود كه نابودشان سازد (مبتلا شوند) و شمشيرى كه خونشان بريزد و اختلافاتى بهم رسد كه پراكنده‏شان كند. غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 291 (1) همانا شيعه ما كسى است كه همچون سگان پارس نكند و همانند كلاغ حرص نورزد و نزد مردم به گدائى دست نيازد اگر چه از گرسنگى بميرد، عرض كردم: فدايت شوم چنين افرادى را كه بدين صفت موصوف‏اند در كجا جستجو كنم؟ فرمود: آنان را در گوشه و كنار زمين بجوى، آنان كسانى هستند كه زندگى سبكى دارند و خانه بدوش هستند كه اگر حاضر باشند شناخته نمى‏شوند و اگر از نظرها پنهان شوند كسى متوجّه آنان نمى‏گردد و اگر بيمار شوند عيادت نمى‏شوند و اگر خواستگارى كنند با آنان ازدواج نشود، و اگر وفات يابند بر جنازه آنان كسى حضور نيابد، آنان كسانى‏اند كه در اموالشان با يك ديگر مواسات مى‏كنند و در آرامگاه خود با يك ديگر ديدار و ملاقات دارند و خواسته‏هايشان با يك ديگر برخورد و اختلاف پيدا نمى‏كند هر چند از شهرهاى گوناگون باشند». (2) 5- مهزم اسدى از امام صادق عليه السّلام همانند حديث قبل را روايت كرده جز اينكه در آن اين جملات را افزوده است كه: «و اگر مؤمنى را ببينند او را بزرگ مى‏دارند و اگر منافقى را ببينند از او دورى مى‏جويند و به هنگام مرگ بيتابى نمى‏كنند و در آرامگاه خويش با يك ديگر ديدار مى‏نمايند- سپس ادامه حديث را نقل مى‏كند». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 292 (1) 6- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «به همراه قائم عليه السّلام از عرب تعداد ناچيزى خواهد بود. به آن حضرت عرض شد: همانا از عرب كسانى كه اين امر را توصيف مى‏كنند فراوانند، فرمود: مردم ناگزيرند از اينكه مورد امتحان و پاكسازى و جداسازى و بوجارى و غربال شدن قرار گيرند و در آينده نزديك مردم بسيارى از غربال خارج خواهند شد». (2) 7- عبد اللَّه بن أبى يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه از آن حضرت شنيده است كه مى‏فرمايد: «واى بر سركشان عرب از شرّى كه در پيش است، عرض كردم: فدايت گردم از عرب چه تعداد با قائم همراه‏اند؟ فرمود: تعداد اندكى، پس عرض كردم: به خدا قسم از عرب كسانى كه اين امر را وصف مى‏كنند (قائل به اين امر باشند) بسى فراوانند، پس آن حضرت فرمود: ناگزير مردم بايد مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند و غربال معنوى شوند كه در اين صورت بيشتر نخاله از غربال خارج مى‏گردند». همچنين آن را (حديث ياد شده را) با آوردن الفاظش محمّد بن يعقوب كلينىّ از طريقى‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 293 ديگر از عبد اللَّه بن ابي يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه او گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم- و همانند حديث قبل را ذكر كرده است- (1) 8- ابو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: «به خدا سوگند حتما از يك ديگر باز شناخته مى‏شويد، به خدا قسم حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد، به خدا قسم حتما بوجارى و غربال خواهيد شد همان گونه كه «زؤان» (دانه كوچكى است كه در ميان گندمها مى‏رويد) از گندم غربال مى‏شود». (2) 9- از عميره بنت نفيل روايت شده است كه گفت: شنيدم حسين بن علىّ عليهما السّلام مى‏فرمايد: «آن امر كه شما انتظارش را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اينكه پاره‏اى از شما از ديگرى بيزارى جويد و بعضى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و پاره‏اى از شما بر كفر ديگرى شهادت دهد و پاره‏اى از شما عدّه ديگر را نفرين و لعن كند، پس به آن حضرت عرض كردم: خيرى در اين چنين زمان نيست، پس حسين عليه السّلام فرمود: تمامى خير در همان زمان است، قائم ما قيام مى‏كند و همه اينها را از بين مى‏برد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 304 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 294 (1) 10- عبد اللَّه بن جبله به واسطه يكى از رجال خود از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى بعض ديگر آب دهان اندازد و تا اينكه پاره‏اى از شما ديگرى را لعن كند و تا اينكه گروهى از شما گروه ديگر را دروغگو بنامد». (2) 11- از مالك بن ضمره روايت شده كه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «اى مالك ابن ضمره چگونه خواهى بود وقتى كه شيعيان اين چنين اختلاف كنند- و انگشتان خويش را در هم نموده بعضى را در ميان بعضى ديگر فرو برد- پس عرض كردم: اى امير المؤمنين در چنان حال اثرى از خير نخواهد بود، آن حضرت فرمود: تمامى خير در آن هنگام است. اى مالك بن ضمره بدان هنگام قائم ما به پا خواهد خاست و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسول او صلّى اللَّه عليه و آله دروغ مى‏بندند پيش مى‏كشد (فرا مى‏خواند) و آنان را مى‏كشد سپس خداوند ايشان را جملگى بر امرى واحد گرد مى‏آورد (متّفق مى‏سازد)». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 295 (1) 12- ابراهيم بن عمر يمانى به واسطه مردى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اى شيعه آل محمّد، حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد همچون پالودن و برطرف شدن سرمه از چشم، كه صاحب چشم مى‏داند چه وقتى سرمه در چشمش جاى مى‏گيرد ولى نمى‏داند چه زمانى از آن بيرون مى‏شود و به همين گونه است حال مرد كه بر طريق امر ما (امامت) صبح مى‏كند (روز را آغاز مى‏كند) و بعد روز را شب مى‏كند و (بعد) در حالى كه از آن خارج شده شب را به صبح مى‏برد» (يعنى بامداد مسلمان است و شامگاه كافر و بالعكس). (2) 13- مهزم بن أبى برده اسدى و ديگران از امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند بدون ترديد بسان درهم شكستن آبگينه درهم خواهيد شكست البتّه آن شيشه به صورت اوّليه باز گردانده شود (آن را ذوب كرده از نو بسازند) و بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد (قابل ترميم و باز يافتن شكل نخستين خود است) به خدا سوگند حتما درهم خواهيد شكست همچون شكستن سفال (گل پخته)، همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى (بدان صورت نخستين) چنان كه بوده است باز نمى‏گردد (قابل ترميم نيست) [و] به خدا قسم حتما غربال خواهيد شد [و] سوگند به‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 296 خدا بدون شكّ از يك ديگر باز شناخته خواهيد شد (1) [و] به خدا قسم پاكسازى خواهيد گشت تا جايى كه از شما جز اندكى باقى نماند و (در اين حال حركتى حاكى از بى‏اعتنائى به مردم به دست خود داده) كف دست خويش را به يك سو برگرداند». پس شما اى جماعت شيعه بدين احاديث روايت شده از امير المؤمنين عليه السّلام و آنان كه از امامان عليهم السّلام پس از او بودند (امامان پس از او) ژرف‏بينانه بنگريد و از آنچه شما را برحذر داشته‏اند دورى كنيد و نسبت به آنچه از ناحيه آنان رسيده با تأمّل كافى بينديشيد و در آن تفكّر كنيد چنان تفكّرى كه توأم با دقّت كامل و تحقيق باشد، كه در جلوگيرى (از شكّ و كجروى و گمراهى) چيزى رساتر از گفتار ايشان وجود ندارد كه: «همانا مرد صبح مى‏كند بر طريق امامت ما، و شب مى‏كند در حالى كه از آن بيرون رفته است و شب مى‏كند بر طريقه امر ما و صبح مى‏كند در حالى كه از آن رويّه خارج شده است» آيا اين گفتار دليل خارج شدن (گروهى) با وجود روشنى راه، از آئين امامت و رها كردن آنچه در باره امامت معتقد بودند نيست؟!. و در فرمايش آن حضرت عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «به خدا سوگند همانند شكستن شيشه درهم خواهيد شكست و البتّه شيشه (به صورت اوّليه) بازگردانده شود پس بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد، سوگند به خدا بدون ترديد حتما بسان شكستن سفال درهم خواهيد شكست و همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى چنان كه بوده است دوباره‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 297 باز نمى‏گردد» (1) پس آن را مثال مى‏زند براى كسى كه بر مذهب اماميّه باشد و بعد با فتنه‏اى كه او را عارض مى‏شود از آن طريق روى گرداند، سپس با نظر لطفى از سوى خداوند سعادت و نيكبختى او را در مى‏يابد پس تاريكى آنچه در آن داخل شده و صفا و پاكى رويّه‏اى كه از آن خارج گرديده براى او روشن مى‏شود و قبل از مرگ با توبه و بازگشت، به طرف حقّ مى‏شتابد و خداوند نيز توبه او را خواهد پذيرفت و وى را به حال نخستين كه راه يافته بود باز مى‏گرداند همچون شيشه كه پس از شكسته‏شدنش بدان صورت كه قبلا بوده است باز مى‏گردد. و نيز اين مثلى است براى كسى كه بر اين امر معتقد بوده و بعد از آن خارج شود و همچنان در بدبختى عمر او به سرانجام مى‏رسد كه مرگ گريبانش را مى‏گيرد و او همچنان بر اعتقاد خويش است، بدون اينكه از آن توبه كرده يا به سوى حقّ باز گرديده باشد پس او به مثل همچون آن سفال است كه شكسته مى‏شود و به حال نخستين خود باز نمى‏گردد، زيرا پس از مرگ و در حال جان دادن براى او توبه‏اى نيست، از خداوند پايدارى بر آنچه را كه بدان بر ما منّت نهاده خواستاريم و از او مى‏خواهيم كه بر احسان خويش بيفزايد كه ما از آن او و از اوئيم. (2) 14- ابراهيم بن هلال گويد: «به أبى الحسن (امام رضا) عليه السّلام عرض كردم: فدايت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 298 گردم پدرم بر اعتقاد به اين امر از دنيا رفت و من نيز به سنّ و سالى رسيده‏ام كه مى‏بينى، من مى‏ميرم و تو خبرى به من نمى‏دهى؟ فرمود: اى ابا اسحاق تو نيز شتاب مى‏كنى؟ عرض كردم: بلى به خدا قسم شتاب مى‏كنم و چرا نبايد شتاب كنم در حالى كه (سنّ من بالا رفته و) من از سنّ و سال بدان پايه رسيده‏ام كه خود مى‏بينى، فرمود: اى ابا اسحاق آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه از يك ديگر باز شناخته شويد و پاكسازى گرديد تا اينكه باقى نماند از شما جز تعدادى هر چه كمتر، سپس كف دست خود را (به نشانه بى‏اعتنائى) برگردانيد». (1) 15- صفوان بن يحيى گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: آنچه شما چشمان خود را به سويش مى‏داريد (منتظر و چشم به راه آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى و جداسازى شويد و تا اينكه نماند از شما مگر هر چه كمتر و كمتر». (2) 16- محمّد بن منصور صيقل از پدر خود روايت كرده كه گويد: «بر امام باقر عليه السّلام وارد شدم و جماعتى نزد او بودند پس در آن ميان كه ما با يك ديگر سخن مى‏گفتيم و آن حضرت روى به يكى از ياران خود داشت، ناگاه رو به ما كرده فرمود: شما در مورد چه چيز سخن مى‏گوئيد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردنهاى خود را به سويش مى‏كشيد غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 299 (منتظر آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى شويد، [هيهات‏] و آنچه گردنهاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد واقع نمى‏گردد تا اينكه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردنهاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدى، و آنچه به جانبش گردنهاى خود را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سيه‏روزى، و آنكه اهل سعادت است به نيكبختى رسد». باز محمّد بن منصور از پدر خود روايت كرده كه گفت: من و حارث بن مغيره با گروهى از شيعيان نزد امام باقر عليه السّلام بوديم و آن حضرت سخن ما را مى‏شنيد، گويد: و همانند حديث پيش را ذكر نمود جز اينكه، در هر بار مى‏فرمود: نه به خدا سوگند آنچه چشمهاى خويش را به سويش دوخته‏ايد نخواهد شد تا ...- يعنى با قسم-». (1) 17- اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «بسان زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد، در ميان پرندگان پرنده‏اى نيست مگر اينكه زنبور عسل را ناتوان و كوچك مى‏شمارد، اگر پرندگان مى‏دانستند در تهيگاه‏هاى (اندرون) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 300 آن چه بركتى نهفته است (1) هرگز با او چنان رفتارى نمى‏كردند (يعنى او را رها نكرده و آزاد نمى‏گذاشتند)، با مردم به زبانها و جسم‏هاى خويش آميزش داشته باشيد (يعنى حشر و نشر زبانى و جسمانى) ولى با دلهاى خويش و رفتارتان از آنان دورى كنيد، قسم به آنكه جان من به دست اوست آنچه را دوست مى‏داريد نخواهيد ديد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و تا جايى كه بعضى از شما عدّه ديگر را دروغگويان بنامد و تا آنجا كه از شما- يا شايد فرموده باشد از شيعه من- باقى نماند مگر (عدّه‏اى ناچيز) همچون بى‏مقدارى سرمه در چشم و نمك در غذا، اكنون براى شما مثالى مى‏زنم و آن عبارت از مثل مردى است كه داراى گندمى باشد پس آن را پاك نموده و در خانه‏اى ريخته باشد و آن را به اميد خدا در آنجا رها كرده باشد، بعد به سر گندم خود باز گردد و ناگاه ببيند و در آن كرم افتاده است، پس آن را بيرون آورده پاك نمايد، سپس آن را بدان خانه باز گردانيده و آن را رها نموده، مدّتى در آنجا بماند باز نزد آن برگشته و ببيند كه ديگر بار تعدادى كرم به آن رسيده است، پس آن را خارج ساخته و تميز و پاك نموده (به محلّ اوّل) باز گردانيده باشد و پيوسته اين كار همچنان تكرار شود تا اينكه از آن مشتى همچون گندم خالص يك بته از خوشه گندم كه كرم نتوانسته هيچ آسيبى به آن برساند باقى بماند، شما نيز همين گونه مورد جداسازى قرار مى‏گيريد تا اينكه از شما باقى نماند مگر جماعتى كه فتنه‏ها به آن زيانى نمى‏رساند». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 301 (1) از ابي كهمس و ديگران روايت شده و او حديث را به امير المؤمنين عليه السّلام رسانيده و همانند حديث سابق الذّكر را نقل مى‏كند، و اين حديث در آغاز همين كتاب آمده بود. (2) 18- ابو بصير گويد: ابو جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام فرمود: همانا مثل شيعه مثل اندر است (يعنى محلّى كه خوشه‏هاى گندم را براى كوبيدن روى هم مى‏نهند و خرمنگاه گويند، و يا محلّى كه در آن گندم انبار مى‏كنند) پس آن گندم را (كرم يا آفتى) گندمخوار بهم رسد و از آن آفت پاك كرده شود و باز آفتى خورنده به آن برسد و از آن آفت نيز پاك شود تا اينكه از آن مقدارى بماند كه كرم آفت نتواند به آن زيانى وارد كند، شيعه ما نيز چنين‏اند، از يك ديگر جداسازى و پاكسازى مى‏گردند، تا اينكه جماعتى از آنان باقى بماند كه فتنه‏ها هيچ آسيبى بديشان نمى‏رساند». (3) 19- فضل بن ابي قرّه تفليسىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و آن حضرت از پدر خويش (امام باقر عليه السّلام) روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «مؤمنان گرفتار خواهند شد و خداوند در آن حال ايشان را مورد جداسازى از يك ديگر و بازشناسى قرار غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 302 مى‏دهد، همانا خدا هرگز مؤمنان را از بلاى دنيا و تلخكامى‏هاى آن در امان نداشته است، بلكه آنان را در اين جهان از كورى در آخرت از سيه‏روزى در امان داشته، سپس فرمود علىّ بن الحسين عليهما السّلام كشته‏شدگان خود (اجساد كشتگان خانواده‏اش را كه در روز عاشورا به شهادت رسيدند) بعضى را بر روى بعضى ديگر مى‏گذاشت و مى‏فرمود: كشتگان ما [همچون‏] كشتگان پيامبران هستند». (1) 20- علىّ بن أبي حمزه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اگر قائم عليه السّلام قيام كند، مردم او را انكار خواهند كرد، زيرا او به صورت جوانى رشيد به سوى ايشان باز خواهد گشت. هيچ كس بر اعتقاد به او پايدار نخواهد ماند مگر مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد». و در اين حديث براى كسى كه به ديده اعتبار مى‏نگرد عبرتى است و نيز يادآورى است براى كسى كه يادآور (اهل يادآورى و بيدار شدن) و اهل بينش است، و آن عبارت از فرمايش آن حضرت است كه: «او نزد ايشان خروج مى‏كند به صورت جوانى رشيد و بر امر او كسى پابرجا نمى‏ماند جز مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 303 گرفته باشد»، (1) آيا اين گفته جز بر آن دلالت دارد كه مردم اين مدت از عمر را دور و بعيد مى‏انگارند و سر رسيدن زمان ظهور آن حضرت در نظرشان طولانى مى‏نمايد و عقب افتادنش را انكار دارند و از او نوميد مى‏شوند پس به راست و چپ پر مى‏كشند همان گونه كه امامان عليهم السّلام فرموده‏اند، مذاهب گوناگون آنها را از يك ديگر جدا مى‏كند و راههاى گوناگون فتنه‏ها بر ايشان چنددستگى و شعبه‏ها پديد مى‏آورد و از طريق سخن فريب خوردگان به درخشندگيهاى (دروغين) سراب فريفته مى‏شوند و چون او براى آنان پس از سالهائى آشكار گردد كه در موارد نظير آن براى كسى كه عمرش بدان پايه برسد پيرى و كهولت و خميدگى پشت و بروز سستى در توانائى جسمى را ايجاب مى‏كند (مع الوصف آن حضرت) به صورت جوانى رشيد و ميان‏سال خارج گردد هر كه در دلش بيمارى (سستى و انحراف) وجود دارد او را انكار خواهد كرد و هر كس كه خداوند از پيش به واسطه آنچه كه او را به آن توفيق بخشيده و آگاهى از حال آن حضرت را كه از پيش به او داده برايش نيكى خواسته است و او را بدين روايات از گفته امامان راستگو عليهم السّلام دسترسى قرار داده و او نيز آن را تصديق نموده و بدان عمل كرده است، و او از پيش مى‏دانسته است آنچه را كه از امر خداوند تدبير او پيش مى‏آيد، پس بدون شكّ و ترديد و سرگردانى در انتظار آن به سر مى‏برد، به سخنان بيهوده ابليس و پيروان او گول نمى‏خورد (و همچنان بر اعتقاد به آن حضرت پابرجا خواهد ماند) شكر خداى را كه ما را از آن جمله قرار داد كه در حقّشان نيكى روا داشته و به آنان نعمت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 299 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 294 (1) 10- عبد اللَّه بن جبله به واسطه يكى از رجال خود از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى بعض ديگر آب دهان اندازد و تا اينكه پاره‏اى از شما ديگرى را لعن كند و تا اينكه گروهى از شما گروه ديگر را دروغگو بنامد». (2) 11- از مالك بن ضمره روايت شده كه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «اى مالك ابن ضمره چگونه خواهى بود وقتى كه شيعيان اين چنين اختلاف كنند- و انگشتان خويش را در هم نموده بعضى را در ميان بعضى ديگر فرو برد- پس عرض كردم: اى امير المؤمنين در چنان حال اثرى از خير نخواهد بود، آن حضرت فرمود: تمامى خير در آن هنگام است. اى مالك بن ضمره بدان هنگام قائم ما به پا خواهد خاست و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسول او صلّى اللَّه عليه و آله دروغ مى‏بندند پيش مى‏كشد (فرا مى‏خواند) و آنان را مى‏كشد سپس خداوند ايشان را جملگى بر امرى واحد گرد مى‏آورد (متّفق مى‏سازد)». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 295 (1) 12- ابراهيم بن عمر يمانى به واسطه مردى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اى شيعه آل محمّد، حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد همچون پالودن و برطرف شدن سرمه از چشم، كه صاحب چشم مى‏داند چه وقتى سرمه در چشمش جاى مى‏گيرد ولى نمى‏داند چه زمانى از آن بيرون مى‏شود و به همين گونه است حال مرد كه بر طريق امر ما (امامت) صبح مى‏كند (روز را آغاز مى‏كند) و بعد روز را شب مى‏كند و (بعد) در حالى كه از آن خارج شده شب را به صبح مى‏برد» (يعنى بامداد مسلمان است و شامگاه كافر و بالعكس). (2) 13- مهزم بن أبى برده اسدى و ديگران از امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند بدون ترديد بسان درهم شكستن آبگينه درهم خواهيد شكست البتّه آن شيشه به صورت اوّليه باز گردانده شود (آن را ذوب كرده از نو بسازند) و بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد (قابل ترميم و باز يافتن شكل نخستين خود است) به خدا سوگند حتما درهم خواهيد شكست همچون شكستن سفال (گل پخته)، همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى (بدان صورت نخستين) چنان كه بوده است باز نمى‏گردد (قابل ترميم نيست) [و] به خدا قسم حتما غربال خواهيد شد [و] سوگند به‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 296 خدا بدون شكّ از يك ديگر باز شناخته خواهيد شد (1) [و] به خدا قسم پاكسازى خواهيد گشت تا جايى كه از شما جز اندكى باقى نماند و (در اين حال حركتى حاكى از بى‏اعتنائى به مردم به دست خود داده) كف دست خويش را به يك سو برگرداند». پس شما اى جماعت شيعه بدين احاديث روايت شده از امير المؤمنين عليه السّلام و آنان كه از امامان عليهم السّلام پس از او بودند (امامان پس از او) ژرف‏بينانه بنگريد و از آنچه شما را برحذر داشته‏اند دورى كنيد و نسبت به آنچه از ناحيه آنان رسيده با تأمّل كافى بينديشيد و در آن تفكّر كنيد چنان تفكّرى كه توأم با دقّت كامل و تحقيق باشد، كه در جلوگيرى (از شكّ و كجروى و گمراهى) چيزى رساتر از گفتار ايشان وجود ندارد كه: «همانا مرد صبح مى‏كند بر طريق امامت ما، و شب مى‏كند در حالى كه از آن بيرون رفته است و شب مى‏كند بر طريقه امر ما و صبح مى‏كند در حالى كه از آن رويّه خارج شده است» آيا اين گفتار دليل خارج شدن (گروهى) با وجود روشنى راه، از آئين امامت و رها كردن آنچه در باره امامت معتقد بودند نيست؟!. و در فرمايش آن حضرت عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «به خدا سوگند همانند شكستن شيشه درهم خواهيد شكست و البتّه شيشه (به صورت اوّليه) بازگردانده شود پس بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد، سوگند به خدا بدون ترديد حتما بسان شكستن سفال درهم خواهيد شكست و همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى چنان كه بوده است دوباره‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 297 باز نمى‏گردد» (1) پس آن را مثال مى‏زند براى كسى كه بر مذهب اماميّه باشد و بعد با فتنه‏اى كه او را عارض مى‏شود از آن طريق روى گرداند، سپس با نظر لطفى از سوى خداوند سعادت و نيكبختى او را در مى‏يابد پس تاريكى آنچه در آن داخل شده و صفا و پاكى رويّه‏اى كه از آن خارج گرديده براى او روشن مى‏شود و قبل از مرگ با توبه و بازگشت، به طرف حقّ مى‏شتابد و خداوند نيز توبه او را خواهد پذيرفت و وى را به حال نخستين كه راه يافته بود باز مى‏گرداند همچون شيشه كه پس از شكسته‏شدنش بدان صورت كه قبلا بوده است باز مى‏گردد. و نيز اين مثلى است براى كسى كه بر اين امر معتقد بوده و بعد از آن خارج شود و همچنان در بدبختى عمر او به سرانجام مى‏رسد كه مرگ گريبانش را مى‏گيرد و او همچنان بر اعتقاد خويش است، بدون اينكه از آن توبه كرده يا به سوى حقّ باز گرديده باشد پس او به مثل همچون آن سفال است كه شكسته مى‏شود و به حال نخستين خود باز نمى‏گردد، زيرا پس از مرگ و در حال جان دادن براى او توبه‏اى نيست، از خداوند پايدارى بر آنچه را كه بدان بر ما منّت نهاده خواستاريم و از او مى‏خواهيم كه بر احسان خويش بيفزايد كه ما از آن او و از اوئيم. (2) 14- ابراهيم بن هلال گويد: «به أبى الحسن (امام رضا) عليه السّلام عرض كردم: فدايت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 298 گردم پدرم بر اعتقاد به اين امر از دنيا رفت و من نيز به سنّ و سالى رسيده‏ام كه مى‏بينى، من مى‏ميرم و تو خبرى به من نمى‏دهى؟ فرمود: اى ابا اسحاق تو نيز شتاب مى‏كنى؟ عرض كردم: بلى به خدا قسم شتاب مى‏كنم و چرا نبايد شتاب كنم در حالى كه (سنّ من بالا رفته و) من از سنّ و سال بدان پايه رسيده‏ام كه خود مى‏بينى، فرمود: اى ابا اسحاق آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه از يك ديگر باز شناخته شويد و پاكسازى گرديد تا اينكه باقى نماند از شما جز تعدادى هر چه كمتر، سپس كف دست خود را (به نشانه بى‏اعتنائى) برگردانيد». (1) 15- صفوان بن يحيى گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: آنچه شما چشمان خود را به سويش مى‏داريد (منتظر و چشم به راه آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى و جداسازى شويد و تا اينكه نماند از شما مگر هر چه كمتر و كمتر». (2) 16- محمّد بن منصور صيقل از پدر خود روايت كرده كه گويد: «بر امام باقر عليه السّلام وارد شدم و جماعتى نزد او بودند پس در آن ميان كه ما با يك ديگر سخن مى‏گفتيم و آن حضرت روى به يكى از ياران خود داشت، ناگاه رو به ما كرده فرمود: شما در مورد چه چيز سخن مى‏گوئيد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردنهاى خود را به سويش مى‏كشيد غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 299 (منتظر آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى شويد، [هيهات‏] و آنچه گردنهاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد واقع نمى‏گردد تا اينكه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردنهاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدى، و آنچه به جانبش گردنهاى خود را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سيه‏روزى، و آنكه اهل سعادت است به نيكبختى رسد». باز محمّد بن منصور از پدر خود روايت كرده كه گفت: من و حارث بن مغيره با گروهى از شيعيان نزد امام باقر عليه السّلام بوديم و آن حضرت سخن ما را مى‏شنيد، گويد: و همانند حديث پيش را ذكر نمود جز اينكه، در هر بار مى‏فرمود: نه به خدا سوگند آنچه چشمهاى خويش را به سويش دوخته‏ايد نخواهد شد تا ...- يعنى با قسم-». (1) 17- اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «بسان زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد، در ميان پرندگان پرنده‏اى نيست مگر اينكه زنبور عسل را ناتوان و كوچك مى‏شمارد، اگر پرندگان مى‏دانستند در تهيگاه‏هاى (اندرون) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 304 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 300 آن چه بركتى نهفته است (1) هرگز با او چنان رفتارى نمى‏كردند (يعنى او را رها نكرده و آزاد نمى‏گذاشتند)، با مردم به زبانها و جسم‏هاى خويش آميزش داشته باشيد (يعنى حشر و نشر زبانى و جسمانى) ولى با دلهاى خويش و رفتارتان از آنان دورى كنيد، قسم به آنكه جان من به دست اوست آنچه را دوست مى‏داريد نخواهيد ديد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و تا جايى كه بعضى از شما عدّه ديگر را دروغگويان بنامد و تا آنجا كه از شما- يا شايد فرموده باشد از شيعه من- باقى نماند مگر (عدّه‏اى ناچيز) همچون بى‏مقدارى سرمه در چشم و نمك در غذا، اكنون براى شما مثالى مى‏زنم و آن عبارت از مثل مردى است كه داراى گندمى باشد پس آن را پاك نموده و در خانه‏اى ريخته باشد و آن را به اميد خدا در آنجا رها كرده باشد، بعد به سر گندم خود باز گردد و ناگاه ببيند و در آن كرم افتاده است، پس آن را بيرون آورده پاك نمايد، سپس آن را بدان خانه باز گردانيده و آن را رها نموده، مدّتى در آنجا بماند باز نزد آن برگشته و ببيند كه ديگر بار تعدادى كرم به آن رسيده است، پس آن را خارج ساخته و تميز و پاك نموده (به محلّ اوّل) باز گردانيده باشد و پيوسته اين كار همچنان تكرار شود تا اينكه از آن مشتى همچون گندم خالص يك بته از خوشه گندم كه كرم نتوانسته هيچ آسيبى به آن برساند باقى بماند، شما نيز همين گونه مورد جداسازى قرار مى‏گيريد تا اينكه از شما باقى نماند مگر جماعتى كه فتنه‏ها به آن زيانى نمى‏رساند». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 301 (1) از ابي كهمس و ديگران روايت شده و او حديث را به امير المؤمنين عليه السّلام رسانيده و همانند حديث سابق الذّكر را نقل مى‏كند، و اين حديث در آغاز همين كتاب آمده بود. (2) 18- ابو بصير گويد: ابو جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام فرمود: همانا مثل شيعه مثل اندر است (يعنى محلّى كه خوشه‏هاى گندم را براى كوبيدن روى هم مى‏نهند و خرمنگاه گويند، و يا محلّى كه در آن گندم انبار مى‏كنند) پس آن گندم را (كرم يا آفتى) گندمخوار بهم رسد و از آن آفت پاك كرده شود و باز آفتى خورنده به آن برسد و از آن آفت نيز پاك شود تا اينكه از آن مقدارى بماند كه كرم آفت نتواند به آن زيانى وارد كند، شيعه ما نيز چنين‏اند، از يك ديگر جداسازى و پاكسازى مى‏گردند، تا اينكه جماعتى از آنان باقى بماند كه فتنه‏ها هيچ آسيبى بديشان نمى‏رساند». (3) 19- فضل بن ابي قرّه تفليسىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و آن حضرت از پدر خويش (امام باقر عليه السّلام) روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «مؤمنان گرفتار خواهند شد و خداوند در آن حال ايشان را مورد جداسازى از يك ديگر و بازشناسى قرار غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 302 مى‏دهد، همانا خدا هرگز مؤمنان را از بلاى دنيا و تلخكامى‏هاى آن در امان نداشته است، بلكه آنان را در اين جهان از كورى در آخرت از سيه‏روزى در امان داشته، سپس فرمود علىّ بن الحسين عليهما السّلام كشته‏شدگان خود (اجساد كشتگان خانواده‏اش را كه در روز عاشورا به شهادت رسيدند) بعضى را بر روى بعضى ديگر مى‏گذاشت و مى‏فرمود: كشتگان ما [همچون‏] كشتگان پيامبران هستند». (1) 20- علىّ بن أبي حمزه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اگر قائم عليه السّلام قيام كند، مردم او را انكار خواهند كرد، زيرا او به صورت جوانى رشيد به سوى ايشان باز خواهد گشت. هيچ كس بر اعتقاد به او پايدار نخواهد ماند مگر مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد». و در اين حديث براى كسى كه به ديده اعتبار مى‏نگرد عبرتى است و نيز يادآورى است براى كسى كه يادآور (اهل يادآورى و بيدار شدن) و اهل بينش است، و آن عبارت از فرمايش آن حضرت است كه: «او نزد ايشان خروج مى‏كند به صورت جوانى رشيد و بر امر او كسى پابرجا نمى‏ماند جز مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 303 گرفته باشد»، (1) آيا اين گفته جز بر آن دلالت دارد كه مردم اين مدت از عمر را دور و بعيد مى‏انگارند و سر رسيدن زمان ظهور آن حضرت در نظرشان طولانى مى‏نمايد و عقب افتادنش را انكار دارند و از او نوميد مى‏شوند پس به راست و چپ پر مى‏كشند همان گونه كه امامان عليهم السّلام فرموده‏اند، مذاهب گوناگون آنها را از يك ديگر جدا مى‏كند و راههاى گوناگون فتنه‏ها بر ايشان چنددستگى و شعبه‏ها پديد مى‏آورد و از طريق سخن فريب خوردگان به درخشندگيهاى (دروغين) سراب فريفته مى‏شوند و چون او براى آنان پس از سالهائى آشكار گردد كه در موارد نظير آن براى كسى كه عمرش بدان پايه برسد پيرى و كهولت و خميدگى پشت و بروز سستى در توانائى جسمى را ايجاب مى‏كند (مع الوصف آن حضرت) به صورت جوانى رشيد و ميان‏سال خارج گردد هر كه در دلش بيمارى (سستى و انحراف) وجود دارد او را انكار خواهد كرد و هر كس كه خداوند از پيش به واسطه آنچه كه او را به آن توفيق بخشيده و آگاهى از حال آن حضرت را كه از پيش به او داده برايش نيكى خواسته است و او را بدين روايات از گفته امامان راستگو عليهم السّلام دسترسى قرار داده و او نيز آن را تصديق نموده و بدان عمل كرده است، و او از پيش مى‏دانسته است آنچه را كه از امر خداوند تدبير او پيش مى‏آيد، پس بدون شكّ و ترديد و سرگردانى در انتظار آن به سر مى‏برد، به سخنان بيهوده ابليس و پيروان او گول نمى‏خورد (و همچنان بر اعتقاد به آن حضرت پابرجا خواهد ماند) شكر خداى را كه ما را از آن جمله قرار داد كه در حقّشان نيكى روا داشته و به آنان نعمت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 304 بخشيده (1) و آنان را از دانش بدان پايه رسانيده كه ديگران بدان نرسيده‏اند كه اين منّتى است لازم و موهبتى است مخصوص، سپاسى كه شايسته نعمتهاى او باشد و حقّ خداونديش را ادا كند.
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 281 (باب - 11) (رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (باب- 11) (رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (1) 1- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «پدرم- امام باقر عليه السّلام- به من فرمود: ناگزير آتشى از ناحيه آذربايجان زبانه خواهد كشيد كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد، چون چنين شود خانه‏نشين باشيد (بى‏طرف بمانيد) و تا آنگاه كه ما در خانه نشسته‏ايم شما نيز خانه‏نشين باشيد و چون كسى كه از طرف ما حركت مى‏كند فعّاليت خود را آغاز كرد به سوى او بشتابيد (به هر نحو ممكن) اگر چه بر دست و زانو. به خدا سوگند گوئى هم اكنون به او مى‏نگرم كه ميان ركن و مقام به فرمانى جديد از مردم بيعت مى‏گيرد، فرمانى كه بر عرب سخت گران است، و (پدرم) فرمود: واى بر سركشان عرب از شرّى كه روى نموده است». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 277 (1) 2- ابو الجارود از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است گويد: به آن حضرت عرض كردم: «مرا دستورى فرمائيد، پس فرمود: ترا به پرهيزگارى سفارش مى‏كنم و نيز به اينكه خانه‏نشين باشى و در گردهمائى و جمع اين مردم شركت و فعّاليّتى نكنى، و از آنان كه از ما خاندان خروج مى‏كنند دور باش كه آنان چيزى به دست ندارند و به چيزى هم نائل نمى‏شوند، بدان كه بني اميّه را حكومتى است كه مردم توان بازستاندنش را ندارند و براى اهل حقّ دولتى است كه چون فرا رسد خداوند زمامش را به هر كس از ما خاندان بخواهد مى‏سپارد، پس هر كس از شما آن را دريافت، نزد ما در مقام بلند خواهد بود و اگر پيش از آن دولت وفات يافته باشد خداوند برايش نيكى خواسته است. بدان كه هيچ گروهى براى برطرف ساختن ستم يا عزّت بخشيدن دينى قيام نمى‏كند مگر اينكه مرگ و گرفتارى دامنگيرش مى‏شود، تا اينكه جمعيّتى به پا خيزند كه با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر بوده‏اند كه كشتگانشان به خاك سپرده نشود و به خاك افتادگانشان از زمين برداشته نشود و زخميانشان درمان نگردد، عرض كردم: آنان كيانند؟ فرمود: فرشتگان». (2) 3- ابو الجارود گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «كسى از ما خاندان نيست كه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 278 به دفع ستمى يا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد مگر اينكه گرفتارى دامنگيرش مى‏شود تا آنگاه كه جمعيّتى كه در بدر حضور داشته قيام نمايد، كه كشتگانش به خاك سپرده نشود و زخميانش درمان نگردد، عرض كردم: منظور [امام باقر عليه السّلام‏] چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان-». (1) 4- حارث بن عبد اللَّه اعور همدانىّ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام بر منبر كوفه فرمود: «چون خاطب هلاك شود و صاحب زمان روى برتابد و دلهائى باقى بماند كه زيرورو گردد [پس‏] پاره‏اى از آنها دلهائى پر خير و بركت و پاره‏اى بى‏خير و بركت باشند، آرزومندان هلاك شوند و از هم گسيختگان پراكنده شوند و مؤمنان بر جاى بمانند و چقدر اندك‏اند سيصد نفر يا چيزى بيشترند، جماعتى به همراه ايشان خواهند جنگيد كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در روز بدر جنگيدند، نه كشته مى‏شوند نه مى‏ميرند». معنى فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام كه: «صاحب عصر روى گرداند» مراد آن حضرت صاحب ناپيداى همين زمان است كه به خاطر تدبير خداوند كه واقع شده از ديدگان اين‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 279 مردم روى برتافته است، (1) سپس مى‏فرمايد: «و دلهائى به جاى بماند كه پاره‏اى پر خير و بركت و بعضى بى‏خير و بركت است» و مراد از آن، دلهاى شيعيان است كه در اين غيبت و سرگردانى دگرگون مى‏شود، پس هر كه از آنان بر حقّ پايدار باشد (مخصب) پرخير و بركت و هر كه از حقّ به گمراهى و گفتار باطل گرايد (مجدب) بى‏خير و بركت است، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: «آرزومندان هلاك گردند» اين نكوهش آنان است و آنان كسانى‏اند كه در امر خدا شتاب‏جوئى مى‏كنند و در مقام تسليم نيستند و اين مدّت را طولانى مى‏پندارند پس قبل از آنكه فرجى ببينند مى‏ميرند آنگاه خداوند از اهل صبر و تسليم كسى را كه بخواهد به جاى مى‏گذارد تا به مرتبه شايسته‏اش برساند و آنان مؤمنان و افرادى با اخلاص‏اند و تعدادشان اندك است كه آن حضرت شماره آنان را سيصد نفر و يا بيشتر فرموده است، افرادى كه بواسطه نيروى ايمان و درستى يقينشان خداوند براى يارى ولىّ خود و جنگيدن با دشمن خويش به آنان اهليّت عطا فرموده است، و آنان همان گونه كه در روايت آمده، به هنگام مستقرّ شدن آن حضرت در مقرّ حكومتى خود و سر آمدن جنگ، نمايندگان و حكمرانان منصوب از طرف آن حضرت در روى زمين خواهند بود. سپس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «به همراه آنان جماعتى مى‏جنگند كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر جنگيده‏اند، نه كشته مى‏شوند و نه مى‏ميرند» منظور او اين است كه خداى عزّ و جلّ اين سيصد و چند نفر اصحاب خالص‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 280 حضرت قائم عليه السّلام را به وسيله فرشتگان روز بدر يارى مى‏فرمايد (1) و آنان نيروى رزمى آن حضرت‏اند، خداوند ما را از كسانى قرار دهد كه اهليّت يارى دينش را در ركاب وليّش به آنان عطا فرموده، و در اين مورد با ما چنان رفتار كند كه او را سزا است. (2) 5- ابو المرهف گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «محاضير (اسبان تندرو در مسابقه) هلاك شدند، گويد: عرض كردم محاضير چيست؟ فرمود: همان شتابجويان (كه خواستار شتاب و زودتر فرا رسيدن امر خدا از موعد مقرّر آن شدند) و مقرّبون (كسانى كه قائلند فرج نزديك است) نجات يافتند، و قلعه بر پى‏ها و ميخهايش استوار ماند، خانه‏هاى خود را باشيد (فعّاليّتهاى سياسى نكنيد و بى‏طرف بمانيد) كه غبار فتنه به زيان كسى است كه آن را برانگيزد، هيچ گاه آنان براى شما گرفتارى و مصيبتى تدارك نمى‏بينند مگر اينكه خداوند مشغوليّتى براى آنان پيش مى‏آورد، مگر كسى كه خود متعرّض ايشان شود (خود خويشتن را دم تيغ آنان دهد)». (3) 6- ابو بكر حضر مى‏گويد: «من و أبان بر امام صادق عليه السّلام وارد شديم و اين مقارن با غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 281 زمانى بود كه پرچمهاى سياه در خراسان ظهور كرده بود، عرض كرديم: نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: در خانه‏هاى خود بنشينيد، هر گاه ديديد ما بر مردى گرد آمده‏ايم شما نيز با سلاح به يارى ما برخيزيد» (به سوى ما بشتابيد). (1) 7- علىّ بن اسباط بواسطه يكى از يارانش از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «زبانهايتان را نگاه داريد و در خانه‏هاى خود بنشينيد كه هرگز كارى كه مخصوص شما باشد دامنگيرتان نشود بلكه همگانى باشد و همواره زيديّه سپر بلاى شما باشند». (2) 8- عبد الرّحمن بن كثير گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السّلام بودم و مهزم اسدى نيز نزد آن حضرت بود و گفت: «خداوند مرا فدايت كند اين امر [كه منتظرش هستيد] كى واقع خواهد شد كه [بر ما] بسيار به درازا كشيد، پس آن حضرت فرمود: [اى مهزم‏] آرزومندان خطا كردند و شتابجويان هلاك شدند و آنان كه در مقام تسليم‏اند نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 281 (باب - 11)(رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (باب- 11) (رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (1) 1- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «پدرم- امام باقر عليه السّلام- به من فرمود: ناگزير آتشى از ناحيه آذربايجان زبانه خواهد كشيد كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد، چون چنين شود خانه‏نشين باشيد (بى‏طرف بمانيد) و تا آنگاه كه ما در خانه نشسته‏ايم شما نيز خانه‏نشين باشيد و چون كسى كه از طرف ما حركت مى‏كند فعّاليت خود را آغاز كرد به سوى او بشتابيد (به هر نحو ممكن) اگر چه بر دست و زانو. به خدا سوگند گوئى هم اكنون به او مى‏نگرم كه ميان ركن و مقام به فرمانى جديد از مردم بيعت مى‏گيرد، فرمانى كه بر عرب سخت گران است، و (پدرم) فرمود: واى بر سركشان عرب از شرّى كه روى نموده است». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 277 (1) 2- ابو الجارود از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است گويد: به آن حضرت عرض كردم: «مرا دستورى فرمائيد، پس فرمود: ترا به پرهيزگارى سفارش مى‏كنم و نيز به اينكه خانه‏نشين باشى و در گردهمائى و جمع اين مردم شركت و فعّاليّتى نكنى، و از آنان كه از ما خاندان خروج مى‏كنند دور باش كه آنان چيزى به دست ندارند و به چيزى هم نائل نمى‏شوند، بدان كه بني اميّه را حكومتى است كه مردم توان بازستاندنش را ندارند و براى اهل حقّ دولتى است كه چون فرا رسد خداوند زمامش را به هر كس از ما خاندان بخواهد مى‏سپارد، پس هر كس از شما آن را دريافت، نزد ما در مقام بلند خواهد بود و اگر پيش از آن دولت وفات يافته باشد خداوند برايش نيكى خواسته است. بدان كه هيچ گروهى براى برطرف ساختن ستم يا عزّت بخشيدن دينى قيام نمى‏كند مگر اينكه مرگ و گرفتارى دامنگيرش مى‏شود، تا اينكه جمعيّتى به پا خيزند كه با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر بوده‏اند كه كشتگانشان به خاك سپرده نشود و به خاك افتادگانشان از زمين برداشته نشود و زخميانشان درمان نگردد، عرض كردم: آنان كيانند؟ فرمود: فرشتگان». (2) 3- ابو الجارود گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «كسى از ما خاندان نيست كه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 278 به دفع ستمى يا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد مگر اينكه گرفتارى دامنگيرش مى‏شود تا آنگاه كه جمعيّتى كه در بدر حضور داشته قيام نمايد، كه كشتگانش به خاك سپرده نشود و زخميانش درمان نگردد، عرض كردم: منظور [امام باقر عليه السّلام‏] چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان-». (1) 4- حارث بن عبد اللَّه اعور همدانىّ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام بر منبر كوفه فرمود: «چون خاطب هلاك شود و صاحب زمان روى برتابد و دلهائى باقى بماند كه زيرورو گردد [پس‏] پاره‏اى از آنها دلهائى پر خير و بركت و پاره‏اى بى‏خير و بركت باشند، آرزومندان هلاك شوند و از هم گسيختگان پراكنده شوند و مؤمنان بر جاى بمانند و چقدر اندك‏اند سيصد نفر يا چيزى بيشترند، جماعتى به همراه ايشان خواهند جنگيد كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در روز بدر جنگيدند، نه كشته مى‏شوند نه مى‏ميرند». معنى فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام كه: «صاحب عصر روى گرداند» مراد آن حضرت صاحب ناپيداى همين زمان است كه به خاطر تدبير خداوند كه واقع شده از ديدگان اين‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 279 مردم روى برتافته است، (1) سپس مى‏فرمايد: «و دلهائى به جاى بماند كه پاره‏اى پر خير و بركت و بعضى بى‏خير و بركت است» و مراد از آن، دلهاى شيعيان است كه در اين غيبت و سرگردانى دگرگون مى‏شود، پس هر كه از آنان بر حقّ پايدار باشد (مخصب) پرخير و بركت و هر كه از حقّ به گمراهى و گفتار باطل گرايد (مجدب) بى‏خير و بركت است، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: «آرزومندان هلاك گردند» اين نكوهش آنان است و آنان كسانى‏اند كه در امر خدا شتاب‏جوئى مى‏كنند و در مقام تسليم نيستند و اين مدّت را طولانى مى‏پندارند پس قبل از آنكه فرجى ببينند مى‏ميرند آنگاه خداوند از اهل صبر و تسليم كسى را كه بخواهد به جاى مى‏گذارد تا به مرتبه شايسته‏اش برساند و آنان مؤمنان و افرادى با اخلاص‏اند و تعدادشان اندك است كه آن حضرت شماره آنان را سيصد نفر و يا بيشتر فرموده است، افرادى كه بواسطه نيروى ايمان و درستى يقينشان خداوند براى يارى ولىّ خود و جنگيدن با دشمن خويش به آنان اهليّت عطا فرموده است، و آنان همان گونه كه در روايت آمده، به هنگام مستقرّ شدن آن حضرت در مقرّ حكومتى خود و سر آمدن جنگ، نمايندگان و حكمرانان منصوب از طرف آن حضرت در روى زمين خواهند بود. سپس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «به همراه آنان جماعتى مى‏جنگند كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر جنگيده‏اند، نه كشته مى‏شوند و نه مى‏ميرند» منظور او اين است كه خداى عزّ و جلّ اين سيصد و چند نفر اصحاب خالص‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 280 حضرت قائم عليه السّلام را به وسيله فرشتگان روز بدر يارى مى‏فرمايد (1) و آنان نيروى رزمى آن حضرت‏اند، خداوند ما را از كسانى قرار دهد كه اهليّت يارى دينش را در ركاب وليّش به آنان عطا فرموده، و در اين مورد با ما چنان رفتار كند كه او را سزا است. (2) 5- ابو المرهف گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «محاضير (اسبان تندرو در مسابقه) هلاك شدند، گويد: عرض كردم محاضير چيست؟ فرمود: همان شتابجويان (كه خواستار شتاب و زودتر فرا رسيدن امر خدا از موعد مقرّر آن شدند) و مقرّبون (كسانى كه قائلند فرج نزديك است) نجات يافتند، و قلعه بر پى‏ها و ميخهايش استوار ماند، خانه‏هاى خود را باشيد (فعّاليّتهاى سياسى نكنيد و بى‏طرف بمانيد) كه غبار فتنه به زيان كسى است كه آن را برانگيزد، هيچ گاه آنان براى شما گرفتارى و مصيبتى تدارك نمى‏بينند مگر اينكه خداوند مشغوليّتى براى آنان پيش مى‏آورد، مگر كسى كه خود متعرّض ايشان شود (خود خويشتن را دم تيغ آنان دهد)». (3) 6- ابو بكر حضر مى‏گويد: «من و أبان بر امام صادق عليه السّلام وارد شديم و اين مقارن با غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 281 زمانى بود كه پرچمهاى سياه در خراسان ظهور كرده بود، عرض كرديم: نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: در خانه‏هاى خود بنشينيد، هر گاه ديديد ما بر مردى گرد آمده‏ايم شما نيز با سلاح به يارى ما برخيزيد» (به سوى ما بشتابيد). (1) 7- علىّ بن اسباط بواسطه يكى از يارانش از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «زبانهايتان را نگاه داريد و در خانه‏هاى خود بنشينيد كه هرگز كارى كه مخصوص شما باشد دامنگيرتان نشود بلكه همگانى باشد و همواره زيديّه سپر بلاى شما باشند». (2) 8- عبد الرّحمن بن كثير گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السّلام بودم و مهزم اسدى نيز نزد آن حضرت بود و گفت: «خداوند مرا فدايت كند اين امر [كه منتظرش هستيد] كى واقع خواهد شد كه [بر ما] بسيار به درازا كشيد، پس آن حضرت فرمود: [اى مهزم‏] آرزومندان خطا كردند و شتابجويان هلاك شدند و آنان كه در مقام تسليم‏اند نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 287 (باب - 11)(رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 282 (1) 9- عبد الرّحمن بن كثير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده در باره اين آيه كه مى‏فرمايد: «امر خداوند به زودى فرا رسد در آمدنش شتاب نكنيد» «1» آن حضرت فرمود: آن امر ما است، خداى عزّ و جلّ امر فرموده كه در مورد آن شتاب نشود تا آنكه [خداوند] او را با سه [لشكر] يارى فرمايد كه عبارتند از: فرشتگان، مؤمنان و هراس، و خروج آن حضرت همانند هجرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است و اين برابر فرمايش خداى تعالى است كه: «همچنان كه پروردگارت تو را به حق و راستى از خانه‏ات به در آورد». «2» (2) 10- صالح بن ميثم و يحيى بن سابق از امام باقر عليه السّلام روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «اصحاب محاضير (تندروان) هلاك شدند و مقرّبون (كه فرج را نزديك مى‏شمارند) نجات يافتند و قلعه بر ميخها و پى‏هاى استوارش پابرجا ماند، همانا پس از اندوه و تنگدلى گشايشى شگرف خواهد بود». (3) 11- ابو خالد كابلىّ گويد: علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرمود: «دوست مى‏داشتم رهايم‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 283 مى‏گذاشتند (آزاد بودم) با مردم سه كلمه سخن مى‏گفتم سپس خداوند هر گونه اراده مى‏فرمود در باره من رفتار مى‏كرد، امّا عهدى با خدا بسته‏ايم كه صبر پيشه كنيم، و بعد اين آيه را تلاوت فرمود: وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ «1» (و خبر آن را پس از مدّتى البتّه خواهيد دانست) و نيز كلام خداى تعالى را تلاوت فرمود: وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ- الآيه» (و حتما شما از زخم زبان آنان كه پيش از شما بر آنان كتاب آسمانى نازل شده و از مشركين آزار فراوانى خواهيد ديد و اگر صبر كنيد و پرهيزگار باشيد همانا آن سبب نيرو و موفّقيت در كارها است». «2» (1) 12- ابو الطّفيل گويد: امام باقر عليه السّلام از پدر خويش علىّ بن الحسين عليهما السّلام روايت فرموده كه ابن عبّاس كسى را نزد علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرستاد تا معنى اين آيه را بپرسد كه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا «3»: (اى اهل ايمان در كار دين پايدار باشيد و يك ديگر را به پايدارى سفارش كنيد و مراقب مرزتان باشد) پس علىّ بن- الحسين عليهما السّلام خشمگين شد و به سئوال‏كننده فرمود: دوست مى‏داشتم آن كس كه تو را به اين امر گسيل داشته خود بدان پرسش با من روبرو مى‏شد، سپس فرمود: آيه در باره پدرم و ما خاندان نازل شده است و مراقبت از آن مرز (پايگاه) كه بدان مأموريم هنوز فرا نرسيده است و در آينده‏اى نزديك ذرّيّه‏اى از نسل ما كه وظيفه آن را به عهده دارد غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 284 بوجود خواهد آمد، سپس فرمود: بدان كه در صلب او- يعنى ابن عبّاس- سپرده‏اى است كه براى آتش دوزخ آفريده شده، در آينده نزديك اقوامى را دسته دسته از دين خدا خارج خواهند ساخت و زمين با خونهاى جوجه‏گانى از جوجه‏گان آل محمّد رنگين خواهد شد، آن جوجه‏گان كه بى‏موقع و نابهنگام قيام مى‏كنند و چيزى را كه مى‏طلبند بدان نخواهند رسيد ولى آنان كه اهل ايمانند مراقب بوده و صبر مى‏كنند و يك ديگر را به بردبارى سفارش مى‏نمايند تا خداوند حكم فرمايد و او بهترين حاكمان است». (1) 13- بريد بن معاوية العجلى در باره اين فرمايش خداى عزّ و جلّ كه مى‏فرمايد: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: يعنى صبر كنيد بر انجام واجبات الهى و پايدارى كنيد در برابر دشمنان و مراقب امامتان [كه به انتظارش هستيد] باشيد». (2) 14- جابر از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «مثل خروج قائم ما خاندان مانند خروج رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، و مثل آن كس كه از ما خاندان قبل از قيام قائم بپا خيزد بسان جوجه‏اى است كه پرواز كند و از آشيانه خود فرو افتد و كودكان با غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 285 آن به بازى پردازند (دستخوش بازيچه كودكان شود)». (1) 15- علاء به سيابه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده آن حضرت فرمود: «هر كس از شما كه به حال انتظار بر اين امر از دنيا رود همانند كسى است كه در سرا پرده خاصّ امام قائم باشد». (2) 16- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه روزى آن حضرت فرمود: «آيا شما را از چيزى آگاه نكنم كه خداوند بدون آن هيچ عملى را از بندگان نمى‏پذيرد؟ عرض كردم: بفرمائيد، فرمود: گواهى دادن بر اينكه هيچ معبودى جز خدا نيست و اينكه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بنده [و فرستاده‏] او است، و اقرار به هر آنچه خداوند امر فرموده و ولايت براى ما و بيزارى از دشمنان ما- يعنى ما امامان بخصوص- و تسليم شدن به آنان و پرهيزگارى و كوشش و خويشتن‏دارى و چشم به راه قائم عليه السّلام بودن، سپس فرمود: همانا ما را دولتى است كه هر گاه خداوند بخواهد آن را بر سر كار مى‏آورد، سپس فرمود: غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 286 هر كس كه بودن در شمار ياران قائم شادمانش سازد بايد به انتظار باشد و با حال انتظار به پرهيزگارى و خلق نيكو رفتار كند و اوست منتظر، پس اگر اجلش برسد و امام قائم عليه السّلام پس از درگذشت او قيام كند، بهره او از پاداش كسى است كه آن حضرت را دريافته باشد، پس بكوشيد و منتظر باشيد، گوارا باد شما را اى جماعتى كه مشمول رحمت خدا هستيد». (1) 17- جابر بن يزيد از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «تا آسمان و زمين ساكن است شما نيز ساكن و بى‏جنبش باشيد- يعنى بر هيچ كس خروج نكنيد- كه كار شما پوشيدگى ندارد، بدانيد كه آن نشانه‏اى از جانب خداى عزّ و جلّ است نه از جانب مردم، بدانيد كه آن از آفتاب روشن‏تر است و بر نيكوكار و زشت كار پنهان نخواهد ماند، آيا صبح را مى‏شناسيد؟ امر شما همانند صبح است كه پنهان ماندن در آن راه ندارد». بنگريد- خدايتان رحمت كند- بدين ادب آموزى از سوى امامان عليهم السّلام و نيز به فرمان آنان و آئين ايشان در مورد صبر و خوددارى و چشم به راه بودن براى فرج و گشايش و نيز ياد نمودن ايشان از نابود شدن محاضير (تند روان) و شتابجويان‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 287 (خواستاران زود فرا رسيدن) (1) و دروغ گفتن آرزوكنندگان، و تسليم‏شوندگان به بيان ايشان در مورد [چگونگى‏] رهائى يافتن و ستودن و به نيكى ياد كردن ايشان از بردباران پابرجا و استوار، و تشبيه امامان عليهم السّلام ايشان را از حيث پايدارى به پابرجائى قلعه بر ميخهايش بنگريد، پس- خدايتان رحمت كناد- به ادب آموزى ايشان ادب آموخته و مهذّب شويد و دستورشان را گردن نهيد و به گفتارشان تسليم باشيد و از آئين ايشان در نگذريد و از آن جمله نباشيد كه خواسته دل و شتاب هلاكشان ساخته و حرص و افزون‏طلبى آنان را از مسير حقّ و طريق نورانى و درخشان منحرف ساخته است. خداوند ما و شما را بدان چه در آن سلامت و امن از گزند فتنه است موفّق بدارد و بر بينش نيك پابرجايمان دارد و به منّ و احسان خويش ما و شما را بر پيمودن راه راستى كه به رضاى او مى‏انجامد و نتيجه‏اش جاى گرفتن در بهشت او به همراه برگزيدگان و خالصان اوست وادارد
لینک ثابت

اتفاق مذاهب در موضوع موعود آخرالزمان
جو حاکم در دوران حکومتهاي بني‏اميه و بني عباس و نظير آنها سبب گرديد که بسياري از حقايق اسلامي به دست فراموشي سپرده شود و در ميان مسلمانان ترويج نشود و در مقابل بسياري از چيزها که در مسير سياست آنها قرار مي‏گرفت‏به وجود آمد و تبليغ شد. نظير مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلال‏الدين عبدالرحمان سيوطي [1]  در حالات «يزيدبن عبدالملک بن مروان‏» که بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حکومت رسيد مي‏نويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن‏عبدالعزيز رفتار کنيد، اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم درباري) را پيش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابي نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بي‏بندو باري) برگشت.
«زماني که منصور عباسي از مالک بن انس امام مذهب مالکي خواست کتاب «موطا» را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط کرد که بايد در کتابت از علي بن ابي‏طالب (ع) حديثي نقل ننمايي! و نيز [2]  به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاي «ابن عباس‏» اجتناب کن» به هر حال در اثر جريانهاي اشاره شده و [3]  انزواي امامان: و شهادت، تبعيد و زنداني شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهل‏بيت (ع) سبب گرديد که مساله مهدويت در ميان برادران اهل سنت‏به دست فراموشي سپرده شود و اين مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته است‏حجت‏بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده اميد است دانشمندان اسلامي اين حقايق را ترويج کرده و وظيفه الهي خويش را در رابطه با اين حقيقت ادا نمايند.
با توجه به آنچه گذشت در اين مقاله سعي شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شيعه و اهل سنت درباره امام زمان (ع) متفق‏القول‏اند وحدت نظر دارند. به عبارت ديگر:
اهل سنت نيز مانند شيعه مي‏گويند: مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است و در سال 255 هجري در شهر سامرا از مادري به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهاني واحدي تشکيل خواهد داد.
پس به طور خلاصه مي‏توان گفت در اين مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسي به اثبات مي‏رسد: در گفتار اول اثبات مي‏شود: مهدي موعود «که آمدنش به طور متواتر از رسول‏الله (ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکري: است و يک شخص مجهول و نامعلومي نيست.
در گفتار دوم با بررسي اقوال تني چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان (ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و يقين بيان داشته‏اند معلوم مي‏شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بي‏اساس بوده است.
چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آوري شده و نگارنده از اين کار دو نظر داشته است‏يکي اينکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذري نياورند و نگويند که اين مطالب در کتابهاي ما نيست ديگر آنکه مطالعه کنندگان شيعه مذهب را سبب تحکيم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقيده دارند مورد تصديق اهل سنت نيز مي‏باشد. اين مزيت‏به نظر من سبب نزديک شدن اهل سنت و شيعه نسبت‏به يکديگر خواهد گرديد.

مهدي شخصي نه مهدي نوعي
برادران اهل سنت در رابطه با مهدي موعود «مي‏گويند: ما به مهدي نوعي عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منکر موعود نيستيم. احاديثي که از رسول خدا (ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولي مي‏گوييم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه کسي است اما در آينده متولد مي‏شود و بعد از برزگ شدن قيام مي‏کند و حکومت جهاني واحد تشکيل مي‏دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است. [1] .
مثلا شبراوي شافعي در الاتحاف [2]  مي‏گويد: شيعه عقيده دارد مهدي موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکري خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولي صحيح آن است که او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ مي‏شود واو از اشراف آل البيت الکريم است.»
«ابن ابي الحديد» در شرح نهج‏البلاغه [3]  ذيل خطبه‏16 مي‏گويد:
«اکثر محدثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصريح کرده‏اند و شيوخ مابه او اعتراف کرده‏اند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.
ناگفته نماند که: اهل سنت‏بر اين گفته خود دليلي از احاديث ‏يا آيات نياورده‏اند. فقط شهرتي است که در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوي شدن اهل بيت (ع)و برگشتن خلافت اسلامي از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهي احاديث منقوله در کتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را مي‏رساند و در آن احاديث مي‏خوانيم که: مهدي موعود (ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازده‏گانه و نهمين فرزند امام حسين (ع) و چهارمين فزرند امام رضا (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است.
و نيز روايات اهل سنت مي‏گويند که آن حضرت در سال 255 هجري در نيمه‏شعبان در شهر سامرا از مادري به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدي موعود شکي ندارند و هر دو عقيده به مهدي شخصي دارند. منتها، دورانهاي تاريک و انزواي اهل بيت و عصر حکومت‏سياه بني‏اميه و بني‏عباس مانع از آن شد که اهل سنت چيزي را که در کتابهاي خود نوشته و نقل کرده‏اند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدي شخصي (ع) باشند.
ما اينک بعضي از دلايلي را که دلالت‏ بر مهدي شخصي دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضيح مي‏دهيم:
1- محمد صالح حسيني ترمذي حنفي از سلمان فارسي نقل کرده مي‏گويد:
«دخلت علي النبي (ص) فاذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و فاه و يقول: انت‏سيد ابن سيدانت امام ابن امام، نت‏حجة‏ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم.» [4] .
«يعني داخل محضر رسول خدا (ص) شدم ناگاه ديدم که حسين (ع) بر روي زانوي آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسين را مي‏بوسيد و مي‏فرمود: تو آقايي فرزند آقايي، تو امامي، پسر امامي، تو حجتي فرزند حجتي. پدر نه‏نفر حجتي از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست.
اين حديث‏شريف صريح است در اينکه مهدي موعود (ع) نهمين فرزند امام حسين (ع) است علي هذا متولد هم شده است. بنابراين حديث نمي‏شود گفت معلوم نيست مهدي چه کسي است و هنوز متولد نشده است.
«عبدالله بسمل‏» نيز همين حديث را عينا نقل کرده است. [5] .
2- «ابوالمويد موفق خوارزمي حنفي‏» (متوفاي 568) آن را با کمي تفاوت از «سليم بن قيس‏» از «سلمان محمدي‏» چنين نقل مي‏کند:
«قال دخلت علي النبي (ص) واذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و يلثم فاه و يقول انک سيدابن سيدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم [6] .
«مهدي موعود (ع) در کلام رسول خدا (ص) به احسن وجه تعيين شده و آن نهمين فرزند امام حسين (ع) است.»
3- حافظ شيخ سليمان حنفي قندوزي حديث فوق را در ينابيع‏المودة باب 54 ص 168 و نيز در باب‏56 ص 258 از کتاب مودة القربي تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي‏786) نقل کرده است و نيز در باب‏77 ص 445 باز از مودة‏القربي و در باب 94، ص 492 از خوارزمي به دو سند از سلمان فارسي و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسين (ع) نقل کرده که دومي چنين است:
«عن علي بن الحسين عن ابيه الحسين بن علي: دخلت علي جدي رسول‏الله (ص) فاجلسني علي فخذه و قال لي: ان الله اختار من صلبک يا حسين تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم في‏الفضل و المنزلة عندالله سواء»
«امام مي‏فرمايد: به محضر جدم رسول‏الله (ص) داخل شدم مرا روي زانوي خويش نشانيد و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يکسانند».
بنابراين مهدي (ع) يک مهدي معين و نهمين فرزند امام حسين (ع) است.
ناگفته نماند که کتاب «مودة ذوي‏القربي‏» تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي‏786) حاوي چهارده فصل است که شيخ سليمان حنفي همه آن کتاب را در «ينابيع‏الموده‏» آورده و آن را باب پنجاه و ششم اين کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة في عدد الائمه و ان المهدي منهم‏» حديث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي از رسول‏الله (ص) نقل کرده است.
پس بنابر آنچه ما به دست آورده‏ايم حديث فوق در کتابهاي «مقتل خوارزمي‏» در «ارجح‏المطالب‏» «مناقب مرتضوي‏»، «مودة ذوي‏القربي‏» و «ينابيع المودة‏» نقل شده است و دلالت‏بر مهدي شخصي دارد يعني مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است.
4- حموئي جويني شافعي از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:
«سمعت رسول الله (ص) يقول انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولدالحسين مطهرون معصومون‏» [7] .
«شنيدم که حضرت مي‏فرمود من، علي، حسن، حسين، و نه نفر از فرزندان حسين همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستيم‏».
و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است [8]  وهمچنين در «ينابيع المودة‏» [9]  از کتاب «مودة القربي‏» (مودت دهم) واز فرائدالسمطين [10]  نقل شده است.
از اين حديث نيز روشن مي‏شود که مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است و اگر بگويند چه مانعي دارد که فرزند امام حسين باشد ولي بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مي‏گوييم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده، نه نفر پشت‏سر منظورند. يعني امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين (ع) است.
5 - شبراوي شافعي مصري (متوفاي 1172) در کتاب «الاتحاف بحب‏الاشراف‏» [11]  وابن صباغ مالکي در «فصول المهمة‏» [12]  نقل مي‏کنند که:دعبل‏بن‏علي‏خزاعي مي‏گويد: چون به محضر حضرت رضا (ع) رسيدم و در ضمن قصيده خود اين دو شعر را خواندم که
: خروج امام لا محالة خارج يقوم علي اسم الله و البرکات يميز فينا کل حق و باطل و يجزي علي النعماء النقمات
حضرت رضا (ع) با گريه سرش را بلند کرد و فرمود: اي دعبل! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است آيا مي‏داني آن امام کدام است که قيام مي‏کند؟ گفتم: نمي‏دانم، فقط شنيده‏ام که امامي از شما اهل بيت قيام کرده زمين را پر از عدل خواهد کرد.
«فقال: يا دعبل الامام بعدي محمد ابني و بعده علي ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة‏القائم المنتظر في غيبة المطاع في ظهوره و لو لم يبق من‏الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيملاء الارض عدلا کما ملئت جورا».
«اي دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غيبت مورد اطاعت‏خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نماند مگر يک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.»
شايان ذکر است که اين حديث را شيخ‏الاسلام حموئي در فرائدالسمطين از ابوالصلت عبدالسلام هروي [13]  و حافظ قندوزي حنفي از فوائد حموئي شافعي [14]  نقل کرده است
6- شيخ‏الاسلام حموئي جويني شافعي در فرائد السمطين [15]  از حسين بن خالد نقل کرده که [امام] علي‏بن‏موسي‏الرضا (ع) فرمود کسي که ورع ندارد، دين ندارد و کسي که تقيه ندارد ايمان ندارد و «ان اکرمکم عندالله اتقيکم‏» يعني عمل کننده‏تر به تقيه. گفته شد يابن رسول‏الله تا کي تقيه کنيم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسي تا قبل از خروج قائم تقيه را ترک کند از مانيست.
«فقيل له يابن رسول‏الله و من القائم منکم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدي ابن سيدة الاماء يطهر الله به الارض من کل جور و يقدسها من کل ظلم و هوالذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره‏»
«گفته شد يابن رسول‏الله کداميک از شمااهل بيت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من، پسر خانم کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالي مي‏گرداند. او همانست که مردم در ولايت وي شک کنند و او صاحب غيبت است و چون خروج کند زمين بانورش روشن مي‏گردد.»
او همانست که زمين براي وي پيچيده شود و براي وي سايه‏اي نباشد و او همان است که منادي درباره وي از آسمان ندا مي‏کند. ندايي که خدا آن را به گوش همه اهل زمين مي‏رساند. منادي مي‏گويد:بدانيد حجت‏خدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شويد که حق در او و با اوست و آن است قول خداي عزوجل که مي‏فرمايد:
«ان نشا ننزل عليهم من ‏السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين‏» [16] .
اين حديث مانند حديث‏ سابق دلالت ‏بر مهدي معين دارد.
حافظ قندوزي همين حديث را از فرائد السمطين نقل کرده و مي‏گويد:
«قال الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجويني الحموئي الشافعي في کتابه فرائد السمطين عن دعبل الخزاعي...» [17] .
7- ابن صباغ مالکي در «الفصول‏المهمه‏» [18]  که آن را در معرفت ائمه نگاشته است مي‏گويد:
«و روي ابن‏الخشاب في کتابه مواليد اهل بيت‏يرفعه بسنده الي علي‏بن‏موسي‏الرضا (ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابي محمد الحسن بن علي و هو صاحب الزمان القائم المهدي‏»
«ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادي در کتاب خود که سندش را به امام رضا (ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدي موعود) از فرزندان ابي محمد حسن بن علي عسکري است و او صاحب الزمان و قائم مهدي است‏».
8 - شيخ الاسلام حموئي شافعي در فرايدالسمطين [19]  و موفق بن احمد خوارزمي حنفي در کتاب «مقتل‏الحسين‏» [20]  (ع) نقل مي‏کنند از ابي‏سلمي که شترچران رسول خدا (ص) بود [21]  مي‏گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم که مي‏فرمود: در شب معراج از خداي جليل خطاب آمد:
«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه‏» [22] .
گفتم: «والمومنون‏» خطاب رسيد: راست گفتي اي محمد، کدام کس را در ميان امت ‏خود گذاشتي؟ گفتم: بهترين آنها را خطاب رسيد: علي‏بن‏ابي‏طالب را؟ گفتم: آري پروردگارا! خطاب رسيد: يا محمد! من توجه کردم به زمين، توجه کاملي و تو را از اهل زمين اختيار کردم. نامي از نامهاي خود رابراي تو مشتق کردم. من ياد نمي‏شوم، مگر آنکه تو هم با من يادشوي.منم محمود و تويي محمد.
بعد دفعه دوم به زمين نظر کردم از آن «علي‏» را برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي او مشتق کردم و منم اعلي و اوست علي يا محمد! من تو را و علي، فاطمه و حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از شبح نور آفريدم [23]  و ولايت‏ شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه کردم. هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنين است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اي محمد! اگر بنده‏اي از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و يا مانند مشک خشکي گردد. پس در حال انکار ولايت‏ شما پيش من آيد، او را نمي‏آمرزم تا اقرار به ولايت‏ شما کند. اي محمد! آيا ميخواهي اوصياي خود را ببيني؟ گفتم: آري بار خدايا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:
«فالتفت فاذا انا بعلي و فاطمه والحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و المهدي في ضحضاح من نور قياما يصلون و هو - يعني‏المهدي - في وسطهم کانه کوکب دري و قال يا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتي و جلالي انه الحجة‏الواجبة لاوليائي والمنتقم من اعدائي‏».
«من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه ديدم: علي، فاطمه، حسن، حسين، محمد بن علي، باقر، جعفربن محمد صادق، موسي بن جعفر کاظم، علي بن موسي‏الرضا، محمد بن علي جواد، علي بن محمد هادي، حسن بن علي عسکري و مهدي در دريايي از نور ايستاده و نماز مي‏خوانند و مهدي در وسط آنها مانند ستاره درخشاني بود. خدا فرمود: اي محمد! اينها حجتها هستند، مهدي منتقم عترت توست. به عزت و جلال خودم قسم او حجتي است که ولايتش بر اولياي من واجب است و او انتقام گيرنده از دشمنان من است‏».
حافظ حنفي قندوزي، اين حديث ‏شريف را در «ينابيع المودة‏» [24]  از خوارزمي نقل کرده‏و مي‏گويد: حمويي نيز در فرائد آن را نقل کرده است و در ينابيع به جاي «والمهدي‏» عبارت «و محمد المهدي بن الحسن‏» آمده است. اين حديث گذشته از دلالت‏بر مهدي شخصي حاوي اسامي مبارک همه امامان صلوات‏الله عليهم اجمعين - است.
9- «موفق بن احمد خوارزمي‏» در «مقتل الحسين‏» [25]  و «شيخ الاسلام حمويي شافعي‏» در «فرائدالسمطين‏» [26]  «سعيد بن بشير» از علي ابن ابي‏طالب (ع) نقل کرده‏اند که فرمود:
قال رسول‏الله (ص) انا واردکم علي الحوض و انت‏يا علي‏الساقي و الحسن الرائد [27]  والحسين الامر و علي‏بن الحسين الفارط و محمد بن علي‏الناشر و جعفر بن محمد السائق و موسي بن جعفر محصي المحبين و المبغضين و قامع المنافقين و علي بن موسي معين المؤمنين و محمد بن علي منزل اهل الجنة في درجاتهم و علي بن محمد خطيب شيعته و مزوجهم الحور العين والحسن بن علي سراج اهل‏الجنة يستضئون به والمهدي شفيعهم يوم‏القيامه حيث لاياذن‏الله الا لمن يشاء و يرضي‏».
من پيشتر از شما وارد [28]  حوض کوثر مي‏شوم تو يا علي ساقي کوثر هستي و حسن مدير آنست، حسين فرمانده آن مي‏باشد، علي بن الحسين سابق برديگران در رسيدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوق‏دهنده به آن، موسي بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زايل‏کننده منافقان، علي بن موسي يار مؤمنان، محمد بن علي جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و علي بن محمد هادي، خطيب شيعه و تزويج کننده حورالعين به آنهاست، حسن بن علي عسکري چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنايي آن روشنايي مي‏گيرند و مهدي موعود شفاعت کننده آنهاست در مکاني که خدا اجازه شفاعت نمي‏دهد مگر به کسي که بخواهد و از او راضي باشد».
اين حديث مبارک نيز که برادران اهل سنت‏به صورت قبول، آن را نقل کرده‏اند حاوي نامهاي پاک دوازده امام: است.
10- حافظ سليمان قندوزي از جابربن يزيد جعفي نقل کرده مي‏گويد: شنيدم جابر بن عبدالله انصاري مي‏گفت: رسول خدا (ص) به من فرمود:
«يا جابر! ان اوصيايي و ائمة المسلمين من بعدي اولهم علي، ثم‏الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ستدرکه يا جابر فاذ القيتة فاقرئه مني‏ السلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي،ثم القائم، اسمه اسمي و کنيه کنيتي ابن الحسن بن علي ذاک الذي يفتح الله علي يديه مشارق الارض و مغاربها ذاک‏ الذي يغيب عن اوليائه غيبة لا يثبت علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان‏» [29] .
«اي جابر! اوصياي من و امامان مسلمين بعد از من اول آنها علي بن ابي‏طالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسين، بعد از او علي بن حسين، بعد از او محمد بن علي معروف به باقر. اي جابر! تو او را درک خواهي کرد و چون به خدمتش رسيدي سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسي‏بن جعفر، بعد از او علي بن موسي، بعد از او محمد بن علي، بعد از او علي بن محمد، بعد از او حسن بن علي، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنيه‏اش کنيه من است پسر حسن بن علي، او همانست که خدا با دست وي شرق و غرب زمين را فتح مي‏کند، او همانست که از دوستان خويش مدت زيادي غايب مي‏شود، تا حدي که در اعتقاد به امامت او باقي نمي‏ماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ايمان امتحان کرده است‏»
جابر مي‏گويد: گفتم يا رسول‏الله! آيا مردم در زمان غيبت از وجود وي منتفع مي‏شوند؟ فرمود: آري به خدايي که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايي مي‏گيرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره مي‏برند با آنکه زير ابرهاست. اي جابر! اينکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا مي‏باشد آن را اظهار مکن مگر به کسي که اهليت دارد.
در اينجا بدليل ضيق مجال به ذکر موارد ياد شده اکتفا کرده و طالبان را براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به کتاب «اتفاق در مهدي موعود» از همين نگارنده ارجاع مي‏دهيم.

 

لینک ثابت

آخرالزمان شناسی در اسلام

مقدمه
پيشگويي در مورد آينده همواره يکي از دغدغه‏ها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزه‏هاي مختلفي باعث شده است که انسانها به پيشگويي درباره رويدادهايي بپردازند که در آينده دور يا نزديک واقع مي‏شوند. در اين ميان پيشگويي در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي که در باورها و اعتقادات خود داشته‏اند موضوع آخرالزمان و رويدادهاي اين عصر را مورد توجه جدي قرار داده‏اند. اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه که با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيوند خورده رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانه‏زنيهاي بي‏پايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي که بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزه‏هاي وحياني تبديل شده است.
با نگاهي اجمالي به کتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني برخورد مي‏کنيم که از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي، اجتماعي، زيست محيطي و... به عنوان نشانه‏هاي آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را که در اديان مختلف الهي در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يکديگر مقايسه کنيم به جرأت مي‏توان گفت که در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است.
پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي که در آينده‏هاي دور و نزديک در جامعه اسلامي روي خواهد داد مي‏پرداختند و به تعبير برخي از روايات، مسلمانان را از کليه حوادثي که تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر مي‏دادند. [1]  آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مبارکي که در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت مي‏دادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي که در پيش روي آنهاست برحذر مي‏داشتند. اين رويه مستمر پيامبر اکرم(ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف، به ويژه رويدادهايي که در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد که مسلمانان در طول سالهاي پر برکت حيات رسول گرامي اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينه‏اي که از همان سده‏هاي آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمع‏آوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد.
مؤلفان اسلامي مجموعه روايتهايي را که به ويژه از پيامبر اسلام(ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعي، سياسي وارد شده بود در کتابهايي که معمولاً با عناويني همچون علامات المهدي، علامات مهدي آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن [2]  الملاحم [3]  الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده مي‏شده است جمع‏آوري کرده‏اند. [4] .
پس از اين مقدمه به بررسي کتابهايي مي‏پردازيم که با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامي به چشم مي‏خورد. شايان ذکر است که در اين بررسي عمدتا از کتابنامه امام مهدي(ع) اثر فاضل ارجمند حجة‏الاسلام جناب آقاي علي‏اکبر مهدي‏پور [5]  استفاده شده است:

بررسي کتابهايي درباره حضرت مهدي از مجموعه آثار دانشمندان اسلامي
1. برزنجي حسيني، سيد شريف‏محمد بن رسول (م. 1103ق.)
الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالکتاب العلمية، بي‏تا، 200ص، عربي، رقعي.
2. مقدسي جماعيلي حنفي، ابو محمد عبدالفتي بن عبدالواحد (م.600ق.)
أشراط الساعة، عربي.
3. احمد بن فقيه شافعي
أشراط الساعة، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، ج1، ص86).
4. يوسف بن عبداللّه‏ بن يوسف وابل
أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابن‏جوزي، 1414ق، 484ص، عربي، وزيري.
5. امين حاج محمد احمد (معاصر)
اشراط الساعة، الصغري والکبري، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربي، وزيري.
6. محمد سلامة جبر (معاصر)
اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربي، وزيري.
7. علي بن محمد ميلي جمالي مغربي مالکي (م1248ق.)
أشراط الساعة و خروج المهدي، عربي، خطي (به نقل از: اعلام زرکلي، ج5، ص17).
8. سيوطي، جلال‏الدين (م. 911 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان.
9. متقي هندي، علاءالدين علي بن حسام‏الدين (م. 975 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تحقيق علي‏اکبر غفاري، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، کويت، ذات السلاسل، 1408 ق.
10. صدر، سيد محمد
تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربي، وزيري.
11. سيدبن طاووس، رضي‏الدين علي بن موسي (م. 664ق.)
التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر(عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربي، وزيري.
12. موسوي کاشاني، سيد محمد حسن
جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدي(ع)، چاپ دوم، بي‏جا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيري، فارسي.
13. عاملي، سيدجعفر مرتضي
دارسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول، قم، منتدي جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربي، وزيري.
14. کوراني، علي
عصر ظهور، مترجم: عباس جلالي، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش، 412ص، فارسي، وزيري.
15. جواد خراساني، محمد جواد (م. 1397 ق.)
علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعي.
16. مولوي، شريف امير
علائم الظهور، فارسي، خطي.
17. متقي هندي، علي بن حسام‏الدين (م. 975 ق.)
علائم ظهور، فارسي (ترجمه)، خطي.
18. شيرازي، احمد
علائم الظهور.
19. اهري، محمد جواد (م.1393 ق.)
علائم الظهور.
20. نجفي، محمد جواد
علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسي، رقعي.
21. زنجاني، يعقوب علي (م. 1365 ق.)
علائم الظهور.
22. قمي، شيخ عباس (م. 1359 ق.)
علائم الظهور، تهران، انتشارات علمي، 136ص، فارسي، رقعي.
23. ناظم الاسلام کرماني، ميرزا محمد (م.1337 ق.)
علائم الظهور، تهران، شيخ احمد کتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعي، چاپ سنگي.
چاپ ديگر کتاب: تاجر اصفهاني، 1330ق. 210ص، رقعي.
24. موجودي، علي
علائم الظهور حضرت امام زمان (ع)، تهران، کتابفروشي موجودي، بي‏تا، 144 ص، فارسي، رقعي.
25. جورتاني اصفهاني، عباسعلي (م. 1358 ق.)
علائم الظهور، چاپ اول، تهران، کانون کتاب، بي‏تا، 144ص، فارسي، رقعي.
26. بهاري همداني، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.)
العلائم لاهتداء الهوائم، عربي، خطي.
27. نجفي، حسن
علائم الظهور في المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربي، وزيري.
28. همتي، محسن
علائم ظهور، مروري بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسي، رقعي.
29. اللحام، سعيد (معاصر)
علامات السّاعة، بيروت، دارالفکر، 1414 ق. 140ص، وزيري، عربي.
30. مبروک، ليلي
علامات السّاعة، الصّغري و الکبري، قاهره، دارالمختار اسلامي، 1406ق. 204ص، عربي، وزيري.
31. شمري، جزاع
علامات السّاعة في القرآن و السّنّة، چاپ اول، کويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربي.
32. نجفي يزدي، سيد محمد باقر
علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بي‏نا، 1392ق، 64ص، فارسي، جيبي.
33. شبّر، سيّد عبداللّه‏ (م.1242ق.)
علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربي، 24 ورق، خطي.
34. نبهاني، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.)
علامات قيام السّاعة الصّغري و الکبري، قبرس، مؤسسة الجفان والجابي، 1410ق، 152 ص، عربي، جيبي.
35. حجّاج، عبداللّه‏ (معاصر)
علامات القيامة الکبري من بعثة النّبي حتّي نزول عيسي، چاپ دوم، قاهره، مکتبة التّراث الاسلامي، 1406 ق، 200ص، عربي، وزيري.
36. صدرالدين قونوي، محمد بن اسحاق رومي (م672ق.)
علامات المهدي (ع)، 16ص، فارسي، رقعي، خطي.
37. مودودي، ابوالأعلي (م.1400ق.)
علامات المهدي (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص39-48، عربي.
38. ابن حجر هيثمي مکي (م974ق.)
علامات المهدي المنتظر، قاهره، مکتبة القرآن، عربي.
39. الفتلاوي، مصري
علامات المهدي المنتظر في خطب الإمام علي و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادي، 1421ق، 543ص، عربي، وزيري.
40. ابن‏کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.)
علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مکتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعي، عربي.
41. قرطبي انصاري، حافظ ابو عبداللّه‏ محمد بن احمد (م. 671 ق.)
علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بي‏تا، 112ص، عربي، وزيري.
42. شيخ صدوق (م. 381 ق)
علامات آخرالزمان، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص390).
43. ابن حماد مروزي، حافظ ابو عبداللّه‏ نعيم (م. 288 ق.)
الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق مجدي بن منصور بن سيدالشوري، بيروت، دارالکتب العلميه، بي‏تا، عربي، 552ص، وزيري.
44. سليلي، ابوصالح بن احمد بن عيسي (قرن چهارم)
الفتن، عربي، گزيده‏اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است.
45. بزّاز، ابو يحيي زکريا بن يحيي (م. 1298 ق.)
الفتن، عربي، گزيده‏اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است.
46. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبداللّه‏ (م.430 ق.)
الفتن، عربي، (به نقل از: الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج16، ص112).
47. ابوعمرو عثمان بن سعيد داني (م.444ق.)
الفتن، عربي.
48. غزّي، عبدالحليم (معاصر)
فتن في عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربي، وزيري.
49. عسکري، ميرزا نجم‏الدين (م.1395ق.)
الفتن و أخبار آخرالزمان من کتب الجمهور، عربي (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112).
50. ابو عبداللّه‏ جعفربن محمد بن مالک کوفي
الفتن و الملاحم، عربي (به نقل: رجال‏النجاشي، ص112).
51. حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني (قرن دوم)،
الفتن و الملاحم، عربي.
52. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.)
الفتن والملاحم الواقعة في آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن کثير، دمشق، 336 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق يوسف علي بديوي، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن کثير، 1414 ق، 335ص، عربي، وزيري.
53. السادة، مجتبي
الفجر المقدس، المهدي(ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربي، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربي، وزيري.
54. ده سرخي اصفهاني، سيد محمود بن سيد مهدي موسوي
معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق.
55. محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص176).
56. ابوحيّون
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص458).
57. ابراهيم بن حکيم بن ظهير فزاري
الملاحم، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن‏شهر آشوب، ص5).
58. احمد بن ميثم بن ابي‏نعيم.
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص53).
59. اسماعيل بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال‏النجاشي، ص26).
60. حسن بن علي بن ابي حمزه
الملاحم، عربي.
61. حسن بن علي بن‏فضال (م.224ق)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص36).
62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص58).
63. دانيال
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188).
64. ابوالحسن علي بن ابي صالح کوفي
الملاحم، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، چلبي، ج2، ص336).
65. ابوالحسن علي بن حسن بن علي بن فضّال
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص258).
66. ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي
الملاحم، عربي.
67. فضل بن شاذان نيشابوري (م. 260ق)
الملاحم، عربي.
68. محمد بن اوُرَمَه
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص329).
69. ابن طبّال، ابوالقاسم علي بن حسن بن قاسم يشکري
الملاحم، عربي.
70. بوفکي، ابو محمد عمرّکي بن علي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص303).
71. اشعري قمي، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي
الملاحم، عربي.
72. کرخي، ابو جعفر محمد بن عبداللّه‏ بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص190).
73. صفّار قمّي، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.)
الملاحم، عربي.
74. غاضري، ابوعبداللّه‏ محمد بن عباس بن عيسي
الملاحم، عربي.
75. عيّاشي، محمد بن مسعود
الملاحم، عربي.
76. محمدابن ابي‏عمير (م.217ق.)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص326).
77. ابن المنادي، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.)
الملاحم، 151ص، عربي (خطي).
78. مولانا، سيد علي (م.1392ق.)
الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسي، جيبي.
79. انصاري زنجاني، ابراهيم (معاصر)
ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بي‏نا، 1400ق، 135ص، عربي، وزيري.
80. موسوي زنجاني، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا کاظم (م.1292ق)
ملاحم القرآن، عربي، خطي.
81. سيد ابن طاووس، رضي‏الدين ابوالقاسم علي بن موسي، (م.664 ق.)
الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضي، قم، 1398ق، 224ص، رقعي.
شايان ذکر است که اين کتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است.
82. چاپ ديگر کتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمي، 204ص، وزيري.
83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسم‏علي‏بن‏موسي (م.664ق.)
الملاحم والفتن، يا فتنه‏ها و آشوبهاي آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ اول، تهران، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 230ص، فارسي، رقعي.
84. طوسي، محمد بن قاسم
الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117).
85. همداني طاوه‏اي، شيخ محمد حسين
الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، کتابفروشي صحفي، 1383ق، 111 ص، فارسي، جيبي.
86. خادمي شيرازي، محمد (معاصر)
نشانه‏هاي ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسي، وزيري.
87. عليزاده، مهدي (معاصر)
نشانه‏هاي يار و چکامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 153ص، 1379ش، فارسي، رقعي.
88. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء (م.774ق.)
نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مکتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400   391ص، عربي، وزيري.
89. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.)
النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامي، 372ص، عربي، وزيري.
90. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل
النهاية في الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بي‏تا. 440 439ص، عربي، وزيري.
91. ميرجهاني، سيد حسن (م.1413ق.)
نوائب الدهور في علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 460 456  319ص، فارسي، وزيري.
92. سادات مدني، سيدعلي‏اصغر (معاصر)

 

لینک ثابت

خرالزمان دارای نشانه هایی است که در اصطلاح به آن ها" علائم آخرالزمان" گفته می شود. علاوه بر اصطلاح رایج" علائم آخرالزمان" در فرهنگ مسلمانان، اصطلاح مشابه دیگری است که از آن به " اشراط الساعة" یاد می شود. اگرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی که زیر این عنوان در کتاب های حدیثی ذکر شده است، به دست می آید که محتوای سخنان، مطالب مشترک فراوانی با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از نشانه ها در هر دو دسته روایات ذکرشده است. البته اصطلاح دوم نزد اهل سنت و اصطلاح نخست نزد شیعیان شایع تر و رایج تر است. همانگونه که اشاره شد، این دوره دارای ویژگی هایی است که در روایات اسلامی از آن یاد شده است. برخی از آن خصوصیات که در آستانه ظهور به خوبی قابل مشاهده است، عبارتند از: 1- فراموش کردن دین:پیامبراکرم(ص) آنگاه که به توصیف زندگی مردم در دوران آخرالزمان می پردازد، اینگونه می فرماید: " برای مردم روزگاری فرا می رسد که دین و آئین آن ها در همّ هایشان است و همت آن ها شکم هایشان و قبله آن ها زنانشان می باشد. رکوع و سجودشان برای مال دنیاست، در حیرت و مستی خواهند بود و نه مسلمانند و نه نصرانی." 2- دنیا پرستی:از دیگر ویژگی های آخرالزمان، غوطه ور شدن مردم در دنیا و دنیا پرستی است. رسول گرامی اسلام(ص) در این باره فرموده اند: " به زودی زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون آن ها پلید می شود ولی ظاهر آن ها به طمع دنیا آراسته می گردد. به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند، دین آن ها ریا، و [تظاهر] است، خوف از خدا به دلشان راه نیاید[ و خداوند آن ها را به عذابی فراگیر دچار سازد و به این صورت که ] آن ها خداوند را همچون آدم غرق شده می خوانند و خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند." 3- فتنه های بزرگ:از دیگر ویژگی های عصر آخرالزمان، ظهور و بروز امتحانات بزرگ الهی است که بسیاری از انسان های سست ایمان در این آزمایش های الهی مردود و عده ای که ایمان در تمام وجودشان رسوخ کرده، موفق بیرون می آیند. ابوخالد کابلی از امام سجاد(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: " ای اباخالد! هر آینه فتنه هایی همچون قطعه های شب تار[ در راه است] و فرا خواهد رسید که هرگز کسی [ از آن] نجات نخواهد یافت مگر کسی که خداوند از او پیمان گرفته است و ایشان چراغ های هدایت و چشمه ساران دانشند." آری کسی که در ریزش فتنه، سرایمان را به سلامت در برد، کاری کارستان کرده است که پیامبر اکرم از آن سوی اعصار و قرون از دیدن ایشان در شگفت آمده به علی(ع) چنین فرمود: ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین مردمی می باشند که در آخرالزمان واقع شده اند، پیغمبر را ملاقات نکرده اند و از امام خود محجوبند و همانا به نوشته- که خط سیاهی بر صفحه سفید است- ایمان آورده اند."

لینک ثابت
قرآن و پايان تاريخ بشر به مقتضاي حُب ذات و طبيعت جست‏وجوگر خود همواره به سرانجام دنيا مي‏انديشد و اکنون که فقر و فساد، ظلم و ستم، تبعيض و ناجوانمردي، استعمار و استثمار، انحصارطلبي قطب سلطه گر و صدها و هزاران پديده نا ميمون فرهنگي، سياسي و اقتصادي و اجتماعي به صورت وحشتناکي بر جوامع بشري چنگ انداخته و عرصه را بر انسان‏هاي آزاديخواه و طالب حداقل حقوق انساني تنگ نموده، اين سؤال که آينده جهان و پايان تاريخ چگونه خواهد بود از اهميت ويژه برخوردار است. و اهميت بيشتر آن زماني روشن‏تر مي‏گردد که به اين نکته توجه داشته باشيم که بشر در دوران اوج شکوفايي علمي، صنعتي و تکنولوژي است و اين همه رشد و ترقي نه تنها مشکلي از بشر خسته از جنگ‏ها و خونريزي‏ها، اضطراب‏ها و تشويش‏ها، نامردمي‏ها و تبعيض‏ها برطرف نساخته، که مايه تورّم مشکلات و تشديد دردهاي او گرديده است. اکنون بايد بگوييم اين حق آدمي است که بداند بشر در سير قهقرايي به گرداب فلاکت و بدبختي افکنده خواهد شد يا با آينده‏اي روشن و عصري طلايي که آدمي به حقوق انساني خود مي‏رسد و به سعادت و فلاح دست مي‏يابد مواجه مي‏شود. دانستن هر يک از اين دو پاسخ فقط رفع يکي از مشکلات فکري او نيست بلکه نوع جهت‏گيري او را در زندگي معين خواهد کرد و او را از خمودگي و سستي، يأس و افسردگي، اضطراب و پريشاني، انحطاط و سقوط خارج ساخته به انساني پرتکاپو و فعال، اميدوار به آينده، صبور، مقاوم و ترقي خواه تبديل خواهد کرد. همه اديان الهي و بيشتر مکاتب بشري، درباره پايان تاريخ، اظهار نظر کرده‏اند. در همه پيش‏گويي‏هاي [1] مربوط به آخرالزمان، خبرهاي وحشتناک و نگران‏کننده‏اي وجود دارد؛ ولي اغلب بر اين امر اتّفاق نظر [2] است که پايان کار بشر، روشن و سعادت‏آميز است. در تمام فرقه‏ها و [3] مذاهب اسلامي، کم و بيش سرانجام سعادت‏مند بشر پيش‏بيني شده است. [4] در متون زرتشتي (از آيين‏هاي باستان) به صراحت از دوره طلايي بشر در پايان جهان ياد شده که به آشوب‏ها و بلاهاي بسيار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسين منجي (سوشيانس) محقّق مي‏شود. در آيين هندوان نيز هر [5] دوره انساني به چهار قسمت تقسيم شده که قسمت چهارم آن، مظهر غروب و افول تدريجي معنويت اوّليه است و از آن، به عصر ظلمت (Kali Yuga) تعبير مي‏شود؛ سپس منجي بشر ظاهر شده و با فروپاشي جوامع انساني و ازبين رفتن شرارت‏ها، دوره‏اي نو آغاز مي‏گردد. در متون بودايي نيز از اين [6] دوره، سخن به ميان آمده است. در [7] اديان ابراهيمي، بيش از آيين‏ها و مکاتب ديگر بر دوره طلايي بشر در پايان تاريخ، تأکيد شده است. در عهد عتيق، برقراري سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پيش‏بيني شده که به وسيله «مشيح» محقّق مي‏شود. در [8] عهد جديد نيز به اين مطلب پرداخته شده و مکاشفه يوحنا به طور کامل به [9] حوادث ناگوار آخرالزمان، اختصاص يافته و در پايان آن، به برقراري صلح و آرامش جهان تحت حاکميت مؤمنان اشاره شده است. در ميان مکاتب [10] بشري، پيش‏بيني «مارکس» از مدينه کمونيستي همراه با کمون نهايي ايجاد شده، تصويري از جامعه بي‏طبقه و بي‏نياز از دولت را ارائه مي‏دهد. [11] . پيش‏بيني‏هاي «رنه‏گنون» (عبدالواحد يحيي) از افول و فروپاشي تمدّن مادّي غرب و ظهور مجدّد حقّ و حقيقت که با نظر به داده‏هاي آيين‏هاي باستان و اديان ابراهيمي ارائه شده خبر مي‏دهد. نظريّه پايان تاريخ [12] «فوکوياما» پيروزي نهايي نظام غربي و حاکميّت ابدي آن بر سرتاسر جهان را پيش‏بيني کرده است و نظريّه [13] «برخورد تمدّن‏ها» از «هانتينگتون»، جنگ جهاني تمدّن‏ها و نظم جهاني نوين براساس مرزهاي تمدّني را در پايان اين دوره از جهان، پيش‏بيني مي‏کند. [14] . ديدگاه کلي قرآن درباره پايان تاريخ ديدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، ديدگاهي خوش‏بينانه بود و پايان دنيا، پاياني روشن و سعادت آميز دانسته شده است. سرانجامِ سعادت‏مند جهان، همان تحقّق کامل غرض آفرينش انسان‏ها است که چيزي جز عبادت خداوند نخواهد بود: «و مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلَّا لِيَعبدونَ.» (ذاريات (51)، 56). عبوديّت الهي در سطوح گوناگون فردي و اجتماعي آن، براساس برنامه‏ريزي خداوند و در چارچوب اصل اختيار واقع شده و غالب انسان‏ها از آن بهره‏مند مي‏شوند: «وَعدَ اللَّهُ الَّذينَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّلِحتِ لَيَستخلِفنَّهُم فِي‏الأَرضِ... ولَُيمَکِّننَّ لَهُم دِينَهُم الَّذِي ارتَضي لَهُم و لَيُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِم‏أَمناً يَعبُدونَنِي لَايُشرِکونَ بِي شَيئاً» (نور (24)،55). «هُو الَّذِي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي وَدِينِ الحَقّ لِيُظهِرَهُ عَلَي‏الدِّينِ کُلِّهِ.» (توبه (9)،33؛ فتح (48)،28؛ صف (61)،9) [1] . آيات ناظر به آينده جوامع انساني، بر عنصر خوش‏بيني در جريان کلّي نظام طبيعت و طرد عنصر بدبيني درباره پايان کار بشر تأکيد ورزيده، به نوعي فلسفه تاريخ براساس سير صعودي و تکاملي آن اشاره دارد. از [2] نگاه اسلام، دين با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کامل‏ترين شکل خود به بشر عرضه شده: «اَليَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِينَکُم و أَتمَمتُ عَليکُم نِعمَتي و رَضيتُ لَکُم الإِسلمَ دِيناً» (مائده (5)،3). و همواره با انتقال از جامعه‏اي به جامعه ديگر شکوفاتر مي‏گردد: «مَنْ يَرتدَّ مِنکُم عَن دِينِه فَسوفَ يأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهم و يُحِبّونَه». (مائده (5)،54) [3] . خداوند از پيامبران گذشته، پيمان گرفته که به پيامبر خاتم (ص) ايمان‏آورده، به‏او ياري رسانند (آل عمران (3)،81) بنابراين، تمام نبوت‏ها و شرايع پيشين، مقدمه و پيش درآمد شريعت ختميّه‏اند. از ظاهر برخي [4] آيات، چون: «والسَّبقونَ السَّبقونَ - أُولئِکَ المُقرَّبونَ... - ثُلَّةٌ مِن الأَوَّلينَ - وَ قَليلٌ مِن الأَخِرين» (واقعه (56)،10 - 13 و 14). و نيز بعضي روايات برمي‏آيد که [5] پيشينيان از مردم آخرالزمان، فضيلت و مرتبه بالاتري داشته‏اند؛ امّا اهل [6] تفسير، سبقت گرفتگان را پيامبران و اصحابشان دانسته و سبقت را فضيلتي براي اقوام گذشته نشمرده‏اند؛ زيرا طبيعي است که اصحاب پيامبر (ص)، نسبت به تمام پيامبران ديگر و اصحابشان بسيار کم‏تر باشند؛ البته [7] رواياتي نيز حاکي از نسخ آيه مزبور نقل شده که درست به نظر [8] نمي‏رسد؛ و به دليل سطح بالاي [9] معرفت مردم آخرالزمان معجزات حسّي اقوام گذشته، جاي خود را در اسلام به معجزه عقلي و علمي (قرآن) داده و وحي قرآني، با سخن از قرائت [10] و علم و قلم، آغاز مي‏شود: «اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ - خَلَقَ الإِنسنَ مِن عَلَقٍ - اِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ - الَّذِي عَلَّمَ بِالقَلمِ - عَلَّمَ الإِنسنَ ما لَم يَعلَم». (علق (96)، 1 - 5). و قرآن، از دوره ماقبل اسلام، به عنوان عصر جاهليت در مقابل عصر علم و خرد ياد مي‏کند: «الجَهِليَّةِ الأُولَي» (احزاب (33)،33). [11] . از اين رو، طبق روايات، سوره توحيد و شش آيه آغازين سوره حديد، براي اقوامي در آخرالزمان نازل شده که در کاوش‏هاي ديني، از اقوام پيشين ژرف‏انديش‏تر و دقيق‏ترند. در [12] روايات متعدد ديگر نيز دوره آخرالزمان و مردم آن، به رغم وقوع فتنه‏ها و آشوب‏هاي بسيار، بهترين زمان و بهترين مردم شناسانده شده‏اند؛ بنابراين، ميان ديدگاه [13] خوشبينانه اسلام درباره پايان تاريخ و ظهور آفت‏هاي اجتماعي بسيار در آن دوره، هيچ گونه تنافي وجود ندارد. برخي از پيامبران نيز به دليل فضيلت مردم آخرالزمان، از خداوند خواسته‏اند که نام و راهشان در ميان آنان جاويد بماند. (شعراء (26)،84) قرآن، امت [14] پيامبر را معتدل‏ترين و در نتيجه کامل‏ترين: «و کَذلِکَ جَعلنکُم أُمَّةً وَسَطاً» (بقره (2)،143). [15] . و بهترين امّت: «خَيرَ أُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ» (آل عمران (3)،110). معرفي مي‏کند؛ بر همين اساس، [16] خوارق عادت در آخرالزمان به کمترين ميزان رسيده و خداوند از طريق سنت‏هاي طبيعي تاريخ، جوامع بشري را با آزمايش‏هاي مختلف به حدي از بلوغ، شعور و تجربه مي‏رساند که زمينه حکومت جهاني صالحان مهيا شود و بر اساس سنّت هميشگي [17] خويش، مؤمنان را بر همه موانع چيره ساخته، به فتح و پيروزي پايدار مي‏رساند: «إِنَّهُم لَهمُ المَنصُورونَ - و إِنَّ جُندَنا لَهُم الغَلِبون». (صافات (37)،172 و 173). [18] . از مجموعه مباحث گذشته مي‏توان نتيجه گرفت که دوره اسلامي، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل ديدگاه مثبت اسلام درباره پايان تاريخ، در عصر ظهور امام مهدي (عج) به وقوع خواهد پيوست. نشانه‏ها و رخدادهاي مهم آخرالزمان ختم نبوت و نزول واپسين شريعت که با ظهور پيامبر اسلام تحقق يافت، نخستين نشانه پايان تاريخ به شمار مي‏رود؛ لذا مفسران، مقصود [1] ازنشانه‏هاي قيامت‏رادر آيه ذيل، بعثت پيامبر (ص) دانسته‏اند که نسبت به عمر جهان، فاصله بسيار کمي تا قيامت دارد: [2] . «فَهَل يَنظُرونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأتِيَهُم بَغتَهً فَقَد جَاءَ أَشراطُها». (محمد (47)،18) در آخرالزمان وقايع فراوان ديگري نيز پيش‏بيني شده که بيشتر به دوره پاياني آن (مقارن با ظهور حضرت مهدي) مربوط مي‏شود: 1. بحران معنويّت: پيش از ظهور امام زمان (عج) جوّ حاکم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود: «اِقتَربَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم و هُم فِي غَفلَةٍ مُعرِضون.» (انبياء (21)، 1). در اين آيه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متّصف شده‏اند. در روايات نيز منظور از [3] اشراط الساعة که در آيه 18 سوره محمد (47) به آن اشاره شده، رواج بيش از حدّ کفر، فسق و ظلم دانسته شده و موارد متعدّدي از آن بر شمرده شده‏است. [4] . 2. وقوع اختلاف‏ها و درگيري‏هاي بسيار: يکي از نشانه‏هاي آخرالزمان، اختلاف‏ها و درگيري‏هاي فراوان ميان گروه‏هاي گوناگون است: «فَاختَلفَ الأَحزابُ مِن بَينهِم فَويلٌ لِلَّذينَ کَفَروا مِن مَشهَدِ يَومٍ عَظِيم.» (مريم (19)، 37) روايات، اين آيه را به ظهور فرقه‏هاي مختلف در جهان اسلام مربوط دانسته‏اند که در آخرالزمان پديد آمده، موجب اختلاف‏هاي بسيار خواهند شد. آيه «يَلبِسَکُم شِيَعًا و يُذِيقَ [5] بَعضَکُم بَأسَ بَعض» (انعام (6)، 65) نيز به وقوع اختلاف‏ها و قتل و کشتار در آخرالزمان تفسير شده است. بر [6] اساس روايتي، آيه «ولَنبلونَّکم بشي‏ءٍ مِن الخَوف و الجُوع و نَقصٍ من الأَمولِ و الأَنفُس...» (بقره (2)،155) به ترس و ناامني، گرسنگي و قحطي و فقر و کشتار در آخرالزمان اشاره دارد. [7] . 3. ظهور دجّال: درهرسه دين آسماني يهود، مسيحيت واسلام، ظهورفاسدترين ومخرّب‏ترين جريان منحط در طول تاريخ، پيش بيني و از خطر آن پرهيز داده شده است. دجّال [8] که تجسّم کفر، فريب و گمراهي است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خويش مي‏خواند. برخي از مفسّران، تفسير آيه «لَخلقُ السّموتِ والأرض أکبرُ مِن خَلقِ النّاسِ» (غافر (40)،57) را به ظهور دجّال ناظر دانسته‏اند که درديد مردم، عظيم‏ترين موجود جلوه مي‏کند؛ در حالي که [9] خداوند، او را از بسياري مخلوقات ديگر کوچک‏تر مي‏شمارد. سرانجام اين [10] پديده به دست عيسي (ع) محو و نابود خواهد شد. [11] . 4. وقوع مصائب: برخي از آيات عذاب بر کافران و گنه‏کاران آخرالزمان که نزول عذاب را انکار مي‏کنند؛ تطبيق داده شده است: «إن أتکُم عَذابُهُ بَيَتاً أَو نَهاراً مَا ذَا يَستَعجِلُ مِنهُ الُمجرِمونَ». (يونس (10)،50) «فَإِذا نَزلَ بِسَاحَتهِم فَساءَ صَباحُ المُنذرين». (صافات (37)،177). [12] . با استفاده از آيه 65 انعام (6)، برخي از اين عذاب‏ها بدين شرح گزارش شده‏اند: صدايي هراسناک و دود در آسمان و حاکمان ستمگر: «قُل هُو القادِرُ عَلي أَن يَبعَثَ عَليکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم»، فرو رفتن برخي انسان‏ها در زمين. «أَو مِن تَحتِ أَرجُلِکُم»، اختلافات بسيار در دين، «أَو يَلبِسَکُم شِيَعاً» قتل و کشتار «و يُذِيقَ بَعضَکُم بَأسَ بَعض». در اين دوره زماني، ترس و ناامني، [13] گرسنگي و قحطي و فقر و کشتار نيز بسيار رخ خواهد داد: «وَ لَنبلُونَّکُم بِشَي‏ءٍ مِنَ الْخَوفِ والْجُوعِ و نَقصٍ مِن الأَمولِ وَالأَنفُس....». [14] . 5. خروج سفياني: بيشتر مفسّران، از ظهور لشکري طغيانگر که در «آخرالزمان در کشورهاي اسلامي به ستم و تعدّي پرداخته، سرانجام در صحرايي بيرون از مکّه، گرفتار عذاب الهي مي‏شوند»، خبر داده و آيه «ولَو تَري إِذ فَزِعُوا فَلَا فَوتَ و أُخِذوا مِن مَکانٍ قَرِيب» (سبأ (34)،51) را درباره آن لشکر دانسته‏اند. در روايات شيعه و سنّي، نام رهبر اين لشکر، سفياني ذکر شده است. آيه «أَفأَمِنَ‏الَّذينَ مَکَروا السَّيَِّاتِ [15] أَن يَخسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ....» (نحل (16)، 45) نيز که توطئه‏گران را به فرو رفتن در زمين تهديد مي‏کند، بر لشکر سفياني تطبيق داده شده است. آيه [16] «...ءَامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ أَن نَطمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّها عَلي أَدبارِهَا» (نساء (4)، 47) نيز درباره بازماندگان لشکر سفياني تأويل شده که صورت‏هايشان معکوس گشته، پشت سرشان قرار مي‏گيرد. [17] . 6. نداي آسماني: بنابر روايات شيعه، جبرئيل نخستين کسي است که‏با امام‏زمان (عج) بيعت کرده و با صدايي بلند به گونه‏اي که به گوش همه جهانيان برسد، اين آيه را تلاوت مي‏کند: «أَتي أَمرُ اللّهِ فَلَا تَستَعجِلُوهُ؛ فرمان خدا رسيد؛ پس ديگر شتاب مکنيد». (نحل (16)، 1). [18] . آيه «وَاستَمِع يَومَ يُنادِ المُنادِ مِن مَکانٍ قَريبٍ - يَومَ يَسمَعونَ الصَّيحَةَ بِالحَقِّ ذلِکَ يَومُ الخُروجِ» (ق (50)،42-41) نيز به اين حادثه، تأويل شده است. [19] . 7. ظهور منجي بزرگ بشر: مهم‏ترين رخداد آخرالزمان، ظهور دوازدهمين امام شيعيان براي رهايي انسان‏هاست: «جَاءَ الحَقُّ و زَهقَ البطِلُ إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقًا.» (اسراء (17)، 81) اين آيه که از پيروزي چشمگير حق بر باطل سخن مي‏گويد، در روايات به ظهور مهدي (عج) تأويل شده است. [20] «أَينَ ما تَکونُوا يَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِيعًا» نيز بر ياران نخستين مهدي (عج) که خداوند آنان را گرداگرد حضرت حاضر مي‏سازد، تطبيق داده شده است. آيه «فَإِن يَکفُربِها هؤُلَاءِ فَقَد وَکَّلنا [21] بِها قَومًا لَيسوا بِها بِکفرين» [22] (انعام (6)،89) نيز چنين است. 8. نزول عيسي (ع): يکي از رخدادهاي آخرالزمان، فرود آمدن عيسي (ع) از آسمان است: «و إِنَّه لَعِلمٌ لِلسَّاعَةِ فَلاتَمتَرُنَّ بِها» (زخرف (43)، 61)، «وإِن مِن أَهلِ الکِتبِ إِلَّا لَيُؤمِنَنَّ بِه قَبلَ مَوتِهِ.» (نساء (4)، 159) مفسّران با استفاده از اين آيات، ظهور دوباره عيسي (ع) در آخرالزمان راپيش‏بيني کرده‏اند و در روايات نيز تصريح [23] شده که وي در بيت‏المقدّس به نماز جماعت امام‏زمان (عج) اقتدا و در جنگ‏هاي ايشان نيز شرکت خواهد کرد. براساس اين تفسير، فرود آمدن [24] عيسي (ع) از آسمان، يکي از نشانه‏هاي نزديکي قيامت شمرده شده و از ايمان آوردن همه اهل کتاب به حضرت عيسي (ع) در آخرالزمان که يکي از فرماندهان امام‏زمان به شمار مي‏رود، خبر داده شده است. 9. خروج جنبنده‏اي از زمين: قرآن با رمز و ابهام از خروج جنبده‏اي حکايت مي‏کند که هنگام رويگرداني مردم از معنويّت،از زمين خارج شده، با مردم سخن مي‏گويد. «و إِذا وَقعَ القَولُ [25] عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دابَّةً مِنَ الأَرضِ تُکَلِّمُهُم أَنَّ النَّاسَ کَانوا بَِايتِنا لَايُوقِنون». (نمل/27، 82) در تفاسير، مطالب بسياري درباره اين موجود شگفت بيان شده که تا حدّ [26] بسياري غير واقعي و بي‏اساس به نظر مي‏رسد و در ظاهر برگرفته از منابع [27] اسرائيلي است. [28] . 10. هجوم يأجوج و مأجوج: قومي وحشي و فاسد با تخريب سدّ ذوالقرنين، در اندک زماني سرتاسر جهان را پر از ظلم و فساد خواهد کرد تا آن که بنابر روايات، در عصر ظهور مهدي، به طور کلّي از بين خواهد رفت: «حَتَّي إِذا فُتِحَت يَأجوجُ و مَأجوجُ و [29] هُم مِن کُلِّ حَدَبٍ يَنسِلون.» (انبياء (21)،96) برخي، يأجوج و مأجوج را يکي از نژادهاي انساني، با صفات ظاهري خاص يا موجوداتي خارق‏العاده دانسته‏اند که از پشت مانعي مادّي خارج شده، به کشتار مردم و تخريب منابع طبيعي خواهند پرداخت. برخي [30] ديگر نيز آنان را نمادي از يک تمدّن مادّي مخرّب شمرده‏اند که سدّ معنويِ ساخته شده به دست پيامبران را منهدم و حيات طبيعي و معنوي را بر کره زمين تهديد خواهد کرد؛ در هر حال، [31] بيش‏تر مفسّران با استناد به آيه «وَ تَرَکنَا بَعضَهُم يومَئِذٍ يَموجُ فِي بَعضٍ و نُفِخَ فِي‏الصُّورِ فَجَمَعنهم جَمعًا» (کهف (18)، 99) که بنابر قول مشهور، به هجوم آنان اشاره داشته و بي‏درنگ از قيامت سخن به ميان آورده، آن را از نشانه‏هاي متّصل به قيامت شمرده‏اند و سخن از بازگشت برخي اقوام گذشته را هنگام خروج يأجوج و مأجوج مربوط به قيامت دانسته‏اند: «و حَرَامٌ عَلي قَريَةٍ أَهلَکنها [32] أَنَّهُم لَايَرجِعونَ - حَتَّي إِذا فُتِحَت يَأجوجُ و....» (انبياء (21)، 95 و 96) برخي ديگر، اين حادثه را به استناد روايات بسيار، به دوران ظهور مربوط دانسته و اشاره [33] به بازگشت برخي اقوام را به مسأله «رجعت» ارتباط داده‏اند. [34] . 11. رجعت: در آخرالزمان برخي از نيکوکاران و بدکاران زمان‏هاي گذشته، دوباره زنده مي‏شوند. «وَ يَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن يُکَذِّبُ بَِايتِنا.» (نمل (27)، 83) اين آيه فقط به برانگيخته شدن عدّه‏اي از مکذّبان و نه همه آن‏ها اشاره کرده؛ بدين جهت، روايات و مفسّران شيعه، ميان مصداق اين آيه و قيامت، تفاوت قائل شده و آيه را به آخرالزمان مربوط دانسته‏اند که عدّه‏اي از نيکوکاران و بدکاران اعصار گذشته، زنده شده، هر يک نتيجه دنيايي اعمال خويش را خواهد ديد. مرگ و زندگي [35] دوباره: «رَبَّنا أَمَتَّنا اثنَتَينِ و أَحيَيتَنَا اثنَتَينِ» (غافر (40)، 11)، عذاب پيش از عذاب [36] بزرگ: «و لَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الأَدنَي دُونَ العَذابِ الأَکبَر» (سجده (32)، 21)، [37] . ظهور بندگان پيکارجو پيش از قيامت: «فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولهُما بَعَثنا عَلَيکُم عِباداً لَنا أُولِي بَأسٍ شَديد» (اسراء (17)،5)، ميثاق [38] پيامبران با خداوند براي ايمان آوردن و ياري رساندن به پيامبراسلام: «و إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثقَ النَّبِيّينَ... لَتُؤمِنُنَّ بِه و لَتَنصُرنَّهُ» (آل‏عمران (3)،81) و منّت الهي بر [39] مستضعفان تاريخ: «و نُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ و نَجعلَهُم أَئِمَّةً و نَجعَلَهُم الورِثين.» (قصص (28)،5) [40] . همگي به رجعت، تفسير و تأويل شده‏اند؛ با اين حال در تفسير آيات پيشين، آراي ديگري نيز گفته شده است. [41] . 12. صلح و آرامش پايدار در سرتاسر جهان: پس از پيروزي حضرت مهدي (عج) و يارانش، آرامش و معنويّت بر جهان حاکم خواهد شد:«وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءَامَنوا... وَ لَيُبدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً....» (نور (24)، 55)، «إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ يُورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ و العقِبَةُ لِلمُتَّقين» (اعراف (7)،128)، «و قتِلوهُم حَتَّي لَاتَکونَ فِتنةٌ و يَکونَ الدِّينُ کُلُّهُ لِلّه» (انفال (8)، 39)، «لِيُحِقَّ الحَقَّ و يُبطِلَ البطِلَ.» (انفال (8)، 8) اين آيات و آيات ديگر که از ميراث‏بري صالحان و مستضعفان و جانشيني آنان در زمين ياد مي‏کند (انبياء (21)،105؛ اعراف (7)، 137؛ قصص (28)، 5) همگي بيان‏گر اين واقعيّتند که سرنوشت اين جهان، پس از جهادي الهي به امامت امام‏زمان (عج)، سرانجام به دست مؤمنان افتاده و جهانيان همگي در سايه حکومت حضرت در صلح و معنويّت به سرخواهند برد. افزون بر اين، تحقّق [42] کامل آيات «وَ لَه أَسلَمَ مَن فِي‏السَّموتِ و الأَرضِ» (آل‏عمران (3)، 83) و «يُحيِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» (حديد (57)،17) و «اليَومَ يَئِسَ الَّذينَ کَفروا مِن دِينِکُم فَلاتَخشَوهُم وَ اخشَون» (مائده (5)، 3) و «يَومئذٍ يَفرُح‏المؤمِنونَ - بِنَصرِاللّهِ...» (روم (30)، 4و 5) نيز در اين دوره زماني دانسته شده است. در آن هنگام، همه [43] نعمت‏هاي آسمان و زمين بر آن‏ها نازل و از آسايش و سعادت کامل بهره‏مند خواهند شد: «لَفَتحنَا عَليهِم بَرکتٍ مِنَ السَّماءِ والأَرضِ....» (اعراف (7)، 96) [44] . چون اين مردم در سايه حکومت حضرت مهدي به بالاترين حدّ رشد و بلوغ مي‏رسند، بدين ترتيب، خلافت انسان بر زمين به کامل‏ترين حدّ خود خواهد رسيد؛ در عين حال، وجود مقدّس امام معصوم (امام مهدي يا امامان ديگر هنگام رجعت) تا قيامت در دنيا حضور داشته، جامعه انساني هيچ‏گاه از حضورشان بي‏نياز نمي‏شود. [45] .
لینک ثابت
عقل‏ و آخرالزمان عقل با تمام شکوه، عظمت و جايگاه برجسته‏اي که در حيات انسان دارد، موهبتي است از جانب خداوند و حقيقتي ست‏با دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق. چهره اقبال عقل، در سعي و تلاش انسان براي اتصال به حق، و ايمان به غيب تجلي کرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابديت تحقق مي‏بخشد. اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زيان (خسر) ترسيم شده و با اغواي شيطان استمرار يافته است. اين عقل ادبار که - جايگاه نفوذ شيطان است، با زمان گره خورده و تاريخ بشري را رقم زده - اکنون پس از پشت‏سرنهادن فراز و نشيبهاي بسيار، در آستانه پايان خود قرار دارد و چون عقل به پايان رسد، زمان فاني به پايان مي‏رسد و آخرالزمان يعني آخرالعقل. تعارض دروني عقل ادبار امروزه پس از عبور از پيچ و خم قرنها، کسب تجارب فراوان، پس از پشت‏سر نهادن تحولات دوران پرماجراي خلق و وضع که اوج شکوفايي و اقتدار او بوده است، و بعد از پيمودن تمام راههايي که محتمل بود بتواند استقلال و سيطره فراگير و دائمي او را تامين کند و براي انسان معرض از حق، مدينه فاضله و بهشت زميني بسازد؛ بيش از هميشه آشکارا و برملا شده است. نشان هويدايي اين تعارض، نوانديشي و نوآوري پرشتاب عقل است. چاره‏انديشي بي‏وقفه عقل واقع در بحران، حکايت از سرگشتگي و اضطراب دروني او مي‏کند. اين بحران سخن از پايان عقلانيت و سقوط نهايي او دارد. به اين نکته بايد توجه کرد که تحولات و تطورات عقل با نوآوريهاي او تفاوت دارد. عقل در درون آن دو دوران کلي خود - دوران کشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفي را تجربه کرده و منازل بسياري را پشت‏سر نهاده است. تطور عقل يعني خروج اضطراري او از يک منزل - بر اثر رسيدن به بن‏بست - و ورودش به منزلي ديگر ونوآوريهاي او يعني تلاش براي مستورکردن بحران دروني يک منزل. امروز عقل قرن بيستم پس از عبور از آخرين دوره تحول دوران‏وضع و جعل، در ميانه بحراني همه‏جانبه و فراگير گرفتار آمده است. نوانديشي و نوآوري مدام و لحظه به لحظه او نه حکايت ازشادابي و خرمي که نشان از ويراني و آشفتگي دارد. او بايد مدام پاسخگوي پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاينده باشد و از اين رو همواره بايد امر جديدي ارائه کند و براي اين تجدد دائم، به کشفيات علمي و اطلاعات تجربي تازه نيازمند است و همين علم و اطلاع روزافزون - و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتيجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابي بمراتب بيشتر و افزونتر از روزها و سالهاي قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتي‏تب‏آلوده‏وشتابي‏سرسام‏آور افتاده و بي‏مقصد و کور بر گرد خود مي‏چرخد و با سرعت تمام به پايان خود نزديک مي‏شود. پايان زمان يعني به نهايت رسيدن تمام راههاي مولود علم و ادراک بشري؛ و آخرالزمان يعني آخرالعقل. آنجا که عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براي معماري بناي استقلال انسان و انفکاک او از حق - به بن‏بست مي‏رسد، زمان فاني نيز بي‏وجه مي‏شود و ضرورت وجودي خود را از دست مي‏دهد. همپا و همراه عقل، زمان نيز خسته و فرسوده مي‏گردد. با اين عقل فرسوده و از نفس‏افتاده، و درون اين زمان ناتوان و هويت از کف داده، چهره خسران آدمي بيشتر و بيشتر هويدا مي‏شود. در چنين وضعيتي است که ماهيت فسادانگيز و فسق‏افروز ادبار به حق، عيان و حقيقت عقل و زمان برملا خواهد شد. تاريخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقايق هستي بوده است. پافشاري او بر اين جهل زمخت، بر امتداد تاريخ و بر حجابهاي او افزوده است. اکنون اين عقل پس از طي دوره تجدد، در زائده‏اي پس از تجدد قرار گرفته، بناي ايمان به عقل متزلزل شده و پايه‏هاي عمارت و امارت عقلانيت در حال فروريختن است. غايت و نهايت عقلانيت که اعتراف به جهل و اقرار به ناداني يعني خروج از ظلمت جهل مرکب است، امروز در حال تحقق است. در اين نقطه پاياني که تمام استعدادهاي عقل فعليت‏يافته و همه بذرهاي نهفته در ذاتش شکفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را در زمين بيافريند، و بت عقل در دل آدميان شکسته، و آنان رفته‏رفته به وادي جهل بسيط قدم نهاده‏اند و دو راه در برابر آنان گشوده است. اين دوره نهايي، در حقيقت تبلور کل دوره‏هايي است که از آغاز تاريخ در برابر انسان وجود داشته و انسان امروز وارث آن شده است. اين دوره، دوره خاک و خداست؛ يکي از آنها آخرين مرتبه هبوط آدمي از خدا به خاک يعني سقوط و انحطاط نهايي او را متحقق مي‏کند و ديگري آخرين سرمنزل صعود انسان از خاک به خداست. اين دوره، دوره آخرالزمان است و هر يک از آنها آخرين خطوط سيماي دوگانه بشري را ترسيم مي‏کند و جملات پاياني، و سرنوشت دو کتاب را رقم مي‏زند. کتاب ادبار، غفلت، خسران، زمان، شيطان، جبر و اضطرار و صحيفه عشق، ايمان، تفکر، آزادي، عمل صالح و انتظار. اين دوره، دوره فراگيري است که تمام راههاي موجود، در ذيل يکي ازآن دو حل و هضم مي‏شود و مندرج است. اين دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم شرق و غرب جغرافيايي نيست. راه شرق و حکمت مشرقي و ايمان يعني راه اقبال و به شمس حقيقت، رويکرد به نور، توجه به حق، شستشوي خويش در کوثر عشق و ايمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنه‏هاي دنياي انسان به ساحت غيب. و راه غرب و تعقل مغربي يعني راه افول و غروب خورشيد حقيقت، ادبار به نور، نيست‏انگاري و رويکرد به عدم، و گام‏زدن در راهي که به سوي اضطرار مطلق - که تجسد نهايي جبر خشن تاريخ است - منتهي مي‏شود. راه غرب راهي است که به پايان قرن بيستم رسيده و در تدارک ورودي پرهول و هراس به قرن بيست‏ويکم است. راه غرب را قرن بيستمي‏ها مي‏روند و آنها کساني هستند که يک رويداد موازي عظيم در تاريخ عقل را نديده انگاشته‏اند؛ يعني ظهور پيامبر اسلام را. اگر اين نظريه را بپذيريم که حضور پيامبران در طول تاريخ، پديده‏اي است مقارن و موازي با تحولات عقل - تا به عنوان حجتهاي ظاهري، مردم هر عصر را دسگيري و بر مکر شيطان آگاه کنند - در آن صورت نديده گرفتن آخرين پيامبر، مولود غفلت و ناآگاهي از سازوکار حرکت عقل در تاريخ و بي‏توجهي به آخرين تحولات اساسي عقل، و مؤدي به توغل در عقل‏زدگي و استمرار بخشيدن به راهي است که ادبار به حق را در پايان قرن بيستم تحويل قرن بيست و يکم مي‏دهد. فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بيستمي، فرهنگ گسست تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بي‏فرهنگي است؛ فرهنگ و اخلاقي است که يک حقيقت ره‏آموز و سرنوشت‏ساز را در تاريخ، مسکوت نهاده و بدين ترتيب هويت تاريخي خود را گم کرده است و از اين رو براي جبران اين‏خسارت‏عظيم،به‏سلطه‏جويي و اقتدارطلبي گراييده و با نيروهاي اهريمني معامله کرده است؛ يعني نفيس‏ترين و ضروري‏ترين لوازم حيات و گرانبهاترين اموري که براي ادامه حيات انساني خود به آنها نياز مبرم داشته، فروخته و با بهاي ناچيز و ثمن‏بخسي که از اين راه به کف آورده، به ابتياع علم و اطلاعات و ابزار و ادواتي پرداخته است که بتواند اقتدار او را تامين، و شکنندگي و آسيب‏پذيري‏اش را در برابر صدها خطر و بليه‏اي که در کمين اوست، ترميم کند، غافل از اينکه در اين داد و ستد از يک سو فقط ابزار و وسايل حيات را به کف آورده و اصل حيات انساني خود را از دست داده و از سوي ديگر دل به قدرت و سلطه‏اي خوش کرده که چون حقيقي نيست، يعني از آبشخور قدرت لايزال حق سيراب نشده بل مولود سراب قدرت اهريمني است و آدمي پيش از پرکردن ظرف وجودي خود از حق، آن را تملک کرده، تبديل به کابوسي مخوف گرديده و آدمي را محکوم قدرت دست‏پرورده خود ساخته است. راه غرب، راه جبر تاريخ و اضطرار و درماندگي ذاتي عقل ادبار است. در اين راه چون آدمي محکوم قدرت اهريمني است که هيچ اراده و اختياري از خود ندارد. در اينجا انسان بسته زنجير زمان است و براي کسي که در غل حرکت تاريخ گرفتار افتاده، آينده نيز همانند گذشته بسته و ضروري است. براي کسي که در راه اعراض از حق گام مي‏زند، هيچ افقي جز هيچستان لم‏يزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براي راهيان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمين با تمام گستردگي، تنگ و تاريک و مظلم. در چنين وضعيتي عقل تنزل مي‏کند و نشانه‏هاي اين تنزل را مي‏توان در رويکرد عقل به واقعيتهاي حقير و پست مشاهده کرد. عقلي که در اوج آسمانها پرواز مي‏کرد و ترانه مابعدالطبيعه مي‏سرود و در زمين و زمان پر مي‏کشيد و کل حوزه ادراک را زير بال و پر داشت، چنان به حضيض ذلت و حقارت فرود آمده که سر از بستر خواب،مطالعه وکندوکاودرابتدايي‏ترين غرايز انسان در آورده است. آيينه اين حقارت و آشفتگي، زبان است. سراسيمگي، سرگشتگي و بي‏هويتي عقل و زمان را در آيينه زبان به عيان مي‏توان مشاهده کرد. زبان بي‏هويت، تلاش مي‏کند که زيان برملاشده آدمي را همچنان پنهان دارد. زيبايي، رعنايي، هنر، تقويت صوت، امواج، صنعت، علوم، پرگويي، اسراف در مصرف الفاظ و هر چيز ديگر، به خدمت زبان درآمده تا او بتواند خسران وقوع انسان در شتاب مهارگسيخته زمان را مستور کند؛ اما زبان نيز همانند زمان و عقل، پير و شکسته و فرتوت شده و قادر نيست ماهيت‏خسران را در پوششهاي رنگارنگ خوشبختي پنهان کند و بر زخم اضطراب و التهاب انسان، مرهمي نهد. ديگر هيچ قدرت بشري نمي‏تواند در برابر سيل سدشکسته انحطاط مقاومت کند. آلودگي و فساد با شتابي روزافزون سراسر کره زمين را تهديد مي‏کند و در خشکي و دريا پيش مي‏رود و محيط زيست جسماني و روحاني بشر را به زير سلطه خود مي‏کشد و هيچ نقطه‏اي در امان نيست. زمان و مکان آلوده گناه و فسق آدميزاده شده، همه چيز محکوم آن گرديده و غايت‏سياه تاريخ نزديک به تحقق است. کساني که ديدگاه شيعي در باب غايت تاريخ را بدبيني مي‏دانند از يک طرف چشمانشان را بسته‏اند و آنچه را اتفاق افتاده است نمي‏بينند و از طرف ديگر، از پيش قضاوت کرده‏اند و مي‏خواهند که ما خوشبينانه به پايان تاريخ بنگريم. وقتي از اقتدار انفعالي و فراگير انسان بر خاک سخن مي‏رود، در حقيقت، نغمه شوم حکومت و سيطره خاک بر انسان سروده شده است. آنچه شيعه مي‏گويد نه بدبيني است، نه خوشبيني و نه واقع‏بيني؛ چرا که اين گونه نگريستنها همه در حيطه انفعال و خضوع در برابر خاک معني دارد. قول شيعه بر اساس حق‏بيني است؛ يعني اگر نبود تشعشع حکمت ايماني و اگر نبود نظرکردن در پرتو انوار الهي - که به ما جهاني ديگر را نشان مي‏دهد و با ما سخن از عوالم غيب مي‏گويد که رهرو غرب از آن بيگانه است و ما را دعوت به ماندن در دخمه دنياي مشهود مي‏کند - هر کس تمايل داشت که مسحور و مجذوب دستاوردهاي پرجذبه بشر شود، به سمت تمتع، التذاذ، کامجويي و خوشبختي رود، فارغ از هر دغدغه فکري به ستايش و تعظيم‏محصولات علمي برخيزد و تفکر و ايمان را در معبد شرايع علمي و سياسي رنگارنگ قرباني کند. ساده‏ترين و هموارترين راه، راه غرب است. همه چيز مهياست، و همه دواعي و سوائق، ما را بدانسو مي‏خواند و سوق مي‏دهد. گام‏زدن در اين راه، رفتن در جهت جريان آب است، هيچ نگراني و انديشه‏اي نمي‏طلبد، آوازه و شهرتش جهانگير، و انقياد و تسليم در برابر او باب روز است و مطلوب و مورد پسند اکثر مردم. راه غرب راه توغل در تکثير و فرورفتن مدام در کثرات است. پشت‏کردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به کثرت سايه‏هاست و مؤدي به اصالت دادن به کثرات اشباح و اظلال، و اعراض از وحدت را در پي دارد. کسي که در اين راه قدم برمي‏دارد، از آنجا که چشمي کثرت‏بين دارد، حل تمام مسائل و مشکلات را تنها در ميانه کثرات مي‏جويد و در واقع تمام کوشش او مصروف تکثير و تقطيع عالم و تکه‏تکه کردن حقيقت است. قرن بيستمي‏ها در هياهوي کثرت فرو رفته و قادر نيستند کثرت را با وحدت جمع کنند و در زير لايه‏هاي کثرات جاري، بستر واحد اين جريان را ببينند، تا آنجا که تبديل به انسانهاي يک‏چشمي شده‏اند و چشم ديگر خود را از کف داده‏اند؛ چشم راست را. از نشانه‏هاي آخرالزمان ظهور دجال است؛ دجالي که چشم راستش ممسوح است و از ميان رفته و چشم چپ او بر پيشاني‏اش جاي دارد. راه شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقويم راستين مشرقيان که سطر سطر صحيفه حيات، فرهنگ، تفکر، اخلاق، عشق و ايمان راهيان مشرق با آن رقم خورده، تقويم هجري قمري است. اين تقويم، تقويم کساني است که آگاهانه در شب تاريک و مظلم، و يلداي بلند حيات بشري مي‏زيند و در غياب خورشيد حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش مي‏دارند؛ با قمر. اين راه، راهي است ناهموار و پرسنگلاخ که رهرو در هيچ قدمش از سنگ‏اندازي شياطين در امان نيست و پيمودنش بي‏عنايت‏حق، مقدور، نه. همتي مردانه مي‏طلبد، سينه‏اي به پهناي آسمان، قلبي گشوده به آفاق هستي، شوقي پرکشيده تاستيغ غيب، عزمي استوار، و عشق و صبوري و ايماني که بتوان هر بلايي را در اين راه تحمل کرد. قرن پانزدهمي‏ها مستضعفان زمين‏اند و وارثان لمعات آفتاب حق. آنان - گرچه در نظر قرن بيستمي‏ها بي‏فرهنگ، بي‏تاريخ، بي‏هويت، و اهل واپس‏ماندگي‏اند اما - در حقيقت پيشروان راه نجات انسان‏اند و اگر قدر و قيمت‏خود را بدانند، مرعوب يا مفتون شکوه و رعنايي مغربيان نشوند، والاييهاي خويش را بيابند و به خويشتن بازگردند، براي امروز سرگشته و فرداي سردرگم راهيان راه غرب، بايد فرهنگ، ادب، اخلاق، تفکر، عشق و ايمان به ارمغان ببرند. راه شرق، راه انتظار است؛ رهرو اين راه همواره منتظر است و چشم به راه خورشيد. مي‏داند که در غياب خورشيد زندگي مي‏کند؛ و در عين حال مي‏داند که حتي در اين شب ظلماني اگر خورشيد نمي‏بود او نمي‏توانست تنفس کند. خورشيد غايب است نه معدوم؛ و اين را کسي در مي‏يابد که شبها سر به آسمان بردارد و بازتاب آن را نظاره کند. انتظار يعني آگاهي از جايگاه وجودي انسان - ميان خاک و خدا - و عمل متناسب با آن در عصر غيبت. انتظار، نماز وجودي عصر غيبت است. انتظار، تجلي ايمان و تقواست. انتظار يعني انفتاح و انسداد؛ انفتاح در برابر غيب که نتيجه‏اش تذکر، تفکر و ياد آفتاب است؛ و انسداد در برابر تمام امور و عواملي که مي‏کوشند تا ما همواره شب‏زدگان شبستان تاريخ بمانيم، تاريکي و ظلمت‏حاکم بر غياب خورشيد را باور کنيم و ماه و ستاره را نديده انگاريم. انتظار يعني پرکردن جام نگاه از خم عشق و اشتياق، و قبول و انفعال در برابر حق، و فاعليت و حاکميت‏بر هر آنجه دون مرتبه انسان است. انتظار اوج عصيان و سرکشي عقل اقبال در مقابل دنياي محدود متناهي و حقير علم و ادراک بشري، و مقتضيات زمان و زمانه است. انتظار، دل‏سپردن به امام زمان و دل بريدن از ماموم زمان است. راه شرق، راه آزادي تاريخ است. آزادي انسان تنها با پشتوانه ايمان به غيب تحقق مي‏يابد و آنجا که متکاي ايمان به غيب نباشد و آدمي فقط در گستره علم و اطلاع خود زندگي کند، هر گونه سخن از آزادي فريب و سرابي بيش نيست. از اين رو حريت و آزادي حقيقي انسان تنها در راه شرق مي‏تواند متحقق شود و در آن راه است که او از هر قيد و بندي رها مي‏گردد الا عبوديت‏حق. به تبع آزادي انسان در راه شرق و در انتظار حقيقت، تاريخ نيز از غل و زنجير جبر و اضطرار آزاد مي‏شود. در اين ساحت است که گذشته نيز همانند آينده مفتوح و باز است. ايمان به غيب و انتظار عصر غيبت همچون نفخ صوري در گذشته مرده و بيجان مي‏دمد. گذشته جان مي‏گيرد، زنده مي‏شود، معني مي‏يابد، از گور نمناک و تاريک جبر عقل ادبار و زمان فاني و گذرا برمي‏خيزد، با ابديت و لازمان پيوند مي‏خورد و رجعت مي‏کند و باز مي‏گردد. در حوزه عقل اقبال، گذشته‏اي مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنه‏هاي عقل اقبال، حتي گذشته‏هاي دور را مي‏توان آبياري کرد تا جوانه زند، رشد کند و به برگ و بار نشيند. همين جا بحث‏سنت و تجدد قابل طرح است. در برخي از اذهان ممکن است چنين نشسته باشد که سنت‏يعني هر آنچه مشمول مرور زمان قرار گرفته است. چيزي که در چرخه زمان و بر اثر تحول دوران پديد مي‏آيد، نبايد بر آن نام سنت نهاد هرچند قرنها از تولدش بگذرد. سنت چيزي است که از جريان تجدد و تصرف بيرون است. آنچه در زمان پديد آمده و متعلق علم و ادراک بشري بوده به مرور زمان، پير، کهنسال و فرتوت مي‏شود و هيچگاه قابل بازگشت نيست و نمي‏توان آن را تکرار کرد. وقتي سخن از بازگشت‏به سنت‏به ميان مي‏آيد هرگز نبايد به معناي بازگشت‏به برهه‏اي از زمان گذشته و مقتضيات آن باشد. بازگشت‏به سنت‏يعني بازگشت‏به آن چيزي که با ابديت انسان، و حيث نامتناهي‏اش - که متجلي در پيام پيام‏آوران است - مرتبط و پيوسته است تا بتوان او را از قيد و سلسله امور دايم التجدد و متصرم نجات بخشد؛ و تا بتوان او را به بدايت‏ها هدايت کرد و بدين معني، سنت تحول و تبدل ندارد. اگر قرار باشد کسي به سنت‏هاي زماني بازگردد، در اين صورت همه سنتهاي گذشته در «گذشته بودن‏» مساوي‏اند و ترجيح يکي از آنها، ترجيح بلامرجح است. وقتي صحبت از قرن پانزدهم به ميان مي‏آيد، يعني قرني که هرکس در آن زندگي مي‏کند و نفس مي‏کشد وابسته به سنتي است‏برخاسته از يک مبدا ابدي و لايتغير. خود اين مبدا گرچه به لحاظ ظاهري و به موازات رشد، شکوفايي و تحولات عقلاني بشر، ادامه و استمرار يک سنت‏بي‏بديل است که از آغاز هبوط آدم شروع شده، لذا خود اين مبدا نيز داراي مبادي است، اما در باطن، مبدا اين سنت - يعني سنت قرن پانزدهمي - مبداالمبادي است؛ يعني وقتي گل آدم را مي‏سرشتند، آب اين گل را از آن سرچشمه برداشتند. پيامبري پيامبر خاتم پيش از آدميت آدم بود. بنابراين سنت قرن پانزدهم سنت وجودي انسان، يعني استمرار سنتي است که همه پيامبران، صالحان، متفکران، حکيمان و شاعران آزاده در طول تاريخ به آن سنت تعلق دارند. اينان در حقيقت ابيات قصيده بلند عشق، ايمان و آزادي‏اند که هميشه از ناحيه مقتدران و خودکامگان تاريخ ادبار مورد ستم و جفا بوده‏اند. با تمام تحولات و تطورات و دگرگونيهايي که در طول تاريخ عقل ادبار به وقوع پيوسته و با آنکه چهره‏هاي ادبار، داراي اشکال و اطوار متعدد، متنوع و بي‏شمار بوده‏اند، سيماي برجستگان اهل ايمان و مناديان اقبال به حق همواره يکسان و لايتغير بوده و يک سخن بيش نداشته‏اند. اينان همواره غريب، تنها، آواره و مظلوم بوده‏اند. معشوق و محبوب اهل ايمان، و مقصد و مراد از همه منظومه‏هاي عاشقانه و تمام تغزلات و مغازلات هم اينانند. اينان غرباي تاريخ‏اند و مجنون براي غربت آنها گريه مي‏کند. اين خط غربت تاريخي از آغاز هبوط آدم تا امروز، يعني تا قرن پانزدهم ادامه دارد؛ و تا زمان و زمانيات، و عقلانيت و تاريخيت‏بر سرنوشت‏بشر حکومت مي‏کند، غرباي تاريخ در غيبت‏اند. اوج غربت‏حقيقت، امام زمان است که نه تنها در ميان مامومان زمان و منکران، بل در ميانه معتقدان به او نيز غريب است. امروز حقيقت در نهايت غربت و تنها به سر مي‏برد. آنگاه که امام زمان، يعني کسي که نه تابع و خادم زمان بل متبوع و مخدوم زمان است، ظهور کند، زمام زمان را در دست مي‏گيرد و اين بي‏پناه مهارگسيخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات مي‏دهد، تا آرام و قرار يابد. وقتي زمان بيقرار، قرار يافت و دست در دستان امام خويش نهاد، تمام غرباي تاريخ - همه پيامبران، امامان، صالحان و ابرار - رجعت‏خواهند کرد و معناي نهفته و مستور تاريخ آشکار و عيان خواهد شد. اينک آنکه خود را از قبله عشاق مي‏داند و دريافته است که از اين جمع، مهجور و دور مانده، بايد به بوي قبله اين قبيله بنالد و به سوي آن نماز گزارد. چو از قبيله عشاق مانده‏اي مهجور دلا تو مرغ فغاني، به بوي قبله بنال والحمد لله اولا و آخرا والسلام علي خليفة الله في ارضه حجة بن الحسن العسکري عليهما السلام.
لینک ثابت

نشانه های پس از ظهور حضرت حجه بی الحسن (عج)

بیعت یاران پس از آنكه حضرت گفتار خويش را به پايان مي‏برند، شرطه‏هاي حرم تلاش مي‏كنند كه ايشان را همانند نفس زكيه به شهادت برسانند يا حداقل اسير كنند كه اصحاب حضرت، قدم پيش نهاده، شرّ آنها را از امام(ع) دفع مي‏كنند. جناب جبرئيل هم پشت به كعبه به عنوان اولين نفر با امام(ع) بيعت مي‏كند و پس از او، سيصدوسيزده تن يار حضرت و ديگر ياوران با ايشان عهد و پيمان مي‏بندند. امام صادق(ع) به مفضل‌بن عمر فرمودند: «اي مفضل! حضرت مهدي(ع) پشتش را به حرم مي‏كند و دستش را كه سفيدي خيره كننده‏اي دارد، جهت بيعت دراز مي‏كند و مي‏فرمايد: اين دست خدا و از سوي خدا و به فرمان خداست و سپس اين آيه را تلاوت مي‏كنند: «آنها كه با تو بيعت مي‏كنند، در حقيقت با خدا بيعت كرده‏اند، دست قدرت الهي مافوق قدرت آنهاست و هر كه بيعتش را بشكند به ضرر خودش است». اوّلين كسي كه دست حضرت(ع) را مي‏بوسد، جبرئيل است و به دنبال او، ملائكه و نجباي اجنّه و سپس برگزيدگان. مردم هنگام صبح در مكه مي‌پرسند: اين مردي كه اطراف كعبه است، كيست؟ و اين جمعيتي كه با او هستند كيانند و آن نشانة بي‏سابقه‏اي كه ديشب ديديم چه بود؟ كه اين جريان حوالي طلوع آفتاب اتفاق مي‏افتد».

محمدبن مسلم نيز از آن حضرت نقل كرده كه فرمودند: «گويي جبرئيل كه به صورت پرنده‏اي سفيد درآمده، اولين مخلوق خداوند است كه با آن حضرت بيعت مي‏كند و پس از آن، سيصدوسيزده نفر بيعت خواهند كرد. هر كه در اين مسير امتحان خود را پس داده باشد، در آن ساعت مي‏آيد، كه برخي در رختخواب‏شان ناپديد مي‏شوند كه حضرت علي(ع) فرمودند: «ناپديد شدگان در رختخواب‏هايشان» و اين گفتة الهي است: «در خيرات با هم مسابقه دهيد كه هر كجا باشيد، خداوند همة شما را مي‏آورد».

مفادّ اين پيمان نامه و بيعت را حضرت علي(ع) چنين بيان كرده‏اند: «از يارانش پيمان مي‏گيرد كه: دزدي، زنا و فحاشي به هيچ مسلماني نكنند، خون كسي را به ناحق نريزند، به حريم ديگران جفا و تجاوز نكنند، به خانه‏اي حمله نبرند، تنها به حق و به جا، افراد را بزنند، هيچ طلا، نقره، گندم يا جويي را [براي خويش] انبار نكنند، مال يتيم را نخورند، به آنچه نمي‏دانند شهادت ندهند، هيچ مسجدي را خراب نكنند، آنچه را كه مست كننده است، ننوشند، خز و ابريشم نپوشند، در مقابل طلا سر فرود نياورند، راه را نبندند و ناامن نكنند، همجنس‏بازي نكنند، گندم و جو را انبار نكنند، به كم، راضي و طرفدار پاكي و گريزان از نجاسات باشند، امر به معروف و نهي از منكر كنند، لباس‏هاي خشن بپوشند و خاك را متّكاي خويش سازند و آن‏گونه كه شايستة خداوند است در راهش جهاد كنند. آن حضرت خود نيز متعهد مي‏شود كه همانند آنها قدم برداشته، لباس بپوشد و سوار مركب شود و آنگونه باشد كه آنها مي‏خواهند و به كم راضي باشد و به كمك خداوند متعال جهان را همان‌طور كه از جور پر شده است، از عدالت آكنده سازد، خداوند را آنگونه كه شايسته است عبادت كند و هيچ حاجب و درباني اختيار نكند».

پس از اتمام مراسم بيعت، جبرئيل برخاسته، به نام حضرت در دنيا بانگ مي‏زند. ابان بن تغلب از امام صادق(ع)، روايت كرده است: «اولين كسي كه با حضرت مهدي(ع) بيعت مي‏كند جبرئيل است. به صورت پرنده‏اي سفيد رنگ فرود آمده، با ايشان بيعت مي‏كند. سپس يك پايش را روي كعبه و پاي ديگرش را روي بيت‏المقدس مي‏نهد و با صدايي گويا و فصيح ندا در مي‏دهد: فرمان خداوند رسيد، دربارة آن شتاب نكنيد».

پس از بیعت جناب جبرئیل(ع) دیگران نیز با آن حضرت(ع) بیعت کرده، مهیای اقدامات جهانی می‌شوند.

3ـ2. فراخوان لایة دوم یاران (سپاه ده هزار نفری): مفضل بن عمر از امام صادق(ع) چنين روايت كرده است: «خداوند متعال جبرئيل را مي‏فرستد تا اينكه به نزد او بيايد؛ بر حجر اسماعيل در نزديك كعبه فرود آمده، به او مي‏گويد: به چه دعوت مي‏كني؟ حضرت مهدي(ع) او را باخبر كرده، جبرئيل پاسخ مي‌دهد: من اولين كسي هستم كه با تو بيعت مي‏كنم، دستت را دراز كن. پس دستش را بر دست حضرت [به نشان بيعت] مي‏كشد. سيصد و اندي مرد هم به نزد او مي‏آيند و با او بيعت مي‏كنند. او هم آنقدر در مكه مي‏ماند كه ده‏هزار نفر اصحابش جمع شوند و پس از آن به سوي مدينه حركت مي‏كند».

3ـ 3. خسف بیدا: یکی از نشانه‌های حتمی و قطعی ظهور که‌اندکی پس از اعلان جهانی (صيحه) اتفاق مي‌افتد، فرورفتن بخشی از سپاه سفیانی در بیابانی نزدیک مکه است. حديفـ[ بن يمان از وجود مقدس پيامبراكرم(ص) نقل مي‏كند: «... سپاه دوم وارد مدينه مي‏شوند و سه شبانه‏روز آنجا را تاراج مي‏كنند. سپس به قصد مكه از آن شهر خارج مي‏شوند تا اينكه به بيابان (بيداء) مي‏رسند. خداوند متعال جبرئيل را مي‏فرستد و به او مي‏گويد: برو آنها را محو كن. او هم ضربه‏اي با پايش به زمين مي‌زند و خداوند متعال آنها را در زمين فرو مي‏برد. جز دو نفر از آنها نجات نمي‏يابند كه هر دو از قبيلة جهينه هستند و براي همين گفته‏اند خبر يقيني و مسلّم نزد جهينه‏اي‏هاست. سپس حضرت اين آية قرآن كريم را تلاوت كردند: «ولوتري إذ فزعوا...».

3ـ4. حرکت به سمت مدینه: بعد از وقوع حادثة فرو رفتن لشکريان سفياني، روايات نقش نظاميِ ديگري را براي سفياني در حجاز ذکر نمي‌کند، با توجه به اينکه اين ماجرا پايان‌بخش نقش او در حجاز خواهد بود. اما احتمال دارد نيروهايي براي او در مدينه باقي بماند که با قواي حکومت (خاندان فلان) کار زار کند و روايات خاطرنشان مي‌سازد که حضرت مهدي(ع) پس از معجزة فرو رفتن قواي دشمن، با سپاه خود که متشکّل از چند ده هزار نفر رزمنده است براي آزاد سازي مدينه راهي آنجا شده، با دشمنان خود در آنجا درگير مي‌شود. به هر حال آن حضرت مهدي(ع) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاي دشمن را منکوب مي‌سازد و لشکر سفياني هر کجا که روياروي او باشد، از حجاز تا عراق و شام، شکست مي‌خورد. روايات يک نبرد يا بيشتر را ياد مي‌کند که در عراق بين لشکر سفياني از طرفي و سپاهيان مهدي(ع) و ياران خراساني وي از ناحية ديگر اتفاق مي‌افتد.

3ـ 5. حرکت به سمت عراق و بقیة نقاط جهان: امام(ع) پس از بازپس‌گیری شبه جزیره، رو به منطقة بین‌النهرین و عراق نموده، با همراهی ایرانیان این منطقه را از سفیانیان بازپس می‌گیرند.

حضرت باقر(ع) فرمود: «قائم ما، نهضت خويش را از مکه آغاز مي‌كند. پرچم و شمشير رسول خدا(ص) و ديگر نشانه‌هاي پيامبر و درخشش گفتار محمدي(ص) با اوست. پس از نماز شامگاه فرياد بر مي‌آورد: اي مردم! شما که در ديدگاه خدا و زير فرمان و ارادة او هستيد، به هوش باشيد. به خدا ايمان آوريد که پيامبران را با مشعل کتاب و قانون و برهان‌هاي روشن، فرستاده است. خدا شما را فرمان مي‌دهد که براي او شريک قرار ندهيد و پاسدار دين و گفتار پيامبر باشيد. زنده بداريد آنچه را قرآن زنده کرده است و نابود سازيد آنچه را قرآن از بين برده است. قلبتان به خاطر هدايت و نجات گمراهان بتپد. من شما را به سوي خدا و پيامبر مي‌خوانم، که برنامه‌هاي قرآن را اجرا کنيد. باطل را بکوبيد و راه و روش پيامبر را به پا داريد. پس از اين گفتار، يارانش که 313 نفر مي‌باشند، مانند ابر‌هاي پراکندة پاييزي، به هم مي‌پيوندند. آنها مرداني هستند که در شب به راز و نياز با خدا زنده‌اند و در روز، شيران بيشة شجاعت‌اند. خداوند نخست حجاز را براي او مي‌گشايد و او زندانيان بني‌هاشم را آزاد مي‌سازد، پرچم‌هاي سياه کوفه به زير مي‌آيد، و به عنوان نشانة بيعت، به سوي امام قائم فرستاده مي‌شود. در اين هنگام است که امام سپاه را به شرق و غرب جهان مي‌فرستد تا بيداد و بيدادگران را ريشه‌کن سازند، و کشورها براي او گشوده مي‌گردد و به دست او استانبول (دروازة غرب) فتح مي‌شود».

4. دورة استقرار حکومت جهانی

پایتخت حکومت جهانی امام عصر(ع) مسجد کوفه خواهد بود امّا این امر باعث كاستن از رونق حج نخواهد شد. در منابع روایی دربارة کراهت سکونت در شهر مکّه گفت‌وگو به میان آمده که علل متعددی برای آن می‌توان برشمرد، اما از همه مهم‌تر و قابل فهم تر برای مردم زمانی خواهد بود که طیّ الارض،طیّ الهواء و طیّ الماء یک اتفاق عادی خواهد شد و بسیاری از مردم جهان با استفاده از این توانایی‌ها مي‌توانند مسافت‌های طولانی را طی کنند. علاوه بر اين، حتی طیّ طریق عادی با چنان امنیتی خواهد بود که یک زن بدون آنکه دچار مشکلی شود و کسی متعرض او شود، مسير شام تا حجاز را پیاده در می‌نوردد و به بیت الله الحرام می‌رسد. به همین دلیل در ایام حج، شهر مکه مملو از جمعیت خواهد بود؛ از همین‌رو امام عصر(ع) قوانین خاصی را برای زوّار و حجّاج وضع می‌کنند که از آن جمله می‌توان به ممنوعیت خواندن نماز مستحبی در مسجد الحرام اشاره کرد تا بقیه بتوانند به اعمال واجب خود برسند.

 

نشانه های زمان ظهور حضرت حجه بن الحسن (عج)

مهم‌ترین حادثه ای که در این ایام اتفاق مي‌افتد ظهور امام عصر(ع) است.
صیحة آسمانی و ظهور اصغر: پیش از این، در مقالة «از ظهور تا قیامت» به تفصیل دربارة آغاز و زمان ظهور امام عصر(ع) سخن گفته‌ایم. در اینجا به اجمال یادآور مي‌شويم كه، ظهور امام(ع) با صیحة آسمانی جناب جبرئیل، فرشتة آسماني در بامدادان بیست و سوم ماه مبارک آغاز شده و عده‌ای محدود از یاران و اطرافیان حضرت از این موضوع با خبر می‌شوند و نام و یاد ایشان بر زبان‌ها جاری شده، مردم از این موضوع با هم به گفت‌و‌گو مي‌پردازند. دربارة مکان و مسکن امام عصر(ع) در این روزها، روایات سخنی نگفته‌اند اما با توجه به آنکه پس از اطلاع سفیانی از اینکه ایشان در مدینه هستند و به این شهر حمله‌ور می‌شوند، می‌توان گفت: این روزها امام(ع) در مدینه‌اند و به برقراری رابطه و مذاکره با اطرافیان و آشنایان می‌پردازند و پردة حجاب را از رخسار خویش و چشم دیگران برداشته‌اند.

به تصریح برخي از محققان، در شرايطي که به سر مي‌بریم، پروندة کاملی از امام عصر(ع) نزد سیستم‌های اطلاعاتی جهان وجود دارد. با توجه به روایاتی که بیان کنندة شباهت آن حضرت(ع) به رسول خدا(ص) هستند و اوصافی که به زیبایی و دقت دربارة این دو معصوم(ع) در روایات بیان شده است مي‌توان تصویری دقیق از امام عصر(ع) را ترسیم نمود و به دنبال ایشان به جست‌وجو پرداخت.

2ـ 2. وهابیت و تشیع: نکتة بسیار مهمی که پس از ظهور اصغر امام عصر(ع) از روایات مي‌توان برداشت نمود، موضوع تقابل جهانی و گفتمانی تشیع و و‌هابیت است. محتوای صیحة آسمانی و جهانی جناب جبرئیل در بامدادان ظهور، به دفاع از امام عصر(ع) و تشیع و همچنین ندای ابلیس در شامگاه همان روز در دفاع از سفیانی و جریان مشابه وهابیت، می‌تواند این احتمال را به طور جدی به ذهن متبادر مي‌کند که در آن هنگام جریان‌های مختلف فکری شرق و غرب جایگاه چندانی نزد مردم جهان نخواهند داشت و اذهان عمومی مردم به اسلام و دو گرایش غالب شیعی و وهابی معطوف خواهد بود.

ابوحمزه مي‏گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شورش سفياني از علايم حتمي ظهور است؟ حضرت فرمودند: «آري، ندا هم حتمي است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «يك منادي اول روز ندا مي‏دهد كه حق با آل علي(ع) و شيعيان اوست و در انتهاي روز شيطان ندا مي‏دهد كه حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه‏گويان (باطل‏گرايان) دچار ترديد مي‏شوند».

2ـ3. شهادت نفس زکیه اول و خروج امام از مدینه: از روايات چنين بر مي‌آید که حکومت رو به زوال حجاز در تعقيب بني‌هاشم و پيروانشان در حجاز و به ويژه در مدينه، دست به تلاش و کوشش مي‌زند و جواني را که به عنوان نفس زکيه مي‌باشد تنها به جرم اينکه نامش «محمد بن حسن» است و حضرت مهدي(ع) نزد مردم به اين نام مشهور است، مي‌کشد يا بدين جهت که وي از مؤمنان شايسته‌اي است که با حضرت مهدي(ع) ارتباط دارد: «سپاه سفیانی، مردي را که نامش محمد و خواهرش فاطمه است، تنها به دليل اينکه نام او محمد و نام پدرش حسن است به قتل مي‌رساند»!

در چنين موقعيتي بحراني، امام مهدي ـ روحي فداه ـ مانند حضرت موسي(ع) بيمناک و نگران از مدينه خارج مي‌شود و طبق روايات رسيده، يکي از يارانش آن حضرت را همراهي مي‌کند که نام او در روايتی «منصور» و در روايتي ديگر «منتصر» آمده است. روايتي نیز مي‌گويد: «حضرت مهدي(ع) با ميراث رسول الله، در حالي‌که شمشير او را در دست و زره وي را بر تن و پرچم در دست ديگر و عمامة پيامبر را بر سر و رداي او را در بردارد، از مدينه خارج مي‌گردد».

2ـ4. ظهور اکبر و قیام
الف ـ ورود امام(ع) به مکه: امام(ع) پس از خروج از مدینه به مکه وارد مي‌شوند. مفضل بن عمر در روايت طولاني، از امام صادق(ع) نقل كرده است که فرمود: «سوگند به خدا اي مفضل، گويا اکنون او ـ حضرت مهدي(ع) ـ را مي‌بينيم که وارد مکه مي‌شود، در حالي‌که عمامه‌اي زرد فام بر سر نهاده، کفش مخصوص پيامبر(ص) را پوشيده، چوبدستي او را در دست گرفته و چندين بزغالة لاغر را پيشاپيش خود مي‌برد تا آنها را به خانة خدا مي‌رساند، اما هيچ‌کس او را در آنجا نمي‌شناسد». سند اين روايت ضعيف است، مگر اينکه بسيج شدن تجهيزات و عوامل دشمنان جهت جستجوي آن حضرت و در حالت اختفا و پنهاني به سربردن وي، که شباهت به غيبت صغرا و پنهاني آن دارد، بتواند دلالت اين روايت و مانند آن را جبران کند. در جایی دیگر آمده: «وقتي بازار تجارت کساد، راه‌ها ناامن و فتنه‌ها زياد شود، هفت تن از علماي مناطق مختلف که با هر يک از آنان بيش از سيصد و اندي نفر، دست بيعت داده‌اند، بدون قرار قبلي رهسپار مکه مي‌شوند و در آنجا يکديگر را ملاقات کرده، از هم مي‌پرسند: انگيزة آمدن شما به مکه چيست؟ مي‌گويند: به جست‌وجوي اين مرد آمديم که اميد است اين فتنه‌ها به دست با کفايت او آرام گيرد و خداوند قسطنطنيه را به دست او آزاد نمايد، ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ويژگي‌هايش مي‌شناسيم. اين هفت دانشمند بر سر اين گفته با يکديگر توافق مي‌کنند و به جستجوي آن حضرت در مکه مي‌پردازند. (او را ديده) از او مي‌پرسند: آيا شما فلاني پسر فلان هستي؟ مي‌گويد: «نه، بلکه من مردي از انصار هستم» تا آنکه از آنها جدا مي‌شود. اوصاف او را براي اهل اطلاع برمي‌شمرند و مي‌گويند: او همان دوست و محبوب شماست که در جستجويش هستيد و اکنون رهسپار مدينه گشته است، در پي او به مدينه مي‌روند ولي او به مکه باز مي‌گردد، به دنبال او به مکه مي‌آيند و او را در مکه مي‌يابند و مي‌پرسند: شما فلاني فرزند فلان هستي و مادر تو فلاني دختر فلان است و دربارة شما اين نشانه‌ها آمده است و شما را يک بار از دست داديم، اکنون دست‌تان را بدهيد تا با شما بيعت کنيم. مي‌گويد: «من صاحب الأمر شما نيستم، من فلاني فرزند فلان انصاري هستم با ما بياييد تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمايي کنم»، آنگاه از ايشان جدا مي‌شود و آنها او را در مدينه مي‌جويند ولي او بر عکس خواستة آنها به مکه رفته است. از اين رو به مکه مي‌آيند و حضرت را در کنار رکن مي‌يابند و مي‌گويند: گناه ما و خون‌هاي ما به گردن توست اگر دستت را ندهي که با تو بيعت کنيم، زيرا ارتش سفياني در تعقيب ماست و مردي حرام زاده بر آنها فرمانروايي دارد، آنگاه حضرت بين رکن و مقام مي‌نشيند و دست خود را جهت بيعت به آنان مي‌دهد و با وي بيعت مي‌کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم مي‌افکند و با گروهي که شيران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه مي‌دهد».

ب ـ شهادت نفس زکیه (دوم): طبق روايات و وضع اجتماعي و روند آن، هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) نيروهاي فعال و مؤثري بدين ترتيب در مکه وجود دارد:

1. حکومت حجاز؛ با وجود ضعفي که دارد نيروهاي خود را جهت روياروئي با ظهور احتمالي آن حضرت بسيج مي‌کند، ظهوري که مسلمانان چشم انتظار آن از مکه هستند و فعاليت‌هاي خود را بدين جهت در موسم حج افزايش مي‌دهند.

2. شبکه‌هاي امنيتي ابر قدرت‌ها؛ که در راستاي تأييد و پشتيباني از حکومت حجاز و نيروهاي سفياني فعاليت مي‌کنند يا به صورت مستقل اوضاع حجاز، به ويژه مکه را مراقب‌اند.

3. نيروهاي امنيتي سفياني؛ که در تعقيب فراريان مدينه از چنگال حکومت وي مي‌باشد و پيوسته اوضاع را جهت ورود لشکر سفياني در موقعيت مناسب، زير نظر داشته تا هرگونه قيام و نهضت امام مهدي(ع) را از ناحية مکه، سرکوب نمايد.

در برابر اين تحرکات مخالف، ناگزير يمني‌ها در مکه و حجاز داراي نقش خواهند بود، به ويژه از آن رو که حکومت زمينه ساز آنها، چند ماه قبل از ظهور تأسيس مي‌شود، همچنان‌که ياران ايراني امام(ع) نيز در مکه حاضر مي‌شوند، بلکه حضرت داراي ياراني از خود مردم حجاز و مکه و حتي بين نيروهاي رژيم حجاز مي‌باشد.

در چنين فضاي موافق و مخالف، امام مهدي ـ ارواحناه فداه ـ برنامة نهضت خويش را از حرم شريف اعلان نموده، بر مکه استيلا پيدا مي‌کند. البته طبيعي است که روايات، جزئيات اين برنامه را مشروحاً بيان نمي‌کند، مگر آن مقدار که در پيروزي انقلاب مقدس، سودمند و مؤثر است يا لااقل ضرر و زياني به بار نياورد.

بارزترين حادثه‌اي که روايات آن را بيان مي‌کند، اين است که حضرت مهدي(ع) در 24 يا 23 ذيحجه يعني پانزده شب پيش از ظهور خويش جواني از ياران و خويشان را جهت ايراد بيانية خود به سوي اهل مکه اعزام مي‌دارد، اما طولي نمي‌کشد بعد از نماز در حالي که پيام حضرت مهدي(ع) يا فرازهايي از آن را براي مردم خوانده، دشمنان به او حمله‌ور شده و به طرز وحشيانه‌اي وي را در داخل مسجد الحرام بين رکن و مقام به قتل مي‌رسانند و اين شهادت فجيع در آسمان و زمين اثر مي‌گذارد.

اين واقعه حرکتي آزمايشي است که فايده‌هاي بسياري را در بر دارد از جمله چهرة درنده خوئي حکّام حجاز و نيروهاي کافر حامي وي را براي مسلمانان آشکار مي‌سازد و نيز اين حادثة تلخ، زمينه را براي نهضت حضرت مهدي(ع) که بيش از دو هفته بعد از آن حادثه طول نخواهد کشيد فراهم مي‌سازد و در اثر اين جنايت وحشيانه و شتاب‌زده، پشيماني و ضعف بر تمام تشکيلات حکومتي آن سامان، سايه مي‌افکند.

خبرهاي مربوط به شهادت اين جوان نيک سرشت در مکه، در منابع شيعه و سني به طور متعدد و در منابع شيعه بيشتر است که نام او را غلام (نوجوان) و نفس زکيه ناميده است و برخي روايات نام وي را محمد بن حسن ذکر کرده. در روايتي مرفوع و طولاني که آن را ابوبصير از امام صادق(ع) نقل کرده، آمده است که فرمود: «قائم به ياران خود مي‌فرمايد: اي دوستان من، اهل مکه مرا نمي‌خواهند ولي من براي اتمام حجت، نمايندة خود را به سوي آنان مي‌فرستم تا آن‌گونه که شايستة من است، حجت را بر آنها تمام کند... از اين‌رو يکي از ياران خود را فرا خوانده، بدو مي‌گويد به مکه برو و اين پيغام را به مردم آن سامان برسان و بگو: اي مردم مکه من پيام‌آور فلاني به سوي شما هستم، که چنين مي‌گويد: ما خاندان رحمت و کانون رسالت و خلافت الهي و از سلالة محمد(ص) و از تبار انبيا مي‌باشيم. از آن زمان که پيامبر ما به ملکوت اعلا پيوست تا امروز در حقّ ما ظلم شد و بر ما ستم‌ها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينک ما از شما ياري مي‌خواهيم و شما ما را ياري نماييد. وقتي آن جوان اين سخنان را ابلاغ مي‌کند، بر او هجوم مي‌آورند و او را بين رکن و مقام به شهادت مي‌رسانند، او همان «نفس زکيه» است. چون اين خبر به اطلاع امام مي‌رسد به ياران خود مي‌فرمايد: نگفتم به شما که اهل مکه ما را نمي‌خواهند؟ ياران، حضرت را رها نمي‌کنند تا آنکه قيام مي‌نمايد و از کوه طوي با سيصد و سيزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر، فرود مي‌آيد تا آنکه وارد مسجدالحرام شده، در مقام ابراهيم چهار رکعت نماز مي‌گزارد و آنگاه به حجرالاسود تکيه مي‌دهد و پس از حمد و ستايش خدا و ذکر نام و ياد پيامبر و درود بر او، لب به سخن مي‌گشايد، به گونه‌اي که کسي از مردم چنين سخن نگفته باشد».

ج ـ سرآغاز قیام: با شهادت نفس زکیه و پیامی که او ابلاغ کرده بود، موضوع ظهور اهمیت و جایگاه بالاتری نسبت به قبل نزد مردم منطقه و جهان پیدا می‌کند. در پی آن، فراخوان گردهم‌آیی سیصد و سیزده یار اصلی و ممتاز امام عصر(ع) داده می‌شود. يونس‏بن ظبيان نقل مي‏كند كه امام صادق(ع) فرمودند: «شب جمعه، خداوند متعال مَلَكي را به آسمان دنيا مي‏فرستد. وقتي كه فجر طلوع كرد، آن ملك بر عرش خدا كه بالاي بيت المعمور قرار گرفته، مي‏نشيند و براي هر كدام از پيامبر، حضرت علي، امام حسن و امام حسين(ع) يك منبر نوراني مي‏گذارد و ايشان هم از آنها بالا مي‏روند و ملائكه و پيامبران و مؤمنان هم در مقابل ايشان جمع مي‏گردند و به دنبال آن درهاي آسمان گشوده مي‏شود و پس از زوال خورشيد (هنگام ظهر) پيامبر(ص) مي‏فرمايند: بار پروردگارا! اين وعده‏اي است كه در كتاب خويش دادي وگفتي: «خداوند به آن دسته از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است كه آنها را همانند پيشينيان حاكمان زمين و دين مرضيّ خويش كند». پس از ايشان، ملائكه و پيامبران هم، چنان مي‏گويند. آن چهار نور مقدس به سجده مي‏افتند و رسول خدا(ص) مي‏فرمايند: پروردگارا غضب نما كه حريمت دريده شد و برگزيدگانت شهيد و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را كه بخواهد مي‏كند كه آن روز معلوم است.

د ـ اجتماع لایة اصلی یاران امام(ع): امام علي(ع)در اين زمينه تعبير جالبي دارند که به ما در درک چگونگي اجتماع ياران قائم(ع) ياري مي‌کند. ايشان مي‌فرمايند: «چون وقت آن برسد، آقاي بزرگوار و پيشواي دين مستقر و پا برجا گردد. پس [ياران] نزد آن بزرگوار گرد آيند، چنان‌که پاره‌هاي ابر در فصل پاييز گرد آمده و به هم مي‌پيوندند».

تشبيه جمع شدن ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاي پاييزي، نشان از سرعت اجتماع و به هم پيوستن آنها دارد؛ چنان‌که در روايتي که در همين زمينه از امام باقر(ع) نقل شده، آمده است: «ياران قائم(ع) سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب) هستند. گروهي از آنان به هنگام روز به وسيلة ابر حرکت مي‌کنند و با نام خود و نام پدر و خصوصيات نسبشان شناخته مي‌شوند. گروهي ديگر از آنها در حالي‌که در بستر خود آرميده‌اند، بدون قرار قبلي در مکه بر آن حضرت وارد مي‌شوند».

ه‍ ـ گونه شناسی یاران امام(ع) از حیث عرب و عجم: به تصریح روایات، اکثر یاران امام عصر(ع) عجم و غیر عرب هستند و یکی از مشکلات جدی امام(ع) در نبردها با اعراب خواهد بود تا جایی که از ایشان با تعبیر شمشیر برّان عرب یاد شده است.

و ـ اعلان جهانی: مفضل بن عمر از امام صادق(ع) در اين رابطه، روايت كرده است: «در آن روز (عاشورا) وقتي خورشيد طلوع كرد و نورافشاني نمود، كسي از قرص خورشيد به زبان عربي فصيح، خطاب به مردم فريادي مي‏كشد كه تمام آنها كه در آسمان‌ها و زمين‌ها هستند، مي‏شنوند: «تمامي مخلوقات! اين مهدي آل محمد(ع) است» و او را به نام و كنية جدش رسول‌الله(ص) و نسبش مي‏خواند و گوش هر زنده‏اي اين صدا را مي‏شنود. تمام مخلوقات در بيابان‌ها، شهرها، درياها و خشكي‌ها بدان روي مي‏كنند و با هم در اين رابطه گفت‌وگو مي‏كنند و از هم دربارة آنچه شنيده‏اند مي‏پرسند».

صبح شنبة عاشوراي موعود كه بناست حضرت ظهور كنند، وارد مسجدالحرام مي‏شوند و دو ركعت نماز، رو به كعبه و پشت به مقام به جا مي‏آورند و پس از دعا به درگاه الهي، نزديك كعبه رفته، با تكيه بر حجرالاسود، رو به جهانيان كرده، اولين خطبة تاريخي خويش را چنين انشاء مي‏كنند: پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پيامبر اكرم و خاندان بزرگوارشان ـ سلام‏الله عليهم اجمعين ـ ايشان چنين مي‏فرمايند: « اي مردم! ما براي خداوند [از شما] ياري مي‏طلبيم و كيست كه ما را ياري كند؟ آري، ما خاندان پيامبرتان محمد مصطفي(ص) هستيم و سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به خدا و ايشان. هر كس با من در رابطه با آدم محاجّه كند، من سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به اويم و همين‏طور راجع به نوح، ابراهيم، محمد(ص) و ديگر پيامبران و كتاب خداوند كه به هر كدام از ديگر مردم اولي هستم. مگر خداوند متعال در كتابش نفرموده است:«به درستي كه خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد؛ خانداني كه برخي از آنها از بعضي ديگرند و خداوند شنوا و داناست». من بازماندة آدم و ذخيرة نوح و برگزيدة ابراهيم و عصارة وجود محمد(ص) هستم. ... هر كس دربارة سنت رسول‏الله(ص) با من محاجه كند، من سزاوارترين مردم نسبت به آن هستم.

هر كس را كه امروز كلام مرا مي‏شنود، به خداوند متعال قسم مي‏دهم كه به غايبان [اين سخنان را] برساند، به حقّ خداوند متعال و رسول گرامي‏اش و حقّ خودم، از شما مي‏خواهم [به ما رو كنيد] كه من حقّ قرابت و خويشاوندي رسول‏الله(ص) را بر گردن شما دارم كه شما ما را ياري كنيد و در مقابل آنها كه به ما ظلم مي‏كنند، حمايت كنيد كه اهل باطل به ما دروغ بستند. ... از خدا بترسيد و خدا را دربارة ما در نظر داشته باشيد، ما را خوار نكنيد و ياريمان كنيد تا خداوند متعال شما را ياري كند».

سپس حضرت دست‌هايشان را به آسمان بلند كرده، با دعا و تضرع اين آيه را به درگاه الهي عرضه مي‏دارند: «أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه ويكشف السّوء؛ كيست آنكه وقتي شخص مضطر دعايش كند، او را پاسخ داده و بدي را از او برطرف كند؟

 

 

نشانه های قبل از ظهور حضرت حجه بن الحسن (عج)

بخشی از تحولات و اتفاقاتی که در عربستان رخ می‌دهد، ناشی از حوادث اجتماعی و طبیعی داخلی است و بخشی متأثر از حملات و هجوم بیگانگان، به ويژه سفیانی است که مجموعاً شرایط ملتهب و کاملاً بی‌ثباتی را در عربستان به وجود مي‌آورند و این دیار را مهیّای ظهور امام عصر(ع) می‌کنند.

تحولات داخلی عربستان: روايات منابع شيعه و سني در مورد طليعة ظهور حضرت مهدي(ع) در حجاز، بر پيدايش خلأ سياسي و کشمکش بين قبائل بر سر فرمانروايي همداستانند. اين حادثه در پي مرگ پادشاه يا خليفه‌اي رخ مي‌دهد که با مردن او گشايش و توسعه در امور به وجود مي‌آيد. نام وي در برخي روايات، «عبدالله» ذكر شده است. بعضي از روايات مرگ او را در روز عرفه تعيين مي‌کنند، که حوادثي پياپي آن، در حجاز تا خروج سفياني، نداي آسماني، درخواست نيرو از سوريه از جانب حجاز و سرانجام ظهور حضرت مهدي(ع) به وقوع مي‌پيوندد.از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) نقل شده است، که فرمود: «سه پرچم به مخالفت با يکديگر برافراشته مي‌شود؛ پرچمي در مغرب، پرچمي در عربستان و پرچمي در شام. فتنه و جنگ بين آنها يک سال طول مي‌کشد» امام صادق(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد: «هرکس مرگ عبدالله را براي من تضمين کند، من ظهور قائم(ع) را براي او ضمانت مي‌کنم»، سپس فرمود: «وقتي عبدالله درگذشت، مردم بعد از او با کسي براي حکومت توافق نمي‌کنند. و اين اختلاف و درگيري به خواست خدا تا ظهور صاحب‌الامر(ع) ادامه مي‌يابد و فرمانروايي‌هاي چند ساله پايان يافته و حکومت چند ماهه و چندين روزه فرا مي‌رسد»، سؤال کردم: آيا اين ماجرا به‌طول مي‌انجامد؟ فرمود: «هرگز». نيز فرمود: «زماني‌که مردم در سرزمين عرفات در حال وقوف مي‌باشند، سواري بر شتري سبک سير به آنجا وارد مي‌شود و مرگ خليفه را خبر مي‌دهد؛ با مرگ او فرج آل محمد(ص) و گشايش کار تمام مردم فرا مي‌رسد».

رواياتي که درگيري بر سر تاج و تخت در حجاز را بعد از کشته شدن اين فرمانروا توصيف مي‌کند فراوان است. اينک نمونه‌هايي از آن را يادآور مي‌شويم. حضرت رضا(ع) فرمود: «از جمله نشانه‌هاي فرج، حادثه اي است که بين حرم مکه و مدينه رخ مي‌دهد»، پرسيدم: آن حادثه چيست؟ فرمود: «تعصّب قبيله‌اي بين دو حرم به وجود مي‌آيد و فلاني از خاندان فلان، پانزده رئيس قبيله را به قتل مي‌رساند». احاديث شريف ما از آشوبي كه در ميان حاجيان طيّ مراسم حج رخ خواهد داد، خبر مي‏دهند كه در واقع دنبالة اختلافات اهالي حجاز بر سر پادشاهي آن ديار است.

امام صادق(ع) فرمودند: «مردم با هم حج مي‏كنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مي‏دهند. هنگامي كه در منا هستند، فتنة سختي برمي‏خيزد و همة قبايل برهم مي‏شورند. جمرة عقبه از خون رنگين مي‏شود. مردم وحشت‏زده گشته، به كعبه پناهنده مي‏شوند».

از اين حديث مي‏توان فهميد كه مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه‏اي با هم ندارند كه بلافاصله پس از انجام مناسك حج يا حتي پيش از اتمام آنها طيّ انجام «رمي جمرات در منا» كه بخشي از مناسك حج است، دسته دسته شده و شورش‌ها شكل مي‏گيرد. حاجيان غارت مي‏شوند، اموالشان به تاراج مي‏رود و خودشان هم كشته مي‏شوند و پرده‏هاي نواميس مردم دريده مي‏شود.

سهل بن حوشب از رسول مكرم(ص) نقل كرده است كه: «در ماه رمضان صدايي خواهد بود و در ماه شوال درگيري و در ذيقعده قبايل با هم به جنگ مي‏پردازند و نشانة آن تاراج (در) حج است. جنگي در منا به پا مي‏شود و كشتار زيادي طيّ آن رخ مي‏دهد و چنان خوني به جريان مي‏افتد كه به جزيره (جمره) مي‏رسد». عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روايت كرده است: «مردم چنان دچار مرگ و كشتار مي‏شوند كه به حرم پناه مي‏برند پس (از آن) منادي راست‌گويي ندا در مي‏دهد كه براي چه جنگ و كشتار به پا كرده‏ايد؟ سرور شما فلاني است».

1ـ2. حملة اجانب و بیگانگان به عربستان: علاوه بر آشوب‌های داخلی، اتفاقی که تحولات عربستان را جدی‌تر مي‌کند حملة بیگانگان است که در دو قالب سپاه خیر و شر به این کشور روانه مي‌شوند. بخشی از سپاه سفیانی، پس از جنایاتی که از شام تا عراق انجام داده‌اند، به شبه جزیرة عربستان و به خصوص شهر مدینه رو مي‌کنند. در نسخة خطي «فتن» ابن حماد، از ابي قبيل نقل شده است که گفت: «سفياني، سپاه خود را به مدينه، مي‌فرستد و به آنها دستور مي‌دهد، هر کس از بني‌هاشم در آنجاست، حتي زنان باردار را بکشند! و اين کشتار در برابر عملکرد شخصي‌هاشمي است که با ياران خود از مشرق خروج کرده است. سفياني مي‌گويد: تمام اين بلاها و کشته شدن ياران من فقط از ناحية بني‌هاشم است. پس فرمان به کشتار آنان مي‌دهد به طوري‌که ديگر کسي از آنها در مدينه شناخته نمي‌شود، آنان و حتي زنانشان سر به بيابان‌ها و کوه‌ها مي‌گذراند و به سوي مکه مي‌گريزند. چند روزي دست به کشتار آنها مي‌زند سپس دست نگه مي‌دارد و هر کس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينکه نهضت مهدي(ع) در مکه آشکار شود و هر کس که به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مي‌شود». هتّاکی سفیانی به مسجد النبی(ص) نیز کشیده می‌شود. امام صادق(ع) در جاي ديگر فرمودند: «سفياني لشكري را به مدينه گسيل مي‏دارد كه آنجا را خراب و قبر مطهر [حضرت رسول(ص)] را منهدم مي‏كنند و استران و چهارپايان آنها در مسجدالنبي(ص) مدفوع خود را مي‏ريزند».

سپاه سفیانی به دنبال خبر ظهور امام عصر(ع) روانة مدینه شده بود و به دنبال ایشان می‌گشتند. در ادامه بیشتر به موضوع خواهیم پرداخت.

 

شیطان پرستی (به انگلیسی: Satanism) یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک می‌دانند. شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی می‌کنند.[۱] دست چپی‌ها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستی‌ها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگ‌تر بدست می‌آورند. لاوییان‌ها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمی‌کنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته می‌شود و عموماً آنها را افرادی می‌شناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش می‌کنند.[۲]

پنداره‌ای از شیطان، اثر گوستاو دوره در کتاب بهشت گمشده، نوشته جان میلتون

شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی‌های موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب می‌کنند و بیشتر گرایش‌های خودپرستانه دارند.[نیازمند منبع] به گونه‌ای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی می‌بینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون ماده‌گرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب می‌کنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان می‌دهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی می‌شوند.

تاریخچه

مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته‌است. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.[۲]

شیطان به کسی گفته می‌شود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.

موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده می‌شود به این مطلب برمی‌گردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند

انواع و رویکردهای شیطان پرستی

شیطان پرستی فلسفی

این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است‌. این شاخه از شیطان‌پرستی به پایه‌گذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده می‌شود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمی‌دانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیده‌ای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث می‌شمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی می‌نگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای “جهان واقعی” را تشکیل می‌دهند. به طور شفافی، آموزه‌های شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزه‌های یهودی-مسیحی نشئات گرفته‌است و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشته‌است [۳]

شیطان‌پرستی لاویی

این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوان‌لاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شده‌است. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشته‌های نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده‌است. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود می‌داند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف می‌دانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایش‌های انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی می‌دانند و در بشر دوستی خود، بدون تامل عمل کنند[۲]

شیطان پرستی دینی

این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونه‌ای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانه‌ها، آیین‌های متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن می‌باشد.[۴]

شرپرستان

این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط می‌شوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شده‌است.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.

فلسفه شیطانی

شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه می‌شود:

  1. شیطان می‌گوید دست و دلبازی کردن بجای خساست.
  2. شیطان می‌گوید زندگی حیاتی بجای نقشه خیالی و موهومی روحانی.
  3. شیطان می‌گوید دانش معصوم بجای فریب دادن ریاکارانه خود.
  4. شیطان می‌گوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند بجای عشق ورزیدن به نمک نشناسان.
  5. شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. (اشاره به تعالیم مسیحیت که می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند)
  6. شیطان می‌گوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران بجای نگران بودن خون آشام‌های غیر مادی
  7. شیطان می‌گوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه می‌روند، بدلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت‌های روشنفکرانه، او را پست‌ترین حیوانات ساخته‌است.
  8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته می‌شوند را ارائه می‌دهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر می‌شوند.
  9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.[۵] [۲]

و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام برده‌است :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها داده‌اید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون می‌پوساند) و کمبود محسنات. [۲] [۶]

لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامه‌ای اخلاقی نیست، ولی راهنمایی‌های کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کرده‌است :

  1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
  2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
  3. وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
  4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
  5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
  6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
  7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کرده‌ای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
  8. هرگز از چیزی که نیازی نداری در معرض آن باشی، شکایت نکن.
  9. کودکان را آزار نده.
  10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان.
  11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن
صفحه قبل 1 ... 14 15 16 17 18 ... 24 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم