شاره: هزاره گرايى ميراث قديم اديان است كه امروزه در جوامع مسيحى بيش از ساير جوامع تجلى يافته است. در قسمت اول اين مقاله نويسنده به بررسى جريان منجى گرايى در آيين يهود و مسيحيت پرداخته و به تفصيل در مورد انتظار در مسيحيت و ريشه هاى هزاره گرايى مسيحى سخن گفت. اشاره: هزاره گرايى ميراث قديم اديان است كه امروزه در جوامع مسيحى بيش از ساير جوامع تجلى يافته است. در قسمت اول اين مقاله نويسنده به بررسى جريان منجى گرايى در آيين يهود و مسيحيت پرداخته و به تفصيل در مورد انتظار در مسيحيت و ريشه هاى هزاره گرايى مسيحى سخن گفت. در اين قسمت از مقاله نويسنده پس از اشاره مختصرى به برخى از رگه هاى هزاره گرايى در آيين اسلام به بررسى بازتابهاى عينى هزاره گرايى در اعصار جديد مى پردازد. هزاره گرايى در جهان اسلام پژوهشگران دريافته اند كه هزاره گرايى تقريبا در همه فرهنگهاى دينى و اجتماعى جهان يافت مى شود. برخى از مسلمانان نيز تصور كرده اند كه قرآن مجيد نيز در آيه اى از هزاره گرايى سخن گفته است: يدبر الامر من السماء ثم يعرج اليه فى يوم كان مقداره الف سنة مما تعدون (1) برخى از مفسران اين آيه را مربوط به روز قيامت مى دانند، در حالى كه روز قيامت از نظر قرآن پنجاه هزار سال است. (2) اينك به نشانه هاى از وجود هزاره گرايى در جوامع اسلامى اشاره مى كنيم: 1- مسلمانان از همان آغاز، پايان جهان و فرارسيدن روز داورى را نزديك مى دانستند. پس از چندى، برخى گفتند كه عمر جهان 6000 سال است و حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، در ميانه هزاره ششم برانگيخته شده و عمر اسلام 500 سال خواهد بود. پس از سپرى شدن آن مدت و پايان نيافتن جهان، گفته شد عمر جهان 7000 سال است و حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، در آغاز هزاره هفتم مبعوث شده و عمر اسلام 1000 سال خواهد بود. ارقام ديگرى نيز در زمانهاى گوناگون مطرح شده است. (3) برخى از عارفان فاصله ميان رحلت حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، تا 1000 سال پس از آن را «روز محمدى » ناميده اند. (4) 2- بابا طاهر عريان كه در حدود سال 1000 م. (برابر با 391 ق.) به دنيا آمده، مى گويد: مو آن بحرم كه در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف آمدستم به هر الفى الف قدى بر آيه الف قدم كه در الف آمدستم 3- حكيم خاقانى شروانى مى گويد: گويند كه هر هزار سال از عالم آيد به وجود اهل وفايى محرم آمد زين پيش و ما نزاده ز عدم آيد پس از اين و ما فرو رفته به غم (5) 4- از اواخر قرن نهم هجرى اين باور ميان گروهى از مسلمانان پيدا شده بود كه بدن حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، تنها 1000 سال در قبر مى ماند و نشانه هاى قيامت و قيام حضرت مهدى، عليه السلام، و ظهور دجال در قرن دهم خواهد بود. جلال الدين سيوطى، دانشمند بزرگ مصر (متوفاى 930 ق.) كه شاهد گسترش اين گرايش بوده، نادرستى آن را در رساله اى به نام «الكشف عن مجاوزة هذه الامة الالف » اثبات كرده است (6) . 5- دروزيان لبنان معتقدند كه الحاكم بامرالله، بنيانگذار آن فرقه كه از پادشاهان فاطمى مصر بوده، در سال 411 ق. (1021 م.) بدون اينكه تكمه هاى لباسش باز شود، از ميان آنها بيرون آمده و به آسمان رفته است. آنان مى گويند وى 1000 سال پس از صعود خود، يعنى حدود بيست سال ديگر، به زمين باز خواهد گشت. 6- هنگامى كه سال 1000 ق. نزديك مى شد، مدعيان بى شمارى در كشورهاى اسلامى پيدا شدند. اكبر شاه از پادشاهان مسلمان هندوستان مدعى شد كه عمر اسلام از بعثت حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، تا هزار سال است. وى مى گفت: از آنجا كه بعثت سيزده سال پيش از هجرت بوده، سيزده سال قبل از سال 1000 پايان اسلام است و نوبت به آيين تازه اى مى رسد كه وى آن را اعلام مى كند. اكبر شاه به كمك يكى از دانشمندان عصر خود، با درهم آميختن چند دين، چيزى به نام «دين الهى » يا «آيين اكبرى » را پديد آورد و آن را بر مردم تحميل كرد. اين مكتب صلح كل (7) را تبليغ مى كرد و پس از درگذشت اكبر شاه، از رونق افتاد. 7- در سال 1260 ق. هنگامى كه 1000 سال از وفات حضرت امام حسن عسكرى، عليه السلام، گذشته بود، فردى به نام «سيد على محمد شيرازى » برخاست و مدعى شد كه باب حضرت امام زمان، عليه السلام، است. او پس از چندى خود را مهدى منتظر خواند و سرانجام ادعاى نبوت كرد. وى مى گفت از سال 260 ق. كه سال درگذشت امام يازدهم است، دوران فترت 1000 ساله اى آغاز شده و اكنون آن دوران پايان يافته و عصر جديدى فرا رسيده است. همچنين او وجود امام دوازدهم را انكار كرد و گفت خود وى امام دوازدهم است. عبارات عجيب و غريبى را نيز ساخت و آنها را به عنوان وحى به مردم نشان داد. اين فرد بابيگرى پديد آورد و فتنه هايى كرد كه در تاريخ ثبت شده است. علماى اسلام وى را دوبار محاكمه كردند. او در نخستين محاكمه، به علت احتمال جنون و نوشتن توبه نامه، تبرئه شد. وى توبه خود را شكست و باز هم آن نغمه ها را ساز كرد و به همين دليل در محاكمه مجدد به اعدام محكوم گرديد و در شهر تبريز به دار آويخته شد. بابيگرى بعدا به بهاييگرى تحول يافت. 8- در سال 1336 ش. كتابى به نام پيشگوييهاى علمى قرآن و اعلام شروع هزاره آخر دنيا نوشته شخصى به نام دكتر سيد صادق تقوى در تهران منتشر شد. در اين كتاب 200 صفحه اى مى خوانيم كه واپسين هزاره جهان در سال 1331 ق. برابر با 1291 ش. و 1912 م. آغاز شده است. ششصد و شصت و شش دومين عدد كتاب مكاشفه يوحنا، عدد666، معروف به «عدد وحش » است كه فكر بشر را به مدت تقريبا دو هزار سال مشغول كرده است: (8) ... و ديدم وحشى از دريا بالا مى آيد كه ده شاخ و هفت سر دارد و بر شاخهايش ده افسر و بر سرهايش نامهاى كفر است. و آن وحش را كه ديدم مانند پلنگ بود و پايهايش مثل پاى خرس و دهانش مثل دهان شير و اژدها قوت خويش و تخت خود و قوت عظيمى به وى داد. و يكى از سرهايش را ديدم كه تا به موت كشته شد و از آن زخم مهلك شفا يافت و تمامى جهان در پى اين وحش در حيرت افتادند. و آن اژدها را كه قدرت به وحش داده بود، پرستش كردند و وحش را سجده كرده، گفتند كه كيست مثل وحش و كيست كه با وى مى تواند جنگ كند. و به وى دهانى داده شد كه به كبر و كفر تكلم مى كند و قدرتى به او اعطا شد كه مدت چهل و دو ماه عمل كند. پس دهان خود را به كفر بر خدا گشود تا بر اسم او و خيمه او و سكنه آسمان كفر گويد. و به وى داده شد كه با مقدسين جنگ كند و بر ايشان غلبه يابد و تسلط بر هر قبيله و قوم و زبان و امت بدو عطا شد. و جميع ساكنان جهان، جز آنانى كه نامهاى ايشان در دفتر حيات بره اى كه از بناى عالم ذبح شده بود مكتوب است، او را خواهند پرستيد. اگر كسى گوش دارد بشنود. اگر كسى اسير نمايد به اسيرى رود و اگر كسى به شمشير قتل كند مى بايد او به شمشير كشته گردد.در اينجاست صبر و ايمان مقدسين. و ديدم وحش ديگرى را كه از زمين بالا مى آيد و دو شاخ مثل شاخهاى بره داشت و مانند اژدها تكلم مى نمود. و با تمام قدرت وحش نخست در حضور وى عمل مى كند و زمين و سكنه آن را بر اين وا مى دارد كه وحش نخست را كه از زخم مهلك شفا يافت بپرستيد. و معجزات عظيمه به عمل مى آورد تا آتش را نيز از آسمان در حضور مردم به زمين فرود آورد. و ساكنان زمين را گمراه مى كند به آن معجزاتى كه به وى داده شد كه آنها را در حضور وحش بنمايد و به ساكنان زمين مى گويد كه صورتى را از آن وحش كه بعد از خوردن زخم شمشير زيست نمود بسازند و به وى داده شد كه آن صورت وحش را روح بخشد تا كه صورت وحش سخن گويد و چنان كند كه هر كه صورت وحش را پرستش نكند، كشته گردد. و همه را از كبير و صغير و دولتمند و فقير و غلام و آزاد بر اين وا مى دارد كه بر دست راست يا بر پيشانى خود نشانى گذارند. و اينكه هيچ كس خريد و فروش نتواند كرد جز كسى كه نشان يعنى اسم يا عدد اسم وحش را داشته باشد. در اينجا حكمت است پس هر كه فهم دارد عدد وحش را بشمارد زيرا كه عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است. (9) مفسران مسيحى همواره براى شناسايى وحش كتاب مكاشفه تلاش كرده و افرادى را نشان داده اند كه نرون، قيصر آزاردهنده مسيحيان مناسبترين آنهاست. تركيب عبرى «نرون قسر» (يعنى «نرون قيصر») به حساب ابجد با666 برابر است. برخى از تفسيرهاى ديگر عدد666 در ادامه مقاله خواهد آمد. در همه پيشگوييهاى مربوط به آخرالزمان خبرهاى وحشتناك و نگران كننده اى وجود دارد. وصف اين فتنه ها در هوديت به گونه اى بود كه در گذشته برخى از بزرگان يهود از ترس مقدمات ظهور موعود آخرالزمان، دعا مى كردند خدا ظهور را در عصر آنان قرار ندهد! (10) درميسحيت گفته مى شود در آخرالزمان هنگامى كه شيطان آزادى مجدد به دست مى آورد، آشوب و ناامنى جهان را فرامى گيرد و ستمكارانى ظاهر مى شوند و جنگهاى خونينى در سراسر جهان درمى گيرد. مسلمانان نيز با استفاده از آيه شريفه: احسب الناس ان يتركوا ان يقولوا آمنا و هم لا يفتنون (11) پيوسته نگران فتنه هاى آخرالزمان بوده اند و اصطلاح «فتنه » از آغاز اسلام در عرف مسلمانان بسيار رواج داشته است. در مجموعه هاى حديثى قديم جهان اسلام مانند صحيح بخارى كه در قرن سوم هجرى نوشته شده، بخشى به نام «كتاب الفتن » وجود دارد كه از آشوبهاى آخرالزمان سخن مى گويد. اين گونه احاديث «ملاحم » ناميده مى شوند. ملاحم جمع «ملحمة » به معناى جنگ است. هرمجدون (12) جايى به نام «هرمجدون » به عنوان ميدان جنگ آخرالزمان در كتاب مكاشفه 16:16 آمده است. هرمجدون براى مسيحيان بسيار اهميت پيدا كرده است و كارشناسان حدس مى زنند كه در سال 2000 بيش از ده ميليون گردشگر به مناسبت ورود به هزاره جديد از اين مكان ديدار كنند. دولت غاصب فلسطين نيز در آنجا پاركها و هتلهايى ساخته و شرايط را آماده كرده است. بازار گرم هزاره گرايى ميان مسيحيان ساده دل، مبالغ هنگفتى را نصيب صهيونسيتها مى كند. دجال (13) «دجال » در زبان عربى به معناى «آب طلا» است و به همين علت، افراد بسيار دروغگو كه باطل را حق جلوه مى دهند، «دجال » ناميده مى شوند. دجال ستمكارى است كه در آخرالزمان مردم را گمراه خواهد كرد و در هر سه دين يهوديت، مسيحيت و اسلام مطرح شده است. گاهى افرادى در هر سه جامعه دينى مى گويند: دجال تولد يافته و زنده است. براى مثال گفته مى شود: حضرت رسول اكرم، صلى الله عليه وآله، وى را ديد و فرمود اين دجال است كه دنيا را پر از آشوب و فتنه مى كند. نگرانى مردم از دجال بدان اندازه بود كه خليفه دوم هنگام فتح شام، از علماى اهل كتاب درباره دجال پرسيد. نام دجال نزد افراد و جوامع دينى پيوسته مطرح بوده است و برخى از كتابها و فيلمها نام «دجال » را بر خود دارند. «دجال » لقب دغلبازى است كه نزد يهوديان «آرميلوس » و نزد مسلمانان «صائد بن صيد» ناميده مى شود. همچنين در اسلام فردى به نام «سفيانى » مطرح است و گاهى شخص او را نشان داده اند! برخى از فرقه هاى انجيلى (14) تشكيل دولت اسرائيل را نشانه ظهور عيسى مى دانند و معتقدند براى شتاب دادن به ظهور، بايد دست صهيونيستها را باز گذاشت. در مقابل اين فرقه ها فرقه هايى هستند كه با اين افكار مبارزه مى كنند، مانند Understanding (EMEU) Evangelicals for Middle East يعنى «پيروان انجيل براى فهم مساله خاورميانه » كه در سال 1986 م. بنيانگذارى شده است. نويسنده اى به نام دنالد واگنر كتابى را در ابطال آن افكار نوشته است. (15) در جستجوى دجال از گذشته هاى دور برخى از شخصيتهاى دينى و سياسى جوامع مسيحى، «دجال » معرفى شده اند; مخصوصا پاپها و پادشاهان اروپا هنگامى كه با يكديگر اختلاف پيدا مى كردند، اين عنوان را به يكديگر نسبت مى دادند. لوتر پس از آن كه در برابر كليساى كاتوليك قيام كرد و مورد تكفير پاپ قرار گرفت، دستگاه پاپى را «دجال » ناميد. اينك چند نمونه از نامزدهاى بى شمار عنوان «دجال » يا «وحش نشاندار666»، آتش افروز و دغلبازى كه مجروح مى شود، ولى از خطر مرگ مى رهد: - ناپلئون و هيتلر، به خاطر جنگ افروزى; - ميخائيل گورباچف، به خاطر نشان ماه گرفتگى كه بر پيشانى دارد; - هنرى كيسينجر، وزير خارجه اسبق امريكا كه يك صهيونيست فريبكار است; - رنالد ريگان، رئيس جمهور امريكا و طراح «جنگ ستارگان » كه نامهاى 6 حرفى او Reagan) (Ronald Wilson نشان دهنده رمز666 است; - صدام، به سبب گردنكشى و عدم توجه به خواست جامعه جهانى هنگام اشغال كويت; - پاپ ژان پل دوم، مخصوصا به خاطر زخمى شدن بر اثر سوء قصدى كه به جان وى شد و رفع خطر مرگ از او; همچنين برخى از تواناييهاى جديد بشر، مانند شكستن هسته اتم، تسخير فضا، اختراع ماهواره و طراحى شبكه هاى جهانى كامپيوتر نشانه يك تحول جهانى و ظهور دجال به شمار رفته است. گروهى نيز گفتند نشان «بار كد» بر بسته بندى اجناس همان «دجال » يا «وحش 666» است; زيرا در كتاب مكاشفه مى خوانيم كه آن وحش همه خريد و فروشها را در اختيار مى گيرد. به توصيه اين گروه، باركد را بايد نابود كرد. اينك عبارت كتاب مكاشفه يوحنا را مجددا مى آوريم: هيچ كس خريد و فروش نتواند كرد جز كسى كه نشان يعنى اسم يا عدد اسم وحش را داشته باشد. در اينجا حكمت است پس هر كه فهم دارد عدد وحش را بشمارد زيرا كه عدد انسان است و عددش ششصد و شصت و شش است (16) شور و هيجان سال 1000 و 2000 م. شور و هيجان انتظار بازگشت حضرت عيسى مسيح، عليه السلام، در حدود سال 1000 م. بالا گرفت. گروهى از مردم زندگى خود را تغيير داده، اموالشان را به فقرا بخشيدند. آنان از هر نظر آماده استقبال از حضرت عيسى، عليه السلام، بودند، ولى سال 1000 م. به آرامى گذشت. دوباره براى سال 1500 م. انتظارى پيش آمد. آن سال نيز بدون هيچ مساله اى پايان يافت. در آستانه سال 2000 م. نيز ديديم كه شور و التهاب و اشتياق در جوامع مسيحى چه غوغايى به پا كرده بود. مسيحيان منتظر، بويژه در ايالات متحده امريكا، فرقه هاى مذهبى عجيب و غريبى درست كرده و به رسوم و آيينهاى شگفت آورى روى آورده بودند. برخى از اين فرقه ها براى پيوستن به حضرت عيسى، عليه السلام، خودكشى كردند. فرقه هايى نيز از پيامهاى «بانوى فاتيما» در1917م. الهام گرفتند. رسانه ها نيز مسائل و بحرانهاى اين فرقه ها را گزارش مى كردند و طبعا براى فرارسيدن زمان نوميدى و سرخوردگى آنان پس از سال 2000، بايد منتظر اخبار اندوهبارى باشيم. مركز مطالعات هزاره اى (17) درايالات ماساچوست امريكا به پژوهش در اين امور پرداخته بود. سايت كامپيوترى اين مركز يك ساعت و تقويم الكترونيك كم شونده را به كار گرفته بود كه به سوى ساعت صفر ظهور، يعنى آغاز سال 2000، حركت كرد و نشان داد كه چند روز و چند ساعت و چند دقيقه و چند ثانيه تا آمدن حضرت عيسى مسيح، عليه السلام، باقى مانده است. مانند اين ساعتها و تقويمهاى كم شونده، به شكل تابلوهاى بزرگى، در برخى از چهار راههاى شهرهاى بزرگ در كشورهاى مسيحى نيز نصب شده بود. نتيجه بازى با اعداد 1000 و666 و پديد آمدن بحران براى شخص حسابگر و جامعه او سابقه اى دراز دارد. آيندگان بدون عبرت گرفتن از اشتباه گذشتگان، همان راه را با قدمهاى استوار مى گيرند و مى روند! چهار سال پيش، هنگامى كه روز6/6/1996 نزديك مى شد، به علت رديف شدن سه عدد6، گروه بزرگى از ساده دلان براى پديد آمدن تحول بزرگى در جهان، خود را آماده كرده بودند. برخى افراد نيز عدد666 در عدد3 ضرب كردند و در نتيجه، سال 1998 را سرنوشت ساز دانستند. سال 1999 نيز براى پيشگويان بسيار مهم است، مخصوصا به علت اينكه هرگاه 999 را وارونه كنيم،666 مى شود! اكنون نيز عدد 1000 را بر سال 2000 تطبيق مى دهند! اين بازيها و بحرانهاى مربوط به آن در جوامع مختلف ديده مى شود و نمونه اى از آن در آغاز سال 1400 ق. واقع شد. در آن زمان، كسانى با تسخير مسجدالحرام، ظهور موعود اسلام را اعلام كردند. درگيرى مسلحانه اين گروه با نيروهاى امنيتى دو هفته طول كشيد و خرابيهاى بسيارى در آن مكان بسيار مقدس پديد آمد. حضرات ائمه طاهرين، عليهم السلام، از اين حسابگريها نكوهش كرده و در مورد «وقت گذارى » براى روز رهايى، هشدار داده و فرموده اند: كذب الوقاتون. ما نيز به پيروى از رهبران الهى، موظفيم ساده دلان امت اسلام را آگاه كنيم و آنان را از گرفتار شدن به اين توهمات و افتادن در دام پيشگويان حرفه اى برحذر داريم. پى نوشتها: 1. «خدا امور اين جهان را از آسمان به سوى زمين تدبير مى كند; سپس در روزى به سوى او بالا مى رود كه مقدار آن هزار سال از سالهايى است كه شما مى شماريد.» (سوره سجده، آيه 5) 2. سوره معارج، آيه 4. 3. مدت عمر اسلام در برخى از كتابهاى تفسير (ذيل آيه سوره سجده) و در آغاز برخى از كتابهاى تاريخ اسلام مانند تاريخ طبرى مطرح شده است. 4. ابن خلدون، المقدمة، (بيروت: 1981)، ص 413. 5. ديوان خاقانى شروانى، به كوشش دكتر سيد ضياءالدين سجادى، (تهران: 1374)، ص 725. خاقانى در مجاورت مسيحيان مى زيسته و قصيده حبسيه وى كه گاهى «ترسائيه » نيز خوانده مى شود، نشان دهنده آگاهى ژرف وى از باورهاى مسيحيان است. 6. اين رساله در مجموعه اى به نام «الحاوى للفتاوى » به سال 1995 در مصر به چاپ رسيده است. 7. Pluralism 8. قرآن مجيد در سوره نمل، آيه 82 و83، هنگام بحث از رجعت، به «دابة الارض » اشاره مى كند. 9. مكاشفه يوحنا13:1-18 10. انتظار مسيحا در آيين يهود، ص 62. 11. «آيا مردم گمان مى كنند همين كه بگويند: ايمان آورديم، به حال خود رها مى شوند و آزمايش نخواهند شد.» (سوره عنكبوت، آيه 2) 12. Armageddon 13. Antichrist 14. Evangelicals 15. Donald E. Wagner, Anxious for Armageddon, (Herald press, 1995). 16. مكاشفه يوحنا13:17-18. 17. Center for Millennial Studie(CMS
*زمینهسازی ظهور/ شهری که پایگاه یاران امام زمان(عج) است کشور ایران تا قبل از ظهور، چگونه باید باشد؟ ج:برای آنکه از وضع کشور در هنگام ظهور آگاه باشیم، باید شرایط ظهور امام زمان(عج) را بدانیم. برای ظهور امام زمان(عج) دو شرط اساسی لازم است: 1ـ پذیرش عمومی: یعنی مردم باید به حدی از دانایی برسند که هر چه امام زمان(عج) دستور داد، بدانند آن دستور کاملاً درست است و باید مو به مو آن را اجرا کنند؛ نباید از مسئولیت شانه خالی کنند و اجرای عدالت را فقط در مورد دیگران دوست داشته باشند و وقتی اجرای عدالت به ضرر خود آنان شد، از آن فرار کنند و تن به عدالت ندهند؛ باید به حدی برسند که بفهمند دین، معنویت و ارزشهای انسانی است که انسان را به سعادت میرساند، نه پیشرفت علم و صنعت و تنها امام است که نیازهای واقعی انسان را میداند و میتواند مردم را خوشبخت کند؛ فقط منتظر او باشند و از قدرتهای مادی چشم بپوشند. 2ـ یاران فداکار: علاوه بر قبول مردم که شرط پیروزی و به ثمر رسیدن یک قیام است، یاران فداکار و سختکوش نیز باید در انجام برنامههای امام، شبانهروز تلاش کنند و از هیچ اقدامی برای پیشرفت دستورهای امام کوتاهی نکنند، در خدمت به اسلام و مردم سر از پا نشناسند و کار کردن برای دیگران را با تمام جان و دل قبول کنند و به فکر مقام و رفاه خود نباشند. در روایات به وجود یاران ایرانی توجه زیادی شده و آمده است که بسیاری از شهرهای ایران محل یاران امام است که در زمان ظهور به یاری امام خواهند پرداخت، مخصوصاً در روایات، شهر مقدس قم، پایگاه یاران امام زمان(عج) معرفی شده است. با توجه به این دو شرط باید گفت، کشور ما برای ظهور امام زمان(عج) باید به گونهای باشد که همه مردم یا اکثر آنها واقعاً منتظر امام زمان(عج) باشند؛ انتظار واقعی، تنها با گفتار و دعا ایجاد نمیشود؛ منتظر واقعی را از عمل او میتوان شناخت که البته دعا نیز جزئی از عمل است، منتظر واقعی اولًا سعی میکند به امام زمان(عج) معرفت پیدا کند و ثانیاً در طریق طاعت و بندگی خدا قرار گیرد. تحقق این امر به موارد زیر است: بداند او چگونه امامی است و چه انتظاری دارد، برای این کار کتاب بخواند، در مجالس سخنرانی و غیره شرکت کند، سعی کند برای سلامتی امام همیشه دعا کند، برای او صدقه بدهد و اعمال مستحبی انجام دهد، پای بند مسائل دینی و واجبات و محرامات باشد، آنها را به دقت بیاموزد و عمل کند، واقعاً عدالت خواه باشد و راضی نباشد حق کسی ضایع شود، هر چند به ضرر خود او باشد. مطیع نایب امام زمان (ولیفقیه) باشد و در زمان غیبت امام، دستورهای او را مانند دستورهای خود امام بداند، از گناه، زشتی و ظلم کاملاً بپرهیزد و در کمک به مردم و جلب رضایت آنان بکوشد و وظایف دینی و اخلاقی خود را به طور کامل عمل کند. هر قدر تعداد چنین افرادی در ایران و جهان زیاد شود، میتوان گفت به ظهور نزدیکتر میشویم و زمینه آمدن امام زمان فراهمتر میشود، البته باید توجه داشت که در کنار کوششهای افراد صالح، عدهای افراد فاسد نیز گناه و تباهی را به حد اعلای آن میرسانند و سعی میکنند در جامعه هر چه بیشتر گناه و بیعدالتی را ترویج دهند؛ اما با تلاش منتظران، وجود چنین افرادی مانع ظهور نمیشود؛ اینها گرد و غباری هستند که با آمدن باران رحمت الهی از صحنه اجتماع زدوده میشوند، به شرط اینکه منتظران واقعی با امر به معروف و نهی از منکر بستر را برای ظهور حضرت فراهم آورند تا با اصلاح امور و اصلاح افراد جامعه شرایط ظهور تحقق یابد. *مردی از قم روایتی که میفرماید: مردی از قم مردم را به سوی خدا دعوت میکند، نسبت به چه کسی است؟ ج:در روایتی امام موسیبن جعفر(ع) میفرماید: شخصی از اهل قم مردم را به حق میخواند و در اطراف او کسانی جمع میشوند که چونان قطعههای آهن مقاوماند، از جنگ خسته نمیشوند و نمیترسند و هیچ باد سرکش تندی آنها را تکان نمیدهد و به خدا توکل میکنند و عاقبت از آن متقین است. با توجه داشت که تعیین فرد خاصی برای این روایت، احتیاج به دلایل محکمی دارد و به سادگی نمیتوان روایات را بر افراد و مصادیق خاص تطبیق کرد، اما به هر حال ممکن است انقلاب اسلامی و حضرت امام خمینی(ره) مورد روایت باشد، البته برخی، مصداق این روایت را امام خمینی(ره) میدانند و در این باره مطالبی نقل کردهاند. *دوره ظهور حضور ایرانیان در دوره ظهور چگونه است؟ ج: از روایات فهمیده میشود که تعدادی از سپاهیان حضرت مهدی(عج) ایرانی هستند و از آنان با تعبیرهای طرفداران سلمان فارسی، اهل ری، اهل مشرق زمین، اهل خراسان، گنجهای طالقان، یاران درفشهای سیاه، قمیها، سرخرویان، اهل فارس و غیره یاد شده است. امام باقر(ع) در این باره میفرماید: «نیروهایی با پرچمهای سیاه که از خراسان قیام کردهاند در کوفه فرود میآیند و هنگامی که حضرت مهدی در شهر مکه ظهور میکند با آن حضرت بیعت میکنند» و نیز فرمودند: «یاران حضرت قائم(عج) 313 نفرند و از فرزندان عجماند».
لسله حوادث و وقايع ماههاي اخير ذهن و زبان بسياري از مردم ساكن شرق و غرب جهان و به ويژه مسلمانان را متوجّه خود ساخته است. همه با نگراني اين وقايع را دنبال ميكنند و منتظرند تا سرانجام اين خيزشها را كه بخشهايي از «آفريقا» و «آسيا»، از «مصر» و «ليبي» تا «افغانستان» و «يمن» را در خود گرفته، معلوم شود. شيعيانِ منتظر نيز كه در كنار جملة تحليلهاي سياسي، اجتماعي مرسوم در افق دوردست چشم به واقعة شريف ظهور حضرت موعود، عليه السّلام، دارند، مشتاقانه سعي در كشف رابطة اين وقايع با حادثة شريف ظهور و تطبيق برخي نشانهها و علائم آخرالزّماني ياد شده در ميان منابع و روايات ميكنند. دانلود فایل صوتی سخنان استاد شفیعی سروستانی در ادامه ... پر واضح است كه آن واقعة عظيم كه به تحوّل بزرگ و چند وجهي فرهنگي و مادّي سراسر عالم ميانجامد و الزاماً تمامي اشكال و نظامهاي سياسي، اجتماعي، اقتصادي موجود و سيستمهاي كنترلي و حفاظتي آنها را كه از پس قرنها شكل گرفتهاند در هم ميريزد، بدون تمهيدات وسيع و زمينههاي چند وجهي و آمادگي و طلب مستضعفان حادث نميشود. نكتة مهم و اوّليه آن است كه اين حادثة شريف، امري است واقعي كه در همين جهان، براي اين مردم و با همراهي و طلب و تقاضا و استقبال آنان رخ ميدهد، گرچه در سير وقايع و پيشرفت و اكمال آن تا وقت ظهور كبرا و پس از آن تا تأسيس دولت كريمة امام مبين(ع) امدادهاي غيبي ياريرسان خواهند بود و از شروع قيام در روز عاشوراي سال ظهور نيروهاي آسماني حضرت صاحب الزّمان(ع) و همراهانش را در بر داشتن موانع مدد خواهند داد؛ ليكن در سالهاي قبل از ظهور آمادگي، استقبال و اهتمام مستضعفان براي دست يازيدن به دامان منجيّ موعود و فراهم آوردن شرايط و زمينهها، نقش تعيين كننده خواهند داشت و اگر جز اين بود، سالهاي غيبت اين همه به درازا نميكشيد. به عبارتي قرار نيست بدون طلب و تمنّا و حركت و خيزش مردم براي رفع ظلم و استقرار عدالت از خزانة غيب همه چيز را در سبد ريخته و به آنها پيشكش كنند. چنان كه، قرار نيست آن امام عزيز، بدون ياري دهنده و همراهي مردمي يك تنه از پس پردة غيبت بيرون جسته و پس از رودررويي با همة طواغيت و ظالمان زمان همة موانع را برطرف ساخته و مردم را بر سر سفره مهيّا فرا بخواند. قرار بر استقرار نظامي است جهاني كه تمامي قوانين فردي و اجتماعي تنظيم كنندة روابط اجتماعي، سياسي، اقتصادي و فرهنگي آن، به دليل آنكه از منشأ و مصدر وحياني برميآيد در كميّت، كيفيّت و نحوة اجرا با همة آنچه كه از گذشته تا به امروز ساري و جاري بوده، متفاوت بلكه در تقابل است. درك آن همه، قبول و پذيرش آنها و بالأخره اجرا و پاسداشت آنها نيازمند درجهاي از آگاهي، همعهدي و مجرياني است كه آن همه را در مقياس جهاني و در ميان همة ملل جاري خواهند ساخت. آنكه كامش در اثر بيماري تلخ است، عسل و انگبين را نيز تلخ ميفهمد. در تاريخ گذشتة امپراتوران رومي، حادثة قيام بردگان با فرماندهي، بردهاي نيرومند به نام «اسپارتاكوس» معروف است. آن قيام به پيروزي رسيد، امّا بردگان در خاطر و دوردست نگاه خود، تصويري جز نظام قيصران براي تنظيم مناسبات و نظام اجتماعي، سياسي نداشتند. آنها گمان ميبردند پس از حذف امپراتوري روم، از ميان بردگان شخصي چون اسپارتاكوس را به عنوان قيصر در رأس همان امپراتوري خواهند نشاند. نبايد فراموش كرد كه: قرار نيست بر پايههاي امپراتوران شيطان صفت و در ميان همان مناسبات جهاني طاغوتي منفور، دولت امام حق مستقر شود. اگر نيك بنگريد، ميبينيد كه از اين حيث و به خاطر بسياري كجفهميها و ندانمكاريها سخت نيازمند پرسش و مستحقّ سرزنش هستيم. شايد امدادي غيبي بزرگتر از اين نباشد كه مستضعفان دريابند از جادّة ليبرال سرمايهداري و ايدئولوژيهاي تجربه شدة غربي به شهر امن موعود نميتوان رسيد. بايد دريافت كه حيات حقيقي از ميان خاكستر اين جرثومة شيطاني سر بر ميكند. از همين جاست كه امام صادق(ع) فرمودند: «لكلّ اناس دولته يرقبونها ـ و دولتنا في آخر الدهر يظهر» (شيخ صدوق، الامالي، ص 396) در جايي ديگر امام فرمودند: «... تا كسي نگويد اگر ما هم به حكومت ميرسيديم، به عدالت رفتار ميكرديم.» (الغيبه شيخ طوسي، ص 472) بنابراين، دو شرط «آمادگي ياوراني جان بر كف» و «ارتقاي فهم مردم از شرايط امروز»، شرايطي را فراهم ميآورد تا «امام»، به اذن الله روي به مردم كنند. اين دو مطلب در باب «شرايط ظهور» بود. «شرايط ظهور» با «علائم ظهور» متفاوت است. «علائم ظهور» به قول استاد «مجتبي السّاده» در كتاب شش ماه پاياني صفحة 222، با شرايط ظهور متفاوت است. افزون بر يك هزار علامت براي واقعة شريف ظهور بيان شده است. علائم دلالت بر ظهور دارند. اين علائم كه طيّ قرنها و سالها رخ ميدهند. بسياري از آنها رخ دادهاند و بقيه نيز در شرف وقوع و هم اكنون نيز در حال وقوع هستند. اينها موقعيّت و شرايط ما را تعريف ميكنند و گاه مانند تابلوهاي راهنما در جادّهها خطرات را يادآور ميشوند و ميزان دوري و نزديكي ما را از مقصد و مبدأ مينمايند؛ ليكن «شرايط ظهور» سخني ديگر است تا شرايط فراهم نشود، ظهور هم واقع نميشود. اين در حالي است كه علائم پيش شرط ظهور نيستند. حتّي ممكن است بسياري از علائم حادث نشوند. شرايط در زمان ظهور فراهم ميآيد، به عاليترين مرتبة خود ميرسد و واقعه را به اذن الله محقّق ميسازند. چه بسا كه قبل از واقع شدن و پديداري بسياري از علائم بيان شده، شرايطي فراهم آيد و به صورت واقعي همة اجزا را در مناسبات سياسي و اجتماعي كنار هم قرار دهد و منجر به صدور حكم آسماني و مرتفع شدن پردههاي غيبت شود. از همين جاست كه عرض ميكنم، در عهدة ما تنها چشم داشتن به علائم، شمارش آنها، بازگو كردنشان نيست؛ بلكه در تكليف ما حركت در مسيري است كه «شرايط ظهور» را محقّق ميسازد. هر موقعيّت و شرايط علائمي دارد. چنان كه بيماري و سلامتي نيز علائمي مخصوص خود دارد. در زندگي واقعي ما هيچ گاه به طور عمدي تن به بيماري نميسپاريم و تنها علائم بيماري را رصد نميكنيم. در طيّ طريق معالجه، علائم بيماري جاي خود را به علائم سلامتي ميدهند، چنانچه دارو و درمان را رها كنيد، علائم بيماري شديدتر از قبل برميگردند و همة علائم و شرايط بهبودي را از بين ميبرند و به عكس. آنچه پيرامون ما و حتّي در ميان خانه و خانوادة ما ميگذرد به تصريح روايات در زمرة علائم و نشانههاي آخرالزّماني ذكر شدهاند. جملگي، علائم بيماري فراگير و مسري چند وجهي فرهنگي و مادّي هستند؛ ليكن به هيچ وجه علامت سلامت و فراهم كنندة شرايط لازم براي مرتفع شدن بيماريهاي فرهنگي و تمدّني ما نيستند. به عكس سير رو به قهقراي ما را مينمايانند. فراهم آمدن شرايط هم براي خودش علائمي دارد. اين روزها، شرق اسلامي در گرداب آشوبهاي سياسي، اجتماعي افتاده است. «مصر»، «تونس»، «ليبي»، «يمن»، «بحرين» و... روايات بسياري اين حوادث و آشوبها را با عنوان «فتنه»، در زمرة علائم و نشانهها ذكر كردهاند. در ميان اين آشوبها و فتنهها بسياري هلاك خواهند شد. رسول خدا(ص) از فتنههاي كمرشكن ياد ميكنند كه در ميان امّت ايشان رخ ميدهد و حتّي مؤمنان را نيز هلاك ميسازد. چنان كه رسول اكرم(ص) فرمودند: «در ميان امّت من چهار فتنه برپا ميشود. در فتنة اوّل آنقدر بلاها كمرشكن باشد كه شخص مؤمن گويد: اين فتنه مرا هلاك ميسازد. در فتنة دوم شخصي با ايمان گويد: اين فتنه حتماً مرا نابود ميسازد، در فتنة سوم، هر وقت خيال كنند كه تمام شده، باز ميبينند كه ادامه مييابد و فتنة چهارم هنگامي روي دهد كه امّت يك روز با اين و يك روز با آن ميباشد.»
اتفاق مذاهب در موضوع موعود آخرالزمان
جو حاکم در دوران حکومتهاي بنياميه و بني عباس و نظير آنها سبب گرديد که بسياري از حقايق اسلامي به دست فراموشي سپرده شود و در ميان مسلمانان ترويج نشود و در مقابل بسياري از چيزها که در مسير سياست آنها قرار ميگرفتبه وجود آمد و تبليغ شد. نظير مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلالالدين عبدالرحمان سيوطي [1] در حالات «يزيدبن عبدالملک بن مروان» که بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حکومت رسيد مينويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربنعبدالعزيز رفتار کنيد، اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم درباري) را پيش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابي نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بيبندو باري) برگشت.
«زماني که منصور عباسي از مالک بن انس امام مذهب مالکي خواست کتاب «موطا» را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط کرد که بايد در کتابت از علي بن ابيطالب (ع) حديثي نقل ننمايي! و نيز [2] به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاي «ابن عباس» اجتناب کن» به هر حال در اثر جريانهاي اشاره شده و [3] انزواي امامان: و شهادت، تبعيد و زنداني شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهلبيت (ع) سبب گرديد که مساله مهدويت در ميان برادران اهل سنتبه دست فراموشي سپرده شود و اين مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته استحجتبر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده اميد است دانشمندان اسلامي اين حقايق را ترويج کرده و وظيفه الهي خويش را در رابطه با اين حقيقت ادا نمايند.
با توجه به آنچه گذشت در اين مقاله سعي شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شيعه و اهل سنت درباره امام زمان (ع) متفقالقولاند وحدت نظر دارند. به عبارت ديگر:
اهل سنت نيز مانند شيعه ميگويند: مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است و در سال 255 هجري در شهر سامرا از مادري به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهاني واحدي تشکيل خواهد داد.
پس به طور خلاصه ميتوان گفت در اين مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسي به اثبات ميرسد: در گفتار اول اثبات ميشود: مهدي موعود «که آمدنش به طور متواتر از رسولالله (ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکري: است و يک شخص مجهول و نامعلومي نيست.
در گفتار دوم با بررسي اقوال تني چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان (ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و يقين بيان داشتهاند معلوم ميشود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بياساس بوده است.
چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آوري شده و نگارنده از اين کار دو نظر داشته استيکي اينکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذري نياورند و نگويند که اين مطالب در کتابهاي ما نيست ديگر آنکه مطالعه کنندگان شيعه مذهب را سبب تحکيم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقيده دارند مورد تصديق اهل سنت نيز ميباشد. اين مزيتبه نظر من سبب نزديک شدن اهل سنت و شيعه نسبتبه يکديگر خواهد گرديد.
مهدي شخصي نه مهدي نوعي
برادران اهل سنت در رابطه با مهدي موعود «ميگويند: ما به مهدي نوعي عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منکر موعود نيستيم. احاديثي که از رسول خدا (ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولي ميگوييم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه کسي است اما در آينده متولد ميشود و بعد از برزگ شدن قيام ميکند و حکومت جهاني واحد تشکيل ميدهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است. [1] .
مثلا شبراوي شافعي در الاتحاف [2] ميگويد: شيعه عقيده دارد مهدي موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکري خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولي صحيح آن است که او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ ميشود واو از اشراف آل البيت الکريم است.»
«ابن ابي الحديد» در شرح نهجالبلاغه [3] ذيل خطبه16 ميگويد:
«اکثر محدثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصريح کردهاند و شيوخ مابه او اعتراف کردهاند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.
ناگفته نماند که: اهل سنتبر اين گفته خود دليلي از احاديث يا آيات نياوردهاند. فقط شهرتي است که در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوي شدن اهل بيت (ع)و برگشتن خلافت اسلامي از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهي احاديث منقوله در کتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را ميرساند و در آن احاديث ميخوانيم که: مهدي موعود (ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازدهگانه و نهمين فرزند امام حسين (ع) و چهارمين فزرند امام رضا (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است.
و نيز روايات اهل سنت ميگويند که آن حضرت در سال 255 هجري در نيمهشعبان در شهر سامرا از مادري به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدي موعود شکي ندارند و هر دو عقيده به مهدي شخصي دارند. منتها، دورانهاي تاريک و انزواي اهل بيت و عصر حکومتسياه بنياميه و بنيعباس مانع از آن شد که اهل سنت چيزي را که در کتابهاي خود نوشته و نقل کردهاند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدي شخصي (ع) باشند.
ما اينک بعضي از دلايلي را که دلالت بر مهدي شخصي دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضيح ميدهيم:
1- محمد صالح حسيني ترمذي حنفي از سلمان فارسي نقل کرده ميگويد:
«دخلت علي النبي (ص) فاذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و فاه و يقول: انتسيد ابن سيدانت امام ابن امام، نتحجةابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم.» [4] .
«يعني داخل محضر رسول خدا (ص) شدم ناگاه ديدم که حسين (ع) بر روي زانوي آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسين را ميبوسيد و ميفرمود: تو آقايي فرزند آقايي، تو امامي، پسر امامي، تو حجتي فرزند حجتي. پدر نهنفر حجتي از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست.
اين حديثشريف صريح است در اينکه مهدي موعود (ع) نهمين فرزند امام حسين (ع) است علي هذا متولد هم شده است. بنابراين حديث نميشود گفت معلوم نيست مهدي چه کسي است و هنوز متولد نشده است.
«عبدالله بسمل» نيز همين حديث را عينا نقل کرده است. [5] .
2- «ابوالمويد موفق خوارزمي حنفي» (متوفاي 568) آن را با کمي تفاوت از «سليم بن قيس» از «سلمان محمدي» چنين نقل ميکند:
«قال دخلت علي النبي (ص) واذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و يلثم فاه و يقول انک سيدابن سيدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم [6] .
«مهدي موعود (ع) در کلام رسول خدا (ص) به احسن وجه تعيين شده و آن نهمين فرزند امام حسين (ع) است.»
3- حافظ شيخ سليمان حنفي قندوزي حديث فوق را در ينابيعالمودة باب 54 ص 168 و نيز در باب56 ص 258 از کتاب مودة القربي تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي786) نقل کرده است و نيز در باب77 ص 445 باز از مودةالقربي و در باب 94، ص 492 از خوارزمي به دو سند از سلمان فارسي و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسين (ع) نقل کرده که دومي چنين است:
«عن علي بن الحسين عن ابيه الحسين بن علي: دخلت علي جدي رسولالله (ص) فاجلسني علي فخذه و قال لي: ان الله اختار من صلبک يا حسين تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فيالفضل و المنزلة عندالله سواء»
«امام ميفرمايد: به محضر جدم رسولالله (ص) داخل شدم مرا روي زانوي خويش نشانيد و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يکسانند».
بنابراين مهدي (ع) يک مهدي معين و نهمين فرزند امام حسين (ع) است.
ناگفته نماند که کتاب «مودة ذويالقربي» تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي786) حاوي چهارده فصل است که شيخ سليمان حنفي همه آن کتاب را در «ينابيعالموده» آورده و آن را باب پنجاه و ششم اين کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة في عدد الائمه و ان المهدي منهم» حديث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي از رسولالله (ص) نقل کرده است.
پس بنابر آنچه ما به دست آوردهايم حديث فوق در کتابهاي «مقتل خوارزمي» در «ارجحالمطالب» «مناقب مرتضوي»، «مودة ذويالقربي» و «ينابيع المودة» نقل شده است و دلالتبر مهدي شخصي دارد يعني مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است.
4- حموئي جويني شافعي از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:
«سمعت رسول الله (ص) يقول انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولدالحسين مطهرون معصومون» [7] .
«شنيدم که حضرت ميفرمود من، علي، حسن، حسين، و نه نفر از فرزندان حسين همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستيم».
و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است [8] وهمچنين در «ينابيع المودة» [9] از کتاب «مودة القربي» (مودت دهم) واز فرائدالسمطين [10] نقل شده است.
از اين حديث نيز روشن ميشود که مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است و اگر بگويند چه مانعي دارد که فرزند امام حسين باشد ولي بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! ميگوييم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده، نه نفر پشتسر منظورند. يعني امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين (ع) است.
5 - شبراوي شافعي مصري (متوفاي 1172) در کتاب «الاتحاف بحبالاشراف» [11] وابن صباغ مالکي در «فصول المهمة» [12] نقل ميکنند که:دعبلبنعليخزاعي ميگويد: چون به محضر حضرت رضا (ع) رسيدم و در ضمن قصيده خود اين دو شعر را خواندم که
: خروج امام لا محالة خارج يقوم علي اسم الله و البرکات يميز فينا کل حق و باطل و يجزي علي النعماء النقمات
حضرت رضا (ع) با گريه سرش را بلند کرد و فرمود: اي دعبل! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است آيا ميداني آن امام کدام است که قيام ميکند؟ گفتم: نميدانم، فقط شنيدهام که امامي از شما اهل بيت قيام کرده زمين را پر از عدل خواهد کرد.
«فقال: يا دعبل الامام بعدي محمد ابني و بعده علي ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجةالقائم المنتظر في غيبة المطاع في ظهوره و لو لم يبق منالدنيا الايوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيملاء الارض عدلا کما ملئت جورا».
«اي دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غيبت مورد اطاعتخواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نماند مگر يک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.»
شايان ذکر است که اين حديث را شيخالاسلام حموئي در فرائدالسمطين از ابوالصلت عبدالسلام هروي [13] و حافظ قندوزي حنفي از فوائد حموئي شافعي [14] نقل کرده است
6- شيخالاسلام حموئي جويني شافعي در فرائد السمطين [15] از حسين بن خالد نقل کرده که [امام] عليبنموسيالرضا (ع) فرمود کسي که ورع ندارد، دين ندارد و کسي که تقيه ندارد ايمان ندارد و «ان اکرمکم عندالله اتقيکم» يعني عمل کنندهتر به تقيه. گفته شد يابن رسولالله تا کي تقيه کنيم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسي تا قبل از خروج قائم تقيه را ترک کند از مانيست.
«فقيل له يابن رسولالله و من القائم منکم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدي ابن سيدة الاماء يطهر الله به الارض من کل جور و يقدسها من کل ظلم و هوالذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره»
«گفته شد يابن رسولالله کداميک از شمااهل بيت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من، پسر خانم کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالي ميگرداند. او همانست که مردم در ولايت وي شک کنند و او صاحب غيبت است و چون خروج کند زمين بانورش روشن ميگردد.»
او همانست که زمين براي وي پيچيده شود و براي وي سايهاي نباشد و او همان است که منادي درباره وي از آسمان ندا ميکند. ندايي که خدا آن را به گوش همه اهل زمين ميرساند. منادي ميگويد:بدانيد حجتخدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شويد که حق در او و با اوست و آن است قول خداي عزوجل که ميفرمايد:
«ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين» [16] .
اين حديث مانند حديث سابق دلالت بر مهدي معين دارد.
حافظ قندوزي همين حديث را از فرائد السمطين نقل کرده و ميگويد:
«قال الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجويني الحموئي الشافعي في کتابه فرائد السمطين عن دعبل الخزاعي...» [17] .
7- ابن صباغ مالکي در «الفصولالمهمه» [18] که آن را در معرفت ائمه نگاشته است ميگويد:
«و روي ابنالخشاب في کتابه مواليد اهل بيتيرفعه بسنده الي عليبنموسيالرضا (ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابي محمد الحسن بن علي و هو صاحب الزمان القائم المهدي»
«ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادي در کتاب خود که سندش را به امام رضا (ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدي موعود) از فرزندان ابي محمد حسن بن علي عسکري است و او صاحب الزمان و قائم مهدي است».
8 - شيخ الاسلام حموئي شافعي در فرايدالسمطين [19] و موفق بن احمد خوارزمي حنفي در کتاب «مقتلالحسين» [20] (ع) نقل ميکنند از ابيسلمي که شترچران رسول خدا (ص) بود [21] ميگويد: از رسول خدا (ص) شنيدم که ميفرمود: در شب معراج از خداي جليل خطاب آمد:
«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه» [22] .
گفتم: «والمومنون» خطاب رسيد: راست گفتي اي محمد، کدام کس را در ميان امت خود گذاشتي؟ گفتم: بهترين آنها را خطاب رسيد: عليبنابيطالب را؟ گفتم: آري پروردگارا! خطاب رسيد: يا محمد! من توجه کردم به زمين، توجه کاملي و تو را از اهل زمين اختيار کردم. نامي از نامهاي خود رابراي تو مشتق کردم. من ياد نميشوم، مگر آنکه تو هم با من يادشوي.منم محمود و تويي محمد.
بعد دفعه دوم به زمين نظر کردم از آن «علي» را برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي او مشتق کردم و منم اعلي و اوست علي يا محمد! من تو را و علي، فاطمه و حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از شبح نور آفريدم [23] و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه کردم. هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنين است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اي محمد! اگر بندهاي از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و يا مانند مشک خشکي گردد. پس در حال انکار ولايت شما پيش من آيد، او را نميآمرزم تا اقرار به ولايت شما کند. اي محمد! آيا ميخواهي اوصياي خود را ببيني؟ گفتم: آري بار خدايا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:
«فالتفت فاذا انا بعلي و فاطمه والحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و المهدي في ضحضاح من نور قياما يصلون و هو - يعنيالمهدي - في وسطهم کانه کوکب دري و قال يا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتي و جلالي انه الحجةالواجبة لاوليائي والمنتقم من اعدائي».
«من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه ديدم: علي، فاطمه، حسن، حسين، محمد بن علي، باقر، جعفربن محمد صادق، موسي بن جعفر کاظم، علي بن موسيالرضا، محمد بن علي جواد، علي بن محمد هادي، حسن بن علي عسکري و مهدي در دريايي از نور ايستاده و نماز ميخوانند و مهدي در وسط آنها مانند ستاره درخشاني بود. خدا فرمود: اي محمد! اينها حجتها هستند، مهدي منتقم عترت توست. به عزت و جلال خودم قسم او حجتي است که ولايتش بر اولياي من واجب است و او انتقام گيرنده از دشمنان من است».
حافظ حنفي قندوزي، اين حديث شريف را در «ينابيع المودة» [24] از خوارزمي نقل کردهو ميگويد: حمويي نيز در فرائد آن را نقل کرده است و در ينابيع به جاي «والمهدي» عبارت «و محمد المهدي بن الحسن» آمده است. اين حديث گذشته از دلالتبر مهدي شخصي حاوي اسامي مبارک همه امامان صلواتالله عليهم اجمعين - است.
9- «موفق بن احمد خوارزمي» در «مقتل الحسين» [25] و «شيخ الاسلام حمويي شافعي» در «فرائدالسمطين» [26] «سعيد بن بشير» از علي ابن ابيطالب (ع) نقل کردهاند که فرمود:
قال رسولالله (ص) انا واردکم علي الحوض و انتيا عليالساقي و الحسن الرائد [27] والحسين الامر و عليبن الحسين الفارط و محمد بن عليالناشر و جعفر بن محمد السائق و موسي بن جعفر محصي المحبين و المبغضين و قامع المنافقين و علي بن موسي معين المؤمنين و محمد بن علي منزل اهل الجنة في درجاتهم و علي بن محمد خطيب شيعته و مزوجهم الحور العين والحسن بن علي سراج اهلالجنة يستضئون به والمهدي شفيعهم يومالقيامه حيث لاياذنالله الا لمن يشاء و يرضي».
من پيشتر از شما وارد [28] حوض کوثر ميشوم تو يا علي ساقي کوثر هستي و حسن مدير آنست، حسين فرمانده آن ميباشد، علي بن الحسين سابق برديگران در رسيدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوقدهنده به آن، موسي بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زايلکننده منافقان، علي بن موسي يار مؤمنان، محمد بن علي جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و علي بن محمد هادي، خطيب شيعه و تزويج کننده حورالعين به آنهاست، حسن بن علي عسکري چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنايي آن روشنايي ميگيرند و مهدي موعود شفاعت کننده آنهاست در مکاني که خدا اجازه شفاعت نميدهد مگر به کسي که بخواهد و از او راضي باشد».
اين حديث مبارک نيز که برادران اهل سنتبه صورت قبول، آن را نقل کردهاند حاوي نامهاي پاک دوازده امام: است.
10- حافظ سليمان قندوزي از جابربن يزيد جعفي نقل کرده ميگويد: شنيدم جابر بن عبدالله انصاري ميگفت: رسول خدا (ص) به من فرمود:
«يا جابر! ان اوصيايي و ائمة المسلمين من بعدي اولهم علي، ثمالحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ستدرکه يا جابر فاذ القيتة فاقرئه مني السلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي،ثم القائم، اسمه اسمي و کنيه کنيتي ابن الحسن بن علي ذاک الذي يفتح الله علي يديه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذي يغيب عن اوليائه غيبة لا يثبت علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» [29] .
«اي جابر! اوصياي من و امامان مسلمين بعد از من اول آنها علي بن ابيطالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسين، بعد از او علي بن حسين، بعد از او محمد بن علي معروف به باقر. اي جابر! تو او را درک خواهي کرد و چون به خدمتش رسيدي سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسيبن جعفر، بعد از او علي بن موسي، بعد از او محمد بن علي، بعد از او علي بن محمد، بعد از او حسن بن علي، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنيهاش کنيه من است پسر حسن بن علي، او همانست که خدا با دست وي شرق و غرب زمين را فتح ميکند، او همانست که از دوستان خويش مدت زيادي غايب ميشود، تا حدي که در اعتقاد به امامت او باقي نميماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ايمان امتحان کرده است»
جابر ميگويد: گفتم يا رسولالله! آيا مردم در زمان غيبت از وجود وي منتفع ميشوند؟ فرمود: آري به خدايي که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايي ميگيرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره ميبرند با آنکه زير ابرهاست. اي جابر! اينکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا ميباشد آن را اظهار مکن مگر به کسي که اهليت دارد.
در اينجا بدليل ضيق مجال به ذکر موارد ياد شده اکتفا کرده و طالبان را براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به کتاب «اتفاق در مهدي موعود» از همين نگارنده ارجاع ميدهيم.
آخرالزمان شناسی در اسلام
مقدمه
پيشگويي در مورد آينده همواره يکي از دغدغهها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزههاي مختلفي باعث شده است که انسانها به پيشگويي درباره رويدادهايي بپردازند که در آينده دور يا نزديک واقع ميشوند. در اين ميان پيشگويي در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي که در باورها و اعتقادات خود داشتهاند موضوع آخرالزمان و رويدادهاي اين عصر را مورد توجه جدي قرار دادهاند. اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه که با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيوند خورده رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانهزنيهاي بيپايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي که بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزههاي وحياني تبديل شده است.
با نگاهي اجمالي به کتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني برخورد ميکنيم که از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي، اجتماعي، زيست محيطي و... به عنوان نشانههاي آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را که در اديان مختلف الهي در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يکديگر مقايسه کنيم به جرأت ميتوان گفت که در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است.
پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي که در آيندههاي دور و نزديک در جامعه اسلامي روي خواهد داد ميپرداختند و به تعبير برخي از روايات، مسلمانان را از کليه حوادثي که تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر ميدادند. [1] آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مبارکي که در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت ميدادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي که در پيش روي آنهاست برحذر ميداشتند. اين رويه مستمر پيامبر اکرم(ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف، به ويژه رويدادهايي که در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد که مسلمانان در طول سالهاي پر برکت حيات رسول گرامي اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينهاي که از همان سدههاي آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمعآوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد.
مؤلفان اسلامي مجموعه روايتهايي را که به ويژه از پيامبر اسلام(ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعي، سياسي وارد شده بود در کتابهايي که معمولاً با عناويني همچون علامات المهدي، علامات مهدي آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن [2] الملاحم [3] الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده ميشده است جمعآوري کردهاند. [4] .
پس از اين مقدمه به بررسي کتابهايي ميپردازيم که با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامي به چشم ميخورد. شايان ذکر است که در اين بررسي عمدتا از کتابنامه امام مهدي(ع) اثر فاضل ارجمند حجةالاسلام جناب آقاي علياکبر مهديپور [5] استفاده شده است:
بررسي کتابهايي درباره حضرت مهدي از مجموعه آثار دانشمندان اسلامي
1. برزنجي حسيني، سيد شريفمحمد بن رسول (م. 1103ق.)
الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالکتاب العلمية، بيتا، 200ص، عربي، رقعي.
2. مقدسي جماعيلي حنفي، ابو محمد عبدالفتي بن عبدالواحد (م.600ق.)
أشراط الساعة، عربي.
3. احمد بن فقيه شافعي
أشراط الساعة، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، ج1، ص86).
4. يوسف بن عبداللّه بن يوسف وابل
أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابنجوزي، 1414ق، 484ص، عربي، وزيري.
5. امين حاج محمد احمد (معاصر)
اشراط الساعة، الصغري والکبري، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربي، وزيري.
6. محمد سلامة جبر (معاصر)
اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربي، وزيري.
7. علي بن محمد ميلي جمالي مغربي مالکي (م1248ق.)
أشراط الساعة و خروج المهدي، عربي، خطي (به نقل از: اعلام زرکلي، ج5، ص17).
8. سيوطي، جلالالدين (م. 911 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان.
9. متقي هندي، علاءالدين علي بن حسامالدين (م. 975 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تحقيق علياکبر غفاري، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، کويت، ذات السلاسل، 1408 ق.
10. صدر، سيد محمد
تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربي، وزيري.
11. سيدبن طاووس، رضيالدين علي بن موسي (م. 664ق.)
التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر(عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربي، وزيري.
12. موسوي کاشاني، سيد محمد حسن
جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدي(ع)، چاپ دوم، بيجا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيري، فارسي.
13. عاملي، سيدجعفر مرتضي
دارسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول، قم، منتدي جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربي، وزيري.
14. کوراني، علي
عصر ظهور، مترجم: عباس جلالي، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش، 412ص، فارسي، وزيري.
15. جواد خراساني، محمد جواد (م. 1397 ق.)
علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعي.
16. مولوي، شريف امير
علائم الظهور، فارسي، خطي.
17. متقي هندي، علي بن حسامالدين (م. 975 ق.)
علائم ظهور، فارسي (ترجمه)، خطي.
18. شيرازي، احمد
علائم الظهور.
19. اهري، محمد جواد (م.1393 ق.)
علائم الظهور.
20. نجفي، محمد جواد
علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسي، رقعي.
21. زنجاني، يعقوب علي (م. 1365 ق.)
علائم الظهور.
22. قمي، شيخ عباس (م. 1359 ق.)
علائم الظهور، تهران، انتشارات علمي، 136ص، فارسي، رقعي.
23. ناظم الاسلام کرماني، ميرزا محمد (م.1337 ق.)
علائم الظهور، تهران، شيخ احمد کتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعي، چاپ سنگي.
چاپ ديگر کتاب: تاجر اصفهاني، 1330ق. 210ص، رقعي.
24. موجودي، علي
علائم الظهور حضرت امام زمان (ع)، تهران، کتابفروشي موجودي، بيتا، 144 ص، فارسي، رقعي.
25. جورتاني اصفهاني، عباسعلي (م. 1358 ق.)
علائم الظهور، چاپ اول، تهران، کانون کتاب، بيتا، 144ص، فارسي، رقعي.
26. بهاري همداني، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.)
العلائم لاهتداء الهوائم، عربي، خطي.
27. نجفي، حسن
علائم الظهور في المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربي، وزيري.
28. همتي، محسن
علائم ظهور، مروري بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسي، رقعي.
29. اللحام، سعيد (معاصر)
علامات السّاعة، بيروت، دارالفکر، 1414 ق. 140ص، وزيري، عربي.
30. مبروک، ليلي
علامات السّاعة، الصّغري و الکبري، قاهره، دارالمختار اسلامي، 1406ق. 204ص، عربي، وزيري.
31. شمري، جزاع
علامات السّاعة في القرآن و السّنّة، چاپ اول، کويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربي.
32. نجفي يزدي، سيد محمد باقر
علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بينا، 1392ق، 64ص، فارسي، جيبي.
33. شبّر، سيّد عبداللّه (م.1242ق.)
علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربي، 24 ورق، خطي.
34. نبهاني، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.)
علامات قيام السّاعة الصّغري و الکبري، قبرس، مؤسسة الجفان والجابي، 1410ق، 152 ص، عربي، جيبي.
35. حجّاج، عبداللّه (معاصر)
علامات القيامة الکبري من بعثة النّبي حتّي نزول عيسي، چاپ دوم، قاهره، مکتبة التّراث الاسلامي، 1406 ق، 200ص، عربي، وزيري.
36. صدرالدين قونوي، محمد بن اسحاق رومي (م672ق.)
علامات المهدي (ع)، 16ص، فارسي، رقعي، خطي.
37. مودودي، ابوالأعلي (م.1400ق.)
علامات المهدي (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص39-48، عربي.
38. ابن حجر هيثمي مکي (م974ق.)
علامات المهدي المنتظر، قاهره، مکتبة القرآن، عربي.
39. الفتلاوي، مصري
علامات المهدي المنتظر في خطب الإمام علي و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادي، 1421ق، 543ص، عربي، وزيري.
40. ابنکثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.)
علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مکتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعي، عربي.
41. قرطبي انصاري، حافظ ابو عبداللّه محمد بن احمد (م. 671 ق.)
علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بيتا، 112ص، عربي، وزيري.
42. شيخ صدوق (م. 381 ق)
علامات آخرالزمان، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص390).
43. ابن حماد مروزي، حافظ ابو عبداللّه نعيم (م. 288 ق.)
الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق مجدي بن منصور بن سيدالشوري، بيروت، دارالکتب العلميه، بيتا، عربي، 552ص، وزيري.
44. سليلي، ابوصالح بن احمد بن عيسي (قرن چهارم)
الفتن، عربي، گزيدهاي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است.
45. بزّاز، ابو يحيي زکريا بن يحيي (م. 1298 ق.)
الفتن، عربي، گزيدهاي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است.
46. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبداللّه (م.430 ق.)
الفتن، عربي، (به نقل از: الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج16، ص112).
47. ابوعمرو عثمان بن سعيد داني (م.444ق.)
الفتن، عربي.
48. غزّي، عبدالحليم (معاصر)
فتن في عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربي، وزيري.
49. عسکري، ميرزا نجمالدين (م.1395ق.)
الفتن و أخبار آخرالزمان من کتب الجمهور، عربي (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112).
50. ابو عبداللّه جعفربن محمد بن مالک کوفي
الفتن و الملاحم، عربي (به نقل: رجالالنجاشي، ص112).
51. حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني (قرن دوم)،
الفتن و الملاحم، عربي.
52. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.)
الفتن والملاحم الواقعة في آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن کثير، دمشق، 336 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق يوسف علي بديوي، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن کثير، 1414 ق، 335ص، عربي، وزيري.
53. السادة، مجتبي
الفجر المقدس، المهدي(ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربي، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربي، وزيري.
54. ده سرخي اصفهاني، سيد محمود بن سيد مهدي موسوي
معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق.
55. محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص176).
56. ابوحيّون
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص458).
57. ابراهيم بن حکيم بن ظهير فزاري
الملاحم، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابنشهر آشوب، ص5).
58. احمد بن ميثم بن ابينعيم.
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص53).
59. اسماعيل بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: رجالالنجاشي، ص26).
60. حسن بن علي بن ابي حمزه
الملاحم، عربي.
61. حسن بن علي بنفضال (م.224ق)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص36).
62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص58).
63. دانيال
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188).
64. ابوالحسن علي بن ابي صالح کوفي
الملاحم، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، چلبي، ج2، ص336).
65. ابوالحسن علي بن حسن بن علي بن فضّال
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص258).
66. ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي
الملاحم، عربي.
67. فضل بن شاذان نيشابوري (م. 260ق)
الملاحم، عربي.
68. محمد بن اوُرَمَه
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص329).
69. ابن طبّال، ابوالقاسم علي بن حسن بن قاسم يشکري
الملاحم، عربي.
70. بوفکي، ابو محمد عمرّکي بن علي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص303).
71. اشعري قمي، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي
الملاحم، عربي.
72. کرخي، ابو جعفر محمد بن عبداللّه بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص190).
73. صفّار قمّي، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.)
الملاحم، عربي.
74. غاضري، ابوعبداللّه محمد بن عباس بن عيسي
الملاحم، عربي.
75. عيّاشي، محمد بن مسعود
الملاحم، عربي.
76. محمدابن ابيعمير (م.217ق.)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص326).
77. ابن المنادي، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.)
الملاحم، 151ص، عربي (خطي).
78. مولانا، سيد علي (م.1392ق.)
الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسي، جيبي.
79. انصاري زنجاني، ابراهيم (معاصر)
ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بينا، 1400ق، 135ص، عربي، وزيري.
80. موسوي زنجاني، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا کاظم (م.1292ق)
ملاحم القرآن، عربي، خطي.
81. سيد ابن طاووس، رضيالدين ابوالقاسم علي بن موسي، (م.664 ق.)
الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضي، قم، 1398ق، 224ص، رقعي.
شايان ذکر است که اين کتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است.
82. چاپ ديگر کتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمي، 204ص، وزيري.
83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسمعليبنموسي (م.664ق.)
الملاحم والفتن، يا فتنهها و آشوبهاي آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ اول، تهران، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 230ص، فارسي، رقعي.
84. طوسي، محمد بن قاسم
الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117).
85. همداني طاوهاي، شيخ محمد حسين
الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، کتابفروشي صحفي، 1383ق، 111 ص، فارسي، جيبي.
86. خادمي شيرازي، محمد (معاصر)
نشانههاي ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسي، وزيري.
87. عليزاده، مهدي (معاصر)
نشانههاي يار و چکامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 153ص، 1379ش، فارسي، رقعي.
88. ابنکثير دمشقي، حافظ ابوالفداء (م.774ق.)
نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مکتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400 391ص، عربي، وزيري.
89. ابنکثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.)
النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامي، 372ص، عربي، وزيري.
90. ابنکثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل
النهاية في الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بيتا. 440 439ص، عربي، وزيري.
91. ميرجهاني، سيد حسن (م.1413ق.)
نوائب الدهور في علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 460 456 319ص، فارسي، وزيري.
92. سادات مدني، سيدعلياصغر (معاصر)
خرالزمان دارای نشانه هایی است که در اصطلاح به آن ها" علائم آخرالزمان" گفته می شود. علاوه بر اصطلاح رایج" علائم آخرالزمان" در فرهنگ مسلمانان، اصطلاح مشابه دیگری است که از آن به " اشراط الساعة" یاد می شود. اگرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی که زیر این عنوان در کتاب های حدیثی ذکر شده است، به دست می آید که محتوای سخنان، مطالب مشترک فراوانی با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از نشانه ها در هر دو دسته روایات ذکرشده است. البته اصطلاح دوم نزد اهل سنت و اصطلاح نخست نزد شیعیان شایع تر و رایج تر است. همانگونه که اشاره شد، این دوره دارای ویژگی هایی است که در روایات اسلامی از آن یاد شده است. برخی از آن خصوصیات که در آستانه ظهور به خوبی قابل مشاهده است، عبارتند از: 1- فراموش کردن دین:پیامبراکرم(ص) آنگاه که به توصیف زندگی مردم در دوران آخرالزمان می پردازد، اینگونه می فرماید: " برای مردم روزگاری فرا می رسد که دین و آئین آن ها در همّ هایشان است و همت آن ها شکم هایشان و قبله آن ها زنانشان می باشد. رکوع و سجودشان برای مال دنیاست، در حیرت و مستی خواهند بود و نه مسلمانند و نه نصرانی." 2- دنیا پرستی:از دیگر ویژگی های آخرالزمان، غوطه ور شدن مردم در دنیا و دنیا پرستی است. رسول گرامی اسلام(ص) در این باره فرموده اند: " به زودی زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون آن ها پلید می شود ولی ظاهر آن ها به طمع دنیا آراسته می گردد. به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند، دین آن ها ریا، و [تظاهر] است، خوف از خدا به دلشان راه نیاید[ و خداوند آن ها را به عذابی فراگیر دچار سازد و به این صورت که ] آن ها خداوند را همچون آدم غرق شده می خوانند و خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند." 3- فتنه های بزرگ:از دیگر ویژگی های عصر آخرالزمان، ظهور و بروز امتحانات بزرگ الهی است که بسیاری از انسان های سست ایمان در این آزمایش های الهی مردود و عده ای که ایمان در تمام وجودشان رسوخ کرده، موفق بیرون می آیند. ابوخالد کابلی از امام سجاد(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: " ای اباخالد! هر آینه فتنه هایی همچون قطعه های شب تار[ در راه است] و فرا خواهد رسید که هرگز کسی [ از آن] نجات نخواهد یافت مگر کسی که خداوند از او پیمان گرفته است و ایشان چراغ های هدایت و چشمه ساران دانشند." آری کسی که در ریزش فتنه، سرایمان را به سلامت در برد، کاری کارستان کرده است که پیامبر اکرم از آن سوی اعصار و قرون از دیدن ایشان در شگفت آمده به علی(ع) چنین فرمود: ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین مردمی می باشند که در آخرالزمان واقع شده اند، پیغمبر را ملاقات نکرده اند و از امام خود محجوبند و همانا به نوشته- که خط سیاهی بر صفحه سفید است- ایمان آورده اند."
شیطان پرستی (به انگلیسی: Satanism) یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک میدانند. شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی میکنند.[۱] دست چپیها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستیها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگتر بدست میآورند. لاوییانها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمیکنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته میشود و عموماً آنها را افرادی میشناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش میکنند.[۲]
شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنماییهای موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایشهای ادیان گذشته اجتناب میکنند و بیشتر گرایشهای خودپرستانه دارند.[نیازمند منبع] به گونهای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی میبینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون مادهگرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب میکنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان میدهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی میشوند.
مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفتهاست. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.[۲]
شیطان به کسی گفته میشود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.
موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده میشود به این مطلب برمیگردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است. این شاخه از شیطانپرستی به پایهگذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده میشود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمیدانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیدهای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث میشمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی مینگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای “جهان واقعی” را تشکیل میدهند. به طور شفافی، آموزههای شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزههای یهودی-مسیحی نشئات گرفتهاست و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشتهاست [۳]
این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوانلاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شدهاست. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشتههای نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بودهاست. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف میدانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایشهای انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند و در بشر دوستی خود، بدون تامل عمل کنند[۲]
این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونهای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانهها، آیینهای متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن میباشد.[۴]
این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شدهاست.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.
شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود:
و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام بردهاست :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها دادهاید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون میپوساند) و کمبود محسنات. [۲] [۶]
لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامهای اخلاقی نیست، ولی راهنماییهای کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کردهاست :