اتفاق مذاهب در موضوع موعود آخرالزمان
جو حاکم در دوران حکومتهاي بنياميه و بني عباس و نظير آنها سبب گرديد که بسياري از حقايق اسلامي به دست فراموشي سپرده شود و در ميان مسلمانان ترويج نشود و در مقابل بسياري از چيزها که در مسير سياست آنها قرار ميگرفتبه وجود آمد و تبليغ شد. نظير مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلالالدين عبدالرحمان سيوطي [1] در حالات «يزيدبن عبدالملک بن مروان» که بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حکومت رسيد مينويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربنعبدالعزيز رفتار کنيد، اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم درباري) را پيش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابي نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بيبندو باري) برگشت.
«زماني که منصور عباسي از مالک بن انس امام مذهب مالکي خواست کتاب «موطا» را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط کرد که بايد در کتابت از علي بن ابيطالب (ع) حديثي نقل ننمايي! و نيز [2] به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاي «ابن عباس» اجتناب کن» به هر حال در اثر جريانهاي اشاره شده و [3] انزواي امامان: و شهادت، تبعيد و زنداني شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهلبيت (ع) سبب گرديد که مساله مهدويت در ميان برادران اهل سنتبه دست فراموشي سپرده شود و اين مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته استحجتبر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده اميد است دانشمندان اسلامي اين حقايق را ترويج کرده و وظيفه الهي خويش را در رابطه با اين حقيقت ادا نمايند.
با توجه به آنچه گذشت در اين مقاله سعي شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شيعه و اهل سنت درباره امام زمان (ع) متفقالقولاند وحدت نظر دارند. به عبارت ديگر:
اهل سنت نيز مانند شيعه ميگويند: مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است و در سال 255 هجري در شهر سامرا از مادري به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهاني واحدي تشکيل خواهد داد.
پس به طور خلاصه ميتوان گفت در اين مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسي به اثبات ميرسد: در گفتار اول اثبات ميشود: مهدي موعود «که آمدنش به طور متواتر از رسولالله (ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکري: است و يک شخص مجهول و نامعلومي نيست.
در گفتار دوم با بررسي اقوال تني چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان (ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و يقين بيان داشتهاند معلوم ميشود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بياساس بوده است.
چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آوري شده و نگارنده از اين کار دو نظر داشته استيکي اينکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذري نياورند و نگويند که اين مطالب در کتابهاي ما نيست ديگر آنکه مطالعه کنندگان شيعه مذهب را سبب تحکيم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقيده دارند مورد تصديق اهل سنت نيز ميباشد. اين مزيتبه نظر من سبب نزديک شدن اهل سنت و شيعه نسبتبه يکديگر خواهد گرديد.
مهدي شخصي نه مهدي نوعي
برادران اهل سنت در رابطه با مهدي موعود «ميگويند: ما به مهدي نوعي عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منکر موعود نيستيم. احاديثي که از رسول خدا (ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولي ميگوييم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه کسي است اما در آينده متولد ميشود و بعد از برزگ شدن قيام ميکند و حکومت جهاني واحد تشکيل ميدهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است. [1] .
مثلا شبراوي شافعي در الاتحاف [2] ميگويد: شيعه عقيده دارد مهدي موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکري خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولي صحيح آن است که او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ ميشود واو از اشراف آل البيت الکريم است.»
«ابن ابي الحديد» در شرح نهجالبلاغه [3] ذيل خطبه16 ميگويد:
«اکثر محدثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصريح کردهاند و شيوخ مابه او اعتراف کردهاند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.
ناگفته نماند که: اهل سنتبر اين گفته خود دليلي از احاديث يا آيات نياوردهاند. فقط شهرتي است که در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوي شدن اهل بيت (ع)و برگشتن خلافت اسلامي از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهي احاديث منقوله در کتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را ميرساند و در آن احاديث ميخوانيم که: مهدي موعود (ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازدهگانه و نهمين فرزند امام حسين (ع) و چهارمين فزرند امام رضا (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است.
و نيز روايات اهل سنت ميگويند که آن حضرت در سال 255 هجري در نيمهشعبان در شهر سامرا از مادري به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدي موعود شکي ندارند و هر دو عقيده به مهدي شخصي دارند. منتها، دورانهاي تاريک و انزواي اهل بيت و عصر حکومتسياه بنياميه و بنيعباس مانع از آن شد که اهل سنت چيزي را که در کتابهاي خود نوشته و نقل کردهاند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدي شخصي (ع) باشند.
ما اينک بعضي از دلايلي را که دلالت بر مهدي شخصي دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضيح ميدهيم:
1- محمد صالح حسيني ترمذي حنفي از سلمان فارسي نقل کرده ميگويد:
«دخلت علي النبي (ص) فاذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و فاه و يقول: انتسيد ابن سيدانت امام ابن امام، نتحجةابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم.» [4] .
«يعني داخل محضر رسول خدا (ص) شدم ناگاه ديدم که حسين (ع) بر روي زانوي آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسين را ميبوسيد و ميفرمود: تو آقايي فرزند آقايي، تو امامي، پسر امامي، تو حجتي فرزند حجتي. پدر نهنفر حجتي از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست.
اين حديثشريف صريح است در اينکه مهدي موعود (ع) نهمين فرزند امام حسين (ع) است علي هذا متولد هم شده است. بنابراين حديث نميشود گفت معلوم نيست مهدي چه کسي است و هنوز متولد نشده است.
«عبدالله بسمل» نيز همين حديث را عينا نقل کرده است. [5] .
2- «ابوالمويد موفق خوارزمي حنفي» (متوفاي 568) آن را با کمي تفاوت از «سليم بن قيس» از «سلمان محمدي» چنين نقل ميکند:
«قال دخلت علي النبي (ص) واذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و يلثم فاه و يقول انک سيدابن سيدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم [6] .
«مهدي موعود (ع) در کلام رسول خدا (ص) به احسن وجه تعيين شده و آن نهمين فرزند امام حسين (ع) است.»
3- حافظ شيخ سليمان حنفي قندوزي حديث فوق را در ينابيعالمودة باب 54 ص 168 و نيز در باب56 ص 258 از کتاب مودة القربي تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي786) نقل کرده است و نيز در باب77 ص 445 باز از مودةالقربي و در باب 94، ص 492 از خوارزمي به دو سند از سلمان فارسي و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسين (ع) نقل کرده که دومي چنين است:
«عن علي بن الحسين عن ابيه الحسين بن علي: دخلت علي جدي رسولالله (ص) فاجلسني علي فخذه و قال لي: ان الله اختار من صلبک يا حسين تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم فيالفضل و المنزلة عندالله سواء»
«امام ميفرمايد: به محضر جدم رسولالله (ص) داخل شدم مرا روي زانوي خويش نشانيد و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يکسانند».
بنابراين مهدي (ع) يک مهدي معين و نهمين فرزند امام حسين (ع) است.
ناگفته نماند که کتاب «مودة ذويالقربي» تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي786) حاوي چهارده فصل است که شيخ سليمان حنفي همه آن کتاب را در «ينابيعالموده» آورده و آن را باب پنجاه و ششم اين کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة في عدد الائمه و ان المهدي منهم» حديث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي از رسولالله (ص) نقل کرده است.
پس بنابر آنچه ما به دست آوردهايم حديث فوق در کتابهاي «مقتل خوارزمي» در «ارجحالمطالب» «مناقب مرتضوي»، «مودة ذويالقربي» و «ينابيع المودة» نقل شده است و دلالتبر مهدي شخصي دارد يعني مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است.
4- حموئي جويني شافعي از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:
«سمعت رسول الله (ص) يقول انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولدالحسين مطهرون معصومون» [7] .
«شنيدم که حضرت ميفرمود من، علي، حسن، حسين، و نه نفر از فرزندان حسين همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستيم».
و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است [8] وهمچنين در «ينابيع المودة» [9] از کتاب «مودة القربي» (مودت دهم) واز فرائدالسمطين [10] نقل شده است.
از اين حديث نيز روشن ميشود که مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است و اگر بگويند چه مانعي دارد که فرزند امام حسين باشد ولي بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! ميگوييم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده، نه نفر پشتسر منظورند. يعني امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين (ع) است.
5 - شبراوي شافعي مصري (متوفاي 1172) در کتاب «الاتحاف بحبالاشراف» [11] وابن صباغ مالکي در «فصول المهمة» [12] نقل ميکنند که:دعبلبنعليخزاعي ميگويد: چون به محضر حضرت رضا (ع) رسيدم و در ضمن قصيده خود اين دو شعر را خواندم که
: خروج امام لا محالة خارج يقوم علي اسم الله و البرکات يميز فينا کل حق و باطل و يجزي علي النعماء النقمات
حضرت رضا (ع) با گريه سرش را بلند کرد و فرمود: اي دعبل! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است آيا ميداني آن امام کدام است که قيام ميکند؟ گفتم: نميدانم، فقط شنيدهام که امامي از شما اهل بيت قيام کرده زمين را پر از عدل خواهد کرد.
«فقال: يا دعبل الامام بعدي محمد ابني و بعده علي ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجةالقائم المنتظر في غيبة المطاع في ظهوره و لو لم يبق منالدنيا الايوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيملاء الارض عدلا کما ملئت جورا».
«اي دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غيبت مورد اطاعتخواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نماند مگر يک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.»
شايان ذکر است که اين حديث را شيخالاسلام حموئي در فرائدالسمطين از ابوالصلت عبدالسلام هروي [13] و حافظ قندوزي حنفي از فوائد حموئي شافعي [14] نقل کرده است
6- شيخالاسلام حموئي جويني شافعي در فرائد السمطين [15] از حسين بن خالد نقل کرده که [امام] عليبنموسيالرضا (ع) فرمود کسي که ورع ندارد، دين ندارد و کسي که تقيه ندارد ايمان ندارد و «ان اکرمکم عندالله اتقيکم» يعني عمل کنندهتر به تقيه. گفته شد يابن رسولالله تا کي تقيه کنيم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسي تا قبل از خروج قائم تقيه را ترک کند از مانيست.
«فقيل له يابن رسولالله و من القائم منکم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدي ابن سيدة الاماء يطهر الله به الارض من کل جور و يقدسها من کل ظلم و هوالذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره»
«گفته شد يابن رسولالله کداميک از شمااهل بيت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من، پسر خانم کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالي ميگرداند. او همانست که مردم در ولايت وي شک کنند و او صاحب غيبت است و چون خروج کند زمين بانورش روشن ميگردد.»
او همانست که زمين براي وي پيچيده شود و براي وي سايهاي نباشد و او همان است که منادي درباره وي از آسمان ندا ميکند. ندايي که خدا آن را به گوش همه اهل زمين ميرساند. منادي ميگويد:بدانيد حجتخدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شويد که حق در او و با اوست و آن است قول خداي عزوجل که ميفرمايد:
«ان نشا ننزل عليهم من السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين» [16] .
اين حديث مانند حديث سابق دلالت بر مهدي معين دارد.
حافظ قندوزي همين حديث را از فرائد السمطين نقل کرده و ميگويد:
«قال الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجويني الحموئي الشافعي في کتابه فرائد السمطين عن دعبل الخزاعي...» [17] .
7- ابن صباغ مالکي در «الفصولالمهمه» [18] که آن را در معرفت ائمه نگاشته است ميگويد:
«و روي ابنالخشاب في کتابه مواليد اهل بيتيرفعه بسنده الي عليبنموسيالرضا (ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابي محمد الحسن بن علي و هو صاحب الزمان القائم المهدي»
«ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادي در کتاب خود که سندش را به امام رضا (ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدي موعود) از فرزندان ابي محمد حسن بن علي عسکري است و او صاحب الزمان و قائم مهدي است».
8 - شيخ الاسلام حموئي شافعي در فرايدالسمطين [19] و موفق بن احمد خوارزمي حنفي در کتاب «مقتلالحسين» [20] (ع) نقل ميکنند از ابيسلمي که شترچران رسول خدا (ص) بود [21] ميگويد: از رسول خدا (ص) شنيدم که ميفرمود: در شب معراج از خداي جليل خطاب آمد:
«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه» [22] .
گفتم: «والمومنون» خطاب رسيد: راست گفتي اي محمد، کدام کس را در ميان امت خود گذاشتي؟ گفتم: بهترين آنها را خطاب رسيد: عليبنابيطالب را؟ گفتم: آري پروردگارا! خطاب رسيد: يا محمد! من توجه کردم به زمين، توجه کاملي و تو را از اهل زمين اختيار کردم. نامي از نامهاي خود رابراي تو مشتق کردم. من ياد نميشوم، مگر آنکه تو هم با من يادشوي.منم محمود و تويي محمد.
بعد دفعه دوم به زمين نظر کردم از آن «علي» را برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي او مشتق کردم و منم اعلي و اوست علي يا محمد! من تو را و علي، فاطمه و حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از شبح نور آفريدم [23] و ولايت شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه کردم. هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنين است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اي محمد! اگر بندهاي از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و يا مانند مشک خشکي گردد. پس در حال انکار ولايت شما پيش من آيد، او را نميآمرزم تا اقرار به ولايت شما کند. اي محمد! آيا ميخواهي اوصياي خود را ببيني؟ گفتم: آري بار خدايا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:
«فالتفت فاذا انا بعلي و فاطمه والحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و المهدي في ضحضاح من نور قياما يصلون و هو - يعنيالمهدي - في وسطهم کانه کوکب دري و قال يا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتي و جلالي انه الحجةالواجبة لاوليائي والمنتقم من اعدائي».
«من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه ديدم: علي، فاطمه، حسن، حسين، محمد بن علي، باقر، جعفربن محمد صادق، موسي بن جعفر کاظم، علي بن موسيالرضا، محمد بن علي جواد، علي بن محمد هادي، حسن بن علي عسکري و مهدي در دريايي از نور ايستاده و نماز ميخوانند و مهدي در وسط آنها مانند ستاره درخشاني بود. خدا فرمود: اي محمد! اينها حجتها هستند، مهدي منتقم عترت توست. به عزت و جلال خودم قسم او حجتي است که ولايتش بر اولياي من واجب است و او انتقام گيرنده از دشمنان من است».
حافظ حنفي قندوزي، اين حديث شريف را در «ينابيع المودة» [24] از خوارزمي نقل کردهو ميگويد: حمويي نيز در فرائد آن را نقل کرده است و در ينابيع به جاي «والمهدي» عبارت «و محمد المهدي بن الحسن» آمده است. اين حديث گذشته از دلالتبر مهدي شخصي حاوي اسامي مبارک همه امامان صلواتالله عليهم اجمعين - است.
9- «موفق بن احمد خوارزمي» در «مقتل الحسين» [25] و «شيخ الاسلام حمويي شافعي» در «فرائدالسمطين» [26] «سعيد بن بشير» از علي ابن ابيطالب (ع) نقل کردهاند که فرمود:
قال رسولالله (ص) انا واردکم علي الحوض و انتيا عليالساقي و الحسن الرائد [27] والحسين الامر و عليبن الحسين الفارط و محمد بن عليالناشر و جعفر بن محمد السائق و موسي بن جعفر محصي المحبين و المبغضين و قامع المنافقين و علي بن موسي معين المؤمنين و محمد بن علي منزل اهل الجنة في درجاتهم و علي بن محمد خطيب شيعته و مزوجهم الحور العين والحسن بن علي سراج اهلالجنة يستضئون به والمهدي شفيعهم يومالقيامه حيث لاياذنالله الا لمن يشاء و يرضي».
من پيشتر از شما وارد [28] حوض کوثر ميشوم تو يا علي ساقي کوثر هستي و حسن مدير آنست، حسين فرمانده آن ميباشد، علي بن الحسين سابق برديگران در رسيدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوقدهنده به آن، موسي بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زايلکننده منافقان، علي بن موسي يار مؤمنان، محمد بن علي جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و علي بن محمد هادي، خطيب شيعه و تزويج کننده حورالعين به آنهاست، حسن بن علي عسکري چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنايي آن روشنايي ميگيرند و مهدي موعود شفاعت کننده آنهاست در مکاني که خدا اجازه شفاعت نميدهد مگر به کسي که بخواهد و از او راضي باشد».
اين حديث مبارک نيز که برادران اهل سنتبه صورت قبول، آن را نقل کردهاند حاوي نامهاي پاک دوازده امام: است.
10- حافظ سليمان قندوزي از جابربن يزيد جعفي نقل کرده ميگويد: شنيدم جابر بن عبدالله انصاري ميگفت: رسول خدا (ص) به من فرمود:
«يا جابر! ان اوصيايي و ائمة المسلمين من بعدي اولهم علي، ثمالحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ستدرکه يا جابر فاذ القيتة فاقرئه مني السلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي،ثم القائم، اسمه اسمي و کنيه کنيتي ابن الحسن بن علي ذاک الذي يفتح الله علي يديه مشارق الارض و مغاربها ذاک الذي يغيب عن اوليائه غيبة لا يثبت علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان» [29] .
«اي جابر! اوصياي من و امامان مسلمين بعد از من اول آنها علي بن ابيطالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسين، بعد از او علي بن حسين، بعد از او محمد بن علي معروف به باقر. اي جابر! تو او را درک خواهي کرد و چون به خدمتش رسيدي سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسيبن جعفر، بعد از او علي بن موسي، بعد از او محمد بن علي، بعد از او علي بن محمد، بعد از او حسن بن علي، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنيهاش کنيه من است پسر حسن بن علي، او همانست که خدا با دست وي شرق و غرب زمين را فتح ميکند، او همانست که از دوستان خويش مدت زيادي غايب ميشود، تا حدي که در اعتقاد به امامت او باقي نميماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ايمان امتحان کرده است»
جابر ميگويد: گفتم يا رسولالله! آيا مردم در زمان غيبت از وجود وي منتفع ميشوند؟ فرمود: آري به خدايي که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايي ميگيرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره ميبرند با آنکه زير ابرهاست. اي جابر! اينکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا ميباشد آن را اظهار مکن مگر به کسي که اهليت دارد.
در اينجا بدليل ضيق مجال به ذکر موارد ياد شده اکتفا کرده و طالبان را براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به کتاب «اتفاق در مهدي موعود» از همين نگارنده ارجاع ميدهيم.
آخرالزمان شناسی در اسلام
مقدمه
پيشگويي در مورد آينده همواره يکي از دغدغهها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزههاي مختلفي باعث شده است که انسانها به پيشگويي درباره رويدادهايي بپردازند که در آينده دور يا نزديک واقع ميشوند. در اين ميان پيشگويي در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي که در باورها و اعتقادات خود داشتهاند موضوع آخرالزمان و رويدادهاي اين عصر را مورد توجه جدي قرار دادهاند. اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه که با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيوند خورده رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانهزنيهاي بيپايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي که بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزههاي وحياني تبديل شده است.
با نگاهي اجمالي به کتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني برخورد ميکنيم که از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي، اجتماعي، زيست محيطي و... به عنوان نشانههاي آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را که در اديان مختلف الهي در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يکديگر مقايسه کنيم به جرأت ميتوان گفت که در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است.
پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي که در آيندههاي دور و نزديک در جامعه اسلامي روي خواهد داد ميپرداختند و به تعبير برخي از روايات، مسلمانان را از کليه حوادثي که تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر ميدادند. [1] آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مبارکي که در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت ميدادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي که در پيش روي آنهاست برحذر ميداشتند. اين رويه مستمر پيامبر اکرم(ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف، به ويژه رويدادهايي که در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد که مسلمانان در طول سالهاي پر برکت حيات رسول گرامي اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينهاي که از همان سدههاي آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمعآوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد.
مؤلفان اسلامي مجموعه روايتهايي را که به ويژه از پيامبر اسلام(ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعي، سياسي وارد شده بود در کتابهايي که معمولاً با عناويني همچون علامات المهدي، علامات مهدي آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن [2] الملاحم [3] الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده ميشده است جمعآوري کردهاند. [4] .
پس از اين مقدمه به بررسي کتابهايي ميپردازيم که با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامي به چشم ميخورد. شايان ذکر است که در اين بررسي عمدتا از کتابنامه امام مهدي(ع) اثر فاضل ارجمند حجةالاسلام جناب آقاي علياکبر مهديپور [5] استفاده شده است:
بررسي کتابهايي درباره حضرت مهدي از مجموعه آثار دانشمندان اسلامي
1. برزنجي حسيني، سيد شريفمحمد بن رسول (م. 1103ق.)
الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالکتاب العلمية، بيتا، 200ص، عربي، رقعي.
2. مقدسي جماعيلي حنفي، ابو محمد عبدالفتي بن عبدالواحد (م.600ق.)
أشراط الساعة، عربي.
3. احمد بن فقيه شافعي
أشراط الساعة، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، ج1، ص86).
4. يوسف بن عبداللّه بن يوسف وابل
أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابنجوزي، 1414ق، 484ص، عربي، وزيري.
5. امين حاج محمد احمد (معاصر)
اشراط الساعة، الصغري والکبري، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربي، وزيري.
6. محمد سلامة جبر (معاصر)
اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربي، وزيري.
7. علي بن محمد ميلي جمالي مغربي مالکي (م1248ق.)
أشراط الساعة و خروج المهدي، عربي، خطي (به نقل از: اعلام زرکلي، ج5، ص17).
8. سيوطي، جلالالدين (م. 911 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان.
9. متقي هندي، علاءالدين علي بن حسامالدين (م. 975 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تحقيق علياکبر غفاري، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، کويت، ذات السلاسل، 1408 ق.
10. صدر، سيد محمد
تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربي، وزيري.
11. سيدبن طاووس، رضيالدين علي بن موسي (م. 664ق.)
التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر(عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربي، وزيري.
12. موسوي کاشاني، سيد محمد حسن
جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدي(ع)، چاپ دوم، بيجا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيري، فارسي.
13. عاملي، سيدجعفر مرتضي
دارسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول، قم، منتدي جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربي، وزيري.
14. کوراني، علي
عصر ظهور، مترجم: عباس جلالي، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش، 412ص، فارسي، وزيري.
15. جواد خراساني، محمد جواد (م. 1397 ق.)
علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعي.
16. مولوي، شريف امير
علائم الظهور، فارسي، خطي.
17. متقي هندي، علي بن حسامالدين (م. 975 ق.)
علائم ظهور، فارسي (ترجمه)، خطي.
18. شيرازي، احمد
علائم الظهور.
19. اهري، محمد جواد (م.1393 ق.)
علائم الظهور.
20. نجفي، محمد جواد
علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسي، رقعي.
21. زنجاني، يعقوب علي (م. 1365 ق.)
علائم الظهور.
22. قمي، شيخ عباس (م. 1359 ق.)
علائم الظهور، تهران، انتشارات علمي، 136ص، فارسي، رقعي.
23. ناظم الاسلام کرماني، ميرزا محمد (م.1337 ق.)
علائم الظهور، تهران، شيخ احمد کتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعي، چاپ سنگي.
چاپ ديگر کتاب: تاجر اصفهاني، 1330ق. 210ص، رقعي.
24. موجودي، علي
علائم الظهور حضرت امام زمان (ع)، تهران، کتابفروشي موجودي، بيتا، 144 ص، فارسي، رقعي.
25. جورتاني اصفهاني، عباسعلي (م. 1358 ق.)
علائم الظهور، چاپ اول، تهران، کانون کتاب، بيتا، 144ص، فارسي، رقعي.
26. بهاري همداني، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.)
العلائم لاهتداء الهوائم، عربي، خطي.
27. نجفي، حسن
علائم الظهور في المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربي، وزيري.
28. همتي، محسن
علائم ظهور، مروري بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسي، رقعي.
29. اللحام، سعيد (معاصر)
علامات السّاعة، بيروت، دارالفکر، 1414 ق. 140ص، وزيري، عربي.
30. مبروک، ليلي
علامات السّاعة، الصّغري و الکبري، قاهره، دارالمختار اسلامي، 1406ق. 204ص، عربي، وزيري.
31. شمري، جزاع
علامات السّاعة في القرآن و السّنّة، چاپ اول، کويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربي.
32. نجفي يزدي، سيد محمد باقر
علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بينا، 1392ق، 64ص، فارسي، جيبي.
33. شبّر، سيّد عبداللّه (م.1242ق.)
علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربي، 24 ورق، خطي.
34. نبهاني، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.)
علامات قيام السّاعة الصّغري و الکبري، قبرس، مؤسسة الجفان والجابي، 1410ق، 152 ص، عربي، جيبي.
35. حجّاج، عبداللّه (معاصر)
علامات القيامة الکبري من بعثة النّبي حتّي نزول عيسي، چاپ دوم، قاهره، مکتبة التّراث الاسلامي، 1406 ق، 200ص، عربي، وزيري.
36. صدرالدين قونوي، محمد بن اسحاق رومي (م672ق.)
علامات المهدي (ع)، 16ص، فارسي، رقعي، خطي.
37. مودودي، ابوالأعلي (م.1400ق.)
علامات المهدي (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص39-48، عربي.
38. ابن حجر هيثمي مکي (م974ق.)
علامات المهدي المنتظر، قاهره، مکتبة القرآن، عربي.
39. الفتلاوي، مصري
علامات المهدي المنتظر في خطب الإمام علي و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادي، 1421ق، 543ص، عربي، وزيري.
40. ابنکثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.)
علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مکتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعي، عربي.
41. قرطبي انصاري، حافظ ابو عبداللّه محمد بن احمد (م. 671 ق.)
علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بيتا، 112ص، عربي، وزيري.
42. شيخ صدوق (م. 381 ق)
علامات آخرالزمان، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص390).
43. ابن حماد مروزي، حافظ ابو عبداللّه نعيم (م. 288 ق.)
الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق مجدي بن منصور بن سيدالشوري، بيروت، دارالکتب العلميه، بيتا، عربي، 552ص، وزيري.
44. سليلي، ابوصالح بن احمد بن عيسي (قرن چهارم)
الفتن، عربي، گزيدهاي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است.
45. بزّاز، ابو يحيي زکريا بن يحيي (م. 1298 ق.)
الفتن، عربي، گزيدهاي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است.
46. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبداللّه (م.430 ق.)
الفتن، عربي، (به نقل از: الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج16، ص112).
47. ابوعمرو عثمان بن سعيد داني (م.444ق.)
الفتن، عربي.
48. غزّي، عبدالحليم (معاصر)
فتن في عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربي، وزيري.
49. عسکري، ميرزا نجمالدين (م.1395ق.)
الفتن و أخبار آخرالزمان من کتب الجمهور، عربي (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112).
50. ابو عبداللّه جعفربن محمد بن مالک کوفي
الفتن و الملاحم، عربي (به نقل: رجالالنجاشي، ص112).
51. حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني (قرن دوم)،
الفتن و الملاحم، عربي.
52. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.)
الفتن والملاحم الواقعة في آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن کثير، دمشق، 336 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق يوسف علي بديوي، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن کثير، 1414 ق، 335ص، عربي، وزيري.
53. السادة، مجتبي
الفجر المقدس، المهدي(ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربي، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربي، وزيري.
54. ده سرخي اصفهاني، سيد محمود بن سيد مهدي موسوي
معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق.
55. محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص176).
56. ابوحيّون
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص458).
57. ابراهيم بن حکيم بن ظهير فزاري
الملاحم، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابنشهر آشوب، ص5).
58. احمد بن ميثم بن ابينعيم.
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص53).
59. اسماعيل بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: رجالالنجاشي، ص26).
60. حسن بن علي بن ابي حمزه
الملاحم، عربي.
61. حسن بن علي بنفضال (م.224ق)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص36).
62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص58).
63. دانيال
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188).
64. ابوالحسن علي بن ابي صالح کوفي
الملاحم، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، چلبي، ج2، ص336).
65. ابوالحسن علي بن حسن بن علي بن فضّال
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص258).
66. ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي
الملاحم، عربي.
67. فضل بن شاذان نيشابوري (م. 260ق)
الملاحم، عربي.
68. محمد بن اوُرَمَه
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص329).
69. ابن طبّال، ابوالقاسم علي بن حسن بن قاسم يشکري
الملاحم، عربي.
70. بوفکي، ابو محمد عمرّکي بن علي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص303).
71. اشعري قمي، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي
الملاحم، عربي.
72. کرخي، ابو جعفر محمد بن عبداللّه بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص190).
73. صفّار قمّي، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.)
الملاحم، عربي.
74. غاضري، ابوعبداللّه محمد بن عباس بن عيسي
الملاحم، عربي.
75. عيّاشي، محمد بن مسعود
الملاحم، عربي.
76. محمدابن ابيعمير (م.217ق.)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص326).
77. ابن المنادي، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.)
الملاحم، 151ص، عربي (خطي).
78. مولانا، سيد علي (م.1392ق.)
الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسي، جيبي.
79. انصاري زنجاني، ابراهيم (معاصر)
ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بينا، 1400ق، 135ص، عربي، وزيري.
80. موسوي زنجاني، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا کاظم (م.1292ق)
ملاحم القرآن، عربي، خطي.
81. سيد ابن طاووس، رضيالدين ابوالقاسم علي بن موسي، (م.664 ق.)
الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضي، قم، 1398ق، 224ص، رقعي.
شايان ذکر است که اين کتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است.
82. چاپ ديگر کتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمي، 204ص، وزيري.
83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسمعليبنموسي (م.664ق.)
الملاحم والفتن، يا فتنهها و آشوبهاي آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ اول، تهران، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 230ص، فارسي، رقعي.
84. طوسي، محمد بن قاسم
الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117).
85. همداني طاوهاي، شيخ محمد حسين
الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، کتابفروشي صحفي، 1383ق، 111 ص، فارسي، جيبي.
86. خادمي شيرازي، محمد (معاصر)
نشانههاي ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسي، وزيري.
87. عليزاده، مهدي (معاصر)
نشانههاي يار و چکامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 153ص، 1379ش، فارسي، رقعي.
88. ابنکثير دمشقي، حافظ ابوالفداء (م.774ق.)
نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مکتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400 391ص، عربي، وزيري.
89. ابنکثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.)
النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامي، 372ص، عربي، وزيري.
90. ابنکثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل
النهاية في الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بيتا. 440 439ص، عربي، وزيري.
91. ميرجهاني، سيد حسن (م.1413ق.)
نوائب الدهور في علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 460 456 319ص، فارسي، وزيري.
92. سادات مدني، سيدعلياصغر (معاصر)
خرالزمان دارای نشانه هایی است که در اصطلاح به آن ها" علائم آخرالزمان" گفته می شود. علاوه بر اصطلاح رایج" علائم آخرالزمان" در فرهنگ مسلمانان، اصطلاح مشابه دیگری است که از آن به " اشراط الساعة" یاد می شود. اگرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی که زیر این عنوان در کتاب های حدیثی ذکر شده است، به دست می آید که محتوای سخنان، مطالب مشترک فراوانی با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از نشانه ها در هر دو دسته روایات ذکرشده است. البته اصطلاح دوم نزد اهل سنت و اصطلاح نخست نزد شیعیان شایع تر و رایج تر است. همانگونه که اشاره شد، این دوره دارای ویژگی هایی است که در روایات اسلامی از آن یاد شده است. برخی از آن خصوصیات که در آستانه ظهور به خوبی قابل مشاهده است، عبارتند از: 1- فراموش کردن دین:پیامبراکرم(ص) آنگاه که به توصیف زندگی مردم در دوران آخرالزمان می پردازد، اینگونه می فرماید: " برای مردم روزگاری فرا می رسد که دین و آئین آن ها در همّ هایشان است و همت آن ها شکم هایشان و قبله آن ها زنانشان می باشد. رکوع و سجودشان برای مال دنیاست، در حیرت و مستی خواهند بود و نه مسلمانند و نه نصرانی." 2- دنیا پرستی:از دیگر ویژگی های آخرالزمان، غوطه ور شدن مردم در دنیا و دنیا پرستی است. رسول گرامی اسلام(ص) در این باره فرموده اند: " به زودی زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون آن ها پلید می شود ولی ظاهر آن ها به طمع دنیا آراسته می گردد. به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند، دین آن ها ریا، و [تظاهر] است، خوف از خدا به دلشان راه نیاید[ و خداوند آن ها را به عذابی فراگیر دچار سازد و به این صورت که ] آن ها خداوند را همچون آدم غرق شده می خوانند و خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند." 3- فتنه های بزرگ:از دیگر ویژگی های عصر آخرالزمان، ظهور و بروز امتحانات بزرگ الهی است که بسیاری از انسان های سست ایمان در این آزمایش های الهی مردود و عده ای که ایمان در تمام وجودشان رسوخ کرده، موفق بیرون می آیند. ابوخالد کابلی از امام سجاد(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: " ای اباخالد! هر آینه فتنه هایی همچون قطعه های شب تار[ در راه است] و فرا خواهد رسید که هرگز کسی [ از آن] نجات نخواهد یافت مگر کسی که خداوند از او پیمان گرفته است و ایشان چراغ های هدایت و چشمه ساران دانشند." آری کسی که در ریزش فتنه، سرایمان را به سلامت در برد، کاری کارستان کرده است که پیامبر اکرم از آن سوی اعصار و قرون از دیدن ایشان در شگفت آمده به علی(ع) چنین فرمود: ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین مردمی می باشند که در آخرالزمان واقع شده اند، پیغمبر را ملاقات نکرده اند و از امام خود محجوبند و همانا به نوشته- که خط سیاهی بر صفحه سفید است- ایمان آورده اند."
شیطان پرستی (به انگلیسی: Satanism) یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک میدانند. شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی میکنند.[۱] دست چپیها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستیها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگتر بدست میآورند. لاوییانها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمیکنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته میشود و عموماً آنها را افرادی میشناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش میکنند.[۲]
شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنماییهای موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایشهای ادیان گذشته اجتناب میکنند و بیشتر گرایشهای خودپرستانه دارند.[نیازمند منبع] به گونهای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی میبینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون مادهگرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب میکنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان میدهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی میشوند.
مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفتهاست. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.[۲]
شیطان به کسی گفته میشود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.
موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده میشود به این مطلب برمیگردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند
این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است. این شاخه از شیطانپرستی به پایهگذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده میشود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمیدانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیدهای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث میشمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی مینگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای “جهان واقعی” را تشکیل میدهند. به طور شفافی، آموزههای شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزههای یهودی-مسیحی نشئات گرفتهاست و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشتهاست [۳]
این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوانلاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شدهاست. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشتههای نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بودهاست. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود میداند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف میدانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایشهای انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی میدانند و در بشر دوستی خود، بدون تامل عمل کنند[۲]
این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونهای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانهها، آیینهای متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن میباشد.[۴]
این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط میشوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شدهاست.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.
شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه میشود:
و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام بردهاست :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها دادهاید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون میپوساند) و کمبود محسنات. [۲] [۶]
لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامهای اخلاقی نیست، ولی راهنماییهای کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کردهاست :