غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 447 (باب - 22)(رواياتى در مورد اينكه قائم عليه السلام دعوت جديد از نو آغاز خواهد كرد و اينكه اسلام غريبانه آشكار شد، و سرانجام همان گونه غريب خواهد گرديد) (باب- 22) (رواياتى در مورد اينكه قائم عليه السّلام دعوت جديد از نو آغاز خواهد كرد و اينكه اسلام غريبانه آشكار شد، و سرانجام همان گونه غريب خواهد گرديد) (1) 1- ابو بصير از كامل و از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «قائم ما چون قيام كند مردم را به امر نوينى دعوت خواهد نمود همان گونه كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت فرمود، و اسلام غريبانه آغاز شد و باز همچنان كه شروع شده غريب خواهد گرديد، و خوشا بحال غريبان». (2) 2- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اسلام به غريبى آشكار شد و همان گونه كه شروع شده غريب خواهد گرديد، پس خوشا به حال غريبان، عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد اين را براى من شرح دهيد، غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 446 فرمود: [از آن جهت‏] كه دعوت‏كننده ما دعوت نوينى را از سر مى‏گيرد، همان گونه كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت فرمود». و باز از طريق ديگرى از ابى بصير همانند اين روايت از امام صادق عليه السّلام نقل شده است. (1) 3- مالك جهنى گويد: «به امام باقر عليه السّلام عرض كردم: ما صاحب اين امر را و يا حكومت اين امر را به گونه‏اى وصف مى‏كنيم كه احدى از مردم بدان گونه نيست، فرمود: نه به خدا قسم [هرگز] اين نخواهد شد تا آنكه او خود بر شما بدان احتجاج كند و شما را به سوى آن بخواند». (2) 4- سعد بن أبى عمر [و] جلّاب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «همانا اسلام غريبانه آغاز شد و در آينده نيز همان گونه كه آغاز شده به غريبى باز خواهد گشت، پس خوشا به حال غريبان». (3) 5- ابو بصير گويد: «به امام صادق عليه السّلام عرض كردم: مرا از معنى گفتار غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 447 امير المؤمنين عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «اسلام به غريبى آغاز شد و در آينده نيز بدان حال كه شروع شده باشد باز خواهد گشت پس خوشا بحال غريبان» آگاه فرما، حضرت فرمود: اى ابا محمّد قائم هنگامى كه قيام كند دعوت نوينى را آغاز خواهد كرد همان گونه كه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله دعوت فرمود، (ابو بصير) گويد: برخاستم و سر آن حضرت را بوسيدم و عرض كردم: گواهى مى‏دهم كه تو در دنيا و آخرت امام منى، دوست تو را دوست مى‏دارم و دشمن تو را دشمن مى‏دارم و گواهى مى‏دهم كه تو ولىّ خدائى، آن حضرت فرمود: خدا تو را مورد رحمت قرار دهد».
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 444 (باب - 21)(آنچه در ذكر احوال شيعه به هنگام خروج قائم عليه السلام و قبل و بعد از آن آمده است) (باب- 21) (آنچه در ذكر احوال شيعه به هنگام خروج قائم عليه السّلام و قبل و بعد از آن آمده است) (1) 1- ابراهيم بن عبد الحميد گويد: كسى كه خود از امام صادق عليه السّلام شنيده براى من بازگو كرد كه آن حضرت مى‏فرمود: «هنگامى كه قائم عليه السّلام خروج كند كسى كه خود را از اهل اين امر مى‏پنداشته از اين امر خارج خواهد شد و (به عكس) افرادى چون خورشيد پرستان و ماه پرستان داخل در آن مى‏گردند. (يا اينكه كسى كه خود را اهل اين امر مى‏دانسته از آن خارج و ديگرى كه وى همانند پرستندگان آفتاب و ماه به نظر مى‏آمده در اين امر داخل خواهد شد». (2) 2- حريز از امام صادق عليه السّلام و آن حضرت از پدرش از علىّ بن الحسين عليهم السّلام روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «چون قائم قيام كند خداوند از هر مؤمنى بيمارى نقص و آفت را دور ساخته و نيرويش را بدو باز خواهد گردانيد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 441 (1) 3- حبّه عرنىّ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «گوئى هم اكنون به شيعيانمان در مسجد كوفه مى‏نگرم كه خيمه‏ها زده‏اند و قرآن را بدان گونه كه نازل شده است به مردم مى‏آموزند، بدانيد كه قائم ما چون قيام كند آن مسجد را خواهد شكست و قبله آن را راست خواهد كرد». ظاهرا در متن سقط دارد و به نظر مى‏رسد عبارت چنين بوده: «اذا قام أقام كسره و سوّى قبلته» (يعنى چون آن حضرت قيام كند خرابى آن را بازسازى و قبله آن را استوار خواهد ساخت». (2) 4- علىّ بن عقبة بن خالد از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «گوئى شيعيان علىّ را مى‏بينم كه مثانى (قرآن) در دست ايشان است و مردم را [از نو] تعليم مى‏دهند» (و ظاهر «المثاني» تصحيف «المثال» است). (3) 5- أصبغ بن نباته گويد: شنيدم علىّ عليه السّلام مى‏فرمود: «گوئى به عجم مى‏نگرم كه خيمه‏هايشان در مسجد كوفه است و به مردم قرآن را همان گونه كه نازل شده است‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 442 مى‏آموزند، عرض كردم: اى امير مؤمنان مگر (اكنون قرآن) همان گونه كه نازل شده نيست؟ فرمود: نه، هفتاد تن از قريش با نام خودشان و نامهاى پدرانشان از آن محو شده است، و ابو لهب نيز جا گذاشته نشده مگر به منظور سرزنش رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله زيرا او عموى آن حضرت است» «1». (1) 6- جعفر بن يحيى از پدرش، از ابى [عبد اللَّه‏] جعفر [بن محمّد] عليهما السّلام چنين روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «چگونه خواهيد بود هنگامى كه ياران قائم عليه السّلام خيمه‏ها در مسجد كوفان زده باشند، سپس فرمانى تازه بر ايشان بيرون آورده شود، امرى نوين كه بر عرب سخت گران است». (2) 7- ابو الصّباح كنانى گويد: «نزد امام صادق عليه السّلام بودم، پيرمردى بر آن حضرت وارد شد و گفت فرزندم مرا نافرمانى كرده و [برادرانم‏] به من ستم نموده‏اند پس امام صادق عليه السّلام فرمود: مگر نمى‏دانى كه حقّ را دولتى است و باطل را دولتى كه هر يك از آن دو در دولت رقيبش (آن ديگرى) ذليل است [پس هر كه آسايش دولت باطل به او رسد در دوران دولت حقّ از او قصاص مى‏شود]». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 443 (1) 8- محمّد بن جعفر بن محمّد عليهما السّلام از پدر خود (امام صادق عليه السّلام) روايت كرده كه فرمود: «هنگامى كه قائم قيام كند در كشورهاى روى زمين كسانى را بر مى‏انگيزد، در هر سرزمين يك نفر را، و به او مى‏گويد: فرمان تو در كف دست تو است، هر گاه كارى براى تو پيش آمد كه آن را نفهميدى و ندانستى چگونه در آن حكم كنى، به كف خود بنگر و به آنچه در آن (مكتوب) است عمل كن، فرمود: و سپاهى به قسطنطنيّه گسيل مى‏دارد و چون آنان به كنار خليج برسند بر قدمهاى خويش چيزى نويسند و بر روى آب روان شوند پس چون روميان ايشان را بنگرند كه بر آب راه مى‏روند گويند: اينان كه اصحاب اويند اين چنين بر آب گام بر مى‏دارند پس او خود چگونه خواهد بود؟ در اين هنگام دروازه‏هاى شهر را براى آنان مى‏گشايند و آنان داخل آن شهر مى‏شوند، و در آنجا آنچه بخواهند دستور مى‏دهند». (2) 9- أبان بن تغلب گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «جهان از ميان نمى‏رود غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 444 تا آنگاه كه آواز دهنده‏اى از آسمان آواز برآورد: «اى اهل حقّ گرد هم آئيد» پس همگى در يك قطعه زمين فراهم آيند، باز مرتبه‏اى ديگر آواز دهد: «اى اهل باطل گرد هم آئيد» پس آنان نيز بر قطعه زمينى جمع شوند، عرض كردم: آيا اينان مى‏توانند به ميان آنان در آيند؟ فرمود: نه به خدا قسم، و اين همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است كه: «خداوند هرگز مؤمنان را بر آنچه شما هستيد وانگذارد تا آنگاه كه ناپاك را از پاك جدا سازد». (1) 10- ابو بصير گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «هر يك از شما بايد براى خروج قائم آماده كند هر چند يك تير، كه خداى تعالى هر گاه از نيّت او آن را بداند اميدوارم كه در عمر او تأخير اندازد تا آنكه قائم را درك كند [و از ياران و ياوران او باشد]».
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 432 (باب - 20)(آنچه در مورد سپاه خشم كه اصحاب قائم عليه السلام هستند رسيده و شمار و چگونگى آنان و آنچه بدان گرفتار مى‏شوند) (باب- 20) (آنچه در مورد سپاه خشم كه اصحاب قائم عليه السّلام هستند رسيده و شمار و چگونگى آنان و آنچه بدان گرفتار مى‏شوند) (2) 1- جابر گويد: شخصى كه مسيّب بن نجبه را ديده بود براى من بازگو كرده گفت: «مردى به همراه مرد ديگرى كه ابن السّوداء ناميده مى‏شد نزد امير المؤمنين عليه السّلام آمده به‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 433 آن حضرت گفت: (1) اى امير مؤمنان اين مرد به خدا و رسول او دروغ مى‏بندد و شما را بر آن شاهد مى‏گيرد، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: او خيلى عريض و طويل سخن گفته است (بدين جهت پنداشته‏اى كه ناصواب مى‏گويد) حال چه مى‏گويد؟ گفت: از سپاه خشم سخن مى‏گويد، فرمود: اين مرد را رها كن، ايشان گروهى هستند كه در آخر الزّمان مى‏آيند، جدا جدا مانند پاره‏هاى ابر پائيزى (كه به هم مى‏پيوندد) از هر قبيله يك مرد، دو مرد، سه مرد پديد مى‏آيند ابر پائيزى (كه به هم مى‏پيوندد) از هر قبيله يك مرد، دو مرد، سه مرد پديد مى‏آيند تا شمارشان به نه نفر مى‏رسد، بدان به خدا سوگند كه من فرمانده ايشان و نام او، و محلّ فرود آمدنشان را مى‏شناسم، سپس برخاست در حالى كه مى‏فرمود: باقر، باقر، باقر، بعد فرمود: او مردى از فرزندان من است كه حديث را به نحو خاصّى خواهد شكافت». (2) 2- احنف بن قيس گويد: «در مورد كارى كه برايم پيش آمده بود نزد علىّ عليه السّلام رفتم، ابن كوّاء و شبث بن ربعى آمدند و از آن حضرت اجازه شرفيابى خواستند، پس علىّ عليه السّلام به من فرمود: چنانچه مايلى به آن دو اجازه بده چون تو پيش از ايشان براى كار آمده‏اى (حقّ تقدّم با توست) گويد: عرض كردم: اى امير مؤمنان به آن دو اجازه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 434 ورود دهيد، هنگامى كه ايشان داخل شدند آن حضرت فرمود: چه چيز شما را واداشت كه در حروراء بر من خروج كنيد؟ گفتند: ما دوست داشتيم كه از [سپاه‏] خشم باشيم، فرمود: اى واى بر شما! مگر در حكومت من خشمى هم وجود دارد؟ يا مگر غضبى خواهد بود تا گرفتارى چنين و چنان روى دهد؟ سپس همچون پاره‏هاى ابر پائيزى از قبيله‏ها ما بين يك و دو و سه و چهار و پنج و شش و هفت و هشت و نه و ده نفر گرد هم آيند». (1) 3- مفضّل بن عمر گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «هنگامى كه به امام اجازه (ظهور) داده مى‏شود خدا را به نام عبرانيش مى‏خواند سيصد و سيزده نفر ياران آن حضرت براى او عليه السّلام گرد آورده مى‏شوند و همچون پاره پاره ابر پائيزى‏اند، آنان پرچمدارنند، بعضى از ايشان شبانه از بسترش ناپديد مى‏گردد و بامداد در مكّه است، و پاره‏اى از ايشان در روز ديده مى‏شود كه در ميان ابر مى‏رود و نام خودش و نام پدرش و مشخّصاتش و نسبش شناخته شده است، عرض كردم: فدايت گردم كدام يك از ايشان از نظر ايمان برتر است؟ فرمود: همان كه در روز ميان ابر مى‏رود. و ايشانند آن ناپديدشوندگان و اين آيه در مورد آنان نازل شده: «هر كجا باشيد خداوند شما را جملگى مى‏آورد». «1» غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 435 (1) 4- ابو خالد كابلى از امام سجاد- يا از امام باقر- عليهما السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «ناپديدشوندگان گروهى هستند كه از بسترهايشان گم مى‏شوند و صبح در مكّه خواهند بود، و اين است فرمايش خداى عزّ و جلّ: «هر كجا باشيد خداوند همگى شما را باز مى‏آورد و ايشان ياران حضرت قائم عليه السّلام مى‏باشند». (2) 5- أبان بن تغلب گويد: «در مكّه خدمت امام صادق عليه السّلام در مسجدى بودم، و آن حضرت در حالى كه دست مرا گرفته بود، به من فرمود: اى أبان در آينده نزديك خداوند سيصد و سيزده نفر را در همين مسجد شما گرد مى‏آورد، و اهل مكّه مى‏دانند كه پدرانشان و اجدادشان هنوز آفريده نشده‏اند، آنان شمشيرها به ميان بسته‏اند، بر هر شمشيرى اسم آن مرد و نام پدرش و مشخّصاتش و نسبش نوشته شده است، پس (آن حضرت) نداكننده‏اى را دستور مى‏دهد و او آواز مى‏دهد: اين همان مهدى است كه بر طبق قضاوت داود و سليمان قضاوت مى‏كند و براى آن گواهى نمى‏طلبد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 436 (1) 6- محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت در بيان اين فرمايش خداى تعالى كه مى‏فرمايد: أَمَّنْ يُجِيبُ الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ- الآية، «يا كسى كه پاسخ مى‏دهد به درمانده هنگامى كه او را مى‏خواند» «1» فرمود: اين آيه در باره قائم عليه السّلام نازل شده است، و جبرئيل به صورت پرنده سفيدى بر ناودان كعبه نشسته و او نخستين خلق خداوند است از نظر بيعت با آن حضرت- مرادم جبرئيل است- و بعد آن سيصد و سيزده نفر با او بيعت مى‏كنند، پس هر كس كه مانده در راه باشد در آن ساعت مى‏رسد، و كسى كه [درگير راه نشده باشد] از بستر خود ناپديد مى‏شود و اين همان فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام است كه مى‏فرمايد: «آن گمشدگان از بسترهايشان» و نيز همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است‏اسْتَبِقُوا الْخَيْراتِ‏ - الآيه: «در نيكيها پيشى بجوئيد هر كجا كه باشيد خداوند همگى شما را باز مى‏آورد» آن حضرت فرمود: خيرات همان ولايت ما خاندان است». (2) 7- أبان بن تغلب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «خداوند غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 437 در آينده سيصد و سيزده [مرد] را در مسجدى [در] مكّه بر مى‏انگيزد، و اهل مكّه مى‏دانند كه آنان از پدرانشان و اجدادشان زاده نشده‏اند (يعنى اهل مكّه نيستند)، براى ايشان شمشيرهائى است كه هزار كلمه بر آن نوشته شده، هر كلمه خود كليد هزار كلمه است، خداوند از هر سرزمينى باد را برانگيزد تا بگويد: اين همان مهدى است كه بر طبق حكم داود حكم مى‏كند و به گواه نياز ندارد». (1) 8- ابو الجارود گويد: امام باقر عليه السّلام فرمود: «اصحاب قائم سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم هستند كه پاره‏اى از آنان در روز ميان ابر برده مى‏شود و نام خودش و نام پدرش و نسبش و خصوصيّاتش شناخته مى‏شود، بعضى از آنان در بسترش خفته باشد و بدون قرار قبلى در مكّه با او ديدار كند». (2) 9- ابو بصير از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه: «قائم» عليه السّلام در ميان گروهى به عدد اهل بدر- سيصد و سيزده تن- از ثنيّه (گردنه) ذى طوى پائين مى‏آيد تا آنكه پشت خود را به حجر الأسود تكيه مى‏دهد و پرچم پيروز را به اهتراز در مى‏آورد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 438 علىّ بن أبى حمزه گويد: من اين را به موسى بن جعفر عليهما السّلام عرض كردم، فرمود: «كتاب منشور» يعنى اين اعلاميه‏اى است پخش شده. (1) 10- حكيم بن سعد گويد: شنيدم علىّ عليه السّلام مى‏فرمود: «همانا ياران قائم همگى جوانند و پير در ميانشان نيست مگر به اندازه سرمه در چشم يا به قدر نمك در توشه راه و كمترين چيز در توشه راه نمك است». (2) 11- علىّ بن أبى حمزه گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «در همان ميان كه جوانان شيعه بر بامهايشان خفته‏اند ناگاه در يك شب بدون قرار قبلى [به صاحب خود] مى‏رسند و صبح در مكّه هستند». (3) 12- سليمان بن هارون عجلىّ گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «همانا صاحب اين امر يارانش براى او نگهدارى شده‏اند، اگر همه مردم نيز از بين بروند غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 439 خداوند يارانش را به او مى‏رساند، و آنان همان كسانى هستند كه خداى عزّ و جلّ فرموده: فَإِنْ يَكْفُرْ بِها هؤُلاءِ- الآية «اگر اينان بدان كافر شوند پس به تحقيق ما گروهى را كه بدان كافر نيستند بر آن موكّل كرده‏ايم» «1» و باز آنان همان كسانى هستند كه خداوند در باره آنان فرموده: فَسَوْفَ يَأْتِي اللَّهُ بِقَوْمٍ يُحِبُّهُمْ وَ يُحِبُّونَهُ- الآية «خداوند به زودى گروهى را خواهد آورد كه آنان را دوست مى‏دارد و آنان نيز او را دوست مى‏دارند، در برابر مؤمنان فروتن و در برابر كافران با عزّت و درشتخو و سختگير هستند». «2» (1) 13- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «همانا اصحاب طالوت به رودى كه خداى تعالى فرمود: مُبْتَلِيكُمْ بِنَهَرٍ- «3» الآية «به زودى شما را به رودى خواهيم آزمود» مورد آزمايش قرار گرفتند، و اصحاب قائم عليه السّلام نيز به همانند آن آزمايش مبتلا خواهند شد» (لفظ آيه إِنَّ اللَّهَ مُبْتَلِيكُمْ است).
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 416 (باب - 18)(آنچه در باره سفيانى رسيده و اينكه امر او از حتميات است و نيز اينكه او پيش از قيام قائم عليه السلام خواهد بود) (باب- 18) (آنچه در باره سفيانى رسيده و اينكه امر او از حتميّات است و نيز اينكه او پيش از قيام قائم عليه السّلام خواهد بود) (1) 1- عيسى بن أعين از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «سفيانىّ از حتميّات است و خروج او در ماه رجب خواهد بود و از آغاز خروجش تا پايانش جمعا پانزده ماه است كه در شش ماه آن جنگ و پيكار مى‏كند، و چون شهرهاى پنجگانه را به تصرّف درآورد نه ماه فرمانروائى خواهد كرد، و يك روز هم بر آن افزوده نمى‏گردد». (2) 2- معلّى بن خنيس گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «از كارها پاره‏اى‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 417 حتمى است و پاره‏اى از آن غير حتمى، و از جمله امورى كه حتما واقع مى‏شود خروج سفيانى در ماه رجب است». (1) 3- محمّد بن مسلم گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «خدا را پروا داشته باشيد و با پارسائى و كوشش در فرمانبردارى خداوند بر اين اعتقادتان يارى بجوئيد، كه بيشترين چيزى كه بر هر يك از شما رشك مى‏برند (يا بالاترين چيزى كه هر يك از شما از حيث سرور و شادمانى دارد) از همان دينى است كه داريد، آن وقتى كه در مرز آخرت قرار گيرد، و دنيا از او دست شويد، پس هر گاه بدان حدّ برسد خواهد دانست كه با نعمت و كرامت از جانب خداوند و مژده به بهشت روبرو است و از آنچه مى‏ترسيد در امان است، و يقين خواهد كرد كه آنچه بدان اعتقاد داشته همان حقّ است و هر كس كه با دين او مخالفت ورزيده بر باطل بوده و هلاك‏شونده است پس بشارت باد شما را و باز بشارت و مژده باد شما را بدان چه مقصود شما است، مگر نمى‏بينيد دشمنان خود را كه بر سر نافرمانيهاى خدا با يك ديگر در جنگ و ستيزند، و پاره‏اى از ايشان به خاطر دنيا عدّه‏اى ديگر را مى‏كشند جدا از شما و شما در خانه‏هايتان بر كنار از ايشان در امن و آسودگى هستيد، و سفيانى براى شكنجه كردن دشمن شما براى شما كافى است، و او از غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 418 نشانه‏هائى است كه به سوى شما است، (1) علاوه بر اين آن فاسق وقتى خروج كند شما يك ماه يا دو ماه پس از خروجش همچنان به جاى خواهيد ماند و ناراحتى براى شما پيش نخواهد آمد تا آنكه او خلق بسيارى غير از شما را بكشد. يكى از اصحاب آن حضرت به او عرض كرد: هنگامى كه چنان شود ما خانواده و زن و فرزند خود را چه كنيم؟ فرمود: مردان شما خود را از او پنهان مى‏كنند، كه خشم و حرص او متوجّه شيعيان ما است، و امّا زنان ان شاء اللَّه تعالى ناراحتى و مشكلى بر ايشان پيش نخواهد آمد، گفته شد: پس مردان به كجا فرار كنند و از دست او بگريزند؟ آن حضرت فرمود: هر كس از شما بخواهد بيرون شود به مدينه يا به مكّه يا به يكى از شهرهاى ديگر بگريزد، سپس فرمود: شما در مدينه چه خواهيد كرد با توجّه به اينكه سپاه آن فاسق قصد آنجا مى‏كند بنا بر اين شما را به مكّه توصيه مى‏كنم كه محلّ گرد آمدن شما همان جاست. فتنه او به اندازه مدّت باردارى يك زن: يعنى نه ماه است و ان شاء اللَّه از آن مدّت تجاوز نمى‏كند». (2) 4- عبد الملك بن أعين گويد: «نزد امام باقر عليه السّلام بودم و سخن از امام قائم عليه السّلام به ميان آمد، به آن حضرت عرض كردم: اميدوارم كه هر چه زودتر واقع شود و سفيانى در غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 419 كار نباشد، فرمود: نه به خدا قسم آن از امور حتمى است كه گريزى از آن نيست». (1) 5- حمران بن أعين از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت در باره فرمايش خداى تعالى كه مى‏فرمايد: ثُمَّ قَضى‏ أَجَلًا وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ (سپس خداوند اجلى را مقرّر فرمود و اجلى ديگر در نزد او به نام و معلوم است) «1» فرمود: «اجل دو گونه است: اجلى حتمى، و اجلى موقوف، پس حمران به او عرض كرد: محتوم چيست؟ فرمود: آنچه كه خداوند آن را خواسته باشد، حمران عرض كرد: من اميدوارم كه اجل سفيانى از نوع موقوف (غير حتمى) باشد، امام باقر عليه السّلام فرمود: نه به خدا قسم كه آن از امور حتمى است». (2) 6- فضيل بن يسار از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «از ميان كارها امورى موقوف هستند، و امورى حتمى، و سفيانى از جمله امور حتمى است كه چاره و گريزى از آن نيست». (3) 7- خلّاد صائغ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «سفيانى را غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 420 چاره و گزيرى نباشد، و خروج نمى‏كند مگر در ماه رجب، مردى به آن حضرت عرض كرد: اى ابا عبد اللَّه هنگامى كه او خروج مى‏كند حال و وضع ما چگونه خواهد بود؟ فرمود: «هنگامى كه چنان شود شما به سوى ما روى آوريد». (1) 8- جابر جعفى گويد: «از امام باقر عليه السّلام در مورد سفيانى سؤال كردم: فرمود: چگونه ممكن است شما به سفيانى برسيد تا آنگاه كه پيش از او شيصبانى خروج كند او از سرزمين كوفان خروج مى‏كند و همانند چشمه آب از زمين مى‏جوشد، و كاروان شما را مى‏كشد، پس از آن منتظر سفيانى و خروج قائم عليه السّلام باشيد». (2) 9- علىّ بن أبي حمزه گويد: «از مكّه تا مدينه همراه موسى بن جعفر عليهما السّلام بودم، روزى به من فرمود: اى علىّ اگر همه اهل آسمانها و زمين بر بني عبّاس خروج كنند زمين از خون همه آنان سيراب مى‏شود (و حقّ روى كار نيايد) تا آنگاه كه سفيانى خروج كند، به آن حضرت عرض كردم: اى سرور من امر او از حتميّات است؟ فرمود: آرى، سپس اندكى سر به زير افكند و بعد سر برداشت و فرمود: حكومت بني عبّاس حيله و نيرنگ‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 421 است، از بين مى‏رود تا جايى كه گفته شود: ديگر چيزى از آن به جاى نمانده است، سپس دوباره شروع به شكل‏گيرى مى‏كند تا جايى كه گفته شود: چيزى بر سر آن نگذشته است». (1) 10- ابو هاشم داود بن قاسم جعفرىّ گويد: «ما در محضر امام جواد عليه السّلام بوديم و سخن از سفيانى به ميان آمد و آنچه در روايات آمده كه كار او از حتميّات است، من به آن حضرت عرض كردم: آيا خدا را در امور حتمى بدائى پديد مى‏آيد؟ فرمود: آرى، به آن حضرت عرض كرديم: پس با اين ترتيب ما مى‏ترسيم كه در مورد قائم نيز خدا را بدائى حاصل شود، فرمود: همانا قائم از وعده‏ها است، و خداوند خلاف وعده خود رفتار نمى‏كند» (يعنى خداوند وعده فرموده كه كسانى كه ايمان آورده‏اند از شما و شايستگان را خليفه زمين گرداند). (2) 11- حسن بن جهم گويد: «به امام رضا عليه السّلام عرض كردم: خداوند حال شما را اصلاح فرمايد ايشان بازگو مى‏كنند كه سفيانى در حالى قيام مى‏كند كه دولت بني عبّاس از ميان رفته است، فرمود: دروغ مى‏گويند او قيام مى‏كند و سلطنت بني عبّاس همچنان برپا است»، (شايد سفيانى متعدّد باشد يا حكومت بني عبّاس دوباره تجديد شود چنان كه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 422 در خبر نهم گذشت». (1) 12- عبد اللَّه بن أبى يعفور گويد: امام باقر عليه السّلام به من فرمود: «همانا واقعه‏اى براى فرزندان عبّاس و مروانىّ در قرقيسياء روى خواهد داد كه پسر نوجوان در آن پيشامد پير گردد و خداوند هر گونه يارى را از ايشان برگيرد، و به پرندگان آسمان و درندگان زمين الهام كند كه: از گوشت تن ستمگران خود را سير كنيد، سپس سفيانى خروج خواهد كرد». (2) 13- هشام بن سالم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «هنگامى كه سفيانى بر شهرهاى پنجگانه تسلّط يافت نه ماه براى او بشماريد- و گمان هشام اين است كه آن شهرهاى پنجگانه عبارت است از: دمشق، فلسطين، اردن، حمص و حلب-». (3) 14- حارث همدانى از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «مهدى داراى چشمانى است كه سياهى آن فرو افتاده (شايد مخمور) و موى تابدار است، و بر غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 423 گونه‏اش خالى است، مبدأ او از سوى مشرق است و چون چنان شود سفيانى خروج كند و به اندازه دوران باردارى يك زن كه نه ماه است حكومت خواهد كرد، در شام خروج مى‏كند و مردم شام او را گردن مى‏نهند جز چند طايفه از آنان كه بر حقّ پايدارند، خداوند آنان را از خروج به همراهى او نگه مى‏دارد و با سپاهى بسيار (پر تاخت و تاز) به مدينه مى‏آيند تا آنگاه كه به دشت مدينه مى‏رسد خداوند او را به زمين فرو مى‏برد و اين همان فرمايش خداى عزّ و جلّ است در كتاب خود كه وَ لَوْ تَرى‏ إِذْ فَزِعُوا فَلا فَوْتَ- الآية: (اگر ببينى- آنان را در حال مرگى سخت پر عذاب- آن هنگامى كه هراسانند پس هيچ عذابي از آنان فوت نشود و از مكانى نزديك- زير قدمهايشان- گرفتار مى‏شوند). «1» (1) 15- هشام بن سالم از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «يمانى و سفيانى همچون دو اسب مسابقه‏اند». (2) 16- مغيرة بن سعيد از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: [امير المؤمنين عليه السّلام فرمود:] «هنگامى كه دو نيزه در شام برخورد كنند (ردّ و بدل شوند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 424 از يك ديگر باز نگردند مگر آنكه نشانه‏اى از نشانه‏هاى خداوند پديدار شود، عرض شد: اى امير المؤمنين آن نشانه چيست؟ فرمود: زلزله‏اى است كه در شام روى مى‏دهد و در آن بيش از صد هزار تن به هلاكت مى‏رسند، خداوند آن واقعه را رحمتى براى مؤمنان و عذابي براى كافران قرار مى‏دهد، چون چنان شود پس به سوار اين مركبهاى سفيد و سياه و گوش و دم بريده بنگريد و نيز به پرچمهاى زرد، كه از مغرب روى مى‏آورد تا به شام برسند و اين به هنگام بزرگترين بيتابى و اندوه و مرگ سرخ است، پس وقتى چنان شد به فرو ريختن قريه‏اى از دمشق كه به آن حرستا گفته مى‏شود بنگريد، و چون چنين شود پسر جگرخواره (هند) از وادى يابس (درّه خشك) خروج كند تا بر منبر دمشق نشيند و چون چنين شود منتظر خروج مهدى [عليه السّلام‏] باشيد» (ظاهرا در اين روايات از نوع حكومت تعبير به شخص شده است و سفيانى يا ديگر اسماء ذكر شده نماد نوع حكومت است نه شخص). (1) 17- يونس بن أبى يعفور گويد: شنيدم امام صادق عليه السّلام مى‏فرمود: «هنگامى كه سفيانى خروج كند سپاهى به طرف ما و سپاهى به طرف شما گسيل مى‏دارد، چون چنان شد شما نزد ما بيائيد با [هر] وسيله و مركب ناهموار و سخت يا هموار و آرام». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 425 (1) 18- محمّد بن مسلم از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه فرمود: «سفيانى سرخ‏روئى سفيد پوست و زاغ چشم است، هرگز خدا را پرستش ننموده و هرگز نه مكّه را ديده و نه مدينه را، مى‏گويد: خدايا خون خويش را (از مردم) مى‏طلبم هر چند با رفتن در آتش باشد، خدايا خون خويش را مى‏طلبم هر چند با رفتن در آتش باشد».
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 293 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) (باب- 12) (آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السّلام آن را وصف فرموده‏اند) (1) 1- علىّ بن رئاب از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: هنگامى كه با امير المؤمنين عليه السّلام پس از كشته شدن عثمان، بيعت به عمل آمد، بر فراز منبر رفته خطبه‏اى ايراد فرمود كه آن را (امام صادق عليه السّلام) ذكر نموده است در آن خطبه مى‏فرمايد: «مردم بدانيد كه گرفتارى شما (دگربار) به شكل خود در همان روزى كه خداوند پيامبر خويش را برانگيخت باز گرديد، سوگند به كسى كه او را به حقّ برانگيخت حتما آشفته و درهم شويد و بدون شكّ غربال گرديد (با فتنه‏ها كه به شما بر خورد مى‏كند نيكان از بدان جداسازى مى‏شوند) تا آنكه پائين مرتبه شما به بلند پايه شما، و بلند پايه شما به پائين مرتبه شما باز گردد (زير و رو شويد) و پيشى گيرند البتّه آن مسابقه گيران كه عقب ماندند، و عقب مانند آن مسابقه‏كاران كه پيشى گرفتند. به خدا سوگند هيچ نشانه‏اى را پنهان نكرده‏ام و هيچ دروغى بر زبان نرانده‏ام، و من را از اين مقام و چنين روز آگاه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 289 ساخته بودند». (1) 2- معمّر بن خلّاد گويد: شنيدم امام رضا عليه السّلام (اين آيه را تلاوت) مى‏فرمود: «آيا مردم پنداشته‏اند كه تنها به اينكه بگويند ايمان آورديم رها مى‏شوند و ايشان مورد آزمايش قرار نخواهند گرفت» سپس به من فرمود آزمايش چيست؟ عرض كردم: فدايت شوم آنچه به نظر ما مى‏رسد عبارت از گرفتارى در دين است پس فرمود: گرفتار و مبتلا مى‏شوند همچنان كه طلا گرفتار (بوته آزمايش) مى‏شود سپس فرمود: خالص مى‏شوند همچنان كه طلا (پس از رفتن در بوته آزمايش و كوره) خالص مى‏شود». (2) 3- سليمان بن صالح در حديثى كه سند آن را به امام باقر عليه السّلام مى‏رساند روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «دلهاى مردانى از شما از اين سخنتان روى درهم مى‏كشد [پس (سعى كنيد اوّل) اندكى از آن را در اختيارشان قرار دهيد] پس چنانچه شخص بدان اقرار نمود افزونش سازيد و هر كه انكار كرد پس رهايش كنيد، همانا ناگزير است كه فتنه‏اى پيش آيد كه در آن همه ياران يك دل و نزديكان از پاى درآيند چندان كه افراد موشكاف [و محافظه‏كار] نيز در آن از پاى در آيند تا آنجا كه كسى بر جاى نماند مگر ما و شيعيان ما». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 290 (1) 4- عبد اللَّه بن حمّاد به سال 229 به واسطه مردى، از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه يكى از ياران آن حضرت بر او وارد شد و عرض كرد: فدايت گردم، به خدا قسم من شما و هر كس دوستدار شماست دوست مى‏دارم اى سرورم چقدر شيعه شما زيادست، حضرت فرمود: بگو آنان چه مقدارند؟ عرض كرد: بسيار زياد، حضرت فرمود: مى‏توانى آنان را بشمارى؟ عرض كرد: تعدادشان بيشتر از اينها است، پس امام صادق عليه السّلام فرمود: آگاه باش هر گاه آن عدّه وصف شده كه سيصد و ده نفر و اندى هستند شمارشان كامل شود، آنگاه چنان كه شما مى‏خواهيد خواهد شد، لكن شيعه ما كسى است كه صدايش از حدّ گوش خودش نمى‏گذرد و نيز كينه و ناراحتى درونش از حدّ پيكر او تجاوز نمى‏كند، و ما را آشكار نمى‏ستايد و با دشمنان ما نمى‏ستيزد، و با عيبجويان ما هم‏نشينى نمى‏كند، و با بدگويان ما هم سخن نمى‏شود و آنان را كه با ما دشمن هستند دوست نمى‏دارد و با دوستان ما دشمنى نمى‏ورزد؛ عرض كردم پس چه كنم با اين شيعه گوناگون كه گويند ما بر طريق تشيّع هستيم؟ فرمود: اينان خود گرفتار جدائى و آزمايش خواهند گشت و تبديل و جابجائى در ميانشان رخ خواهد داد و به قحطى و كمبود كه نابودشان سازد (مبتلا شوند) و شمشيرى كه خونشان بريزد و اختلافاتى بهم رسد كه پراكنده‏شان كند. غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 291 (1) همانا شيعه ما كسى است كه همچون سگان پارس نكند و همانند كلاغ حرص نورزد و نزد مردم به گدائى دست نيازد اگر چه از گرسنگى بميرد، عرض كردم: فدايت شوم چنين افرادى را كه بدين صفت موصوف‏اند در كجا جستجو كنم؟ فرمود: آنان را در گوشه و كنار زمين بجوى، آنان كسانى هستند كه زندگى سبكى دارند و خانه بدوش هستند كه اگر حاضر باشند شناخته نمى‏شوند و اگر از نظرها پنهان شوند كسى متوجّه آنان نمى‏گردد و اگر بيمار شوند عيادت نمى‏شوند و اگر خواستگارى كنند با آنان ازدواج نشود، و اگر وفات يابند بر جنازه آنان كسى حضور نيابد، آنان كسانى‏اند كه در اموالشان با يك ديگر مواسات مى‏كنند و در آرامگاه خود با يك ديگر ديدار و ملاقات دارند و خواسته‏هايشان با يك ديگر برخورد و اختلاف پيدا نمى‏كند هر چند از شهرهاى گوناگون باشند». (2) 5- مهزم اسدى از امام صادق عليه السّلام همانند حديث قبل را روايت كرده جز اينكه در آن اين جملات را افزوده است كه: «و اگر مؤمنى را ببينند او را بزرگ مى‏دارند و اگر منافقى را ببينند از او دورى مى‏جويند و به هنگام مرگ بيتابى نمى‏كنند و در آرامگاه خويش با يك ديگر ديدار مى‏نمايند- سپس ادامه حديث را نقل مى‏كند». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 292 (1) 6- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «به همراه قائم عليه السّلام از عرب تعداد ناچيزى خواهد بود. به آن حضرت عرض شد: همانا از عرب كسانى كه اين امر را توصيف مى‏كنند فراوانند، فرمود: مردم ناگزيرند از اينكه مورد امتحان و پاكسازى و جداسازى و بوجارى و غربال شدن قرار گيرند و در آينده نزديك مردم بسيارى از غربال خارج خواهند شد». (2) 7- عبد اللَّه بن أبى يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه از آن حضرت شنيده است كه مى‏فرمايد: «واى بر سركشان عرب از شرّى كه در پيش است، عرض كردم: فدايت گردم از عرب چه تعداد با قائم همراه‏اند؟ فرمود: تعداد اندكى، پس عرض كردم: به خدا قسم از عرب كسانى كه اين امر را وصف مى‏كنند (قائل به اين امر باشند) بسى فراوانند، پس آن حضرت فرمود: ناگزير مردم بايد مورد آزمايش و امتحان قرار گيرند و غربال معنوى شوند كه در اين صورت بيشتر نخاله از غربال خارج مى‏گردند». همچنين آن را (حديث ياد شده را) با آوردن الفاظش محمّد بن يعقوب كلينىّ از طريقى‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 293 ديگر از عبد اللَّه بن ابي يعفور از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه او گويد: از امام صادق عليه السّلام شنيدم- و همانند حديث قبل را ذكر كرده است- (1) 8- ابو بصير گويد: از امام باقر عليه السّلام شنيدم مى‏فرمود: «به خدا سوگند حتما از يك ديگر باز شناخته مى‏شويد، به خدا قسم حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد، به خدا قسم حتما بوجارى و غربال خواهيد شد همان گونه كه «زؤان» (دانه كوچكى است كه در ميان گندمها مى‏رويد) از گندم غربال مى‏شود». (2) 9- از عميره بنت نفيل روايت شده است كه گفت: شنيدم حسين بن علىّ عليهما السّلام مى‏فرمايد: «آن امر كه شما انتظارش را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اينكه پاره‏اى از شما از ديگرى بيزارى جويد و بعضى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و پاره‏اى از شما بر كفر ديگرى شهادت دهد و پاره‏اى از شما عدّه ديگر را نفرين و لعن كند، پس به آن حضرت عرض كردم: خيرى در اين چنين زمان نيست، پس حسين عليه السّلام فرمود: تمامى خير در همان زمان است، قائم ما قيام مى‏كند و همه اينها را از بين مى‏برد». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 304 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 294 (1) 10- عبد اللَّه بن جبله به واسطه يكى از رجال خود از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى بعض ديگر آب دهان اندازد و تا اينكه پاره‏اى از شما ديگرى را لعن كند و تا اينكه گروهى از شما گروه ديگر را دروغگو بنامد». (2) 11- از مالك بن ضمره روايت شده كه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «اى مالك ابن ضمره چگونه خواهى بود وقتى كه شيعيان اين چنين اختلاف كنند- و انگشتان خويش را در هم نموده بعضى را در ميان بعضى ديگر فرو برد- پس عرض كردم: اى امير المؤمنين در چنان حال اثرى از خير نخواهد بود، آن حضرت فرمود: تمامى خير در آن هنگام است. اى مالك بن ضمره بدان هنگام قائم ما به پا خواهد خاست و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسول او صلّى اللَّه عليه و آله دروغ مى‏بندند پيش مى‏كشد (فرا مى‏خواند) و آنان را مى‏كشد سپس خداوند ايشان را جملگى بر امرى واحد گرد مى‏آورد (متّفق مى‏سازد)». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 295 (1) 12- ابراهيم بن عمر يمانى به واسطه مردى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اى شيعه آل محمّد، حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد همچون پالودن و برطرف شدن سرمه از چشم، كه صاحب چشم مى‏داند چه وقتى سرمه در چشمش جاى مى‏گيرد ولى نمى‏داند چه زمانى از آن بيرون مى‏شود و به همين گونه است حال مرد كه بر طريق امر ما (امامت) صبح مى‏كند (روز را آغاز مى‏كند) و بعد روز را شب مى‏كند و (بعد) در حالى كه از آن خارج شده شب را به صبح مى‏برد» (يعنى بامداد مسلمان است و شامگاه كافر و بالعكس). (2) 13- مهزم بن أبى برده اسدى و ديگران از امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند بدون ترديد بسان درهم شكستن آبگينه درهم خواهيد شكست البتّه آن شيشه به صورت اوّليه باز گردانده شود (آن را ذوب كرده از نو بسازند) و بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد (قابل ترميم و باز يافتن شكل نخستين خود است) به خدا سوگند حتما درهم خواهيد شكست همچون شكستن سفال (گل پخته)، همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى (بدان صورت نخستين) چنان كه بوده است باز نمى‏گردد (قابل ترميم نيست) [و] به خدا قسم حتما غربال خواهيد شد [و] سوگند به‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 296 خدا بدون شكّ از يك ديگر باز شناخته خواهيد شد (1) [و] به خدا قسم پاكسازى خواهيد گشت تا جايى كه از شما جز اندكى باقى نماند و (در اين حال حركتى حاكى از بى‏اعتنائى به مردم به دست خود داده) كف دست خويش را به يك سو برگرداند». پس شما اى جماعت شيعه بدين احاديث روايت شده از امير المؤمنين عليه السّلام و آنان كه از امامان عليهم السّلام پس از او بودند (امامان پس از او) ژرف‏بينانه بنگريد و از آنچه شما را برحذر داشته‏اند دورى كنيد و نسبت به آنچه از ناحيه آنان رسيده با تأمّل كافى بينديشيد و در آن تفكّر كنيد چنان تفكّرى كه توأم با دقّت كامل و تحقيق باشد، كه در جلوگيرى (از شكّ و كجروى و گمراهى) چيزى رساتر از گفتار ايشان وجود ندارد كه: «همانا مرد صبح مى‏كند بر طريق امامت ما، و شب مى‏كند در حالى كه از آن بيرون رفته است و شب مى‏كند بر طريقه امر ما و صبح مى‏كند در حالى كه از آن رويّه خارج شده است» آيا اين گفتار دليل خارج شدن (گروهى) با وجود روشنى راه، از آئين امامت و رها كردن آنچه در باره امامت معتقد بودند نيست؟!. و در فرمايش آن حضرت عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «به خدا سوگند همانند شكستن شيشه درهم خواهيد شكست و البتّه شيشه (به صورت اوّليه) بازگردانده شود پس بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد، سوگند به خدا بدون ترديد حتما بسان شكستن سفال درهم خواهيد شكست و همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى چنان كه بوده است دوباره‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 297 باز نمى‏گردد» (1) پس آن را مثال مى‏زند براى كسى كه بر مذهب اماميّه باشد و بعد با فتنه‏اى كه او را عارض مى‏شود از آن طريق روى گرداند، سپس با نظر لطفى از سوى خداوند سعادت و نيكبختى او را در مى‏يابد پس تاريكى آنچه در آن داخل شده و صفا و پاكى رويّه‏اى كه از آن خارج گرديده براى او روشن مى‏شود و قبل از مرگ با توبه و بازگشت، به طرف حقّ مى‏شتابد و خداوند نيز توبه او را خواهد پذيرفت و وى را به حال نخستين كه راه يافته بود باز مى‏گرداند همچون شيشه كه پس از شكسته‏شدنش بدان صورت كه قبلا بوده است باز مى‏گردد. و نيز اين مثلى است براى كسى كه بر اين امر معتقد بوده و بعد از آن خارج شود و همچنان در بدبختى عمر او به سرانجام مى‏رسد كه مرگ گريبانش را مى‏گيرد و او همچنان بر اعتقاد خويش است، بدون اينكه از آن توبه كرده يا به سوى حقّ باز گرديده باشد پس او به مثل همچون آن سفال است كه شكسته مى‏شود و به حال نخستين خود باز نمى‏گردد، زيرا پس از مرگ و در حال جان دادن براى او توبه‏اى نيست، از خداوند پايدارى بر آنچه را كه بدان بر ما منّت نهاده خواستاريم و از او مى‏خواهيم كه بر احسان خويش بيفزايد كه ما از آن او و از اوئيم. (2) 14- ابراهيم بن هلال گويد: «به أبى الحسن (امام رضا) عليه السّلام عرض كردم: فدايت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 298 گردم پدرم بر اعتقاد به اين امر از دنيا رفت و من نيز به سنّ و سالى رسيده‏ام كه مى‏بينى، من مى‏ميرم و تو خبرى به من نمى‏دهى؟ فرمود: اى ابا اسحاق تو نيز شتاب مى‏كنى؟ عرض كردم: بلى به خدا قسم شتاب مى‏كنم و چرا نبايد شتاب كنم در حالى كه (سنّ من بالا رفته و) من از سنّ و سال بدان پايه رسيده‏ام كه خود مى‏بينى، فرمود: اى ابا اسحاق آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه از يك ديگر باز شناخته شويد و پاكسازى گرديد تا اينكه باقى نماند از شما جز تعدادى هر چه كمتر، سپس كف دست خود را (به نشانه بى‏اعتنائى) برگردانيد». (1) 15- صفوان بن يحيى گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: آنچه شما چشمان خود را به سويش مى‏داريد (منتظر و چشم به راه آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى و جداسازى شويد و تا اينكه نماند از شما مگر هر چه كمتر و كمتر». (2) 16- محمّد بن منصور صيقل از پدر خود روايت كرده كه گويد: «بر امام باقر عليه السّلام وارد شدم و جماعتى نزد او بودند پس در آن ميان كه ما با يك ديگر سخن مى‏گفتيم و آن حضرت روى به يكى از ياران خود داشت، ناگاه رو به ما كرده فرمود: شما در مورد چه چيز سخن مى‏گوئيد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردنهاى خود را به سويش مى‏كشيد غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 299 (منتظر آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى شويد، [هيهات‏] و آنچه گردنهاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد واقع نمى‏گردد تا اينكه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردنهاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدى، و آنچه به جانبش گردنهاى خود را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سيه‏روزى، و آنكه اهل سعادت است به نيكبختى رسد». باز محمّد بن منصور از پدر خود روايت كرده كه گفت: من و حارث بن مغيره با گروهى از شيعيان نزد امام باقر عليه السّلام بوديم و آن حضرت سخن ما را مى‏شنيد، گويد: و همانند حديث پيش را ذكر نمود جز اينكه، در هر بار مى‏فرمود: نه به خدا سوگند آنچه چشمهاى خويش را به سويش دوخته‏ايد نخواهد شد تا ...- يعنى با قسم-». (1) 17- اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «بسان زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد، در ميان پرندگان پرنده‏اى نيست مگر اينكه زنبور عسل را ناتوان و كوچك مى‏شمارد، اگر پرندگان مى‏دانستند در تهيگاه‏هاى (اندرون) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 300 آن چه بركتى نهفته است (1) هرگز با او چنان رفتارى نمى‏كردند (يعنى او را رها نكرده و آزاد نمى‏گذاشتند)، با مردم به زبانها و جسم‏هاى خويش آميزش داشته باشيد (يعنى حشر و نشر زبانى و جسمانى) ولى با دلهاى خويش و رفتارتان از آنان دورى كنيد، قسم به آنكه جان من به دست اوست آنچه را دوست مى‏داريد نخواهيد ديد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و تا جايى كه بعضى از شما عدّه ديگر را دروغگويان بنامد و تا آنجا كه از شما- يا شايد فرموده باشد از شيعه من- باقى نماند مگر (عدّه‏اى ناچيز) همچون بى‏مقدارى سرمه در چشم و نمك در غذا، اكنون براى شما مثالى مى‏زنم و آن عبارت از مثل مردى است كه داراى گندمى باشد پس آن را پاك نموده و در خانه‏اى ريخته باشد و آن را به اميد خدا در آنجا رها كرده باشد، بعد به سر گندم خود باز گردد و ناگاه ببيند و در آن كرم افتاده است، پس آن را بيرون آورده پاك نمايد، سپس آن را بدان خانه باز گردانيده و آن را رها نموده، مدّتى در آنجا بماند باز نزد آن برگشته و ببيند كه ديگر بار تعدادى كرم به آن رسيده است، پس آن را خارج ساخته و تميز و پاك نموده (به محلّ اوّل) باز گردانيده باشد و پيوسته اين كار همچنان تكرار شود تا اينكه از آن مشتى همچون گندم خالص يك بته از خوشه گندم كه كرم نتوانسته هيچ آسيبى به آن برساند باقى بماند، شما نيز همين گونه مورد جداسازى قرار مى‏گيريد تا اينكه از شما باقى نماند مگر جماعتى كه فتنه‏ها به آن زيانى نمى‏رساند». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 301 (1) از ابي كهمس و ديگران روايت شده و او حديث را به امير المؤمنين عليه السّلام رسانيده و همانند حديث سابق الذّكر را نقل مى‏كند، و اين حديث در آغاز همين كتاب آمده بود. (2) 18- ابو بصير گويد: ابو جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام فرمود: همانا مثل شيعه مثل اندر است (يعنى محلّى كه خوشه‏هاى گندم را براى كوبيدن روى هم مى‏نهند و خرمنگاه گويند، و يا محلّى كه در آن گندم انبار مى‏كنند) پس آن گندم را (كرم يا آفتى) گندمخوار بهم رسد و از آن آفت پاك كرده شود و باز آفتى خورنده به آن برسد و از آن آفت نيز پاك شود تا اينكه از آن مقدارى بماند كه كرم آفت نتواند به آن زيانى وارد كند، شيعه ما نيز چنين‏اند، از يك ديگر جداسازى و پاكسازى مى‏گردند، تا اينكه جماعتى از آنان باقى بماند كه فتنه‏ها هيچ آسيبى بديشان نمى‏رساند». (3) 19- فضل بن ابي قرّه تفليسىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و آن حضرت از پدر خويش (امام باقر عليه السّلام) روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «مؤمنان گرفتار خواهند شد و خداوند در آن حال ايشان را مورد جداسازى از يك ديگر و بازشناسى قرار غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 302 مى‏دهد، همانا خدا هرگز مؤمنان را از بلاى دنيا و تلخكامى‏هاى آن در امان نداشته است، بلكه آنان را در اين جهان از كورى در آخرت از سيه‏روزى در امان داشته، سپس فرمود علىّ بن الحسين عليهما السّلام كشته‏شدگان خود (اجساد كشتگان خانواده‏اش را كه در روز عاشورا به شهادت رسيدند) بعضى را بر روى بعضى ديگر مى‏گذاشت و مى‏فرمود: كشتگان ما [همچون‏] كشتگان پيامبران هستند». (1) 20- علىّ بن أبي حمزه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اگر قائم عليه السّلام قيام كند، مردم او را انكار خواهند كرد، زيرا او به صورت جوانى رشيد به سوى ايشان باز خواهد گشت. هيچ كس بر اعتقاد به او پايدار نخواهد ماند مگر مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد». و در اين حديث براى كسى كه به ديده اعتبار مى‏نگرد عبرتى است و نيز يادآورى است براى كسى كه يادآور (اهل يادآورى و بيدار شدن) و اهل بينش است، و آن عبارت از فرمايش آن حضرت است كه: «او نزد ايشان خروج مى‏كند به صورت جوانى رشيد و بر امر او كسى پابرجا نمى‏ماند جز مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 303 گرفته باشد»، (1) آيا اين گفته جز بر آن دلالت دارد كه مردم اين مدت از عمر را دور و بعيد مى‏انگارند و سر رسيدن زمان ظهور آن حضرت در نظرشان طولانى مى‏نمايد و عقب افتادنش را انكار دارند و از او نوميد مى‏شوند پس به راست و چپ پر مى‏كشند همان گونه كه امامان عليهم السّلام فرموده‏اند، مذاهب گوناگون آنها را از يك ديگر جدا مى‏كند و راههاى گوناگون فتنه‏ها بر ايشان چنددستگى و شعبه‏ها پديد مى‏آورد و از طريق سخن فريب خوردگان به درخشندگيهاى (دروغين) سراب فريفته مى‏شوند و چون او براى آنان پس از سالهائى آشكار گردد كه در موارد نظير آن براى كسى كه عمرش بدان پايه برسد پيرى و كهولت و خميدگى پشت و بروز سستى در توانائى جسمى را ايجاب مى‏كند (مع الوصف آن حضرت) به صورت جوانى رشيد و ميان‏سال خارج گردد هر كه در دلش بيمارى (سستى و انحراف) وجود دارد او را انكار خواهد كرد و هر كس كه خداوند از پيش به واسطه آنچه كه او را به آن توفيق بخشيده و آگاهى از حال آن حضرت را كه از پيش به او داده برايش نيكى خواسته است و او را بدين روايات از گفته امامان راستگو عليهم السّلام دسترسى قرار داده و او نيز آن را تصديق نموده و بدان عمل كرده است، و او از پيش مى‏دانسته است آنچه را كه از امر خداوند تدبير او پيش مى‏آيد، پس بدون شكّ و ترديد و سرگردانى در انتظار آن به سر مى‏برد، به سخنان بيهوده ابليس و پيروان او گول نمى‏خورد (و همچنان بر اعتقاد به آن حضرت پابرجا خواهد ماند) شكر خداى را كه ما را از آن جمله قرار داد كه در حقّشان نيكى روا داشته و به آنان نعمت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 299 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 294 (1) 10- عبد اللَّه بن جبله به واسطه يكى از رجال خود از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى بعض ديگر آب دهان اندازد و تا اينكه پاره‏اى از شما ديگرى را لعن كند و تا اينكه گروهى از شما گروه ديگر را دروغگو بنامد». (2) 11- از مالك بن ضمره روايت شده كه گفت: امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «اى مالك ابن ضمره چگونه خواهى بود وقتى كه شيعيان اين چنين اختلاف كنند- و انگشتان خويش را در هم نموده بعضى را در ميان بعضى ديگر فرو برد- پس عرض كردم: اى امير المؤمنين در چنان حال اثرى از خير نخواهد بود، آن حضرت فرمود: تمامى خير در آن هنگام است. اى مالك بن ضمره بدان هنگام قائم ما به پا خواهد خاست و هفتاد مرد را كه بر خدا و رسول او صلّى اللَّه عليه و آله دروغ مى‏بندند پيش مى‏كشد (فرا مى‏خواند) و آنان را مى‏كشد سپس خداوند ايشان را جملگى بر امرى واحد گرد مى‏آورد (متّفق مى‏سازد)». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 295 (1) 12- ابراهيم بن عمر يمانى به واسطه مردى از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اى شيعه آل محمّد، حتما بايد مورد پاكسازى قرار گيريد همچون پالودن و برطرف شدن سرمه از چشم، كه صاحب چشم مى‏داند چه وقتى سرمه در چشمش جاى مى‏گيرد ولى نمى‏داند چه زمانى از آن بيرون مى‏شود و به همين گونه است حال مرد كه بر طريق امر ما (امامت) صبح مى‏كند (روز را آغاز مى‏كند) و بعد روز را شب مى‏كند و (بعد) در حالى كه از آن خارج شده شب را به صبح مى‏برد» (يعنى بامداد مسلمان است و شامگاه كافر و بالعكس). (2) 13- مهزم بن أبى برده اسدى و ديگران از امام صادق عليه السّلام روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «به خدا سوگند بدون ترديد بسان درهم شكستن آبگينه درهم خواهيد شكست البتّه آن شيشه به صورت اوّليه باز گردانده شود (آن را ذوب كرده از نو بسازند) و بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد (قابل ترميم و باز يافتن شكل نخستين خود است) به خدا سوگند حتما درهم خواهيد شكست همچون شكستن سفال (گل پخته)، همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى (بدان صورت نخستين) چنان كه بوده است باز نمى‏گردد (قابل ترميم نيست) [و] به خدا قسم حتما غربال خواهيد شد [و] سوگند به‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 296 خدا بدون شكّ از يك ديگر باز شناخته خواهيد شد (1) [و] به خدا قسم پاكسازى خواهيد گشت تا جايى كه از شما جز اندكى باقى نماند و (در اين حال حركتى حاكى از بى‏اعتنائى به مردم به دست خود داده) كف دست خويش را به يك سو برگرداند». پس شما اى جماعت شيعه بدين احاديث روايت شده از امير المؤمنين عليه السّلام و آنان كه از امامان عليهم السّلام پس از او بودند (امامان پس از او) ژرف‏بينانه بنگريد و از آنچه شما را برحذر داشته‏اند دورى كنيد و نسبت به آنچه از ناحيه آنان رسيده با تأمّل كافى بينديشيد و در آن تفكّر كنيد چنان تفكّرى كه توأم با دقّت كامل و تحقيق باشد، كه در جلوگيرى (از شكّ و كجروى و گمراهى) چيزى رساتر از گفتار ايشان وجود ندارد كه: «همانا مرد صبح مى‏كند بر طريق امامت ما، و شب مى‏كند در حالى كه از آن بيرون رفته است و شب مى‏كند بر طريقه امر ما و صبح مى‏كند در حالى كه از آن رويّه خارج شده است» آيا اين گفتار دليل خارج شدن (گروهى) با وجود روشنى راه، از آئين امامت و رها كردن آنچه در باره امامت معتقد بودند نيست؟!. و در فرمايش آن حضرت عليه السّلام كه مى‏فرمايد: «به خدا سوگند همانند شكستن شيشه درهم خواهيد شكست و البتّه شيشه (به صورت اوّليه) بازگردانده شود پس بدان صورت [چنان كه بوده‏] باز مى‏گردد، سوگند به خدا بدون ترديد حتما بسان شكستن سفال درهم خواهيد شكست و همانا سفال البتّه مى‏شكند ولى چنان كه بوده است دوباره‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 297 باز نمى‏گردد» (1) پس آن را مثال مى‏زند براى كسى كه بر مذهب اماميّه باشد و بعد با فتنه‏اى كه او را عارض مى‏شود از آن طريق روى گرداند، سپس با نظر لطفى از سوى خداوند سعادت و نيكبختى او را در مى‏يابد پس تاريكى آنچه در آن داخل شده و صفا و پاكى رويّه‏اى كه از آن خارج گرديده براى او روشن مى‏شود و قبل از مرگ با توبه و بازگشت، به طرف حقّ مى‏شتابد و خداوند نيز توبه او را خواهد پذيرفت و وى را به حال نخستين كه راه يافته بود باز مى‏گرداند همچون شيشه كه پس از شكسته‏شدنش بدان صورت كه قبلا بوده است باز مى‏گردد. و نيز اين مثلى است براى كسى كه بر اين امر معتقد بوده و بعد از آن خارج شود و همچنان در بدبختى عمر او به سرانجام مى‏رسد كه مرگ گريبانش را مى‏گيرد و او همچنان بر اعتقاد خويش است، بدون اينكه از آن توبه كرده يا به سوى حقّ باز گرديده باشد پس او به مثل همچون آن سفال است كه شكسته مى‏شود و به حال نخستين خود باز نمى‏گردد، زيرا پس از مرگ و در حال جان دادن براى او توبه‏اى نيست، از خداوند پايدارى بر آنچه را كه بدان بر ما منّت نهاده خواستاريم و از او مى‏خواهيم كه بر احسان خويش بيفزايد كه ما از آن او و از اوئيم. (2) 14- ابراهيم بن هلال گويد: «به أبى الحسن (امام رضا) عليه السّلام عرض كردم: فدايت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 298 گردم پدرم بر اعتقاد به اين امر از دنيا رفت و من نيز به سنّ و سالى رسيده‏ام كه مى‏بينى، من مى‏ميرم و تو خبرى به من نمى‏دهى؟ فرمود: اى ابا اسحاق تو نيز شتاب مى‏كنى؟ عرض كردم: بلى به خدا قسم شتاب مى‏كنم و چرا نبايد شتاب كنم در حالى كه (سنّ من بالا رفته و) من از سنّ و سال بدان پايه رسيده‏ام كه خود مى‏بينى، فرمود: اى ابا اسحاق آن امر واقع نخواهد شد تا اينكه از يك ديگر باز شناخته شويد و پاكسازى گرديد تا اينكه باقى نماند از شما جز تعدادى هر چه كمتر، سپس كف دست خود را (به نشانه بى‏اعتنائى) برگردانيد». (1) 15- صفوان بن يحيى گويد: امام رضا عليه السّلام فرمود: آنچه شما چشمان خود را به سويش مى‏داريد (منتظر و چشم به راه آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى و جداسازى شويد و تا اينكه نماند از شما مگر هر چه كمتر و كمتر». (2) 16- محمّد بن منصور صيقل از پدر خود روايت كرده كه گويد: «بر امام باقر عليه السّلام وارد شدم و جماعتى نزد او بودند پس در آن ميان كه ما با يك ديگر سخن مى‏گفتيم و آن حضرت روى به يكى از ياران خود داشت، ناگاه رو به ما كرده فرمود: شما در مورد چه چيز سخن مى‏گوئيد؟ هيهات! هيهات! آنچه گردنهاى خود را به سويش مى‏كشيد غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 299 (منتظر آن هستيد) واقع نخواهد شد تا اينكه پاكسازى شويد، [هيهات‏] و آنچه گردنهاى خويش را به سوى آن مى‏كشيد واقع نمى‏گردد تا اينكه باز شناخته و از يك ديگر جدا شويد و آنچه گردن‏هاى خود را به سويش مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا اين كه غربال شويد، و آنچه گردنهاى خويش را به جانب آن مى‏كشيد واقع نخواهد شد مگر پس از نوميدى، و آنچه به جانبش گردنهاى خود را مى‏كشيد واقع نخواهد شد تا كسى كه اهل نگون بختى است به سيه‏روزى، و آنكه اهل سعادت است به نيكبختى رسد». باز محمّد بن منصور از پدر خود روايت كرده كه گفت: من و حارث بن مغيره با گروهى از شيعيان نزد امام باقر عليه السّلام بوديم و آن حضرت سخن ما را مى‏شنيد، گويد: و همانند حديث پيش را ذكر نمود جز اينكه، در هر بار مى‏فرمود: نه به خدا سوگند آنچه چشمهاى خويش را به سويش دوخته‏ايد نخواهد شد تا ...- يعنى با قسم-». (1) 17- اصبغ بن نباته از امير المؤمنين عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «بسان زنبور عسل در ميان پرندگان باشيد، در ميان پرندگان پرنده‏اى نيست مگر اينكه زنبور عسل را ناتوان و كوچك مى‏شمارد، اگر پرندگان مى‏دانستند در تهيگاه‏هاى (اندرون) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 304 (باب - 12)(آنچه از آزمايش و تفرقه كه در زمان غيبت دامنگير شيعه مى‏شود چندان كه بر حقيقت امر كسى باقى نمى‏ماند جز همان تعداد اندك كه امامان عليهم السلام آن را وصف فرموده‏اند) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 300 آن چه بركتى نهفته است (1) هرگز با او چنان رفتارى نمى‏كردند (يعنى او را رها نكرده و آزاد نمى‏گذاشتند)، با مردم به زبانها و جسم‏هاى خويش آميزش داشته باشيد (يعنى حشر و نشر زبانى و جسمانى) ولى با دلهاى خويش و رفتارتان از آنان دورى كنيد، قسم به آنكه جان من به دست اوست آنچه را دوست مى‏داريد نخواهيد ديد تا اينكه پاره‏اى از شما در روى ديگرى آب دهان اندازد و تا جايى كه بعضى از شما عدّه ديگر را دروغگويان بنامد و تا آنجا كه از شما- يا شايد فرموده باشد از شيعه من- باقى نماند مگر (عدّه‏اى ناچيز) همچون بى‏مقدارى سرمه در چشم و نمك در غذا، اكنون براى شما مثالى مى‏زنم و آن عبارت از مثل مردى است كه داراى گندمى باشد پس آن را پاك نموده و در خانه‏اى ريخته باشد و آن را به اميد خدا در آنجا رها كرده باشد، بعد به سر گندم خود باز گردد و ناگاه ببيند و در آن كرم افتاده است، پس آن را بيرون آورده پاك نمايد، سپس آن را بدان خانه باز گردانيده و آن را رها نموده، مدّتى در آنجا بماند باز نزد آن برگشته و ببيند كه ديگر بار تعدادى كرم به آن رسيده است، پس آن را خارج ساخته و تميز و پاك نموده (به محلّ اوّل) باز گردانيده باشد و پيوسته اين كار همچنان تكرار شود تا اينكه از آن مشتى همچون گندم خالص يك بته از خوشه گندم كه كرم نتوانسته هيچ آسيبى به آن برساند باقى بماند، شما نيز همين گونه مورد جداسازى قرار مى‏گيريد تا اينكه از شما باقى نماند مگر جماعتى كه فتنه‏ها به آن زيانى نمى‏رساند». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 301 (1) از ابي كهمس و ديگران روايت شده و او حديث را به امير المؤمنين عليه السّلام رسانيده و همانند حديث سابق الذّكر را نقل مى‏كند، و اين حديث در آغاز همين كتاب آمده بود. (2) 18- ابو بصير گويد: ابو جعفر محمّد بن علىّ الباقر عليهما السّلام فرمود: همانا مثل شيعه مثل اندر است (يعنى محلّى كه خوشه‏هاى گندم را براى كوبيدن روى هم مى‏نهند و خرمنگاه گويند، و يا محلّى كه در آن گندم انبار مى‏كنند) پس آن گندم را (كرم يا آفتى) گندمخوار بهم رسد و از آن آفت پاك كرده شود و باز آفتى خورنده به آن برسد و از آن آفت نيز پاك شود تا اينكه از آن مقدارى بماند كه كرم آفت نتواند به آن زيانى وارد كند، شيعه ما نيز چنين‏اند، از يك ديگر جداسازى و پاكسازى مى‏گردند، تا اينكه جماعتى از آنان باقى بماند كه فتنه‏ها هيچ آسيبى بديشان نمى‏رساند». (3) 19- فضل بن ابي قرّه تفليسىّ از امام صادق عليه السّلام روايت كرده و آن حضرت از پدر خويش (امام باقر عليه السّلام) روايت فرموده كه آن حضرت فرمود: «مؤمنان گرفتار خواهند شد و خداوند در آن حال ايشان را مورد جداسازى از يك ديگر و بازشناسى قرار غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 302 مى‏دهد، همانا خدا هرگز مؤمنان را از بلاى دنيا و تلخكامى‏هاى آن در امان نداشته است، بلكه آنان را در اين جهان از كورى در آخرت از سيه‏روزى در امان داشته، سپس فرمود علىّ بن الحسين عليهما السّلام كشته‏شدگان خود (اجساد كشتگان خانواده‏اش را كه در روز عاشورا به شهادت رسيدند) بعضى را بر روى بعضى ديگر مى‏گذاشت و مى‏فرمود: كشتگان ما [همچون‏] كشتگان پيامبران هستند». (1) 20- علىّ بن أبي حمزه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «اگر قائم عليه السّلام قيام كند، مردم او را انكار خواهند كرد، زيرا او به صورت جوانى رشيد به سوى ايشان باز خواهد گشت. هيچ كس بر اعتقاد به او پايدار نخواهد ماند مگر مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان گرفته باشد». و در اين حديث براى كسى كه به ديده اعتبار مى‏نگرد عبرتى است و نيز يادآورى است براى كسى كه يادآور (اهل يادآورى و بيدار شدن) و اهل بينش است، و آن عبارت از فرمايش آن حضرت است كه: «او نزد ايشان خروج مى‏كند به صورت جوانى رشيد و بر امر او كسى پابرجا نمى‏ماند جز مؤمنى كه خداوند در عالم ذرّ نخستين از او پيمان‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 303 گرفته باشد»، (1) آيا اين گفته جز بر آن دلالت دارد كه مردم اين مدت از عمر را دور و بعيد مى‏انگارند و سر رسيدن زمان ظهور آن حضرت در نظرشان طولانى مى‏نمايد و عقب افتادنش را انكار دارند و از او نوميد مى‏شوند پس به راست و چپ پر مى‏كشند همان گونه كه امامان عليهم السّلام فرموده‏اند، مذاهب گوناگون آنها را از يك ديگر جدا مى‏كند و راههاى گوناگون فتنه‏ها بر ايشان چنددستگى و شعبه‏ها پديد مى‏آورد و از طريق سخن فريب خوردگان به درخشندگيهاى (دروغين) سراب فريفته مى‏شوند و چون او براى آنان پس از سالهائى آشكار گردد كه در موارد نظير آن براى كسى كه عمرش بدان پايه برسد پيرى و كهولت و خميدگى پشت و بروز سستى در توانائى جسمى را ايجاب مى‏كند (مع الوصف آن حضرت) به صورت جوانى رشيد و ميان‏سال خارج گردد هر كه در دلش بيمارى (سستى و انحراف) وجود دارد او را انكار خواهد كرد و هر كس كه خداوند از پيش به واسطه آنچه كه او را به آن توفيق بخشيده و آگاهى از حال آن حضرت را كه از پيش به او داده برايش نيكى خواسته است و او را بدين روايات از گفته امامان راستگو عليهم السّلام دسترسى قرار داده و او نيز آن را تصديق نموده و بدان عمل كرده است، و او از پيش مى‏دانسته است آنچه را كه از امر خداوند تدبير او پيش مى‏آيد، پس بدون شكّ و ترديد و سرگردانى در انتظار آن به سر مى‏برد، به سخنان بيهوده ابليس و پيروان او گول نمى‏خورد (و همچنان بر اعتقاد به آن حضرت پابرجا خواهد ماند) شكر خداى را كه ما را از آن جمله قرار داد كه در حقّشان نيكى روا داشته و به آنان نعمت‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 304 بخشيده (1) و آنان را از دانش بدان پايه رسانيده كه ديگران بدان نرسيده‏اند كه اين منّتى است لازم و موهبتى است مخصوص، سپاسى كه شايسته نعمتهاى او باشد و حقّ خداونديش را ادا كند.
لینک ثابت
غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 281 (باب - 11) (رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (باب- 11) (رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (1) 1- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «پدرم- امام باقر عليه السّلام- به من فرمود: ناگزير آتشى از ناحيه آذربايجان زبانه خواهد كشيد كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد، چون چنين شود خانه‏نشين باشيد (بى‏طرف بمانيد) و تا آنگاه كه ما در خانه نشسته‏ايم شما نيز خانه‏نشين باشيد و چون كسى كه از طرف ما حركت مى‏كند فعّاليت خود را آغاز كرد به سوى او بشتابيد (به هر نحو ممكن) اگر چه بر دست و زانو. به خدا سوگند گوئى هم اكنون به او مى‏نگرم كه ميان ركن و مقام به فرمانى جديد از مردم بيعت مى‏گيرد، فرمانى كه بر عرب سخت گران است، و (پدرم) فرمود: واى بر سركشان عرب از شرّى كه روى نموده است». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 277 (1) 2- ابو الجارود از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است گويد: به آن حضرت عرض كردم: «مرا دستورى فرمائيد، پس فرمود: ترا به پرهيزگارى سفارش مى‏كنم و نيز به اينكه خانه‏نشين باشى و در گردهمائى و جمع اين مردم شركت و فعّاليّتى نكنى، و از آنان كه از ما خاندان خروج مى‏كنند دور باش كه آنان چيزى به دست ندارند و به چيزى هم نائل نمى‏شوند، بدان كه بني اميّه را حكومتى است كه مردم توان بازستاندنش را ندارند و براى اهل حقّ دولتى است كه چون فرا رسد خداوند زمامش را به هر كس از ما خاندان بخواهد مى‏سپارد، پس هر كس از شما آن را دريافت، نزد ما در مقام بلند خواهد بود و اگر پيش از آن دولت وفات يافته باشد خداوند برايش نيكى خواسته است. بدان كه هيچ گروهى براى برطرف ساختن ستم يا عزّت بخشيدن دينى قيام نمى‏كند مگر اينكه مرگ و گرفتارى دامنگيرش مى‏شود، تا اينكه جمعيّتى به پا خيزند كه با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر بوده‏اند كه كشتگانشان به خاك سپرده نشود و به خاك افتادگانشان از زمين برداشته نشود و زخميانشان درمان نگردد، عرض كردم: آنان كيانند؟ فرمود: فرشتگان». (2) 3- ابو الجارود گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «كسى از ما خاندان نيست كه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 278 به دفع ستمى يا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد مگر اينكه گرفتارى دامنگيرش مى‏شود تا آنگاه كه جمعيّتى كه در بدر حضور داشته قيام نمايد، كه كشتگانش به خاك سپرده نشود و زخميانش درمان نگردد، عرض كردم: منظور [امام باقر عليه السّلام‏] چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان-». (1) 4- حارث بن عبد اللَّه اعور همدانىّ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام بر منبر كوفه فرمود: «چون خاطب هلاك شود و صاحب زمان روى برتابد و دلهائى باقى بماند كه زيرورو گردد [پس‏] پاره‏اى از آنها دلهائى پر خير و بركت و پاره‏اى بى‏خير و بركت باشند، آرزومندان هلاك شوند و از هم گسيختگان پراكنده شوند و مؤمنان بر جاى بمانند و چقدر اندك‏اند سيصد نفر يا چيزى بيشترند، جماعتى به همراه ايشان خواهند جنگيد كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در روز بدر جنگيدند، نه كشته مى‏شوند نه مى‏ميرند». معنى فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام كه: «صاحب عصر روى گرداند» مراد آن حضرت صاحب ناپيداى همين زمان است كه به خاطر تدبير خداوند كه واقع شده از ديدگان اين‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 279 مردم روى برتافته است، (1) سپس مى‏فرمايد: «و دلهائى به جاى بماند كه پاره‏اى پر خير و بركت و بعضى بى‏خير و بركت است» و مراد از آن، دلهاى شيعيان است كه در اين غيبت و سرگردانى دگرگون مى‏شود، پس هر كه از آنان بر حقّ پايدار باشد (مخصب) پرخير و بركت و هر كه از حقّ به گمراهى و گفتار باطل گرايد (مجدب) بى‏خير و بركت است، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: «آرزومندان هلاك گردند» اين نكوهش آنان است و آنان كسانى‏اند كه در امر خدا شتاب‏جوئى مى‏كنند و در مقام تسليم نيستند و اين مدّت را طولانى مى‏پندارند پس قبل از آنكه فرجى ببينند مى‏ميرند آنگاه خداوند از اهل صبر و تسليم كسى را كه بخواهد به جاى مى‏گذارد تا به مرتبه شايسته‏اش برساند و آنان مؤمنان و افرادى با اخلاص‏اند و تعدادشان اندك است كه آن حضرت شماره آنان را سيصد نفر و يا بيشتر فرموده است، افرادى كه بواسطه نيروى ايمان و درستى يقينشان خداوند براى يارى ولىّ خود و جنگيدن با دشمن خويش به آنان اهليّت عطا فرموده است، و آنان همان گونه كه در روايت آمده، به هنگام مستقرّ شدن آن حضرت در مقرّ حكومتى خود و سر آمدن جنگ، نمايندگان و حكمرانان منصوب از طرف آن حضرت در روى زمين خواهند بود. سپس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «به همراه آنان جماعتى مى‏جنگند كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر جنگيده‏اند، نه كشته مى‏شوند و نه مى‏ميرند» منظور او اين است كه خداى عزّ و جلّ اين سيصد و چند نفر اصحاب خالص‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 280 حضرت قائم عليه السّلام را به وسيله فرشتگان روز بدر يارى مى‏فرمايد (1) و آنان نيروى رزمى آن حضرت‏اند، خداوند ما را از كسانى قرار دهد كه اهليّت يارى دينش را در ركاب وليّش به آنان عطا فرموده، و در اين مورد با ما چنان رفتار كند كه او را سزا است. (2) 5- ابو المرهف گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «محاضير (اسبان تندرو در مسابقه) هلاك شدند، گويد: عرض كردم محاضير چيست؟ فرمود: همان شتابجويان (كه خواستار شتاب و زودتر فرا رسيدن امر خدا از موعد مقرّر آن شدند) و مقرّبون (كسانى كه قائلند فرج نزديك است) نجات يافتند، و قلعه بر پى‏ها و ميخهايش استوار ماند، خانه‏هاى خود را باشيد (فعّاليّتهاى سياسى نكنيد و بى‏طرف بمانيد) كه غبار فتنه به زيان كسى است كه آن را برانگيزد، هيچ گاه آنان براى شما گرفتارى و مصيبتى تدارك نمى‏بينند مگر اينكه خداوند مشغوليّتى براى آنان پيش مى‏آورد، مگر كسى كه خود متعرّض ايشان شود (خود خويشتن را دم تيغ آنان دهد)». (3) 6- ابو بكر حضر مى‏گويد: «من و أبان بر امام صادق عليه السّلام وارد شديم و اين مقارن با غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 281 زمانى بود كه پرچمهاى سياه در خراسان ظهور كرده بود، عرض كرديم: نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: در خانه‏هاى خود بنشينيد، هر گاه ديديد ما بر مردى گرد آمده‏ايم شما نيز با سلاح به يارى ما برخيزيد» (به سوى ما بشتابيد). (1) 7- علىّ بن اسباط بواسطه يكى از يارانش از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «زبانهايتان را نگاه داريد و در خانه‏هاى خود بنشينيد كه هرگز كارى كه مخصوص شما باشد دامنگيرتان نشود بلكه همگانى باشد و همواره زيديّه سپر بلاى شما باشند». (2) 8- عبد الرّحمن بن كثير گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السّلام بودم و مهزم اسدى نيز نزد آن حضرت بود و گفت: «خداوند مرا فدايت كند اين امر [كه منتظرش هستيد] كى واقع خواهد شد كه [بر ما] بسيار به درازا كشيد، پس آن حضرت فرمود: [اى مهزم‏] آرزومندان خطا كردند و شتابجويان هلاك شدند و آنان كه در مقام تسليم‏اند نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 281 (باب - 11)(رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (باب- 11) (رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) (1) 1- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «پدرم- امام باقر عليه السّلام- به من فرمود: ناگزير آتشى از ناحيه آذربايجان زبانه خواهد كشيد كه هيچ چيز در مقابلش نتواند ايستاد، چون چنين شود خانه‏نشين باشيد (بى‏طرف بمانيد) و تا آنگاه كه ما در خانه نشسته‏ايم شما نيز خانه‏نشين باشيد و چون كسى كه از طرف ما حركت مى‏كند فعّاليت خود را آغاز كرد به سوى او بشتابيد (به هر نحو ممكن) اگر چه بر دست و زانو. به خدا سوگند گوئى هم اكنون به او مى‏نگرم كه ميان ركن و مقام به فرمانى جديد از مردم بيعت مى‏گيرد، فرمانى كه بر عرب سخت گران است، و (پدرم) فرمود: واى بر سركشان عرب از شرّى كه روى نموده است». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 277 (1) 2- ابو الجارود از امام باقر عليه السّلام روايت كرده است گويد: به آن حضرت عرض كردم: «مرا دستورى فرمائيد، پس فرمود: ترا به پرهيزگارى سفارش مى‏كنم و نيز به اينكه خانه‏نشين باشى و در گردهمائى و جمع اين مردم شركت و فعّاليّتى نكنى، و از آنان كه از ما خاندان خروج مى‏كنند دور باش كه آنان چيزى به دست ندارند و به چيزى هم نائل نمى‏شوند، بدان كه بني اميّه را حكومتى است كه مردم توان بازستاندنش را ندارند و براى اهل حقّ دولتى است كه چون فرا رسد خداوند زمامش را به هر كس از ما خاندان بخواهد مى‏سپارد، پس هر كس از شما آن را دريافت، نزد ما در مقام بلند خواهد بود و اگر پيش از آن دولت وفات يافته باشد خداوند برايش نيكى خواسته است. بدان كه هيچ گروهى براى برطرف ساختن ستم يا عزّت بخشيدن دينى قيام نمى‏كند مگر اينكه مرگ و گرفتارى دامنگيرش مى‏شود، تا اينكه جمعيّتى به پا خيزند كه با رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر بوده‏اند كه كشتگانشان به خاك سپرده نشود و به خاك افتادگانشان از زمين برداشته نشود و زخميانشان درمان نگردد، عرض كردم: آنان كيانند؟ فرمود: فرشتگان». (2) 3- ابو الجارود گويد: شنيدم امام باقر عليه السّلام مى‏فرمود: «كسى از ما خاندان نيست كه‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 278 به دفع ستمى يا فراخواندن به سوى حقّى برخيزد مگر اينكه گرفتارى دامنگيرش مى‏شود تا آنگاه كه جمعيّتى كه در بدر حضور داشته قيام نمايد، كه كشتگانش به خاك سپرده نشود و زخميانش درمان نگردد، عرض كردم: منظور [امام باقر عليه السّلام‏] چه كسانى است؟ فرمود: فرشتگان-». (1) 4- حارث بن عبد اللَّه اعور همدانىّ گويد: امير المؤمنين عليه السّلام بر منبر كوفه فرمود: «چون خاطب هلاك شود و صاحب زمان روى برتابد و دلهائى باقى بماند كه زيرورو گردد [پس‏] پاره‏اى از آنها دلهائى پر خير و بركت و پاره‏اى بى‏خير و بركت باشند، آرزومندان هلاك شوند و از هم گسيختگان پراكنده شوند و مؤمنان بر جاى بمانند و چقدر اندك‏اند سيصد نفر يا چيزى بيشترند، جماعتى به همراه ايشان خواهند جنگيد كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در روز بدر جنگيدند، نه كشته مى‏شوند نه مى‏ميرند». معنى فرمايش امير المؤمنين عليه السّلام كه: «صاحب عصر روى گرداند» مراد آن حضرت صاحب ناپيداى همين زمان است كه به خاطر تدبير خداوند كه واقع شده از ديدگان اين‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 279 مردم روى برتافته است، (1) سپس مى‏فرمايد: «و دلهائى به جاى بماند كه پاره‏اى پر خير و بركت و بعضى بى‏خير و بركت است» و مراد از آن، دلهاى شيعيان است كه در اين غيبت و سرگردانى دگرگون مى‏شود، پس هر كه از آنان بر حقّ پايدار باشد (مخصب) پرخير و بركت و هر كه از حقّ به گمراهى و گفتار باطل گرايد (مجدب) بى‏خير و بركت است، پس امير المؤمنين عليه السّلام فرموده: «آرزومندان هلاك گردند» اين نكوهش آنان است و آنان كسانى‏اند كه در امر خدا شتاب‏جوئى مى‏كنند و در مقام تسليم نيستند و اين مدّت را طولانى مى‏پندارند پس قبل از آنكه فرجى ببينند مى‏ميرند آنگاه خداوند از اهل صبر و تسليم كسى را كه بخواهد به جاى مى‏گذارد تا به مرتبه شايسته‏اش برساند و آنان مؤمنان و افرادى با اخلاص‏اند و تعدادشان اندك است كه آن حضرت شماره آنان را سيصد نفر و يا بيشتر فرموده است، افرادى كه بواسطه نيروى ايمان و درستى يقينشان خداوند براى يارى ولىّ خود و جنگيدن با دشمن خويش به آنان اهليّت عطا فرموده است، و آنان همان گونه كه در روايت آمده، به هنگام مستقرّ شدن آن حضرت در مقرّ حكومتى خود و سر آمدن جنگ، نمايندگان و حكمرانان منصوب از طرف آن حضرت در روى زمين خواهند بود. سپس امير المؤمنين عليه السّلام فرمود: «به همراه آنان جماعتى مى‏جنگند كه همراه رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله در بدر جنگيده‏اند، نه كشته مى‏شوند و نه مى‏ميرند» منظور او اين است كه خداى عزّ و جلّ اين سيصد و چند نفر اصحاب خالص‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 280 حضرت قائم عليه السّلام را به وسيله فرشتگان روز بدر يارى مى‏فرمايد (1) و آنان نيروى رزمى آن حضرت‏اند، خداوند ما را از كسانى قرار دهد كه اهليّت يارى دينش را در ركاب وليّش به آنان عطا فرموده، و در اين مورد با ما چنان رفتار كند كه او را سزا است. (2) 5- ابو المرهف گويد: امام صادق عليه السّلام فرمود: «محاضير (اسبان تندرو در مسابقه) هلاك شدند، گويد: عرض كردم محاضير چيست؟ فرمود: همان شتابجويان (كه خواستار شتاب و زودتر فرا رسيدن امر خدا از موعد مقرّر آن شدند) و مقرّبون (كسانى كه قائلند فرج نزديك است) نجات يافتند، و قلعه بر پى‏ها و ميخهايش استوار ماند، خانه‏هاى خود را باشيد (فعّاليّتهاى سياسى نكنيد و بى‏طرف بمانيد) كه غبار فتنه به زيان كسى است كه آن را برانگيزد، هيچ گاه آنان براى شما گرفتارى و مصيبتى تدارك نمى‏بينند مگر اينكه خداوند مشغوليّتى براى آنان پيش مى‏آورد، مگر كسى كه خود متعرّض ايشان شود (خود خويشتن را دم تيغ آنان دهد)». (3) 6- ابو بكر حضر مى‏گويد: «من و أبان بر امام صادق عليه السّلام وارد شديم و اين مقارن با غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 281 زمانى بود كه پرچمهاى سياه در خراسان ظهور كرده بود، عرض كرديم: نظر شما چيست؟ آن حضرت فرمود: در خانه‏هاى خود بنشينيد، هر گاه ديديد ما بر مردى گرد آمده‏ايم شما نيز با سلاح به يارى ما برخيزيد» (به سوى ما بشتابيد). (1) 7- علىّ بن اسباط بواسطه يكى از يارانش از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «زبانهايتان را نگاه داريد و در خانه‏هاى خود بنشينيد كه هرگز كارى كه مخصوص شما باشد دامنگيرتان نشود بلكه همگانى باشد و همواره زيديّه سپر بلاى شما باشند». (2) 8- عبد الرّحمن بن كثير گويد: روزى خدمت امام صادق عليه السّلام بودم و مهزم اسدى نيز نزد آن حضرت بود و گفت: «خداوند مرا فدايت كند اين امر [كه منتظرش هستيد] كى واقع خواهد شد كه [بر ما] بسيار به درازا كشيد، پس آن حضرت فرمود: [اى مهزم‏] آرزومندان خطا كردند و شتابجويان هلاك شدند و آنان كه در مقام تسليم‏اند نجات يافتند و به سوى ما باز خواهند گشت». غيبت نعمانى-ترجمه غفارى 287 (باب - 11)(رواياتى در مورد آنچه از صبر و خوددارى و انتظار فرج و ترك شتاب نسبت به امر خدا و تدبير او كه شيعه بدان امر شده است) غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 282 (1) 9- عبد الرّحمن بن كثير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده در باره اين آيه كه مى‏فرمايد: «امر خداوند به زودى فرا رسد در آمدنش شتاب نكنيد» «1» آن حضرت فرمود: آن امر ما است، خداى عزّ و جلّ امر فرموده كه در مورد آن شتاب نشود تا آنكه [خداوند] او را با سه [لشكر] يارى فرمايد كه عبارتند از: فرشتگان، مؤمنان و هراس، و خروج آن حضرت همانند هجرت رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است و اين برابر فرمايش خداى تعالى است كه: «همچنان كه پروردگارت تو را به حق و راستى از خانه‏ات به در آورد». «2» (2) 10- صالح بن ميثم و يحيى بن سابق از امام باقر عليه السّلام روايت كرده‏اند كه آن حضرت فرمود: «اصحاب محاضير (تندروان) هلاك شدند و مقرّبون (كه فرج را نزديك مى‏شمارند) نجات يافتند و قلعه بر ميخها و پى‏هاى استوارش پابرجا ماند، همانا پس از اندوه و تنگدلى گشايشى شگرف خواهد بود». (3) 11- ابو خالد كابلىّ گويد: علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرمود: «دوست مى‏داشتم رهايم‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 283 مى‏گذاشتند (آزاد بودم) با مردم سه كلمه سخن مى‏گفتم سپس خداوند هر گونه اراده مى‏فرمود در باره من رفتار مى‏كرد، امّا عهدى با خدا بسته‏ايم كه صبر پيشه كنيم، و بعد اين آيه را تلاوت فرمود: وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِينٍ «1» (و خبر آن را پس از مدّتى البتّه خواهيد دانست) و نيز كلام خداى تعالى را تلاوت فرمود: وَ لَتَسْمَعُنَّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ- الآيه» (و حتما شما از زخم زبان آنان كه پيش از شما بر آنان كتاب آسمانى نازل شده و از مشركين آزار فراوانى خواهيد ديد و اگر صبر كنيد و پرهيزگار باشيد همانا آن سبب نيرو و موفّقيت در كارها است». «2» (1) 12- ابو الطّفيل گويد: امام باقر عليه السّلام از پدر خويش علىّ بن الحسين عليهما السّلام روايت فرموده كه ابن عبّاس كسى را نزد علىّ بن الحسين عليهما السّلام فرستاد تا معنى اين آيه را بپرسد كه: يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا «3»: (اى اهل ايمان در كار دين پايدار باشيد و يك ديگر را به پايدارى سفارش كنيد و مراقب مرزتان باشد) پس علىّ بن- الحسين عليهما السّلام خشمگين شد و به سئوال‏كننده فرمود: دوست مى‏داشتم آن كس كه تو را به اين امر گسيل داشته خود بدان پرسش با من روبرو مى‏شد، سپس فرمود: آيه در باره پدرم و ما خاندان نازل شده است و مراقبت از آن مرز (پايگاه) كه بدان مأموريم هنوز فرا نرسيده است و در آينده‏اى نزديك ذرّيّه‏اى از نسل ما كه وظيفه آن را به عهده دارد غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 284 بوجود خواهد آمد، سپس فرمود: بدان كه در صلب او- يعنى ابن عبّاس- سپرده‏اى است كه براى آتش دوزخ آفريده شده، در آينده نزديك اقوامى را دسته دسته از دين خدا خارج خواهند ساخت و زمين با خونهاى جوجه‏گانى از جوجه‏گان آل محمّد رنگين خواهد شد، آن جوجه‏گان كه بى‏موقع و نابهنگام قيام مى‏كنند و چيزى را كه مى‏طلبند بدان نخواهند رسيد ولى آنان كه اهل ايمانند مراقب بوده و صبر مى‏كنند و يك ديگر را به بردبارى سفارش مى‏نمايند تا خداوند حكم فرمايد و او بهترين حاكمان است». (1) 13- بريد بن معاوية العجلى در باره اين فرمايش خداى عزّ و جلّ كه مى‏فرمايد: «اصْبِرُوا وَ صابِرُوا وَ رابِطُوا» از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: يعنى صبر كنيد بر انجام واجبات الهى و پايدارى كنيد در برابر دشمنان و مراقب امامتان [كه به انتظارش هستيد] باشيد». (2) 14- جابر از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «مثل خروج قائم ما خاندان مانند خروج رسول خدا صلّى اللَّه عليه و آله است، و مثل آن كس كه از ما خاندان قبل از قيام قائم بپا خيزد بسان جوجه‏اى است كه پرواز كند و از آشيانه خود فرو افتد و كودكان با غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 285 آن به بازى پردازند (دستخوش بازيچه كودكان شود)». (1) 15- علاء به سيابه از امام صادق عليه السّلام روايت كرده آن حضرت فرمود: «هر كس از شما كه به حال انتظار بر اين امر از دنيا رود همانند كسى است كه در سرا پرده خاصّ امام قائم باشد». (2) 16- ابو بصير از امام صادق عليه السّلام روايت كرده كه روزى آن حضرت فرمود: «آيا شما را از چيزى آگاه نكنم كه خداوند بدون آن هيچ عملى را از بندگان نمى‏پذيرد؟ عرض كردم: بفرمائيد، فرمود: گواهى دادن بر اينكه هيچ معبودى جز خدا نيست و اينكه محمّد صلّى اللَّه عليه و آله بنده [و فرستاده‏] او است، و اقرار به هر آنچه خداوند امر فرموده و ولايت براى ما و بيزارى از دشمنان ما- يعنى ما امامان بخصوص- و تسليم شدن به آنان و پرهيزگارى و كوشش و خويشتن‏دارى و چشم به راه قائم عليه السّلام بودن، سپس فرمود: همانا ما را دولتى است كه هر گاه خداوند بخواهد آن را بر سر كار مى‏آورد، سپس فرمود: غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 286 هر كس كه بودن در شمار ياران قائم شادمانش سازد بايد به انتظار باشد و با حال انتظار به پرهيزگارى و خلق نيكو رفتار كند و اوست منتظر، پس اگر اجلش برسد و امام قائم عليه السّلام پس از درگذشت او قيام كند، بهره او از پاداش كسى است كه آن حضرت را دريافته باشد، پس بكوشيد و منتظر باشيد، گوارا باد شما را اى جماعتى كه مشمول رحمت خدا هستيد». (1) 17- جابر بن يزيد از امام باقر عليه السّلام روايت كرده كه آن حضرت فرمود: «تا آسمان و زمين ساكن است شما نيز ساكن و بى‏جنبش باشيد- يعنى بر هيچ كس خروج نكنيد- كه كار شما پوشيدگى ندارد، بدانيد كه آن نشانه‏اى از جانب خداى عزّ و جلّ است نه از جانب مردم، بدانيد كه آن از آفتاب روشن‏تر است و بر نيكوكار و زشت كار پنهان نخواهد ماند، آيا صبح را مى‏شناسيد؟ امر شما همانند صبح است كه پنهان ماندن در آن راه ندارد». بنگريد- خدايتان رحمت كند- بدين ادب آموزى از سوى امامان عليهم السّلام و نيز به فرمان آنان و آئين ايشان در مورد صبر و خوددارى و چشم به راه بودن براى فرج و گشايش و نيز ياد نمودن ايشان از نابود شدن محاضير (تند روان) و شتابجويان‏ غيبت نعمانى-ترجمه غفارى، ص: 287 (خواستاران زود فرا رسيدن) (1) و دروغ گفتن آرزوكنندگان، و تسليم‏شوندگان به بيان ايشان در مورد [چگونگى‏] رهائى يافتن و ستودن و به نيكى ياد كردن ايشان از بردباران پابرجا و استوار، و تشبيه امامان عليهم السّلام ايشان را از حيث پايدارى به پابرجائى قلعه بر ميخهايش بنگريد، پس- خدايتان رحمت كناد- به ادب آموزى ايشان ادب آموخته و مهذّب شويد و دستورشان را گردن نهيد و به گفتارشان تسليم باشيد و از آئين ايشان در نگذريد و از آن جمله نباشيد كه خواسته دل و شتاب هلاكشان ساخته و حرص و افزون‏طلبى آنان را از مسير حقّ و طريق نورانى و درخشان منحرف ساخته است. خداوند ما و شما را بدان چه در آن سلامت و امن از گزند فتنه است موفّق بدارد و بر بينش نيك پابرجايمان دارد و به منّ و احسان خويش ما و شما را بر پيمودن راه راستى كه به رضاى او مى‏انجامد و نتيجه‏اش جاى گرفتن در بهشت او به همراه برگزيدگان و خالصان اوست وادارد
لینک ثابت

اتفاق مذاهب در موضوع موعود آخرالزمان
جو حاکم در دوران حکومتهاي بني‏اميه و بني عباس و نظير آنها سبب گرديد که بسياري از حقايق اسلامي به دست فراموشي سپرده شود و در ميان مسلمانان ترويج نشود و در مقابل بسياري از چيزها که در مسير سياست آنها قرار مي‏گرفت‏به وجود آمد و تبليغ شد. نظير مساله جبر، خلق قرآن و امثال آنها.
جلال‏الدين عبدالرحمان سيوطي [1]  در حالات «يزيدبن عبدالملک بن مروان‏» که بعد از «عمر بن عبدالعزيز» به حکومت رسيد مي‏نويسد: او چون خلافت را به دست گرفت، گفت: مانند عمربن‏عبدالعزيز رفتار کنيد، اطرافيان او چهل نفر شيخ (عالم درباري) را پيش او حاضر کردند و همه آنها شهادت دادند که بر خلفا حساب و عذابي نيست! و او بعد از چهل روز از خلافتش (از عدالت و تقوا به ظلم و بي‏بندو باري) برگشت.
«زماني که منصور عباسي از مالک بن انس امام مذهب مالکي خواست کتاب «موطا» را بنويسد تا مردم را بر فقه او وادار نمايد، با او شرط کرد که بايد در کتابت از علي بن ابي‏طالب (ع) حديثي نقل ننمايي! و نيز [2]  به او گفت: از «شواذ بن مسعود» و «شدائد بن عمر» و رخصتهاي «ابن عباس‏» اجتناب کن» به هر حال در اثر جريانهاي اشاره شده و [3]  انزواي امامان: و شهادت، تبعيد و زنداني شدن آنها و مخالفت صد درصد خلفا با مطرح شدن اهل‏بيت (ع) سبب گرديد که مساله مهدويت در ميان برادران اهل سنت‏به دست فراموشي سپرده شود و اين مقدار که در کتابها نقل شده و محفوظ مانده از کرامات بلکه از معجزات است که خداوند خواسته است‏حجت‏بر همه اهل اسلام تمام شود. امروز که وضع زمان عوض شده اميد است دانشمندان اسلامي اين حقايق را ترويج کرده و وظيفه الهي خويش را در رابطه با اين حقيقت ادا نمايند.
با توجه به آنچه گذشت در اين مقاله سعي شده است که با استفاده از منابع اهل سنت اثبات شود که شيعه و اهل سنت درباره امام زمان (ع) متفق‏القول‏اند وحدت نظر دارند. به عبارت ديگر:
اهل سنت نيز مانند شيعه مي‏گويند: مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است و در سال 255 هجري در شهر سامرا از مادري به نام نرجس متولد شده است و در آخرالزمان ظهور کرده و حکومت جهاني واحدي تشکيل خواهد داد.
پس به طور خلاصه مي‏توان گفت در اين مقاله در ضمن دو گفتار دو مطلب اساسي به اثبات مي‏رسد: در گفتار اول اثبات مي‏شود: مهدي موعود «که آمدنش به طور متواتر از رسول‏الله (ص) نقل شده، فزرند نهم امام حسين و فرزند چهارم امام رضا و فرزند بلافصل حضرت امام حسن عسکري: است و يک شخص مجهول و نامعلومي نيست.
در گفتار دوم با بررسي اقوال تني چند از بزرگان اهل سنت که همه آنها ولادت امام زمان (ع) را نوشته و ولادت او را بطور قطع و يقين بيان داشته‏اند معلوم مي‏شود که شهرت عدم ولادت آن حضرت و نسبت مجهول بودنش بي‏اساس بوده است.
چنانکه گفته شد همه مطالب بدون استثناء از کتب برادران اهل سنت جمع آوري شده و نگارنده از اين کار دو نظر داشته است‏يکي اينکه: برادران اهل سنت موقع مطالعه آن عذري نياورند و نگويند که اين مطالب در کتابهاي ما نيست ديگر آنکه مطالعه کنندگان شيعه مذهب را سبب تحکيم اعتقاد باشد و بدانند آنچه که آنها عقيده دارند مورد تصديق اهل سنت نيز مي‏باشد. اين مزيت‏به نظر من سبب نزديک شدن اهل سنت و شيعه نسبت‏به يکديگر خواهد گرديد.

مهدي شخصي نه مهدي نوعي
برادران اهل سنت در رابطه با مهدي موعود «مي‏گويند: ما به مهدي نوعي عقيده داريم. به عبارت ديگر ما منکر موعود نيستيم. احاديثي که از رسول خدا (ص)درباره او صادر شده مورد قبول ماست ولي مي‏گوييم، او هنوز متولد نشده و معلوم نيست چه کسي است اما در آينده متولد مي‏شود و بعد از برزگ شدن قيام مي‏کند و حکومت جهاني واحد تشکيل مي‏دهد. او از نسل فاطمه واز فرزندان حسين (ع)است. [1] .
مثلا شبراوي شافعي در الاتحاف [2]  مي‏گويد: شيعه عقيده دارد مهدي موعود که احاديث صحيحه در رابطه با او وارد شده، همان پسر حسن عسکري خالص است و در آخرالزمان ظهور خواهد کرد ولي صحيح آن است که او هنوز متولد نشده و در آينده متولد شده و بزرگ مي‏شود واو از اشراف آل البيت الکريم است.»
«ابن ابي الحديد» در شرح نهج‏البلاغه [3]  ذيل خطبه‏16 مي‏گويد:
«اکثر محدثين عقيده دارند مهدي موعود از نسل فاطمه (ع) است و اصحاب ما معتزله آن را انکار ندارند و در کتب خود به ذکر او تصريح کرده‏اند و شيوخ مابه او اعتراف کرده‏اند. فقط فرق آن است که او به عقيده ما هنوز متولد نشده و بعدا متولد خواهد گرديد.
ناگفته نماند که: اهل سنت‏بر اين گفته خود دليلي از احاديث ‏يا آيات نياورده‏اند. فقط شهرتي است که در ميان ايشان به وجود آمده است و اين از نتايج منزوي شدن اهل بيت (ع)و برگشتن خلافت اسلامي از آنهاست چنانکه در مقدمه مقاله به آن اشاره شد. وانگهي احاديث منقوله در کتب اهل سنت عينا عقيده شعيه را مي‏رساند و در آن احاديث مي‏خوانيم که: مهدي موعود (ع) دوازدهمين امام از ائمه دوازده‏گانه و نهمين فرزند امام حسين (ع) و چهارمين فزرند امام رضا (ع) و فرزند بلافصل امام حسن عسکري (ع) است.
و نيز روايات اهل سنت مي‏گويند که آن حضرت در سال 255 هجري در نيمه‏شعبان در شهر سامرا از مادري به نام نرجس به دنيا آمده است. بنابراين شيعه و اهل سنت در مهدي موعود شکي ندارند و هر دو عقيده به مهدي شخصي دارند. منتها، دورانهاي تاريک و انزواي اهل بيت و عصر حکومت‏سياه بني‏اميه و بني‏عباس مانع از آن شد که اهل سنت چيزي را که در کتابهاي خود نوشته و نقل کرده‏اند در ميان خود شهرت بدهند و مانند شيعه منتظر آمدن مهدي شخصي (ع) باشند.
ما اينک بعضي از دلايلي را که دلالت‏ بر مهدي شخصي دارند از کتب برادران اهل سنت نقل کرده و درباره آنها توضيح مي‏دهيم:
1- محمد صالح حسيني ترمذي حنفي از سلمان فارسي نقل کرده مي‏گويد:
«دخلت علي النبي (ص) فاذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و فاه و يقول: انت‏سيد ابن سيدانت امام ابن امام، نت‏حجة‏ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تا سعهم قائمهم.» [4] .
«يعني داخل محضر رسول خدا (ص) شدم ناگاه ديدم که حسين (ع) بر روي زانوي آن حضرت است. حضرت چشمها و دهان حسين را مي‏بوسيد و مي‏فرمود: تو آقايي فرزند آقايي، تو امامي، پسر امامي، تو حجتي فرزند حجتي. پدر نه‏نفر حجتي از صلب تو که نهم آنها قائم آنهاست.
اين حديث‏شريف صريح است در اينکه مهدي موعود (ع) نهمين فرزند امام حسين (ع) است علي هذا متولد هم شده است. بنابراين حديث نمي‏شود گفت معلوم نيست مهدي چه کسي است و هنوز متولد نشده است.
«عبدالله بسمل‏» نيز همين حديث را عينا نقل کرده است. [5] .
2- «ابوالمويد موفق خوارزمي حنفي‏» (متوفاي 568) آن را با کمي تفاوت از «سليم بن قيس‏» از «سلمان محمدي‏» چنين نقل مي‏کند:
«قال دخلت علي النبي (ص) واذاالحسين علي فخذه و هو يقبل عينيه و يلثم فاه و يقول انک سيدابن سيدابوسادة انک امام ابن امام ابوائمة، انک حجة ابن حجة ابوحجج تسعة من صلبک تاسعهم قائمهم [6] .
«مهدي موعود (ع) در کلام رسول خدا (ص) به احسن وجه تعيين شده و آن نهمين فرزند امام حسين (ع) است.»
3- حافظ شيخ سليمان حنفي قندوزي حديث فوق را در ينابيع‏المودة باب 54 ص 168 و نيز در باب‏56 ص 258 از کتاب مودة القربي تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي‏786) نقل کرده است و نيز در باب‏77 ص 445 باز از مودة‏القربي و در باب 94، ص 492 از خوارزمي به دو سند از سلمان فارسي و امام سجاد (ع) از پدرش امام حسين (ع) نقل کرده که دومي چنين است:
«عن علي بن الحسين عن ابيه الحسين بن علي: دخلت علي جدي رسول‏الله (ص) فاجلسني علي فخذه و قال لي: ان الله اختار من صلبک يا حسين تسعة ائمة تاسعهم قائمهم و کلهم في‏الفضل و المنزلة عندالله سواء»
«امام مي‏فرمايد: به محضر جدم رسول‏الله (ص) داخل شدم مرا روي زانوي خويش نشانيد و فرمود خداوند از صلب تو نه نفر امام اختيار کرده که نهم آنها قائم آنهاست و همه در فضيلت و مقام پيش خداوند يکسانند».
بنابراين مهدي (ع) يک مهدي معين و نهمين فرزند امام حسين (ع) است.
ناگفته نماند که کتاب «مودة ذوي‏القربي‏» تاليف سيد علي بن شهاب همداني شافعي (متوفاي‏786) حاوي چهارده فصل است که شيخ سليمان حنفي همه آن کتاب را در «ينابيع‏الموده‏» آورده و آن را باب پنجاه و ششم اين کتاب قرار داده است و در فصل دهم تحت عنوان «المودة العاشرة في عدد الائمه و ان المهدي منهم‏» حديث مبارک فوق را چنانکه گفته شد - در ص 258 از سليم بن قيس هلالي از سلمان فارسي از رسول‏الله (ص) نقل کرده است.
پس بنابر آنچه ما به دست آورده‏ايم حديث فوق در کتابهاي «مقتل خوارزمي‏» در «ارجح‏المطالب‏» «مناقب مرتضوي‏»، «مودة ذوي‏القربي‏» و «ينابيع المودة‏» نقل شده است و دلالت‏بر مهدي شخصي دارد يعني مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است.
4- حموئي جويني شافعي از عبدالله بن عباس نقل کرده که گفت:
«سمعت رسول الله (ص) يقول انا و علي و الحسن و الحسين و تسعة من ولدالحسين مطهرون معصومون‏» [7] .
«شنيدم که حضرت مي‏فرمود من، علي، حسن، حسين، و نه نفر از فرزندان حسين همه پاک شده از طرف خدا و معصوم هستيم‏».
و نيز همين حديث را از اصبغ بن نباته از عبدالله بن عباس نقل کرده است [8]  وهمچنين در «ينابيع المودة‏» [9]  از کتاب «مودة القربي‏» (مودت دهم) واز فرائدالسمطين [10]  نقل شده است.
از اين حديث نيز روشن مي‏شود که مهدي موعود (ع) فرزند نهم امام حسين (ع) است و اگر بگويند چه مانعي دارد که فرزند امام حسين باشد ولي بعدا در آخرالزمان متولد شود؟! مي‏گوييم به قرينه روايات گذشته و روايات آينده، نه نفر پشت‏سر منظورند. يعني امام دوازدهم فرزند نهم امام حسين (ع) است.
5 - شبراوي شافعي مصري (متوفاي 1172) در کتاب «الاتحاف بحب‏الاشراف‏» [11]  وابن صباغ مالکي در «فصول المهمة‏» [12]  نقل مي‏کنند که:دعبل‏بن‏علي‏خزاعي مي‏گويد: چون به محضر حضرت رضا (ع) رسيدم و در ضمن قصيده خود اين دو شعر را خواندم که
: خروج امام لا محالة خارج يقوم علي اسم الله و البرکات يميز فينا کل حق و باطل و يجزي علي النعماء النقمات
حضرت رضا (ع) با گريه سرش را بلند کرد و فرمود: اي دعبل! در اين دو شعر جبرئيل به زبان تو سخن گفته است آيا مي‏داني آن امام کدام است که قيام مي‏کند؟ گفتم: نمي‏دانم، فقط شنيده‏ام که امامي از شما اهل بيت قيام کرده زمين را پر از عدل خواهد کرد.
«فقال: يا دعبل الامام بعدي محمد ابني و بعده علي ابنه و بعده ابنه الحسن و بعد الحسن ابنه الحجة‏القائم المنتظر في غيبة المطاع في ظهوره و لو لم يبق من‏الدنيا الايوم واحد لطول الله ذلک اليوم حتي يخرج فيملاء الارض عدلا کما ملئت جورا».
«اي دعبل! امام بعد از من پسرم محمد و بعد از او پسر او ست و بعد از او حسن و بعد از حسن پسرش حجت قائم منتظر است. در غيبت مورد اطاعت‏خواهد بود و در وقت ظهورش اگر از عمر دنيا نماند مگر يک روز، خدا آن روز را بلند خواهد کرد تا خروج نموده و زمين را پر از عدل و داد گرداند همانطور که از ظلم پر شده باشد.»
شايان ذکر است که اين حديث را شيخ‏الاسلام حموئي در فرائدالسمطين از ابوالصلت عبدالسلام هروي [13]  و حافظ قندوزي حنفي از فوائد حموئي شافعي [14]  نقل کرده است
6- شيخ‏الاسلام حموئي جويني شافعي در فرائد السمطين [15]  از حسين بن خالد نقل کرده که [امام] علي‏بن‏موسي‏الرضا (ع) فرمود کسي که ورع ندارد، دين ندارد و کسي که تقيه ندارد ايمان ندارد و «ان اکرمکم عندالله اتقيکم‏» يعني عمل کننده‏تر به تقيه. گفته شد يابن رسول‏الله تا کي تقيه کنيم؟ فرمود: تا روز وقت معلوم و آن روز خروج قائم ماست هر کسي تا قبل از خروج قائم تقيه را ترک کند از مانيست.
«فقيل له يابن رسول‏الله و من القائم منکم اهل البيت؟ قال: الرابع من ولدي ابن سيدة الاماء يطهر الله به الارض من کل جور و يقدسها من کل ظلم و هوالذي يشک الناس في ولادته و هو صاحب الغيبة قبل خروجه فاذا خرج اشرقت الارض بنوره‏»
«گفته شد يابن رسول‏الله کداميک از شمااهل بيت، قائم است؟ فرمود: فرزند چهارم من، پسر خانم کنيزان. خداوند به وسيله او زمين را از هر ظلم پاک و از هر ستم خالي مي‏گرداند. او همانست که مردم در ولايت وي شک کنند و او صاحب غيبت است و چون خروج کند زمين بانورش روشن مي‏گردد.»
او همانست که زمين براي وي پيچيده شود و براي وي سايه‏اي نباشد و او همان است که منادي درباره وي از آسمان ندا مي‏کند. ندايي که خدا آن را به گوش همه اهل زمين مي‏رساند. منادي مي‏گويد:بدانيد حجت‏خدا در نزد کعبه ظهور کرده تابع او شويد که حق در او و با اوست و آن است قول خداي عزوجل که مي‏فرمايد:
«ان نشا ننزل عليهم من ‏السماء آية فظلت اعناقهم لها خاضعين‏» [16] .
اين حديث مانند حديث‏ سابق دلالت ‏بر مهدي معين دارد.
حافظ قندوزي همين حديث را از فرائد السمطين نقل کرده و مي‏گويد:
«قال الشيخ المحدث الفقيه محمد بن ابراهيم الجويني الحموئي الشافعي في کتابه فرائد السمطين عن دعبل الخزاعي...» [17] .
7- ابن صباغ مالکي در «الفصول‏المهمه‏» [18]  که آن را در معرفت ائمه نگاشته است مي‏گويد:
«و روي ابن‏الخشاب في کتابه مواليد اهل بيت‏يرفعه بسنده الي علي‏بن‏موسي‏الرضا (ع) انه قال: الخلف الصالح من ولد ابي محمد الحسن بن علي و هو صاحب الزمان القائم المهدي‏»
«ابن خشاب ابومحمد عبدالله بن احمد بغدادي در کتاب خود که سندش را به امام رضا (ع) رسانده که آن حضرت فرمودند: خلف صالح (مهدي موعود) از فرزندان ابي محمد حسن بن علي عسکري است و او صاحب الزمان و قائم مهدي است‏».
8 - شيخ الاسلام حموئي شافعي در فرايدالسمطين [19]  و موفق بن احمد خوارزمي حنفي در کتاب «مقتل‏الحسين‏» [20]  (ع) نقل مي‏کنند از ابي‏سلمي که شترچران رسول خدا (ص) بود [21]  مي‏گويد: از رسول خدا (ص) شنيدم که مي‏فرمود: در شب معراج از خداي جليل خطاب آمد:
«آمن الرسول بما انزل اليه من ربه‏» [22] .
گفتم: «والمومنون‏» خطاب رسيد: راست گفتي اي محمد، کدام کس را در ميان امت ‏خود گذاشتي؟ گفتم: بهترين آنها را خطاب رسيد: علي‏بن‏ابي‏طالب را؟ گفتم: آري پروردگارا! خطاب رسيد: يا محمد! من توجه کردم به زمين، توجه کاملي و تو را از اهل زمين اختيار کردم. نامي از نامهاي خود رابراي تو مشتق کردم. من ياد نمي‏شوم، مگر آنکه تو هم با من يادشوي.منم محمود و تويي محمد.
بعد دفعه دوم به زمين نظر کردم از آن «علي‏» را برگزيدم و نامي از نامهاي خود براي او مشتق کردم و منم اعلي و اوست علي يا محمد! من تو را و علي، فاطمه و حسن، حسين و امامان از فرزندان حسين را از شبح نور آفريدم [23]  و ولايت‏ شما را بر اهل آسمانها و زمين عرضه کردم. هر که قبول کرد در نزد من از مؤمنين است و هر که انکار نمود نزد من از کفار است. اي محمد! اگر بنده‏اي از بندگان من مرا عبادت کند تا از کار افتد و يا مانند مشک خشکي گردد. پس در حال انکار ولايت‏ شما پيش من آيد، او را نمي‏آمرزم تا اقرار به ولايت‏ شما کند. اي محمد! آيا ميخواهي اوصياي خود را ببيني؟ گفتم: آري بار خدايا، خطاب آمد: به طرف راست عرش خدا بنگر:
«فالتفت فاذا انا بعلي و فاطمه والحسن و الحسين و علي بن الحسين و محمد بن علي و جعفر بن محمد و موسي بن جعفر و علي بن موسي و محمد بن علي و علي بن محمد و الحسن بن علي و المهدي في ضحضاح من نور قياما يصلون و هو - يعني‏المهدي - في وسطهم کانه کوکب دري و قال يا محمد هولاء الحجج و هو الثاثر من عترتک و عزتي و جلالي انه الحجة‏الواجبة لاوليائي والمنتقم من اعدائي‏».
«من به طرف راست عرش خدا نگاه کردم ناگاه ديدم: علي، فاطمه، حسن، حسين، محمد بن علي، باقر، جعفربن محمد صادق، موسي بن جعفر کاظم، علي بن موسي‏الرضا، محمد بن علي جواد، علي بن محمد هادي، حسن بن علي عسکري و مهدي در دريايي از نور ايستاده و نماز مي‏خوانند و مهدي در وسط آنها مانند ستاره درخشاني بود. خدا فرمود: اي محمد! اينها حجتها هستند، مهدي منتقم عترت توست. به عزت و جلال خودم قسم او حجتي است که ولايتش بر اولياي من واجب است و او انتقام گيرنده از دشمنان من است‏».
حافظ حنفي قندوزي، اين حديث ‏شريف را در «ينابيع المودة‏» [24]  از خوارزمي نقل کرده‏و مي‏گويد: حمويي نيز در فرائد آن را نقل کرده است و در ينابيع به جاي «والمهدي‏» عبارت «و محمد المهدي بن الحسن‏» آمده است. اين حديث گذشته از دلالت‏بر مهدي شخصي حاوي اسامي مبارک همه امامان صلوات‏الله عليهم اجمعين - است.
9- «موفق بن احمد خوارزمي‏» در «مقتل الحسين‏» [25]  و «شيخ الاسلام حمويي شافعي‏» در «فرائدالسمطين‏» [26]  «سعيد بن بشير» از علي ابن ابي‏طالب (ع) نقل کرده‏اند که فرمود:
قال رسول‏الله (ص) انا واردکم علي الحوض و انت‏يا علي‏الساقي و الحسن الرائد [27]  والحسين الامر و علي‏بن الحسين الفارط و محمد بن علي‏الناشر و جعفر بن محمد السائق و موسي بن جعفر محصي المحبين و المبغضين و قامع المنافقين و علي بن موسي معين المؤمنين و محمد بن علي منزل اهل الجنة في درجاتهم و علي بن محمد خطيب شيعته و مزوجهم الحور العين والحسن بن علي سراج اهل‏الجنة يستضئون به والمهدي شفيعهم يوم‏القيامه حيث لاياذن‏الله الا لمن يشاء و يرضي‏».
من پيشتر از شما وارد [28]  حوض کوثر مي‏شوم تو يا علي ساقي کوثر هستي و حسن مدير آنست، حسين فرمانده آن مي‏باشد، علي بن الحسين سابق برديگران در رسيدن به آن، امام باقر مقسم آن، جعفر صادق سوق‏دهنده به آن، موسي بن جعفر شمارنده دوستان و دشمنان و زايل‏کننده منافقان، علي بن موسي يار مؤمنان، محمد بن علي جواد نازل کننده اهل بهشت در درجاتشان و علي بن محمد هادي، خطيب شيعه و تزويج کننده حورالعين به آنهاست، حسن بن علي عسکري چراغ اهل بهشت است. مردم از روشنايي آن روشنايي مي‏گيرند و مهدي موعود شفاعت کننده آنهاست در مکاني که خدا اجازه شفاعت نمي‏دهد مگر به کسي که بخواهد و از او راضي باشد».
اين حديث مبارک نيز که برادران اهل سنت‏به صورت قبول، آن را نقل کرده‏اند حاوي نامهاي پاک دوازده امام: است.
10- حافظ سليمان قندوزي از جابربن يزيد جعفي نقل کرده مي‏گويد: شنيدم جابر بن عبدالله انصاري مي‏گفت: رسول خدا (ص) به من فرمود:
«يا جابر! ان اوصيايي و ائمة المسلمين من بعدي اولهم علي، ثم‏الحسن، ثم الحسين، ثم علي بن الحسين، ثم محمد بن علي المعروف بالباقر ستدرکه يا جابر فاذ القيتة فاقرئه مني‏ السلام، ثم جعفربن محمد، ثم موسي بن جعفر، ثم علي بن موسي، ثم محمد بن علي، ثم علي بن محمد، ثم الحسن بن علي،ثم القائم، اسمه اسمي و کنيه کنيتي ابن الحسن بن علي ذاک الذي يفتح الله علي يديه مشارق الارض و مغاربها ذاک‏ الذي يغيب عن اوليائه غيبة لا يثبت علي القول بامامته الا من امتحن الله قلبه للايمان‏» [29] .
«اي جابر! اوصياي من و امامان مسلمين بعد از من اول آنها علي بن ابي‏طالب است. بعد از او حسن، بعد از او حسين، بعد از او علي بن حسين، بعد از او محمد بن علي معروف به باقر. اي جابر! تو او را درک خواهي کرد و چون به خدمتش رسيدي سلام مرا برسان، بعد از او جعفر بن محمد، بعد از او موسي‏بن جعفر، بعد از او علي بن موسي، بعد از او محمد بن علي، بعد از او علي بن محمد، بعد از او حسن بن علي، بعد از او قائم آل محمد که نامش نام من و کنيه‏اش کنيه من است پسر حسن بن علي، او همانست که خدا با دست وي شرق و غرب زمين را فتح مي‏کند، او همانست که از دوستان خويش مدت زيادي غايب مي‏شود، تا حدي که در اعتقاد به امامت او باقي نمي‏ماند مگر آنان که خداوند قلوبشان را با ايمان امتحان کرده است‏»
جابر مي‏گويد: گفتم يا رسول‏الله! آيا مردم در زمان غيبت از وجود وي منتفع مي‏شوند؟ فرمود: آري به خدايي که مرا به حق فرستاده، مردم در زمان غيبت از نور ولايتش روشنايي مي‏گيرند. چنانکه مردم از آفتاب بهره مي‏برند با آنکه زير ابرهاست. اي جابر! اينکه گفتم از مکنونات سر خداست و از علم مخزون خدا مي‏باشد آن را اظهار مکن مگر به کسي که اهليت دارد.
در اينجا بدليل ضيق مجال به ذکر موارد ياد شده اکتفا کرده و طالبان را براي مطالعه بيشتر در اين زمينه به کتاب «اتفاق در مهدي موعود» از همين نگارنده ارجاع مي‏دهيم.

 

لینک ثابت

آخرالزمان شناسی در اسلام

مقدمه
پيشگويي در مورد آينده همواره يکي از دغدغه‏ها و دل مشغوليهاي بشر بوده و در طول تاريخ انگيزه‏هاي مختلفي باعث شده است که انسانها به پيشگويي درباره رويدادهايي بپردازند که در آينده دور يا نزديک واقع مي‏شوند. در اين ميان پيشگويي در مورد حوادث آخرالزمان از جايگاه و اهميت خاصي برخوردار بوده و اقوام و ملل گوناگون با همه اختلافي که در باورها و اعتقادات خود داشته‏اند موضوع آخرالزمان و رويدادهاي اين عصر را مورد توجه جدي قرار داده‏اند. اما اين دغدغه و دل مشغولي هميشگي بشر آنگاه که با علوم غيبي و دانشهاي خداداد پيامبران و اولياي الهي پيوند خورده رنگ ديگري يافته است و از حالت گمانه‏زنيهاي بي‏پايه و پيشگوييهاي دروغين در مورد وقايعي که بشر راهي براي پي بردن به آنها ندارد خارج و به اخبار صادق مبتني بر آموزه‏هاي وحياني تبديل شده است.
با نگاهي اجمالي به کتابهاي مقدس اديان الهي به موارد فراواني برخورد مي‏کنيم که از سوي انبياي الهي و يا جانشينان آنها نسبت به رويدادهاي آينده پيشگويي و به ويژه از حوادث مختلف سياسي، اجتماعي، زيست محيطي و... به عنوان نشانه‏هاي آخرالزمان ياد شده است. اما اگر بخواهيم مجموعه معارفي را که در اديان مختلف الهي در زمينه آخرالزمان وجود دارد با يکديگر مقايسه کنيم به جرأت مي‏توان گفت که در هيچ دين و آئيني به اندازه اسلام در مورد رويدادهاي آخرالزمان پيشگويي نشده است.
پيامبر گرامي اسلام (ص) از همان سالهاي آغازين بعثت خود براساس دانش ماورايي خود به پيشگويي رويدادهاي مختلف فرهنگي، سياسي و اجتماعي که در آينده‏هاي دور و نزديک در جامعه اسلامي روي خواهد داد مي‏پرداختند و به تعبير برخي از روايات، مسلمانان را از کليه حوادثي که تا آستانه قيامت رخ خواهد داد خبر مي‏دادند. [1]  آن حضرت گاه مسلمانان را نسبت به رخدادهاي مبارکي که در آينده رخ خواهد نمود، مژده و بشارت مي‏دادند و گاه آنان را نسبت به وقايع شومي که در پيش روي آنهاست برحذر مي‏داشتند. اين رويه مستمر پيامبر اکرم(ص) در مورد پيشگويي رويدادهاي مختلف، به ويژه رويدادهايي که در آخرالزمان رخ خواهد داد موجب شد که مسلمانان در طول سالهاي پر برکت حيات رسول گرامي اسلام(ص) از گنجينه ارزشمندي از روايات مربوط به حوادث آينده برخوردار شوند؛ گنجينه‏اي که از همان سده‏هاي آغازين گسترش اسلام به دست مؤلفان، مورخان و محدثان جمع‏آوري و در اختيار نسلهاي آينده گذاشته شد.
مؤلفان اسلامي مجموعه روايتهايي را که به ويژه از پيامبر اسلام(ص) در زمينه حوادث مختلف اجتماعي، سياسي وارد شده بود در کتابهايي که معمولاً با عناويني همچون علامات المهدي، علامات مهدي آخرالزمان، علائم الظهور، أشراط الساعة، علامات الساعة، علامات يوم القيامه، الفتن [2]  الملاحم [3]  الفتن و المحن، الفتن والملاحم و...ناميده مي‏شده است جمع‏آوري کرده‏اند. [4] .
پس از اين مقدمه به بررسي کتابهايي مي‏پردازيم که با عناوين ياد شده در مجموعه آثار دانشمندان اسلامي به چشم مي‏خورد. شايان ذکر است که در اين بررسي عمدتا از کتابنامه امام مهدي(ع) اثر فاضل ارجمند حجة‏الاسلام جناب آقاي علي‏اکبر مهدي‏پور [5]  استفاده شده است:

بررسي کتابهايي درباره حضرت مهدي از مجموعه آثار دانشمندان اسلامي
1. برزنجي حسيني، سيد شريف‏محمد بن رسول (م. 1103ق.)
الإشاعة لأشراط الساعة، چاپ چهارم، بيروت، دارالکتاب العلمية، بي‏تا، 200ص، عربي، رقعي.
2. مقدسي جماعيلي حنفي، ابو محمد عبدالفتي بن عبدالواحد (م.600ق.)
أشراط الساعة، عربي.
3. احمد بن فقيه شافعي
أشراط الساعة، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، ج1، ص86).
4. يوسف بن عبداللّه‏ بن يوسف وابل
أشراط الساعة، چاپ سوم، دمام (عربستان)، ابن‏جوزي، 1414ق، 484ص، عربي، وزيري.
5. امين حاج محمد احمد (معاصر)
اشراط الساعة، الصغري والکبري، چاپ اول، جدّه (عربستان)، دارالمطبوعات، 1412ق، 148ص، عربي، وزيري.
6. محمد سلامة جبر (معاصر)
اشراط الساعة و اسرارها، چاپ اول، بيروت، دارالسلام، 1413ق، 1403ص، عربي، وزيري.
7. علي بن محمد ميلي جمالي مغربي مالکي (م1248ق.)
أشراط الساعة و خروج المهدي، عربي، خطي (به نقل از: اعلام زرکلي، ج5، ص17).
8. سيوطي، جلال‏الدين (م. 911 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان.
9. متقي هندي، علاءالدين علي بن حسام‏الدين (م. 975 ق.)
البرهان في علامات مهدي آخرالزمان، تحقيق علي‏اکبر غفاري، تهران، رضوان، 1399 ق، 210 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: 2ج، تحقيق جاسم بن مهلهل ياسين، کويت، ذات السلاسل، 1408 ق.
10. صدر، سيد محمد
تاريخ مابعدالظهور، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1412ق، 680ص، عربي، وزيري.
11. سيدبن طاووس، رضي‏الدين علي بن موسي (م. 664ق.)
التشريف بالمنن في التعريف بالفتن، تحقيق: مؤسسة صاحب الأمر(عج)، چاپ اول، اصفهان، گلبهار، 1416ق، 541ص، عربي، وزيري.
12. موسوي کاشاني، سيد محمد حسن
جهان در آينده يا علائم ظهور حضرت مهدي(ع)، چاپ دوم، بي‏جا، مؤلف، 1372ش، 302ص، وزيري، فارسي.
13. عاملي، سيدجعفر مرتضي
دارسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، چاپ اول، قم، منتدي جبل عامل، 1412ق، 312 ص، عربي، وزيري.
14. کوراني، علي
عصر ظهور، مترجم: عباس جلالي، چاپ پنجم، تهران، چاپ و نشر سازمان تبليغات اسلامي، 1375ش، 412ص، فارسي، وزيري.
15. جواد خراساني، محمد جواد (م. 1397 ق.)
علائم دوره آخرالزمان، قم، شهيد، 1360ش، 45ص، رقعي.
16. مولوي، شريف امير
علائم الظهور، فارسي، خطي.
17. متقي هندي، علي بن حسام‏الدين (م. 975 ق.)
علائم ظهور، فارسي (ترجمه)، خطي.
18. شيرازي، احمد
علائم الظهور.
19. اهري، محمد جواد (م.1393 ق.)
علائم الظهور.
20. نجفي، محمد جواد
علائم ظهور، تهران، مؤسسه ادبيّه، 1345ش، 260ص، فارسي، رقعي.
21. زنجاني، يعقوب علي (م. 1365 ق.)
علائم الظهور.
22. قمي، شيخ عباس (م. 1359 ق.)
علائم الظهور، تهران، انتشارات علمي، 136ص، فارسي، رقعي.
23. ناظم الاسلام کرماني، ميرزا محمد (م.1337 ق.)
علائم الظهور، تهران، شيخ احمد کتابفروش، 1329ق، 198ص، رقعي، چاپ سنگي.
چاپ ديگر کتاب: تاجر اصفهاني، 1330ق. 210ص، رقعي.
24. موجودي، علي
علائم الظهور حضرت امام زمان (ع)، تهران، کتابفروشي موجودي، بي‏تا، 144 ص، فارسي، رقعي.
25. جورتاني اصفهاني، عباسعلي (م. 1358 ق.)
علائم الظهور، چاپ اول، تهران، کانون کتاب، بي‏تا، 144ص، فارسي، رقعي.
26. بهاري همداني، محمدباقر بن محمد جعفر (م.1333ق.)
العلائم لاهتداء الهوائم، عربي، خطي.
27. نجفي، حسن
علائم الظهور في المستقبل المنظور، چاپ اول، بيروت، مؤسسة البلاغ، 1422ق، 240ص، عربي، وزيري.
28. همتي، محسن
علائم ظهور، مروري بر وقايع آخرالزمان، چاپ اول، تهران، نذير، 1379ش، 71ص، فارسي، رقعي.
29. اللحام، سعيد (معاصر)
علامات السّاعة، بيروت، دارالفکر، 1414 ق. 140ص، وزيري، عربي.
30. مبروک، ليلي
علامات السّاعة، الصّغري و الکبري، قاهره، دارالمختار اسلامي، 1406ق. 204ص، عربي، وزيري.
31. شمري، جزاع
علامات السّاعة في القرآن و السّنّة، چاپ اول، کويت، دارالبحوث العلميّة، 1403ق، عربي.
32. نجفي يزدي، سيد محمد باقر
علامات ظهور حضرت صاحب الزمان، تهران، بي‏نا، 1392ق، 64ص، فارسي، جيبي.
33. شبّر، سيّد عبداللّه‏ (م.1242ق.)
علامات الظهور و أحوال الإمام المستور، عربي، 24 ورق، خطي.
34. نبهاني، يوسف بن اسماعيل (م. 1350 ق.)
علامات قيام السّاعة الصّغري و الکبري، قبرس، مؤسسة الجفان والجابي، 1410ق، 152 ص، عربي، جيبي.
35. حجّاج، عبداللّه‏ (معاصر)
علامات القيامة الکبري من بعثة النّبي حتّي نزول عيسي، چاپ دوم، قاهره، مکتبة التّراث الاسلامي، 1406 ق، 200ص، عربي، وزيري.
36. صدرالدين قونوي، محمد بن اسحاق رومي (م672ق.)
علامات المهدي (ع)، 16ص، فارسي، رقعي، خطي.
37. مودودي، ابوالأعلي (م.1400ق.)
علامات المهدي (مقاله)، لاهور، مجله المنصور، ش19، ص39-48، عربي.
38. ابن حجر هيثمي مکي (م974ق.)
علامات المهدي المنتظر، قاهره، مکتبة القرآن، عربي.
39. الفتلاوي، مصري
علامات المهدي المنتظر في خطب الإمام علي و رسائله و أحاديثه، چاپ اول، بيروت، دارالهادي، 1421ق، 543ص، عربي، وزيري.
40. ابن‏کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء، اسماعيل بن عمر (م.774ق.)
علامات يوم القيامة، چاپ اول، قاهره، مکتبة القرآن، 1408ق، 142ص، رقعي، عربي.
41. قرطبي انصاري، حافظ ابو عبداللّه‏ محمد بن احمد (م. 671 ق.)
علامات يوم القيامة، قاهره، توفيقيّه، بي‏تا، 112ص، عربي، وزيري.
42. شيخ صدوق (م. 381 ق)
علامات آخرالزمان، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص390).
43. ابن حماد مروزي، حافظ ابو عبداللّه‏ نعيم (م. 288 ق.)
الفتن، 2ج، چاپ اول، قاهره، توحيد، 1412ق، 426ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق مجدي بن منصور بن سيدالشوري، بيروت، دارالکتب العلميه، بي‏تا، عربي، 552ص، وزيري.
44. سليلي، ابوصالح بن احمد بن عيسي (قرن چهارم)
الفتن، عربي، گزيده‏اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيدبن طاووس آمده است.
45. بزّاز، ابو يحيي زکريا بن يحيي (م. 1298 ق.)
الفتن، عربي، گزيده‏اي از اين کتاب در کتاب الملاحم والفتن سيد بن طاووس آمده است.
46. ابونعيم اصفهاني، احمد بن عبداللّه‏ (م.430 ق.)
الفتن، عربي، (به نقل از: الذريعة إلي تصانيف الشيعة، آقا بزرگ تهراني، ج16، ص112).
47. ابوعمرو عثمان بن سعيد داني (م.444ق.)
الفتن، عربي.
48. غزّي، عبدالحليم (معاصر)
فتن في عصرالظهور الشريف، قم، مؤلف، 1415ق، 512ص، عربي، وزيري.
49. عسکري، ميرزا نجم‏الدين (م.1395ق.)
الفتن و أخبار آخرالزمان من کتب الجمهور، عربي (به نقل از: الذريعة، ج16، ص112).
50. ابو عبداللّه‏ جعفربن محمد بن مالک کوفي
الفتن و الملاحم، عربي (به نقل: رجال‏النجاشي، ص112).
51. حسن بن علي بن ابي حمزه بطائني (قرن دوم)،
الفتن و الملاحم، عربي.
52. ابن کثير، حافظ عمادالدين ابوالفداء اسماعيل بن عمر (م.774 ق.)
الفتن والملاحم الواقعة في آخرالزمان، چاپ اول، انتشارات ابن کثير، دمشق، 336 ص، عربي، وزيري.
چاپ ديگر کتاب: تحقيق يوسف علي بديوي، چاپ اول، دمشق و بيروت، دارابن کثير، 1414 ق، 335ص، عربي، وزيري.
53. السادة، مجتبي
الفجر المقدس، المهدي(ع)، ارهاصات اليوم الموعود و أحداث سنة الظهور، چاپ اول، بيروت، دارالخليج العربي، للطباعة والنشر، 1422ق، 196ص، عربي، وزيري.
54. ده سرخي اصفهاني، سيد محمود بن سيد مهدي موسوي
معجم الملاحم والفتن، 4ج، چاپ اول، قم، مؤلف، 1420ق.
55. محمد بن حسن بن جمهور عمي بصري
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص176).
56. ابوحيّون
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص458).
57. ابراهيم بن حکيم بن ظهير فزاري
الملاحم، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن‏شهر آشوب، ص5).
58. احمد بن ميثم بن ابي‏نعيم.
الملاحم، عربي (به نقل از: الفهرست، شيخ طوسي، ص53).
59. اسماعيل بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال‏النجاشي، ص26).
60. حسن بن علي بن ابي حمزه
الملاحم، عربي.
61. حسن بن علي بن‏فضال (م.224ق)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص36).
62. حسين بن سعيد بن حمّاد بن مهران اهوازي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص58).
63. دانيال
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص188).
64. ابوالحسن علي بن ابي صالح کوفي
الملاحم، عربي (به نقل از: ايضاح المکنون، چلبي، ج2، ص336).
65. ابوالحسن علي بن حسن بن علي بن فضّال
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص258).
66. ابوالحسن علي بن مهزيار اهوازي
الملاحم، عربي.
67. فضل بن شاذان نيشابوري (م. 260ق)
الملاحم، عربي.
68. محمد بن اوُرَمَه
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص329).
69. ابن طبّال، ابوالقاسم علي بن حسن بن قاسم يشکري
الملاحم، عربي.
70. بوفکي، ابو محمد عمرّکي بن علي
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص303).
71. اشعري قمي، ابو جعفر محمد بن احمد بن يحيي
الملاحم، عربي.
72. کرخي، ابو جعفر محمد بن عبداللّه‏ بن مهران
الملاحم، عربي (به نقل از: الذريعة، ج22، ص190).
73. صفّار قمّي، ابو جعفر محمد بن حسن (م. 290ق.)
الملاحم، عربي.
74. غاضري، ابوعبداللّه‏ محمد بن عباس بن عيسي
الملاحم، عربي.
75. عيّاشي، محمد بن مسعود
الملاحم، عربي.
76. محمدابن ابي‏عمير (م.217ق.)
الملاحم، عربي (به نقل از: رجال النجاشي، ص326).
77. ابن المنادي، ابوالحسن، احمد بن جعفر بن محمد (م.336ق.)
الملاحم، 151ص، عربي (خطي).
78. مولانا، سيد علي (م.1392ق.)
الملاحم، چاپ چهارم، تبريز، آسيا، 1399ق، 115 ص، فارسي، جيبي.
79. انصاري زنجاني، ابراهيم (معاصر)
ملاحم القرآن، چاپ اول، قم، بي‏نا، 1400ق، 135ص، عربي، وزيري.
80. موسوي زنجاني، ميرزا ابوالقاسم بن ميرزا کاظم (م.1292ق)
ملاحم القرآن، عربي، خطي.
81. سيد ابن طاووس، رضي‏الدين ابوالقاسم علي بن موسي، (م.664 ق.)
الملاحم والفتن في ظهور الغائب المنتظر، چاپ پنجم، منشورات رضي، قم، 1398ق، 224ص، رقعي.
شايان ذکر است که اين کتاب با نام التشريف بالمنن نيز به چاپ رسيده است.
82. چاپ ديگر کتاب: چاپ اول، 1408ق، بيروت، مؤسسه اعلمي، 204ص، وزيري.
83. سيد ابن طاووس، ابوالقاسم‏علي‏بن‏موسي (م.664ق.)
الملاحم والفتن، يا فتنه‏ها و آشوبهاي آخر الزمان ترجمه محمد جواد نجفي، چاپ اول، تهران، کتابفروشي اسلاميه، تهران، 230ص، فارسي، رقعي.
84. طوسي، محمد بن قاسم
الملاحم والفتن و ما اصاب السلف و يصيب الخلف من المحن، عربي (به نقل از: معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص117).
85. همداني طاوه‏اي، شيخ محمد حسين
الملاحم، يا علائم آخرالزمان، قم، کتابفروشي صحفي، 1383ق، 111 ص، فارسي، جيبي.
86. خادمي شيرازي، محمد (معاصر)
نشانه‏هاي ظهور او، چاپ اول، قم، مؤلف، 1371ش، 220ص، فارسي، وزيري.
87. عليزاده، مهدي (معاصر)
نشانه‏هاي يار و چکامه انتظار، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، 153ص، 1379ش، فارسي، رقعي.
88. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء (م.774ق.)
نهاية البداية والنهاية، 2ج، تحقيق شيخ محمد فهيم ابوعبيّه، چاپ اول، عربستان، مکتبة النصر الجديدة، رياض، 1968م، 400   391ص، عربي، وزيري.
89. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل (م.774ق.)
النهاية، فتن و أهوال آخرالزمان، چاپ اول 1410ق، قاهره، التراث الاسلامي، 372ص، عربي، وزيري.
90. ابن‏کثير دمشقي، حافظ ابوالفداء اسماعيل
النهاية في الفتن والملاحم، تحقيق: محمد احمد عبدالعزيز، 2ج، بيروت، دارالجيل، بي‏تا. 440 439ص، عربي، وزيري.
91. ميرجهاني، سيد حسن (م.1413ق.)
نوائب الدهور في علائم الظهور، 4ج، چاپ دوم، تهران، کتابخانه صدر، 1369ش، تهران، 460 456  319ص، فارسي، وزيري.
92. سادات مدني، سيدعلي‏اصغر (معاصر)

 

لینک ثابت

خرالزمان دارای نشانه هایی است که در اصطلاح به آن ها" علائم آخرالزمان" گفته می شود. علاوه بر اصطلاح رایج" علائم آخرالزمان" در فرهنگ مسلمانان، اصطلاح مشابه دیگری است که از آن به " اشراط الساعة" یاد می شود. اگرچه این اصطلاح به علائم وقوع قیامت اختصاص دارد، ولی از بررسی روایاتی که زیر این عنوان در کتاب های حدیثی ذکر شده است، به دست می آید که محتوای سخنان، مطالب مشترک فراوانی با روایات آخرالزمان دارد و بسیاری از نشانه ها در هر دو دسته روایات ذکرشده است. البته اصطلاح دوم نزد اهل سنت و اصطلاح نخست نزد شیعیان شایع تر و رایج تر است. همانگونه که اشاره شد، این دوره دارای ویژگی هایی است که در روایات اسلامی از آن یاد شده است. برخی از آن خصوصیات که در آستانه ظهور به خوبی قابل مشاهده است، عبارتند از: 1- فراموش کردن دین:پیامبراکرم(ص) آنگاه که به توصیف زندگی مردم در دوران آخرالزمان می پردازد، اینگونه می فرماید: " برای مردم روزگاری فرا می رسد که دین و آئین آن ها در همّ هایشان است و همت آن ها شکم هایشان و قبله آن ها زنانشان می باشد. رکوع و سجودشان برای مال دنیاست، در حیرت و مستی خواهند بود و نه مسلمانند و نه نصرانی." 2- دنیا پرستی:از دیگر ویژگی های آخرالزمان، غوطه ور شدن مردم در دنیا و دنیا پرستی است. رسول گرامی اسلام(ص) در این باره فرموده اند: " به زودی زمانی بر امت من می آید که در آن زمان درون آن ها پلید می شود ولی ظاهر آن ها به طمع دنیا آراسته می گردد. به آنچه در پیشگاه خداوند است دل نمی بندند، دین آن ها ریا، و [تظاهر] است، خوف از خدا به دلشان راه نیاید[ و خداوند آن ها را به عذابی فراگیر دچار سازد و به این صورت که ] آن ها خداوند را همچون آدم غرق شده می خوانند و خداوند دعایشان را مستجاب نمی کند." 3- فتنه های بزرگ:از دیگر ویژگی های عصر آخرالزمان، ظهور و بروز امتحانات بزرگ الهی است که بسیاری از انسان های سست ایمان در این آزمایش های الهی مردود و عده ای که ایمان در تمام وجودشان رسوخ کرده، موفق بیرون می آیند. ابوخالد کابلی از امام سجاد(ع) نقل می کند که آن حضرت فرمود: " ای اباخالد! هر آینه فتنه هایی همچون قطعه های شب تار[ در راه است] و فرا خواهد رسید که هرگز کسی [ از آن] نجات نخواهد یافت مگر کسی که خداوند از او پیمان گرفته است و ایشان چراغ های هدایت و چشمه ساران دانشند." آری کسی که در ریزش فتنه، سرایمان را به سلامت در برد، کاری کارستان کرده است که پیامبر اکرم از آن سوی اعصار و قرون از دیدن ایشان در شگفت آمده به علی(ع) چنین فرمود: ای علی! بدان که شگفت آورترین مردم در ایمان و بزرگترین آنان در یقین مردمی می باشند که در آخرالزمان واقع شده اند، پیغمبر را ملاقات نکرده اند و از امام خود محجوبند و همانا به نوشته- که خط سیاهی بر صفحه سفید است- ایمان آورده اند."

لینک ثابت
قرآن و پايان تاريخ بشر به مقتضاي حُب ذات و طبيعت جست‏وجوگر خود همواره به سرانجام دنيا مي‏انديشد و اکنون که فقر و فساد، ظلم و ستم، تبعيض و ناجوانمردي، استعمار و استثمار، انحصارطلبي قطب سلطه گر و صدها و هزاران پديده نا ميمون فرهنگي، سياسي و اقتصادي و اجتماعي به صورت وحشتناکي بر جوامع بشري چنگ انداخته و عرصه را بر انسان‏هاي آزاديخواه و طالب حداقل حقوق انساني تنگ نموده، اين سؤال که آينده جهان و پايان تاريخ چگونه خواهد بود از اهميت ويژه برخوردار است. و اهميت بيشتر آن زماني روشن‏تر مي‏گردد که به اين نکته توجه داشته باشيم که بشر در دوران اوج شکوفايي علمي، صنعتي و تکنولوژي است و اين همه رشد و ترقي نه تنها مشکلي از بشر خسته از جنگ‏ها و خونريزي‏ها، اضطراب‏ها و تشويش‏ها، نامردمي‏ها و تبعيض‏ها برطرف نساخته، که مايه تورّم مشکلات و تشديد دردهاي او گرديده است. اکنون بايد بگوييم اين حق آدمي است که بداند بشر در سير قهقرايي به گرداب فلاکت و بدبختي افکنده خواهد شد يا با آينده‏اي روشن و عصري طلايي که آدمي به حقوق انساني خود مي‏رسد و به سعادت و فلاح دست مي‏يابد مواجه مي‏شود. دانستن هر يک از اين دو پاسخ فقط رفع يکي از مشکلات فکري او نيست بلکه نوع جهت‏گيري او را در زندگي معين خواهد کرد و او را از خمودگي و سستي، يأس و افسردگي، اضطراب و پريشاني، انحطاط و سقوط خارج ساخته به انساني پرتکاپو و فعال، اميدوار به آينده، صبور، مقاوم و ترقي خواه تبديل خواهد کرد. همه اديان الهي و بيشتر مکاتب بشري، درباره پايان تاريخ، اظهار نظر کرده‏اند. در همه پيش‏گويي‏هاي [1] مربوط به آخرالزمان، خبرهاي وحشتناک و نگران‏کننده‏اي وجود دارد؛ ولي اغلب بر اين امر اتّفاق نظر [2] است که پايان کار بشر، روشن و سعادت‏آميز است. در تمام فرقه‏ها و [3] مذاهب اسلامي، کم و بيش سرانجام سعادت‏مند بشر پيش‏بيني شده است. [4] در متون زرتشتي (از آيين‏هاي باستان) به صراحت از دوره طلايي بشر در پايان جهان ياد شده که به آشوب‏ها و بلاهاي بسيار مسبوق خواهد بود و با ظهور واپسين منجي (سوشيانس) محقّق مي‏شود. در آيين هندوان نيز هر [5] دوره انساني به چهار قسمت تقسيم شده که قسمت چهارم آن، مظهر غروب و افول تدريجي معنويت اوّليه است و از آن، به عصر ظلمت (Kali Yuga) تعبير مي‏شود؛ سپس منجي بشر ظاهر شده و با فروپاشي جوامع انساني و ازبين رفتن شرارت‏ها، دوره‏اي نو آغاز مي‏گردد. در متون بودايي نيز از اين [6] دوره، سخن به ميان آمده است. در [7] اديان ابراهيمي، بيش از آيين‏ها و مکاتب ديگر بر دوره طلايي بشر در پايان تاريخ، تأکيد شده است. در عهد عتيق، برقراري سعادت و عدالت در سرتاسر جهان پيش‏بيني شده که به وسيله «مشيح» محقّق مي‏شود. در [8] عهد جديد نيز به اين مطلب پرداخته شده و مکاشفه يوحنا به طور کامل به [9] حوادث ناگوار آخرالزمان، اختصاص يافته و در پايان آن، به برقراري صلح و آرامش جهان تحت حاکميت مؤمنان اشاره شده است. در ميان مکاتب [10] بشري، پيش‏بيني «مارکس» از مدينه کمونيستي همراه با کمون نهايي ايجاد شده، تصويري از جامعه بي‏طبقه و بي‏نياز از دولت را ارائه مي‏دهد. [11] . پيش‏بيني‏هاي «رنه‏گنون» (عبدالواحد يحيي) از افول و فروپاشي تمدّن مادّي غرب و ظهور مجدّد حقّ و حقيقت که با نظر به داده‏هاي آيين‏هاي باستان و اديان ابراهيمي ارائه شده خبر مي‏دهد. نظريّه پايان تاريخ [12] «فوکوياما» پيروزي نهايي نظام غربي و حاکميّت ابدي آن بر سرتاسر جهان را پيش‏بيني کرده است و نظريّه [13] «برخورد تمدّن‏ها» از «هانتينگتون»، جنگ جهاني تمدّن‏ها و نظم جهاني نوين براساس مرزهاي تمدّني را در پايان اين دوره از جهان، پيش‏بيني مي‏کند. [14] . ديدگاه کلي قرآن درباره پايان تاريخ ديدگاه قرآن درباره سرانجام بشر، ديدگاهي خوش‏بينانه بود و پايان دنيا، پاياني روشن و سعادت آميز دانسته شده است. سرانجامِ سعادت‏مند جهان، همان تحقّق کامل غرض آفرينش انسان‏ها است که چيزي جز عبادت خداوند نخواهد بود: «و مَا خَلَقتُ الجِنَّ والإِنسَ إِلَّا لِيَعبدونَ.» (ذاريات (51)، 56). عبوديّت الهي در سطوح گوناگون فردي و اجتماعي آن، براساس برنامه‏ريزي خداوند و در چارچوب اصل اختيار واقع شده و غالب انسان‏ها از آن بهره‏مند مي‏شوند: «وَعدَ اللَّهُ الَّذينَ ءَامَنوا مِنکُم وعَمِلوا الصَّلِحتِ لَيَستخلِفنَّهُم فِي‏الأَرضِ... ولَُيمَکِّننَّ لَهُم دِينَهُم الَّذِي ارتَضي لَهُم و لَيُبدِّلنَّهُم مِن بَعدِ خَوفهِم‏أَمناً يَعبُدونَنِي لَايُشرِکونَ بِي شَيئاً» (نور (24)،55). «هُو الَّذِي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدي وَدِينِ الحَقّ لِيُظهِرَهُ عَلَي‏الدِّينِ کُلِّهِ.» (توبه (9)،33؛ فتح (48)،28؛ صف (61)،9) [1] . آيات ناظر به آينده جوامع انساني، بر عنصر خوش‏بيني در جريان کلّي نظام طبيعت و طرد عنصر بدبيني درباره پايان کار بشر تأکيد ورزيده، به نوعي فلسفه تاريخ براساس سير صعودي و تکاملي آن اشاره دارد. از [2] نگاه اسلام، دين با پشت سر گذاشتن مراحل مختلف، در کامل‏ترين شکل خود به بشر عرضه شده: «اَليَومَ أَکمَلتُ لَکُم دِينَکُم و أَتمَمتُ عَليکُم نِعمَتي و رَضيتُ لَکُم الإِسلمَ دِيناً» (مائده (5)،3). و همواره با انتقال از جامعه‏اي به جامعه ديگر شکوفاتر مي‏گردد: «مَنْ يَرتدَّ مِنکُم عَن دِينِه فَسوفَ يأتِي اللّهُ بِقَومٍ يُحِبُّهم و يُحِبّونَه». (مائده (5)،54) [3] . خداوند از پيامبران گذشته، پيمان گرفته که به پيامبر خاتم (ص) ايمان‏آورده، به‏او ياري رسانند (آل عمران (3)،81) بنابراين، تمام نبوت‏ها و شرايع پيشين، مقدمه و پيش درآمد شريعت ختميّه‏اند. از ظاهر برخي [4] آيات، چون: «والسَّبقونَ السَّبقونَ - أُولئِکَ المُقرَّبونَ... - ثُلَّةٌ مِن الأَوَّلينَ - وَ قَليلٌ مِن الأَخِرين» (واقعه (56)،10 - 13 و 14). و نيز بعضي روايات برمي‏آيد که [5] پيشينيان از مردم آخرالزمان، فضيلت و مرتبه بالاتري داشته‏اند؛ امّا اهل [6] تفسير، سبقت گرفتگان را پيامبران و اصحابشان دانسته و سبقت را فضيلتي براي اقوام گذشته نشمرده‏اند؛ زيرا طبيعي است که اصحاب پيامبر (ص)، نسبت به تمام پيامبران ديگر و اصحابشان بسيار کم‏تر باشند؛ البته [7] رواياتي نيز حاکي از نسخ آيه مزبور نقل شده که درست به نظر [8] نمي‏رسد؛ و به دليل سطح بالاي [9] معرفت مردم آخرالزمان معجزات حسّي اقوام گذشته، جاي خود را در اسلام به معجزه عقلي و علمي (قرآن) داده و وحي قرآني، با سخن از قرائت [10] و علم و قلم، آغاز مي‏شود: «اِقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِي خَلَقَ - خَلَقَ الإِنسنَ مِن عَلَقٍ - اِقرَأ و رَبُّکَ الأَکرَمُ - الَّذِي عَلَّمَ بِالقَلمِ - عَلَّمَ الإِنسنَ ما لَم يَعلَم». (علق (96)، 1 - 5). و قرآن، از دوره ماقبل اسلام، به عنوان عصر جاهليت در مقابل عصر علم و خرد ياد مي‏کند: «الجَهِليَّةِ الأُولَي» (احزاب (33)،33). [11] . از اين رو، طبق روايات، سوره توحيد و شش آيه آغازين سوره حديد، براي اقوامي در آخرالزمان نازل شده که در کاوش‏هاي ديني، از اقوام پيشين ژرف‏انديش‏تر و دقيق‏ترند. در [12] روايات متعدد ديگر نيز دوره آخرالزمان و مردم آن، به رغم وقوع فتنه‏ها و آشوب‏هاي بسيار، بهترين زمان و بهترين مردم شناسانده شده‏اند؛ بنابراين، ميان ديدگاه [13] خوشبينانه اسلام درباره پايان تاريخ و ظهور آفت‏هاي اجتماعي بسيار در آن دوره، هيچ گونه تنافي وجود ندارد. برخي از پيامبران نيز به دليل فضيلت مردم آخرالزمان، از خداوند خواسته‏اند که نام و راهشان در ميان آنان جاويد بماند. (شعراء (26)،84) قرآن، امت [14] پيامبر را معتدل‏ترين و در نتيجه کامل‏ترين: «و کَذلِکَ جَعلنکُم أُمَّةً وَسَطاً» (بقره (2)،143). [15] . و بهترين امّت: «خَيرَ أُمَّةٍ اُخرِجَت لِلنَّاسِ» (آل عمران (3)،110). معرفي مي‏کند؛ بر همين اساس، [16] خوارق عادت در آخرالزمان به کمترين ميزان رسيده و خداوند از طريق سنت‏هاي طبيعي تاريخ، جوامع بشري را با آزمايش‏هاي مختلف به حدي از بلوغ، شعور و تجربه مي‏رساند که زمينه حکومت جهاني صالحان مهيا شود و بر اساس سنّت هميشگي [17] خويش، مؤمنان را بر همه موانع چيره ساخته، به فتح و پيروزي پايدار مي‏رساند: «إِنَّهُم لَهمُ المَنصُورونَ - و إِنَّ جُندَنا لَهُم الغَلِبون». (صافات (37)،172 و 173). [18] . از مجموعه مباحث گذشته مي‏توان نتيجه گرفت که دوره اسلامي، همان دوره آخرالزمان است که تحقق کامل ديدگاه مثبت اسلام درباره پايان تاريخ، در عصر ظهور امام مهدي (عج) به وقوع خواهد پيوست. نشانه‏ها و رخدادهاي مهم آخرالزمان ختم نبوت و نزول واپسين شريعت که با ظهور پيامبر اسلام تحقق يافت، نخستين نشانه پايان تاريخ به شمار مي‏رود؛ لذا مفسران، مقصود [1] ازنشانه‏هاي قيامت‏رادر آيه ذيل، بعثت پيامبر (ص) دانسته‏اند که نسبت به عمر جهان، فاصله بسيار کمي تا قيامت دارد: [2] . «فَهَل يَنظُرونَ إِلاَّ السَّاعَةَ أَن تَأتِيَهُم بَغتَهً فَقَد جَاءَ أَشراطُها». (محمد (47)،18) در آخرالزمان وقايع فراوان ديگري نيز پيش‏بيني شده که بيشتر به دوره پاياني آن (مقارن با ظهور حضرت مهدي) مربوط مي‏شود: 1. بحران معنويّت: پيش از ظهور امام زمان (عج) جوّ حاکم بر جهان، جوّ ستم، گناه و فساد خواهد بود: «اِقتَربَ لِلنَّاسِ حِسابُهُم و هُم فِي غَفلَةٍ مُعرِضون.» (انبياء (21)، 1). در اين آيه، مردم آخرالزمان، به غفلت و اعراض از خداوند، متّصف شده‏اند. در روايات نيز منظور از [3] اشراط الساعة که در آيه 18 سوره محمد (47) به آن اشاره شده، رواج بيش از حدّ کفر، فسق و ظلم دانسته شده و موارد متعدّدي از آن بر شمرده شده‏است. [4] . 2. وقوع اختلاف‏ها و درگيري‏هاي بسيار: يکي از نشانه‏هاي آخرالزمان، اختلاف‏ها و درگيري‏هاي فراوان ميان گروه‏هاي گوناگون است: «فَاختَلفَ الأَحزابُ مِن بَينهِم فَويلٌ لِلَّذينَ کَفَروا مِن مَشهَدِ يَومٍ عَظِيم.» (مريم (19)، 37) روايات، اين آيه را به ظهور فرقه‏هاي مختلف در جهان اسلام مربوط دانسته‏اند که در آخرالزمان پديد آمده، موجب اختلاف‏هاي بسيار خواهند شد. آيه «يَلبِسَکُم شِيَعًا و يُذِيقَ [5] بَعضَکُم بَأسَ بَعض» (انعام (6)، 65) نيز به وقوع اختلاف‏ها و قتل و کشتار در آخرالزمان تفسير شده است. بر [6] اساس روايتي، آيه «ولَنبلونَّکم بشي‏ءٍ مِن الخَوف و الجُوع و نَقصٍ من الأَمولِ و الأَنفُس...» (بقره (2)،155) به ترس و ناامني، گرسنگي و قحطي و فقر و کشتار در آخرالزمان اشاره دارد. [7] . 3. ظهور دجّال: درهرسه دين آسماني يهود، مسيحيت واسلام، ظهورفاسدترين ومخرّب‏ترين جريان منحط در طول تاريخ، پيش بيني و از خطر آن پرهيز داده شده است. دجّال [8] که تجسّم کفر، فريب و گمراهي است، در آخرالزمان ظاهر شده، مردم را به پرستش خويش مي‏خواند. برخي از مفسّران، تفسير آيه «لَخلقُ السّموتِ والأرض أکبرُ مِن خَلقِ النّاسِ» (غافر (40)،57) را به ظهور دجّال ناظر دانسته‏اند که درديد مردم، عظيم‏ترين موجود جلوه مي‏کند؛ در حالي که [9] خداوند، او را از بسياري مخلوقات ديگر کوچک‏تر مي‏شمارد. سرانجام اين [10] پديده به دست عيسي (ع) محو و نابود خواهد شد. [11] . 4. وقوع مصائب: برخي از آيات عذاب بر کافران و گنه‏کاران آخرالزمان که نزول عذاب را انکار مي‏کنند؛ تطبيق داده شده است: «إن أتکُم عَذابُهُ بَيَتاً أَو نَهاراً مَا ذَا يَستَعجِلُ مِنهُ الُمجرِمونَ». (يونس (10)،50) «فَإِذا نَزلَ بِسَاحَتهِم فَساءَ صَباحُ المُنذرين». (صافات (37)،177). [12] . با استفاده از آيه 65 انعام (6)، برخي از اين عذاب‏ها بدين شرح گزارش شده‏اند: صدايي هراسناک و دود در آسمان و حاکمان ستمگر: «قُل هُو القادِرُ عَلي أَن يَبعَثَ عَليکُم عَذاباً مِن فَوقِکُم»، فرو رفتن برخي انسان‏ها در زمين. «أَو مِن تَحتِ أَرجُلِکُم»، اختلافات بسيار در دين، «أَو يَلبِسَکُم شِيَعاً» قتل و کشتار «و يُذِيقَ بَعضَکُم بَأسَ بَعض». در اين دوره زماني، ترس و ناامني، [13] گرسنگي و قحطي و فقر و کشتار نيز بسيار رخ خواهد داد: «وَ لَنبلُونَّکُم بِشَي‏ءٍ مِنَ الْخَوفِ والْجُوعِ و نَقصٍ مِن الأَمولِ وَالأَنفُس....». [14] . 5. خروج سفياني: بيشتر مفسّران، از ظهور لشکري طغيانگر که در «آخرالزمان در کشورهاي اسلامي به ستم و تعدّي پرداخته، سرانجام در صحرايي بيرون از مکّه، گرفتار عذاب الهي مي‏شوند»، خبر داده و آيه «ولَو تَري إِذ فَزِعُوا فَلَا فَوتَ و أُخِذوا مِن مَکانٍ قَرِيب» (سبأ (34)،51) را درباره آن لشکر دانسته‏اند. در روايات شيعه و سنّي، نام رهبر اين لشکر، سفياني ذکر شده است. آيه «أَفأَمِنَ‏الَّذينَ مَکَروا السَّيَِّاتِ [15] أَن يَخسِفَ اللّهُ بِهِمُ الأَرضَ....» (نحل (16)، 45) نيز که توطئه‏گران را به فرو رفتن در زمين تهديد مي‏کند، بر لشکر سفياني تطبيق داده شده است. آيه [16] «...ءَامِنوا بِما نَزَّلنا مُصَدِّقًا لِما مَعَکُم مِن قَبلِ أَن نَطمِسَ وُجوهًا فَنَرُدَّها عَلي أَدبارِهَا» (نساء (4)، 47) نيز درباره بازماندگان لشکر سفياني تأويل شده که صورت‏هايشان معکوس گشته، پشت سرشان قرار مي‏گيرد. [17] . 6. نداي آسماني: بنابر روايات شيعه، جبرئيل نخستين کسي است که‏با امام‏زمان (عج) بيعت کرده و با صدايي بلند به گونه‏اي که به گوش همه جهانيان برسد، اين آيه را تلاوت مي‏کند: «أَتي أَمرُ اللّهِ فَلَا تَستَعجِلُوهُ؛ فرمان خدا رسيد؛ پس ديگر شتاب مکنيد». (نحل (16)، 1). [18] . آيه «وَاستَمِع يَومَ يُنادِ المُنادِ مِن مَکانٍ قَريبٍ - يَومَ يَسمَعونَ الصَّيحَةَ بِالحَقِّ ذلِکَ يَومُ الخُروجِ» (ق (50)،42-41) نيز به اين حادثه، تأويل شده است. [19] . 7. ظهور منجي بزرگ بشر: مهم‏ترين رخداد آخرالزمان، ظهور دوازدهمين امام شيعيان براي رهايي انسان‏هاست: «جَاءَ الحَقُّ و زَهقَ البطِلُ إِنَّ الباطِلَ کانَ زَهوقًا.» (اسراء (17)، 81) اين آيه که از پيروزي چشمگير حق بر باطل سخن مي‏گويد، در روايات به ظهور مهدي (عج) تأويل شده است. [20] «أَينَ ما تَکونُوا يَأتِ بِکُمُ اللّهُ جَمِيعًا» نيز بر ياران نخستين مهدي (عج) که خداوند آنان را گرداگرد حضرت حاضر مي‏سازد، تطبيق داده شده است. آيه «فَإِن يَکفُربِها هؤُلَاءِ فَقَد وَکَّلنا [21] بِها قَومًا لَيسوا بِها بِکفرين» [22] (انعام (6)،89) نيز چنين است. 8. نزول عيسي (ع): يکي از رخدادهاي آخرالزمان، فرود آمدن عيسي (ع) از آسمان است: «و إِنَّه لَعِلمٌ لِلسَّاعَةِ فَلاتَمتَرُنَّ بِها» (زخرف (43)، 61)، «وإِن مِن أَهلِ الکِتبِ إِلَّا لَيُؤمِنَنَّ بِه قَبلَ مَوتِهِ.» (نساء (4)، 159) مفسّران با استفاده از اين آيات، ظهور دوباره عيسي (ع) در آخرالزمان راپيش‏بيني کرده‏اند و در روايات نيز تصريح [23] شده که وي در بيت‏المقدّس به نماز جماعت امام‏زمان (عج) اقتدا و در جنگ‏هاي ايشان نيز شرکت خواهد کرد. براساس اين تفسير، فرود آمدن [24] عيسي (ع) از آسمان، يکي از نشانه‏هاي نزديکي قيامت شمرده شده و از ايمان آوردن همه اهل کتاب به حضرت عيسي (ع) در آخرالزمان که يکي از فرماندهان امام‏زمان به شمار مي‏رود، خبر داده شده است. 9. خروج جنبنده‏اي از زمين: قرآن با رمز و ابهام از خروج جنبده‏اي حکايت مي‏کند که هنگام رويگرداني مردم از معنويّت،از زمين خارج شده، با مردم سخن مي‏گويد. «و إِذا وَقعَ القَولُ [25] عَلَيهِم أَخرَجنا لَهُم دابَّةً مِنَ الأَرضِ تُکَلِّمُهُم أَنَّ النَّاسَ کَانوا بَِايتِنا لَايُوقِنون». (نمل/27، 82) در تفاسير، مطالب بسياري درباره اين موجود شگفت بيان شده که تا حدّ [26] بسياري غير واقعي و بي‏اساس به نظر مي‏رسد و در ظاهر برگرفته از منابع [27] اسرائيلي است. [28] . 10. هجوم يأجوج و مأجوج: قومي وحشي و فاسد با تخريب سدّ ذوالقرنين، در اندک زماني سرتاسر جهان را پر از ظلم و فساد خواهد کرد تا آن که بنابر روايات، در عصر ظهور مهدي، به طور کلّي از بين خواهد رفت: «حَتَّي إِذا فُتِحَت يَأجوجُ و مَأجوجُ و [29] هُم مِن کُلِّ حَدَبٍ يَنسِلون.» (انبياء (21)،96) برخي، يأجوج و مأجوج را يکي از نژادهاي انساني، با صفات ظاهري خاص يا موجوداتي خارق‏العاده دانسته‏اند که از پشت مانعي مادّي خارج شده، به کشتار مردم و تخريب منابع طبيعي خواهند پرداخت. برخي [30] ديگر نيز آنان را نمادي از يک تمدّن مادّي مخرّب شمرده‏اند که سدّ معنويِ ساخته شده به دست پيامبران را منهدم و حيات طبيعي و معنوي را بر کره زمين تهديد خواهد کرد؛ در هر حال، [31] بيش‏تر مفسّران با استناد به آيه «وَ تَرَکنَا بَعضَهُم يومَئِذٍ يَموجُ فِي بَعضٍ و نُفِخَ فِي‏الصُّورِ فَجَمَعنهم جَمعًا» (کهف (18)، 99) که بنابر قول مشهور، به هجوم آنان اشاره داشته و بي‏درنگ از قيامت سخن به ميان آورده، آن را از نشانه‏هاي متّصل به قيامت شمرده‏اند و سخن از بازگشت برخي اقوام گذشته را هنگام خروج يأجوج و مأجوج مربوط به قيامت دانسته‏اند: «و حَرَامٌ عَلي قَريَةٍ أَهلَکنها [32] أَنَّهُم لَايَرجِعونَ - حَتَّي إِذا فُتِحَت يَأجوجُ و....» (انبياء (21)، 95 و 96) برخي ديگر، اين حادثه را به استناد روايات بسيار، به دوران ظهور مربوط دانسته و اشاره [33] به بازگشت برخي اقوام را به مسأله «رجعت» ارتباط داده‏اند. [34] . 11. رجعت: در آخرالزمان برخي از نيکوکاران و بدکاران زمان‏هاي گذشته، دوباره زنده مي‏شوند. «وَ يَومَ نَحشُرُ مِن کُلِّ أُمَّةٍ فَوجاً مِمَّن يُکَذِّبُ بَِايتِنا.» (نمل (27)، 83) اين آيه فقط به برانگيخته شدن عدّه‏اي از مکذّبان و نه همه آن‏ها اشاره کرده؛ بدين جهت، روايات و مفسّران شيعه، ميان مصداق اين آيه و قيامت، تفاوت قائل شده و آيه را به آخرالزمان مربوط دانسته‏اند که عدّه‏اي از نيکوکاران و بدکاران اعصار گذشته، زنده شده، هر يک نتيجه دنيايي اعمال خويش را خواهد ديد. مرگ و زندگي [35] دوباره: «رَبَّنا أَمَتَّنا اثنَتَينِ و أَحيَيتَنَا اثنَتَينِ» (غافر (40)، 11)، عذاب پيش از عذاب [36] بزرگ: «و لَنُذيقَنَّهُم مِنَ العَذابِ الأَدنَي دُونَ العَذابِ الأَکبَر» (سجده (32)، 21)، [37] . ظهور بندگان پيکارجو پيش از قيامت: «فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولهُما بَعَثنا عَلَيکُم عِباداً لَنا أُولِي بَأسٍ شَديد» (اسراء (17)،5)، ميثاق [38] پيامبران با خداوند براي ايمان آوردن و ياري رساندن به پيامبراسلام: «و إِذ أَخَذَ اللّهُ مِيثقَ النَّبِيّينَ... لَتُؤمِنُنَّ بِه و لَتَنصُرنَّهُ» (آل‏عمران (3)،81) و منّت الهي بر [39] مستضعفان تاريخ: «و نُريدُ أَن نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ استُضعِفوا فِي الأَرضِ و نَجعلَهُم أَئِمَّةً و نَجعَلَهُم الورِثين.» (قصص (28)،5) [40] . همگي به رجعت، تفسير و تأويل شده‏اند؛ با اين حال در تفسير آيات پيشين، آراي ديگري نيز گفته شده است. [41] . 12. صلح و آرامش پايدار در سرتاسر جهان: پس از پيروزي حضرت مهدي (عج) و يارانش، آرامش و معنويّت بر جهان حاکم خواهد شد:«وَعَدَ اللّهُ الَّذينَ ءَامَنوا... وَ لَيُبدِّلَنَّهُم مِن بَعدِ خَوفِهِم أَمناً....» (نور (24)، 55)، «إِنَّ الأَرضَ لِلّهِ يُورِثُها مَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ و العقِبَةُ لِلمُتَّقين» (اعراف (7)،128)، «و قتِلوهُم حَتَّي لَاتَکونَ فِتنةٌ و يَکونَ الدِّينُ کُلُّهُ لِلّه» (انفال (8)، 39)، «لِيُحِقَّ الحَقَّ و يُبطِلَ البطِلَ.» (انفال (8)، 8) اين آيات و آيات ديگر که از ميراث‏بري صالحان و مستضعفان و جانشيني آنان در زمين ياد مي‏کند (انبياء (21)،105؛ اعراف (7)، 137؛ قصص (28)، 5) همگي بيان‏گر اين واقعيّتند که سرنوشت اين جهان، پس از جهادي الهي به امامت امام‏زمان (عج)، سرانجام به دست مؤمنان افتاده و جهانيان همگي در سايه حکومت حضرت در صلح و معنويّت به سرخواهند برد. افزون بر اين، تحقّق [42] کامل آيات «وَ لَه أَسلَمَ مَن فِي‏السَّموتِ و الأَرضِ» (آل‏عمران (3)، 83) و «يُحيِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» (حديد (57)،17) و «اليَومَ يَئِسَ الَّذينَ کَفروا مِن دِينِکُم فَلاتَخشَوهُم وَ اخشَون» (مائده (5)، 3) و «يَومئذٍ يَفرُح‏المؤمِنونَ - بِنَصرِاللّهِ...» (روم (30)، 4و 5) نيز در اين دوره زماني دانسته شده است. در آن هنگام، همه [43] نعمت‏هاي آسمان و زمين بر آن‏ها نازل و از آسايش و سعادت کامل بهره‏مند خواهند شد: «لَفَتحنَا عَليهِم بَرکتٍ مِنَ السَّماءِ والأَرضِ....» (اعراف (7)، 96) [44] . چون اين مردم در سايه حکومت حضرت مهدي به بالاترين حدّ رشد و بلوغ مي‏رسند، بدين ترتيب، خلافت انسان بر زمين به کامل‏ترين حدّ خود خواهد رسيد؛ در عين حال، وجود مقدّس امام معصوم (امام مهدي يا امامان ديگر هنگام رجعت) تا قيامت در دنيا حضور داشته، جامعه انساني هيچ‏گاه از حضورشان بي‏نياز نمي‏شود. [45] .
لینک ثابت
عقل‏ و آخرالزمان عقل با تمام شکوه، عظمت و جايگاه برجسته‏اي که در حيات انسان دارد، موهبتي است از جانب خداوند و حقيقتي ست‏با دو چهره: چهره اقبال به حق و چهره ادبار به حق. چهره اقبال عقل، در سعي و تلاش انسان براي اتصال به حق، و ايمان به غيب تجلي کرده و ارتباط انسان را با لازمان و ابديت تحقق مي‏بخشد. اما، چهره ادبار او به حق، با وقوع در زمان (عصر) و زيان (خسر) ترسيم شده و با اغواي شيطان استمرار يافته است. اين عقل ادبار که - جايگاه نفوذ شيطان است، با زمان گره خورده و تاريخ بشري را رقم زده - اکنون پس از پشت‏سرنهادن فراز و نشيبهاي بسيار، در آستانه پايان خود قرار دارد و چون عقل به پايان رسد، زمان فاني به پايان مي‏رسد و آخرالزمان يعني آخرالعقل. تعارض دروني عقل ادبار امروزه پس از عبور از پيچ و خم قرنها، کسب تجارب فراوان، پس از پشت‏سر نهادن تحولات دوران پرماجراي خلق و وضع که اوج شکوفايي و اقتدار او بوده است، و بعد از پيمودن تمام راههايي که محتمل بود بتواند استقلال و سيطره فراگير و دائمي او را تامين کند و براي انسان معرض از حق، مدينه فاضله و بهشت زميني بسازد؛ بيش از هميشه آشکارا و برملا شده است. نشان هويدايي اين تعارض، نوانديشي و نوآوري پرشتاب عقل است. چاره‏انديشي بي‏وقفه عقل واقع در بحران، حکايت از سرگشتگي و اضطراب دروني او مي‏کند. اين بحران سخن از پايان عقلانيت و سقوط نهايي او دارد. به اين نکته بايد توجه کرد که تحولات و تطورات عقل با نوآوريهاي او تفاوت دارد. عقل در درون آن دو دوران کلي خود - دوران کشف و دوران وضع - ادوار و اعصار مختلفي را تجربه کرده و منازل بسياري را پشت‏سر نهاده است. تطور عقل يعني خروج اضطراري او از يک منزل - بر اثر رسيدن به بن‏بست - و ورودش به منزلي ديگر ونوآوريهاي او يعني تلاش براي مستورکردن بحران دروني يک منزل. امروز عقل قرن بيستم پس از عبور از آخرين دوره تحول دوران‏وضع و جعل، در ميانه بحراني همه‏جانبه و فراگير گرفتار آمده است. نوانديشي و نوآوري مدام و لحظه به لحظه او نه حکايت ازشادابي و خرمي که نشان از ويراني و آشفتگي دارد. او بايد مدام پاسخگوي پرسشها، تقاضاها و توقعات فزاينده باشد و از اين رو همواره بايد امر جديدي ارائه کند و براي اين تجدد دائم، به کشفيات علمي و اطلاعات تجربي تازه نيازمند است و همين علم و اطلاع روزافزون - و محصولات آن - بر شتاب زمان افزوده است. و در نتيجه روز و ماه و سال امروز سرعت و شتابي بمراتب بيشتر و افزونتر از روزها و سالهاي قرون گذشته دارد. زمان در گرداب سرعتي‏تب‏آلوده‏وشتابي‏سرسام‏آور افتاده و بي‏مقصد و کور بر گرد خود مي‏چرخد و با سرعت تمام به پايان خود نزديک مي‏شود. پايان زمان يعني به نهايت رسيدن تمام راههاي مولود علم و ادراک بشري؛ و آخرالزمان يعني آخرالعقل. آنجا که عقل ادبار - پس از هزاران سال تلاش و جد و جهد براي معماري بناي استقلال انسان و انفکاک او از حق - به بن‏بست مي‏رسد، زمان فاني نيز بي‏وجه مي‏شود و ضرورت وجودي خود را از دست مي‏دهد. همپا و همراه عقل، زمان نيز خسته و فرسوده مي‏گردد. با اين عقل فرسوده و از نفس‏افتاده، و درون اين زمان ناتوان و هويت از کف داده، چهره خسران آدمي بيشتر و بيشتر هويدا مي‏شود. در چنين وضعيتي است که ماهيت فسادانگيز و فسق‏افروز ادبار به حق، عيان و حقيقت عقل و زمان برملا خواهد شد. تاريخ عقل ادبار، سراسر جهل مضاعف و مشدد در باب حقايق هستي بوده است. پافشاري او بر اين جهل زمخت، بر امتداد تاريخ و بر حجابهاي او افزوده است. اکنون اين عقل پس از طي دوره تجدد، در زائده‏اي پس از تجدد قرار گرفته، بناي ايمان به عقل متزلزل شده و پايه‏هاي عمارت و امارت عقلانيت در حال فروريختن است. غايت و نهايت عقلانيت که اعتراف به جهل و اقرار به ناداني يعني خروج از ظلمت جهل مرکب است، امروز در حال تحقق است. در اين نقطه پاياني که تمام استعدادهاي عقل فعليت‏يافته و همه بذرهاي نهفته در ذاتش شکفته شده و به برگ و بار نشسته و عقل نتوانسته آرمانشهر موعود را در زمين بيافريند، و بت عقل در دل آدميان شکسته، و آنان رفته‏رفته به وادي جهل بسيط قدم نهاده‏اند و دو راه در برابر آنان گشوده است. اين دوره نهايي، در حقيقت تبلور کل دوره‏هايي است که از آغاز تاريخ در برابر انسان وجود داشته و انسان امروز وارث آن شده است. اين دوره، دوره خاک و خداست؛ يکي از آنها آخرين مرتبه هبوط آدمي از خدا به خاک يعني سقوط و انحطاط نهايي او را متحقق مي‏کند و ديگري آخرين سرمنزل صعود انسان از خاک به خداست. اين دوره، دوره آخرالزمان است و هر يک از آنها آخرين خطوط سيماي دوگانه بشري را ترسيم مي‏کند و جملات پاياني، و سرنوشت دو کتاب را رقم مي‏زند. کتاب ادبار، غفلت، خسران، زمان، شيطان، جبر و اضطرار و صحيفه عشق، ايمان، تفکر، آزادي، عمل صالح و انتظار. اين دوره، دوره فراگيري است که تمام راههاي موجود، در ذيل يکي ازآن دو حل و هضم مي‏شود و مندرج است. اين دو راه عبارتند از: راه شرق و راه غرب. مرادم شرق و غرب جغرافيايي نيست. راه شرق و حکمت مشرقي و ايمان يعني راه اقبال و به شمس حقيقت، رويکرد به نور، توجه به حق، شستشوي خويش در کوثر عشق و ايمان، زدودن و ستردن غبار جهل و ملال با زلال وصال، و گشودن روزنه‏هاي دنياي انسان به ساحت غيب. و راه غرب و تعقل مغربي يعني راه افول و غروب خورشيد حقيقت، ادبار به نور، نيست‏انگاري و رويکرد به عدم، و گام‏زدن در راهي که به سوي اضطرار مطلق - که تجسد نهايي جبر خشن تاريخ است - منتهي مي‏شود. راه غرب راهي است که به پايان قرن بيستم رسيده و در تدارک ورودي پرهول و هراس به قرن بيست‏ويکم است. راه غرب را قرن بيستمي‏ها مي‏روند و آنها کساني هستند که يک رويداد موازي عظيم در تاريخ عقل را نديده انگاشته‏اند؛ يعني ظهور پيامبر اسلام را. اگر اين نظريه را بپذيريم که حضور پيامبران در طول تاريخ، پديده‏اي است مقارن و موازي با تحولات عقل - تا به عنوان حجتهاي ظاهري، مردم هر عصر را دسگيري و بر مکر شيطان آگاه کنند - در آن صورت نديده گرفتن آخرين پيامبر، مولود غفلت و ناآگاهي از سازوکار حرکت عقل در تاريخ و بي‏توجهي به آخرين تحولات اساسي عقل، و مؤدي به توغل در عقل‏زدگي و استمرار بخشيدن به راهي است که ادبار به حق را در پايان قرن بيستم تحويل قرن بيست و يکم مي‏دهد. فرهنگ و اخلاق مسلط قرن بيستمي، فرهنگ گسست تام و تمام از حق، و در واقع فرهنگ بي‏فرهنگي است؛ فرهنگ و اخلاقي است که يک حقيقت ره‏آموز و سرنوشت‏ساز را در تاريخ، مسکوت نهاده و بدين ترتيب هويت تاريخي خود را گم کرده است و از اين رو براي جبران اين‏خسارت‏عظيم،به‏سلطه‏جويي و اقتدارطلبي گراييده و با نيروهاي اهريمني معامله کرده است؛ يعني نفيس‏ترين و ضروري‏ترين لوازم حيات و گرانبهاترين اموري که براي ادامه حيات انساني خود به آنها نياز مبرم داشته، فروخته و با بهاي ناچيز و ثمن‏بخسي که از اين راه به کف آورده، به ابتياع علم و اطلاعات و ابزار و ادواتي پرداخته است که بتواند اقتدار او را تامين، و شکنندگي و آسيب‏پذيري‏اش را در برابر صدها خطر و بليه‏اي که در کمين اوست، ترميم کند، غافل از اينکه در اين داد و ستد از يک سو فقط ابزار و وسايل حيات را به کف آورده و اصل حيات انساني خود را از دست داده و از سوي ديگر دل به قدرت و سلطه‏اي خوش کرده که چون حقيقي نيست، يعني از آبشخور قدرت لايزال حق سيراب نشده بل مولود سراب قدرت اهريمني است و آدمي پيش از پرکردن ظرف وجودي خود از حق، آن را تملک کرده، تبديل به کابوسي مخوف گرديده و آدمي را محکوم قدرت دست‏پرورده خود ساخته است. راه غرب، راه جبر تاريخ و اضطرار و درماندگي ذاتي عقل ادبار است. در اين راه چون آدمي محکوم قدرت اهريمني است که هيچ اراده و اختياري از خود ندارد. در اينجا انسان بسته زنجير زمان است و براي کسي که در غل حرکت تاريخ گرفتار افتاده، آينده نيز همانند گذشته بسته و ضروري است. براي کسي که در راه اعراض از حق گام مي‏زند، هيچ افقي جز هيچستان لم‏يزرع انحطاط و فسق وجود ندارد. براي راهيان راه غرب، عالم با همه وسعت مسدود است و زمين با تمام گستردگي، تنگ و تاريک و مظلم. در چنين وضعيتي عقل تنزل مي‏کند و نشانه‏هاي اين تنزل را مي‏توان در رويکرد عقل به واقعيتهاي حقير و پست مشاهده کرد. عقلي که در اوج آسمانها پرواز مي‏کرد و ترانه مابعدالطبيعه مي‏سرود و در زمين و زمان پر مي‏کشيد و کل حوزه ادراک را زير بال و پر داشت، چنان به حضيض ذلت و حقارت فرود آمده که سر از بستر خواب،مطالعه وکندوکاودرابتدايي‏ترين غرايز انسان در آورده است. آيينه اين حقارت و آشفتگي، زبان است. سراسيمگي، سرگشتگي و بي‏هويتي عقل و زمان را در آيينه زبان به عيان مي‏توان مشاهده کرد. زبان بي‏هويت، تلاش مي‏کند که زيان برملاشده آدمي را همچنان پنهان دارد. زيبايي، رعنايي، هنر، تقويت صوت، امواج، صنعت، علوم، پرگويي، اسراف در مصرف الفاظ و هر چيز ديگر، به خدمت زبان درآمده تا او بتواند خسران وقوع انسان در شتاب مهارگسيخته زمان را مستور کند؛ اما زبان نيز همانند زمان و عقل، پير و شکسته و فرتوت شده و قادر نيست ماهيت‏خسران را در پوششهاي رنگارنگ خوشبختي پنهان کند و بر زخم اضطراب و التهاب انسان، مرهمي نهد. ديگر هيچ قدرت بشري نمي‏تواند در برابر سيل سدشکسته انحطاط مقاومت کند. آلودگي و فساد با شتابي روزافزون سراسر کره زمين را تهديد مي‏کند و در خشکي و دريا پيش مي‏رود و محيط زيست جسماني و روحاني بشر را به زير سلطه خود مي‏کشد و هيچ نقطه‏اي در امان نيست. زمان و مکان آلوده گناه و فسق آدميزاده شده، همه چيز محکوم آن گرديده و غايت‏سياه تاريخ نزديک به تحقق است. کساني که ديدگاه شيعي در باب غايت تاريخ را بدبيني مي‏دانند از يک طرف چشمانشان را بسته‏اند و آنچه را اتفاق افتاده است نمي‏بينند و از طرف ديگر، از پيش قضاوت کرده‏اند و مي‏خواهند که ما خوشبينانه به پايان تاريخ بنگريم. وقتي از اقتدار انفعالي و فراگير انسان بر خاک سخن مي‏رود، در حقيقت، نغمه شوم حکومت و سيطره خاک بر انسان سروده شده است. آنچه شيعه مي‏گويد نه بدبيني است، نه خوشبيني و نه واقع‏بيني؛ چرا که اين گونه نگريستنها همه در حيطه انفعال و خضوع در برابر خاک معني دارد. قول شيعه بر اساس حق‏بيني است؛ يعني اگر نبود تشعشع حکمت ايماني و اگر نبود نظرکردن در پرتو انوار الهي - که به ما جهاني ديگر را نشان مي‏دهد و با ما سخن از عوالم غيب مي‏گويد که رهرو غرب از آن بيگانه است و ما را دعوت به ماندن در دخمه دنياي مشهود مي‏کند - هر کس تمايل داشت که مسحور و مجذوب دستاوردهاي پرجذبه بشر شود، به سمت تمتع، التذاذ، کامجويي و خوشبختي رود، فارغ از هر دغدغه فکري به ستايش و تعظيم‏محصولات علمي برخيزد و تفکر و ايمان را در معبد شرايع علمي و سياسي رنگارنگ قرباني کند. ساده‏ترين و هموارترين راه، راه غرب است. همه چيز مهياست، و همه دواعي و سوائق، ما را بدانسو مي‏خواند و سوق مي‏دهد. گام‏زدن در اين راه، رفتن در جهت جريان آب است، هيچ نگراني و انديشه‏اي نمي‏طلبد، آوازه و شهرتش جهانگير، و انقياد و تسليم در برابر او باب روز است و مطلوب و مورد پسند اکثر مردم. راه غرب راه توغل در تکثير و فرورفتن مدام در کثرات است. پشت‏کردن به نور و دورشدن از آن، اقتدا به کثرت سايه‏هاست و مؤدي به اصالت دادن به کثرات اشباح و اظلال، و اعراض از وحدت را در پي دارد. کسي که در اين راه قدم برمي‏دارد، از آنجا که چشمي کثرت‏بين دارد، حل تمام مسائل و مشکلات را تنها در ميانه کثرات مي‏جويد و در واقع تمام کوشش او مصروف تکثير و تقطيع عالم و تکه‏تکه کردن حقيقت است. قرن بيستمي‏ها در هياهوي کثرت فرو رفته و قادر نيستند کثرت را با وحدت جمع کنند و در زير لايه‏هاي کثرات جاري، بستر واحد اين جريان را ببينند، تا آنجا که تبديل به انسانهاي يک‏چشمي شده‏اند و چشم ديگر خود را از کف داده‏اند؛ چشم راست را. از نشانه‏هاي آخرالزمان ظهور دجال است؛ دجالي که چشم راستش ممسوح است و از ميان رفته و چشم چپ او بر پيشاني‏اش جاي دارد. راه شرق اما راه قرن پانزدهم است. تقويم راستين مشرقيان که سطر سطر صحيفه حيات، فرهنگ، تفکر، اخلاق، عشق و ايمان راهيان مشرق با آن رقم خورده، تقويم هجري قمري است. اين تقويم، تقويم کساني است که آگاهانه در شب تاريک و مظلم، و يلداي بلند حيات بشري مي‏زيند و در غياب خورشيد حق، دل با اشراق و بازتاب آن، خوش مي‏دارند؛ با قمر. اين راه، راهي است ناهموار و پرسنگلاخ که رهرو در هيچ قدمش از سنگ‏اندازي شياطين در امان نيست و پيمودنش بي‏عنايت‏حق، مقدور، نه. همتي مردانه مي‏طلبد، سينه‏اي به پهناي آسمان، قلبي گشوده به آفاق هستي، شوقي پرکشيده تاستيغ غيب، عزمي استوار، و عشق و صبوري و ايماني که بتوان هر بلايي را در اين راه تحمل کرد. قرن پانزدهمي‏ها مستضعفان زمين‏اند و وارثان لمعات آفتاب حق. آنان - گرچه در نظر قرن بيستمي‏ها بي‏فرهنگ، بي‏تاريخ، بي‏هويت، و اهل واپس‏ماندگي‏اند اما - در حقيقت پيشروان راه نجات انسان‏اند و اگر قدر و قيمت‏خود را بدانند، مرعوب يا مفتون شکوه و رعنايي مغربيان نشوند، والاييهاي خويش را بيابند و به خويشتن بازگردند، براي امروز سرگشته و فرداي سردرگم راهيان راه غرب، بايد فرهنگ، ادب، اخلاق، تفکر، عشق و ايمان به ارمغان ببرند. راه شرق، راه انتظار است؛ رهرو اين راه همواره منتظر است و چشم به راه خورشيد. مي‏داند که در غياب خورشيد زندگي مي‏کند؛ و در عين حال مي‏داند که حتي در اين شب ظلماني اگر خورشيد نمي‏بود او نمي‏توانست تنفس کند. خورشيد غايب است نه معدوم؛ و اين را کسي در مي‏يابد که شبها سر به آسمان بردارد و بازتاب آن را نظاره کند. انتظار يعني آگاهي از جايگاه وجودي انسان - ميان خاک و خدا - و عمل متناسب با آن در عصر غيبت. انتظار، نماز وجودي عصر غيبت است. انتظار، تجلي ايمان و تقواست. انتظار يعني انفتاح و انسداد؛ انفتاح در برابر غيب که نتيجه‏اش تذکر، تفکر و ياد آفتاب است؛ و انسداد در برابر تمام امور و عواملي که مي‏کوشند تا ما همواره شب‏زدگان شبستان تاريخ بمانيم، تاريکي و ظلمت‏حاکم بر غياب خورشيد را باور کنيم و ماه و ستاره را نديده انگاريم. انتظار يعني پرکردن جام نگاه از خم عشق و اشتياق، و قبول و انفعال در برابر حق، و فاعليت و حاکميت‏بر هر آنجه دون مرتبه انسان است. انتظار اوج عصيان و سرکشي عقل اقبال در مقابل دنياي محدود متناهي و حقير علم و ادراک بشري، و مقتضيات زمان و زمانه است. انتظار، دل‏سپردن به امام زمان و دل بريدن از ماموم زمان است. راه شرق، راه آزادي تاريخ است. آزادي انسان تنها با پشتوانه ايمان به غيب تحقق مي‏يابد و آنجا که متکاي ايمان به غيب نباشد و آدمي فقط در گستره علم و اطلاع خود زندگي کند، هر گونه سخن از آزادي فريب و سرابي بيش نيست. از اين رو حريت و آزادي حقيقي انسان تنها در راه شرق مي‏تواند متحقق شود و در آن راه است که او از هر قيد و بندي رها مي‏گردد الا عبوديت‏حق. به تبع آزادي انسان در راه شرق و در انتظار حقيقت، تاريخ نيز از غل و زنجير جبر و اضطرار آزاد مي‏شود. در اين ساحت است که گذشته نيز همانند آينده مفتوح و باز است. ايمان به غيب و انتظار عصر غيبت همچون نفخ صوري در گذشته مرده و بيجان مي‏دمد. گذشته جان مي‏گيرد، زنده مي‏شود، معني مي‏يابد، از گور نمناک و تاريک جبر عقل ادبار و زمان فاني و گذرا برمي‏خيزد، با ابديت و لازمان پيوند مي‏خورد و رجعت مي‏کند و باز مي‏گردد. در حوزه عقل اقبال، گذشته‏اي مطلقا بسته و مسدود وجود ندارد. در دامنه‏هاي عقل اقبال، حتي گذشته‏هاي دور را مي‏توان آبياري کرد تا جوانه زند، رشد کند و به برگ و بار نشيند. همين جا بحث‏سنت و تجدد قابل طرح است. در برخي از اذهان ممکن است چنين نشسته باشد که سنت‏يعني هر آنچه مشمول مرور زمان قرار گرفته است. چيزي که در چرخه زمان و بر اثر تحول دوران پديد مي‏آيد، نبايد بر آن نام سنت نهاد هرچند قرنها از تولدش بگذرد. سنت چيزي است که از جريان تجدد و تصرف بيرون است. آنچه در زمان پديد آمده و متعلق علم و ادراک بشري بوده به مرور زمان، پير، کهنسال و فرتوت مي‏شود و هيچگاه قابل بازگشت نيست و نمي‏توان آن را تکرار کرد. وقتي سخن از بازگشت‏به سنت‏به ميان مي‏آيد هرگز نبايد به معناي بازگشت‏به برهه‏اي از زمان گذشته و مقتضيات آن باشد. بازگشت‏به سنت‏يعني بازگشت‏به آن چيزي که با ابديت انسان، و حيث نامتناهي‏اش - که متجلي در پيام پيام‏آوران است - مرتبط و پيوسته است تا بتوان او را از قيد و سلسله امور دايم التجدد و متصرم نجات بخشد؛ و تا بتوان او را به بدايت‏ها هدايت کرد و بدين معني، سنت تحول و تبدل ندارد. اگر قرار باشد کسي به سنت‏هاي زماني بازگردد، در اين صورت همه سنتهاي گذشته در «گذشته بودن‏» مساوي‏اند و ترجيح يکي از آنها، ترجيح بلامرجح است. وقتي صحبت از قرن پانزدهم به ميان مي‏آيد، يعني قرني که هرکس در آن زندگي مي‏کند و نفس مي‏کشد وابسته به سنتي است‏برخاسته از يک مبدا ابدي و لايتغير. خود اين مبدا گرچه به لحاظ ظاهري و به موازات رشد، شکوفايي و تحولات عقلاني بشر، ادامه و استمرار يک سنت‏بي‏بديل است که از آغاز هبوط آدم شروع شده، لذا خود اين مبدا نيز داراي مبادي است، اما در باطن، مبدا اين سنت - يعني سنت قرن پانزدهمي - مبداالمبادي است؛ يعني وقتي گل آدم را مي‏سرشتند، آب اين گل را از آن سرچشمه برداشتند. پيامبري پيامبر خاتم پيش از آدميت آدم بود. بنابراين سنت قرن پانزدهم سنت وجودي انسان، يعني استمرار سنتي است که همه پيامبران، صالحان، متفکران، حکيمان و شاعران آزاده در طول تاريخ به آن سنت تعلق دارند. اينان در حقيقت ابيات قصيده بلند عشق، ايمان و آزادي‏اند که هميشه از ناحيه مقتدران و خودکامگان تاريخ ادبار مورد ستم و جفا بوده‏اند. با تمام تحولات و تطورات و دگرگونيهايي که در طول تاريخ عقل ادبار به وقوع پيوسته و با آنکه چهره‏هاي ادبار، داراي اشکال و اطوار متعدد، متنوع و بي‏شمار بوده‏اند، سيماي برجستگان اهل ايمان و مناديان اقبال به حق همواره يکسان و لايتغير بوده و يک سخن بيش نداشته‏اند. اينان همواره غريب، تنها، آواره و مظلوم بوده‏اند. معشوق و محبوب اهل ايمان، و مقصد و مراد از همه منظومه‏هاي عاشقانه و تمام تغزلات و مغازلات هم اينانند. اينان غرباي تاريخ‏اند و مجنون براي غربت آنها گريه مي‏کند. اين خط غربت تاريخي از آغاز هبوط آدم تا امروز، يعني تا قرن پانزدهم ادامه دارد؛ و تا زمان و زمانيات، و عقلانيت و تاريخيت‏بر سرنوشت‏بشر حکومت مي‏کند، غرباي تاريخ در غيبت‏اند. اوج غربت‏حقيقت، امام زمان است که نه تنها در ميان مامومان زمان و منکران، بل در ميانه معتقدان به او نيز غريب است. امروز حقيقت در نهايت غربت و تنها به سر مي‏برد. آنگاه که امام زمان، يعني کسي که نه تابع و خادم زمان بل متبوع و مخدوم زمان است، ظهور کند، زمام زمان را در دست مي‏گيرد و اين بي‏پناه مهارگسيخته ملتهب را از شتاب و جنون نجات مي‏دهد، تا آرام و قرار يابد. وقتي زمان بيقرار، قرار يافت و دست در دستان امام خويش نهاد، تمام غرباي تاريخ - همه پيامبران، امامان، صالحان و ابرار - رجعت‏خواهند کرد و معناي نهفته و مستور تاريخ آشکار و عيان خواهد شد. اينک آنکه خود را از قبله عشاق مي‏داند و دريافته است که از اين جمع، مهجور و دور مانده، بايد به بوي قبله اين قبيله بنالد و به سوي آن نماز گزارد. چو از قبيله عشاق مانده‏اي مهجور دلا تو مرغ فغاني، به بوي قبله بنال والحمد لله اولا و آخرا والسلام علي خليفة الله في ارضه حجة بن الحسن العسکري عليهما السلام.
لینک ثابت

نشانه های پس از ظهور حضرت حجه بی الحسن (عج)

بیعت یاران پس از آنكه حضرت گفتار خويش را به پايان مي‏برند، شرطه‏هاي حرم تلاش مي‏كنند كه ايشان را همانند نفس زكيه به شهادت برسانند يا حداقل اسير كنند كه اصحاب حضرت، قدم پيش نهاده، شرّ آنها را از امام(ع) دفع مي‏كنند. جناب جبرئيل هم پشت به كعبه به عنوان اولين نفر با امام(ع) بيعت مي‏كند و پس از او، سيصدوسيزده تن يار حضرت و ديگر ياوران با ايشان عهد و پيمان مي‏بندند. امام صادق(ع) به مفضل‌بن عمر فرمودند: «اي مفضل! حضرت مهدي(ع) پشتش را به حرم مي‏كند و دستش را كه سفيدي خيره كننده‏اي دارد، جهت بيعت دراز مي‏كند و مي‏فرمايد: اين دست خدا و از سوي خدا و به فرمان خداست و سپس اين آيه را تلاوت مي‏كنند: «آنها كه با تو بيعت مي‏كنند، در حقيقت با خدا بيعت كرده‏اند، دست قدرت الهي مافوق قدرت آنهاست و هر كه بيعتش را بشكند به ضرر خودش است». اوّلين كسي كه دست حضرت(ع) را مي‏بوسد، جبرئيل است و به دنبال او، ملائكه و نجباي اجنّه و سپس برگزيدگان. مردم هنگام صبح در مكه مي‌پرسند: اين مردي كه اطراف كعبه است، كيست؟ و اين جمعيتي كه با او هستند كيانند و آن نشانة بي‏سابقه‏اي كه ديشب ديديم چه بود؟ كه اين جريان حوالي طلوع آفتاب اتفاق مي‏افتد».

محمدبن مسلم نيز از آن حضرت نقل كرده كه فرمودند: «گويي جبرئيل كه به صورت پرنده‏اي سفيد درآمده، اولين مخلوق خداوند است كه با آن حضرت بيعت مي‏كند و پس از آن، سيصدوسيزده نفر بيعت خواهند كرد. هر كه در اين مسير امتحان خود را پس داده باشد، در آن ساعت مي‏آيد، كه برخي در رختخواب‏شان ناپديد مي‏شوند كه حضرت علي(ع) فرمودند: «ناپديد شدگان در رختخواب‏هايشان» و اين گفتة الهي است: «در خيرات با هم مسابقه دهيد كه هر كجا باشيد، خداوند همة شما را مي‏آورد».

مفادّ اين پيمان نامه و بيعت را حضرت علي(ع) چنين بيان كرده‏اند: «از يارانش پيمان مي‏گيرد كه: دزدي، زنا و فحاشي به هيچ مسلماني نكنند، خون كسي را به ناحق نريزند، به حريم ديگران جفا و تجاوز نكنند، به خانه‏اي حمله نبرند، تنها به حق و به جا، افراد را بزنند، هيچ طلا، نقره، گندم يا جويي را [براي خويش] انبار نكنند، مال يتيم را نخورند، به آنچه نمي‏دانند شهادت ندهند، هيچ مسجدي را خراب نكنند، آنچه را كه مست كننده است، ننوشند، خز و ابريشم نپوشند، در مقابل طلا سر فرود نياورند، راه را نبندند و ناامن نكنند، همجنس‏بازي نكنند، گندم و جو را انبار نكنند، به كم، راضي و طرفدار پاكي و گريزان از نجاسات باشند، امر به معروف و نهي از منكر كنند، لباس‏هاي خشن بپوشند و خاك را متّكاي خويش سازند و آن‏گونه كه شايستة خداوند است در راهش جهاد كنند. آن حضرت خود نيز متعهد مي‏شود كه همانند آنها قدم برداشته، لباس بپوشد و سوار مركب شود و آنگونه باشد كه آنها مي‏خواهند و به كم راضي باشد و به كمك خداوند متعال جهان را همان‌طور كه از جور پر شده است، از عدالت آكنده سازد، خداوند را آنگونه كه شايسته است عبادت كند و هيچ حاجب و درباني اختيار نكند».

پس از اتمام مراسم بيعت، جبرئيل برخاسته، به نام حضرت در دنيا بانگ مي‏زند. ابان بن تغلب از امام صادق(ع)، روايت كرده است: «اولين كسي كه با حضرت مهدي(ع) بيعت مي‏كند جبرئيل است. به صورت پرنده‏اي سفيد رنگ فرود آمده، با ايشان بيعت مي‏كند. سپس يك پايش را روي كعبه و پاي ديگرش را روي بيت‏المقدس مي‏نهد و با صدايي گويا و فصيح ندا در مي‏دهد: فرمان خداوند رسيد، دربارة آن شتاب نكنيد».

پس از بیعت جناب جبرئیل(ع) دیگران نیز با آن حضرت(ع) بیعت کرده، مهیای اقدامات جهانی می‌شوند.

3ـ2. فراخوان لایة دوم یاران (سپاه ده هزار نفری): مفضل بن عمر از امام صادق(ع) چنين روايت كرده است: «خداوند متعال جبرئيل را مي‏فرستد تا اينكه به نزد او بيايد؛ بر حجر اسماعيل در نزديك كعبه فرود آمده، به او مي‏گويد: به چه دعوت مي‏كني؟ حضرت مهدي(ع) او را باخبر كرده، جبرئيل پاسخ مي‌دهد: من اولين كسي هستم كه با تو بيعت مي‏كنم، دستت را دراز كن. پس دستش را بر دست حضرت [به نشان بيعت] مي‏كشد. سيصد و اندي مرد هم به نزد او مي‏آيند و با او بيعت مي‏كنند. او هم آنقدر در مكه مي‏ماند كه ده‏هزار نفر اصحابش جمع شوند و پس از آن به سوي مدينه حركت مي‏كند».

3ـ 3. خسف بیدا: یکی از نشانه‌های حتمی و قطعی ظهور که‌اندکی پس از اعلان جهانی (صيحه) اتفاق مي‌افتد، فرورفتن بخشی از سپاه سفیانی در بیابانی نزدیک مکه است. حديفـ[ بن يمان از وجود مقدس پيامبراكرم(ص) نقل مي‏كند: «... سپاه دوم وارد مدينه مي‏شوند و سه شبانه‏روز آنجا را تاراج مي‏كنند. سپس به قصد مكه از آن شهر خارج مي‏شوند تا اينكه به بيابان (بيداء) مي‏رسند. خداوند متعال جبرئيل را مي‏فرستد و به او مي‏گويد: برو آنها را محو كن. او هم ضربه‏اي با پايش به زمين مي‌زند و خداوند متعال آنها را در زمين فرو مي‏برد. جز دو نفر از آنها نجات نمي‏يابند كه هر دو از قبيلة جهينه هستند و براي همين گفته‏اند خبر يقيني و مسلّم نزد جهينه‏اي‏هاست. سپس حضرت اين آية قرآن كريم را تلاوت كردند: «ولوتري إذ فزعوا...».

3ـ4. حرکت به سمت مدینه: بعد از وقوع حادثة فرو رفتن لشکريان سفياني، روايات نقش نظاميِ ديگري را براي سفياني در حجاز ذکر نمي‌کند، با توجه به اينکه اين ماجرا پايان‌بخش نقش او در حجاز خواهد بود. اما احتمال دارد نيروهايي براي او در مدينه باقي بماند که با قواي حکومت (خاندان فلان) کار زار کند و روايات خاطرنشان مي‌سازد که حضرت مهدي(ع) پس از معجزة فرو رفتن قواي دشمن، با سپاه خود که متشکّل از چند ده هزار نفر رزمنده است براي آزاد سازي مدينه راهي آنجا شده، با دشمنان خود در آنجا درگير مي‌شود. به هر حال آن حضرت مهدي(ع) مدينه را فتح و حجاز را آزاد و نيروهاي دشمن را منکوب مي‌سازد و لشکر سفياني هر کجا که روياروي او باشد، از حجاز تا عراق و شام، شکست مي‌خورد. روايات يک نبرد يا بيشتر را ياد مي‌کند که در عراق بين لشکر سفياني از طرفي و سپاهيان مهدي(ع) و ياران خراساني وي از ناحية ديگر اتفاق مي‌افتد.

3ـ 5. حرکت به سمت عراق و بقیة نقاط جهان: امام(ع) پس از بازپس‌گیری شبه جزیره، رو به منطقة بین‌النهرین و عراق نموده، با همراهی ایرانیان این منطقه را از سفیانیان بازپس می‌گیرند.

حضرت باقر(ع) فرمود: «قائم ما، نهضت خويش را از مکه آغاز مي‌كند. پرچم و شمشير رسول خدا(ص) و ديگر نشانه‌هاي پيامبر و درخشش گفتار محمدي(ص) با اوست. پس از نماز شامگاه فرياد بر مي‌آورد: اي مردم! شما که در ديدگاه خدا و زير فرمان و ارادة او هستيد، به هوش باشيد. به خدا ايمان آوريد که پيامبران را با مشعل کتاب و قانون و برهان‌هاي روشن، فرستاده است. خدا شما را فرمان مي‌دهد که براي او شريک قرار ندهيد و پاسدار دين و گفتار پيامبر باشيد. زنده بداريد آنچه را قرآن زنده کرده است و نابود سازيد آنچه را قرآن از بين برده است. قلبتان به خاطر هدايت و نجات گمراهان بتپد. من شما را به سوي خدا و پيامبر مي‌خوانم، که برنامه‌هاي قرآن را اجرا کنيد. باطل را بکوبيد و راه و روش پيامبر را به پا داريد. پس از اين گفتار، يارانش که 313 نفر مي‌باشند، مانند ابر‌هاي پراکندة پاييزي، به هم مي‌پيوندند. آنها مرداني هستند که در شب به راز و نياز با خدا زنده‌اند و در روز، شيران بيشة شجاعت‌اند. خداوند نخست حجاز را براي او مي‌گشايد و او زندانيان بني‌هاشم را آزاد مي‌سازد، پرچم‌هاي سياه کوفه به زير مي‌آيد، و به عنوان نشانة بيعت، به سوي امام قائم فرستاده مي‌شود. در اين هنگام است که امام سپاه را به شرق و غرب جهان مي‌فرستد تا بيداد و بيدادگران را ريشه‌کن سازند، و کشورها براي او گشوده مي‌گردد و به دست او استانبول (دروازة غرب) فتح مي‌شود».

4. دورة استقرار حکومت جهانی

پایتخت حکومت جهانی امام عصر(ع) مسجد کوفه خواهد بود امّا این امر باعث كاستن از رونق حج نخواهد شد. در منابع روایی دربارة کراهت سکونت در شهر مکّه گفت‌وگو به میان آمده که علل متعددی برای آن می‌توان برشمرد، اما از همه مهم‌تر و قابل فهم تر برای مردم زمانی خواهد بود که طیّ الارض،طیّ الهواء و طیّ الماء یک اتفاق عادی خواهد شد و بسیاری از مردم جهان با استفاده از این توانایی‌ها مي‌توانند مسافت‌های طولانی را طی کنند. علاوه بر اين، حتی طیّ طریق عادی با چنان امنیتی خواهد بود که یک زن بدون آنکه دچار مشکلی شود و کسی متعرض او شود، مسير شام تا حجاز را پیاده در می‌نوردد و به بیت الله الحرام می‌رسد. به همین دلیل در ایام حج، شهر مکه مملو از جمعیت خواهد بود؛ از همین‌رو امام عصر(ع) قوانین خاصی را برای زوّار و حجّاج وضع می‌کنند که از آن جمله می‌توان به ممنوعیت خواندن نماز مستحبی در مسجد الحرام اشاره کرد تا بقیه بتوانند به اعمال واجب خود برسند.

 

نشانه های زمان ظهور حضرت حجه بن الحسن (عج)

مهم‌ترین حادثه ای که در این ایام اتفاق مي‌افتد ظهور امام عصر(ع) است.
صیحة آسمانی و ظهور اصغر: پیش از این، در مقالة «از ظهور تا قیامت» به تفصیل دربارة آغاز و زمان ظهور امام عصر(ع) سخن گفته‌ایم. در اینجا به اجمال یادآور مي‌شويم كه، ظهور امام(ع) با صیحة آسمانی جناب جبرئیل، فرشتة آسماني در بامدادان بیست و سوم ماه مبارک آغاز شده و عده‌ای محدود از یاران و اطرافیان حضرت از این موضوع با خبر می‌شوند و نام و یاد ایشان بر زبان‌ها جاری شده، مردم از این موضوع با هم به گفت‌و‌گو مي‌پردازند. دربارة مکان و مسکن امام عصر(ع) در این روزها، روایات سخنی نگفته‌اند اما با توجه به آنکه پس از اطلاع سفیانی از اینکه ایشان در مدینه هستند و به این شهر حمله‌ور می‌شوند، می‌توان گفت: این روزها امام(ع) در مدینه‌اند و به برقراری رابطه و مذاکره با اطرافیان و آشنایان می‌پردازند و پردة حجاب را از رخسار خویش و چشم دیگران برداشته‌اند.

به تصریح برخي از محققان، در شرايطي که به سر مي‌بریم، پروندة کاملی از امام عصر(ع) نزد سیستم‌های اطلاعاتی جهان وجود دارد. با توجه به روایاتی که بیان کنندة شباهت آن حضرت(ع) به رسول خدا(ص) هستند و اوصافی که به زیبایی و دقت دربارة این دو معصوم(ع) در روایات بیان شده است مي‌توان تصویری دقیق از امام عصر(ع) را ترسیم نمود و به دنبال ایشان به جست‌وجو پرداخت.

2ـ 2. وهابیت و تشیع: نکتة بسیار مهمی که پس از ظهور اصغر امام عصر(ع) از روایات مي‌توان برداشت نمود، موضوع تقابل جهانی و گفتمانی تشیع و و‌هابیت است. محتوای صیحة آسمانی و جهانی جناب جبرئیل در بامدادان ظهور، به دفاع از امام عصر(ع) و تشیع و همچنین ندای ابلیس در شامگاه همان روز در دفاع از سفیانی و جریان مشابه وهابیت، می‌تواند این احتمال را به طور جدی به ذهن متبادر مي‌کند که در آن هنگام جریان‌های مختلف فکری شرق و غرب جایگاه چندانی نزد مردم جهان نخواهند داشت و اذهان عمومی مردم به اسلام و دو گرایش غالب شیعی و وهابی معطوف خواهد بود.

ابوحمزه مي‏گويد: از امام باقر(ع) پرسيدم: آيا شورش سفياني از علايم حتمي ظهور است؟ حضرت فرمودند: «آري، ندا هم حتمي است... از حضرت پرسيدم: اين ندا چگونه خواهد بود؟ فرمودند: «يك منادي اول روز ندا مي‏دهد كه حق با آل علي(ع) و شيعيان اوست و در انتهاي روز شيطان ندا مي‏دهد كه حق با عثمان و شيعيان اوست و در اين زمان ياوه‏گويان (باطل‏گرايان) دچار ترديد مي‏شوند».

2ـ3. شهادت نفس زکیه اول و خروج امام از مدینه: از روايات چنين بر مي‌آید که حکومت رو به زوال حجاز در تعقيب بني‌هاشم و پيروانشان در حجاز و به ويژه در مدينه، دست به تلاش و کوشش مي‌زند و جواني را که به عنوان نفس زکيه مي‌باشد تنها به جرم اينکه نامش «محمد بن حسن» است و حضرت مهدي(ع) نزد مردم به اين نام مشهور است، مي‌کشد يا بدين جهت که وي از مؤمنان شايسته‌اي است که با حضرت مهدي(ع) ارتباط دارد: «سپاه سفیانی، مردي را که نامش محمد و خواهرش فاطمه است، تنها به دليل اينکه نام او محمد و نام پدرش حسن است به قتل مي‌رساند»!

در چنين موقعيتي بحراني، امام مهدي ـ روحي فداه ـ مانند حضرت موسي(ع) بيمناک و نگران از مدينه خارج مي‌شود و طبق روايات رسيده، يکي از يارانش آن حضرت را همراهي مي‌کند که نام او در روايتی «منصور» و در روايتي ديگر «منتصر» آمده است. روايتي نیز مي‌گويد: «حضرت مهدي(ع) با ميراث رسول الله، در حالي‌که شمشير او را در دست و زره وي را بر تن و پرچم در دست ديگر و عمامة پيامبر را بر سر و رداي او را در بردارد، از مدينه خارج مي‌گردد».

2ـ4. ظهور اکبر و قیام
الف ـ ورود امام(ع) به مکه: امام(ع) پس از خروج از مدینه به مکه وارد مي‌شوند. مفضل بن عمر در روايت طولاني، از امام صادق(ع) نقل كرده است که فرمود: «سوگند به خدا اي مفضل، گويا اکنون او ـ حضرت مهدي(ع) ـ را مي‌بينيم که وارد مکه مي‌شود، در حالي‌که عمامه‌اي زرد فام بر سر نهاده، کفش مخصوص پيامبر(ص) را پوشيده، چوبدستي او را در دست گرفته و چندين بزغالة لاغر را پيشاپيش خود مي‌برد تا آنها را به خانة خدا مي‌رساند، اما هيچ‌کس او را در آنجا نمي‌شناسد». سند اين روايت ضعيف است، مگر اينکه بسيج شدن تجهيزات و عوامل دشمنان جهت جستجوي آن حضرت و در حالت اختفا و پنهاني به سربردن وي، که شباهت به غيبت صغرا و پنهاني آن دارد، بتواند دلالت اين روايت و مانند آن را جبران کند. در جایی دیگر آمده: «وقتي بازار تجارت کساد، راه‌ها ناامن و فتنه‌ها زياد شود، هفت تن از علماي مناطق مختلف که با هر يک از آنان بيش از سيصد و اندي نفر، دست بيعت داده‌اند، بدون قرار قبلي رهسپار مکه مي‌شوند و در آنجا يکديگر را ملاقات کرده، از هم مي‌پرسند: انگيزة آمدن شما به مکه چيست؟ مي‌گويند: به جست‌وجوي اين مرد آمديم که اميد است اين فتنه‌ها به دست با کفايت او آرام گيرد و خداوند قسطنطنيه را به دست او آزاد نمايد، ما او را با نام خود و نام پدر و مادرش و ويژگي‌هايش مي‌شناسيم. اين هفت دانشمند بر سر اين گفته با يکديگر توافق مي‌کنند و به جستجوي آن حضرت در مکه مي‌پردازند. (او را ديده) از او مي‌پرسند: آيا شما فلاني پسر فلان هستي؟ مي‌گويد: «نه، بلکه من مردي از انصار هستم» تا آنکه از آنها جدا مي‌شود. اوصاف او را براي اهل اطلاع برمي‌شمرند و مي‌گويند: او همان دوست و محبوب شماست که در جستجويش هستيد و اکنون رهسپار مدينه گشته است، در پي او به مدينه مي‌روند ولي او به مکه باز مي‌گردد، به دنبال او به مکه مي‌آيند و او را در مکه مي‌يابند و مي‌پرسند: شما فلاني فرزند فلان هستي و مادر تو فلاني دختر فلان است و دربارة شما اين نشانه‌ها آمده است و شما را يک بار از دست داديم، اکنون دست‌تان را بدهيد تا با شما بيعت کنيم. مي‌گويد: «من صاحب الأمر شما نيستم، من فلاني فرزند فلان انصاري هستم با ما بياييد تا شما را به دوست و محبوبتان راهنمايي کنم»، آنگاه از ايشان جدا مي‌شود و آنها او را در مدينه مي‌جويند ولي او بر عکس خواستة آنها به مکه رفته است. از اين رو به مکه مي‌آيند و حضرت را در کنار رکن مي‌يابند و مي‌گويند: گناه ما و خون‌هاي ما به گردن توست اگر دستت را ندهي که با تو بيعت کنيم، زيرا ارتش سفياني در تعقيب ماست و مردي حرام زاده بر آنها فرمانروايي دارد، آنگاه حضرت بين رکن و مقام مي‌نشيند و دست خود را جهت بيعت به آنان مي‌دهد و با وي بيعت مي‌کنند و خداوند محبت و عشق او را در دل مردم مي‌افکند و با گروهي که شيران روز و زاهدان شب اند به حرکت خود ادامه مي‌دهد».

ب ـ شهادت نفس زکیه (دوم): طبق روايات و وضع اجتماعي و روند آن، هنگام ظهور حضرت مهدي(ع) نيروهاي فعال و مؤثري بدين ترتيب در مکه وجود دارد:

1. حکومت حجاز؛ با وجود ضعفي که دارد نيروهاي خود را جهت روياروئي با ظهور احتمالي آن حضرت بسيج مي‌کند، ظهوري که مسلمانان چشم انتظار آن از مکه هستند و فعاليت‌هاي خود را بدين جهت در موسم حج افزايش مي‌دهند.

2. شبکه‌هاي امنيتي ابر قدرت‌ها؛ که در راستاي تأييد و پشتيباني از حکومت حجاز و نيروهاي سفياني فعاليت مي‌کنند يا به صورت مستقل اوضاع حجاز، به ويژه مکه را مراقب‌اند.

3. نيروهاي امنيتي سفياني؛ که در تعقيب فراريان مدينه از چنگال حکومت وي مي‌باشد و پيوسته اوضاع را جهت ورود لشکر سفياني در موقعيت مناسب، زير نظر داشته تا هرگونه قيام و نهضت امام مهدي(ع) را از ناحية مکه، سرکوب نمايد.

در برابر اين تحرکات مخالف، ناگزير يمني‌ها در مکه و حجاز داراي نقش خواهند بود، به ويژه از آن رو که حکومت زمينه ساز آنها، چند ماه قبل از ظهور تأسيس مي‌شود، همچنان‌که ياران ايراني امام(ع) نيز در مکه حاضر مي‌شوند، بلکه حضرت داراي ياراني از خود مردم حجاز و مکه و حتي بين نيروهاي رژيم حجاز مي‌باشد.

در چنين فضاي موافق و مخالف، امام مهدي ـ ارواحناه فداه ـ برنامة نهضت خويش را از حرم شريف اعلان نموده، بر مکه استيلا پيدا مي‌کند. البته طبيعي است که روايات، جزئيات اين برنامه را مشروحاً بيان نمي‌کند، مگر آن مقدار که در پيروزي انقلاب مقدس، سودمند و مؤثر است يا لااقل ضرر و زياني به بار نياورد.

بارزترين حادثه‌اي که روايات آن را بيان مي‌کند، اين است که حضرت مهدي(ع) در 24 يا 23 ذيحجه يعني پانزده شب پيش از ظهور خويش جواني از ياران و خويشان را جهت ايراد بيانية خود به سوي اهل مکه اعزام مي‌دارد، اما طولي نمي‌کشد بعد از نماز در حالي که پيام حضرت مهدي(ع) يا فرازهايي از آن را براي مردم خوانده، دشمنان به او حمله‌ور شده و به طرز وحشيانه‌اي وي را در داخل مسجد الحرام بين رکن و مقام به قتل مي‌رسانند و اين شهادت فجيع در آسمان و زمين اثر مي‌گذارد.

اين واقعه حرکتي آزمايشي است که فايده‌هاي بسياري را در بر دارد از جمله چهرة درنده خوئي حکّام حجاز و نيروهاي کافر حامي وي را براي مسلمانان آشکار مي‌سازد و نيز اين حادثة تلخ، زمينه را براي نهضت حضرت مهدي(ع) که بيش از دو هفته بعد از آن حادثه طول نخواهد کشيد فراهم مي‌سازد و در اثر اين جنايت وحشيانه و شتاب‌زده، پشيماني و ضعف بر تمام تشکيلات حکومتي آن سامان، سايه مي‌افکند.

خبرهاي مربوط به شهادت اين جوان نيک سرشت در مکه، در منابع شيعه و سني به طور متعدد و در منابع شيعه بيشتر است که نام او را غلام (نوجوان) و نفس زکيه ناميده است و برخي روايات نام وي را محمد بن حسن ذکر کرده. در روايتي مرفوع و طولاني که آن را ابوبصير از امام صادق(ع) نقل کرده، آمده است که فرمود: «قائم به ياران خود مي‌فرمايد: اي دوستان من، اهل مکه مرا نمي‌خواهند ولي من براي اتمام حجت، نمايندة خود را به سوي آنان مي‌فرستم تا آن‌گونه که شايستة من است، حجت را بر آنها تمام کند... از اين‌رو يکي از ياران خود را فرا خوانده، بدو مي‌گويد به مکه برو و اين پيغام را به مردم آن سامان برسان و بگو: اي مردم مکه من پيام‌آور فلاني به سوي شما هستم، که چنين مي‌گويد: ما خاندان رحمت و کانون رسالت و خلافت الهي و از سلالة محمد(ص) و از تبار انبيا مي‌باشيم. از آن زمان که پيامبر ما به ملکوت اعلا پيوست تا امروز در حقّ ما ظلم شد و بر ما ستم‌ها رفت و حقوق مسلم ما پايمال گرديد اينک ما از شما ياري مي‌خواهيم و شما ما را ياري نماييد. وقتي آن جوان اين سخنان را ابلاغ مي‌کند، بر او هجوم مي‌آورند و او را بين رکن و مقام به شهادت مي‌رسانند، او همان «نفس زکيه» است. چون اين خبر به اطلاع امام مي‌رسد به ياران خود مي‌فرمايد: نگفتم به شما که اهل مکه ما را نمي‌خواهند؟ ياران، حضرت را رها نمي‌کنند تا آنکه قيام مي‌نمايد و از کوه طوي با سيصد و سيزده نفر به تعداد رزمندگان جنگ بدر، فرود مي‌آيد تا آنکه وارد مسجدالحرام شده، در مقام ابراهيم چهار رکعت نماز مي‌گزارد و آنگاه به حجرالاسود تکيه مي‌دهد و پس از حمد و ستايش خدا و ذکر نام و ياد پيامبر و درود بر او، لب به سخن مي‌گشايد، به گونه‌اي که کسي از مردم چنين سخن نگفته باشد».

ج ـ سرآغاز قیام: با شهادت نفس زکیه و پیامی که او ابلاغ کرده بود، موضوع ظهور اهمیت و جایگاه بالاتری نسبت به قبل نزد مردم منطقه و جهان پیدا می‌کند. در پی آن، فراخوان گردهم‌آیی سیصد و سیزده یار اصلی و ممتاز امام عصر(ع) داده می‌شود. يونس‏بن ظبيان نقل مي‏كند كه امام صادق(ع) فرمودند: «شب جمعه، خداوند متعال مَلَكي را به آسمان دنيا مي‏فرستد. وقتي كه فجر طلوع كرد، آن ملك بر عرش خدا كه بالاي بيت المعمور قرار گرفته، مي‏نشيند و براي هر كدام از پيامبر، حضرت علي، امام حسن و امام حسين(ع) يك منبر نوراني مي‏گذارد و ايشان هم از آنها بالا مي‏روند و ملائكه و پيامبران و مؤمنان هم در مقابل ايشان جمع مي‏گردند و به دنبال آن درهاي آسمان گشوده مي‏شود و پس از زوال خورشيد (هنگام ظهر) پيامبر(ص) مي‏فرمايند: بار پروردگارا! اين وعده‏اي است كه در كتاب خويش دادي وگفتي: «خداوند به آن دسته از شما كه ايمان آورده و عمل صالح انجام داده‏اند وعده داده است كه آنها را همانند پيشينيان حاكمان زمين و دين مرضيّ خويش كند». پس از ايشان، ملائكه و پيامبران هم، چنان مي‏گويند. آن چهار نور مقدس به سجده مي‏افتند و رسول خدا(ص) مي‏فرمايند: پروردگارا غضب نما كه حريمت دريده شد و برگزيدگانت شهيد و بندگان صالحت خوار گشتند. پس خداوند آنچه را كه بخواهد مي‏كند كه آن روز معلوم است.

د ـ اجتماع لایة اصلی یاران امام(ع): امام علي(ع)در اين زمينه تعبير جالبي دارند که به ما در درک چگونگي اجتماع ياران قائم(ع) ياري مي‌کند. ايشان مي‌فرمايند: «چون وقت آن برسد، آقاي بزرگوار و پيشواي دين مستقر و پا برجا گردد. پس [ياران] نزد آن بزرگوار گرد آيند، چنان‌که پاره‌هاي ابر در فصل پاييز گرد آمده و به هم مي‌پيوندند».

تشبيه جمع شدن ياران آن حضرت به جمع شدن ابرهاي پاييزي، نشان از سرعت اجتماع و به هم پيوستن آنها دارد؛ چنان‌که در روايتي که در همين زمينه از امام باقر(ع) نقل شده، آمده است: «ياران قائم(ع) سيصد و سيزده مرد از فرزندان عجم (غير عرب) هستند. گروهي از آنان به هنگام روز به وسيلة ابر حرکت مي‌کنند و با نام خود و نام پدر و خصوصيات نسبشان شناخته مي‌شوند. گروهي ديگر از آنها در حالي‌که در بستر خود آرميده‌اند، بدون قرار قبلي در مکه بر آن حضرت وارد مي‌شوند».

ه‍ ـ گونه شناسی یاران امام(ع) از حیث عرب و عجم: به تصریح روایات، اکثر یاران امام عصر(ع) عجم و غیر عرب هستند و یکی از مشکلات جدی امام(ع) در نبردها با اعراب خواهد بود تا جایی که از ایشان با تعبیر شمشیر برّان عرب یاد شده است.

و ـ اعلان جهانی: مفضل بن عمر از امام صادق(ع) در اين رابطه، روايت كرده است: «در آن روز (عاشورا) وقتي خورشيد طلوع كرد و نورافشاني نمود، كسي از قرص خورشيد به زبان عربي فصيح، خطاب به مردم فريادي مي‏كشد كه تمام آنها كه در آسمان‌ها و زمين‌ها هستند، مي‏شنوند: «تمامي مخلوقات! اين مهدي آل محمد(ع) است» و او را به نام و كنية جدش رسول‌الله(ص) و نسبش مي‏خواند و گوش هر زنده‏اي اين صدا را مي‏شنود. تمام مخلوقات در بيابان‌ها، شهرها، درياها و خشكي‌ها بدان روي مي‏كنند و با هم در اين رابطه گفت‌وگو مي‏كنند و از هم دربارة آنچه شنيده‏اند مي‏پرسند».

صبح شنبة عاشوراي موعود كه بناست حضرت ظهور كنند، وارد مسجدالحرام مي‏شوند و دو ركعت نماز، رو به كعبه و پشت به مقام به جا مي‏آورند و پس از دعا به درگاه الهي، نزديك كعبه رفته، با تكيه بر حجرالاسود، رو به جهانيان كرده، اولين خطبة تاريخي خويش را چنين انشاء مي‏كنند: پس از حمد خداوند و سلام و صلوات بر آستان با عظمت پيامبر اكرم و خاندان بزرگوارشان ـ سلام‏الله عليهم اجمعين ـ ايشان چنين مي‏فرمايند: « اي مردم! ما براي خداوند [از شما] ياري مي‏طلبيم و كيست كه ما را ياري كند؟ آري، ما خاندان پيامبرتان محمد مصطفي(ص) هستيم و سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به خدا و ايشان. هر كس با من در رابطه با آدم محاجّه كند، من سزاوارترين [و نزديك‏ترين] مردم نسبت به اويم و همين‏طور راجع به نوح، ابراهيم، محمد(ص) و ديگر پيامبران و كتاب خداوند كه به هر كدام از ديگر مردم اولي هستم. مگر خداوند متعال در كتابش نفرموده است:«به درستي كه خداوند، آدم و نوح و خاندان ابراهيم و خاندان عمران را بر جهانيان برگزيد؛ خانداني كه برخي از آنها از بعضي ديگرند و خداوند شنوا و داناست». من بازماندة آدم و ذخيرة نوح و برگزيدة ابراهيم و عصارة وجود محمد(ص) هستم. ... هر كس دربارة سنت رسول‏الله(ص) با من محاجه كند، من سزاوارترين مردم نسبت به آن هستم.

هر كس را كه امروز كلام مرا مي‏شنود، به خداوند متعال قسم مي‏دهم كه به غايبان [اين سخنان را] برساند، به حقّ خداوند متعال و رسول گرامي‏اش و حقّ خودم، از شما مي‏خواهم [به ما رو كنيد] كه من حقّ قرابت و خويشاوندي رسول‏الله(ص) را بر گردن شما دارم كه شما ما را ياري كنيد و در مقابل آنها كه به ما ظلم مي‏كنند، حمايت كنيد كه اهل باطل به ما دروغ بستند. ... از خدا بترسيد و خدا را دربارة ما در نظر داشته باشيد، ما را خوار نكنيد و ياريمان كنيد تا خداوند متعال شما را ياري كند».

سپس حضرت دست‌هايشان را به آسمان بلند كرده، با دعا و تضرع اين آيه را به درگاه الهي عرضه مي‏دارند: «أمّن يجيب المضطرّ إذا دعاه ويكشف السّوء؛ كيست آنكه وقتي شخص مضطر دعايش كند، او را پاسخ داده و بدي را از او برطرف كند؟

 

 

نشانه های قبل از ظهور حضرت حجه بن الحسن (عج)

بخشی از تحولات و اتفاقاتی که در عربستان رخ می‌دهد، ناشی از حوادث اجتماعی و طبیعی داخلی است و بخشی متأثر از حملات و هجوم بیگانگان، به ويژه سفیانی است که مجموعاً شرایط ملتهب و کاملاً بی‌ثباتی را در عربستان به وجود مي‌آورند و این دیار را مهیّای ظهور امام عصر(ع) می‌کنند.

تحولات داخلی عربستان: روايات منابع شيعه و سني در مورد طليعة ظهور حضرت مهدي(ع) در حجاز، بر پيدايش خلأ سياسي و کشمکش بين قبائل بر سر فرمانروايي همداستانند. اين حادثه در پي مرگ پادشاه يا خليفه‌اي رخ مي‌دهد که با مردن او گشايش و توسعه در امور به وجود مي‌آيد. نام وي در برخي روايات، «عبدالله» ذكر شده است. بعضي از روايات مرگ او را در روز عرفه تعيين مي‌کنند، که حوادثي پياپي آن، در حجاز تا خروج سفياني، نداي آسماني، درخواست نيرو از سوريه از جانب حجاز و سرانجام ظهور حضرت مهدي(ع) به وقوع مي‌پيوندد.از اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب(ع) نقل شده است، که فرمود: «سه پرچم به مخالفت با يکديگر برافراشته مي‌شود؛ پرچمي در مغرب، پرچمي در عربستان و پرچمي در شام. فتنه و جنگ بين آنها يک سال طول مي‌کشد» امام صادق(ع) در اين زمينه مي‌فرمايد: «هرکس مرگ عبدالله را براي من تضمين کند، من ظهور قائم(ع) را براي او ضمانت مي‌کنم»، سپس فرمود: «وقتي عبدالله درگذشت، مردم بعد از او با کسي براي حکومت توافق نمي‌کنند. و اين اختلاف و درگيري به خواست خدا تا ظهور صاحب‌الامر(ع) ادامه مي‌يابد و فرمانروايي‌هاي چند ساله پايان يافته و حکومت چند ماهه و چندين روزه فرا مي‌رسد»، سؤال کردم: آيا اين ماجرا به‌طول مي‌انجامد؟ فرمود: «هرگز». نيز فرمود: «زماني‌که مردم در سرزمين عرفات در حال وقوف مي‌باشند، سواري بر شتري سبک سير به آنجا وارد مي‌شود و مرگ خليفه را خبر مي‌دهد؛ با مرگ او فرج آل محمد(ص) و گشايش کار تمام مردم فرا مي‌رسد».

رواياتي که درگيري بر سر تاج و تخت در حجاز را بعد از کشته شدن اين فرمانروا توصيف مي‌کند فراوان است. اينک نمونه‌هايي از آن را يادآور مي‌شويم. حضرت رضا(ع) فرمود: «از جمله نشانه‌هاي فرج، حادثه اي است که بين حرم مکه و مدينه رخ مي‌دهد»، پرسيدم: آن حادثه چيست؟ فرمود: «تعصّب قبيله‌اي بين دو حرم به وجود مي‌آيد و فلاني از خاندان فلان، پانزده رئيس قبيله را به قتل مي‌رساند». احاديث شريف ما از آشوبي كه در ميان حاجيان طيّ مراسم حج رخ خواهد داد، خبر مي‏دهند كه در واقع دنبالة اختلافات اهالي حجاز بر سر پادشاهي آن ديار است.

امام صادق(ع) فرمودند: «مردم با هم حج مي‏كنند و وقوف در عرفاتشان را هم با همديگر و بدون امام انجام مي‏دهند. هنگامي كه در منا هستند، فتنة سختي برمي‏خيزد و همة قبايل برهم مي‏شورند. جمرة عقبه از خون رنگين مي‏شود. مردم وحشت‏زده گشته، به كعبه پناهنده مي‏شوند».

از اين حديث مي‏توان فهميد كه مردم در آن زمان چندان روابط صميمانه‏اي با هم ندارند كه بلافاصله پس از انجام مناسك حج يا حتي پيش از اتمام آنها طيّ انجام «رمي جمرات در منا» كه بخشي از مناسك حج است، دسته دسته شده و شورش‌ها شكل مي‏گيرد. حاجيان غارت مي‏شوند، اموالشان به تاراج مي‏رود و خودشان هم كشته مي‏شوند و پرده‏هاي نواميس مردم دريده مي‏شود.

سهل بن حوشب از رسول مكرم(ص) نقل كرده است كه: «در ماه رمضان صدايي خواهد بود و در ماه شوال درگيري و در ذيقعده قبايل با هم به جنگ مي‏پردازند و نشانة آن تاراج (در) حج است. جنگي در منا به پا مي‏شود و كشتار زيادي طيّ آن رخ مي‏دهد و چنان خوني به جريان مي‏افتد كه به جزيره (جمره) مي‏رسد». عبدالله بن سنان هم از امام صادق(ع) روايت كرده است: «مردم چنان دچار مرگ و كشتار مي‏شوند كه به حرم پناه مي‏برند پس (از آن) منادي راست‌گويي ندا در مي‏دهد كه براي چه جنگ و كشتار به پا كرده‏ايد؟ سرور شما فلاني است».

1ـ2. حملة اجانب و بیگانگان به عربستان: علاوه بر آشوب‌های داخلی، اتفاقی که تحولات عربستان را جدی‌تر مي‌کند حملة بیگانگان است که در دو قالب سپاه خیر و شر به این کشور روانه مي‌شوند. بخشی از سپاه سفیانی، پس از جنایاتی که از شام تا عراق انجام داده‌اند، به شبه جزیرة عربستان و به خصوص شهر مدینه رو مي‌کنند. در نسخة خطي «فتن» ابن حماد، از ابي قبيل نقل شده است که گفت: «سفياني، سپاه خود را به مدينه، مي‌فرستد و به آنها دستور مي‌دهد، هر کس از بني‌هاشم در آنجاست، حتي زنان باردار را بکشند! و اين کشتار در برابر عملکرد شخصي‌هاشمي است که با ياران خود از مشرق خروج کرده است. سفياني مي‌گويد: تمام اين بلاها و کشته شدن ياران من فقط از ناحية بني‌هاشم است. پس فرمان به کشتار آنان مي‌دهد به طوري‌که ديگر کسي از آنها در مدينه شناخته نمي‌شود، آنان و حتي زنانشان سر به بيابان‌ها و کوه‌ها مي‌گذراند و به سوي مکه مي‌گريزند. چند روزي دست به کشتار آنها مي‌زند سپس دست نگه مي‌دارد و هر کس از آنان يافت شود وحشت زده است تا اينکه نهضت مهدي(ع) در مکه آشکار شود و هر کس که به آنجا آمده گرد آن حضرت جمع مي‌شود». هتّاکی سفیانی به مسجد النبی(ص) نیز کشیده می‌شود. امام صادق(ع) در جاي ديگر فرمودند: «سفياني لشكري را به مدينه گسيل مي‏دارد كه آنجا را خراب و قبر مطهر [حضرت رسول(ص)] را منهدم مي‏كنند و استران و چهارپايان آنها در مسجدالنبي(ص) مدفوع خود را مي‏ريزند».

سپاه سفیانی به دنبال خبر ظهور امام عصر(ع) روانة مدینه شده بود و به دنبال ایشان می‌گشتند. در ادامه بیشتر به موضوع خواهیم پرداخت.

 

شیطان پرستی (به انگلیسی: Satanism) یک حرکت مکتبی، شبه مکتبی و یا فلسفی است که هواداران آن شیطان را یک طرح و الگوی اصلی و قبل از عالم هستی میپندارند. آنها شیطان را موجودی زنده و با چند وجه از طبیعت انسان مشترک می‌دانند. شیطان پرستی را در گروه «راه چپ» مخالف با «راه راست» طبقه بندی می‌کنند.[۱] دست چپی‌ها به غنی سازی روحی خود در جریان کارهای خودشان معتقدند. و بر این باورند که در نهایت باید تنها به خود جواب پس دهند. در حالی که دست راستی‌ها غنی سازی روحی خود را از طریق وقف کردن و بندگی خود در مقابل قدرتی بزرگ‌تر بدست می‌آورند. لاوییان‌ها در واقع خدایی از جنس شیطان و یا خدایی دیگر را برای خود قائل نیستند. آنها حتی از قوانین شیطان نیز پیروی نمی‌کنند. این جنبه اعتقادی آنها به طور مکرر به اشتباه نادیده گرفته می‌شود و عموماً آنها را افرادی می‌شناسند که شیطان را به عنوان خدا پرستش می‌کنند.[۲]

پنداره‌ای از شیطان، اثر گوستاو دوره در کتاب بهشت گمشده، نوشته جان میلتون

شیطان پرستی به جای اطاعت از قوانین خدایی یا قوانین طبیعی و اخلاقی، عموماً بر پیشرفت فیزیکی خود با راهنمایی‌های موجودی مافوق یا قوانینی فرستاده شده تمرکز دارد. به همین دلیل بسیاری از شیطان پرستان معاصر از باورها و گرایش‌های ادیان گذشته اجتناب می‌کنند و بیشتر گرایش‌های خودپرستانه دارند.[نیازمند منبع] به گونه‌ای که خود را در مرکز هستی و قوانین طبیعی می‌بینند و بیشتر شبیه به مکاتبی چون ماده‌گرایی و یا خودمحوری و جادومحوری هستند. به هر حال بعضی شیطان پرستان به طور داوطلبانه بعضی از قوانین اخلاقی را انتخاب می‌کنند. این یک جریان وارونه سازی را نشان می‌دهد. بر این مبنا شیطان پرستان به دو گروه اصلی شیطان پرستان فلسفی و شیطان پرستان دینی تقسیم بندی می‌شوند.

تاریخچه

مفهوم شیطان در طول قرنها مورد مکاشفه قرار گرفته‌است. شاید بتوان تاریخچه شیطان پرستی را به قرون اولیه پیدایش آدمی نسبت داد.[۲]

شیطان به کسی گفته می‌شود که باعث شیطنت شود و شیطنت یعنی تحریک کردن برای انجام عملی نادرست و طبق آیات قرآن در آیه 36 سوره بقره شیطان (که در چند آیه قبل ابلیس را شیطان معرفی کرد) موجب لغزش آدم و حوا شد؛ پس شیطان از ابتدای آفرینش انسان وجود داشته و تنها به ابلیس منتهی نمی شود و هر کسی را که با عث لغزش شود را شیطان میگویند.

موضوعی که امروزه درباره شیطان پرستی قدیمی وجود دارد و در برخی کتابها دیده می‌شود به این مطلب برمی‌گردد که اصولا شیطان را کلیسا به وجود آورد تا تمام بدیها و پلیدیها را به آن نسبت دهد تا به نوعی هم خدمتی به بشریت کرده باشد و گناهان را از خود دور کند و جادوگران را نیز که در قرون وسطا از قدرت زیادی برخوردار بودند با عنوان جادوگران سیاه به عنوان پیروان شیطان معرفی کند تا هم گناهان را دفع کند و هم قدرت جادوگران را کم کند

انواع و رویکردهای شیطان پرستی

شیطان پرستی فلسفی

این نوع گرایش عبارت است از اینکه محور و مرکز عالم انسان است‌. این شاخه از شیطان‌پرستی به پایه‌گذاری این فرقه به آنتوان لاوی نسبت داده می‌شود.او کسی بود که کلیسای شیطان را تأسیس کرد (اولین سازمانی که از لغت شیطان پرستی فلسفی استفاده نمود) در نظر شیطان پرستان فلسفی، محور و مرکزیت عالم هستی، خود انسان است، و بزرگترین آرزو و شرط رستگاری این نوع از شیطان پرستان برتری و ترفیع ایشان نسبت به دیگران است. شیطان پرستان فلسفی عموماً خدایی برای پرستش قائل نمی‌دانند و به زندگی غیر مادی بعد از مرگ نیز عقیده‌ای ندارند. به هرحال زندگی این گروه از شیطان پرستان عاری از روحیه مذهبی و معنویت نیز نیست.
در نظر شیطان پرستان فلسفی، هر شخص خدای خودش است. آنها با تکیه بر عقاید انسانی وابسته به دنیا، مطالب مربوط به فلسفه عقلانی را عبث می‌شمارند و به آنها به دید ترس از مسائل ماوراء الطبیعی می‌نگرند و تنها به وسیله آن، یک زندگی عقیم و تنها بر مبنای “جهان واقعی” را تشکیل می‌دهند. به طور شفافی، آموزه‌های شیطان پرستان فلسفی قدمتی بیشتر از کلیسای لاوی دارد. اگر چه این تصوری از شیطان است، ولی با موقعیت واقعی او تقابل دارد چرا که این تعالیم از آموزه‌های یهودی-مسیحی نشئات گرفته‌است و شیطان را بدلیل خصوصیاتش پلید نگاشته‌است [۳]

شیطان‌پرستی لاویی

این نوع از شیطان پرستی بر مبنای فلسفهٔ آنتوان‌لاوی که در کتاب انجیل شیطان تشکیل شده‌است. لاوی موسس کلیسای شیطان بود و تحت تأثیر نوشته‌های نیچه، آلیستر کرالی، این رند، مارکی دو ساد، ویندهام لویس، چارلز داروین، آمبروس بیرس، مارک تواین و بسیاری دیگر بوده‌است. شیطان در نظر لاوی موجودی مثبت بوده در حالی که تعالیم خداجویانه کلیساها را مورد تمسخر قرار داده و به مسائل جهان مادی نیز اعتنایی ندارد.یک شیطان پرست لاویی، خود را خدای خود می‌داند، آیین مذهبی این گروه از شیطان پرستان بیشتر شبیه به فلسفه میجیک کراولی با دیدی جلو برنده به سمت شیطان پرستی است. یک شیطان پرست لاویی مدعی آن است که کسانی که خودشان را با شیطان پرستی هم ردیف می‌دانند باید به طرز فکر گروهی خواص وفادار نباشند و آنها را از لحاظ اخلاقی قبول نداشته باشند. و در ازای آن گرایش‌های انفرادی داشته باشند و من تبع باید به طور دائمی یک سر و گردن بالاتر از کسانی باشند که خود را از لحاظ اخلاقی، قوی می‌دانند و در بشر دوستی خود، بدون تامل عمل کنند[۲]

شیطان پرستی دینی

این نوع شیطان پرستی شبیه شیطان پرستی آنتون لاوی است اما با این تفاوت که در این نوع شیطان گونه‌ای جنبه خدایی و متافیزیکی دارد و این جنبه برداشته شده از ادیان ابراهیمی، افسانه‌ها، آیین‌های متفاوت و یا صرفا ساخته شده ذهن پیروان آن می‌باشد.[۴]

شرپرستان

این فرقه از شیطان پرستان، به دوران تفتیش عقاید مذهبی از طرف کلیسا مربوط می‌شوند. این نوع شیطان پرستان معمولاً متهم به اعمالی از قبیل «خوردن نوزادان»، «کشتن گوسفندان»، «قربانی کردن دختران باکره» و «نفرت از مسیحیان» هستند. این طرز فکر در کتاب «مالیوس مالیفیکاروم» دسته بندی شده‌است.]کتابی که در دوران تفتیش عقاید توسط کلیسا (۱۴۹۰) تالیف شد و در واقع هرگز به طور رسمی مورد استفاده قرار نگرفت، کتاب حاوی مطالبی از جن گیری و جادوگری و مطالبی از این دست است. ترجمه لغوی نام کتاب پتک جادوگران است.

فلسفه شیطانی

شیطان در ۹ جمله شیطانی منسب به لاوی خلاصه می‌شود:

  1. شیطان می‌گوید دست و دلبازی کردن بجای خساست.
  2. شیطان می‌گوید زندگی حیاتی بجای نقشه خیالی و موهومی روحانی.
  3. شیطان می‌گوید دانش معصوم بجای فریب دادن ریاکارانه خود.
  4. شیطان می‌گوید محبت کردن به کسانی که لیاقت آن را دارند بجای عشق ورزیدن به نمک نشناسان.
  5. شیطان می‌گوید انتقام و خونخواهی کردن بجای برگرداندن صورت. (اشاره به تعالیم مسیحیت که می‌گوید هرگاه برادری به تو سیلی زد، آن طرف صورتت را جلو بیاور تا ضربه‌ای به طرف دیگر بزند)
  6. شیطان می‌گوید مسئولیت پذیری در مقابل مسئولیت پذیران بجای نگران بودن خون آشام‌های غیر مادی
  7. شیطان می‌گوید انسان مانند دیگر حیوانات است، گاهی بهتر ولی اغلب بدتر از آنهایی است که روی چهار پا راه می‌روند، بدلیل آنکه انسان دارای خدای روحانی و پیشرفت‌های روشنفکرانه، او را پست‌ترین حیوانات ساخته‌است.
  8. شیطان تمام آن چیزهایی که گناه شناخته می‌شوند را ارائه می‌دهد، چون که تمام آنها به یک لذت و خوشنودی فیزیکی، روانی یا احساسی منجر می‌شوند.
  9. شیطان بهترین دوست کلیساست چرا که در میان تمام این سالها وجود شیطان دلیل ماندگاری کلیساها است.[۵] [۲]

و در مقایسه با این جملات، لاوی ۹ گناه شیطانی را نیز نام برده‌است :
حماقت، ادعا و تظاهر، نفس گرایی (انتظار بازپس گرفتن از دیگران، آنچه به آنها داده‌اید)، خود را فریب دادن، پیروی از رسوم و عقاید دیگران، روشن بینی ناکافی، فراموش کردن ارتدکسی گذشته (به طور مثال، قبول کردن چیزی قدیمی در بسته بندی جدید، به عنوان نو)، غرور و افتخار بی حاصل (مانند غروری که هدف شخصی را از درون می‌پوساند) و کمبود محسنات. [۲] [۶]

لاوی ۱۱ قانون شیطانی را نیز وضع کرد، که در حالی که نظام نامه‌ای اخلاقی نیست، ولی راهنمایی‌های کلی برای زندگی شیطان پرستی را ارائه کرده‌است :

  1. هرگز نظراتت را قبل از آنکه از تو بپرسند بازگو نکن.
  2. هرگز مشکلاتت را قبل از آنکه مطمئن شوی دیگران میخواهند آن را بشنوند بازگو نکن.
  3. وقتی مهمان کسی هستی، به او احترام بگذار و در غیر این صورت هرگز آنجا نرو.
  4. اگر مهمانت مزاحم تو است، با او بدون شفقت و با بیرحمی رفتار کن.
  5. هرگز قبل از آنکه علامتی از طرف مقابلت ندیده‌ای به او پیشنهاد نزدیکی جنسی نده.
  6. هرگز چیزی را که متعلق به تو نیست برندار، مگر آنکه داشتن آن برای کس دیگری سخت است و از تو میخواهد آن را بگیری.
  7. اگر از جادو به طور موفقیت آمیزی برای کسب خواسته هاید استفاده کرده‌ای قدرت آن را اعتراف کن. اگر پس از بدست آوردن خواسته‌هایت قدرت جادو را نفی کنی، تمام آنچه بدست آوردی را از دست خواهی داد.
  8. هرگز از چیزی که نیازی نداری در معرض آن باشی، شکایت نکن.
  9. کودکان را آزار نده.
  10. حیوانات -غیر انسان- را آزار نده مگر آنکه مورد حمله قرار گرفته‌ای یا برای شکارشان.
  11. وقتی در سرزمینی آزاد قدم بر میداری، کسی را آزار نده، اگر کسی تو را مورد آزار قرار داد، از او بخواه که ادامه ندهد. اگر ادامه داد، نابودش کن
صفحه قبل 1 ... 16 17 18 19 20 ... 24 صفحه بعد

تمامی حقوق مادی و معنوی " مباحث آخرالزمان " برای " شهاب الدین میهن پرست " محفوظ می باشد!
طـرّاح قـالـب: شــیــعــه تـم